صفحه 1:
۴ ۳۲
۲ eee
جناب آقای حسین زاده
صفحه 2:
«دريسجهاريم»
5
شم اول
شم دوم
معنی لغات
خود ارزيابى
211111110
صفحه 3:
دانايى ae a
ا ا ا 0
ل [PPC ا 0
إزشاهان كه ب تخت كاه از دانتدكان باز جويند راه ؟
ا ا ل ۱
eee ال 0
به دانش شود مرد؛ پرهیز کار چنین گفت آن بخرد هوشیار
که دانش زهنگي بناه آورد جوییراه گرهيبد راهآورد
بوشکور بلخی
صفحه 4:
ام
بدان کوش تا زود دانا شوی / چو دانا شوی زود والا
شوی
۱- بدان کوش : تلاش زیادی کن
۲- زود : قید زمان
۳- دانا : صفت فاعلی ( بن مضارع +۱) نقش
دستوری Ul مسند است.
۴- شوی : فعل اسنادی
۶- والا: ارجمند , بلند مرتبه , نقش دستوری آن
مسند است.
معنا 0 لعدلنا شد باد:
صفحه 5:
نه دانا تر آن کس که والاتر است / که والاتر است
.آن که داناتر است
۱- آن کس : نهاد
2- داناتر : مسند , نه دانا تر آن کس : آن کس
داتاتر تیست. بیتدارای چهاز خمله است:
3 آرابه ی تکرار دارد. داح آرایی دارد:
متفه هرک کف اعد ایو فا ف
چا این دراو سای
هریت رکه با انش مام و مدر لماو هب
صفحه 6:
~~ bl
نبینی ز شاهان که بر تخت گاه / ز دانندگان باز
۴- تخت گاه : جایگاه مخصوص که پادشا هان بر آن
no نشینند. منظور تخت پادشاهی است. پسوند
( گاه ) پسوند مکان است.
۵ -دانندگان : صفت جانشین اسم به معنی
افراددانا و نقش دستوری آن متقّم است.
۶- باز جویند راه : راه و روش درست زندكى كردن
را مى آموزند.
صفحه 7:
اكر جه بمانند دير و دراز / a دانا بُوَد شان هميشه
ياز
ل كر : حرف پیوند
يعنى: نيازشان هميشه به دانا است:
0- دانا : صفت فاعلى و نقش مسندى دارد.
** معنا و مفهوم : پادشاهان در تمام دوره ی
حکومت خود به تجربه افراد دانا نغاز مندنودند.
صفحه 8:
نگهبان گنجی تو از دشمنان / ودانش نگهبان تو
جاودان
۱- نگهبان : نگهبان گنج هستی , پسوند
( ی ) فعل اسنادی است.
۲ دشمنان : متشّم . بیت دارای آرایه ی تکرار و
داك آرایی است.. مصراغ دوم سیک خراسانی
داردو واه ها شکل کهنی و لهجه ای دارند.
معنا و مفهوم :تو نكهبانكنج هستىامًا **
.دلنش حافظ و تكهبان توست
صفحه 9:
~~ bl
به دانش شود مرد. پرهیزگار / چنین گفت آن بخرد
هوشیار
۱- دانش : نقش آن متقّم است .
۲- مرد : نهاد , منظور از مرد» مطلق همه ی
انسان ها است.
آن بخرد هوشیار : گروه نهادی
3- پرهیز گار : صفت فاعلی ( بن مضارع + گار )
نقش دستوری آن مسند است.
Lins * و مفهوم : دانش آندوزی سیب پاکدامنی
اتسان می شود و چة زیبا دانابان گفته اند ۱
صفحه 10:
که دانش ز تنگی پناه آورد / چو بیراه گردی به راه
.آورد
-١ تنگی : سختی , روز های سخت , تنگ داشتن
سخت گرفتن
۲- تنگ شدن نفس : کنایه دارد به معنی به سختی
افتادن بسیار مضطرب و پریشان شدن
"د يناه آودرد: باه دهندی است .
۴- چو بیراه گردی : اگر دچار لغزش و گناه شوی
مر رت هن ات9
فيه راد آورد : کنابه از این راه درشت را به جوز
نشان می دهد.
+ وفنا و مقهوم : داش درزدوران تتحى بثلة
هنك 215 يك دراه دوست و تفای رای
صفحه 11:
2 2-0 4 - فين
eo 0 rd 000
سال -خوردگی رودکی سمرقندی و دوران
۱
و
> ی
ار كد
COs pec emer eer emery
کیت اکن ای زا ب لظم ادر ورد
مجور فکری شاعران عصر
ab» willbe 6 >35 5 ل
Reviirolpea Prone) inca rier saree Pre] ewe)
Ree اه
ا tanec geet ۱
ادر OS PR
صفحه 12:
علم ؛ بال است ميغ جانت را ب سيه اوبرد روانت را
دل پی علم ؛ چشم بی م ا
نیست آب حیات جن دانش . . نیست باب نجات جر دانش
۳ دل شود گر به علم ؛ پیننده 00
آن چه در بیش می باید دانش ذات خويش مى بايد
اوحدی مراغه ای
صفحه 13:
Teta in el
روانت را
-١ علم : نهاد ۲- بال : مسند
۳- مرغ جانت را : حرف ( را ) در دستور تاریخی به
معنای ( برای ) است. برای مرغ جان تو . بنابراین
مرغ : متمّم است
نکته : در مصراع اوّل دو تشبیه وجود دارد. ابتدا
شاعر روح انسان را به پرنده تشبیه کرده و سپس
دانش را هم چون بال این پرنده wil wre
بین هازه های بال و مرخ تناست وجود دارد.
