پزشکی و سلامتطب سنتی

علوم طبيعيه

صفحه 1:

صفحه 2:
أعلوم طبیعیه: بر رسی جسم از لحاظ تغییرات

صفحه 3:
طبيعيه : ‎oe‏ 3 علوم طبيعي بررسى جسم از لحاظ تغييرات ابن هندو مفتاح الطب: طب صناعتی است که به بدنهای مردم عنایت دارد و به این بدنها صحت و سلامتی بخشد ربیع بن احمد اخوینی در کتاب « : بجشکی پیشه ای بود که تندرستی آدمیان را نگاه دارد و چون رفته بود باز آرد از روی علم وعمل

صفحه 4:
A Vad te eva ۱ ۱ ‏نظری عملی‎ * امور طبيعيّه " حفظ الصحه #احوال بدن انسان # علاج * اسباب و علل ۱. تدبیر # دلائل و علائم ۲ ادویه ۳ اعمال یداوی

صفحه 5:
امور طبیعیّه ‎oe‏ م ‏امور طبیعیّه اموری است که تعادل بدن را از هر جهت حفظ کند. ‏طبیعق وه مدیره لیستکه بلون‌اراده و شعور» کارهای لازم بدن را انجام می دهد

صفحه 6:

صفحه 7:
ارکان ارکان یا عناصر جایگاه مهمی در مباحث نظری مکتب طب ‎oly! oo‏ دارند. چهار رکن یا عنصر شامل آتش. هوا؛ آب و خاک اجسام ساده ای هستند که تشکیل دهنده اجزای اولیه تمام موحودات عالم می باشند.

صفحه 8:

صفحه 9:
کیفیات تاثیرگذار كيفيات تاثیرپذیر گرمی(حرارت) سردی(برودت) تری(رطوبت) خشکی(یوست) افعال و اعمال مورد انتظار کاهش شدت سردی. موجب حرکت. احراق و گرم اجزای غیر هم جنس و جمع کننده اجزای هم جنس, ذوب کننده جذب کننده مواد. تحلیل برنده مواد و گشاینده انسداد جدا کاهش شدت گرمی: انجماد. موجب درهم فشردگی. غلیظ کننده و بازگردانده مواد (ضد جذب) قابلیت شکل پذیری: تفرق و اتصال به آسانی ثبات و عدم شكل پذیری به راحتی. عدم تفرق و اتصال به آسانی

صفحه 10:
انام رکن 1 عنصری هوای عنصری آب عنصری خاک عنصری کیفیت های اولیه گرم و خشک گرم و تر سرد و تر سرد و خشک نقش رکن پخته شدن هر چیزی که با آن بیامیزد شکسته شدن سردی آب و خاک عبور اجزای هوایی به کمک قوت آن در همه اجسام جهت نفوذ, نرمی. سبکی. سهولت بلند شدن و ایجاد گشادگی و تخلخل ایجاد نرمی. طرح پذیری انعطاف پذیری: خم و راست شدن و شکر عامل بهم پیوستگی و پایداری و نگهداری اشکال

صفحه 11:

صفحه 12:
۰ مزاج مزاج کلمه مصدری به معنای در هم آمیختن می باشد که جمع آن امزجه و امزاج آورده شده است.

صفحه 13:
”مزاج در حقيقت .به كيفيت و حللت متشلبه و يكسان حاكم بر يك جسم مركب اطلاق مى كردد. به عبارت دیگر کیفیتی است که از واکنش ‎dee‏ ‏کیفیت های مختلف اجزای ریز اولیه(ارکان)در یک جسم مركب بوجود می‌لّید و از لين آميزش و فعل و انفعال کیفیت متشابهی حاصل می شود که ان را مزاج مى نامند >

صفحه 14:
”معتدل حقیقی : مقادیر احزاء در کیفیت و کمیت برابرند. ۲ معتدل فرضی : انحراف و زیادتی مقدار اجزاء در حدی ‎٠‏ نيست كه آثرا منقلب خود كردائد. ا اک و کیفیت حاکم بر کل جسم. لن جسم مرکب در بهترین شرايط عملكردى خويش به سر می برد

صفحه 15:

صفحه 16:
عضوی مزاج معتدل فرضی معتدل نوعی نسبت به خارج نوع خود معتدل نوعی نسبت به داخل نوع خود معتدل صنفی نسبت به خارج صنف خود معتدل صنفی نسبت به داخل صنف خود معتدل شخصی نسبت به خارج خود معتدل شخصی نسبت به داخل خود معتدل عضوی نسبت به خارج خود معتدل عضوی نسبت به داخل خود مقايسه مزاج انسان با ساير كائنات مراج بابر اسلام ساکنان اقليم جهارم vey tee اشخاص صنف خود. مزاج شخصی که در آن مزا به اشخاص دیگر صحیح باشد مزاجی که شخص در آن مزاج در بهترین حال خود باشد معتدل تر بودن مزاج عضوی نسبت به اجزاء دیگر مزاجی که عضو در آن مزاج در بهترین حال خود باشد

صفحه 17:
۱- مزاج تر : ۲- مزاج خشک : ۳- مزاج گرم : - مزاج سرد : مزاجهای مفرد دف > كدكن خشكى > ترى گرمی > سردی سردی > گرمی گرمی - سردی ‎eras‏ تری - خشک ترى - خشکی

صفحه 18:
مزاجهاى مركب مو خشک می> سردی خشکی> تری-) مو تر: می> سردی ترى> خشكى- © دود ر: دی> گرمی ‎o> Ses Se‏

صفحه 19:

صفحه 20:
+ مرو ۲+ > مداو تر

صفحه 21:
مزاج فصول سال بهار فرد دموى مزاج در اين فصل جون ۱ گرم و تر حرارت و رطوبت به هم اضافه شده (ربیع) اختلال در افعال و عملکرد اعضاء دارد تابستان فرد صفراوی مزاج در اوچ بیماری ‎pee‏ گرم و خشک است و اگر کثرت فعالیت داشته (صیف) باشد باعث افنا رطوبت بدن قرد مى شود فرد سهداوى مزاج دركير بيمارى ) ... ‏مرد و عشک است (فكرى؛ اكزماء ترك لبها.‎ jak ‏(خریف) غذاهای گرم و مرطوب باید استفده‎ ‏گردد‎ ‏افراد بلغمى مزاج در اين فصل در‎ ste ‏رس سرد و تر اوج بیماریهای مفصلی هستند.‎ (شتاء)

صفحه 22:
ی در جانب جنوب بأشد هواى منطقه سرد است. تا در جانب جنوب تاد هوای منطقه گرم اس" ” اكر كوه در جانب شمال باشد هواى منطقه كرم است. ‎escapes 7‏ ارسي دن رف #مزاج مناطق کوهستانی سرد و خشک است.

صفحه 23:

صفحه 24:
خلط خلط جسم رطب سیال بالفعلی است که غذا اولاً به آن استحاله و انقلاب یابد.

صفحه 25:
* هضم اول: هضم معدی (هم ( شکسته شدن صورت نوعیه غذا در اثر تصرف طبیعت مدبره در آن به توسط حرارت غریزی و قوه هاضمه: که خود از آن متاثر و متغیر نمی‌شود.

صفحه 26:
جذب رطوبات رقيق صافى آن به واسطه عروق ماساريقا از قعر معده به كبد: تصرف حرارت كبدى در آن و طبخ و نضج دادن آن: جدا شدن اجزای خفیف لطیف از اجزای تقیل کتیف و متوسط (در لطافت و کثافت)

صفحه 27:
خفیف لطیف. شبیه به رغوه و کف و زردرنگ پر سر آمده: صفرا (زهره تلخه) ثقیل کثیف غلیظ. شبیه به عکر و دردی. سیاه رنگ. و ته نشین: سودا آنچه در وسط است. و نضح و طبخ تام يافته. و معتدل‌القوام و سرخ رنگ است: دم (خون) آنچه نضج و طبخ نيافته و سفیدرنگ است: بلغم

صفحه 28:
هر یک از اخلاط به منزله یکی از ارکان اربعه و به طبیعت آن هستند. ۶ صفرا به منزلة آتش, گرم‌وخشک است. 0 دم (خون) به منزلة هو تر و گرم _است. پلغم به منزلة اب. سرد و تر است. سودا به ‎Ayre‏ خاک. خشک‌وسرد است.

صفحه 29:
FOUR HUMOURS

صفحه 30:
Phlegmaticus PHLEGM WATER WINTER Moist Cold Sanguineus BLOOD - AIR - SPRING Melancholicus AUTUMN BLACK BILE - EARTH Cholericus YELLOW BILE FIRE SUMMER

صفحه 31:
AsO Sto =v M e 1 2 ۳ c h 0 1 i 3

صفحه 32:
Choleric- Phlegmatic- melancholic melancholic

صفحه 33:

صفحه 34:
oe ‏ل‎

صفحه 35:
.هر یک از اخلاط طبیعی یا غیرطبیعی می باشد * طبیعی: تولدیافته در کبد * غیرطبیعی: تولدیافته در غیرکبد در اعضای دیگر

صفحه 36:
تعریف نضج کبدی اخلاط ‎GH 3‏ در مورد اخلاط کبدی طبیعی عبارت است از: گوارش کامل به‌نحوی که اجزای ماده متساوی و یکنواخت بوده. دارای قوام معتدل باشند. بر این اساس. هر خلطی به قوامی شایسته و نضجی خاص برای خود نیاز دارد. ‏به بیان دیگر. نضج خلط یعنی: اعتدال هر خلط در کیفیت و قوام شایسته و متناسب با آن. به گونه‌ای که برای تندرستی فرد سودمند باشد.

صفحه 37:
اسباب اربعه اخلاط سبب مادی اخلاط نوع غذای وارد شده به بدن است؛ سیب فاعلی. میزان حرارت هاضمه؛ سبب صوری. خصوصیات (رنگ. بو. طعم و قوام) خلط؛ و سیب غایی. عملکرد اخلاط در بدن انسان می‌باشد.

صفحه 38:

صفحه 39:
خون طبیعی سرخ رنگ خالص به رنگ کبد بدون بوى بد بسيار شيرين داراى قوام معتدل

صفحه 40:
سیب مادی نب فاملى سبب صورى اسباب چهارگانه خون طبیعی خوردنیها و نوشیدنی‌های معندل. موافق مزاج و مود دم. من گوشت برّه و نان گندم حرارت معتدل نضج کامل و کانی لید روح حیوانی یه و تنمیه بدن (رشد و نموّ) ۳ گرم و تر و با نضارت و حسن و جمال و رونق و بها و فربه دا ۶ جایگزینی مواد مصرف شده در بدن

صفحه 41:
انواع غیر طبیعی خلط خون ۱۹ ‏ب ع محلو لسن با حلط رطس‎ Ya گرم تر شدن یا سردتر شدن خود خلط دم بدون مخلوط شدن با خلط دیگری

صفحه 42:
بلغم طبیعی بدون بو مايل به شيرينى قرام معتدل ۱ شون الاستحاله به حو قريب

صفحه 43:
سل سیب صوری اسباب چهارگانه بلغم طبیعی قسمت غلیظ. لزج و سرد و تر از غذاها مانند ماهی تازه حرارت کمتر از اعتدال (نسبت به سایر اخلاط) نضح ناتمام ۱. قابلیت و آمادگی برای تبدیل به خون (با تأثیر حرارت به نضج کامل می‌رسد). ۲. جایگزینی رطوبت بدن که بر اثر حرکات. بیداری زیاد و اعراض نفسانی از ‎noggin eas‏ ۳. تر نگه داشتن مفاصل و اعضایی که حرکت زیاد دارند. £ مخلوط شدن با خون و آماده کردن آن برای تغذیة برخی اعضا مثل مغز, نخاع, و اعصاب.

صفحه 44:
انواع غیر طبیعی خلط پر اساس طعم و مزه: شور یا ‎dl‏ ترش یا حامض. گس یا عفص. بی مزه يا تفه بر اساس قوام و شکل: مخاطی. خام. آبکی يا مائى. كجى يا جصّى

صفحه 45:
صفرای طبیعی سرخ شکفتة مایل به زردی سبک تند و تيز

صفحه 46:
اسباب چهارگانه صفرای طبیعی سبب مادی قسمت لطیف و گرم تند. شیرین و چرب از غذاها سیب فاعلی ‏ ] حرارت اندک زیاده از حد اعتدال سبب صورى | نضج کامل (رو به افراط) ۱. تلطیف و ترقیق خون تا بتواند در عروق مویرگی و مجاری ظریف و تنگ نفوذ کند. ۲ تحریک امعاء (روده‌ها) برای حرکت دادن فضولات غذایی و ایجاد احساس ‎eb‏ دفع (باعث شسته شدن امعاء و احشاء و پاک شدن رسوبات و بلغم لزج چسبیده به روده‌ها می‌شود). ۳. تغذیه بعضی اعضا که به صفرا نیازبیشتری دارند؛ مثل ریه و کیسه صفرا (مراره).

صفحه 47:
انواع غیر طبیعی خلط صفراء مره صفرا صفرای مخی يا زرده تخم مرغی محترق يا سوخته كرّائى يا مانند تره. زنگاری يا زنجاری

صفحه 48:
سودای طبیعی تولدیافته در کبد دردی و رسوب خون طبیعی طعم ترش با گسی بسیار

صفحه 49:
سیب مادی سیب صوری اسباب چهارگانه سودای طبیعی قسمت غلیظ و کثیف از غذاهای کم رطوبت (چه سرد و چه گرم» و رسوب و دردی اخلاط حرارت معتدل ثفل, رسوب. كمال غلظت و سیاهی رنگ ‎.١‏ تغذية برخی اعضا مانند استخوان و طحال ۲ برانگیختن اشتها ۳. ایجاد انقباض و استحکام در الیاف و اعصاب و پرزهای معده و کاهش سستی ناشی از رطوبت غذاها

صفحه 50:
انواع غیر طبیعی خلط سوداء بر اثر احتراق و سوختن بیش از حد اخلاط دم . صفراء بلغم و سودا: سودای دموی. سودای صفراوی. سودای بلغمی و سودای سوداوی ۷سودای غیر طبیعی در اثر کیفیت سردی خارجی یا داخلی بیش از حد پر اخلاط و ایجاد انجماد در آنها

صفحه 51:

صفحه 52:
اعضاء اعضا اجسام غلیظی هستند که از امتزاج و ترکیب اخلاط تولید می‌شوند. چنانکه اخلاط از مولدات ثلائه -كه نباتو حيولنباشند- .توليد مى يابئد

صفحه 53:
۱- اعضای مفرد یا متشابه الاحزاء: اعضایی که هر جزء محسوس آن با کل آن یکسان بوده در اسم و تعریف در نوعیت خود ۲- اعضای مرکب: اعضایی که هر جزء محسوس آن با کل آن یکسان نباشد؛ به این اعضا اعضای آليه نيز مى كو يند.

صفحه 54:
اندام‌های ساده: استخوان. خضروف وتن رباط عصب. شریان ورید. غشاء چربی. گوشت پوست. مو. ناخن

صفحه 55:
اندام مر کب: به اعضای مختلف بدن که از اندام‌های مفرد تشکیل شده‌اند گفته می‌شود. مثل جشم. كو ش. دست کبد. قلب.

صفحه 56:
تفسیم بند اعضا به حسب م قعیت نسبت به هم سلسله مراتب و موقعیت نس لعضاء یئیس-) 0 بلعضاء خادم وئیس- لعضاء مرئوس-9 ‎ee‏ رین ۶- اعضاء نه رئيس و نه مرئوس و ‎e‏

صفحه 57:
اندام‌های رئیسه: مبدا قوه فاعلی‌اند. ‎.١‏ به حسب بقاى شخص: قلب. ‎gles‏ کید ۲ به حسب بقای نوع: اندام‌های بالا بهعلاوة انثيان

صفحه 58:
قلب: مبدا روح و قوة حیوانی و حیات دماغ: مبدا روح و قوةٌ نفسانی. و حس و حرکت کبد: مبدا روح و قوهٌ طبیعی. و تغذیه و تنمیه انثیان: مبدا تولید ماده مثل

صفحه 59:
اعضاى خادم رئيس مهيئ: ريه براى قلب معده براى كبد آلات غذا براى كبد اوعيه منى براى انثيان © مؤدى و رساننده: شرایین: رساننده قوه قلبی وریدها: رساننده قوه کبدی اعصاب: رساننده قوه دماغی احلیل: رساننده قوای انثیان

صفحه 60:
اعضای مرئوسه: قابلیت فعل رئیس را دارند و از طریق شریان و وريد و عصب قوا را از اندام‌های رئیسه دریافت می‌کنند. مانند لحم. کلیه, طحال.

صفحه 61:
اعضای نه رئيس و نه مرئوس و نه خادم رئيس: ا ‎ee ee‏ آنها از حهت کمال ضعف آنها. آشکار و ظاهر نیست

صفحه 62:
استخوان: عضوی سخت. غیر قابل انعطاف, عنصر خاکی غضروف: از استخوان نرم‌تر و از عصب سخت‌تر اتصال با استخوان و اعضای نرم عصب (پی): جسم سفید. در پیچ خوردن نرم. در کشش سخت وتر: جسم شبیه عصب. منشاء از اطراف عضله. موجب حرکت رباط: جسم شییه عصب. در اطراف مفاصل. ارتباط استخوان با خود و با دیگر اعضا عضله: جسم گوشتی. مرکب ازگوشت خالص. عصب. وتر. رباط و غشاء وظیفه آن حرکت اعضاء پوشش استخوان. و حفظ حرارت غریزی است.

صفحه 63:
شریان: از جنس عصب. تو خالی. جدار کلفت ورید: جسم شبیه به عصب. تو خالی. جدار نازک گوشت: از بستن خون غلیظ تحت تاثیر خشکی و گرمی. گرم نگاهداشتن بدن و حفاظت اعضاء چرپی: جسم سفید رنگ بسیار نرم؛ مرطوب کردن اعضاء مجاور غشاء: جسم شبیه عصب. نازک: بیحرکت اندکی حس دارد. پوشانیدن,حفاظت پوست: جسم از جنس عصب. حس زیاد. پوشانیدن اعضاء مو: بخشی برای زیبایی. بخشی زیبایی و منفعت. بخشی منفعت ناخن: جسم از جنس عصب. پوشاندن سر انگشتان. گرفتن اجسام کوچک

صفحه 64:
اعضا مزاج است زاجى عضوی ‎ue ooo‏ 1 و 2 كه شاد

صفحه 65:
مزاج گرم به ترتیب: قلب. کبد. ريه. كوشت. ماهيجه. طحال. کلیه. ‎(bok‏ وریدها و پوست کف دست.

صفحه 66:
:مزاج سرد به ترتيب Bp lyse ee a ‎as 3 ۱‏ مو استخوان. غضروف. ‎pled was alts sy bb,‏ مخ ست 5 ع مغر و يواست"

صفحه 67:
:مزاح د ج تر به ترتیب جربی. پیه. مخ د ب مغز. نخا 0 قوشت بستان و ‎c‏ ‏شش. جگر طحا ‎a‏ ‎ads oJ‏ ما فبحه > و يوست

صفحه 68:
مزا مه ‌ : خشک به ترتیب: و ناخد كي من استخوان. ‎as‏ 5 ‎“os, ۳ ۱‏ رباط. ید. عصب ‎Po‏ کت قلب عصب حسی و پوست ْ پوست

صفحه 69:

صفحه 70:

صفحه 71:

صفحه 72:
سرد خشکت استخوان عصب وترء رباط و غشاء مو و اخن عضروف

صفحه 73:

صفحه 74:
ارواح

صفحه 75:
خلاصه الحكمه: روح عبارت از بخار دم طییعی متين صافى حاصل از لطايف اغذيه است. مى شوند از بخاريت خلطهاى سالم و لطافت آنها. كفايه منصورى: درعرف اطبا روح جسمى است لطيف بخارى كه از لطافت اخلاط در دل به حسب امتزاجی مخصوص متکون شود و به‌واسطه شرائین به اعضا منتشر گردد.

صفحه 76:
چگونگی ایجاد ارواح (خلاصه‌الحکمه): از کبد به‌واسطه ورید شریانی به بطن ایسر قلب رود و حرارت قلبی درآن تصرف نماید و از آن بخار لطیفی حاصل گردد که آن را روح حیوانی و محل قوه حیوانی نامند و تعلق نفس و روح شرعی و حکمی بدين است و اين ممد و معاون و مقوى و .حامل و مرکب ‎cel Ol‏

صفحه 77:
و چون قسطی از آن به دماغ آيد و در آن استحاله يابد و شبيه به مزاج جوهر دماغ گردد آن را روح نفسانى و محل و مبدا حس و حركت نامند.

صفحه 78:
و چون قسطی از آن به کبد آید و در آن استحاله به کیفیت آن یابد و محل و مبدا تغذیه و تنمیه گردد آن را روح طبیعی نامند.

صفحه 79:
نکته تکون ارواح از لطایف اخلاط است؛ همچنان که اعضا از کنایف آنها. و ارواح حامل قوااند و مرکب آنهایند اكه حب او حي لفو ةا نمي تاقد

صفحه 80:

صفحه 81:

صفحه 82:
تعریف قوت در خلاصه الحکمه قوه به معنی امر موجود در حیوان است که به‌واسطه آن امر از او صدور و ظهور افعال شاقه غیرمتوقعه ممکن باشد؛ و ضد آن را ضعف نامند. و قوت به این معنی را مبدا و لازمی می‌باشد: مبدا آن قدرت بر فعل و ترک است که اگرخواهد بکند و اگر نخواهد نکند و ضد این را عجز نامند. و لازم آن است که به زودی و سهولت از چیزی منفعل نگردد. پس اطباء نقل نمودند اسم آن قوه را بر آن مبدا (که قدرت است) و بر آن لازم (که عدم انفعال است به‌آسانی)؛ و از قوت. قدرت و عدم انفعال خواستند.

صفحه 83:
اقسام قوا * قوه نفسانی: منشا و مبدا و باعث ظهور و صدور حس و حرکت جمیع بدن و ادراک صور و معانی است. * قوه حیوانی: منشا و مبدا و باعث حیات کل بدن است. * قوه طبیعی: مبدا و منشا تغذیه و تنمیه و تهیه و ایصال بدل مایتحلل کل اعضا است.

صفحه 84:
مخدومه خادمه مح ركه ۳ غاذیه - امیه: بقای شخص مولده - مصوره: بقای نوع جاذبه - ماسکه - هاضمه - دافعه ظاهری باطنى حواس پنجگانه اک: درک صور محسوس قوه خیال: حفظ صور محسوس قوه وهم: درک معانی جزئی مربوط به محسوسات قوه حافظه: حفظ معانی غیر محسوس قوه متصرفه: تصرف در صور محسوس و معانی آنها باعثه: انگیزه جلب منفعت یا دفع ضرر فاعله: عضلات را در اجرای دستورهای قوه باعثه به کار میگیرد. تدبیر امور و معيشت *آوردن نسیم موافق و دور کردن بخارهای دخانی #خوف و غضب

صفحه 85:
ارتياط حواى باظنى

صفحه 86:
۱- حس مشترک و خیال: محل آن بطن جلوی مغز مفكره و متخيله (متوهمه): محلنب طرمیلنی‌مفز 6 نيروىحافظه و مذكره: محل طرهوخر (بشت) مفز -©

صفحه 87:
حس مشترک پیرویی است که همه محسوسات به آن می‌رسند و پذیرای صورت وعی آنان است. خیال نیرویی است که همه محسوسات رسیده به حس مشترک را حفظ کرده پس از ناپدید شدن آن (محسوس) آن را به همان شکل نگاه می‌دارد. نزد اغلب طبیبان این دو قوه یکی است و نزد فلاسفه دو قوه جداگانه می‌باشند.

صفحه 88:
قوه واهمه (متوهمه): نیرویی است در حیوان که به‌واسطه آن. حیوان در مورد چیزی محسوس حکمی نامحسوس (دادن علف تعبیر به دوستی) می کند. ممیز و اخذ‌کننده و مدرک معانی حزئیه قائمه به صور مخز و نه در خیال است.

صفحه 89:
نیروی متصرفه در صورت‌های مخزون محفوظ در خیال دست‌اندازی می‌کند و تصرفاتی از قبیل ترکیب و تفصیل در صورت و معانی آنها انجام می‌دهد. (مثلا انسان پرنده پا کوهی از سکه يا تخیل صداقت برای فرد معین)

صفحه 90:
نیروی حافظه مخزن و نگهدارنده معانی ادراک شده به توسط قوه وهم است؟ همانطور که نیروی خیال. مخزن حس مشترک می باشد. قوه حافظه خزانه متصرفه نیز هست.

صفحه 91:

صفحه 92:
افعال

صفحه 93:
غایت و غرض و فایده ترکیب بدن و تسويه اعضا و اعطای مزاج و حرارت غریزی و ارواح و قوا و مدرکات جسمانی و نفخ روح قدسی و تعلق نفس ناطقه مجرد بدان. صدور افعالات است از آن؛ هم افعال باطنی روحانی و هم ظاهری جسمانی.

صفحه 94:
۱- افعالی که تنها توسط یک یرو در بدن تحقق می‌یابند مانند فعل هضم. جذب. امساک ۲- افعالی که توسط دو نیرو در بدن تحقّق می‌یابند مانند اشتها به غذا. بلعیدن (ارادی و غير ‎(oly!‏ عبور غذا (از اعضا و عروق)

صفحه 95:
Oe

شکل  وجود بدون ماده (مجردات) نظري عدد ‏ علم هندسه علم حساب علوم رياضي :بررسي جسم از لحاظ اوزان ‏ علم موسيقي وجود با ماده وضعيت در کائنات علم نجوم حکمت علم طب علم حيوانات علوم طبيعيه :بررسي جسم از لحاظ تغييرات علم نباتات اخالق عملي تدبير منزل علم شيمي (کيمياء) علم هوا شناسي علم کشاورزي تدبير مدن (سياست) علوم طبيعيه بررسي جسم از لحاظ تغييرات ابن هندو مفتاح الطب: طب صناعتي است كه به بدنهاي مردم عنايت دارد و به اين بدنها صحت و سالمتي بخشد ربيع بن احمد اخويني در كتاب «هدايه المتعلمين في الطب»: بجشكي پيشه اي بود كه تندرستي آدميان را نگاه دارد و چون رفته بود باز آرد از روي علم وعمل طب نظري عملي يعيه * امور طب ّ *حفظ الصحه *احوال بدن انسان * عالج * اسباب و علل .1تدبير * دالئل و عالئم .2ادویه .3اعمال یداوي امور طبیعیّه امور طبیعیّه اموری است که تعادل بدن را از هر جهت حفظ کند. ق9وه 9م9دبّره 9ا9یستک99ه ب99دو9ناراد9ه 9و ش 9ع9ور« ط9بیعت ّ کارهای الزم بدن را انجام می دهد :امور طبیعیّه هفت عددند ارکان و مزاج و خلط و اعضا ارواح و قواشناس و افعال ارکان ارکان یا عناصر جایگاه مهمی در مباحث نظری مکتب طب سنتی ایران دارند. چهار رکن یا عنصر شامل آتش ،هوا ،آب و خاک اجسام ساده ای هستند که تشکیل دهنده اجزای اولیه تمام موجودات عالم می باشند. ارکان افعال و اعمال مو9رد انتظار نام کیفیت کاهش شدت سردی ،موجب حرکت ،احراق و گرم کننده ،جدا کننده اجزای غیر هم جنس گرمی(حرارت) و جمع کننده اجزای هم جنس ،ذوب کننده، جذب کننده مواد ،تحلیل برنده مواد و کیفیات تاثیرگذار گشاینده انسداد کاهش شدت گرمی ،انجماد ،مو9جب درهم سردی(برودت) فشردگی ،غلیظ کننده و بازگردانده مواد (ضد جذب) تری(رطوبت) قابلیت شکل پذیری، تفرق و اتصال به آسانی کیفیات تاثیرپذیر خشکی(یبوست) ثبات و عدم شکل پذیری به راحتی، عدم تفرق و اتصال به آسانی نام رکن کیفیت های اولیه آتش عنصری گرم و خشک هوای عنصری گرم و 9تر آب عنصری سرد و تر خاک عنصری سرد و خشک نقش رکن پخته شدن هر چیزی که با آن بیامیزد شکسته شدن سردی آب و خاک عبور اجزای هوایی به کمک قوت آن در همه اجسام جهت نفوذ ،نرمی ،سبکی ،سهولت بلند شدن و ایجاد گشادگی و تخلخل ايجاد نرمی ،طرح پذیری ،انعطاف پذیری ،خم و راست شدن و شکل گیری عامل بهم پیوستگی و پایداری و نگهداری اشکال مزاج مزاج کلمه مصدری به معنای در هم آمیختن می باشدکه جمع آن امزجه و امزاج آورده شده است. مزاج در حقیق9ت ب9ه کیفیت و حال9ت متشاب9ه و یکسان حاکم بر یک جسم مرکب اطالق می گردد. ب9ه عبارت دیگ9ر كيفيت9ى اس9ت كه از واكن9ش متقابل کیفیت های مختل9ف اجزاى ريز اولیه(ارکان)در یک جس9م مرک9ب بوجود مىآيد و از اين آميزش و فعل و انفعال كيفي9ت متشابه9ى حاص9ل م9ى شود،كه آن را مزاج می نامند مزاج معتدل ‏معتدل حقیقی :مقادیر اجزاء در کیفیت و کمیت برابرند. معتدل فرض9ی :انحراف و زیادتی مقدار اجزاء در حدی نیست که آنرا منقلب خود گرداند. ‏مزاج معتدل برای جس9م ب9ه ای9ن معن9ا م9ی باش9د ک9ه در آن مزاج و کیفیت حاک9م بر ک9ل جس9م ،آ9ن جس9م مرک9ب در بهترین شرایط عملکردی خویش به سر می برد مزاج غیر معتدل معتدل مفرد مرکب گرم گرم و خشک سرد سرد و خشک تر گرم و تر خشک سرد و تر مزاج معتدل فرضی نوعی صنفی شخصی عضوی معتدل نوعی نسبت به خارج نوع خود مقایسه مزاج انسان با سایر کائنات معتدل نوعی نسبت به داخل نوع خود مزاج پیامبر اسالم معتدل صنفی نسبت به خارج صنف خود ساکنان اقلیم چهارم معتدل صنفی نسبت به داخل صنف خود معتدل تر بودن شخص نسبت به دیگر اشخاص صنف خود معتدل شخصی نسبت به خارج خود مزاج شخصی که در آن مزاج نسبت به اشخاص دیگر صحیح باشد معتدل شخصی نسبت به داخل خود مزاجی که شخص در آن مزاج در بهترین حال خود باشد معتدل عضوی نسبت به خارج خود معتدل تر بودن مزاج عضوی نسبت به اجزاء دیگر معتدل عضوی نسبت به داخل خود مزاجی که عضو در آن مزاج در بهترین حال خود باشد مزاجهای مفرد -1مزاج تر : تری > خشکی گرمی = سردی -2مزاج خشک : خشکی > تری گرمی= سردی -3مزاج گرم : گرمی > سردی تری = خشک -4مزاج سرد : سردی > گرمی تری = خشکی مزاجهای مرکب شک گ رم و خ : گ رمی> س ردی خشکی> ت ری1- گ رم و ت ر : گ رمی> س ردی ت ری> خشکی2- س رد و ت ر : س ردی> گ رمی ت ری> خشکی3- س ردی> گ رمی خ شکی> ت ری4- شک س رد و خ : مزاج سنی 40-60 دوره سنی 20-0 20-40 نام دوره رشد شباب مزاج گرم و تر گرم و خشک حرارت غریزی 4+ 3+ رطوبت غریزی 4+ 3+ <60 کهولت شیخوخیّت سرد و خشک سرد و تر 2+ + 2+ + مزاج فصول سال بهار (ربیع) گرم و تر تابستان (صیف) گرم و خشک پاییز (خریف) سرد و خشک زمستان (شتاء) سرد و تر فرد دموی مزاج در این فصل چون حرارت و رطوبت به هم اضافه شده اختالل در افعال و عملکرد اعضاء دارد فرد صفراوی مزاج در اوج بیماری است و اگر کثرت فعالیت داشته باشد باعث افنا رطوبت بدن فرد می شود فرد سو9داوی مزاج درگیر بیماری است (فکری ،اگزما ،ترک لبها) . . . غذاهای گرم و مرطوب باید استفاده گردد. افراد بلغمی مزاج در این فصل در اوج بیماریهای مفصلی هستند. مزاج امکنه اگر کوه در جانب جنوب باشد هوای منطقه سرد است. اگر دریا در جانب جنوب باشد هوای منط9قه گر9م است. اگر کوه در جانب شمال باشد هوای منط9قه گرم است. اگر دریا در جانب شمال باشد هوای منطقه سرد است. ‏مزاج مناطق کوهستانی سرد و خشک است. خلط خلط جسم رطب سيال بالفعلي است كه غذا او ً ال به آن استحاله و انقالب يابد. مراحل هضم • هضم اول :هضم معدي (هضم كيلوسي) شكسته شدن صورت نوعيه غذا در اثر تصر9ف طبيعت مدبره در آن به توسط حرارت غريزي و قوه هاضمه: تبديل به صورت كشكاب ثخين غليظي كه خود از آن متاثر و متغير نمي‌شود. هضم دوم :هضم كيموسي جذب رطوبات رقيق صافي آن به واسطه عروق ماساريقا از قعر معده به كبد: تصرف حرارت كبدي در آن و طبخ و نضج دادن آن: جدا شدن اجزاي خفيف لطيف از اجزاي ثقيل كثيف و متوسط (در لطافت و كثافت) خفيف لطيف ،شبيه به رغوه و كف 9،و زردرنگ بر سر آمده :صفرا (زهره ،تلخه) ثقيل كثيف غل9يظ ،شبيه به عكر و دردي ،سياه رنگ، و ته نشين :سودا آنچه در وسط است ،و نضج و طبخ تام يافته، و معتدل‌القوام و سرخ رنگ است :دم (خون) آنچه نضج و طبخ نيافته و سفيدرنگ است :بلغم هر يك از اخالط به منزله يكي از اركان اربعه و به طبيعت آن هستند. • • • • گرموخشك است. صفرا به منزلة آتش‌ ، دم (خون) به منزلة هوا ،تر و گرم است. بلغم به منزلة آب ،سرد و تر است. سودا به منزلة خاك ،خشك‌وسرد است. .هر يك از اخالط طبيعي يا غيرطبيعي مي باشد • طبيعي :تولديافته در كبد • غيرطبيعي :تولديافته در غيركبد در اعضاي ديگر تعريف نضج كبدي اخالط • نضج در مورد اخالط كبدي طبيعي عبارت است از: گوارش کامل به‌نحوی که اجزای ماده متساوي و يكنواخت بوده ،داراي قوام معتدل باشند .بر این اساس ،هر خلطی به قوامی شایسته و نضجی خاص برای خود نیاز دارد. به بیان دیگر ،نضجِ خلط یعنی: اعتدال هر خلط در کیفیت و قوام شایسته و متناسب با آن، گونهای که برای تندرستی فرد سودمند باشد. به‌ ‌ اسباب اربعه اخالط • • • • سبب مادی اخالط ،نوع غذای وارد شده به بدن است؛ سبب فاعلی ،میزان حرارت هاضمه؛ سبب صوری ،خصوصیات (رنگ ،بو ،طعم و قوام) خلط؛ و سبب غایی ،عملک9رد اخالط در بدن انسان می‌باشد. خون طبیعی سرخ رنگ 9خالص به رنگ كبد بدون بوی بد بسیار شیرین دارای قوام معتدل اسباب چهارگانه خون طبیعی سبب مادي سبب فاعلي سبب صوري سبب غایی خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های معتدل ،موافق مزاج و مولّد دم ،مانند گوشت ّبره و نان گندم حرارت معتدل نضج کامل و کافی .1تولید روح حیوانی نمو) .2تغذيه و تنمیه بدن (رشد و ّ .3گرم و تر و با نضارت و حسن و جمال و رونق و بها و فربه داشتن بدن .4جایگزینی مواد مصرف شده در بدن انواع غیر طبیعی خلط خون به علت مخلوط شدن با خلط غیر طبیعی دیگر ‏گرم تر شدن یا سردتر شدن خود خلط دم بدون مخلوط شدن با خلط دیگری بلغم طبيعي بدون بو مایل به شیرینی قوام معتدل قريب االستحاله به خون اسباب چهارگانه بلغم طبیعی سبب مادي سبب فاعلي سبب صوري قسمت غليظ ،لزج و سرد و تر از غذاها مانند ماهی تازه حرارت کمتر از اعتدال (نسبت به سایر اخالط) نضج ناتمام .1قابليت و آمادگی برای تبديل به خون (با تأثیر حرارت به نضج کامل می‌رسد). .2جایگزینی رطوبت بدن که بر اثر حرکات ،بیداری زیاد و اعراض نفسانی از دست می‌رود. سبب غایی .3تر نگه داشتن مفاصل و اعضایی که حرکت زیاد دارند. .4مخلوط شدن با خون و آماده کردن آن برای تغذیة برخی اعضا مثل مغز ،نخاع ،و اعصاب. انواع غیر طبیعی خلط بلغم بر اساس طعم و مزه :شور یا مالح ،ترش یا حامض ،گس یا عفص ،بی مزه یا تفه بر اساس قوام و شکل :مخاطی ،خام ،آبکی یا مائی، جصی گچی یا ّ صفراي طبيعي سرخ شکفتة مایل به زردی سبک تند و تیز تلخ رقیق اسباب چهارگانه صفرای طبیعی سبب مادي قسمت لطيف و گرم ،تند ،شيرين و چرب از غذاها سبب فاعلي حرارت اندك زياده از حد اعتدال سبب صوري نضج کامل (رو به افراط) .1تلطیف و ترقيق خون تا بتواند در عروق مويرگي و مجاري ظريف و تنگ نفوذ كند. سبب غایي .2تحريك امعاء (روده‌ها) برای حرکت دادن فضوالت غذايي و ايجاد احساس دفع (باعث شسته شدن امعاء و احشاء و پاک شدن رسوبات و بلغم لزج چسبیده به روده‌ها مي‌شود). .3تغذيه بعضي اعضا که به صفرا نیاز بیشتری دارند؛ مثل ريه و کیسه صفرا (م ِراره). انواع غیر طبیعی خلط صفراء مره صفرا ّ محی یا زرده تخم مرغی صفرای ّ محترق یا سوخته کراثی یا مانند تره ،زنگاری یا زنجاری ّ سوداي طبيعي تولديافته در كبد دردي و رسوبِ خون طبیعی طعم ترش با گسی بسیار اسباب چهارگانه سودای طبیعی سبب مادي سبب فاعلي سبب صوري قسمت غليظ 9و كثيف از غذاهاي كم رطوبت (چه سرد و چه گرم) ،و رسوب و دردي اخالط حرارت معتدل ثفل ،رسوب ،کمال غلظت و سیاهی رنگ .1تغذية برخی اعضا مانند استخوان و طحال .2برانگيختن اشتها سبب غایي .3ایجاد انقباض و استحکام در الیاف و اعصاب و پرزهای معده و کاهش سستی ناشی از رطوبت غذاها انواع غیر طبیعی خلط سوداء ‏بر اثر احتراق و سوختن بیش از حد اخالط دم ،صفرا ،بلغم و سودا :سودای دموی ،سودای صفراوی ،سودای بلغمی و سودای سوداوی ‏سودای غیر طبیعی در اثر کیفیت سردی خارجی یا داخلی بیش از حد بر اخالط و ایجاد انجماد در آنها اعضاء اعضا اجسام غلیظی هستند که از امتزاج و ترکیب اخالط تولید می‌شوند، چنانکه اخالط از مولدات ثالثه ک99ه ن99باتو ح9یوا9نب99اش9ند-.تولید می‌یابند -1اعضای مفرد یا متشابه االجزاء: اعضایی که هر جزء محسوس آن با کل آن یکسان بوده ،در اسم و تعریف در نوعیت خود مشترک باشند. -2اعضای مرکب: اعضایی که هر جزء محسوس آن با کل آن یکسان نباشد؛ به این اعضا اعضای آلیه نیز می‌گویند. اندامهای ساده: ‌ استخوان ،غضروف وتر ،رباط ،عصب ،شريان ،وريد ،غشاء چربي ،گوشت پوست ،مو ،ناخن اندام مركب: به اعضای مختلف بدن که از اندام‌های مفرد شدهاند گفته می‌شود، تشکیل ‌ مثل چشم ،گوش ،دست ،کبد ،قلب. تقسیمبندی اعضا به حسب ‌ سلسله مراتب و موقعیت نسبت به هم .ا9عضاء ر9ئ9یس1- .ا9عضاء خ9اد9م ر9ئ9یس2- .ا9عضاء م9رئوس3- -4اعضاء نه رئیس و نه مرئوس و نه خادم رئیس. اندامهای رئیسه :مبدا قوه فاعلی‌اند. ‌ .1به حسب بقای شخص :قلب ،دماغ ،کبد .2به حسب بقای نوع :اندام‌های باال به‌عالوة انثیان قلب :مبدا روح و قوة حیوانی و حیات دماغ :مبدا روح و قوة نفسانی ،و حس و حرکت کبد :مبدا روح و قوة طبیعی ،و تغذیه و تنمیه انثیان :مبدا تولید ماده مثل اعضای خادم رئیس • مهیّئ: ریه برای قلب معده برای کبد آالت غذا برای کبد اوعیه منی برای انثیان • مؤدی و رساننده: شرایین :رساننده قوه قلبی وریدها :رساننده قوه کبدی اعصاب :رساننده قوه دماغی احلیل :رساننده قوای انثیان اعضای مرئوسه: قابلیت فعل رئیس را دارند و از طریق شریان و ورید و عصب قوا را از اندام‌های رئیسه دریافت می‌کنند ،مانند لحم ،کليه ،طحال. اعضای نه رئیس و نه مرئوس و نه خادم رئیس: آثار قبول روح و قوة حیوانی و نفسانی و طبیعی در آنها از جهت کمال ضعف آنها ،آشکار و ظاهر نیست: استخوان ،غضروف‌ها ،لحوم غیر حساسه استخوان :عضوي سخت ،غير قابل انعطاف ،عنصر خاكي غضروف :از استخوان نرم‌تر و از عصب سخت‌تر ،اتصال با استخوان و اعضاي نرم عصب (پي) :جسم سفيد ،در پيچ خوردن نرم ،در كشش سخت وتر :ج9سم شبيه عصب ،منشاء از اطراف عضله ،موجب حركت رباط :جسم شبيه عصب ،در اطراف مفاصل ،ارتباط استخوان با خود و با ديگر اعضا عضله :جسم گوشتي ،مرکب ازگوشت خالص ،عصب ،وتر ،رباط و غشاء، وظیفه آن حركت اعضا ،پوشش استخوان ،و ح9فظ حرارت غريزي است. شريان :از جنس عصب ،تو خالي ،جدار كلفت وريد :جسم شبيه به عصب ،تو خالي ،جدار نازك گوشت :از بستن خون غليظ تحت تاثير خشكي و گرمي ،گرم نگاهداشتن بدن و حفاظت اعضاء چربي :ج9سم سفيد رنگ ،بسيار نرم ،مرطوب كردن اعضاء مجاور غشاء :جسم شبيه عصب ،نازك ،بيحركت اندكي حس دارد .پوشانيدن،حفاظت پوست :جسم از جنس عصب ،ح9س زياد ،پوشانيدن اعضاء مو :بخشي براي زيبايي ،بخشي زيبايي و منفعت ،بخشي منفعت ناخن :جسم از جنس عصب ،پوشاندن سر انگشتان ،گرفتن اجسام كوچك مزاج اعضا هر عضوی دارای مزاجی است متناسب آن عضو می‌باشد. ِ که شایسته و مزاج گرم به ترتيب: قلب ،كبد ،ریه ،گوشت ،ماهيچه ،طحال ،كليه، شريانها ،وريدها و پوست كف دست. ‌ :مزاج سرد به ترتيب پيه ،چربي ،مو ،استخوان ،غضروف، رباط ،وتر ،غشاها ،عصب ،نخاع ،مغز و پوست. :مزاج تر به ترتيب چربي ،پيه ،مغز ،نخاع گوشت پستان و بيضه‌ها ِ شش ،جگر ،طحال ،كليه ،ماهيچه و پوست مزاج خشك به ترتيب: مو و ناخن ،استخوان ،غضروف ،رباط، وتر ،غشا ،شريان ،وريد ،عصب حركتي، قلب ،عصب حسي و پوست گرم ،خشك قلب صفرا شريان وريد گرم ،تر جگر خون گوشت ماهيچه طحال كليه سرد ،تر مغز بلغم نخاع چربي سرد ،خشك استخوان عصب وتر ،رباط و غشاء مو و ناخن غضروف ارواح خالصه الحكمه :روح عبارت از بخار دم طبيعي متين صافي حاصل از لطايف اغذيه است. مفرح القلوب :ارواح اجسامي‌اند كه حادث مي‌شوند از بخاريت خلط‌هاي سالم و لطافت آنها. کفایه منصوری :درعرف اطبا روح جسمی است لطیف بخاری که از لطافت اخالط در دل به حسب امتزاجی مخصوص متکون شود و به‌واسطه شرائین به اعضا منتشر‌گردد. (خالصهالحكمه): ‌ چگونگی ایجاد ارواح بهواسطه وريد شرياني به بطن ايسر از كبد ‌ قلب رود و حرارت قلبي درآن تصرف نمايد و از آن بخار لطيفي حاصل گردد كه آن را روح حيواني و محل قوه حيواني نامند و تعلق نفس و روح شرعي و حكمي بدين است و اين ممد و معاون و مقوي و .حامل و مركب آن است و چون قسطی از آن به دماغ آید و در آن استحاله یابد و شبیه به مزاج جوهر دماغ گردد آن را روح نفسانی و محل و مبدا حس و حرکت نامند. و چون قسطی از آن به کبد آید و در آن استحاله به کیفیت آن یابد و محل و مبدا تغذیه و تنمیه گردد آن را روح طبیعی نامند. نکته تکون ارواح از لطایف اخالط است، همچنان‌که اعضا از کثایف آنها. و ارواح حامل قوااند و مرکب آنهایند قوهای نمی‌باشد. زیرا که هیچ روحی ،بی‌ ‌ قوا خالصه الحكمه ‌ :تعریف قوت در قوه به معني امر موجود در حيوان است كه به‌واسطه آن امر از او صدور و ظهور افعال شاقه غيرمتوقعه ممكن باشد؛ و ضد آن را ضعف نامند. و قوت به اين معني را مبدا و الزمي مي‌باشد: مبدا آن قدرت بر فعل و ترك است كه اگرخواهد بكند و اگر نخواهد نكند و ضد این را عجز نامند. و الزم آن است كه به زودي و سهولت از چيزي منفعل نگردد. پس اطباء نقل نمودند اسم آن قوه را بر آن مبدا (که قدرت است) و بر آن الزم (که عدم انفعال است به‌آسانی)؛ و از قوت ،قدرت و عدم انفعال خواستند. اقسام قوا • قوه نفسانی :منشا و مبدا و باعث ظهور و صدور حس و حرکت جمیع بدن و ادراک صور و معانی است. • قوه حیوانی :منشا و مبدا و باعث حیات کل بدن است. • قوه طبیعی :مبدا و منشا تغذیه و تنمیه و تهیه و ایصال بدل مایتحلل کل اعضا است. قوا طبيعي مخدومه خادمه نفساني غاذيه -ناميه :بقاي شخص مولده -مصوره :بقاي نوع جاذبه -ماسكه -هاضمه -دافعه ظاهري حواس پنجگانه حس مشترك :درك صور محسوس مدركه قوه خيال :حفظ صور محسوس باطني قوه وهم :درك معاني جزئی مربوط به محسوسات قوه حافظه :حفظ معاني غير محسوس قوه متصرفه :تصرف در صور محسوس و معاني آنها محركه مدبّره حيواني باعثه :انگيزه جلب منفعت يا دفع ضرر فاعله :عضالت را در اجرای دستورهای قوه باعثه به کار می‌گیرد‌. تدبير امور و معیشت ‏آوردن نسيم موافق و دور كردن بخارهاي دخاني ‏خوف و غضب -1حس مشترک و خیال :محل آن بطن جلوی مغز م9فکره 9و م9تخیله (م9توهمه) :م9حلآ9نب99طنم9یان9یم9غ9ز 2- ی م9غ9ز 3- ن99یرو9یح9اف9ظه و م9ذکره :9م9حلب99طنم9وخر (پ99شت ) حس مشترک نیرویی است که همه محسوسات به آن می‌رسند و پذیرای صورت نوعی آنان است. خیال نیرویی است که همه محسوسات رسیده به حس مشترک را حفظ کرده ،پس از ناپدید شدن آن (محسوس) آن را به همان شکل نگاه می‌دارد. نزد اغلب طبیبان این دو قوه یکی است و نزد فالسفه دو قوه جداگانه می‌باشند. قوه واهمه (متوهمه) :نیرویی است در حیوان که به‌واسطه آن ،حیوان در مورد چیزی محسوس حکمی نامحسوس (دادن علف تعبیر به دوستی) می‌کند. ممیز و اخذکننده و مدرک معانی جزئیه قائمه به صور مخزونه در خیال است. نیروی متصرفه در صورت‌های مخزون محفوظ در خیال دست‌اندازی می‌کند و تصرفاتی از قبیل ترکیب و تفصیل در صورت و معانی آنها انجام می‌دهد( .مثال انسان پرنده یا کوهی از سکه یا تخیل صداقت برای فرد معین) نیروی حافظه مخزن و نگهدارنده معانی ادراک شده به‌توسط قوه وهم است؛ همانطور که نیروی خیال ،مخزن حس مشترک می باشد. قوه حافظه خزانه متصرفه نیز هست. افعال غایت و غرض و فایده ترکیب بدن و تسویه اعضا و اعطای مزاج و حرارت غریزی و ارواح و قوا و مدرکات جسمانی و نفخ روح قدسی و تعلق نفس ناطقه مجرد بدان ،صدور افعاالت است از آن؛ هم افعال باطنی روحانی و هم ظاهری جسمانی. -1افعالی که تنها توسط یک نیرو در بدن تحقق می‌یابند مانند فعل هضم ،جذب ،امساک -2افعالی که توسط دو نیرو در بدن تحقق می‌یابند مانند اشتها به غذا ،بلعیدن (ارادی و غیر ارادی) ،عبور غذا (از اعضا و عروق)

62,000 تومان