(مراعات نظیر)
۳ هر : آسمان
۵ او ضمیر شخصى جدا ء مرجع ضمير براى غير
عاقل آمده كه همان علم است.
** معنا و مفهوم : دانش براى روح تو هم چون
صفحه 14:
Jo بی علم , چشم بی نورست / مرد نادان ز
مردمی دور است
-١ دل : نهاد ۲-بی : حرف اضافه به معنی
بدون
۳- چشم : مسند ۴- بی نور ؛ صفت برای چشم
5- مرد نادان : گروه نهادی
۶- ز مردمی : از انسانیّت » از انسان بودن
۷- دور : مسند ۸- است : فعل اسنادی
نکته طلايى : بين واژه های دور و نور جناس ناقص
اختلافی دیده می شود. بین واژه های چشم و نور
تناسب دیده می شود. مصراع اوّل تشبیه مرکب
دارد. دل به چشم و بی علم با بی نور همانند شده
.است.ولی دراصل یک تشبیه است
صفحه 15:
~~ bl
نیست آب حیات جز دانش / نیست باب نجات جز
دانش
۱- نیست : به معنی وجود ندارد, فعل ناگذر است.
۲ آب حیات : زندگی جاودانه
"جل :حرق اضافه و داش متقم ارست :
۴ باب نجات:: زاه نجات::زاه رستگاری
+ معا و مفهوم : دنل cs cule رنگی خاوداند وا
راه رستگاری و سعادتمندی است .
صفحه 16:
ام 55
دلشود گر به علم , بینندم / رام جوید بم<
آفرینندم
۱- گر : حرف پیوند
۲- بیننده : صفت فاعلی ( بن مضارع + نده ) در
نقش مسند است.
۴- دل : نهاد ۵- شود : در معنای بشود , مضارع
العزاهی است, زیر جمله نفهوم شرط دارد.
۶- راه : مفعول ۷- جوید : می جوید , مضارع
اخباری
8- آفرييننده : متمّم
** معنا و مفهوم : دل اكر به كمك علم بينا شودء
صفحه 17:
ft bl
آن چه در علم بیش می یابد / دانش ذات خویش می
.بايد
(- می باید : از مصندر بایستن است.
۲- دانش ذات خویش : به معنی خویشتن شناسی
است و یک ترکیب اضافی [
نکته : این بیت با حدیث " من قرف تفسه ققد
عَرف ریّه " تناسب معنایی دارد. هرکسی که خود
را بشناسدبه درستی که خدایش را خواهد شناخت.
** ,معنا و سفهوم : آن چه که در آداب دائتش
اندوزی لازم است. این است که اغل باید خود را
بشناسی.
صفحه 18:
00
PBS Rasa Aeneas
به سبیس کونندر اصفهانبه اصفهانيی
مشهور استاوحدیق شمباخرغمر خود را در
آذر بایجانبه سر برده و در آنجا
۱
.شاملقصاید,غزلیاتو رباعیاندارد
صفحه 19:
آكاه : بيناظ
خداظ
لا >
ازم 2
شایسته است
وجودظ
مردمی ۷
a نو ر“
Yolo
باب نجات 7"
بیننده ۷
آفریننده ۷
yates
Yols
ارجمند , بلند مرتبهط
جایگا >
جایگاه مخصوص
که پادشاهان بر آتن
.می نشینند
دانایان ظ
زمان طولانیخ
و
Flash
خردمندظ
دشواری , سختی<
كمرامظ
بیراه ۷
صفحه 20:
ey ese
|. علم رر اين رو شعر به جه يز هايى تشبيه شره است 5
در شعر لول » Ce at
ور + آب هبات و بل نات ,تب شوه است+
ا ل لك
ا
ee ee ae ee
537211111
|
تس
۱
۱ ne Tee
Cee ae one er ا Cee ean tee
Pe vere tet ey
Boer
صفحه 21:
& >| rons
0
ا ا ا ا 0
وتبهکار « مخقف » بیرون , سیاه و تباه کار هستند.
و را ری رن
7
مثل جاودان , جاویدان , جاوید / هوشیار , هشیار / آینه , آیینه |
Breve wae) eee ww S Ser Sr eT
صفحه 22:
نكته ى دوم : قالب مثنوى
0 مثنوی قالبی از شعر فارسی است که دارای ابیاب زیادی كوم د ررك
سرودن داستا نها
و مطالب طولانى كاربرد دارد. در اين قالب هر بيت داراى قافيه هاى جداكانه
است و به
همین دلیل به آن متتوى (دونا EGR es ee
اين
قالب استفاده كرده | را
خود را در
red | Se ا nant PMCS 1c eer SP perc erent Cy
Oar
Pre RCS eel PS eee ae rere Cen CSS CTT eC Ce OeT] mere at
شده است.
زيزا درهر بيت . ری ار او سنوی al)
قدیمیترین مثنوی سروده شده- لش 2 تيس بت
و ی رس بر ها
نظم در
صفحه 23: