ادبیات
در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونتها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.
- جزئیات
- امتیاز و نظرات
- متن پاورپوینت
ادبیات
اسلاید 1: ادبيات گزيده نظم و نثر نگارش و ویرایشمکاتبات اداري اشعار حکاياتتهیه و تدوین : سهراب فاضل
اسلاید 2: فهرست مطالبمقدمهپند زمانهدربرانگيختن امير نصر ساماني بر عزيمت به بخاراستايش حضرت علي (ع)گلسيلبهاراندرز مادرراز چرخدرپيشگاه پدرزاري مادرمنابرای مشاهده ادامه فهرست کلیک کنید
اسلاید 3: مشاهدات ناصر خسرودر تبريزدر بيت المقدسدر اصفهاندر زندان مناجات جدال سعدي با مدعي در بيان توانگري و درويشي طفيل عشق طفل يتيم نامه اي از قائم مقام فراهاني آي آدمهاآب سلام سفر به خيرجان جهان
اسلاید 4: مقدمهکساني که تاريخ ادبيات فارسي را مطالعه نموده اند مي دانند که ادبيات ما به دو بخش اصلي قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسيم مي شود.از دوره قبل از اسلام جز تعدادي کتاب ديني به زبان و رسم الخط اوستايي و زبان و رسم الخط پهلوي از قبيل اوستا کتاب ديني زرتشيان و تفسيرهاي آن و مقداري سنگ نبشته به خط ميخي و بعضي کتب داستاني و نمونه هايي از اشعار هجائي چيزي نمانده است ؛ به همين دليل وقتي سخن از ادبيات فارسي مي رود ، بيشتر منظور ادبيات چهارده قرن بعد از اسلام است که از قرن دوم و سوم هجري آثاري از ايرانيان به زبان عربي و از اوايل قرن چهارهم به زبان فارسي کنوني به جا مانده است .در واقع از اواخر قرن سوم هجري کم کم به شاعران پارسي گوي بر مي خوريم که معروف ترين آنها ابوحفص سعدي ، حنظله بادغيسي ، فيروز مشرقي ، ابوسليک گرگاني و محمد بن وصيف سيستاني هستند.
اسلاید 5: پس از شاعران پیش گفته که به پيشاهنگان شعر فارسي معروفند، شاعراني چون ابوشکور بلخي ، ابوالمؤید بلخي ، شهيد بلخي ، رودکي سمرقندي طوسي و کسائي مروزي که شيعي مذهب بوده و ابياتي در مدح حضرت علي (ع) سروده مي زيستند . در دوره هاي بعد نيز شاعراني چون فردوسي ، فرخي ، ناصر خسرو ،خاقاني ، نظامي ، عطار ، سعدي ، مولوي ، حافظ و بسياري ديگر پا به عرصه ادبيات فارسي نهادند. نثر نيز مانند نظم در دوره هاي ساماني راه پيشرفت پيمود و قديمی ترين آثار منثور به زبان فارسي ، يکي مقدمه شاهنامه ابو منصوري است و ديگر ترجمه تاريخ طبري (معروف به تاريخ بلعمي ) و ترجمه تفسير طبري به وسيله عده اي از علماي ماورالنهر است .در دوره هاي بعد نيز نويسندگان بزرگي چون ابوالفضل بيهقي ، ناصر خسرو ، خواجه نظام المک ، امام محمد غزالي ، علاء الدين عطاملک جويني ، محمد عوفي ، خواجه نصير الدين طوسي ، سعدي ، جامي و بزرگاني ديگر ظهور کردند.اما مجموعۀ حاضر گزيدۀ مختصر مفيدي است از نظم و نثر فارسي که از آثار گويندگان و نويسندگان در يازده قرن بعد از اسلام تا عصر حاضر نمونه هايي آورده شده است . اميد است از اين راه جمع بيشتري از دوستداران زبان و ادبيات فارسي با اين گنجينه گرانبها آشنا شوند.
اسلاید 6: ابوعبدالله جعفربن محمدبن حکیمبن عبدالرحمنبن آدم رودکی زاده اواسط قرن سوم هجری قمری (۳۲۹ قمری) از شاعران ایرانی دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری است. او استاد شاعران آغاز قرن چهارم هجری قمری ایران است.رودکی به روایتی از کودکی نابینا بودهاست و بهروایتی بعدها کور شد.او در روستایی بهنام بَنُج رودک در ناحیه رودک در نزدیکی سمرقند به دنیا آمد.رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند که به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشتهاست.رودکی (پدر شعر فارسی)
اسلاید 7: زمانه پندي آزادوار داد مرا زمانه چون نگري، سر به سر همه پند ست به روز نيک کسان گفت تا تو غم نخوري بسا کسا که به روز تو آرزومند است زمانه گفت مرا : خشم خويش دار نگاه که را زبان نه به بند است، پاي دربند است بوي جوي موليان آيد همي ياد يار مهربان آيد همي ريگ آموي و درشتي راه او زير پايم پرنيان آيد همي ”پندزمانه“”در برانگيختن امير نصر ساماني بر عزيمت به بخارا“
اسلاید 8: آب جيحون از نشاط روي دوست خنگ ما را تا ميان آيد همي اي بخارا شاد باش و دير زي ميرزي توشادمان آيد همي مير ماهست و بخارا آسمان ماه سوي آسمان آيد همي مير سروست و بخارا بوستان سروسوي بوستان آيد همي آفرين و مدح سود آيد همي گربه گنج اندر زيان آيد همي
اسلاید 9: کسایی مروزیمجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی (زادهٔ ۳۴۱ ه.ق در مرو) ، شاعر ایرانی در نیمهٔ دوم سده چهارم هجری و (شاید) آغاز سده پنجم هجری است. چنان که از نامش برمیآید و خود وی نیز به این امر اشاره دارد اهل مرو بود. کسایی در اواخر دورهٔ سامانیان و اوایل دوره غزنوییان میزیسته است.
اسلاید 10: مدحت کن و بستاي کسي را که پيمبر بستود و ثنا کرد و َبدو داد همه کار آن کيست بدين حال و که بوده ست و که باشد جز شير خداوند جهان ،حيدر کرّار اين دين هدي را به مثل دايره اي دان پيمغبر ما مرکز و حيدر خط پرگار علم همه عالم به علي داد پيمبر چون ابر بهاري که دهد سيل به گلزار ”ستايش حضرت علي (ع)“
اسلاید 11: گل نعمتي است هديه فرستاده از بهشت مردم کريم تر شود اندر نعيم گل اي گل فروش، گل چه فروشي براي سيم وزگل عزيزترچه ستاني به سيم گل ”گل“
اسلاید 12: بیهقیابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (زاده 370 ه.ش. 995 در روستای حارث آباد بیهق در نزدیکی سبزوار ، درگذشته 456 ه.ش 1077 در غزنین) مورخ و نویسنده معروف دربار غزنوی است.
اسلاید 13: روز شنبه نهم ماه رجب ميان دو نماز، بارانکي خردخرد مي باريد ، چنان که زمين تر گونه مي کرد و گروهي از گله داران در ميان رود غرنين فرود آمده بودند و گاوان بدان جا بداشته ،هر چند گفتند و از آنجا برخيزید که محال بود بر گذر سيل بودن ، فرمان نمي بردند.”سيل ”
اسلاید 14: تا باران قويتر شد . کاهل وار برخواستند و خويشتن را به پاي آن ديوارها افکندند ،که به محلت ديه آهنگران پيوسته و نهفتي جستند و هم خطا بود و بياراميدند و بر آن جانب رود بسياراستر سلطاني بسته بودند و در ميان آن درختان،تا آن ديوارهاي آسيا و آخرها کشيده و خرپشته زده و ايمن نشسته و آن هم خطا بود ،که بر راهگذر سيل بودند و پيغمبر ما (محمّد مصطفی،صلّی اللّه علیه و آله وسلم)گفته است : ”نعوذ بالله من الأخرسين الأصمّين ” (پناه مي بريم به خدا از دو گنگ و دو کر)و بدين دو گنگ و دوکر آب و آتش را خواسته است و اين پل باميان ،در آن روزگار،براين جمله نبود، پلي بود قوي ،
اسلاید 15: پشتيوان هاي قوي برداشته و پشت آن استوار پوشيده کوتاه گونه و بر پشت آن دو رسته دکان، برابر يکديگر ،چنانکه اکنون ست و چون از سيل تباه شد عبّويۀ بازرگان ،آن مرد پارساي باخير ،رحمت الله عليه، چنين پلي برآورده يک طاق بدين نيکويي و زيبايي و اثر نيکو ماند و از مردم چنين چيزها يادگار ماند،ونماز ديگر را پل آنچنان شد که بر آن جمله ياد نداشتند و بداشت تا از پس نماز خفتن ،و پاسي از شب بگذشته ، سيلي در رسيد که اقرار دادند پيران کهن که برآن جمله ياد ندارندـ
اسلاید 16: و درخت بسيار از بيخ کنده مي آورد و مغافصه در رسيد ،گله داران بجستندو جان را گرفتند وهمچنان استر داران ،و سيل گاوان و استران را در ربود و به پل رسيد و گذر تنگ چون ممکن شدي که آن چندان آغار و درخت بسيار و چهار پاي به يک بار بتوانستي گذشت طاق هاي پل را بگرفت ،چنانکه آب را گذر نبود و به بام افتاد و مدد سيل پيوسته ،چون
اسلاید 17: لشکر آشفته مي در رسيد و آب، از فراز رودخانه ،آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد، چنانکه به بازار صرّافان رسيد و بسيار زيان کرد و بزرگ تر هنر آن بودکه پل را با آن دکّان ها از جاي بکند و آب راه يافت ،اما بسيار کاروان سراي ،که بر رسته وي بود، ويران کرد و بازارها همه ناچيز شد و آب تا زير نورده قلعه آمد ،چنانکه در قديم بود ،پيش از روزگار يعقوب ليث
اسلاید 18: که اين شارستان و قلعه غرنين ، عمرو ، برادر يعقوب ، آباد کرد... و اين سيل بزرگ مردمان را چندان زيان کرد که در حساب هيچ شمارگير در نيايد و ديگر روز از دو جانب رود مردم ايستاده بودند به نظاره،نزديک نماز پيشين، مدد سيل بگسست و به چند روز پل نبود ومردمان دشوار از اين جانب بدان جانب و از آن جانب بدین جانب مي آمدند و مي رفتند، آن گاه که بازپلهاراست کردندـ و از چند ثقّه زابلي شنودم که پس از آنکه سيل بنشست مردم زرو سيم وجامه تباه شده مي بافتند که سيل آنجا افکنده بود،و خداي،عزّوجل، تواند دانست که بر گرسنگان چه رسيداز نعمت.
اسلاید 19: فردوسیحکیم ابوالقاسم فردوسی توسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر توس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد. او را بزرگ ترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.
اسلاید 20: کنون خورد بايد مي خوشگوار که مي بوي مشک آيد از کوهسار هوا پرخروش و زمين پرزجوش خنک آنکه دل شاد دارد به نوش ”بهار“
اسلاید 21: همه بوستان زير برگ گلست همه کوه پر لانه وسنبل است به پاليز بلبل بنالد همي گل از ناله او ببالد همي شب تيره بلبل نخسبد همي گل از باد و باران بجنبد همي من از ابر بينم همي باد و نم ندانم که نرگس چرا شد دژم بخندد همي بلبل و هر زمان چون بر گل نشيند گشايد زبان ندانم که عاشق گل آمد گر ابر که از ابر بينم خروش هزبر
اسلاید 22: بدرّد همي پيش پيراهنش درخشان شود آتش اندر تنش سرشک هوا بر زمين شد گوا به نزديک خورشيد فرمانروا که داند که بلبل چه گويد همي به زير گل اندر چه پويد همي نگه کن سحر گاه تا بشنوي ز بلبل سخن گفتن پهلوي همي نالد از مرگ اسفنديار ندارد بجز ناله زو يادگار چو آواز رستم شب ّرهابر بدرد دل پيل و چنگ هژير
اسلاید 23: زدهقان شنيدم يكي داستان كه برخواند از گفته باستان كه چون مست باز آمد اسفنديار دژم گشته از خانه شهريار كتايون قيصر كه بد مادرش گرفته شب تيره اندر برش چو از خواب بيدار شد نيم شب يكي جام مي جست و بگشاد لب چنين گفت با مادر اسفنديار كه با من همي بد كند شهريار مرا گفت چون كين لهراسب شاه بخواهي بمردي زارجاسب شاه ”اندرز مادر ”
اسلاید 24: همه پادشاهي و لشکر توراست همان گنج با تخت و افسر توراستکنون چون برآرد سپهر آفتاب سر شاه بيدار گردد ز خواببگويم بدو آن سخن ها که گفت ز من راستي ها نبايد نهفت
اسلاید 25: اگر تاج شاهي سپارد به من پرستش كنم چون بتان را شمن به مردي من آن تاج بر سر نهم به ايرانيان گنج و كشور دهم تورا بانوي شهر ايران كنم به زور و به دل كار شيران كنم غمي شد زگفتار او مادرش همه پرنيان خوار شد در برش بدانست كان گنج و تخت و كلاه نبخشد بدو نامبردار شاه بدو گفت كاي رنج ديده پسر زگيتي چه جويد دل تاجور
اسلاید 26: همه گنج و فرمان و راي و سپاه تو داري براين برفزوني مخواه يكي تاج دارد پدرت اي پسر تو داري همه لشكر و بوم و بر چه نيكو تر از نرّه شير ژيان به پيش پدر بر ، كمر بر ميان چواو بگذرد تاج وتختش تراست بزرگي و اورنگ وبختش تراست چنين گفت با مادر اسفنديار كه نيكو زد اين داستان هوشيار كه پيش زنان راز هرگز مگوی چه گويي،سخن بازيابي به كوي پرآژنگ و تشوير شد مادرش ز گفتن پشيماني آمد برش
اسلاید 27: نشد پيش گشتاسب اسفنديار همي بود با رامش و ميگسار بخواند آن زمان شاه ؛ جاماسب را همان فال گويان لهراسب را برفتند با زيج ها در كنار بپرسيد شاه از گو اسفنديار كه او را بود زندگاني دراز؟ نشيند به خوبي و آرام و ناز ؟ به سر بر نهد تاج شاهنشهي ؟ بر او پاي دارد بهي و مهي ؟ ورا در جهان هوش بر دست كيست ؟ كز آن درد ما را ببايد بايد گريست چو بشيند داناي ايران سخن نگه كرد با زيج هاي كهن ”راز چرخ ”
اسلاید 28: زتيمار ؛ مژگان پر از آب كرد زدانش بروها پر از تاب كرد همي گفت بد روز و بد اخترم بد از دانش آيد همي بر سرم ورا هوش در زابلستان بود به چنگ يل پور دستان بود به زابل زمانش سرآید همي چو با پور دستان برآيد همي دل شاه ايران پرانديشه شد روانش زانديشه چون بيشه شد چو برگشت شب گرد كرده عنان سپيده برآورد رخشان سنان ”در پيشگاه پدر ”
اسلاید 29: نشست از بر تخت زر شهريار بشد پيش او فرخ اسفنديار همي بود پيشش پرستار فش پر انديشه و دست کرده بکش بدو گفت شاها انوشه بدي ترا بر زمين فرّه ايزدي سر داد و مهر از تو پيدا شدست همان تاج و تخت از تو زيبا شدست ترا اي پدر من يکي بنده ام همه بارزوي تو پوينده ام تو داني که ارجاسب از بهر دين بيامد چنان با سواران چين
اسلاید 30: بخوردم من آن سخت سوگندها چو پذرفتم آن ايزدي پندها که هر کس که آرد بدين دين شکست دلش تاب گيرد شود بت پرست ميانش به خنجر کنم بر دو نيم نباشد مرا از کسي ترس و بيم وزآن پس که ارجاسب آمد به جنگ نه برگشتم از جنگ جنگي پلنگ مرا خوار کردي بگفت کرزم چوجام کيي داشتي روز بزم
اسلاید 31: ببستي تن من ببند گران به زنجير و مسمار آهنگران سوي گنبدان دژ فرستاديم زخواري به بيگانگان داديم به زابل شدي بلخ بگذاشتي همه رزم را بزم پنداشتي نديدي همان تيغ ارجاسب را فکندي به خون شاه لهراسب را چوجاماسب آمد مرا بسته ديد وزان بستگي ها مرا خسته ديد مرا پادشاهي پذيرفت و تخت بر اين نيز چندي بکوشيد سخت سخن ها جز اين نيز بسيار گفت که گفتار با درد و غم بود جفت
اسلاید 32: غل و بند بر هم شکستم همه دوان آمدم پيش شاه و رمه از ايشان بکشتم فزون از شمار ز کردار من شاد شد شهريار گراز هفت خوان اندر آرم سخن همانا که هرگز نيايد به بن ز تن باز کردم سر ارجاسب را برافراختم نام گشتاسب را همه نيکويي ها نهادي به گنج مرا مايه خون آمد و سود رنج همي گفت ار باز بينم ترا ز روشن روان برگزينم ترا سپارم ترا افسر و تخت عاج که هستي به مردي سزاوار تاج بهانه کنون چيست من بر چه ام پر از رنج پويان ز بهر که ام
اسلاید 33: شهان گفته خود به جاي آورند زعهد وزپيمان خود نگذرند پسررا بنه تاج واکنون به سر چنان چون نهادت به سربرپدر به فرزند پاسخ چنين داد شاه که از راستي بگذري نيست راه ازاين بيش کردي که گفتي توکار که يارتوبادا جهان کردگار نبينم کنون دشمني درجهان نه درآشکارا نه اندر نهان به گيتي نداري کسي را همال مگر نامور پرهنر پورزال که اوراست تا هست زابلستان همان بست وغزنين وکابلستان به مردي همان زآسمان بگذرد همي خويشتن کهتري نشمرد
اسلاید 34: بپيچد زراي وزفرمان من سراندر نيارد به پيمان من سوي سيستان رفت بايد کنون به کارآوري جنگ ورنگ و فسون برهنه کني تيغ و کوپال را به بند آوري رستم زال را زواره و فرامرز را همچنين نماني که کس بر نشيند به زين به دادار گيتي که او داد زور فروزنده اختر و ماه وهور به زند و به زر دشت ودين بهي به نوش آذر و آذر فرهي که چون اين سخنها به جاي آوري زمن نشنوي زين سپس داوري سپارم ترا گنج و تخت و کلاه نشانمت با تاج در پيشگاه
اسلاید 35: چنين پاسخ آوردش اسفنديار که اي پر هنر نامور شهريار همي دور ماني ز رسم کهن براندازه بايد که راني سخن تو با شاه چين جوي ننگ ونبرد از آن نامداران برانگيز گرد چه جويي نبرد يکي مرد پير که کاوس خواندي ورا شير گير زگاه منوچهر تا کيقباد همه شهر ايران بدو بود شاد همي خواندندش خداوند رخش جهانگير و شير اوژن وتاجبخش نه اودر جهان نامدار نوست بزرگست و با عهد کي خسروست اگر عهد شاهان نباشد درست نبايد ز گشتاسب منشور جست
اسلاید 36: چنين داد پاسخ به اسفنديار که اي پور گردنکش نامدار هرآنکس که از راه يزدان بگشت همان عهد او وهمان باد داشت اگر تخت خواهي همي با کلاه ره سيستان گير و برکش سپاه چوآنجا شوي دست رستم ببند بيارش به بازو فگنده کمند زواره و فرامرز و دستان سام نبايد که پيش تو سازند دام پياده دوانشان بدين بارگاه بياور همي تا ببيند سپاه
اسلاید 37: از آن پس نپيچد سر از ما کسي اگر کام و گر رنج يابد بسي سپهبد بروها پر از چين بکرد به شاه جهان گفت کز دين مگرد ترا نيست دستان و رستم به کار همي چاره جويي ز اسفنديار دريغ آيدت تخت شاهي همي زگيتي مرا دور خواهي همي مرا گوشه اي بس بود در جهان تراباد اين تاج و تخت مهان بدوگفت گشتاسب تندي مکن برزگي بيايي ، نژندي مکن زلشکر گزين کن فراوان سوار جهانديدگان از در کارزار سليح و سپاه ودرم پيش توست نژندي به جان بدانديش توست چه بايد مرا بي تو گنج و سپاه همين تخت شاهي وزرين کلاه
اسلاید 38: چنين پاسخ آوردش اسفنديار که لشکر نيايد مرا خود به کارگرايدون که آيد زمانم فراز به لشکر ندارد چهاندار باززپيش پدر بازگشت او به تاب هم از بهر تاج و هم از گفت باببه ايوان خويش اندر آمد دژم لبي پر زباد و دلي پر زغمکتايون خورشيد رخ پر زخشم به پيش پسر شد پر از آب چشمچنين گفت با فرخ اسفنديار که اي از یلان جهان يادگار”زاري مادر“
اسلاید 39: ز بهمن شنيدم که از گلستان همي رفت خواهي به زابلستان ببندي همي رستم زال را خداوند شمشير و کوپال را زگيتي همي پند مادر نيوش به بد تيز مشتاب و بربد مکوشسواري که باشد به نيروي پيل به پيکار خوار آيدش رود نيلبدرّد جگر گاه ديو سپيد زشمشير او گم کند راه، شيدهم او شاه هاماوران را بکشت نيارست گفتن کس او را درشتبه کين سياوش ز افراسياب زخون کرد گيتي چو درياي آب
اسلاید 40: از آن گرد چندان که گويم سخن هنرهاش هرگز نيايد به بن مده از پي تاج سر را به باد که با تاج خود کس زمادر نزاد پدر پير گشته ست و برنا تويي به زور و به مردي توانا تويي سپه يکسره بر تو دارند چشم ميفگن تنت در بلاها به خشم چنين پاسخ آوردش اسفنديار که اي مهربان اين سخن ياد دار همان ست رستم که داني همي هنرهاش چون زند خواهي همي مر او را به بستن نباشد سزا چنين بد نه خوب آيد از پادشا نکوکارتر زو به ايران کسي نيايد پديد ار بجويي بسي چگونه کشم سر زفرمان شاه چگونه گذارم چنين پيشگاه
اسلاید 41: مرا گر به زابل سر آيد زمان بدان سو کشد گردش آسمان چو رستم سرآرد به فرمان من زمن نشنود سرد هرگز سخن بباريد خون از مژه مادرش همه پاک برکند موي از سرش بدو گفت کاي ژنده پيل ژيان زنيرو همي خوار داري روان بسنده نباشي تو با پيلتن از ايدر مرو بي يکي انجمن مبر پيش شير ژيان هوش خويش نهاده برين گونه بر دوش خويش اگر زين نشان کام تو رفتن ست همه کام بد گوهر اهريمن ست
اسلاید 42: به دوزخ مبر کودکان را به پاي که دانا نخواند تورا پاک راي به مادر چنين گفت پس جنگجوی که نابردن کودکان نيست روي که چون کاهلي پيشه گيرد جوان بماند منش پست و تيره روان
اسلاید 43: ناصر خسروحکیم ناصر خسرو (9 ذیقعده 394-481 قمری) ، از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحّر داشت و در اشعار خویش به کرّات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کردهاست. ناصرخسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را ازبرداشتهاست. وی در آثار خویش ، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کردهاست.
اسلاید 44: نهم ذي الحجّه سنه اثني وأربعين وأربعمائه حج چهارم به ياري خداي تعالي بگزاردم و چون آفتاب غروب کرد وحاجّ و خطيب از عرفات بازگشتند و يک فرسنگ بيامدند تا مشعر الحرام – و آنجا را مزدلفه گويند – بنايي ساخته اند خوب همچون مقصوره، که مردم آنجا نماز کنند و سنگ رجم را که به منا اندازند از آنجا برگيرند و رسم چنان است که آن شب،يعني شب عيد ، آنجا باشند .و بامداد نماز کنند و چون آفتاب طلوع کند و به منا روند و حاجّ آنجا قربان کنند .منا
اسلاید 45: و مسجدي بزرگ است آنجا که آن مسجد را خيف گويندـ و آن روز،خطبه و نماز عيد کردن و به منا رسم نيست و مصطفي (ص ) نفرموده است ، روز دهم به منا باشند و سنگ بيندازند و شرح آن درمناسک حج گفته اند ـدوازدهم ماه هر کس که عزم بازگشتن داشته باشد هم از آنجا بازگردد و هر که به مکّه خواهد بود به مکه رود .پس از آن از اعرابي شتر کرايه گرفتم تا لحسا و گفتند از مکه تا آنجا به سيزده روز روند ـوداع خانه خدا ي تعالي کردم ،روز آدينه نوزدهم ذي الحجّه ،که اوّل خرداد ماه قديم بود ،هفت فرسنگ از مکّه برفتم ـمرغزاري بود و چاهي بودکه آن را بئر الحسين بن سلامه مي گفتند و هوا سرد بودو راه سوي مشرق مي شد ـو دوشنبه بيست و دوم ذي الحجّه به طائف رسيديم ،که از مکّه تا آنجا دوازده فرسنگ باشد.
اسلاید 46: بيستم صفر سنه ثمان و ثلاثين و أربعمائه به شهر تبريز رسيدم و آن پنج شهريورماه قديم بود و آن شهر قصبه آذربايجان استـ شهري آبادان ، طول و عرضش به گام پيمودم ، هريک هزار و چهارصد بود ـ.مرا حکايت کردند که بدين شهر زلزله افتاد، شب پنجشنبه هفدهم ربيع الاوّل سنه أربع و ثلاثين وأربعمائه و در ايّام مسترقه بودـ پس از نماز خفتن بعضي از شهر خراب شده بود ،بعضي ديگر را آسيبي نرسيده بود ، گفتند چهل هزار آدمي هلاک شده بودندـ و در تبريز قطران نام شاعري را ديدم شعري نيک مي گفت، امّا زبان فارسي نيکو نمي دانست ،پيش من آمد ،ديوان دقيقی ودیوان منجيک بياورد وپش من بخواند وهر معنی که اورا مشکل بود ازمن بپرسید. با او گفتم وشرح آن بنوشت واشعار خود بر من خواند .”مشاهدات ناصر خسرو ”در تبريز:
اسلاید 47: 0 خامس رمضان سنه ثمان و ثلاثين و أربعمائه در بيت المقدس شديمـ يک سال شمسي بود که از خانه بيرون آمده بودم و مادام در سفر بوده ، که به هيچ جاي مقام و آسايشي تمام نيافته بوديم ـبيت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گويند ، و از اهل آن ولايات کسي که به حج نتوان رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بايستد وقربان عيد کند، چنان که عادت است ـو سال باشد که زيادت از بيست هزار خلق در اوايل ماه ذي الحجّه آنجا حاضر شوند ...”در بيت المقدس“
اسلاید 48: اکنون صفت شهر بيت المقدس کنم : شهري است بر سر کوهي نهاده و آب نيست مگر از باران و به رستاقها چشمه هاي آب هست ـاما به شهر نيست ، چه شهر بر سر سنگ نهاده است و شهري بزرگ است که آن وقت که ديديم ،بيست هزار مرد در وي بودند ـو بازارهاي نيکو وبناهاي عالي و همه زمين شهر به تخته سنگهاي فرش انداخته و هر کجا کوه بوده است و بلندي ، بريده اند و هموار کرده ، چنان که چون باران بارد همه زمين پاکيزه شسته شوندـ و در آن شهر صنّاعبسيارند ،هر گروهي را رسته اي جدا باشد و از جامع بگذري ، صحرايي بزرگ است عظيمهموار و آن را ”ساهره“ گويند ـوگويند که دشت قيامت آن خواهد بود و حشر مردم آنجا خواهند کرد ،بدين سبب خلق بسيار از اطراف عالم بدانجاآمده اند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات يابند و چون وعده حق ، سبحانه و تعالي ، در رسد به ميعاد گاه حاضر باشند،
اسلاید 49: خدايا در آن روز پناه بندگان تو باش و عفو تو ، آمين يا رب العالمين ـ و چون از شهر به سوي جنوب نيم فرسنگي بروند و به نشيبي فرو روند چشمه آب از سنگ بيرون مي آيد آن را ”عين سلوان ” گويند عمارات بسيار بر سر آن چشمه کرده اند و آب آن به ديهي مي رود و آنجا عمارات بسيار کرده اند و بستان ها ساخته . و گويند هر که بدان آب سر وتن شويد رنج ها و بيماري هاي مزمن از او زايل شود و بر سر آن چشمه وقف ها بسيار کرده اند و بيت المقدس رابيمارستاني نيک است ووقف بسيار دارد .و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف ،مرسوم ستانند وهمه پشت بام ها به ارزيز اندوده باشد و در زمين مسجد حوضها وآبگيرهاي بسيار است در زمين بريده ، چه مسجد به يک بار بر سر سنگ است چنانکه هر چند باران ببارد ـ
اسلاید 50: هيچ آب بيرون نرود و تلف نشود همه در آبگيرها رود ومردم بر مي دارند و ناودانها از ارزيز ساخته که آب بدان فرود آيد .وحوضهاي سنگين در زير ناودانها نهاده ، سوراخي در زير آن که آب از آن سوراخ به مجرايي رود و به حوضي رسد ملوّث ناشده وآسيب به وي نرسيده در سه فرسنگي شهر آبگيري ديدم عظيم که آبها که از کوه فرود آيد در آنجا جمع شود وآ ن را راهي ساخته اند که به جامع شهر رود و در همه شهر فراخي آب در جامع باشد اما در همه سراها حوض هاي آب باشد از آب باران که آنجا جز آب باران نيست و هرکس آب بام خود گيرد ، گرمابه ها و هر چه باشد همه از آب باران باشد و اين حوضها که در جامع است هرگز محتاج عمارت نباشد که سنگ خاره است و اگر شقّي يا سوراخي بوده باشد چنان محکم کرده اندکه هرگزخراب نشود و چنين گفته اند که اين را سليمان (ع) کرده است وسر حوضها چنان است که چون تنوري ، و سر چاهي سنگين ساخته است بر سر هر حوضي تا هيچ چيز در آن نیفتد. و آب آن شهر از همه آب ها خوش تر است وپاکتر و اگر اندک باراني ببارد تا دو سه روز از ناودان ها ميدود چنان که هوا صافي شود و اثر از ابر نماند ،هنوز قطرات باران همی مي چکد ...
اسلاید 51: هشتم صفر سنه أربع و أربعين وأربعمائه بود که به شهر اصفهان رسيديم ا.ز بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد. شهري است برهامون نهاده، آب و هوايي خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فرو برند آبي سرد خوش بيرون آيد وشهر ديواري حصين بلند دارد ودروازه ها و جنگ گاهها ساخته . و بر همه بار و کنگره ساخته ، و در ميان شهر مسجد آدينه بزرگ نيکو . و با روي شهر را گفتند سه فرسنگ ونيم است و اندرون شهر همه آبادان که هيچ از وي خراب نديدم و بازارهاي بسياري و بازاري ديدم از آن صرّافان که اندر او دويست مرد صّراف بود وهر بازاري را در بندي و دروازه اي .و همه محلّتها و کوچه ها را همچنين در بندها ودروازه هاي محکم و کاروانسراهاي پاکيزه بود و کوچه اي بود که آن را ” کوطراز ” مي گفتند ،ودر آن کوچه پنجاه کاروان سراي نيکو ،و در هر يک بيّاعان و حجره داران بسيار نشسته و اين کاروان که ما باايشان همراه بوديم و يک هزارو سيصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتيم ،”در اصفهان ”
اسلاید 52: هيچ باديد نيامد که چگونه فرود آمدند که هيچ جا تنگي موضع نبود و نه تعذّرمقام و علوفه .و چون طغرل بيک ابوطالب محمد بن ميکائيل بن سلجوق آن شهر گرفته بود مردي جوان آنجا گماشته بود نيشابوري ،دبيري نيک ، با خط نيکو، مردي آهسته ، نيکولقا .و او را خواجه عميد مي گفتند .فضل دوست بود و خوش سخن و کريم . و طغرل فرموده بود که سه سال ازمردم هيچ نخواهند و او را بر آن مي رفت .و پراکندگان همه روي به وطن نهاده بودند و پيش از رسيدن ما قحطي عظيم افتاده بود. اما چون ما آنجا رسيديم جو مي درويدند و يک من و نيم من نان گندم به يک درم عدل، و سه من نان جوين هم ، و مردم آنجا مي گفتند هرگز بدين شهر هشت من نان کمتر به يک درم کس نديده است . و من در همه زمين پارسي گويان شهر نيکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان نديدم و گفتند اگر گندم و جو و ديگر حبوب بيست سال بنهندتباه نشود و بعضي گفتند پيش از اين که با رو نبود هواي شهر خوش تر از اين بود و چون بارو ساختند متغيّر شد، چنان که بعضي چيزها به زيان مي آيد ،اما هواي روستا همچنان است که می بود.
اسلاید 53: شخصي به هزار غم گرفتارم در هر نفسي به جان رسد کارم بي زلّت و بي گناه محبوسم بي علّت و بي سبب گرفتارم در دام جفا شکسته مرغي ام بردانه نيفتاده منقارم خرده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پيکارم محبوسم و طالع ست منحوسم غمخوارم و اختراست خونخوارمامروز به غم فزون ترم از دي و امسال به نقد کمتر از پارم ”در زندان“
اسلاید 54: ياران گزيده داشتم روزي امروز چه شد که نيست کس يارم؟هر نيمه شب آسمان ستوه آيد از گريه سخت و ناله زارم بندي است گران به دست و پايم در شايد که بس ابله و سبکبارم محبوس چرا شدم نمي دانم دانم که نه دزدم و نه عيّارم بسيار اميد بود بر طبعم اي واي اميدهاي بسيارم قصّه چه کنم دراز بس باشد چون نيست گشايشي ز گفتارم
اسلاید 55: مولویجلالالدین محمد بلخی از مشهورترین شاعران فارسی زبان ایرانی تباراست. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، » مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند.وی ابیات کمی به زبانهای ترکی و یونانی نیز دارد با اینکه زبان مادری وی پارسی بوده است.
اسلاید 56: بشنواز ني چون شکايت ميکند از جدايي ها حکايت مي کندکز نيستان تا مرا ببريده اند در نفيرم مرد و زن ناليده اندسينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق هر کسي کودور ماند ازاصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش من به هر جمعيتي نالان شدم جفت بدحالان وخوشحالان شدم هر کسي از ظن خود شد يار من از درون من نجست اسرار من سرّ من از ناله من دور نيست ليک چشم وگوش را آن نور نيست”مناجات“
اسلاید 57: تن زجان و جان زتن مستور نيست ليک کس را ديد جان دستور نيستآتش است اين بانگ ناي ونيست باد هر که اين آتش ندارد نيست بادآتش عشق است کاندر ني فتاد جوشش عشق است کاندر مي فتادني حريف هر که از ياري بريد پرده هايش پرده هاي ما دريد همچوني زهري وترياقي که ديد همچو ني دمساز ومشتاقي که ديدني حديث راه پرخون مي کند قصّه هاي عشق مجنون مي کندمحرم اين هوش جز بي هوش نيست مر زبان را مشتري جز گوش نيست در غم ما روزها بيگاه شد روزها با سوزها همراه شد روزها گر رفت گو رو باک نيست تو بمان اي آنکه چون تو پاک نيست
اسلاید 58: هر که جز ماهي ز آبش سير شد هر که بي روزي است روزش دير شددر نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن کوتاه بايد و السلامبند بگسل ،باش آزاد اي پسر چند باشي بند سيم و بند زر؟ گر بريزي بحر را در کوزه اي چند گنجد قسمت يک روزه ايکوزه چشم حريصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشدشادباش اي عشق خوش سوداي ما اي طبيب جمله علت هاي ما اي دواي نخوت و ناموس ما اي تو افلاطون و جالينوس ما جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد با لب دمساز خود گر جفتمي همچو ني من گفتني ها گفتمي هر که او از همزباني شد جدا بي زبان شد گرچه دارد صد نوا چون که گل رفت و گلستان در گذشت نشنوي زان پس زبلبل سر گذشتجمله معشوق ست و عاشق پرده اي زنده معشوق ست و عاشق مرده اي چون نباشد عشق را پرواي او او چو مرغي ماند بي پر، واي او
اسلاید 59: سعدیابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا به آنجا است که به وی لقب استاد سخن دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.
اسلاید 60: يکي در صورت درويشان و نه بر صفت ايشان در محفلي ديدم نشسته و شنعتي در پيوسته و دفتر شکايتي باز کرده و دم توانگران آغاز کرده سخن بدينجا رسانيده که درويش را دست قدرت بسته است و توانگر را پاي ارادت شکسته.”جدال سعدي با مدعي در بيان توانگري و درويشي“
اسلاید 61: کريمان را بدست اندر درم نيست خداوندان نعمت را کرم نيست مرا که پرورده نعمت بزرگانم اين سخن آمد گفتم اي يار، توانگران دخل مسکينان اند و ذخيره گوشه نشينان ومقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بارگران بهر راحت دگران دست تناول آنگاه به طعام برند که متعلقان وزيردستان بخورند وفضله مکارم ايشان به ارامل و پيران واقارب وجيران رسيده.
اسلاید 62: توانگران را وقفست ونذر ومهماني زکات و فطره واعتاق وهدي وقربانيتو کي به دولت ايشان رسي که نتواني جزين دو رکعت وآن هم به صد پريشاني اگر قدرت جو دست و گر قوت سجود ،توانگران را به مسير شود که مال مزکّا دارندو جامه پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوت طاعت در لقمه لطيف است و صحت عبادت در کسوت نظيف .پيداست که از معده خالي چه قوّت آيد وزدست تهي چه مروّت وزپاي تشنه چه سيرآيدو از دست گرسنه چه خير.
اسلاید 63: شب پراکنده خسبد آنکه پديد نبود وجه بامدادانش مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش فراغت با فاقه نپيوندد وجمعيت در تنگ دستي صورت نبندد ، يکي تحرمۀ عشا بسته و يکي منتظر عشا نشسته ، هرگز اين بدان کي ماند .خداوند مکنت به حق مشتغل پراکنده روزي پراکنده دل
اسلاید 64: پس عبادت اينان به قبول اولي تري است که جمعند وحاضر نه پريشان و پراکنده خاطر ، اسباب معيشت ساخته وبه اوراد عبادت پرداخته . عرب مي گويد ” اعوذ بالله من الفقر المکب وجوار من لا يحب ” و در خبرست :“الفقر سواد الوجه في الدارين ”.گفتا : نشنيدي که پيغمبر عليه السلام گفت : ”الفقر فخري“ گفتم : خاموش که اشارت خواجه عليه السلام به فقر طايفه اي است که مرد ميدان رضا اند وتسليم تير قضا نه اينان که خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند. اي طبل بلند بانگ در باطن هيچ بي توشه چه تدبير کني وقت بسيج روي طمع از خلق بپيچ ار مردي تسبيح هزار دانه بردست مپيچ
اسلاید 65: درويش بي معرفت نيارامد تا فقرش به کفر انجامد ” کاد الفقر ان يکون کفراً“ کهنشايد جز به وجود نعمت برهنه اي پوشيدن يا در استخلاص گرفتاري کوشيدن وابناي جنس ما را به مرتبه ايشان که رساند ويد عليا يد سفلي چه ماند .نبيني که حقّجلّ و علا در محکم تنزيل از نعيم اهل بهشت خبر مي دهد که ”اولئک لهم رزقمعلوم“ تا بداني که مشغول کفاف از دولت عفاف محرومست و ملک فراغت زير نگين رزق معلوم .
اسلاید 66: تشنگان را نمايد اندر خواب همه ي عالم به چشم ؛ چشمه آب حالي كه من اين سخن بگفتم عنان طاقت درويش از دست تحمل برفت . تيغ زبان برکشيد و اسب فصاحت در ميدان وقاحت جهانيد بر من دوانيد و گفت چندان مبالغه در وصف ايشان بكردي و سخنهاي پريشان بگفتي كه و هم تصور كند ترياق اند يا كليد خزانه ي ارزاق ؛ مشتي متكبر مغرور معجب نفور؛ مشتغل مال و نعمت ؛ مفتتن جاه و ثروت كه سخن نگويند الّا به سفاحت و نظر نكنند الّا به كراهت . علما را به گدايي منسوب كنند . و فقرا را به بي سروپايي معيوب گرداندند . و به عزت مالي كه دارند و عزّت جايي كه پندارند برتر از همه نشينند.
اسلاید 67: و خود را به از همه بينند و نه آن در سر دارند كه سر به كسي بردارند ؛ بي خبر از قول حكما كه گفته اند : هر كه به طاعت از ديگران كمست و به نعمت بيش به صورت توانگرست و به معني درويش. گفتم مذمّت اينان روا ندار كه خداوند كرمند . گفت غلط گفتي كه بنده درمند ؛ چه فايده چون ابر آذارند و نمي بارند و چشمه آفتابند و بركسي نمي تابند ؛ بر مركب استطاعت سوارانند ونمي رانند ؛ قدمي بهر خدا ننهند و در مي بي منّ وأذي ندهند ؛ مالي به مشقّت فراهم آرند و به خسّت نگه دارند و به حسرت بگذارند ؛ چنان كه حكميان گويند : سيم بخيل از خاك وقتي برآيد كه وي در خاك رود . به رنج و سعي كسي نعمتي به چنگ آرد به گر كس آيد و بي سعي و رنج بردارد
اسلاید 68: گفتمش بر بخل خداوندان نعمت وقوف نيافته اي الّا به علت گدايي و گرنه هر كه طمع يك سو نهد ؛ كريم و بخيلش يكي نمايد محك داند كه زرچيست و گدا داند که ممسك كيست .گفتا به تجربت آن همي گويم كه متعلقان بر در بدارند و غليظان شديد برگمارند تا بار عزيزان ندهند. و دست بر سينه صاحب تميزان نهند و گويند كسي اينجا در نيست و راست گفته باشند . آن را كه عقل و همت و تدبير و راي نيست خوش گفت پرده دار كه كس در سراي نيست گفتم به عذر آنكه از دست متوقعان به جان آمده اند و از رقعه گدايان به فغان و محال عقل است اگر ريگ بيابان در شود كه چشم گدايان پر شود . ديده اهل طمع به نعمت دنيا پر نشود همچنان كه چاه به شبنم هر كجا سختي كشيده اي تلخي ديده اي را بيني خود را بشره در كارهاي مخوف اندازد و از توابع آن نپرهيزد و از عقوبت ايزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد .
اسلاید 69: سگي راگر كلوخي بر سر آيد ز شادي بر جهد كين استخوانيست وگرنعشي دو كس بر دوش گيرند لئيم الطبع پندارد كه خوانيست با گرسنگي قوت پرهيز نماند افلاس عنان از كف تقوي بستاند حاتم طائي كه بيابان نشين بود اگر شهري بودي از جوش گدايان بيچاره شدي و جامه بر وپاره كردندي . گفتا نه كه من بر حال ايشان رحمت مي برم .گفتم نه كه بر مال ايشان حسرت مي خوري ما درين گفتار وهر دو به هم گرفتار هر بيدقي كه براندي به دفع آن بكوشيد مي و هر شاهي بخواندي به فرزين بپوشيد مي تا نقد كيسه همت در باخت و تير جعبه حجت همه بينداخت .
اسلاید 70: هان تاسپر نيفكني از حمله فصيح كو را جز آن مبالغه مستعار نيست دين ورز معرفت كه سخندان سجع گوي بر در سلاح دارد و كس در حصار نيست تا عاقبة الامر دليلش نماند ذليلش كردم دست تعدّي دراز كرد بيهده گفتن آغاز وسنت جاهلان است كه چون به دليل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند چون آزر بت تراش كه به حجت با پسر بر نيامد به جنگش برخاست كه* لئن لم تنته لأرجمنّك *دشنامم داد سقطش گفتم گريبانم دريد زنخدانش گرفتم . او در من و من درو فتاده خلق از پي ما دوان و خندان انگشت تعجّب جهاني از گفت و شنيد ما به دندان
اسلاید 71: القصه مرافعه اين سخن پيش قاضي برديم وبه حكومت عدل راضي شديم تا حاكم مسلمانان مصلحتي جويد و ميان توانگران و درويشان فرقي بگويد .قاضي چو حيلت ما بديد و منطق ما بشنيد سر به جيب تفكر فرود برد و پس از تأمّل بسيار برآورد و گفت : اي آنكه توانگران ثنا گفتي و بر درويشان جفا رواداشتي بدان كه هر جا گل است خار است و با خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آنجا كه در شاهوار است نهنگ مردم خوار است ؛ لذّت عيش دنیا را لدغه اجل در پس است . و نعيم بهشت را ديوار مكاره درپیش . جور دشمن چه كند گر نكشد طالب دوست گنج و مار و گل و خارو غم و شادي بهمند.
اسلاید 72: نظر نكني در بوستان كه بيد مشكست وچوب خشك همچنين در زمره توانگران شاكرند و كفور در حلقهدرويشان صابرند و ضجور . اگر ژاله هر قطره اي در شدي چون خر مهره بازار ازو پر شدي مقربان حقّ جلّ و علا توانگرانند درويش سيرت و درويشانند توانگر همت و مهين توانگران آن است كه غم درويش خورد و بهين درويشان آن است . كه كم توانگر گيرد و *من يتوكّل علي الله فهو حسبه *پس روي عتاب از من به جانب درويش آورد و گفت : اي كه گفتي توانگران مشتغلند و ساهي و مست ملاهي نعم طايفه اي هستند برین صفت كه بيان كردي؛ قاصر همت كافر نعمت كه ببرند بنهند و نخورند و ندهند. و گر به مثل باران نبارد يا طوفان جهان بردارد به اعتماد مكنت خويش از محنت درويش نپرسند و از خداي عزوجل نترسند و گويند:
اسلاید 73: گر از نيستي ديگري شد هلاك مرا هست ؛ بط را ز طوفان چه باك وراكبات نياق في هوادجها لم يلتفتن الی من غاص في الكثبدونان چه گليم خويش بيرون بردند گويند چه غم گر همه عالم مردند قومي بر ين نمط كه شنيدي و طايفه اي خوان نعمت نهاده و دست كرم گشاده طالب نامند و معرفت وصاحب دنيا و آخرت چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مويّد مظفر منصور مالك ازمه انام ؛ حامي ثغور اسلام ؛ وارث ملك سليمان ؛ اعدل ملوك زمان ؛ مظفر الدنيا والدين اتابك ابي بكر سعد ادام الله يامه نصراعلامه .
اسلاید 74: پدر به جاي پسر هرگز اين كرم نكند كه دست جود تو با خاندان آدم كردخداي خواست كه بر عالمي ببخشايد ترا به رحمت خود پادشاه عالم كرد قاضي چون سخن بدين غايت رسانيد وز حدّ قياس اسب مبالغه در گذرانيد به مقتضاي حكم قضا رضا داديم و از ما مضي در گذشتيم وبعد از مجارا طريق مدارا گرفتيم وسر به تدارك بر قدم يكديگر نهاديم و بوسه بر سر وروي هم داديم و ختم سخن برين بود :مكن زگردش گيتي شكايت اي درويش كه تيره بختي اگر هم برين نسق مردي توانگرا چو دل و دست كامرانت هست بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردي
اسلاید 75: حافظخواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود 727– 792 هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند.
اسلاید 76: طفيل هستي عشقند آدمي و پري ارادتي بنما تا سعادتي ببريبكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش كه بنده را نخرد كس به عيب بي هنري مي صبوح و شكر خواب صبح دم تا چند به عذر نيم شبي كوش وگريه سحري تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار كه در برابر چشمي وغايب از نظري هزار جان مقدس بسوخت زين غيرت كه هر صباح و مسا شمع مجلس دگري زمن به حضرت آصف كه مي برد پيغام كه ياد گير دو مصرع زمن به نظم دري بيا كه وضع جهان را چنان كه من ديدم گرامتحان بكني مي خوري وغم نخوري كلاه سروريت كج مباد بر سر حسن كه زيب بخت وسزاوارملك وتاج سري به بوي زلف و رخت مي روند و مي آيند صبا به غاليه سائي و گل به جلوه گري چو مستعد نظر نيستي وصال مجوي كه جام جم نکند سودوقت بي بصريدعاي گوشه نشينان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمی به ما نمی نگریبیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسن وزين معامله غافل مشوكه حيف خوريطريق عشق طريقي عجب خطرناكست نعوذ بالله اگر ره به مقصدي نبري به يمن همت حافظ اميد هست كه باز اري اسامر ليلاي ليله ا لقمري ” طفيل عشق ”
اسلاید 77: كودكي كوزه اي شكست وگريست كه مرا پاي خانه رفتن نيست چه كنم اوستاد اگر پرسد كوزه آب از اوست از من نيست زين شكسته شدن دلم بشكست كار ايام جز شكستن نيستچه كنم گر طلب كند تاوان خجالت و شرم ؛كم زمردن نيست گرنكوش كند كه كوزه چه شد سخنيم از براي گفتن نيست كاشكي دود آه مي ديدم حيف دل را شكاف و روزن نيستچيزها ديده و نخواسته ام دل من هم دل است آهن نيست ”طفل يتيم“پروین اعتصامی
اسلاید 78: مهربان من ؛ ديشب كه به خانه آمدم ،خانه را صحن گلزار و كلبه را طلبه عطّار دیدم .ضيفي مستغني الوصف كه مايۀ ناز و محرم راز بود. گفت : قاصدي وقت ظهر كاغذي سر به مهرآورده كه سر بسته به طاق ايوان است و گلدستۀ باغ رضوان في الفور. مهر از سر نامه برگرفتم گويي كه سر گلاب دان است ندانستم نامه خطّ شماست يا نافۀ مشك ختا ؟ نگارخانۀ چين است يا نگارخانۀ عنبرين ؟ پرسشي از حاكم كرده بودي ؛ از حال مبتلاي فراغ كه جسمش اين جا و جان در عراق است چه مي پرسي ؟تا نه تصور كني كه من از تو صبورم ؛ به خدا بي آن يار عزيز ؛ شهر تبريز ”نامه اي ازقائم مقام فراهاني ”
اسلاید 79: براي من تب خيز است و من از جان و عمر ؛ بيزارم .بلي ؛ فرقت ياران وتفريق ميان جسم وجان بازيچه نيست ا.يام هجر است و ليالي بي فجر . درد دوري هست و تاب صبوري نيست . رنج حرمان موجود است و راه درمان مسدود. يارب تو به فضل خويش باري زين ورطۀ هولناك برهانم همان بهتر كه چاره اين بلا از حضرت (جلّ و علا) خواهم ،تا به فضل خدايي رسم جدايي از ميان برافتد و بخت بيدارو روز ديدار با ديگر روزي شود ؛ والسلام .
اسلاید 80: آي آدمها كه بر ساحلها نشسته شاد و خندانيد!يك نفر در آب دارد مي سپارد جان يك نفر دارد كه دست و پاي دائم مي زندروي اين درياي تند وتيره وسنگين كه مي دانيدآن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريدكه گرفتستيد دست ناتواني را تا توانايي بهتر را پديد آريد آن زمان كه تنگ مي بنديد نیما یوشیج”آي آدمها“
اسلاید 81: بر كمرهاتان كمربنددر چه هنگامي بگويم من ؟يك نفر در آب دارد مي كند بيهوده جان قربان آي آدمها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد!نان به سفره جامه هاتان بر تن يك نفر در آب مي خواند شما را موج سنگين را به دست خسته مي كوبدباز مي دارد دهان با چشم از وحشت دريده سايه هاتان را ز دور ديده آب را بلعيده در گود كبود و هر زمان بي تابيش افزون
اسلاید 82: مي كند زين آبها بيرون گاه سر ؛ گه پا آي آدمها ! او ز راه دور اين كهنه جهان را باز مي پايد.مي زند فرياد و اميد كمك دارد آي آدمها ! كه روي ساحل آرام در كار تماشايید موج مي كوبد به روي ساحل خاموش پخش مي گردد چنان مستي به جاي افتاد بس مدهوش مي رود نعره زنان ؛ وين بانگ باز از دور مي آيد:
اسلاید 83: آي آدمها ! وصداي باد هر دم دلگزاتر در صداي باد بانگ او رهاتر از ميان آبهاي دور و نزديك باز در گوش اين نداها آي آدمها !
اسلاید 84: آب را گل نكينم ! در فرودست انگار ؛ كفتري مي خورد آب .يا كه در بيشه دور ؛ سيره اي پر مي شويد.يا در آبادي كوزه اي پر مي گرددآب را گل نكنيم !شايد اين آب روان مي رود پاي سپيداري ؛ تا فرو شويد اندوه دلي دست درويشي شايد ؛ نان خشكيده فرو برده در آب زن زيبايي آمد لب رود آب را گل نكنيم !روي زيبا دو برابر شده است چه گوارا اين آب !چه زلال اين رود !مردم بالا دست چه صفايي دارند!چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شير افشان باد!سهراب سپهری”آب“
اسلاید 85: من نديدم دهشان ، بي گمان پاي چپرهاشان جاي پاي خداست ماهتاب آنجا ، ميكند پهناي كلام بي گمان در ده بالا دست ، چينه ها كوتاه است مردمش مي دانند ، كه شقايق چه گلي است بي گمان آنجا آبي ،آبي است غنچه اي ميشكفد اهل دل باخبرند چه دهي بايد باشد !كوچه باغش پر موسيقي باد!مردمان سر رود ،آب را مي فهمندگل نكردندش ، ما نيزآب را گل نكنيم!
اسلاید 86: سلام سلام اي جنگجويان دلاور نهنگاني به خاك و خون شناورسلام اي صخره هاي صف كشيده به پيش تانكهاي كوه پيكر صف جنگ و جهاد صدر اسلام صف عمار ياسر ، يا كه اشتر به قرآن وصف او بنيان مرصوص صف مولا علي ، سردار صفدر ***در آن عرصه كه نه چشم است نه گوش نبيند چشم دل جز روي دلبر شما را با لقاءا.... ، پيوست سر دست ست و هر آني ميسّرشهادت برترين معراج عشق است گهش پروازي از جبريل ، برتر سلام اي خاندان هاي شهيدان پدر ، مادر ، برادر يا كه خواهر به صد داغ ستم ننشسته از پاي كه بنشاني به جاي خودستمگر ***
اسلاید 87: سلام اي پير مردان مجاهد دل از جان كنده ، همپاي پيمبر به جبهه خود حبيب بن مظاهر به پشت جبهه ، سلمان و اباذر سلام ، اي ملت دايم به صحنه خروشان سيل با طوفان صرصرسلام اي پاسدار كعبه عشق حريم عشق را چون حلقه بر در به جان پروانۀ ”شمع جماران“ به دل گرم طواف حجّ اكبر سلام ، اي ارتش جانباز اسلام به سر ، با هر صف سرباز ، افسرخط رهبر صراط المستقيم ست نه راه باختر پويي ، نه خاور سلام اي لشكر اسلام پيروز تو را هر دو جهان بايد مسخّرخدايت وعده فتح و ظفر داد تو هم مستضعفين خواهي مظفرتو هم با خون پاكان ، شهريارا ! بشوي اوراق از اين ديوان و دفتر
اسلاید 88: ”سفر به خير“به كجا چنين شتابان گون از نسيم پرسيد دلم من گرفته زينجا، هوس سفر نداري زغبار اين بيابان،”همه آرزويم، اماچه كنم كه بسته پايم ...“”به كجا چنين شتابان؟“” به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم ...“سفرت به خير !اما ، تو و دوستي ، خدا را چو از اين كوير وحشت به سلامتي گذشتي به شكوفه ها ،به باران ،برسان سلام ما را
اسلاید 89: ” جان جهان ”به تو دل بستم غير تو كسي نيست مرا جز تو اي جان جهان داد رسي نيست مراعاشق روي توام اي گل بي مثل و مثال به خدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا با تو هستم زتو هرگز نشدم دور، ولي چه توان كرد كه بانگ جرسي نيست مراپرده از روي بينداز به جان تو قسم غير ديدار رخت ملتمسي نيست مرا گر نباشي برم اي پردگي هر جايي ارزش قدس چو بال مگسي نيست مرا مده از جنت و از حور قصورم خبري جز رخ دوست نظر سوي كسي نيست مرا
اسلاید 90: نگارش و ويرايش درس نگارش (1)درس نگارش (2)ضمیمه نگارش
اسلاید 91: نشانه گذاری انواع نثر انواع نظم سبکهای شعر فارسی گزارش نویسی شناخت واژه ها
اسلاید 92: منظور از نشانه گذاری، رعایت قواعد سجاوندی و به کار بردن علامت ها و نشانه هایی است که خواندن و در نتیجه فهم درست مطالب را آسان و به رفع پاره ای ابهام ها که از عدم انعکاس دقیق و روشن عناصر و دلالات گفتاری در نوشته پدید می آید کمک کند.اکثر این علامت ها و نشانه ها، در زبان فارسی سابقۀ استعمال چندانی ندارد و مربوط می شود به بعد از دوران آشنایی ایرانیان با نوشته های مغرب زمین، به ویژه پس از انقلاب مشروطیت. از این رو، ناگفته پیداست که در به کار بردن آنها نباید افراط کرد و باید به ساختمان و شیوۀ جمله بندی زبان فارسی توجه دقیق داشت. نشانه های معمول و متداول در زبان فارسی به قرار زیر است:1. ویرگول (،)ویرگول نشانهء مکث یا وقفی کوتاه است و آن را اغلب در موارد زیر به کار می برند:الف) در بین عبارتها و جمله های غیر مستقلی که با هم در حکم یک جملۀ کامل باشد چنان که:آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.آنجا که آدمی است، هستی است و آنجا که هستی است، زندگی است.همه کس را دندان به ترشی کند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی.این همه خلف وعده و تأخیر، از شما بعید بود.ب) در موردی که کلمه یا عبارتی به عنوان توضیح، به صورت عطف بیان یا بدل و قید در ضمن جمله یا عبارت دیگر آورده می شود چنان که:فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، در سال 329 هـ. ق به دنیا آمد.
اسلاید 93: احمد، برادر مسعود، دیروز اینجا بود.جلال آل احمد، بی پروا و با شهامت، پرده از روی حقایق برمی داشت و افشاگری می کرد.ج) در موردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشد چنان که:علی، حسن و احمد پسران بویۀ دیلمی بودند.آب، غذا و مسکن از ضروریات اولیه حیات آدمی است.کتاب خانۀ او، از چند جلد کتاب کوچک و بزرگ رنگ و رو رفتهء ادبی، داستانی، درسی و دینی تشکیل شده بود.فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ بزرگ ترین سخنوران ایران هستند.د) در میان دو کلمه که احتمال داده شود خواننده آنها را با کسرۀ اضافه بخواند یا نبودن ویرگول موجب غلط خوانی گردد چنان که:هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش، به صورت، توانگر است و به معنی، درویش.
اسلاید 94: 2. نقطه ویرگول (؛)نقطه ویرگول، نشانۀ وقف یا درنگ و مکثی است طولانی تر از ویرگول و کمتر از نقطه؛ و بیشتر در موارد زیر به کار می رود:برای جدا کردن جمله ها و عبارت های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط باشند چنان که:فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این، دام زرق نهاده است و آن، دامن طمع گشاده.احمق را ستایش خوش آید؛ چون لاشه که در کعبش دمی، فربه نماید.3. نقطه (.)مهم ترین موارد کاربرد نقطه بدین قرار است:الف) در پایان جمله های کامل خبری و برخی از جمله های انشایی چنان که:عین القضاة، عارف بزرگ ایران، در 33 سالگی، به سال 525 شهید شد.شاید این کار به نفع تو نباشد.ب) بعد از هر حرفی که به عنوان نشانه یا علامت اختصاری به کار رفته باشدچنان که:ارسطو متوفی به سال 322 ق.م.( قبل از میلاد مسیح ).خواجه نصیرالدین طوسی متوفی به سال 672 هـ.ق. ( هجری قمری ).ع. اقبال آشتیانی ( عباس اقبال آشتیانی ).م.م. ( محمد معین ).
اسلاید 95: ت.ت.ت. ( تاکسی تلفنی تهران ).و همچنین است در مورد الفاظ بیگانه: P.T.T. ( پست و تلگراف و تلفن ).ج) بعد از شمارۀ ردیف یا حروف ابجد به حساب جمل ؛ چنان که:1.2.3. یا الف. ب. ج.یادآوری. در صورتی که دو جملۀ کامل با واو به یکدیگر معطوف شوند، نقطه فقط در پایان جملۀ دوم آورده می شود. چنان که:دست و پایم را سخت گم کرده بودم و خود را در دریایی از یأس و نومیدی غوطه ور می دیدم.4. دو نقطه (:)از این نشانه، بیشتر در موارد زیر استفاده می شود:الف) پیش از نقل قول مستقیم چنان که:رسول اکرم (ص) می فرماید: مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان وی در امان باشند.ب) پیش از بیان تفصیل مطلبی که به اجمال بدان اشاره شده است چنان که:
اسلاید 96: مطرح شدن این مسئله در شورا، نتیجه ای غیر منتظره به بارآورد: حتی یک نفر با آن موافقت نکرد.آن سال برای من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته شده بودم.لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان: هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.ج) بعد از واژه یا لغتی که معنی آن در برابرش آورده و نوشته می شود چنان که:آشنا: شنا. برد: سرما. صیف: تابستان.د) پس از کلمات تفسیر کننده از قبیل یعنی، چنان که، برای مثال، عبارتند از و نظایر آنها چنان که:جمله، ممکن است تنها از فعل و فاعل تشکیل شده باشد؛ برای مثال: احمد رفت، علی آمد، حسن نشست.برخی از عوامل موفقیت عبارتند از: 1) توکل به خدا 2) اعتماد به نفس 3) تلاش و کوشش 4) اندیشه و تدبیر در امور.یادآوری 1. پس از کلماتی مانند مثل، از قبیل، نظیر و امثال آنها که به کلمۀ بعدی اضافه می شوند نباید دو نقطه به کار برد.
اسلاید 97: یادآوری 2. در مواردی، بعد از حروف ابجد که برای ترتیب و شمارهء ردیف به کار می روند از دو نقطه (:) استفاده می کنند.5. گیومه («»)این نشانه، در اکثر موارد برای نشان دادن آغاز و پایان سخن کسی غیر از نویسنده است که در اثنای نوشتۀ وی آمده؛ یا برای مشخص تر کردن و برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می رود و موارد مهم استفاده از آن به شرح زیر است:الف) وقتی که عین گفته یا نوشتۀ کسی را در ضمن نوشته و مطلب خود می آوریم چنان که:سعدی می گوید: «هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد»او پیوسته از راه نصیحت به فرزندان خود می گفت:«قدر یکدیگر را بدانید و یار و غمگسار هم باشید و موانع و مشکلات زندگی را با اتحاد و همپشتی از پیش پای خود بردارید».ب) در آغاز و پایان کلمات و اصطلاحات علمی و یا هر کلمه و عبارتی که می خواهیم آن را مشخص و ممتاز از قسمتهای دیگر نشان بدهیم چنان که:امروز سخن در این است که باید «شعر برای شعر» باشد یا «شعر برای اجتماع».کلمۀ «کولتور» فرانسوی یا «کالچر» انگلیسی را در فارسی، معادل «فرهنگ» دانسته اند.
اسلاید 98: از اقسام هفتگانۀ کلمه در فارسی، «اسم»، «ضمیر» و «صفت» می توانند «فاعل» یا «نهاد» جمله باشند.ج) در ذکر عنوان مقاله ها، رساله ها، اشعار، روزنامه ها، آثار هنری و فصلها و بخشهای مختلف یک کتاب یا نوشته چنان که:باب هشتم گلستان سعدی، «در آداب صحبت» است.یکی از بهترین مقاله های ارائه شده در «سومین کنگرۀ تحقیقات ایرانی»، مقالۀ «شوخ طبعی آگاه»، از استاد دکتر غلامحسین یوسفی است.یادآوری 1. هر گاه عبارت منقول، مفصل و شامل چند بند (پاراگراف) باشد، ابتدای هر بند و پایان آخرین بند با علامت نقل قول (گیومه) مشخص می شود.
اسلاید 99: یادآوری 2. هر گاه نقل قولی در ضمن نقل قولی دیگر بیاید، آن را در میان علامت نقل قول مفرد «,،» قرار می دهند چنان که:گفت: «آیا شنیدی که پیغمبر، علیه السلام، گفت: الفقر فخری،؟»؛ گفتم: «خاموش! که اشارت خواجه، علیه السلام، به فقر طایفه ای است که مرد میدان رضایند و تسلیم تیر قضا؛ نه اینان که خرقۀ ابرار پوشند و لقمۀ ادرار فروشند».یادآوری 3. عبارت نقل شده در میان علامت نقل قول، نشانه های سجاوندی و نقطه گذاری خود را حفظ می کند.6. نشانۀ سؤال (؟)موارد استفاده از این نشانه به قرار زیر است:الف) در آخر جملات و عبارات پرسشی مستقیم چنان که:به چه می اندیشی؟این کار را بهتر از این نمی شد انجام داد؟ب) بعد از کلمه یا عبارتی که جانشین جمله پرسشی مستقیم است چنان که:کدام را می پسندی؟ سبز یا آبی؟نظر شما چیست؟ بروم یا نروم؟شما چگونه عمل می کنید؟ با نرمی و مدارا؟ یا با درشتی و خشونت؟
اسلاید 100: ج) گاه علامت سؤال را برای نشان دادن تردید و ابهام در داخل پرانتز می آورند چنان که:برخی تاریخ وفات سنایی را سال 525 (؟) نوشته اند.طبق آمار غیر رسمی، جمعیت تهران از مرز ده میلیون نفر (؟) گذشته است.یادآوری. در پایان جمله های پرسشی غیر مستقیم از علامت سؤال استفاده نمی شود، بلکه نقطه می گذارند چنان که:از خصوصیات یک استاد موفق این است که به خوبی دریابد با چگونه دانشجویانی سر و کار دارد و مطالب درسی را به چه شیوه و با چه زبان و بیانی تدریس کند تا بهترین نتیجه را بگیرد.همه می دانستند که در نامه چه کسی مورد خطاب است و مضمون و محتوای آن چیست.استاد از دانشجو پرسید که آیا کتاب را خوانده است.7. نشانۀ تعجب (!)علامت تعجب، تنها نشانۀ تعجب و شگفتی نیست، بلکه بیشتر در پایان جمله هایی می آید که بیان کنندۀ یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است؛ از قبیل «تعجب»، «تأکید»، «تحسین»، «تحقیر»،«تنفر»، «ترحم»،«استهزا»،«شک و تردید»،«امر و نهی»، «تهدید»،«حسرت»،«آرزو»، «درد و الم»، «دعا»، «تنبیه»، «تأسف»، «ندا و خطاب» و جز آنها چنان که:چه عجب! عجب آدم ریاکاری! آفرین بر این همه ذوق و سلیقه! دست مریزاد! دریغ است ایران که ویران شود! آقا هنر کرده! جایزه هم می خواهد! ای دوست! برادر ارجمندم! آه! وای بر من! بسیار خوب! آهسته! مواظب باش! خوب کردی!
اسلاید 101: 8. خط فاصله (-)موارد مهم استفاده از این نشانه به قرار زیر است:الف) برای جدا کردن عبارتهای توضیحی، بدل، عطف بیان و جملۀ معترضه از کلام اصلی چنان که:فردوسی – حماسه سرای بزرگ ایران- در سال 329 هـ. ق به دنیا آمدبوستان سعدی – که دارای ده باب است- در سال 655 هـ. ق سروده شد.علی –علیه السلام- می فرماید: «الدهر یومان: یوم لک و یوم علیک».یادآوری. همچنان که در مبحث «ویرگول» گفته شد، در این مورد گروهی نیز «ویرگول» به کار می برند.ب) در مکالمه میان اشخاص نمایشنامه و داستان، یا در مکالمات تلفنی در ابتدای جمله و در سر سطر به جای نام گوینده چنان که:- الو!- بله، بفرمایید!- سلام.- علیکم السلام.- ببخشید آقا، احمد آقا تشریف دارند؟
اسلاید 102: - خیر آقا، ایشان به مسافرت رفته اند.- می دانید کی بر می گردند؟- ظاهراً روز چهارشنبه هفته آینده؛ امری، پیغامی داشتید بفرمایید. . . .ج) به جای حرف اضافه «تا» و «به» بین تاریخها، اعداد و کلمات چنان که:مهر- آذر 1345 (مهر تا آذر 1345)؛ دههء 1330- 1340 (1330 تا 1340)؛ قطار تهران – مشهد (تهران به مشهد) وارد شد.د) برای نشان دادن تردید یا ادای کلمات همراه با لکنت و گره خوردگی زبان چنان که:م- م- من برای هـ- هـ- هر نوع هـ – هـ –همکاری آ – آ- آماده ام.هـ) برای جدا کردن هجاهای یک کلمه در تقطیع یا حروف یک کلمه از یکدیگر چنان که:کلمهء «گرفته» دارای سه هجاست: گ- رف- ته.کلمهء «احمد» دارای چهار حرف است: ا-ح-م-د.و) در آخر سطر وقتی که بخشی از کلمه به اول سطر بعد برده شود چنان که:بی تردید، بشر در سایهء همت و تلاش و تکاپوی پی گیر، عزم جزم، اراده خلل ناپذیر، امید دستیابی به مقصود و رویارویی با حوادث و مشکلات، به این همه تعالی و ترقی دست یافته است.ز) برای پیوستن اجزای برخی از عبارتهای ترکیبی چنان که:
اسلاید 103: بازتابهای اجتماعی- سیاسی؛ عقیدتی- سیاسی؛ توطئه مشترک امپریالیسم- صهیونیسم؛ نشریهء اجتماعی- هنری.ح) بعد از شمارۀ ردیف در اعداد یا حروف و بعد از کلمه هایی نظیر «تبصره»، «تذکر»، «توضیح»، «یادآوری» و جز آنها، نیز به کار می رود چنان که:کلمه در عربی بر سه قسم است: 1- اسم؛ 2- فعل؛ 3- حرف.9. سه نقطه (...) این علامت برای نشان دادن کلمه یا کلمات و عبارات یا جمله های محذوف و یا افتادگی ها به کار می رود، خواه در اول مطلب باشد یا وسط یا آخر چنان که:نام برادر من قدرت ا... است.چیزهایی نظیر قلم، مداد، پاک کن، کاغذ، خط کش و ... را لوازم التحریر می گویند.... به این دلیل بود که از ادامۀ این شیوه صرف نظر کردم.
اسلاید 104: 10. ستاره (*)از این نشانه معمولاً در موارد زیر استفاده می شود:الف) برای ارجاع دادن به زیرنویس، وقتی که از «اعداد» در داخل متن به منظورهای دیگری استفاده شده باشد.ب) به منظور ایجاد فاصله میان دو مصراع شعر چنان که:مرد باید که سخندان بود و نکته شناس* تا چو می گوید، از آن گفته پشیمان نشود (سنایی)ج) در اول سطر، پیش از کلمه ها و عبارتهایی نظیر «تذکر»، «توضیح»، «تنبیه»، «نکته»، «یادآوری» و جز آنها، به منظور جلب دقت و توجه خواننده به آن نکتۀ درخور تذکر و یادآوری.
اسلاید 105: . پرانتز یا دو هلال ( )«پرانتز» که گاه «هلالین» و «کمانک» نیز نامیده شده است، اغلب در موارد زیر به کار می رود:الف) به معنی «یا» و «یعنی» و در وقتی به کار می رود که کلمه یا عبارت یاجمله ای را برای تبیین و توضیح بیشتر کلام بیاورند چنان که:شاهکار نظامی گنجوی (خسرو و شیرین) را باید اول به دقت خواند، بعد دربارۀ هنر شاعری وی به داوری پرداخت.مجمع النوادر (چهار مقاله) از نظامی عروضی سمرقندی است.ب) وقتی که نویسنده بخواهد آگاهیهای بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند چنان که:ابوالفضل بیهقی (385 – 470 هـ.ق) استاد کم نظیر، بلکه بی نظیر نثر مرسل در تاریخ ادب پارسی است.بایزید بسطامی (سلطان العارفین) یکی از پرفروغ ترین چهره های عرفان در تاریخ تصوف ایران است.ج) برای ذکر مأخذ در پایان مثالها و شواهد، به عبارت دیگر، اسامی کتاب ها نشریه ها، اشخاص (اعم از شاعر یا نویسنده)، رساله ها یا مقاله هایی که مطلبی از آنها به عنوان شاهد آورده شده، داخل پرانتز قرار داده می شود چنان که:پیغمبر علیه السلام- گفت که: «چون آخر الزمان بود، مؤمن را خواب کمتر گردد» (خوابگزاری، ص 3).مرد بی عیب نباشد؛ الکمال لله عزّ و جلّ (تاریخ بیهقی، ص 197).جهان بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیار نیافتم، که فروشند بخت در بازار (عرفی شیرازی، دیوان، ص 37)یادآوری. از به کار بردن پرانتزهای متوالی- جز در فرمول های ریاضی- باید جداً خودداری کرد. مثلاً به جای این جمله: مخزن الاسرار (گنجینه رازها) (اولین مثنوی از خمسهء نظامی گنجوی) به بحر سریع است، می توان نوشت: مخزن الاسرار (گنجینه رازها) که اولین مثنوی از خمسۀ نظامی است، به بحر سریع است.
اسلاید 106: . قلاب [ ]این نشانه بیشتر در موارد زیر به کار می رود:الف) وقتی که مطلبی جزء اصل کلام نباشد؛ در میان قلاب نوشته می شود چنان که:- آقای رئیس! با یک امضای شما، همۀ مشکلات حل می شود. [تبسم معنی دار حضار].ب) در نمایشنامه ها، دستورهای اجرایی در داخل قلاب نوشته می شود چنان که:احمد [با چهره ای عبوس و گرفته]: دلم نمی خواهد حتی یک قدم در این راه بردارم. [با بی اعتنایی سرش را برمی گرداند].ج) در تصحیح متون کهن، الحاق احتمالی که از نسخه بدلها یا از سوی مصحح اضافه می شود، در میان قلاب جای می گیرد چنان که:و این [راه مسلمانی] راه خدای توست، راست [تا به بهشت]. به درستی که پدیدار کردیم نشان ها گروهی را که دوراندیشند و پندگیرند (ترجمه و قصه های قرآن، نیمه اول، ص 227).نیکی و بدی را پاداش [مکافات] دهد (انس التائبین، ص 260).
اسلاید 107: انواع نثر
اسلاید 108: انواع نثرسخن بر دو گونه است: یا نثر است یا نظم. نثر، در لغت به معنی پراکندن و افشاندن و نیز به معنی افشانده و پراکنده است؛ و در اصطلاح سخنی است که مقید به وزن و قافیه نباشد. نثر را طبق یک تقسیم بندی کلی بر سه نوع دانسته اند: 1) نثر مرسل، 2) نثر مسجّع، 3) نثر مصنوع و فنی.1. نثر مرسلنثری است که آزاد و خالی ازقید سجع باشد؛ کتاب های تاریخ بلعمی (ترجمهء تاریخ طبری)، ترجمۀ تفسیر طبری، حدود العالم، سفرنامۀ ناصر خسرو، سیاست نامه، قابوسنامه، کیمیای سعادت، تاریخ بیهقی، اسرار التوحید، تذکرةالاولیا و صدها کتاب دیگر از این دست، و نیز نثر متداول عصر ما نمونه های نثر مرسلند. اینک چند نمونه از این نوع نثر:و این بهرام را کرمانشاه خواندند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به کودکی؛ و خلق او را مطیع شدند، و مُلک بر او راست شد و یازده سال مَلِک بود. پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را در میان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد و کس ندانست که آن تیر که زد، و پسرش بنشست، نام او یزدجردالاثیم، و بسیار ستم کرد و از بهر آن او را اثیم خواندندش و به پارسی بزه گر خواندندی که بزه بسیار کردی.(تاریخ بلعمی، ص 920)طبس شهری انبوه است، اگر چه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند؛ خرماستانها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد... . و در آن وقت امیر آن شهر، گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنان که به شب در سرایها نبستندی. و ستور در کویها باشد، با آن که شهر را دیوار نباشد و هیچ زن را زَهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل او.
اسلاید 109: و از آنچه من در عرب و عجم دیدم، از عدل و امن، به چهار موضع دیدم:یکی به ناحیت دشت، در ایام لشکر خان؛ دویّم به دیلمستان در زمان امیر امیران جستان بن ابراهیم؛ سیّوم به مصر در ایام المستنصر بالله امیرالمؤمنین؛ چهارم به طبس در ایام امیر ابوالحسن گیلکی بن محمد و چندان که بگشتم به ایمنی این چهار موضع ندیدم و نشنیدم. (سفرنامه ، ص 169)چنین آورده اند که فضل، وزیر مأمون خلیفه، به مرو، عتاب کرد با حسین مصعب پدر طاهر ذوالیمینین و گفت: «پسرت طاهر دیگر گونه شد و باد در سر کرد و خویشتن را نمی شناسد». حسین گفت: «ایها الوزیر، من پیری ام در این دولت بنده و فرمانبردار، و ندانم که نصیحت و اخلاص من، شما را مقرر است، اما پسرم طاهر از من بنده تر و فرمانبردارتر است؛ و جوابی دارم در باب وی سخت کوتاه؛ اما درشت و دلگیر؛ اگر دستوری دهی بگویم». گفت: «دادم»؛ گفت: «أید الله الوزیر؛ امیر المؤمنین او را از فرودست تر اولیا و حشم خویش به دست گرفت و سینهء او بشکافت و دلی ضعیف که چنویی را باشد از آنجا بیرون گرفت و دلی آنجا نهاد که بدان دل برادرش را- خلیفه ای چون محمد زبیده- بکشت؛ و با آن دل که داد، آلت و قوت و لشکر داد. امروز چون کار بدین درجه رسید که پوشیده نیست، می خواهی که تو را گردن نهد و همچنان باشد که اول بود؟ به هیچ حال، این راست نیاید، مگر او را بدان درجه بری که از اول بود. من آنچه دانستم بگفتم و فرمان تو بود؛ و این خبر به مأمون برداشتند. سخت خوش آمدش. جواب حسین مصعب پسندیده آمد. گفت: «مرا این سخن از فتح بغداد خوشتر آمد، که پسرش کرد».(تاریخ بیهقی، ص 169- 170)
اسلاید 110: شیخ ابو سعید یک بار یه طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. شیخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم می آمدند و می نشستند. چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم می آمد چنان که کسی را جای نماند، معرف برخاست و گفت: خدایش بیامرزد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. شیخ گفت: «و صلی الله علی محمد و آل اجمعین». و دست به روی فرود آورد و گفت: «هر چه ما خواستیم گفت و جملهء پیغامبران بگفته اند، او بگفت: خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آن روز بیش از این نگفت».2. نثر مسجّعبه نثری گفته می شود که در آن، جمله های قرینه، دارای سجع باشند؛ سجع در نثر، به منزلهء قافیه است در شعر:سجع، در لغت به معنی «آواز پرندگان» است عموماً و «آواز کبوتر و فاخته» خصوصاً و در اصطلاح ادبا: آوردن کلمات هموزن، یا هم قافیه یا هموزن، و هم قافیه است در پایان جمله های قرینه. به عبارت دیگر سجع آن است که کلمه های آخر قرینه ها، در وزن یا آخرین حرف اصلی (حرف روی) یا هر دو موافق باشند.
اسلاید 111: جمله های قرینه، به دو یا چند جمله ای که در پایان آنها کلمات سجع آورده می شود؛ جمله های قرینه می گویند. چنان که گذشت هر نوشته ای که در آن سجع به کار رفته باشد، «مسجّع» نامیده می شود؛ نظیر نمونه های زیر:- طالب دنیا رنجور است و طالب عقبی مزدور است و طالب مولی مسرور است.- بندهء آنی که در بند آنی.- هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.- منّت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید، مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.- گدای نیک انجام به از پادشاهی بدفرجام.سجع نویسی، از شیوه های نویسندگی و سخنوری معمول و موافق و ملایم با طبیعت زبان عربی است و با زبان فارسی چندان سازگاری و موافقت ندارد؛ و به همین دلیل است که از میان این همه سجع نویسی فارسی، تنها کار چند نفر- که از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند- خواندنی و مقبول و خواستنی از آب درآمده است.امیر عنصر المعالی در قابوسنامه گوید: «و تکلفهای نامهء تازی، خود معلوم است که چون باید کرد و اندر نامهء تازی، سجع هنر است خوش آید؛ لکن اندر نامهء پارسی، سجع ناخوش آید، اگر نگویی بهتر».سجع نویسی، یه تقلید و پیروی از این شیوهء نویسندگی و سخنوری در زبان و ادب عربی، در ایران، رایج گردید و پیش از شروع رسمی و قطعی سجع نویسی در ایران، فقط نمونه هایی مختصر از آن، در دیباچهء بعضی کتابهای کهن فارسی به چشم می خورد.ابوبکر اخوینی بخارایی، در صفحهء سیزده دیباچه هدایة المتعلمین فی الطب که به سال 373 هـ.ق تألیف کرده چنین نوشته است: «سپاس مر ایزد را که آفریدگار زمین و آسمان است و آفریدگار هر چه اندر این دو میان است».
اسلاید 112: موفق الدین ابومنصور علی هروی (پزشک قرن پنجم هجری) در دیباچهء کتاب الابنیة عن حقایق الادویه این عبارات را آورده است؛ «سپاس باد یزدان دانا و توانا را که آفریدگار جهان است؛ و دانندهء آشکار و نهان است؛ و درود بر محمد مصطفی که خاتم پیغامبران است...».اما سجع نویسی در فارسی، به معنی اخص کلمه و به طور رسمی از خواجه عبدالله انصاری (396-481 هـ.ق) شروع شد و پس از او، به وسیلهء نویسندگانی چون نصرالله منشی مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، قاضی حمیدالدین بلخی صاحب مقامات حمیدی، سعدی و مقلدان سعدی و گروهی دیگر، تداول و استمرار یافت.ناگفته پیداست که از میان سجع نویسان بسیار تاریخ ادب فارسی، مطلوب ترین و طبیعی ترین و هنرمندانه ترین نثر مسجع، از سعدی در شاهکار بی نظیر او گلستان است و از میان مقلدان سعدی نیز، موفق ترین فرد، میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی صدراعظم محمد شاه قاجار (مقتول 1251هـ.ق) است.از تعریفی که از سجع کردیم، به خوبی برمی آید که سجع بر سه قسم است:1) سجع متوازن2) سجع مطرف3) سجع متوازی1. سجع متوازن. آن است که کلمات قرینه، در وزن، متفق، اما در آخرین حرف اصلی، مختلف باشند؛ مانند بام و باد؛ دام و دار؛ کام و کار؛ نهار و نهال.مثال از فواصل قرآن کریم:و آتینا هما الکتاب المستبین و هدینا هما الصراط المستقیم (صافات، 117و 118).مثال از نثر فارسی:فلان را اصلی است پاک و طینتی است صاف؛ دارای گوهری است شریف و صاحب طبعی است کریم.(فنون بلاغت، ص 43)- علم، بر سر تاج است و جهل، بر گردن غل.(رسائل خواجه عبدالله، ص 29)
اسلاید 113: . سجع مطرف. آن است که کلمه ها، در آخرین حرف اصلی (حرف روی) یکی، و در وزن متفاوت باشند؛ مانند کارو آشکار؛ دست و شکست؛ سیر و دلیر.مثال از قرآن کریم:الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل* الم یجعل کیدهم فی تضلیل* و ارسل علیهم طیراً ابابیل (فیل، 1-3).مثال از نثر فارسی:الهی بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن.(رسائل خواجه عبدالله، ص 152)3. سجع متوازی. کامل ترین و خوش آهنگ ترین نوع سجع است و آن سجعی است که کلمات هم در وزن و هم در آخرین حرف اصلی (حرف روی) مطابق باشند مانند کار و بار؛ دست و شست؛ باز و راز.مثال از فواصل قرآن مجید:فیها سرر مرفوعة و اکواب موضوعة(غاشیه، 13و14).مثال از نثر فارسی:- عقل گفت: «من سکندر آگاهم». اما عشق گفت: «من قلندر درگاهم». عقل گفت: «من تقوی به کار دارم». عشق گفت: «من به دعوی چه کار دارم؟». عقل گفت: «من قاضی شریعتم». عشق گفت: «من متقاضی ودیعتم». عقل گفت: «من آیینهء مشورت هر بالغم». عشق گفت: «من از سود و زیان فارغم». عقل گفت: «مرا لطایف غرایب یاد است». عشق گفت: «جز دوست هر چه گویی باد است». عقل گفت: «مرا ظریفانند پرده پوش». عشق گفت: «مرا حریفانند دردنوش».(رسائل خواجه عبدالله، ص 45)- خانهء دوستان بروب و در دشمنان مکوب.(کلیات سعدی، ص 77)- هر چه زود برآید، دیر نپاید.(همان منبع، ص 77)- تلمیذ بی ارادت عاشق بی زر است و روندهء بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانهء بی در. (همان منبع، 185)- هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد. (همان منبع، ص 188)
اسلاید 114: نثر مصنوع و فنیآمیزه و ترکیبی است از دو نوع مرسل و مسجّع و همراه با انبوه لغات و ترکیبات و امثال و اشعار عربی و احادیث نبوی و آیات قرآنی و متضمن اصلاحات و تعبیرات خاص دانشهای رایج زمان. در این نوع نثر از صنعتهای لفظی و معنوی مانند بدیع و بیان، اطناب، تناسب الفاظ، انواع سجع و جناس، تضاد و تقابل، اقتباس ها، و تلمیحها، تشبیه ها، مجازها و استعاره ها به فراوانی و بیشتر از نثرمسجع استقاده شده است.خصوصیت دیگر که آن را از مختصات معنوی نثر فنی محسوب توان داشت وجود عناصر اغراض و معانی شعر در آن است. اگر عنصر خیال را از عناصر سازنده و مهم شعر می شناسیم، بدیهی است که صور خیال آن به وسیلهء همین تشبیه ها و تلمیح ها و مجازها و استعاره ها رنگ و شکل می گیرد و قابل توهم و تجسم می شود و در نثر فنی از این عوامل به فراوانی استفاده می شود. نخستین نمونه های نثر مصنوع و فنی، مربوط به اواسط قرن ششم هجری است و از آن زمان تا دوران مشروطیت کمابیش تداول و رواج داشته است. بهترین و هنرمندانه ترین نمونه ها مربوط به دو قرن ششم و هفتم است. قسمت هایی از کلیله و دمنۀ نصرالله منشی، راحة الصدور راوندی، ترجمهء تاریخ یمینی جرفادقانی و قسمت عمدۀ التوسل الی الترسل بهاءالدین محمد بغدادی، مقامات حمیدی، مرزبان نامهء وراوینی، تاریخ معجم فضل الله راجی قزوینی، منشات خاقانی، جهانگشای جوینی، نفثة المصدور محمد زیدری نسوی و تاریخ وصاف ادیب عبدالله شیرازی، به نثر فنی است.مرزبان نامه، نفثة المصدور و جهانگشای جوینی از نمونه های خوب نثر فنی و درهء نادره اثر میرزا مهدی خان استرآبادی (منشی نادرشاه) از حیث دشواری و صعوبت و صلابت، خارق العاده و حیرت انگیز است.
اسلاید 115: اینک، در ذیل به ذکر یکی دو نمونه بسنده می کنیم و علاقه مندان را به اصل متن کتبی که برشمردیم، حوالت می دهیم:سپاس و ستایش مر خدای را جلّ جلاله که آثار قدرت او بر چهرۀ روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار درفشان. بخشاینده ای که تار عنکبوت را سدّ عصمت دوستان کرد. جباری که نیش پشه را تیغ قهر دشمنان گردانید و بدایع ابداع در عالم کون و فساد پدید آورد و آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید و از برای هدایت و ارشاد، رسولان فرستاد تا خلق را از ظلمت جهل و ضلالت برهانیدند و صحن گیتی را به نور علم و معرفت آذین بستند و آخر ایشان در نوبت و اول در رتبت، آسمان حق و آفتاب صدق، سید المرسلین و خاتم النبیین و قائد الغر المحجلین ابوالقاسم محمد بن عبدالله ... صلی الله علیه و علی عترته الطاهرین، برای عزّ نبوت و ختم رسالت برگزید ... . (کلیله و دمنه، ص 2)حمد و ثنایی که روایح ذکر آن چون ثنایای صبح بر نکهت دهان گل خنده زند، و شکر و سپاس که فوایح نشر آن چون نسیم صبا، جعد و طرهء سنبل شکند، ذات پاک کریمی را که از احاطت به لطایف کرمش، نطق را نطاق تنگ آمد؛ قدیمی که عقل به بارگاه کبریای قدمش، قدمی فراپیش ننهاد، بصیری که در مشکات زجاجی بصر، به چراغ ادراک، پرتو جمال حقیقتش نتوان دید. سمیعی که در دهلیز سمع از گنبد خانهء وهم و خیال، صدای منادی عظمتش نتوان شنید. زواهر علوی را با جواهر سفلی در یک رشته ترتیب وجود او کشید. نهاد آدم را که عالم صغری است از سلسلۀ آفرینش در مرتبۀ اخری، او انداخت... .درود و تحیات و سلام و صلواتی که از مهب انفاس رحمانی با نفحات ریاض قدس همعنانی کند بر روضهء مطهر و تربت معطر خواجهء وجود و نخبه و نقاوهء کل ماهو موجود، که رحمت از سدنۀ خوابگاه استراحت اوست، و رضوان از خزانۀ خلوت سرای سلوت او؛ رحمتش همه شب مشعلۀ نور درفشاند، و رضوانش گرد نعلین به گیسوی حور افشاند، بر تعاقب ایام و لیالی، متتابع و متتالی باد.(مرزبان نامه، ج 1، ص 3 و 4)
اسلاید 116: انواع نظم
اسلاید 117: نظم، در لغت به معنی به یکدیگر پیوستن و به رشته کشیدن دانه های جواهر و در اصطلاح سخنی است که موزون و مقفا باشد. در تداول، نظم را از روی تسامح به شعر نیز اطلاق می کنند، اما اساساً شعر با نظم فرق دارد و تفاوت آنها در این است که: شعر- طبق تعاریف قدما- «کلام موزون و مخیل» است، و بنابراین تعریف، مقفا بودن جزء ماهیت شعر نیست، و «نثر شعرگونه» یا «شعر منثور» هم می تواند وجود داشته باشد.طبق تعریف علمی و دقیق امروزی، شعر «گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد» و بنابراین تعریف، عناصر سازنده شعر عبارت است از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و تشکیل؛ اما نظم، تنها، کلامی موزون و مقفاست و از عنصر عاطفه و تخیل بدور؛ بنابراین، نظم غیر شعر هم وجود دارد، نظیر نصاب الصبیان ابونصر فراهی در لغت، و الفیۀ (هزار بیتی) ابن مالک در صرف و نحو عربی.ملک الشعرای بهار، قطعه شعری دارد با عنوان «شعر و نظم» که نقل آن در اینجا بی مناسبت نیست:شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقلشاعر، آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفتصنعت و سجع و قوافی، هست نظم و نیست شعرای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفتشعر، آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لبباز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفتای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساختو ای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت.
اسلاید 118: انواع شعرانواع شعر عروضی فارسی عبارت است از: قصیده، غزل، قطعه، مثنوی (دوگانه)، رباعی (چهارگانه)، دوبیتی، ترجیع بند، مسمّط، مستزاد، و چهارپاره.قصیدهشعری است بر یک وزن و قافیه با مطلع هم قافیه دربارهء موضوع و مقصودی خاص همچون ستایش یا نکوهش، تهنیت یا تعزیت، شکر یا شکایت، فخر یا حماسه، پند و حکمت و یا مسائل اجتماعی و اخلاقی و عرفانی، در حداقل پانزده شانزده بیت و به طور متوسط از بیست تا هفتاد هشتاد بیت. کمی یا زیادی بیتهای قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. از همین روست که در دواوین شاعران قصیده سرا به قصیده های کمتر از بیست بیت یا متجاوز از صدوهفتاد یا دویست بیت برمی خوریم.قصیده از حیث مضمون و محتوا، از آغاز تا امروز، دستخوش دگرگونیهایی شده است که می توان به اجمال آن را چنین بیان کرد:الف) در روزگار سامانیان اغلب، مدح و ستایش در حد اعتدال و مبالغه های شاعرانه بود.ب) در دوران غزنویان و سلجوقیان، مدح و ستایش سلاطین و وزرا و امرا در قصاید با تملق و چاپلوسی به حد غلو، و افراط در طرح تقاضا به حد سؤال و تکدّی همراه بود.ج) ناصر خسرو، با ایجاد تحول و انقلاب در مضمون قصیده، آن را در خدمت توجیه و تبیین مبانی اعتقادی آیین اسماعیلیان درآورد.د) سنایی قالب قصیده را به مضامین دینی و عرفانی و زهدیات و قلندریات تخصیص داد و شیوهء او به وسیلهء عطار، شمس مغربی، اوحدی، خواجو، جامی و دیگران دنبال شد.ر) سعدی و به تبع او سیف فرغانی قصیده را بیشتر در استخدام طرح مسائل اخلاقی و اجتماعی درآوردند.و) از دوران مشروطیت به این سو، قصیده بیشتر در خدمت مسائل سیاسی و اجتماعی و میهنی و ملی و ستایش آزادی قرار گرفت و در تهییج عواطف و احساسات و تنویر افکار جامعهء کتابخوان نقش بسزایی داشت. شاخص ترین قصاید از این نوع را می توان در دیوان ملک الشعرای بهار سراغ گرفت.
اسلاید 119: در زیر به ذکر قصیده ای از شیخ اجل، در پند و اندرز، و قصیده ای از ناصر خسرو بسنده می کنیم:پس بگردید و بگردد روزگاردل به دنیا در نبندد هوشیارای که دستت می رسد کاری بکنپیش از آن کز تو نیاید هیچ کاراین که در شهنامه ها آورده اندرستم و رویینه تن اسفندیارتا بدانند این خداوندان ملککز بسی خلق است دنیا یادگاراین همه رفتند و مای شوخ چشمهیچ نگرفتیم از ایشان اعتبارای که وقتی نطفه بودی بی خبروقت دیگر طفل بودی شیرخوارمدتی بالا گرفتی تا بلوغسرو بالایی شدی سیمین عذارهمچنین تا مرد نام آور شدیفارس میدان و صید و کارزارآن چه دیدی برقرار خود نماندوینچه بینی هم نماند برقراردیروزود این شکل و شخص نازنین خاک خواهد بودن و خاکش غبارگل، بخواهد چید بی شک باغبانورنچیند، خود فرو ریزد ز باراین همه هیچ است، چون می بگذردتخت و بخت وامرو نهی و گیرودارنام نیکو گر بماند ز آدمیبه، کز او ماند سرای زرنگار
اسلاید 120: سال دیگر را که می داند حساب؟یا کجا رفت آن که با ما بود پار؟صورت زیبای ظاهر هیچ نیستای برادر سیرت زیبا بیارپیش از آن کز دست بیرونت بردگردش گیتی زمام اختیارگنج خواهی در طلب رنجی ببرخرمن ار می بایدت تخمی بکارچون خداوندت بزرگی داد و حکمخرده از خردانِ مسکین درگذارچون زبردستیت بخشید آسمانزیردستان را همیشه نیک دارشکر نعمت را نکویی کن که حقدوست دارد بندگان حقگزارنام نیک رفتگان ضایع مکنتا بماند نام نیکت برقرارکام دریشان و مسکینان بدهتا همه کارت برآرد کردگاربا غریبان لطف بی اندازه کنتا رود نامت به نیکی در دیاراز درون خستگان اندیشه کنوز دعای مردم پرهیزگاربا بَدان بد باش و با نیکان نکوجای گل گل باش و جای خار خار...(سعدی)
اسلاید 121: غزلغزل در لغت به معنی حدیث عشق و عاشقی گفتن است، و در اصطلاح شعرا، اشعاری است بر یک وزن و قافیه و با مطلع مصرّع، که تعداد ابیات آن به طور متوسط از پنج تا دوازده بیت و گاهی تا حدود شانزده و بندرت نوزده و بیست است؛ لکن کمتر از پنج بیت را می توان غزل ناتمام نامید.در زیر به ذکر چند غزل می پردازیم:غمت در نهانخانۀ دل نشیندبه نازی که لیلی به محمل نشیندبه دنبال محمل چنان زار گریمکه از گریه ام ناقه در گل نشیندخلد گر به پای خاری آسان برآرمچه سازم به خاری که در دل نشیندمرنجان دلم را که این مرغ وحشیز بامی که برخاست مشکل نشیندبنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیندطبیب! از طلب در دو گیتی میاساکسی چون میان دو منزل نشیند؟(طبیب اصفهانی)یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ماهم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم مامعنی یک بیت بودیم از طریق اتّحادچون دو مصرع، گر چه در ظاهر جدا بودیم ما
اسلاید 122: بود دائم چون زبانِ خامه حرفِ ما یکیگر چه پیش چشمِ صورت بین دوتا بودیم ماچون دو برگ سبز کز یک دانه سر بیرون کندیک دل و یک روی در نشو و نما بودیم مامی چرانیدیم چون شبنم ز یک گلزار چشماز نواسنجان یک بستان سرا بودیم مابود راه فکر ما در عالم معنی یکیچون دو دست از آشنایی یک صدا بودیم مادوریِ منزل حجابِ اتّحادِ ما نبودداشتیم از هم خبر در هر کجا بودیم مااختر ما سعد بود و روزگار ما سعیداز سعادت زیرِ بالِ یک هما بودیم ماچاره جویان را نمی دادیم، صائب، دردسردردهای کهنۀ هم را دوا بودیم ما (صائب)
اسلاید 123: قطعهشعری است بر یک وزن و قافیه بدون مطلع هم قافیه، حداقل در دو بیت، بیشتر در زمینه ها و مضامین اخلاقی، تربیتی و اجتماعی. قطعه را از آن روی قطعه گفته اند که گویی بخشی یا قسمتی از یک قصیده است. علاوه بر اختلاف در پیام و مضمون، تفاوت دیگر قطعه با قصیده در این است که قصیده دارای مطلع مصرّع است و قطعه چنین نیست. ابن یمین، جامی، انوری، سعدی و پروین اعتصامی معروف ترین قطعه سرایان فارسی هستند.به چند قطعهء زیر توجه کنید:دوست مشمار آن که در نعمت زندلاف یاری و برادر خواندگیدوست آن باشد که گیرد دست دوست در پرشان حالی و درماندگی(سعدی)تند خو، آتشی بود که به قهرچون برافروخت خشک و ترسوزدگر چه سوزد تو را به خشم، ولیخویش را از تو بیشتر سوزد(جلال همایی سنا)
اسلاید 124: مثنوی (دوگانه)اشعاری است بر یک وزن که هر بیت آن دارای قافیهء مستقل است، یعنی دو مصراع هر بیت هم قافیه است. چون هر بیت آن مستلزم دو قافیه است، یا هر دو مصراعِ ابیات مقفّاست، به آن مثنوی گفته اند.تعداد ابیات مثنوی محدود نیست و به همین دلیل از آن برای به نظم درآوردن تواریخ، قصص و افسانه های طولانی استفاده می شود. در زیر به ذکر چند نمونه می پردازیم:ای خدای پاک بی انباز و یاردست گیر و جرم ما را درگذاریاد ده ما را سخنهای رقیقکه تو را رحم آورد آن، ای رفیقهم دعا از تو، اجابت هم ز توایمنی از تو، مهابت هم ز توگر خطا گفتیم، اصلاحش تو کنمصلحی تو، ای تو سلطان سخنکیمیا داری که تبدیلش کنیگر چه جوی خون بود، نیلش کنیاین چنین میناگریها کار توستاین چنین اکسیرها ز اسرار توستآب را و خاک را برهم زدیزآب و گل نقش تن آدم زدی(مولوی)
اسلاید 125: رباعي (چهارگانه)شعري است در دو بيت با مطلع هم قافيه بر وزن «لاحول ولاقوة الا بالله»، که رعايت قافيه در دو مصراع بيت اول و مصراع چهارم الزامي و در مصراع سوم اختياري است.در زير به ذکر چند رباعي مي پردازيم:در ديده به جاي خواب آب است مرازيرا که به ديدنت شتاب است مراگويند بخواب تا به خوابش بينياي بي خبران چه جاي خواب است مرا(منسوب به شيخ ابوسعيد)گر مرد رهي ميان خون بايد رفتاز پاي فتاده سرنگون بايد رفتتو پاي به راه نِه و هيچ مپرسخود راه بگويدت که چون بايد رفت (عطار)جز من اگرت عاشق شيداست، بگوور ميل دلت به جانب ماست، بگوور هيچ مرا در دل تو جاست، بگوگر هست بگو، نيست بگو، راست بگو (مولوي)امشب ز غمت ميان خون خواهم خفتوز بستر عافيت برون خواهم خفتباور نکني خيال خود را بفرستتا درنگرد که بي تو چون خواهم خفت (حافظ)
اسلاید 126: دوبيتيشعري است در دو بيت که با رباعي در قافيه بندي يکي است؛ اما در وزن با آن فرق دارد؛ به عبارت ديگر، شعري است با مطلع هم قافيه، که از حيث وزن، محدوديت رباعي را ندارد؛ البته بيشتر بر وزن مفاعيلن مفاعيل است.معروف ترين دوبيتي هاي فارسي از باباطاهر عريان به لهجهء لري است، و تمام اشعاري را که به لهجه هاي محلي سروده شده باشد، ادباي قديم فهلويات (پهلويّات) مي گفته اند.دوبيتي هايي که به نام باباطاهر در فارسي مشهور شده اند به لهجه اصلي لري نيست بلکه آنها را به صورت فارسي درآورده يا به فارسي نزديک کرده اند:دل عاشق به پيغامي بسازهخمارآلوده با جامي بسازهمرا کيفيت چشم تو کافي استرياضت کش به بادامي بسازهز دست ديده و دل هر دو فريادکه هر چه ديده بيند دل کند يادبسازم خنجري نيشش ز فولادزنم بر ديده تا دل گردد آزادتو که نوشم نه اي نيشم چرايي؟!تو که يارم نه اي پيشم چرايي؟!تو که مرهم نه اي زخم دلم رانمک پاش دل ريشم چرايي؟!
اسلاید 127: ترجيع بند و ترکيب بندگاهي گوينده به جاي اين که سخن خويش را در قالب قصيده اي چند بيتي بسرايد، آن را به چند بند يا خانه تقسيم مي کند و در هر بند، چند بيت هم قافيه مي آورد و در آخر آنها بيتي قرار مي دهد که قافيهء ديگري دارد و آن بيت را «واسطة العِقد» يا «بيت برگردان» مي نامند.اگر بيت آخر بندها (واسطة العقد) عيناً تکرار شود، آن شعر را ترجيع بند نامند و اگر تکرار نشود، ترکيب بند ناميده مي شود. نخستين ترجيع بند سراي نامي ايران، به ظاهر، فرّخي سيستاني و بهترين نمونه هاي آن را از سعدي و هاتف اصفهاني است.مشهورترين ترکيب بندها نيز يکي از جمال الدّين عبدالرّزاق اصفهاني در ستايش پيامبر گرامي اسلام و ديگري از محتشم کاشاني دربارهء واقعهء جانگداز کربلاست.
اسلاید 128: مسمّط«مسمّط نوعي از قصيده يا اشعاري است هم وزن، مرکب از بخش هاي کوچک که همه در وزن و عدد مصراع ها يکي و در قوافي مختلف باشند، به اين ترتيب: مثلاً در ابتدا پنج مصراع بر يک وزن و قافيه بگويند و در آخر، يک مصراع بياورند که در وزن با مصراع هاي قبل يکي و در قافيه مختلف باشد. از مجموع آن شش مصراع، يک بخش تشکيل مي شود که آن را به اصطلاح شعرا، يک لخت يا يک رشته از مسمّط گويند، و در رشتهء دوم باز پنج مصراع بر يک قافيه بگويند که با رشته اول در وزن يکي و در قافيه مخالف باشد، اما مصراع ششم را بر وزن و قافيهء مصراع ششم (آخر) لخت بياورند. از مجموع اين شش مصراع نيز يک بخش تشکيل مي شود که آن را لخت دوم يا رشتهء دوم مسمّط مي خوانند و همچنان تا آخر مسمّط که بايد چند يا چندين بار، آن عمل را تکرار کرده باشند.«هر رشته اي مشتمل است بر شش مصراع که پنج مصراع اولش با يکديگرهم قافيه اند، اما مصراع آخرش با پنج مصراع اول آن لخت هم قافيه نيست، بلکه با مصراع آخر ساير رشته ها هم قافيه است.«آن چه از باب مثال گفتيم مسمّط شش مصراعي است که آن را مسمّط مسدّس نيز مي گويند و مسمّطات منوچهري هم که نمونهء آن را نقل مي کينم از همان نوع است؛ اما ممکن است عدد مصراع هاي هر لخت کمتر يا بيشتر از شش مصراع باشد؛ پس به شمارهء مصراع ها مثلاً آن را مسمّط مثلّث (سه مصراعي) و مربّع (چهار مصراعي) و مخمّس (پنج مصراعي) مي خوانند؛ اما بيشتر از هفت مصراعي چندان معمول نيست و کمتر از سه مصراع اصلاً مسمّط نباشد.
اسلاید 129: «و نيز ممکن است که در لخت اول استثنائاً همهء چند مصراع را مقفّا ساخته و اختلاف قوافي را از لخت دوم شروع کرده باشند، نظير بعضي مسمّطات قاآني که نمونهء آن را ذکر خواهيم کرد. در هر صورت مصراع آخر رشته هاي مسمّط را مصراع قافيه و بند مسمّط و بند مسميط مي نامند.»ابتکار مسمّط از منوچهري دامغاني (متوفي 432 هـ.ق) شاعر دربار محمود و مسعود غزنوي است:کرده گلو پر باد، قمري سنجاب پوشکبک فرو ريخته، مشک به سوراخ گوشبلبلکان با نشاط، قمريکان با خروشدر دهن لاله مشک، در دهن نحل نوشسوسن کافور بوي، گلبن گوهر فروشوز مه ارديبهشت کرده بهشت برينچوک ز شاخ درخت، خويشتن آويختهزاغ سيه بر دو بال، غاليه آميختهابر بهاري ز دور، اسب برانگيختهوز سم اسب سياه لؤلؤ تر ريختهدر دهن لاله باد، ريخته و بيختهبيخته مشک سياه، ريخته درّ ثمين
اسلاید 130: سرو، سماطي کشيد بر دو لب جويبارچون دو رده چتر سبز در دو صف کازارمرغ نهاد آشيان بر سر شاخ چنارچون سپر خيزران بر سر مرد سوارگشت نگارين تذور، پنهان در مرغزارهمچو عروسي غريق در بن درياي چينگويي بط سپيد جامه به صابون زده استکبک دري ساق پاي در قدح خون زده استبر گل تر عندليب، گنج فريدون زده استخيمهء آن سبزگون، خرگه اين آتشينباز مرا طبع شعر، سخت به جوش آمده استکم سخن عندليب، دوش به گوش آمده استاز شغب مردمان، لاله به هوش آمده استزير به بانگ آمده است، بم به خروش آمده استنسترن مشک بوي، مشک فروش آمده استسيمش در گردن است، مشکش در آستين...(منوچهري)
اسلاید 131: مستزادمستزاد شعري است که در آخر هر مصراع آن، جمله يا عبارتي بيفزايند که در وزن بدان نيازي نباشد ولي در معني با مصراع، ارتباطي داشته باشد مانند شعر زير از رشيد ياسمي:باد گر از جانب مشکوي توست- مشک ساستخاک گر از راه سر کوي توست- کيمياست؟رنگ گل سرخ و شميم نسيم- اي نديم!گر نه ز رخسار تو و روي توست- از کجاست؟دل سوي درگاه تو آرد نياز- در نمازروي روان، وقت دعا سوي توست- اين دعاستآن چه بُوَد تنگ تر از آن دهن- قلب منوانچه سيه فام چو گيسوي توست- روز ماستچون بَرِ تو شعر فرستد همي- ياسميقوّتش از طبع سخنگوي توست- اين بجاست
اسلاید 132: چهارپارهچهارپاره از چند دوبيتي هم وزن که قافيه شان يکي نيست تشکيل مي شود بدين معني که شاعر به جاي اين که سخن خود را در يک قطعه شعر چهارده بيتي بيا کند، آن را در قالب هفت دوبيتي هم وزن مختلف القافيه عرضه مي دارد.از نمونه هاي موفّق چهارپاره مي توان، چهارپارهء «کبوتران من» اثر ملک الشعراي بهار را نام برد که اينک دوبند نخستين آن را در زير مي آوريم:بياييد اي کبوترهاي دلخواه!بدن، کافورگون، پاها چوشنگرفبپرّيد از فراز بام و ناگاهبه گِردِ من فرود آييد چون برفسحرگان که اين مرغ طلاييفشاند پر ز روي برج خاورببينمتان به قصد خودنماييکشيده سر ز پشت شيشهء در...
اسلاید 133: سبکهای شعر فارسی
اسلاید 134: سبک در اصطلاح ادب، عبارت است از روش و شيوه اي خاص که گوينده يا نويسنده، ادراک و احساس خود را بدان بيان مي کند. شعر فارسي را عموماً به چهار سبک تقسيم کرده اند:1. سبک خراساني(ترکستاني و يا ساماني)؛2. سبک عراقي 3.سبک هندي؛4.سبک بازگشت ادبي.ولي بر اين چهار سبک بايد سبک شعر نو يا شعر معاصر را نيز افزود. البته نامگذاري اين تقسيم بندي، پايۀ علمي معتبري ندارد و تنها به جنبۀ مکاني آن توجه شده است؛ بدين معني که بيشتر گويندگان سبک خراساني، از مردم خراسان و بيشتر گويندگان سبک عراقي از اهالي عراق عجم و اکثر شاعران سبک هندي مقيم هندوستان بوده اند.
اسلاید 135: . سبک خراسانيسبک شاعران عهد ساماني و غزنوي را سبک خراساني مي گويند. از جملهء نمايندگان اين سبک، رودکي، شهيد بلخي، دقيقي، فرخي سيستاني، عنصري، منوچهري دامغاني و ناصرخسرو را مي توان نام برد. اشعار اين سبک از حيث نوع، بيشتر قصيده است و از لحاظ لفظ، ساده، روان و عاري از ترکيبات دشوار است و واژه هاي عربي در آن اندک است، و از لحاظ معني، صداقت و صراحت لهجه، تعبيرات و تشبيهات ساده و ملموس، از اختصاصات مهم اين سبک است. مضمون بيشتر اشعار اين سبک، وصف طبيعت، مديحه، شرح فتوحات پادشاهان و گاه پند و اندرز بوده است. اين سبک تا قرن ششم هجري نيز رواج داشته است. براي نمونه ابياتي از قصيدهء معروف رودکي نقل مي شود:مرا بسود و فرو ريخت هر چه دندان بودنبود دندان، لابل چراغ تابان بودسپيد سيم رده بود و درّ و مرجان بودستارهء سحري بود و قطرهء باران بوددلم خزانهء پر گنج بود، گنج سخننشان نامهء ما مهر و شعر عنوان بودهميشه شاد و ندانستمي که غم چه بوددلم نشاط و طرب را فراخ ميدان بودبسا دلا که بسان حرير کرده به شعراز آن سپس که به کردار سنگ و سندان بود
اسلاید 136: تو رودکي را اي ماهرو کنون بينيبدان زمانه نديدي که اين چنينان بودبدان زمانه نديدي که در جهان رفتيسرودگويان گويي هزاردستان بودشد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشتشد آن زمانه که او شاعر خراسان بودکنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتمعصا بيار که وقت عصا و انبان بود...2. سبک عراقياين سبک در حوزهء عراق عجم از اواخر قرن ششم تا قرن نهم هجري رواج و ادامه داشته است. ابوالفرج روني، سيد حسن غزنوي، انوري، جمال الدين اصفهاني، ظهيرالدين فاريابي، نظامي و خاقاني از بنيانگذاران، و کمال الدين اصفهاني، سعدي، مولوي، عراقي، حافظ و عده اي ديگر، از نمايندگان اين سبک به شمار مي روند. در اين سبک، قصيده بيشتر جاي خود را به غزل، و سادگي و رواني و استحکام، جاي خود را به لطافت و کثرت تشبيهات و تعبيرات و کنايات زيبا و تازه و در عين حال دقيق و باريک داد.
اسلاید 137: واژه هاي تازي نيز فزوني گرفت. با ورود تصوف و عرفان در شعر، گويندگان عارفي همچون سنايي، عطار، مولوي، حافظ و دهها شاعر ديگر ظهور کردند. ضمناً مضامين اخلاقي و تربيتي و پند و اندرز جاي مدايح مبالغه آميز را گرفت. براي نمونه، غزلي از حافظ، که شعر او نقطهء اوج سبک عراقي است، نقل مي شود:دل سراپردهء محبت اوستديده آيينه دار طلعت اوستمن که سر درنياوردم به دو کونگردنم زير بار منتّ اوستتو و طوبي و ما و قامت يارفکر هر کس به قدر همّت اوستگر من آلوده دامنم چه عجب!همه عالم گواه عصمت اوستمن که باشم در آن حرم که صباپرده دار حريم حرمت اوستبي خيالش مباد منظر چشمزان که اين گوشه جاي خلوت اوستهر گل نو که شد چمن آرايز اثر رنگ و بوي صحبت اوستدور مجنون گذشت و نوبت ماستهر کسي پنج روز نوبت اوستملکت عاشقي و گنج طربهر چه دارم ز يمن همّت اوستمن و دل گر فدا شديم چه باکغرض اندر ميان سلامت اوستفقر ظاهر مبين که حافظ راسينه گنجينهء محبّت اوست
اسلاید 138: . سبک هندياز قرن نهم هجري به بعد به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران پارسي گوي، و همچنين به علت عدم توجه پادشاهان صفوي به اشعار متداول مدحي، گروهي از گويندگان به هندوستان رفتند و در آنجا به کار شعر و شاعري پرداختند. اينان به واسطهء دوري از مرکز زبان، و تمايل به اظهار قدرت در بيان مفاهيم و نکات دقيق و حس نوجويي و تفنن دوستي و به سبب تأثير زبان و فرهنگ هندي و ديگر عوامل محيط، سبکي به وجود آوردند که سبک هندي ناميده مي شود. برخي از ادبا اين سبک را سبک اصفهاني نيز ناميده اند. اين سبک تقريباً از قرن نهم تا سيزدهم هجري ادامه داشت و از ويژگي هاي آن، تعبيرات و تشبيهات و کنايات ظريف و دقيق و باريک، و ترکيبات و معاني پيچيده و دشوار را مي توان نام برد. از ميان گويندگاني که به اين سبک شعر سروده اند نام اينان درخور ذکر است: کليم کاشاني، نظيري نيشابوري، عرفي شيرازي، بيدل، صائب تبريزي، غني کشميري، وحيد قزويني و طالب آملي.از گويندگان اين سبک تک بيتي هاي نغز و دلاويزي برجاي مانده است که اغلب صورت ضرب المثل پيدا کرده است:
اسلاید 139: - اقبال خصم هر چه فزون تر شود نکوستفواره چون بلند شود سرنگون شود- اظهار عجز پيش ستم پيشگان خطاستاشک کباب، باعث طغيان آتش است- آدمي پير چو شد حرص جوان مي گرددخواب در وقت سحرگاه، گران مي گردد- ريشهء نخل کهنسال از جوان افزون تر استبيشتر دلبستگي باشد به دنيا پير را(صائب)عدو شود سبب خير گر خدا خواهدخميرمايهء دکان شيشه گر سنگ است(طاهر وحيد قزويني)
اسلاید 140: . بازگشت ادبياز اوايل قرن سيزدهم هجري تحولي در شعر فارسي پديد آمد و گروهي از گويندگان، به سبک هندي که به تدريج به ابتذال کشيده شده بود پشت پا زدند و به پيروي از سبک شعراي قديم از قبيل فرخي، منوچهري، انوري، خاقاني و سعدي پرداختند که در رأس آنان مشتاق، هاتف، عاشق اصفهاني و اذر بيدگلي قرار دارند. برخي از ديگر شاعران اين سبک عبارتند از: قاآني شيرازي، سروش اصفهاني، محمودخان، صبا و نشاط اصفهاني. شيوهء شاعري اين استادان را «بازگشت به سبک قديم» ناميده اند. مثلاً قاآنيقصيدهء معروف خود را با مطلع زير، به اقتفاي «قصيدهء فرخي سيستاني» سروده است:به گردون بامدادان تيره ابري بر شد از درياجواهرخيز و گوهرريز و گوهربيز و گوهرزاشعر معاصراين اصطلاح به مجموعه اشعاري که در نيم قرن اخير خارج از اسلوب متقدمان سروده شده است اطلاق مي شود. تحول شعر فارسي از نظر محتوا و موضوع، پيش از مشروطيت و همراه آن روي داد، اما اين تحول که نتيجهء دگرگوني روح اجتماعي بود در قلمرو مضمون، محدود نمايد و شاعران پس از مشروطيت در جستجوي قالب هاي تازه برآمدند.
اسلاید 141: از نخستين نمونه هاي اين گونه جستجو که با توفيق کامل همراه بود، قطعهء معروف «ياد ار ز شمع مرده ياد آر» علامهء فقيد علي اکبر دهخداست که در سال 1326 قمري به ياد همرزم و همگام خود ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل سروده است و در آن، نوع قافيه بندي و بعضي از اجزا و شيوهء تعبير و بيان داراي تازگي است و برخي آن را نقطهء عطف تحول شعر معاصر مي دانند. دوبند از اين شعر ذيلاً نقل مي شود:اي مرغ سحر! چو اين شب تاربگذاشت ز سر سياه کاريوز نفخهء روح بخش اسحاررفت از سر خفتگان خماريبگشود گره ز زلف زرتارمحبوبهء نيلگون عمارييزدان به کمال شد پديدارواهريمن زشت خو حصارييادآر ز شمع مرده يادآر!چون باغ شود دوباره خرّماي بلبل مستمند مسکين!وز سنبل و سوري و سپر غمآفاق نگارخانهء چينگل سرخ و به رخ عرق ز شبنمتو داده ز کف زمام تمکينزان نوگل پيش رس که در غمناداده به نار شوق مسکيناز سردي دَي فسرده، يادآر!
اسلاید 142: بعد از دهخدا برخي از شاعران معاصر او از قبيل ملک الشعراي بهار و ابوالقاسم لاهوتي و ديگر شاعران متجدد به ساختن دوبيتي هاي پيوسته (چهار پاره) پرداختند که تا سالهاي پس از شهريور 1320 يکي از قالبهاي رايج شعر فارسي به شمار مي رفت. از نمونه هاي موفق اين گونه اشعار، قطعهء «کبوتران من» اثر ملک الشعراي بهار است که بند نخستين آن چنين است:بياييد اي کبوترهاي دلخواه!بدن کافورگون، پاها چو شنگرفبپريد از فراز بام و ناگاهبه گرد من فرود آييد چون برفدر همان هنگام که اين دسته از شاعران با موازين عروضي قديم در حدود اعتدال سرگرم ايجاد تحولي بودند، نيما يوشيج در مجلهء موسيقي (1318 شمسي) به نشر شعرهايي پرداخت که در آنها علاوه بر تازگي در بيان و تشبيهات و استعارات، موازين عروضي شعر پارسي نيز به شيوهء قديم رعايت نشده بود. اين گونه شعرها در سالهاي پس از شهريور 1320 طرفداراني يافت و همان است که اکنون يکي از انواع رايج شعر امروز فارسي است و اصطلاحاً آن را «شعر آزاد» و گاهي «شعر نيمايي» مي گويند يعني شعري که در يکي از وزنهاي عروضي قديم سروده مي شود، اما شاعر بر حسب نياز معنوي، در کوتاهي و بلندي مصراع ها و همچنين در به کار بردن قافيه، آزاد است.به عنوان نمونه بخشي از قطعهء «مهتاب» نيما يوشيج در زير نقل مي شود:
اسلاید 143: مي تراود مهتاب،مي درخشد شبتاب،نيست يک دم شکند خواب به چشم کس و ليک،غم اين خفتهء چند،خواب در چشم ترم مي شکند.نگران با من، استاده سحر،صبح مي خواهد از من،کز مبارک دم او، آورم اين قوم به جان باخته را بلکه خبر،در جگر، ليک خاري،از ره اين سفرم مي شکند...نوع ديگري از شاخهء تحول شعر فارسي که در آن وزن مطلقاً رعايت نمي شود، بلکه بيشتر کوشش در انتخاب کلمه و توجه به تخيل و انديشه است، به «شعر سپيد» معروف شده است.
اسلاید 144: گزارش نویسی
اسلاید 145: گزارش نويسيدربارهء گزارش، تعريف هاي گوناگون شده است که شايد کوتاه ترين آنها اين تعريف باشد که: گزارش انتقال پاره اي از اطلاعات است به کسي که از آن بي اطلاع است و يا آگاهي کافي ندارد. با اين تعريف، هر کس در هر مقامي که باشد، نياز به کسب اطلاع در مورد کار خود دارد، به عبارت ديگر، نيازمند گزارش است. اما بدون توجه، به گزارش مي پردازد. براي مثال مي گوييم که اگر کسي وقت را از شما بپرسد و شما ساعت را به او اعلام داريد، در حقيقت به او گزارش داده ايد. شرح وقايع روزانه براي دوستان و همکاران نيز از نوع گزارش است.در وهلهء اول، گزارش را به شفاهي و کتبي تقسيم مي کنند: گزارش شفاهي به آساني داده مي شود و در آن جاي بحث نيست اما تهيهء گزارش کتبي کار ساده اي نيست و احتياج به قابليت هاي ويژه دارد که در تمام افراد نيست و مستلزم آگاهي هاي مقدماتي است، که موضوع اين مبحث است. براي تهيه گزارش، لازم است به اين چهار مورد توجه شود:1) انتخاب موضوع 2) گردآوري اطلاعات 3) طرح ريزي مطالب 4) عرضه کردن اطلاعات جمع آوري شده.
اسلاید 146: . انتخاب موضوع اولين گام اساسي در تهيهء يک گزارش موضوع است. موضوع گزارش با توجه به رشته وهدف فرق مي کند. برگزيدن موضوع گزارش بايد با کمال دقت صورت گيرد، تا پس از صرف وقت و کار، ناتمام و نيمه کاره رها نشود و نويسنده اش مجبور نباشد آن را عوض کند. براي اين که به چنين مشکلي دچار نگردد لازم است که ابتدا وقت و فرصت خود را طوري تنظيم کند که وقت هاي فراغتش با موضوع گزارش تناسب داشته باشد؛ به عبارت ديگر، تا فرصت مناسب براي گزارش نداشته باشد، به آن نپردازد. فرصت، به شغل و موقعيت افراد بستگي دارد. براي مثال مي گوييم که کارمند يک اداره براي تهيه يک گزارش به يک ساعت وقت بيشتر نياز ندارد. در صورتي که کارمند ديگري، بايد گزارشي را طي يک هفته حاضر کند و سرانجام در گزارش هاي تحصيلي اين فرصت تا نيم سال مي شود.بعد از مسئلهء وقت، توجه به اطلاعات و مطالعات قبلي، امري ضروري است. اين مرحله نيز بستگي به وضع تهيه کننده دارد. در مراحل تحصيلي، انتخاب موضوع گزارش تقريباً آزاد است و با توافق استاد و دانشجو انجام مي گيرد. در حالي که در اداره با نظر فرد مافوق و خواست او، گزارش آماده مي شود. بنابراين، موضوع «توجه به اطلاعات قبلي» بيشتر در مورد دانشجو، مصداق دارد و لازم است که پيش از هر کاري به موارد زير هم توجه داشته باشد:- دربارهء موضوع انتخابي خود، تا چه اندازه امکان بررسي و تحقيق دارد؟- آيا اندوختهء علمي او بسنده است؟- آيا به منابع، به قدر کافي دسترسي دارد؟- حافظهء او تا چه حد، اطلاعات لازم را حفظ کرده است؟
اسلاید 147: علاوه بر موارد ياد شده، علاقه به موضوع انتخابي نيز از شرايط عمدهء گزارش نويسي است زيرا اگر تهيهء يک گزارش، با اکراه و اجبار همراه باشد، هيچ وقت به کمال خود نزديک نمي شود؛ بلکه بهترين گزارش آن است که نويسنده با علاقه مندي آن را تهيه کرده باشد. در غير اين صورت، معلوم است که کار انجام يافته در حد يک رفع تکليف و انجام وظيفه خواهد بود. پس خوب است که به دانشجو فرصت داده شود تا از ميان موضوع هاي پيشنهاد شده از طرف استاد، يک يا دو موضوع را برگزيند و با تکيه به ميل باطني خود به تهيهء گزارش بپردازد. دسترسي به منابع تحقيق نيز يکي از ارکان اصلي گزارش نويسي است که کار نويسنده را آسان مي کند و اگر اين امکان وجود نداشته باشد اميدي به کامل بودن گزارش نخواهد بود. نويسندهء گزارش بايد منابع خود را بر اساس درجهء اهميت و ارتباط طبقه بندي کند و از آنها بهره بگيرد.براي تهيهء گزارش هاي تحصيلي، به ويژه پايان نامه ها، ارشاد استاد امري الزامي است و بدون اين کمک و راهنمايي، آماده ساختن گزارش کاري دشوار خواهد بود. در اين زمينه دانشجو بايد:- موضوع گزارش را با مشورت استاد راهنما انتخاب کند؛- اوقات فراغت خود را با استاد راهنما هماهنگ سازد؛- قبل از اتمام گزارش، يادداشت هاي خود را به نظر او برساند؛- پس از اصلاح مطالب توسط استاد راهنما، به تنظيم آنها بپردازد.
اسلاید 148: 2. گردآوري اطلاعات هر گزارشگري براي تهيهء گزارش خود، نيازمند گردآوري اطلاعات است. اين اطلاعات از طرق گوناگون به دست مي آيد. مهم ترين راه هاي گردآوري اطلاعات عبارت است از:الف) تحقيق مشاهده ايب) تحقيق عمومي، که خود به دو شکل مصاحبه و پرسش نامه صورت مي گيردج) تحقيق کتاب خانه اي يا پژوهش از راه مطالعه3. طرح ريزي مطالبدر اين مرحله، وظيفهء نويسندهء گزارش بسيار حساس است.گزارشگر مانند مهندسي است که مي خواهد بنايي را بسازد. او ابتدا وضع زمين و تناسب ساختمان را در ذهن خود مجسم مي کند، سپس به طرح ريزي آنچه ديده و به نظرش رسيده است مي پردازد و نقشهء ساختمان را ترسيم مي نمايد و بعد از انتخاب مواد لازم، برحسب تقدم و تأخر به درجه بندي آنها مي پردازد.
اسلاید 149: . عرضه کردن اطلاعات جمع آوري شدهپس از آن که به شيوه هاي سه گانهء ياد شده، اطلاعات جمع آوري شد، بايد به تنظيم آنها پرداخت. تنظيم اطلاعات کاري آسان است؛ زيرا بعد از جمع آوري مطالب، گزارشگر عناوين کلي گزارش را يادداشت مي کند، سپس با توجه به اهميت موضوع هر يک را در جاي مناسب خود قرار مي دهد.هنر گزارش نويسي، در اين موقع تجلي مي کند. او مي تواند با تيزبيني و هوشياري مخصوص، به ربط منطقي مطالب خود دقت و توجه داشته باشد و آنها را با ظرافت و شيوهء مطلوب، عرضه دارد، تا نتيجهء کار او سودمند واقع شود.کساني که با فکر دقيق و ومنطقي به نوشتن گزارش مي پردازند، به يقين، بهتر از ديگران مي توانند انديشه ها و خواسته هاي خود را عرضه دارند و برعکس نويسنده اي که از اين موهبت برخوردار نباشد، به نتيجهء دلخواه نمي رسد. از اين رو، نويسندهء گزارش بايد پيش از آغاز نگارش فکر کند که: چه مي خواهد بنويسد، براي چه کسي مي نويسد، چه مقدار و چگونه بايد بنويسد تا نوشتهء او مورد قبول واقع شود.گزارش هاي مفصل، اغلب از بخش هاي متمايز تشکيل مي شود و به ترتيب ذيل مرتب مي گردد:الف) عنوان، که در آن، موضوع گزارش، نام گزارشگر، نام دريافت کنندهء گزارش، تاريخ و نام شهر درج مي شودب) پيشگفتار يا سرآغازج) فهرست مطالبد) فهرست پيوستها (جدول ها، نمودارها، تصاوير)هـ) متن گزارشو) فهرست اعلامز) فهرست موضوعي (اندکس)ح) فهرست مآخذ (کتاب نامه)
اسلاید 150: انواع گزارشگزارش را از نظر نوع، هدف، اندازه و ساير نکات مي توان به انواع زير تقسيم کرد:1. از لحاظ کاربردالف) گزارش تحصيلي و تحقيقي: اين نوع گزارش اغلب بر ميناي تحقيق خالص آماده مي شود؛ يعني انگيزهء دانشجو يا محقق در تهيهء اين گونه گزارش ها صرفاً ذوق و علاقه به مطالعه و حل مشکل مورد نظر است. منظور و هدف از اين گزارش، بالا بردن سطح اطلاعات و معلومات دانشجو يا محقق در زمينهء موضوع مورد تحقيق و مطالعه و ارائهء نتيجهء اقدامات تحقيقي و اظهار نظرها و پيشنهادها به نحو صحيح است. ب) گزارش اداري: اين نوع گزارش، معمولاً در سازمان هاي مختلف مانند بانک ها، شرکت ها، وزارت خانه ها و مؤسسات و نهادها تهيه مي گردد و گزارش هاي مالي و سالانهء شرکت ها و بانک ها و گزارش هاي ادواري، همه از نوع گزارش اداري محسوب مي شوند. مورد مصرف اين گونه گزارش ها، استفاده در جهت برنامه ريزي و اتخاذ تصميمات اداري است.
اسلاید 151: 2. از لحاظ منابع و اندازهالف) گزارش ساده: منبع و مأخذ چنين گزارشي صرفاً اطلاعات دست اول است؛ چون تهيهء خلاصهء يک کتاب يا تهيهء گزارش مصاحبه با يک فرد معروف در يک مورد خاص يا اظهار عقيدهء شخصي دربارهء يک مطلب.ب) گزارش تفصيلي: اطلاعات مورد لزوم اين گونه گزارش، علاوه بر منابع دست اول، از منابع و مآخذ دست دوم و سوم نيز تدارک مي شود و لازم است با بهترين طريق ممکن و با رعايت اصول جمع آوري اطلاعات، آماده گردد. نتيجهء منعکس شده در اين گزارش، حقيقي تر است و به اطلاعات آن بيشتر مي توان اعتماد کرد. در گزارش تفصيلي و طولاني، لازم است از تطويل کلام خودداري شود و در عين حال چندان هم خلاصه و فشرده نباشد که به اصل مطلب لطمه بزند و از رسايي و تأثير آن بکاهد.3. گزارش از لحاظ ارزش و رسميتالف) گزارش غيررسمي: گزارشي است که براي دادن اطلاعات فوري تهيه مي شود و براي نوشتن آن از طرح خاصي پيروي نمي گردد؛ مانند گزارش ساده و اداري، مقالات روزنامه ها و مجلات.ب) گزارش رسمي: در اين گزارش، مخصوصاً گزارش تحقيقي و رساله هاي دانشگاهي که بر اساس تحقيق دقيق، طولاني و مستقل تهيه مي شود، دريافت کنندگان آن افراد مطلع و تحصيل کرده اند و بايد با رعايت اصول خاص و روش علمي آماده گردد تا مورد قبول و پذيرش يک مرکز و مجمع علمي واقع شود.
اسلاید 152: 4. گزارش از لحاظ نحوهء انعکاس اطلاعات و مطالبالف) گزارش انشايي: اطلاعات و مطالب منعکس شده در اين نوع گزارش در کل به صورت متن سادهء ادبي يا انشايي است؛ مانند گزارش تحقيقي يک دانشجوي رشتهء ادبيات فارسي دربارهء سرگذشت و آثار يک شاعر و نويسنده.ب) گزارش مختلط: در اين گزارش، براي انعکاس اطلاعات، علاوه بر متن ساده از ارقام،فرمول ها، جداول، منحني ها و تصاوير نيز استفاده مي شود. گزارش مطالب رياضي، مالي، و حسابداري، شيمي، فيزيک، فرهنگي و آموزشي و اجتماعي از اين گونه است.مشخصات يک گزارش خوباگر چه گزارش ها از نظر منظور و هدف، کاربرد، نحوهء تهيه و ارائه با يکديگر متفاوت هستند، در برخي از مشخصات و خصوصيات با هم مشترکند. از اين رو براي يک گزارش خوب مي توان نکاتي را يادآوري کرد که شامل همهء انواع گزارش ها باشد:- گزارش بايد صرفاً منعکس کنندهء حقايق باشد و در هيچ موردي اطمينان بي جا و غير مستند ندهد و عقايد و احساس و سليقه در آن مداخله نکرده باشد.- گزارش بايد سرشار از اطلاعات لازم و کافي باشد و از هرگونه مطلب غيرضروري و يا غير مفيد دور باشد و به طور صحيح و منظم تقسيم بندي شده باشد.
اسلاید 153: - گزارش بايد نه خيلي طولاني و مفصل، و نه خيلي کوتاه و مختصر باشد يعني به اندازه اي مفصل باشد که همهء نکات قابل ذکر را در بر گيرد و از طرفي در خواننده ايجاد ملال و خستگي نکند، بلکه رغبت و علاقهء او را به خواندن و مطالعه برانگيزد تا خواننده مطالب آن را به طور دقيق و جز به جز درک نمايد.- گزارش بايد از صفت تازگي و ابتکار برخوردار باشد و به حل مسائل و مشکلات و ازدياد معلومات کمک کند.- گزارش بايد از اظهارنظر صريح و قطعي دربارهء مسائل مشکوک و اظهارات مبهم دور باشد.- نقل قول ها بايد بدون تحريف و بادقت تمام آورده شود.- قواعد درست نويسي و سجاوندي در آن رعايت گردد.نکات ضعف يک گزارش حقيقي از نقايص يک گزارش مي توان موارد زير را ياد کرد:- ضعف انشا و جمله بندي و سبک که موجب نارسايي گزارش مي شود.- ترکيب غلط از نظر فصل بندي و پاراگراف بندي موضوعات که گزارش را مبهم و گمراه کننده مي سازد.
اسلاید 154: - روش تحقيق غلط و غيراصولي که نتيجه اش ارائهء گزارش اشتباه آميز يا مشکوک و غير کافي است.- عدم دقت در ارائهء مطالب درست به گزارش خلل وارد مي کند و اي بسا حقيقتي را وارونه جلوه مي دهد و سرنوشت فرد يا افرادي را دگرگون مي سازد.- اظهار نظر کمّي بدون ارائهء آمار و ارقام و جداول، ارزش گزارش را در نظر خواننده پايين مي آورد؛ زيرا اظهار نظر قطعي از جمعيت و توليد و مصرف و يا افراد، مانند وضعيت کارخانه و يا تعداد دانشجويان و استادان و کارمندان يک مؤسسهء آموزش عالي وقتي ارزش واقعي دارد که مبتني بر آمار و ارقام و جداول دقيق و درست باشد.- وجود تناقض در قسمت هاي مختلف يک گزارش نيز از نقاط ضعف آن محسوب مي شود و موجب کاهش اعتماد خواننده مي گردد.
اسلاید 155: شناخت واژه ها چگونه واژه هاي فارسي را از غير فارسي تشخيص بدهيم ؟
اسلاید 156: الف)حروف: گ ، چ ، پ ، ژاگر در کلمه اي وجود داشته باشند مي توانيم حکم کنيم که آن کلمه عربي نيست .هشت حرف است آنکه اندر فارسي نايد همي تا نياموزي نباشي اندر اين معني معافبشنو از من تا کدام است آن حروف و يادگير ثا و حا و صاد و ضاد و طا و ظا و عين و قاف شناخت واژه ها
اسلاید 157: ب) حروف : ص ، ض ، ط ، ظ ، ع ، ق ، ث ، حاگر در ريشة کلمه اي وجود داشته باشند مي توانيم حکم کنيم که آن کلمه فارسي نيست .طهمورث ، طهماسب ، کيومرثتهمورت ، تهماسب ، کيومرت
اسلاید 158: کلمات فارسي :صد ، شصت ، غلطيدن ، طپيدن ، طپانچه ( سد ، شست ) غلتيدن ، تپيدن ، تپانچهج) شناخت قواعد زبان فارسي و زبانهاي مؤثر در زبان فارسي ( مانند عربي و انگليسي )د) مراجعه به کتاب لغت يا فرهنگ لغت
اسلاید 159: در برخورد با واژه هاي غير فارسي چه بايد بکنيم ؟الف ) تمام واژه هاي غير فارسي را به کار ببريم .ب) هيچ واژة غير فارسي استفاده نکنيم .ج ) مطابق نظر فرهنگستان واژه ها را به دو بخش تقسيم کنيم1ـ واژه هاي داراي سابقة طولاني در زبان فارسي مانند : دنيا ، آخرت ، موزون .2ـ واژه هاي داراي سابقة کوتاه در زبان فارسي .داراي جنبة بين المللي : تلفن ، تلويزيون .داراي جنبة علمي : ميکروب ، مولکول ، اتم .داراي جنبة تجاري : کامپيوتر ، موبايل .واژه گزيني و معادل يابي
اسلاید 160: کلمات فارسي يا اروپايي که به قياس قواعد و کلمات عربي غلط نوشته مي شوند :الف) علامت جمع عربي « ات» ، « يات» ،« جات» خاص کلمات عربي است و آوردن آنها به سر کلمات فارسي درست نمي باشد .فرمايشات ، دستورات ، گزارشات ،نگارشات فرمايش ها ، دستورها ، گزارشها ، نگارشها تلگرافات ، گرايشات ، سفارشات تلگرافها ، گرايشها ، سفارشها پوچيات ، روزنامجات ، کارخانجات ، ميوه جات ، داروجات پوچي ها ، روزنامه ها ، کارخانه ها ، ميوه ها ، دارو هاسبزيجات ، مرباجات ، ترشيجات سبزي ها ، مربا ها ، ترشي هااملاي کلمات
اسلاید 161: ب) علامت جمع « ين » عربي در کلمات زير غلط مي باشد :داوطلبين ، بازرسينداوطلبان، بازرسانج) آوردن صفت مؤنث به متابعت قواعد عربي براي کلمات و نامهاي فارسي صحيح نمي باشد .کارمند مربوطه ، هفته مبارکه ، خانم دبيره ، پروندة مربوطه کارمند مربوط ، هفته مبارک ، خانم دبير ، پروندة مربوط د) تنوين در آخر کلمات غير عربي درست نيست . دوماً ، سوماً ، گاهاً ، جاناً ، تلفناً ، تلگرافاً دوم اينکه ، سوم اينکه ، گاهي اوقات ، باجان ، تلفني ، تلگرافي
اسلاید 162: ه) ساخت مصدر جعلي با افزودن «يت» به قاعدة عربي درست نمي باشد .ايرانيت ، رهبريت ، خوبيت ، دوئيت ايراني ، رهبري ، خوبي ، دوئي ( يا دوگانگي )وضعيت ، موقعيت ، جمعيت ، اکثريت که در بعضي از اين موارد نيز بر خلاف قواعد عربي در زبان فارسي ساخته مي شود مانند : اسلاميت ، موضعيت
اسلاید 163: و) آوردن « ال» بر سر کلمات فارسي صحيح نيست .حسب الخواهش ، حسب الفرمان ، حسب الفرموده ، قليل الخردحسب خواهش ، حسب فرمان ، حسب فرموده ، کم خردگرام گرامي بهبودي (به معني سلامت) بهبود اقلاً دست کم ، لااقل ، حداقل ، کمينه اکثراً بيشتر ، اکثر ، بيشينهفوق الذکر پيش گفته ، نامبرده ، ذکر شده ، ياد شده ، مذکور ، سابق الذکر متأسفانه با تأسف ، مع الاسف ، با اظهار تأسف
اسلاید 164: ح) حشو قبيح ( يعني تکرار يک مفهوم با دو کلمه بدون دليل )شب ليله القدر ، سن پنجاه سالگي ، ماجراي گذشته شب قدر ، پنجاه سالگي ، ماجراکاميون باري ، سنگ حجر الاسود ، ساحل دريا ، برله ، بر عليه کاميون ، حجر الاسود ، ساحل ، له ، عليه
اسلاید 165: بسمه تعالي با سمه تعالي به استناد :1-قواعد عربي 2-متون معتبر عربي از جمله قرآن :«فسبح با سم ربک العظيم »« اقرا با سم ربک الذي خلق »« با سمک الذي »درب ورود در ورودبالاخره اُخره ( کندي ) بالاخره به کندي سر انجام ، عاقبت ، آخر الامرآئين آيين فرمائيد فرماييدنمائيد نماييد
اسلاید 166: 1- کلمه و اسمي که داراي معني مستقل باشد بايد جدا و مستقل از کلمة ديگر نوشته شود مانند : آب گرم ، گل سرخ ، شوراي عالي انقلاب فرهنگي 2- اگر لفظي از دو کلمه تشکيل شده باشد به طور عموم سر هم نوشته مي شود (کتابخانه ، دلارام) مگر در مواردي که شکل کلمه از صورت عادي و طبيعي خارج گردد و هيئتي زشت و دشوار در نوشتن پيدا کند که بايد جدا نوشته شود مانند :استقلالطلبان ، چشمپزشک ، شکستخورده ، ستمپيشه مرد استقلال طلبان ، چشم پزشک ، شکست خورده ، ستم پيشه مرددرست نويسي کلمات
اسلاید 167: املاي بعضي از واژه ها و پيشوندها و پسوندهااي (حرف ندا) هميشه جدا از منادا نوشته مي شود: اي خدا ، اي کهاين ، آن جدا از جزء و کلمۀ پس از خود نوشته مي شود : اين کتاب ، آن مرداستثنا : آنچه ، آنکه ، اينکه ، اينجا ، آنجا ، وانگهيهمين ، همان همواره جدا از کلمۀ پس از خود نوشته مي شود :همين خانه ، همين جا ، همان کتاب ، همان جاهيچ همواره جدا از کلمۀ پس از خود نوشته مي شود:هيچ يک ، هيچ کدام ، هيچ کس چه جدا از کلمۀ پس از خود نوشته مي شود ، مگر در : چرا ، چگونه ، چقدر ، چطور ، چِسانچه همواره به کلمۀ پيش از خود مي چسبد : آنچه ، چنانچه ، خوانچه ، کتابچه
اسلاید 168: را در همه جا جدا از کلمۀ پيش از خود نوشته مي شود مانند: آن را ، کتاب را مگر در :چرا در معناي « براي چه ؟» و در معناي « آري » در پاسخ به پرسشِ منفي .که جدا از کلمۀ پيش از خود نوشته مي شود :چنان که ، آن که (= آن کسي که)استثنا : بلکه ، آنکه ، اينکهابن ، حذف يا حفظِ همزۀ اين کلمه ، وقتي که بين دو عَلَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود ، هر دو صحيح است : حسين بن علي / حسين ابن علي ؛ محمّد بن زکرياي رازي / محمّد ابن زکرياي رازي ؛ حسين بن عبدالله بن سينا / حسين ابن عبدالله ابن سينا
اسلاید 169: نگارش و ويرايش مرحلة مقدماتيدرس نگارش (2)
اسلاید 170: انواع «ب»1- «باء» تأکيد يا زينت که بر سر افعال مي آيد ، پيوسته نوشته مي شود.برو ، بنشيند ، ببيند ، بنمايد ، بگفتن (گفتن)2- «به» حرف اضافه که بر سر اسم يا ضمير درآيد ، جدا نوشته مي شود.به خانه ، به مدرسه ، به تو ، به نام خدا ، به سختي به استثناء : بدين ، بدان ، بدو ، بديشان 3- «به» حرف اضافه که بر سر اسم بيايد و اسم ديگري از آن ساخته شود ، بايد پيوسته نوشته شود.بنام (مشهور ) ، بخرد (خردمند) ، بهوش (هوشيار) بشکوه ، بهنجار4- «ب» حرف جر عربي ، متصل به کلمات عربي مي آيد.بلافاصله ، بلا شک ، بلاتکليف ، بعينه ، بنفسه بلا شک بي شکبلا درنگ بي درنگ
اسلاید 171: ـ هرگاه « باي زينت » ، « نون نفي » ، « ميم نهي » بر سر افعالي که با الفِ مفتوح يا مضموم آغاز مي شوند (مانند انداختن ، افتادن ، افکندن) بيايد ، « الف » در نوشتن حذف مي شود :بينداز ، نيفتاد ، ميفکنبي هميشه جدا از کلمة پس از خود نوشته مي شود ، مگر آنکه کلمه بسيط گونه باشد ، يعني معناي آن دقيقاً مرکّب از معناي اجزاي آن نباشد : بيهوده ، بيخود ، بيراه ، بيچاره ، بينوا ، بيجا مي و همي همواره جدا از کلمة پس از خود نوشته مي شود :مي رود ، مي افکند ، همي گويد ، مي گردد ، مي باشد
اسلاید 172: هم همواره جدا از کلمة پس از خود نوشته مي شود ، مگر در موارد زير :کلمه بسيط گونه باشد :همشهري ، همشيره ، همديگر ، همسايه ، همين ، همان ، همچنين، همچنان جزء دوم تک هجايي باشد :همدرس ، همسنگ ، همکار ، همراهدر صورتي که پيوسته نويسي « هم » با کلمة بعد از خود موجبِ دشوارخواني شود ، مانند همصنف ، همصوت ، همتيم جدا نويسي آن مرجّح است.
اسلاید 173: جزء دوم با مصوتِ « آ » شروع شود :در صورتي که قبل از حرف « آ » همزه در تلفّظ ظاهر شود ، هم جدا نوشته مي شود :هم آرزو ، هم آرمان تبصره : هم ، بر سر کلماتي که با « الف » يا « م » آغاز مي شود ، جدا نوشته مي شود :هم اسم ، هم مرز ، هم مسلک
اسلاید 174: تر و ترين همواره جدا از کلمة پيش از خود نوشته مي شود ، (مانند : مهم تر ، بزرگ تر) مگر در :بهتر ، مهتر ، کهتر ، بيشتر ، کمترها ( نشانة جمع ) در ترکيب با کلمات به هر دو صورت (پيوسته و جدا ) صحيح مي باشد :کتابها / کتاب ها ، باغها/باغ ها ، چاهها / چاه ها ، کوهها / کوه ها ، گرهها / گره هااما در موارد زير جدا نويسي الزامي است :
اسلاید 175: هرگاه ها بعد از کلمه هاي بيگانة نامأنوس به کار رود :مرکانتيليست ها ، پزيتيويست ها ، فرماليست ها هنگامي که بخواهيم اصل کلمه را براي آموزش يا براي برجسته سازي مشخص کنيم :کتاب ها ، باغ ها ، متمدن ها ، ايراني ها 3-هرگاه کلمه پردندانه (بيش از سه دندانه ) شود و يا به « ط » و « ظ» ختم شود :پيش بيني ها ، حساسيت ها ، استنباط ها ، تلفّظ ها
اسلاید 176: 4- هرگاه جمع اسامي خاص مدّ نظر باشد :سعدي ها ، فردوسي ها ، مولوي ها ، هدايت ها 5-کلمه به هاي غير ملفوظ ختم مي شود :ميوه ها ، خانه ها يا به هاي ملفوظي ختم شود که حرف قبل از آن حرف ، متصّل باشد :سفيه ها ، فقيه ها ، پيه ها ، به ها
اسلاید 177: کسرة اضافهنشانة کسرة اضافه در خط آورده نمي شود ، مگر براي رفع ابهام در کلماتي که دشواري ايجاد مي کند :اسبِ سواري / اسب سواريحرکت گذاري تنها در حدّي لازم است که احتمال بدخواني داده شود :عُرضه/ عَرضه ؛حَرف/ حِرَف ، بُرد/ بُرَد ؛سرچشمه/ سرِچشمه
اسلاید 178: گذاشتن تشديد هميشه ضرورت ندارد مگر در جايي که موجب ابهام و التباس شود که يکي از مصاديق آن هم نگاشت هاست :معين/ معيّن ؛ کُره/ کُرّه ؛ بنا/ بنّاتبصره : در متون آموزشي براي نو آموزان و غير فارسي زبانان و نيز در اسناد و متونِ رسمي دولتي ، گذاشتنِ تشديد در همة موارد ضروري است .کلماتي مانند رهرو ، پرتو ، جلو ، در حالتِ مضاف ، گاهي با صامت ميانجي «ي» مي آيد ، مانند « پرتوي آفتاب » و گاهي بدون آن ، مانند « پرتوِ آفتاب » آوردن يا نياوردن صامت ميانجي «ي» تابع تلفّظ خواهد بود .تشديد
اسلاید 179: همزه در حالت مضافبراي کلماتِ مختوم به هاي غير ملفوظ ، در حالتِ مضاف ، از علامتِ «ء» استفاده مي شود :خانه ي من ، نامه ي او خانة من ، نامة او « ي » ، در کلمه هاي عربي مختوم به «ي» که « آ» تلفظ مي شود ، در اضافه به کلمة بعد از خود ، به «الف» تبديل مي شود : عيساي مسيح ، موساي کليم ، هواي نَفس ، کُبراي قياس
اسلاید 180: نشانة همزههمزة مياني الف) اگر حرفِ پيش از آن مفتوح باشد ، روي کرسي « ا » نوشته مي شود مگر آنکه پس از آن مصوّتِ «اي» و « او» و «-ِ»باشد که در اين صورت روي کرسي« ﯾ » نوشته مي شود :رأفت ، تأسف ، تلألؤ ، مأنوس ، شأن رئيس ، لئيم ، رئوف ، مئونت ، مطمئن ، مشمئز ، تبصره : در کلمات عربي بر وزنِ « مُتَفَعّل» نظير متأثّر ، متأخّّر ، متألّم که در تداول ، اولين فتحة آنها به کسره تبديل شده ، همان صورتِ عربي آن ملاک قرار گرفته است .
اسلاید 181: ب) اگر حرفِ پيش از آن مضموم باشد ، روي کرسي «و» نوشته مي شود ، مگر آنکه پس از آن مصوّتِ «او» باشد که در اين صورت روي کرسي « ﯾ » نوشته مي شود :رؤيا ، رؤسا ، مؤسّسه ، مؤذن ، مؤثّر ، مؤانست شئون ، رئوس ج) اگر حرفِ پيش از آن مفتوح يا ساکن و پس از آن حرف «آ» باشد به صورت ـآ/آ نوشته مي شود:مآخذ ، لآلي ، قرآن ، مرآتدر بقية موارد و در کلّية کلماتِ دخيلِ فرنگي با کرسي « ﯾ » نوشته مي شود :لئام ، رئاليست ، قرائات ، استثنائات ، مسئول ، مسئله ، جرئت ، هيئت ، لئون ، سئول ، تئاتر ، نئون استثنا : توأم
اسلاید 182: همزة پاياني الف ) اگر حرفِ پيش از آن مفتوح باشد ( مانند همزة مياني ما قبل مفتوح ) ، روي کرسي « ا » نوشته مي شود :خلأ ، ملأ ، مبدأ ، منشأ ، ملجأ ب) اگر حرفِ پيش از آن مضموم باشد (مانند همزة مياني ما قبل مضموم) ، روي کرسي « و » نوشته مي شود :لؤلؤ ، تلألؤ ج) اگر حرف پيش از آن مکسور باشد ، روي کرسي « ي » نوشته مي شود :متلألي
اسلاید 183: د) اگر حرف پيش از آن ساکن يا يکي از مصوّتهاي بلندِ « آ» و « او» و « اي» باشد ، بدون کرسي نوشته مي شود :جزء ، سوء ، شيء ، سماء ، ماء ، املاء ، انشاء
اسلاید 184: تبصرة 1: کلماتي مانند انشاء ، املاء ، اعضاء در فارسي بدون همزة پاياني هم نوشته مي شود که صحيح است .انشا ، املا ، اعضاتبصرة 2 : هرگاه همزة پاياني ما قبل ساکن ( بدون کرسي ) يا همزة پاياني ما قبل مفتوح ( با کرسي « ا » ) و يا همزة پاياني ماقبل مضموم (با کرسي «و» ) به ياي وحدت يا نکره متّصل شود ، کرسي «يا»مي گيرد و کرسي قبلِ آن نيز حفظ مي شود .جزئي ، شيئي
اسلاید 185: واژه هاي داراي هجاي مياني « و ـ و » با دو واو نوشته مي شود :طاووس ، لهاوور ، کيکاووس ، داوودتبصرة 1 : نوشتن «داود» با يک واو به تبعيت از رسم الخطّ قرآني بلامانع است .تبصرة 2 : در مورد نام شخص ، ضبط نهادي شده (مطابق شناسنامه ) اختيار مي شود : کاوس ، کاوسي
اسلاید 186: 7- عبارتهاي عربي که شامل چند جزء باشند بايد جدا از هم نوشته شوند : مع ذلک ، من بعد ، علي هذا ، ان شاء الله ، مع هذا ، باري تعالي ، حق تعالي ، علي اي حالحذف فعل مطابق دستور امروز حذف فعل در نثر فقط با قرينة لفظي جايز است ، ولي در شعر با قرينة لفظي يا معنوي و در برخي از موارد بدون قرينه نيز حذف فعل جايز مي باشد .
اسلاید 187: امروز علي را ملاقات و نامه اي به من داد . امروز علي را ملاقات کردم و نامه اي به من داد .رضا قلم را در دست و به نوشتن پرداخت .رضا قلم را در دست گرفت و به نوشتن پرداخت .دزدان را دستگير و به زندان فرستادند .دزدان را دستگير کردند و به زندان روانه کردند .دزدان را دستگير و به زندان روانه کردند .
اسلاید 188: بيشتر کتابهاي او به زبانهاي خارجي ترجمه و هر کدام بارها به چاپ رسيده است . بيشتر کتابهاي او به زبانهاي خارجي ترجمه رسيده است. بيشتر کتابهاي او به زبانهاي خارجي ترجمه شده و هر کدام بارها به چاپ رسيده است .روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خيرش اميدوار و از عقوبتش ترسان . ( گلستان سعدي )اگر امروز نوشته مي شد : روز و شب به خدمت سلطان مشغول و به خيرش اميدوار و از عقوبتش ترسانم .
اسلاید 203: ضميمه نگارشمهم ترين اصول نگارش - رعايت قاعده هاي دستور زبان فارسي در نوشته- صحيح نوشتن کلمه هاي فارسي از نظر املايي- رعايت قاعده هاي نشانه گذاري و پاراگراف بندي- انسجام در محتواي نوشته ها- شناخت و به کارگيري اصطلاحات علمي ، فني ، اداري و حقوقي مرسوم و مطابق با محتواي نوشته و مقتضاي حال- رعايت مفاد آيين نامه هاي اجرايي و مکاتباتي ، مطابق روش هاي داخلي هر سازمان و نيز برخي ديگر از قواعدي که در اين نوشته به طور مختصر به آنها اشاره مي شود .
اسلاید 204: انسجام در نگارش از نظر محتوا چنانچه نويسنده اي تمام قوانين صحيح نويسي ، پاراگراف بندي ، نشانه گذاري و ... را رعايت کند و مطالبي را در قالب جمله هايي بنويسد امّا اين جمله ها از نظر محتوا ، مفهوم پيامِ نويسنده را به خواننده انتقال ندهد ، نوشته ارزش چنداني ندارد و نوشتهاي بي محتوا و کم ارزش خواهد بود . بنابراين لازم است نوشته از ابتدا تا انتها هدف و موضوع مورد نظر را دنبال کند و آن را به انجام برساند . يادآوري هاي زير در اين زمينه قابل توجه است :- از به کار بردن کلمات عاميانه و محلي در نوشته خودداري شود .- متناسب با موضوع از اصطلاحات فني و تخصصي استفاده شود .- موضوع به گونه اي منطقي تقسيم بندي و ارائه شود تا خواننده بتواند پيام را کامل دريابد .
اسلاید 205: شناخت اصطلاحات علمي و فني مرسوميکي از اصول مهم نگارش در هر موضوعي به کار بردن اصطلاحات علمي تخصصي براي اهل آن علم است . شناخت و به کار بردن اين اصطلاحات ، که براي همه دانشجويان و محققان يکسان تعريف شده است ، براي کساني که مي خواهند از طريق مکاتبه ، پيام خود را به ديگران منتقل کنند از اهميت فراواني برخوردار است . يکي از وظايف اصلي افراد به دست آوردن مهارت هاي آموزشي در اين زمينه است . علاوه بر اصطلاحات علمي ، وسعت دادن به دايرة لغات از طريق خواندن نوشته ها و آثار ديگران بسيار مؤثر و مفيد است .
اسلاید 206: رعايت آيين نامه هاي اجرايي و مکاتباتي مطابق استاندارد مشخص شده در سازمان از جمله اصول مهم در نگارش ها رعايت مقررات سازماني در اين امر است . چنانچه سازمان ، عنواني را براي يکي از افراد يا قسمت هاي تابع خود تعيين کرده است ، براي مکاتبه بايد از عنوان مشخص شده به طور دقيق استفاده شود ؛ از جمله اين اصطلاحات مي توان به عبارت هاي يکنواخت و عنوان هاي شغلي اشاره کرد ؛ مانند عبارت هاي يکنواخت زير:الف . جلب توجه و يا آگاه ساختن :(1) . به رده بالاتر : « به استحضار مي رساند . »(2) . به رده مساوي : « براي آگاهي اعلام مي گردد . »(3) . به رده پايين تر : «براي آگاهي ابلاغ مي گردد . »
اسلاید 207: نکته هايي دربارة ارتباط کلمه ها با يکديگر1- رابطة صفت و موصوف در زبان فارسيدر زبان عربي ، صفت با موصوف ، مطابقت و همراهي مي کند ؛ مثلاً در جملة عربي براي موصوف مؤنث ، صفت مؤنث آورده مي شود . در فارسي نيز برخي ، بر خلاف قاعده و قياس ، همين کاربرد را روا داشته اند و اين ترکيبات را به کار مي برند : قوانين مدونه ، مسئولين مربوطه ، قانون مصوبه ، تعليمات عاليه و ...
اسلاید 208: از آنجا که در فارسي نه مذکر و نه مؤنث هست و نه قاعده تطبيق اين دو در جمله وجود دارد ، لازم است از اين کاربرد پرهيز شود ؛ پس بايد گفت : قوانين مدون ، مسئولان مربوط ، قانون مصوب ، تعليمات عالي و ... غلط تر از آنچه گفته شد اين است که همراه واژه هاي فارسي ( يا واژه هاي گرفته شده از زبان هاي فرنگي ) صفت يا اسم مؤنث به کار برده شود ، مانند پرونده مختومه ، بدهي هاي معوقه ، بانوي محترمه ، نامه شريفه ، کميسيون مربوطه ، دستور لازمه ، کاغذ باطله و ...
اسلاید 209: تمام اين ترکيبات برخلاف قاعده و قياس دستور زبان فارسي است ، پس بايد از اين کاربردها جداً خودداري کرد ؛ مثال :پس از آن ، مسئولين مربوطه بر اساس نتايج حاصله از کميسيون هاي مربوطه ، دستورات لازمه را صادر کردند . (غلط)پس از آن ، مسئولان مربوط بر اساس نتايج کميسيون ها ، دستورهاي مربوط را صادر کردند . (صحيح)
اسلاید 210: 2- قاعده جمع بستن کلمات و کاربرد آنها در فارسي1-2) از دورة صفويه که بسياري از اسم هاي غير عربي و فارسي را تصنعاً به شيوة جمع مکسر عربي جمع مي بستند ، عادت شده است که نام بعضي از قوم ها و گروه هاي نژادي را بر خلاف قاعدة جمع فارسي و نيز بر خلاف قياس به صورت زير جمع ببندند :ارمني : ارامنه / افغان : افاغنه / ترک : اتراک / ترکمان : تراکمه / کرد : اکراد / لر : الوار
اسلاید 211: امروز در فارسي فصيح و درست ، بهتر و مناسب تر است که از به کار بردن اين جمع هاي مکسر بر خلاف قياس و جعلي پرهيز کنيم و نام اقوام ، طوايف و امت ها را با نشانة فارسي (ان ، ها) جمع ببنديم : ارمنيان يا ارمني ها / افغانان يا افغان ها / ترکان ، کردها ، لرها و ...
اسلاید 212: 2-2) هر اسمي که از عربي گرفته شده و به حرف «هاي» غير ملفوظ ختم شده باشد که بيش از سه حرف دارد ، پس از حذف «هاي» غير ملفوظ مي تواند با «ات» جمع بسته شود : ثمره : ثمرات / طبقه : طبقات / کلمه : کلمات / مقدمه : مقدمات / اداره : ادارات / سياره : سيارات / تعليقه : تعليقات / استعاره : استعارات .
اسلاید 213: تلفط برخي از اين کلمه ها پس از جمع بستن ، اندکي تغيير مي کند ؛ مثلاً حرف دوم کلمة نغمه که در مفرد ، ساکن است در جمع ، مفتوح مي شود : نغَمات و نيز : جمله ، حجره ، صدمه ، لحظه ، صفحه و ... از اين قبيلند .البته بسياري از کلمات عربي که حرف آخر آنها «هاي» غير ملفوظ است با «ات» جمع بسته نمي شوند ؛ مانند قلعه ، حجله ، قله ، هديه ، فايده ، قاعده ، تجربه ، ترجمه و ...در موارد ترديد بايد به کتاب لغت معتبر مراجعه شود .
اسلاید 214: 2) هر کلمه که در عربي ، مصدر ، و بيش از سه حرف داشته باشد ، مي توان با نشانه «ات» جمع بسته شود ؛ مثال :بيان : بيانات / انتقاد : انتقادات / استعلام : استعلامات / تصادف : تصادفات / تذکر : تذکرات / انتخاب : انتخابات / احساس : احساسات و ...
اسلاید 215: 4-2) بعضي از کلمه ها که در عربي اسم است نيز با نشانة «ات» جمع بسته مي شود ؛ مثال :جماد : جمادات / حيوان : حيوانات / مسموع : مسموعات / مايع : مايعات / مجهول : مجهولات / مقام : مقامات / نبات : نباتات و ...
اسلاید 216: 5-2) برخي از کلمه هاي فارسي يا واژه هاي غير عربي دخيل در فارسي را نيز با نشانة «ات» بر خلاف قاعده و قياس جمع بسته اند ؛ مثال :باغات ، دِهات ، آزمايشات ، گمرکات ، ييلاقات ، قشلاقات ، گزارشات ، پيشنهادات ، دستورات ، فرمايشات ، نمرات ، ايلات ، سفارشات و ...
اسلاید 217: صحيح اين است که اين کلمه ها با نشانه «ها» جمع بسته شوند .در مورد نشانة «ات» و مباحث مربوط چند نکته را مدّ نظر داشته باشيد :6-2) کلمه هايي که در اصل ، فارسي هستند يا از غير عربي به فارسي راه يافته اند ، بايد با نشانه هاي جمع فارسي (ان،ها) جمع بسته شوند .
اسلاید 218: 7-2) کلمههاي عربي که سه حرف يا کمتر دارند با نشانة «ات» جمع بسته نشوند .8-2) برخي از جمع هايي که در فارسي با «ات» به کار مي روند ، يا مفرد ندارند يا مفرد آنها در فارسي کاربرد ندارد ؛ مانند ادبيات ، دخانيات ، غزليات ، لبنيات ، شيلات و ...
اسلاید 219: 9-2) نشانة جمع «ات» گاهي به صورت «جات» به پاره اي از واژه ها ، که غالباً هم فارسي هستند ، وصل مي شود و ظاهراً به معناي آنها ، حالت جمع گروهي (معناي انواع) داده مي شود ؛ مانند : روزنامجات ، کارخانجات ، نوشتجات ، سبزيجات ، ترشيجات و ... ؛ با توجه اينکه اين کاربردها نيز بر خلاف قاعده و قياس ، و بازمانده کاربردهاي نارواي دوره هاي قبل (صفويه و قاجار) است ، درست تر اين است که از اين نوع کاربرد براي جمع خودداري شود و اين دسته از کلمه ها نيز مانند ديگر واژه هاي فارسي با نشانة «ها» جمع بسته شوند: روزنامه ها ، مجله ها ، کارخانه ها ، نوشته ها ، اداره ها و ...
اسلاید 220: 10-2) هنگام جمع بستن کلمه اي با «هاي» غير ملفوظ ختم مي شود ، حرف «ـه» ، «ه» حذف ، و گان به آن کلمه متصل مي شود ؛ مانند مورچگان ، بچگانه ، گرسنگان ، خستگان ، بردگان ، ديدگان و ...حذف نکردن «هاي» غير ملفوظ در اين گونه کلمات ، غلط املايي است .11-2) در نثر فصيح فارسي بهتر است نام جانداران به ويژه جانداران صاحب شعور با نشانة «ان» جمع بسته شود .
اسلاید 221: 12-2) اگرچه اسم هاي عربي جانداران با شعور را در فارسي با «ين» يا «ون» جمع مي بندند ، درست تر و ساده تر اين است که همة اين نوع کلمات نيز در فارسي با «ان» ( و گاهي با «ها» ) جمع بسته شود ؛ مانند : معلمان ، متخصصان ، مسافران ، مؤمنان ، متکلمان ، روحانيان ، مترجمان ، مهندسان ، مسئولان و ...
اسلاید 222: 13-2) جمع مکسر عربي نبايد دوباره در فارسي جمع بسته شود ؛ مثلاً از به کار بردن اين گونه کلمات پرهيز شود : احوالات ، اولادها ، شئونات ، امورات ، مراسمات ، لوازمات ، نذورات ، وجوهات و ...
اسلاید 223: 3- مطابقت فعل و نهاد (فاعل ، مسنداليه) از نظر مفرد و جمع بودن1-3) در زبان فارسي با فاعل مفرد ، فعل مفرد آورده مي شود .گاهي براي احترام ، فعل جمع براي فاعل مفرد مي آيد ؛ مثال : پيامبر اکرم (ص) فرمودند .2-3) در مورد فاعل جمع ، قاعده اين است که اگر جاندار باشد ، فعل آن به صورت جمع مي آيد ؛ مثال : مسئولان متعهد و سختکوش بايد مورد تشويق مناسب قرار گيرند .
اسلاید 224: 3-3) اگر فاعل يا نهاد جمع ، جاندار نباشد ، مي توان فعل آن را به هر دو صورت مفرد يا جمع آورد ؛ گر چه بهتر است فعل به شکل مفرد بيايد .4-3) هرگاه به فاعل يا نهاد جمع غير جاندار ، کاري (فعل يا رفتار) نسبت داده شود که معمولاً اين کار به جانداران مربوط است ، بايد فعل با فاعل مطابقت کند و به صورت جمع به کار رود ؛ مثال :بهاران ، گل ها به روي رهگذران لبخند مي زنند .
اسلاید 225: 5-3) اگر فاعل ، نهاد و مسنداليه ، اسم جمع باشد ، فعل آن مي تواند به يکي از دو صورت مفرد يا جمع به کار رود . اگر اسم جمع در شکل جمع به عنوان نهاد يا فاعل به کار رود ، بهتر است فعل آن نيز جمع باشد ، مثال :مردمي پيروز است که معنويت داشته باشد .مردمي پيروز هستند که معنويت داشته باشند .لشکريان در اين عمليات پيروز شدند .
اسلاید 226: 6-3) در نگارش امروز ، فعل پس از هيچ کس و چند و چندين غالباً مفرد مي آيد ؛ مثال :هيچ کس در آن جلسه حاضر نشد . چندين (چند) نکته گفته شد .7-3) فعل بعد از هيچ کدام براي مرجع جاندار ، جمع ، و براي مرجع غير جاندار ، مفرد مي آيد ؛ مثال :هيچ کدام مرد عمل نبودند . (براي انسان ها)هيچ کدام از پاسخ ها درست نبود .
اسلاید 227: 8-3) فعل بعد از «همه» براي جاندار ، جمع است و براي غير جاندار ، مفرد مي آيد ؛ مثال :همه بايد در کار خير شرکت کنند . همه پنجره ها بازمانده است .9-3) فعل بعد از خيلي ، بعضي و برخي معمولاً به شکل جمع مي آيد . جمع بستن اين کلمه ها نيز با «ها» فصيح نيست .
اسلاید 228: 4- وجه وصفي ( تعريف و کاربرد آن در جمله )وجه وصفي اين است که فعل به جاي اينکه يکي از صيغه هاي صرفي باشد به صورت صفت مفعولي بيايد ؛ به دو جملة زير و تفاوت آنها از نظر ظاهري توجه کنيد :دوستم از راه رسيد و با همه احوالپرسي کرد .دوستم از راه رسيده با همه احوالپرسي کرد .
اسلاید 229: معناي اين دو جمله کاملاً يکسان است اما از نظر ظاهري در جمله اول ، فعل به طور کامل (رسيد) و در جمله دوم به صيغة صفت مفعولي يا وجه وصفي (رسيده) آمده است و در عين حال در جملة نخست يک حرف «واو» ربط هست که در جمله دوم نيست .
اسلاید 230: در وجه وصفي ، زمان و شخص و وجه فعل مشخص نيست و فقط بر اساس فعلي که به دنبال فعل اول مي آيد ، مشخص مي شود . در وجه وصفي ، فعل از نظر مفرد و جمع بودن با فاعل مطابقت نمي کند و هميشه مفرد است ؛ مثال :مغولان ، بخارا را آتش زده بسوختند .
اسلاید 231: قاعده اين است که پس از وجه وصفي در جمله نبايد حرف «واو» ربط بيايد . البته امروزه در زبان نوشتار ، ساده تر و حتي فصيح تر اين است که از کاربرد وجه وصفي خودداري شود و صيغه هاي فعل به طور کامل به کار رود . بر همين اساس ، جمله اول ساده تر و فصيح تر است .
اسلاید 232: 5- اگرچه ... وليوقتي جمله با يکي از اين کلمهها شروع شود : اگرچه (گرچه) ، هرچند ، بااينکه ، باآنکه ، با وجود اينکه (آنکه) ، گو اينکه ، در جملة مکمل آن ( که در واقع جملة پايه است و نه جملة پيرو ) آوردن ولي يا مترادفهاي آن ( اما ، با اين همه ، مع هذا ، مع ذلک ، لکن و ... ) خلاف منطق است و لازم نيست ؛ به بيان ديگر در يک جمله يا بايد «اگرچه» به کار رود و يا «ولي» و جمع هر دو غير منطقي است ؛
اسلاید 233: مثال : اگر چه بارها گفته ام ولي باز هم تکرار مي کنم . (غ)با وجود اينکه کارت را درست انجام داده اي ، باز هم از فرصت ها استفاده کن . (ص)
اسلاید 234: 6- وضعيت تطابق مضاف و مضاف اليهمضاف اليه هيچ گاه در زبان فارسي در مفرد و جمع و مذکر و مؤنث بودن با مضاف ، مطابقت نمي کند و هميشه به صورت مفرد مي آيد ؛ مانند : کتاب علي / کتاب هاي علي
اسلاید 235: 7- فعل هاي بايد و بايستفعل هاي «بايد» و «مي بايد» مخصوص حال و آينده (مضارع) و فعل هاي «بايست» ، «مي بايست» و «مي بايستي» مخصوص گذشته (ماضي) است . بنابراين از آوردن فعل هاي مضارع در جمله هايي که ماضي است و کاربرد فعل هاي ماضي در جمله هاي مضارع بايد پرهيز شود ؛
اسلاید 236: مثال :همه بايست در اين کار خير مشارکت کنند . (غ)همه بايد در اين کار خير مشارکت کنند . (ص)
اسلاید 237: 8- در نگارش فارسي امروز ، حرف «را» نشانة مفعول صريح (بي واسطه) است و بلافاصله پس از مفعول مي آيد ؛ پس فاصله انداختن ميان مفعول و نشانة آن غلط است ؛ مثال :مقاله اي که در روزنامه نوشته شده بود را خواندم . (غ)مقاله اي را که در روزنامه نوشته شده بود ، خواندم . (ص)
اسلاید 238: 9- پس از کلمة آنچه حرف موصول «که» نمي آيد ؛ مثال :آنچه که ديدي (غ) آنچه ديدي (ص)
اسلاید 239: 10- گزاردن و گذاردن گذاشتن معاني مختلفي دارد که معروف ترين آنها در زبان فارسي ، نهادن چيزي در جايي ، هشتن و معادل کلمة «وضع» عربي است . معناي مشهور ديگر آن ، رخصت دادن و اجازه دادن است ؛ مانند : بگذار بروم . بگذار تا او را ببينم .همچنين گزاردن نيز در فارسي معاني مختلفي دارد ؛ از جمله : ادا کردن ، خرج کردن ، انجام دادن ، تعبير خواب کردن ، ترجمه کردن و به جا آوردن ؛ مانند سپاسگزار ، وامگزار ، نمازگزار و خوابگزار .نوشتن «گزاردن» به جاي گذاشتن يا گذاردن و در معناي قرار دادن و نهادن به کار بردن درست نيست .
اسلاید 240: 11- هاي ملفوظ و غير ملفوظهاي ملفوظ اين است که هم نوشته و هم خوانده مي شود و در آغاز کلمه ، در ميان کلمه يا در پايان آن مي آيد ؛ مانند : «گروه» و «ده»هاي غير ملفوظ اين است که نوشته مي شود ولي خوانده نمي شود و هميشه در پايان کلمه مي آيد ؛ مانند : ويژه ، خنده ، نامه ، گريه
اسلاید 241: حرف «ه» «ـه» که مخصوص کلمات عربي است ، گاهي در فارسي به شکل «هاي غير ملفوظ» نوشته مي شود ؛ مانند ملاحظه ، اراده ، علاقه و گاهي هم به صورت «ت» نوشته و خوانده مي شود ؛ مانند شجاعت ، ارادت و اقامت
اسلاید 242: حرف پاياني کلمه در صورتي که هاي ملفوظ باشد از قاعدة حروف متصل پيروي مي کند ؛ يعني در موارد لازم ، پيوسته به حرف بعد نوشته مي شود و در حالت اضافه ، نشانة اضافه (ء) نمي گيرد ؛ مثلاً توجّهم ( نه توجّه ام ) به او جلب شد . متوجه او ( نه متوجة او ) شدم .
اسلاید 243: به املاي کلمات زير بر اساس آنچه گفته شد دقت شود :فرماندهي ، سازماندهي ، سوددهي ، بازدهيفرماندة سپاه ، توجه من ، ماه بهمنخانه اي ، ويژه اي ، نامه ايهفتة آينده ، همزة آغازين ، بچة روستا
اسلاید 244: چند نکته الف . آوردن کلمه هاي ترديدآميز همراه وجه اخباري فعل ها و نيز آوردن کلمه هايي که نشانة قطعيت هستند ، همراه وجه التزامي افعال جايز نيست ؛ مثال :- قول مي دهم قطعاً بيايم . (غلط)- قول مي دهم بيايم . (صحيح)- حتماً بايد رفته باشد . (غلط)- حتماً رفته است . (صحيح)- ممکن است به خانه رفته است . (غلط)- ممکن است به خانه رفته باشد . (صحيح)
اسلاید 245: ب : کلمه هايي مثل «اقل» و «اکثر» که جزء کلمات افعل التفضيل عربي (غير منصرف) است و در فارسي کاربرد فراواني دارد ، هيچ گاه تنوين نمي گيرد ؛ بنابراين واژه هاي «اقلاً» و «اکثراً» غلط به شمار مي رود .ج . در کلمه هاي بسيط (ساده) فارسي ، معمولاً پس از حرف ساکن «ش» حرف «ک» مي آيد و تلفظ اين گونه کلمه ها با «گ» غلط است ؛ مثال :
اسلاید 246: لشکر ، اشک ، مشک ، رشک ، سرشک اگر يکي از دو قاعدة بالا نباشد (يا کلمه مرکب نباشد يا «ش» متحرک باشد) معمولاً حرف«گ» تلفظ مي شود ؛ مثال :مرکب : خوشگل (خوش + گل) ش متحرک : شگرد ، شگرفد . در نگارش فارسي ، «ال» تعريف بر سر نام ها يا ترنمي آيد ، بنابراين ترکيب هاي زير ، غلط است :حسب الدستور حسب الفرموده
اسلاید 247: مکاتبات اداريفصل اول : تعاريف واصطلاحات نامه هاي اداريفصل دوم : انواع نامه هاي اداري وضوابط مورد عمل در تدوين آنفصل سوم : عناوين وعبارات در مکاتباتفصل چهارم : نقطه گذاري ونشانه گذاري
اسلاید 248: فصل اول : تعاريف و اصطلاحات نامه هاي اداري
اسلاید 249: کليه مکاتباتي که در داخل سازمان يا بين سازمان و ديگر سازمانها درباره انجام يافتن کارهاي اداري مبادله ميگردد نامههاي اداري ناميده مي شوند؛ با بياني ديگر نامه اداري را مي توان چنين تعريف کرد : هر نوشته اي که حاوي يک يا چند موضوع اداري بوده و به عنوان وسيله ارتباط در داخل و خارج سازمان مورد استفاده قرار گيرد .1. تعريف نامه هاي اداري
اسلاید 250: براي نوشتن نامههاي اداري سبک هاي مختلفي وجود دارد ولي بايد به خاطر داشته باشيد که مهم ترين اصل و قاعده براي هر نامه اداري ايجاد ارتباط مؤثر با خواننده است . به طور کلي در نوشتن نامه هاي اداري بايد سه اصل را در نظر داشته باشيم : 1- دقت (درستي) 2- اختصار 3- وضوح (روشني) اصول نوشتن نامه هاي اداري واژه گزيني و معادل يابي
اسلاید 251: مطمئن شويد که آنچه را مي خواهيد بگوييد ، معني و مفهوم آن را مي دانيد( مي دانيد چه مي خواهيد بگوييد ) همواره يک فرهنگ لغت در دسترس داشته باشيد .1. دقت
اسلاید 252: تا جايي که ممکن است نامه را مختصر تهيه کنيد – مشروط بر اينکه جزئيات مهم حذف نشوند . تقريباً 95 درصد مردم جملاتي را که از هشت کلمه تشکيل شده باشند با يک بار خواندن مي فهمند . اين ميزان براي جملات تا بيست و هفت کلمه ، تا چهار درصد تقليل مي يابد .2. اختصار
اسلاید 253: الف – هدف هر جمله بايد بيان يک فکر يا نکته باشد . سعي کنيد بين طول جملات موازنه موجود داشته باشد – نه خيلي کوتاه و نه خيلي بلند . ب – هر يک از پاراگرافها بايد با عنوان يا موضوع خاصي شروع شوند . وقتي که يک موضوع يا عنوان را تمام کرديد ، پاراگراف جديد را شروع کنيد . اين کار نه فقط به خواننده کمک خواهد کرد تا مفاهيم را دنبال کند بلکه نامه را نيز براي خواننده جالب تر مي کند . ج – از به کار بردن عبارات زايد خودداري کنيد . اظهاراتي مانند : بايد تصديق کرد که را مي توان حذف کرد بدون اينکه مفهوم جمله تغيير کند .
اسلاید 254: صريح باشيد و از به کار بردن عبارات مبهم و گيج کننده مانند جملات زير اجتناب کنيد - با رشد چند درصد - يک فضاي بسيار بزرگ - حقايق را کنترل کنيد و آنها را دقيق بيان کنيد : - با رشد هشت درصد - سه کيلومتر در هفت کيلومتر 3. وضوح
اسلاید 255: الف ) از کلمات غير مصطلح استفاده نکنيد هر جا که ناچار هستيد از اصطلاحات فني استفاده کنيد . ببينيد آيا لازم است دربارة آن توضيح دهيد يا نه ، اين امر بستگي به سطح معلومات خوانندة شما دارد . بدون حاشيه پردازي و با صراحت درک نکته اي را که مي خواهيد بگوييد . اگر خواننده خود را مجبور کنيد که براي رسيدن به نکته اصلي راه زيادي را بپيمايد ممکن است علاقه خود را به خواندن نامه از دست بدهد يا رشته کلام از دستش خارج شود .
اسلاید 256: ب ) به خاطر داشته باشيد که هدف کلي شما انتقال پيام و ارتباط مؤثر است . اگر يک توضيح طولاني به روشن تر شدن مطلب کمک مي کند اين کار را انجام دهيد . نبايد وضوح و روشني مطلب قرباني مختصر کردن شود . به خوانندگان اطلاعات کافي بدهيد تا نکته مورد نظرتان را خوب بفهمد ، اما نه آن قدر که نکته اصلي بين آنها گم شود .
اسلاید 257: براي بسياري از نويسندگان ( نويسندگان نامه ) به کار بردن املا درست کلمات و علائم نقطه گذاري مشکل ترين کار است . اين عاقلانه نيست که با خود فرض کنيد که ماشين نويس مراقب است و اصلاحات لازم را انجام مي دهد . الف ) املاي درست کلمات : اگر در اين مورد مشکلي داريد از کلمات ساده تر استفاده کنيد ، هر وقت در مورد املاي درست کلمات ترديد داريد به فرهنگ لغت مراجعه کنيد .حتي فرهنگ هاي جيبي هم حاوي بسياري از لغات و اصطلاحاتي هستند که شما در نامه هايتان به کار مي بريد .املا و نقطه گذاري
اسلاید 258: نامه ها ، بستگي به موضوع و هدف آنها سبک و آهنگ يا لحن خاصي را دنبال مي کنند . سبک در حقيقت شيوة نگارش است که بايد در آن اصول دقت ، اختصار ، وضوح رعايت شود . شما بايد با توجه به موضوع نامه و روش مکاتبات سازمان سبک نگارش خود را تقويت کنيد . اگر در حين نوشتن نامه يا قبل از آن هدف نامه و خواننده را در نظر داشته باشيد ، لحن نامه مشخص خواهد شد . بعد از تهيّه پيش نويس ، نامه را کنترل کنيد تا خيلي دوستانه ( مانند نامه هاي شخصي ) يا شديد الحن نباشد و براي آن لحن مناسبي انتخاب نماييد . 4- سبک و آهنگ (لحن)
اسلاید 259: در پايان از خود بپرسيد : - آيا اين نامه تصوير مناسبي از سازمانتان ارائه مي کند ؟ - آيا براي خواننده جالب و درک آن آسان است ؟ - آيا منظورتان را به وضوح برآورده مي کند ؟ - آيا همه واقعيت ها را در بردارد و داراي نظمي منطقي است ؟ - آيا آنچه را که مي خواستيد بگوييد گفته ايد ؟ - آيا لحن آن صحيح است ؟ - آيا مشخص مي کند که چه کسي بايد چه کاري انجام دهد ؟ - آيا به تعداد کساني که لازم است از محتواي آن مطلع گردند نسخه يا رونوشت تهيه کرده ايد ؟ - اگر پاسخ همه اين پرسش ها آري باشد مطمئن باشيد که يک نامه خوب تهيه کرده ايد . کنترل نهايي
اسلاید 260: نامه هاي اداري داراي مشخصات ويژه اي است که آن را از ساير نامه ها متمايز مي سازد . ويژگي هاي که باعث مشخص شدن نامه هاي اداري مي شود . عبارتند از : شماره نامه ، عنوان واحد گيرنده نامه ، عنوان واحد فرستنده نامه ، موضوع نامه ، نام و عنوان امضا کننده نامه و سرانجام امضا نامه به وسيله شخص صلاحيتدار . فقدان هر يک از موارد مزبور باعث مي شود نامه از جنبه اداري خود خارج گردد . يکي ديگر از ويژگي هاي نامه هاي اداري تهيه و نگارش آن بر روي کاغذ اداري و رعايت ضوابط نامه نگاري مي باشد . 2. مشخصات نامه هاي اداري
اسلاید 261: هر نامه اداري از پنج جزء ذيل تشکيل مي شود :- سرلوحه- عناوين گيرنده ، فرستنده و موضوع نامه - متن نامه - مشخصات امضا کننده - گيرندگان رونوشت اجزاي نامه هاي اداري
اسلاید 262: سرلوحه هاي اداري به آن قسمت از نامه اطلاق مي گردد که معمولاً در بالاي کاغذ هاي اداري چاپ شده است . سرلوحه
اسلاید 263: منظور از گيرنده يا مخاطب نامه عبارت است از شخص ، مقام سازماني ، سازمان يا واحد سازماني که نامه به آن خطاب مي شود . عنوان گيرنده نامه با کلمه به مشخص مي شود . و به منظور تسريع در توزيع نامه تأکيد مي شود که عنوان مخاطب يا گيرنده نامه دقيقاً قيد گردد . عنوان گيرنده نامه
اسلاید 264: منظور از فرستنده نامه عبارت از شخص ، مقام سازماني ، سازمان ياواحدسازماني که نامه ازطرف آن نوشته مي شودبيان کننده عنوان فرستنده کلمهاز مي باشد . عنوان فرستنده نامه
اسلاید 265: منظور از موضوع نامه عبارت کوتاه و گويايي منطقي است که مبيّن محتواي نامه باشد موضوع نامه با کلمه موضوع مشخص مي گردد . تذکر : در نامه حتي المقدور موضوع واحدي مطرح گردد و از درج موضوعات پراکنده و گوناگون در يک نامه خودداري شود . رعايت اين مطلب علاوه بر فوايد جانبي براي بايگاني موضوعي نيز حائز اهميت است .موضوع نامه
اسلاید 266: متن نامه مطالب و شرحي است که در ارتباط با موضوع نامه نوشته مي شود در حقيقت هدف و چيزي است که انگيزه تهيه نامه مي باشد ، در آغاز نامه بايد سوابق و علت نوشتن نامه ذکر گردد و سپس به تشريح مطالب اساسي پرداخته شده و در پايان نامه خواسته ها به صورت کوتاه ، مناسب و روان عنوان گردد .متن نامه
اسلاید 267: مشخصات امضا کننده مسئوليت نهائي هر نامه با يک فرد يا مقام سازماني است ، که نامه به وسيله وي امضا مي شود . در اينجا منظور از مشخصات امضا کننده ، مشخصات اداري و فردي شخصي است که نامه را امضا مي کند ، و عبارت است از عنوان سازماني در سطر اول و نام و نام خانوادگي در سطر دوم که بعد از متن نامه نوشته مي شود .
اسلاید 268: به :از :موضوع :سر لوحهسلام عليکممتنامضاعنوان سازماني امضا کنندهنام و نام خانوادگي امضا کنندهگيرندگان رونوشت-------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- -------------------------- رونوشت به :
اسلاید 269: گيرندگان رونوشت منظور از گيرندگان رونوشت ، واحدهاي سازماني يا اشخاصي هستند که مي بايد رونوشت نامه به عنوان آن صادر گردد و غير از گيرنده اصلي نامه مي باشد . گيرندگان رونوشت معمولاً با عبارت « رونوشت به » مشخص مي گردد .
اسلاید 270: تذکر 1 در به کار بردن کلمه گيرنده يا « رونوشت » بايد توجه شود که منظور از « گيرنده نامه » کسي است که مسئول اقدام و اجراي تمام يا بخشي از آن است و در صورت داشتن پيوست بايد يک نسخه براي وي صادر شود . « رونوشت » براي رده يا مسئولي ارسال مي شود که صرفاً اطلاع از مضمون نامه براي او ضرورت داشته باشد . در اين صورت پيوست جهت وي ارسال نمي گردد . زيرا فرض مي شود از سوابق موضوع مطلع است ( مگر در مواقع استثنايي به تشخيص امضا کننده نامه ) .
اسلاید 271: تذکر 2 در صورتي که گيرندگان و رونوشت ها ، رده هاي مافوق يا خارج از سازمان باشند ، فهرست و عنوان آنها در زير صفحه اول درج ميگردد و در صورتي که گيرنده يا رونوشت براي رده هاي زير مجموعه داخلي ضرورت داشته باشد ، فهرست و عنوان آنها فقط در نسخه دوم ذکر ميگردد .
اسلاید 272: تذکر 3 اگر گيرنده نامه بيش از يکي باشد بايد در ابتداي نامه بعد از کلمه « به» عبارت « گيرندگان زير » قيد گردد و در تقدم و تأخّر رعايت سلسله مراتب بشود . در ضمن در مقابل کلمه « از » نبايد بيش از سه عنوان يا رده فرستنده ذکر گردد .
اسلاید 273: 4- اندازه و ابعاد نامه هاي اداري اندازه و ابعاد نامه هاي اداري طبق استانداردهاي مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران به شرح زير است : قطع A3- به اندازه 297×420 ميليمتر براي جداول ، نمودارها و صورت هاي مالي مورد استفاده قرار مي گيرد قطع A4- به اندازه 210×297 ميليمتر مخصوص نامه هايي که از پنج سطر صفحه A5 بيشتر باشد . قطع A5- به اندازه 148×210 ميليمتر مخصوص نامه هايي که از پنج سطر صفحه A4 کمتر باشد . قطع A6- به اندازه 105×148 ميليمتر مي باشد که بدون سرلوحه است و براي نامه نگاري بين کارمندان و يا به عنوان يادداشت اداري مورد استفاده قرار مي گيرد .
اسلاید 274: با توجه به رابطه نسبي بين ابعاد کاغذهاي استاندارد شده ملاحضه مي گردد در جهت کوچک شدن قطع کاغذ همواره طول کاغذ بزرگتر نصف شده و عرض کاغذ جديد را تشکيل مي دهد . از طرفي عرض کاغذ بزرگتر تبديل به طول کاغذ کوچکتر مي گردد و معکوس اين عمل براي دستيابي به قطع هاي بزرگتر و يا کوچکتر به سهولت به دست مي آيد . به طور کلي فوايد استاندارد در نامه هاي اداري را مي توان به شرح ذيل خلاصه نمود : - جلوگيري از ضايعات کاغذ به هنگام برش - هماهنگي با قطع کاغذ هاي متداول در ساير سازمان ها و اداره ها - سهولت در امر بايگاني و نگهداري علمي به طوري که دوام کاغذ در طي زمان بيشتر باشد .
اسلاید 275: فصل دوم : انواع نامه هاي اداري و ضوابط مورد عمل در تنظيم عناوين آن
اسلاید 276: انواع نامه هاي اداري الف – نامه هاي اداري از ديدگاه سطوح ارتباطي به طور کلي نامه هاي اداري به دو گروه تقسيم مي شود . اول – نامه هاي داخلي نامه هاي داخلي به مکاتباتي اطلاق مي گردد ، که در داخل سازمان بين واحدهاي مختلف انجام مي شود که اهم آن به شرح ذيل است : - نامه بين دو واحد هم سطح - نامه از واحد بالاتر به پايينتر - نامه از واحد پايين به مقام يا واحد بالاتر - نامه از طرف يک کارمند به عنوان يک واحد - نامه از طرف يک واحد براي يکي از کارمندان
اسلاید 277: نامه هاي خارجي به مکاتباتي که با خارج از سازمان انجام مي شود اطلاق مي گردد و اهم آن به قرار ذيل است : - نامه به يک واحد شناخته شده در يک سازمان - نامه به يک شخص حقيقي - نامه به يک شخص حقيقي که سمت شناخته شده اي در بخش خصوصي دارد دوم – نامه هاي خارجي
اسلاید 278: ب- نامه هاي اداري از ديدگاه ماهيت کاربه طور کلي نامه هايي که براي انجام کارهاي اداري تهيه مي گردد بيشتر در چهار حالت زير هستند : - نامه هاي خبري - نامه هاي بازدارنده - نامه هاي دستوري و درخواستي - نامه هاي هماهنگي
اسلاید 279: نامه هاي خبري به وسيله اين گونه نامهها نتيجه کار به سازمان يا شخص ذي ربط اطلاع داده مي شود که اين نتيجه ممکن است مثبت يا منفي بوده و يا اين که به مخاطب اعلام نمايد که کار مورد نظر در دست اقدام است . نامه هاي خبري ممکن است ، آغاز يا پايان يک کار را به اطلاع گيرنده نامه و يا ارباب رجوع برساند .
اسلاید 280: نامه هاي دستوري يا درخواستي اين نامهها که اکثر نامههاي اداري را تشکيل ميدهد دستور يا درخواست انجام کاري است . ممکن است از سازمان يا اداره يا فردي خواسته شود ، و يا نتيجه کار از آنها سؤال گردد . اين گونه نامه ها معمولاً در سيستم ارتباطات عمودي و از نوع بالا به پايين بيشتر مبادله مي گردد . اما در برخي از موارد ممکن است بنابر تجويز قانون و مقرراتي خاص بين سطوح هم عرض و به صورت ارتباط افقي نيز انجام گيرد . مثل درخواست صورت اموال غير منقول به وسيله امور مالي از کليه واحد هاي سازمان .
اسلاید 281: نامه هاي بازدارنده نامههاي بازدارنده به نامههايي اطلاق مي شود که از انجام کار يا بروز حادثه اي جلوگيري به عمل آورده اين گونه نامهها اقداماتي را که توسط سازمان يا مؤسسه و يا افراد شروع شده و يا در حال انجام است ، به طور موقت يا دائم متوقف مي نمايد .
اسلاید 282: نامه هاي هماهنگي اين گونه نامه ها براي انجام هماهنگي بين واحدهاي مختلف سازمان تهيه مي شود و يا ممکن است در مواردي بين دو يا چند سازمان يا اداره ايجاد هماهنگي نمايد از جمله اين نامه ها مي توان بخشنامه ها را نام برد و يا نامه هايي که رونوشت آن براي پاره اي اقدامات يا اطلاع به فرد يا سازمان يا واحد ارسال مي گردد .
اسلاید 283: فرمنامهفرمنامه ها به مکاتباتي اطلاق مي شود که حالت يکنواختي داشته و مقداري از متن نامه قبلاً روي کاغذ چاپ شده و فقط نويسنده نامه جاهاي خالي آن را پر ميکند و نامه در جريان کار قرار ميگيرد . فرمنامه ها ممکن است در داخل يا خارج سازمان مورد استفاده قرار گيرد که اغلب بخشنامه ها ، درخواست ها و گواهي ها و يا دستورهاي قانوني به وسيله فرمنامه در جريان قرار داده مي شود .
اسلاید 284: 1. ضوابط مورد عمل در تنظيم عناوين نامه براي تهيه نامه هاي اداري در سطح اداره ها ، دفاتر ، مديريت ، قسمت ها و ساير واحدهاي مشابه و همطراز آنها ضوابطي در نظر گرفته شده است ، که رعايت آن علاوه بر اينکه مقدار زيادي در رسايي زبان اداري مؤثر است ، نگارنده را در تنظيم صحيح نامه ياري ميدهد ، که در اينجا از نظر سهولت در امر مطالعه به تفکيک به شرح آن مي پردازيم .
اسلاید 285: ضوابط مربوط به عنوان گيرنده « به » و فرستنده « از » در مورد نامه هاي داخلي- نامه ها در داخل يک سازمان يا اداره از طرف يک واحد به عنوان يکي از واحدهاي داخلي ديگر نوشته مي شود . در اين حالت عنوان گيرنده و فرستنده به ترتيب زير است :در مقابل کلمه « به » عنوان واحد سازمان مورد نظر (گيرنده نامه) نوشته مي شود .در مقابل کلمه « از » عنوان واحد سازماني فرستنده نامه ذکر مي گردد.
اسلاید 286: - نامه از واحد بالاتر به واحد پايين تر : معمولاً مقامات بالاتر براي واحدهاي تحت سرپرستي خود نامه مستقل نمي دهند ، بلکه در حاشيه نامه هاي وارده دستورهاي لازم را صادر مي نمايد و يا ممکن است در برخي از موارد که جنبه عموميت داشته باشد اقدام به صدور بخشنامه نمايند که در اين صورت از علامت اختصاري « به » و « از » استفاده نشده فقط به ذکر عنوان سازماني واحد مورد نظر به عنوان گيرنده اکتفا مي شود .
اسلاید 287: - نامه از واحد پايين به مقام يا واحد بالا : نامه در داخل يک سازمان يا اداره از طرف يک واحد سازماني به عنوان مقام بالاتر نوشته مي شود . در اين حالت عناوين فرستنده و گيرنده به ترتيب زير خواهد بود . در مقابل کلمه « به » نام و نام خانوادگي و با فاصله يک خط تيره عنوان سازماني مقام بالا نوشته مي شود . در مقابل واژه « از » فقط عنوان واحد سازماني فرستنده نامه ذکر مي شود .
اسلاید 288: - نامه از طرف يک کارمند به عنوان واحد : نامه در داخل يک سازمان يا اداره از طرف يکي از کارکنان در سطوح مختلف سازماني به عنوان مقام بالاتر نوشته مي شود . در اين حالت عنوان فرستنده و گيرنده به ترتيب زير خواهد بود . در مقابل کلمه « به » نام و نام خانوادگي و به فاصله خط تيره عنوان سازماني مقام بالاتر نوشته مي شود . در مقابل کلمه « از » نام و نام خانوادگي فرستنده و به فاصله يک خط تيره عنوان سازماني قيد مي شود .
اسلاید 289: تذکر : در صورتي که مسئول واحدي بخواهد از طرف واحد تحت سرپرستي خود ، با مقام بالاتر مکاتبه نمايد در هيچ مورد نام و نام خانوادگي خود را در محل فرستنده نامه « از » ذکر نمي نمايد و فقط به نوشتن واحد سازماني تحت نظارت خود اکتفا خواهد کرد . - نامه از طرف واحد به يکي از کارمندان : نامههايي که در داخل سازمان از طرف يک واحد يا يکي از مسئولان ذي ربط براي يک کارمند نوشته مي شود از اين قاعده مستثني است و بسته به نوع و محتواي نامه نام گيرنده و عنوان شغلي وي قيد مي گردد .
اسلاید 290: ضوابط مربوط به عنوان گيرنده ( به ) و فرستنده ( از ) در مورد نامه هاي خارجي - نامه به يک واحد شناخته شده در يک سازمان : نامه از طرف يکي از واحدهاي سازماني ، به عنوان يکي از واحد هاي سازماني مشخص و مورد نظر در يک وزارتخانه يا سازمان ديگر نوشته مي شود .
اسلاید 291: نامه به يک شخص حقيقي - نامه از طرف يکي از واحدهاي سازماني يک وزارتخانه يا سازمان به عنوان شخص حقيقي خارج از سازمان نوشته مي شود . در اين حالت عنوان گيرنده و فرستنده به ترتيب زير است : در مقابل کلمه « به » نام شخص مورد نظر نوشته مي شود . در مقابل کلمه « از » نام واحد ذي ربط ذکر مي گردد .
اسلاید 292: نامه به يک شخص حقيقي که سمت شناخته شده اي در بخش خصوصي دارد : نامه به يک شخص حقيقي که سمت شناخته شده اي در بخش خصوصي دارد : در صورتي که طرف مکاتبه داراي سمت شناخته شده اي در يکي از موسسات خصوصي باشد و مکاتبه به لحاظ وظايف و مسئوليت هاي شخصي وي صورت گيرد ، در اين حالت در مقابل کلمه « به » علاوه بر نام خانوادگي سمت وي نيز بعد از يک خط تيره ذکر می گردد .
اسلاید 293: ضوابط مربوط به عنوان « موضوع » کلمه « موضوع » در بالاي نامه هميشه زير عنوان فرستنده نامه نوشته مي شود .
اسلاید 294: فصل سوّم : عناوين و عبارات در مکاتبات در اين بخش عنوانهايي که به طور يکنواخت در نگارش خطاب به مقامات و کارکنان سازمان هاي نظامي و غير نظامي به کار برده مي شوند و نيز عبارات يکنواختي که در تقاضاي انجام کار يا جلب توجه و قبول يا رد درخواستها و در اشاره به پيوست ها مورد استفاده قرار مي گيرند ، شرح داده شده است .
اسلاید 295: 1-عنوان ها الف – عناوين مقامات نظامي (1) فرماندهي کل قوا : مقام معظم فرماندهي کل قوا . (2) رئيس شوراي عالي امنيت ملي : مقام محترم رياست شوراي عالي امنيت ملي . (3) رئيس ستاد فرماندهي کل قوا : رياست محترم ستاد کل نيروهاي مسلح . (4) فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي : فرماندهي محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي . (5) رئيس ستاد مشترک سپاه : رياست محترم ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامي . (6) فرماندهان نيروها : فرماندهي محترم نيروي ........... سپاه پاسداران انقلاب اسلامي . (7) رؤساي سازمان هاي مستقل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي : رياست محترم سازمان ............... سپاه پاسداران انقلاب اسلامي (8) رئيس ستاد مشترک ارتش : رياست محترم ستاد مشترک ارتش جمهوري اسلامي ايران (9) فرمانده نيروي انتظامي : فرماندهي محترم نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران .
اسلاید 296: ب – عناوين مقامات غير نظامي (1) مقام رهبري : رهبر معظم انقلاب اسلامي ( مدظله العالي ) (2) رياست جمهوري اسلامي ايران : مقام محترم رياست جمهوري اسلامي ايران (3) رياست محترم مجلس شوراي اسلامي : مقام محترم رياست مجلس شوراي اسلامي (4) رياست قوه قضائيه : مقام محترم رياست قوّه قضائيه (5) معاونت رياست جمهوري اسلامي ايران : معاونت محترم رياست جمهوري اسلامي ايران (6) رئيس شوراي امنيت کشور : رياست محترم شوراي امنيت کشور (7) وزراء : برادر گرامي جناب آقاي ................ وزير محترم .................. (8) استانداران : برادر گرامي جناب آقاي ................. استاندار محترم ................ (9) رؤسا (سازمان هاي مستقل ) : برادر گرامي جناب آقاي ............. رياست محترم .........
اسلاید 297: 2-عبارات يکنواخت در نگارش به منظور از پرهيز اعمال سليقه هاي شخصي ، جلوگيري از ايجاد زمينه هاي خوش آمدگويي و ايجاد تکبر ، رعايت اختصار و ساده نويسي ، عبارتي به طور يکنواخت و براي موارد مختلف به شرح زير تعيين شده اند که با توجه به سلسله مراتب فرماندهي و سازماندهي به کار مي برند : الف – در مورد بيان مطالب (1) به رده بالاتر : به استحضار مي رساند . (2) به رده مساوي : اعلام مي گردد . (3) به رده پايين تر : ابلاغ مي گردد .
اسلاید 298: ب- تقاضاي انجام يا دستور اجراي کار (1) به رده بالاتر : خواهشمند است مقرر فرماييد . (2) به رده مساوي : خواهشمند است دستور فرماييد . (3) به رده پايين تر : دستور فرماييد . د- در مورد قبول يا رد خواسته (1) به رده بالاتر : اقدام گرديد يا اقدامي مقدور نيست . (2) به رده مساوي : هماهنگي دارد يا هماهنگي ندارد . (3) به رده پايين تر : تصويب مي شود يا تصويب نمي شود . هـ - در مورد اشاره به پيوست ها (1) به رده بالاتر : تقديم مي گردد . (2) به رده مساوي : فرستاده مي شود يا ارسال مي گردد . (3) به رده پايين تر : فرستاده مي شود يا ارسال مي گردد .
اسلاید 299: فصل چهارم :نقطه گذاري – نشانه گذاري ( نشانه هايي که در نوشتن به کار مي رود )
اسلاید 300: در زمان گذشته براي نوشتن زبان فارسي علاماتي نظير آنچه امروز به کار مي رود ، مرسوم و معمول نبود ؛ بالاتر آنکه اعراب و مّد و تشديد و گاهي نقطه حروف را نيز نمي گذاشتند و قرار دادن آنها را بالاي حروف در نوشتن نوعي اهانت به خواننده مي دانستند . غالب اين علامتها در زبان فارسي نامي مشخص و معيّن ندارند . به همين سبب بيشتر به نام هاي خارجي خود مشهورند ، مهم ترين آنها عبارتند از : نقطه ، ويرگول ، نقطه ويرگول ، دو نقطه ، چند نقطه ، خط تيره ، علامت تساوي ، علامت تعجب ، علامت پرسش ، گيومه ، پرانتز ، کروشه ، آکلاد ، بند .
اسلاید 301: نقطه نقطه علامتي است که در پايان هر جمله کامل ميگذارند و نشانه آن است که جمله تمام شده است و بايد توقف کامل کرد . ويرگول که شبيه ضمه يا واو کوچک معکوسي است که فاصله ميان دو کلمه يا دو عبارت را در جمله يا بخشي از آن نشان مي دهد ، يا در پايان جمله اي ناقص گذاشته مي شود ؛ ويرگول را سرکج نيز خواندهاند . بدين شکل ( ، ) گاهي نيز به جاي واو محذوف به کار مي رود مانند : سعدي که از شعراي بزرگ ايران است کتاب گلستان را در سال 656 تصنيف کرده آثار ديگر وي عبارت است از بوستان قصايد ملمعات غزليات رباعيات مفردات و غيره سعدي که از شعراي بزرگ ايران است ، کتاب گلستان را در سال 656 تصنيف کرده ؛ آثار ديگر وي عبارت است از : بوستان ، قصايد ، ملمعات ، غزليات ، رباعيات ، مفردات و ... .
اسلاید 302: نقطه ويرگول گاهي نقطه سرکج نيز خوانده شده است و آن عبارت از نقطه اي است که در بالاي آن ضمه يا واو معکوس قرار دهند ، بدين صورت ( ؛ ) و آن نيز مانند ويرگول نشانه وقف موقت است ولي بيشتر و طولاني تر از ويرگول و به طور معمول خواننده از ديدن آن درمييابد که سخن دنباله دارد ، بايد مابقي مطالب را در عبارت ديگر به دست آورد . دو نقطه براي شرح مطلب يا نقل قول ديگران است . بدين شکل ( : ) . چند نقطه نشانة حذف حروف يا کلمات است يا قسمتي از مطلب که نويسنده نمي خواهد آن را ذکر کند ، بدين شکل (...) ممکن است اين علامت در آغاز يا وسط يا پايان عبارتي قرار گيرد ، و در همه جا بدان معني است که اشاره شد .
اسلاید 303: تيره ( خط فاصله ) خطي است کوچک که اگر در آخر سطر آيد نشانه آن است که قسمتي از کلمه بنا به ضرورت در اول سطر ديگر نوشته شده است ، در وسط سطر گاهي براي جدا کردن کلمه و مطلبي از کلمه و مطلب ديگر گذاشته مي شود ، و از اولي بلندتر و کشيده تر است . بدين شکل ( - ) ؛ جملات معترضه را نيز مي توان بيم دو تيره قرار داد . علامت تساوي دو خط کوچک موازيست که نشانه تساوي دو کلمه است با يکديگر و گاهي به جاي يعني و به معني استعمال مي شود، مانند : علي اسداله ( = شير خدا ) است .
اسلاید 304: علامت تعجب يا خط نقطه ، الفي است که نقطه اي در زير آن گذارند ، بدين شکل( ! ) و براي جلب دقت يا نشان دادن شگفتي يا برنگيختن تحسين و تأسف به کار برند . علامت پرسش مانند قلابيست بدين شکل ( ؟ ) و نشانه سؤال و پرسش است و اگر بعد از آن علامت تعجبي نيز گذاشته شود ، بدان معني است که سؤال با تعجب در آميخته است و غير منتظره مي باشد . گيومه اگر بخواهند عين سخن و مطلبي را از جايي يا از قول ديگري نقل کنند ، آن را در ميان دو گيومه قرار مي دهند و همچنين اگر کلمه يا واژه اي مورد توجه يا نا آشنا و بيگانه باشد ، آن را در بين دو گيومه مي نويسند و از کلمات پس و پيش خود جدا مي سازند . گيومه کلمه اي فرانسوي است بدين شکل (( )) در فارسي گاهي بدان دو گوشه نيز گفته مي شود .
اسلاید 305: پرانتز دو پرانتز را در زبان فارسي هلالين يا دو قوس يا دو کمان نيز مي گويند . اين علامت براي نشان دادن جمله هاي معترضه و بيان مطلبي که به جهت توضيح بيشتر و روشن شدن مقصود به کار مي رود بدين شکل ( ) . دو ابرو در فرانسه آن را آکلاد ( به ضم کاف ) گويند ، و در فارسي نيز بدين نام مصطلح و شناخته شده است . شکل دو ابرو يا آکلاد شبيه نوعي پرانتز است که از وسط شکسته شده و به صورت زاويه اي به سوي خارج در آمده باشد ، يا شبيه دو ابروئي است که به هم پيوسته و متصل باشد ، بدين شکل {} و براي نشان دادن نقاط مشترکي که کلمات يا ارقام و اعداد با هم دارند به کار مي رود .
اسلاید 306: کروشه ( قلاب ) به سکون اول و ضم دوم تلفظ مي شود و اين هم واژه اي فرانسوي مانند دو چنگ بدين شکل [ ] نوعي پرانتز است ، و موارد استعمال آن همان موارد استعمال پرانتز مي باشد ، جز آن که عموميت و وسعت آن بيشتر است و نيز در تصحيح متون حروف و کلماتي را که در نسخه نباشد و به ظاهر لازم به نظر آيد در ميان دو چنگ مي گذارند . ( در نمايشنامه ها ، دستورهاي اجرائي ، مطلبي که جزء اصل کلام نباشد ) . بند به فرانسه آن را پارگراف گويند قسمتي است از يک فصل کتاب ، قطعه ، جزء ، فقره بخشي از مطلب را گويند که گاهي مشتمل بر چند جمله و عبارتست ، و از خواندن آن بر روي هم مطلب معيّن و انديشه اي فهميده و روشن مي شود ، علامت آن چندان معمول نيست .
اسلاید 307: نادرست طبق گزارشات رسيده پيشنهادات آنها غير قابل قبول و ناچاراً بايد سر کار خود بروند. ( گزارش و پيشنهاد دو کلمه فارسي است و نبايد آنها را با نشانه هاي جمع عربي جمع بست . « ناچار » هم فارسي است و نمي تواند تنوين بگيرد )درست طبق گزارشهاي رسيده پيشنهادهاي آنان غير قابل قبول است و ناچار بايد سر کار خود بروند .نادرست عناصرهاي اولية اين آزمايشگاه را از خارج وارد و از طريق گمرک يک سره به اينجا مي آورند و به استفادة دانشجويان مي رسانند .درست عناصر ( عناصر خود جمع عنصر است ) اولية اين آزمايشگاه را از خارج وارد مي کنند و از طريق گمرک يک سره به اينجا مي آورند و مورد استفادة دانشجويان قرار مي دهند .
اسلاید 308: نادرست خواهشمندم اقلاً اين گونه مطالب محرمانه را در پاکات مخصوص قرار داده و آنان را لاک و مهر و به اينجا اعزام دارند ( در اينجا شش اشتباه وجود دارد ) :ننويسيم بنويسيماقلاً لااقل پاکات پاکت ها قرار داده قرار دهند آنان آنها لاک و مهر لاک و مهر کنند اعزام دارند ارسال دارند
اسلاید 309: درست خواهشمند است لااقل اين گونه مطالب محرمانه را در پاکت هاي مخصوص قرار دهند و آنها را لاک و مهر کنند و به اينجا ارسال دارند .نادرست سلام عليکمبدينوسيله اعلام ميگردد که رده هاي مختلف دانشگاه اجازه بکارگيري دانشجويانيکه از دانشگاه اخراج ميگردند و يا برابر راي کميته انضباطي به هر شکل ديگر از دانشگاه خارج ميگردند را نداشته و پس از اقدامات لازم در دانشگاه ، جهت تعيين تکليف خدمتي به اداره خدمات و عمليات معرفي ميگردند .درست با سلام و احترام بدين وسيله اعلام مي گردد رده هاي مختلف دانشگاه اجازه ندارند دانشجوياني را که برابر رأي کميته انضباطي يا به هر شکل ديگر از دانشگاه اخراج مي گردند ، به کارگيري کنند . اين افراد پس از انجام اقدامات لازم در دانشگاه جهت تعيين تکليف ( تعيين وضعيت خدمتي ) به ادارة خدمات و عمليات معرفي مي گردند .
اسلاید 311: « هر کس او را « حضرت معصومه » با شناخت زيارت کند بهشت پاداش او خواهد بود .» امام رضا (ع) با سلام و احترام با توجه به گردشکار تاريخ 18/1/1378 مصوب فرماندهي معظم کل قوا ( در خصوص واژة « آماد و پشتيباني » به جاي واژة « لجستيک » ) خواهشمند است دستور فرماييد تابلوي نصب شده در خيابان شهيد بهشتي تحت عنوان « فرماندهي لجستيکي نزاجا » اصلاح گردد . مسئول دفتر ... ...
اسلاید 312: « هر کس او را « حضرت معصومه » با شناخت زيارت کند بهشت پاداش او خواهد بود .» امام رضا (ع) با سلام و احترام به اطلاع مي رساند اين دفتر جهت انجام امور جاري خود به لوازم زير نياز دارد :دو دستگاه رايانه با مشخصات روز همراه لوازم جانبي شامل نمايشگر صفحه تخت ( LCD) 17 اينچ ، صفحه کليد ، موس و بلندگويک دستگاه چاپگر ليزري مدل روز با قابليت چاپ سريع يک دستگاه ضبط صدا (سوند رکوردر) با حساسيت ميکروفون بالا و امکان ضبط حداقل صد ساعت صوت ( جهت ضبط جلسات و کلاس هاي تخصصي )يک دستگاه خردکن کاغذ با قابليت بالا خواهشمند است دستور فرماييد نسبت به تهية اين اقلام اقدام لازم صورت پذيرد . مسئول دفتر ... ...
اسلاید 313: « هر کس او را « حضرت معصومه » با شناخت زيارت کند بهشت پاداش او خواهد بود .» امام رضا (ع) با سلام و احترام ، بازگشت به نامة شمارة 11/1101/01/201/د مورخ 9/8/1386 در مورد اصطلاح نوساختة « مستند سازي» بدين وسيله شواهد و مدارک گردآوري شده در اين مورد جهت بهره برداري به پيوست تقديم مي گردد . مسئول دفتر ... ...
اسلاید 314: « مبادا از هواي نفس پيروي کني که در آن نابودي نهفته است .» امام رضا (ع) با سلام و احترام ، بازگشت به نامه شماره 4/155/141/ب ن مورخ 16/8/86 به اطلاع مي رساند انجام و اجراي طرح هاي پژوهشي اين دفتر مستلزم سطوح تخصصي فراتر از سطح کارشناسي است .از توجه ويژة آن بنياد محترم نسبت به اين دفتر سپاسگزاريم . مسئول دفتر ... ...
اسلاید 315: حکاياتحکاياتمجموعه اولمجموعه دوم
اسلاید 317: حکايات و اشعار
اسلاید 318: از آيات و نشانه هاي هوش و کياست نصر الدين و عيالشرايانه مذکر است يا مونثداستان احمدکپر کاريخر ما از کرگي دم نداشتمترسک سر خرمندست گل به آب دادالاغ هوا را پيش بيني مي کندخان و خربزهدزد و رفيق همراهشهروقت از آسمان افتادي در خانه خودت بيفتان شاء الله گربه استبرای مشاهده ادامه فهرست کیلیک کنید
اسلاید 319: شک نماز هشت رکعتيبهلول و ابو حنيفهخوف فردوسي از زنشاز سگ آموختمسلطان ثروتمندسکوت اولاترکلاهسلطان هند و نادر شاهگل چيده ها
اسلاید 320: از آيات و نشانه هاي هوش و کياست نصر الدين و عيالشمرحوم نصرالدين، سه گوسفند براي فروختن به بازار برده بود. رندي به او رسيد و پرسيد: اين گوسفند ها را چند مي فروشي؟ نصر الدين گفت: به ده درهم. رند گفت: خريدارم. و دست در جيبش فرو برد که پول را بيرون آورد پولي نيافت، شروع کرد اين جيب و آن جيب را جستجو کردن و سرانجام سري با تأسف تکان داده و گفت: از کم حواسي پولم را در خانه جا گذاشته ام با وجود اين باکي نيست، اين گوسفندان را که خريده ام دو تا را مي برم و يکي را نزد تو گرو گذاشته، تا بروم و پولم بياورم و اين يکي را نيز از گرو بدر بياورم !نصر الدين فکر کرد، گوسفندهايش بيش از شش درهم نمي ارزد و مشتري به اين ابلهي را که ده درهم به قيمت گوسفندان مي دهد، نبايد از دست داد. شرط را پذيرفت و رند با دو گوسفند روانه شد. تا نزديک غروب نصر الدين منتظر رند ماند و چون از بدهکار خبري نشد، به طرف خانه بازگشت. زن نصر الدين چون او را عبوس يافت، سؤال کرد چه اتفاق
اسلاید 321: از آيات و نشانه هاي هوش و کياست نصر الدين و عيالشافتاده است؟ نصر الدين حال و حکايت خود را گفت و افزود که تصور مي کنم در اين معامله سرم کلاه رفته است. زن گفت: غم نداشته باش که اگر تو مغبون شده اي، عوضش من تلافي کرده ام.نصر الدين پرسيد چطور: زن گفت : مقداري پنبه که در خانه داشتيم، هنگامي که تو براي فروش گوسفندها رفته بودي، حلاجي از کوچه مي گذشت. او را صدا زدم و پنبه ها را به او فروختم.نهايت چون وزن کردن پنبه ها رسيد، معلوم شد از دو من، دو مثقال کمتر است. من زرنگي کردم و گوشواره سه مثقالي طلاي خود را به طوري که حلاج متوجه نشود لاي پنبه ها گذاشتم. و در نتيجه وزن پنبه ها يک مثقال هم از دو من بيشتر شد!...نصر الدين گفت: زن و شوهري همينش خوب است. تو از درون خانه و من از بيرون دست به دست هم مي دهيم و همين طور پيش مي رويم، اگر خدا بخواهد کاري از پيش ببريم !
اسلاید 322: رايانه مذکر است يا مؤنث؟!
اسلاید 323: يک استاد دانشگاه که پيش از اين دريانورد بود، نظرش نسبت به اين نکته که چرا در دريانودي به طور معمول کشتي ها را مؤنث فرض کرده، اسامي و ضماير را در حالت تأنيث براي آنها کار مي برند، جلب شد. چنين پرسشي در مورد رايانه نيز براي او مطرح شد. او ميل داشت بداند که رايانه ها مؤنث هستند يا مذکر. به همين منظور دو گروه از متخصصان رايانه را تشکيل داد که در گروه اول همگي خانم و در گروه دوم همگي آقا بودند. از اعضاي هر دو گروه خواسته شد تا با ذکر چهار دليل بگويند که جنسيت رايانه چيست؟ رايانه مذکر است يا مؤنث؟!
اسلاید 324: 1- براي جلب نظرشان حتماً بايد اول آنها را روشن کرد . 2- داده هاي زيادي درونشان هست ولي اصلاً آنها خبر ندارند . 3- آنها براي کمک به ما هستند ولي بيشتر وقت خود را صرف حل مشکلات خودشان مي کنند . 4- بلافاصله پس از انتخاب آنها مي فهميد که اگر کمي بيشتر صبر کرده بوديد، مي توانستيد مدل بهتري پيدا کنيد .رايانه مذکر است يا مؤنث؟! گروه خانم ها معتقد بودند که رايانه را بايد مرد فرض کرد زيرا :
اسلاید 325: 1- هيچ کس به جز سازنده شان به منطق دروني آن ها پي نمي برد فقط براي خودشان قابل فهم هستند . 2- زباني که رايانه ها براي ارتباط با ديگر همجنس هايشان به کار مي برند فقط براي خودشان قابل فهم است . 3- کوچک ترين اشتباه شما براي مدت بسيار طولاني در حافظه شان باقي مي ماند . 4-پس از اينکه يکي از آنها را تهيه کرديد مي بينيد که بايد همه در آمدتان را برايش خرج کنيد .رايانه مذکر است يا مؤنث؟!اما گروه آقايان معتقد بودند که رايانه را بايد زن فرض کرد، زيرا:
اسلاید 326: پسرک از فرط خستگي، به خواب رفت. صداي شکستن هيزم ها همچنان به گوش مي رسيد، زيرا خانة پسرک در همسايگي هيزم شکني است که هميشه همزمان با او، از خواب بيدار شده و به محل کار پينه دوزي خود مي رود و اندک دستمزدي مي گيرد. نام اين پسرک احمد بود که او را اطرافيانش «احمدک» صدا مي کردند.ماجرا از اين قرار بود: احمدک، ماجرايي را که در کلاس برايش پيش آمده بود براي خود مرور مي کرد که معلم از او درس پرسيده بود.داستان احمدک ...
اسلاید 327: معلم چو نا گه بيامد، کلاس سخن هاي نا گفته در مغز ها معلم به کار مداوم ، مدام جوان بود در عنفوان شباب سکوت کلاس غم آلوده را زجا احمدک جست و بند دلش بيا احمدک درس ديروز را ولي احمدک درس ناخوانده بود زبانش به لکنت بيفتاد و گفت : وجودش به يکباره فرياد کرد ( در اقليم ما رنج بر مردمان) ( چو عضوي به درد آورد روزگار) تو کز، تو کز واي يادش نبود چو شهر فرو خفته خاموش شد به لب نارسيده فراموش شد غضبناک و فرسوده و خسته بود جواني از او رخت بر بسته بود صداي درشت معلم شکست از اين بي خبر بانگ نا گه گسست بخوان تا ببينم که سعدي چه گفت! بجز آنکه ديروز ، آنجا شنفت ! ( بني آدم اعضاي يکديگرند) ( که در آفرينش ز يک گوهرند) زبان دلش گفت بي اختيار (دگر عضو ها را نماند قرار) جهان پيش چشمش سيه پوش شد
اسلاید 328: نگاهي به سنگيني از روي شرم چرا احمد کودن و بي شعور معلم بگفتا ، به لحن گران عرق احمدک از جبين پاک کرد نمي داند آيا که در اين ميان به ايشان بجز مهر و لطف و خوشي ولي چو کوهي زجا کنده شد به من چه ؟ تو مادر زکف داده اي رود يک نفر پيش ناظم ، که او ز چشمان احمد فرو ريخت اشک ز چشمان او کور سويي جهيد که هين ، يادم آمد کمي صبر کن (تو کز مهنت ديگران بي غمي به پايين بيفکند و خاموش شد نخواندي چنين درس آسان ، تو خوب مگر چيست فرق تو با ديگران خدايا چه مي گويد آموزگار بوَد فرق ما بين دار و ندار ؟ نيارند هرگز کس هيچ دست و اين موج خشم پر از کينه اش به من چه؟ که دستت پر از پينه است براي کتک يک فلک آورد ولي اشک خود از معلم نهفت به ياد آمدش شهر سعدي و گفت : تأمل خدا را ، تأمل دمي نشايد که نامت نهند آدمي)(رضا اصفهاني)
اسلاید 329: احمد يکباره از خواب بيدار شد و گفت : خدايا درد درمندان و نيازمندان تو دوا کن!
اسلاید 330: پر کاريعطاري در خانه نشسته بود، به پسرش گفت: قربان بابا ببين باران مي آيد؟پسر گفت: جان پدر، اين گربه هم اکنون از بيرون آمده است، دست به پشتش بمال اگر خيس است که باران مي بارد و اگر خيس نيست نمي بارد.عطار گفت: آن سنگ يک من را بده، مي خواهم چيزي را وزن کنم.پسر گفت: اين گربه را من ديروز کشيدم، درست يک من است. عطار گفت: آن نيم رزع را بياور.پسر گفت: من صبح اندازه گرفتم، اين گربه از دم تا به گوش نيم رزع است.عطار که از جواب هاي پسرش خسته شده بود، گفت: پس برخيز، همان گربه را بگير و بياور به دست من بدهپسر گفت: جان بابا، آن همه کار ها را من کردم. اين يکي را ديگر خودتان بکنيد !؟
اسلاید 331: پير مرد فقيري از مردي مقدراي پول غرض گرفت تا به کار و زندگي خود ساماني دهد. مرد شرط کرد که اگر پير مرد نتوانست قرض خود را بپردازد، در مقابل هر سکه، يک مثقال از گوشت تن او را ببرد. پير مرد پول را گرفت و کالا خريد تا تجارت کند، در يکي از سفر ها دزدان اموال پير مرد را دستبرد زدند و پير مرد را با قرضش تنها گذاشتند. مرد وقتي فهميد چه بر سر پير مرد آمده او را به محضر قاضي برد تا در حضور او شرط را به جا آورد.آنها در راه بودند که چشمشان به مردي افتاد که پاي خرش در گل مانده بود و نمي توانست حرکت کند، مرد آن دو را به کمک خواست. پير مرد دم خر را گرفت تا از گل بيرونش بياورد، اما دم خر کنده شد و همچنان در گل ماند، صاحب خر همراه آنان شد تا به قاضي شکايت ببرد و غرامت بگيرد.خر ما از کرگي ، دم نداشت
اسلاید 332: پير مرد پريشان به قصد خود کشي بالاي منار مسجد رفت و خود را از بالاي مسجد رها کرد. از قضا گدايي با پسرش پايين منار نشسته بودند که پير مرد افتاد روي مرد گدا و او را کشت. پسر گدا نيز به مدعيان ديگر اضافه شد و هر سه، کشان کشان پير مرد را به محضر قاضي بردند. وقتي پير مرد به اتاق قاضي وارد شد ديد دزدان اموالش گرداگرد اتاق نشسته و اموال دزدي را با قاضي قسمت مي کنند. قاضي از نگاه پير مرد به ماجرا پي برد و آهسته به او گفت: اگر قضيه را لو ندهي، من هم تو را تبرئه مي کنم. اين بود که رو به مرد اولي کرد و گفت: تو مي تواني در مقابل هر سکه گوشت تن اين مرد را ببري، اما هر چه قدر اضافه بريدي، اين مرد هم بايد از گوشت تن تو ببرد. مرد از ترس جان خود از شکايتش صرف نظر کرد.بعد قاضي رو به پسر گدا کرد و گفت: مي روي روي منار و خودت را روي اين خر ما از کرگي ، دم نداشت ...
اسلاید 333: مرد مي اندازي تا تقاص خون پدرت را بگيري. پسر نيز از جان خود از شکايتش گذشت.صاحب خر، که اوضاع را چنين ديد، رو به قاضي کرد و گفت: «خر ما از کرگي دم نداشت.» اين را گفت و از در خارج شد .خر ما از کرگي ، دم نداشت ...
اسلاید 334: آبريزگاه معروفي را که تا چندين سال پيش، در فاصله جلو خان و مسجد شاه تهران وجود داشت، خيلي از مردم تهران ديده اند به خاطر دارند.وسط آن آبريزگاه استخر کوچکي بود که کنارش قريب صد آفتابه چيده شده بود و يک مأموري بود که روي سکوي سنگي مي نشت و با چوب دراز چنگک مانندي، آفتابه ها را از آب پر مي کرد و کنار هم مي گذاشت.اين بود که اغلب آفتابه ها را بلافاصله پس از خالي شدن، پر مي کرد. بعضي از اشخاص که به معامله آشنا نبودند، همين که وارد محوطه مي شدند، دستشان مي رفت به طرف نزديک ترين آفتابه که آن را بردارند. ولي ناگهان نعره متولي باشي بلند مي شد و با آن چنگک بلندش مانند مالک دوزخ، مجال به حاجت مند نمي داد و اشاره مي کرد که آن آفتابه را زمين بگذارد و آفتابه ديگري را مثلاً از رديف سوم بلند کند و به دست او بدهد.مترسک سر خرمن
اسلاید 335: متر سک سر خرمناشخاصي که به واسطه تردد، بيشتر با مأمور آنجا سلام عليکي پيدا مي کردند، گاهي به او مي گفتند: پدر جان آفتابه که آفتابه است چه فرقي مي کند، کدام را بردارد.متولي در جواب، قيافه فيلسوف مأبا نه اي به خود مي گرفت و مي گفت درست است آفتابه آفتابه است و هيچ فرقي با هم نمي کند. اما اگر قرار باشد هر کس اجازه داشته باشد با اختيار خود آفتابه بردارد، نظام اين جهان به هم مي خورد و هر کي هر کي مي شود و مردم خيال مي کنند من مترسک سر خرمن هستم که اين جا نشسته ام!
اسلاید 336: مردي دهاتي بسيار بد يمن و بد قدم بود. اگر به جشن عروسي قدم مي گذاشت، آن را به مجلس عزا تبديل مي کرد. و اگر در محفل دوستان وارد مي شد، صحنة جنگ و جدال بر پا مي کرد.روزي برادر اين مرد که کد خداي دهکده بود، به ده مجاور رفت تا دختر کد خداي آنجا را براي پسرش خواستگاري کند. خانوادة دختر به شرطي با اين وصلت موافقت کردند که مرد بد يمن از اول تا آخر مراسم از دهکدة خود دور باشد و هيچ گونه دخالتي در اين کار ننمايد.بيچاره مرد شوم به قصبة دوري فرستاده شد و مراسم عروسي شروع گرديد. در همان لحظه که اهالي ده ساز و دهل مي زدند و مي رقصيدند، عموي داماد تنها و مغموم در کنار قصبه شان بود و به بخت بد خود فکر مي کرد. ناگهان فکري به سرش زد و براي اينکه در دسته گل به آب داد
اسلاید 337: شادي برادر زاده اش شريک باشد، دسته گلي درست کرد و به نهري که از ده مي گذشت انداخت. دسته گل به جايي که مراسم عروسي بر پا بود رسيد. دو کودک در کنار نهر مشغول بازي بودند، يکي از آنها خواهر کوچک عروس و ديگري برادر کوچک داماد بود. چشم آنها به دست گل زيبايي افتاد، به طمع گرفتن آن جلو رفتند و هر دو آنها در نهر افتادند و خفه شدند.عروسي به عزا تبديل شد. زيرا مرد شوم دسته گل به آب داده بود.دسته گل به آب داد
اسلاید 338: الاغ هوا را پيش بيني مي کنددر عصر خاني و فئوداليته، هر حاکمي براي خود يک وزير داشت. شرايط وزيري هم خيلي مشکل بود، زيرا وزير در واقع عقل منفصل حاکم و برايش هم منشي و هم مشاور، هم قاضي، هم خزانه دار، هم سپه سالار و هم منجم بود.آن ايام چون هوا شناسي وجود نداشت، معمولاً پيش بيني وضع هوا بر عهده وزير بود، که به کمک رمل و اسطرلاب و سير در گردش ستارگان صورت مي گرفت و با محدود بودن وسايل پيش بيني، گاهي به حقيقت مي پيوست. و البته گاهي هم اتفاق مي افتاد که غلط از آب در مي آمد و آن وقت ديگر حساب منجم باشي با کرام الکاتبين بود.
اسلاید 339: چنان که براي انوري شاعر، اين مورد پيش آمده بود:گفت انوري که بر اثر بادهاي سخت ويران شود سرا چه و باغ سکندريدر روز حکم او نوزيده است هيچ باد يا مرسل الرياح تو داني و انوري !آري در سرزمين هندوستان حاکمي بود که وزيري داشت، يک روز حاکم قصد شکار کرد، از وزير پرسيد که هوا چطور است؟ وزير حساب کرد و گفت: تا پس فردا هوا آفتابي است. و حاکم با خيال راحت وسايل شکار را از قوس و تازي گرفته تا تير و کمان آماده کردو روانه شکار شد. سر راه حاکم آسيابي واقع بود، وقتي آسيابان ديد حاکم شهر براي شکار مي رود، جلو آمد و گفت: قربانت گردم اگر چه فضولي است، با وجود اين اجازه دهيد عرض کنم که امشب باران خواهد باريد.الاغ هوا را پيش بيني مي کند...
اسلاید 340: حاکم که پيش بيني وزير خود اطمينان داشت به ريش آسيابان خنديد و گذشت. حوالي غروب که هوا آفتابي بود، ناگهان قيافه آسمان در هم گرفت و ابر ها از چهره آسمان بالا آمدند و شروع به باريدن کردند، چه باريدني! حاکم مجبود شد که از نيمه راه برگردد و به خاطر همين پيش بيني هوا اول دستور داد که جناب وزير در اختيار کار گزيني قرار بگيرد، بعد هم وقتي به آسيابان کذايي رسيد، آسيابان را خواست و گفت: چون معرفت تو بيش تر از وزير سابق ماست، او را معزول کرده و تو را به وزارت انتخاب مي کنم.(منظور از معرفت علم و آگاهي است)آسيابان آدم منصفي بود و به خلاف کساني که عاشق مقام هستند و برايشان تفاوت نمي کند چه مقامي به آنها مي دهند، از قبول وزارت عذر خواست و گفت اگر شرط وزارت پيش بيني وضع هواست اين مقام به الاغ من مي رسد، زيرا تغييرات هوا را او به من اطلاع مي دهد که به تجربه دريافتم هر وقت گوش ها يش را راست نگه دارد، نشانه آفتاب و هواي صاف است، و هر وقت گوشهايش را به جلو خم مي کند، علامت بارندگي است.الاغ هوا را پيش بيني مي کند...
اسلاید 341: خان و خربزهگويند شخصي از دهي وارد اصفهان شد. روغن و ذغالي را که داشت، فروخت و چند توماني پول به چنگش آمد. به فکر اين افتاد که شکمي از غذا در بياورد. از دکان ميوه فروشي يک دانه خربزه خيلي بزرگ خريد و زير بغلش گرفته و رفت در يکي از مدارس قديمي شهر، سينه کش آفتاب نشست، سپس چاقو را از جيب بيرون آورد و آن را چهار قاچ کرد و شروع به خوردن نمود. همين که از خوردن پاره هاي آن فراغت يافت، پوستش را کنار گذاشت و گفت: اين ها را نمي تراشم و نمي خورم و در همين کنار مي گذارم تا مردمي که آن ها را مي بينند، بگويند خاني اينجا آمده و رفته است.همين که لحظه اي گذشت، ديدي هنوز سير نشده و باز هم دلش براي تراشيدن کف پاره هاي خربزه قيلي و ويلي مي رفت.
اسلاید 342: گفت هر چه باد باد و چاقو را برداشت و کف آن ها را هم خورد و با خود گفت:مردم پوست ها را که ديدند مي گويند اين خان نوکري هم داشته است.ولي پس از اين که از اين عمل هم فراغت يافت، ديد که باز هم سير نشده و دلش دنبال پوست ها مي رود. پيش خود گفت: چه مانعي دارد پوست ها را هم مي خورم هر کس آمد و تخمه ها را ديد، مي گويد: خاني بود خودش خربزه را خورد و نوکري داشت که پوست ها يش را تراشيده و خري هم داشت که پوستهايش را خوره است.
اسلاید 343: پس از آنکه شروع به خوردن پوست ها کرد، ديد که باز هم سير نشده و چشمش دنبال تخمه ها مي رود، بدون معطلي چنگ زد و دو لپي به خوردن تخمه ها مشغول شد و با خود گفت: مي داني چه شده؟ در اصل نه خاني آمده و نه خاني رفته!؟
اسلاید 344: دزد و رفيق همراهشدزدي که به دزدي از خانه مردم روزگار مي گذرانيد و از اين مال شکم خويش را سير مي کرد. شبي از شبها با رفيق خود همراه شد. آن ها با همديگر قرار گذاشته و در نيمه شب همراه با هم به خانه اي وارد شدند.تاريکي و وهم و ترس از بيداري مردمان، سارق را به هر سو مي کشانيد. و اين گفته راست است که دزد در هنگام ارتکاب عمل زشت خويش بيش از همه مي ترسد. دزد و رفيقش با ترس و لرز به جستجو مشغول شدند. هنوز دقايقي بيشتر
اسلاید 345: دزد و رفيق همراهشنگذشته بود که ناگهان دزد به رفيقش گفت: مثل دود که به سرعت خود را به هر سو مي کشاند، فرار را بر قرار ترجيح بدهد. ناگهان آن يار خود را گفت:زود پاي بيرون نه از اين خانه چو دودرفيق دزد از او پرسيد: براي چه؟ مگر کسي بيدار شده ؟دزد با سرعت از خانه بيرون رفت. وقتي رفيق همراهش نيز به او پيوست گفت: در تاريکي مشغول بودم و به هر جايي دست مي کشيدم؛ پاره هاي نان به دستم آمدکه ناخود آگاه آن را به دهان گذاشتم. وقتي آن را خوردم ناگهان يادم آمد که در اين خانه ( نان و نمک) خورده ام. پس نمي بايد به صاحب آن خانه خيانت مي کردم. براي همين بود که از سرقت اموال آن خانه چشم پوشيدم و بيرون آمدم.
اسلاید 346: کسي پيش وزير نظام حاکم تهران شکايت برد. که فلاني ملک مرا غصب کرده است. آن روزها هنوز ثبت املاک وجود نداشت غاصبين املاک ديگران، اصطلاحي داشتند که روي آب و ملک کسي پنجه مي انداختند و مي گفتند که از آسمان افتاده ام.وزير نظام عقب غاصب فرستاد و چون او را آوردند، گفت: چرا ملک اين آدم را غصب کرده اي. غاصب جواب داد: از آسمان افتاده ام. وزير نظام اشاره کرد، چوب و فلک آوردند و غاصب را به چوب بستند و آن قدر او را زدند تا فريادش به آسمان رفت و گفت: هر چه بگوييد همان مي کنم. وزير نظام گفت: برخيز و بعد از اين هر وقت از آسمان افتادي در خانه خودت بيفت.هر وفت از آسمان افتادي در خانه خودت بيفت
اسلاید 347: ان شاء الله گربه استروزي امام ده به مسجد مي رفت. جامه اش به سگي باران ديده بساييد. امام چشم بر هم نهاده گفت: ان شاء الله گربه است.
اسلاید 348: شک نماز هشت رکعتيصلاح صنعتي را اين گفته قيس پرسيدند که: نماز بر پا مي دارم اما هنگامي که يادش مي آورم، نمي دانم دو رکعت نماز عيد خوانده ام يا هشت رکعت.گفتندش سبب شک بين دو و هشت چيست؟پاسخ داد: « گويي وي از فرط دل مشغولي و فراموشکاري، رکعتهاي نمازش را با انگشتانش مي شمرده است و سرانجام مهبوت مانده است که آيا دو انگشتي که بسته است نشانه نمازي است که خوانده است يا آن هشت انگشت که گشوده مانده.»
اسلاید 349: بهلول و ابو حنيفهروزي بهلول از مجلس درس ابو حنيفه گذر مي کرد. او را مشغول تدريس ديد و شنيد که ابو حنيفه مي گفت حضرت صادق(ع) مطالبي مي گويد که من آن ها را نمي پسندم. اول آنکه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتي که شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممکن است به واسطه آتش عذاب شود. دوم آنکه خدا را نمي توان ديد و حال اينکه خداوند موجود است و چيزي که هستي و وجود داشته باشد چگونه ممکن است ديده نشود. سوم آنکه فاعل و به جاي آورنده اعمال، خود بني آدم است در صورتي که اعمال بندگان به موجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان. بهلول همين که اين کلمات را شنيد کلوخي برداشت و به سوي ابو حنيفه پرت کرده و گريخت. اتفاقاً کلوخ بر پيشاني ابو حنيفه خورد و او را آزرده نمود. ابو حنيفه و شاگردانش بهلول را گرفته پيش حنيفه بردند. بحلول پرسيد از طرف من به شما چه ستمي شده است؟! ابو حنيفه گفت: کلوخي که پرت کردي سرم را به درد آوده است. بهلول آيا مي تواني آن درد را نشان دهي؟ بهلول جواب داد اگر دردي موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزي؟ آيا تو خود نمي گفتي: هر چه هستي دارد قابل ديده است و از نظر ديگر، مگر تو از خاک ديده نشده اي و عقيده نداري که هيچ چيز به همجنس خود آسيبي نمي رساند، آن کلوخ هم از خاک بود پس بنابر بر عقيده تو، من تو را نياز دارم. و از اين ها گذشته مگر تو نمي گفتي هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل آن خداوند است و بنده را تقصير نيست. پس اين کلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصير نيست .«اقتباس از روضات الجنات و شجره طوبي»
اسلاید 350: خوف فردوسي از زنشدر حالي فردوسي شعر زير را مي سرود: زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک از اين هر دو ناپاک بههمسرش با شنيدن نام زن سراسيمه بر او مي آشوبد که در بارۀ زن چه مي گفتي؟فردوسي با خوف مي گويد:زن و اژدها هر دو پيغمبرند فرستاده حضرت داورند!!!
اسلاید 351: از سگ آموختمشبلي که در ميان عارفان و زاهدان نام و مقامي سزاوار يافته بود ، روزي در مقابل پرسشي قرار گرفت که:اي شيخ دوست داريم بدانيم که شما در کار زهد و تقوا چه هنگام وارد شديد ؟ شبلي در پسخ گفت:روزي از محله اي عبور مي کردم که سگي را بر کتار جوي آب ديدم.«حيوان به خيال اينکه سگي در آب وجود دارد مي ترسيد آب بخورد وخود را عقب مي کشيد.اين روي آوردن و گريز اواز آب ، ساعتي ادامه پيدا کرد.
اسلاید 352: از سگ آموختماما تا چه هنگام تشنگي را تحمل کرد ؟ سرانجام سگ طاقت از کف بداد و ناگهان سر به زير آب فرو برد و با کمال تعجب و حيرت دانست که سگي در کار نبوده است.آري حجاب آن سگ در رفع تشنگي خود آن بود و وقتي خود را را نديد آسودگي و سيرابي يافت.شبلي پس از اندکي سکوت ادامه داد:با مشاهده آن ماجرا دانستم که حجاب مانع من در رسيدن به کمال ، خودبيني ام مي باشد.
اسلاید 353: از سگ آموختمپس کوشش نمودم تا خود را نبينم و به خود نينديشم تا راه سعادت را پيدا کنم.زخود فاني شدم کارم به آمد سگي در راهم اول رهبر آمد تو هم از راه چشم خيز بر خيز حجاب خود ، تويي از پيش بر خيز
اسلاید 354: سلطان ثروتمندحکيمي مردي را ديد که بر ساحل دريا سخت محزون بود و بر دنيا تأسف همي خورد.وي را گفت:اي جوان اگر در اوج بي نيازي به دريايي بودي و کشتي ات بگسسته بود و نزديک بود که هلاک شوي ، آيا آرزومند نبودي که هر چه داري از دستت برود و نجات يابي .گفت:بلي.
اسلاید 355: سلطان ثروتمندحکيم گفت:حال اگر بر تمام دنيا سلطنت داشتي و اطرافيانت عزم قتل تو را کرده بودند ، آرزومند نبودي تمام آنچه داري از دست بدهي و خلاصي يابي.گفت:بلي.حکيم گفت:تو هم اکنون هم ثروتمني و هم سلطان.مرد نيز از سخنان حکيم آرامش يافت.
اسلاید 356: سکوت اولاتر در مجلس معاويه يکي از بزرگان خاموش بود و هيچ نمي گفت.معاويه گفت:چرا سخن نمي گويي ؟آن مرد فاضل گفت:چه بگويم ؟اگر راست گويم از تو بترسم و اگر دروغ گويم از خدا بترسم ، پس هيچ نگويم که سکوت در اين مقام اولاتر است.
اسلاید 357: کلاه کلاه شايد تنها چيزي است در زبان فارسي که برداشتنش و گذاردنش، هر دو يک معني مي دهند . ابداع اين دو اصطلاح را نيز به نادرشاه نسبت مي دهند . زيرا وقتي هند را تصرف کرد، علي رقم جوانمردي که در حق سلطان مغلوب کرد و تاج و تخت او را به خودش بخشيد ، کشور هند را از جواهرات خالي کرد .
اسلاید 358: سلطان هند و نادرشاه سلطان هند درصدد برآمد به نادر حقه بزند و يکي از دو قطعه الماس کوه نور و درياي نور را لاي عمامه اش پيچيد،تا از ديد نادرشاه مخفي بماند.اما نظر موشکاف نادر جاي الماس را پيدا کرد ويک روز که دو سلطان کنار هم نشسته بودند،نادربه عنوان اينکه اتحاد و يگانگي خود را با سلطان هند تکميل کند عمامه مرصع او را برداشت و بجايش کلاه پشمينه خود را بر سر وي نهاد و به اين ترتيب جواهر مسطور نيز با کلاه سلطان هند به نادر منتقل شد.مي گويند لفظ کلاه برداري و کلاه سر مردم گذاشتن از آنجا مصطلح شد .
اسلاید 359: گل چيده هابرناردشاو شاعر و نويسنده شوخ طبع انگليسي خيلي لاغر و تکيده بود، روزي چسترتون نويسنده ديگري که چاق و تنومند بود با او شوخي کرد و گفت:( شهر زاد دهيري؛ مرواريد سخن؛ ص14)وقتي آدم چشمش به تو مي افتد فکر مي کند که در انگلستان قحطي روي داده است. برناردشاو که خيلي حاضر جواب بود فوري گفت: مو قعي که چشمش به تو مي افتد فکر مي کند مسبب اين قحطي تو هستي.
اسلاید 360: همان صفحه 15به نقل از شيخ بهاييحکايتشخصي ثروتمند خواست بهلول را در ميان جمعي به مسخره بگيرد. به بهلول گفت: هيچ شباهتي بين من و تو است؟ بهلول گفت البته که هست. دو چيز ما شبيه يکديگر است: يکي جيب من و کله تو که هر دو خالي است و ديگري جيب تو و کله من که هر دو پر است.
اسلاید 361: مجموعه حکايات دوم : چند داستان از کليله و دمنهداستان ايراني راه و بي راهتسبيح خداوند تعالي (بحر طويل)معجزه شهر (بحر طويل)تو را من چشم در راهم (بحر طويل)
اسلاید 362: حكايت :بوزنه اي در درودگري را ديد كه بر چوبي نشسته بود و آن را مي بريد ودوميخ پيش او ، هر گاه كه يكي را بگوفتي ديگري كه پيشتركوفته بودي برآوردي . در اين ميان درودگر به حاجتي برخاست ، بوزنه برچوب نشست از آن جانب كه بريده بود، انثيين او در شكاف چوب آويخته شد و آن ميخ كه در كار بود پيش از آنكه ديگري بكوفتي برآورد .هر دو شق چوب بهم پيوست انثيين او محكم در ميان بماند از هوش بشد درودگر باز رسيد وي را دست بردي سره بنمود تا در آن هلاك شد . و از اينجا گفته اند ”درودگري كار بوزنه نيست ”.
اسلاید 363: زاهدي از جهت قربان گوسپندي خريد در راه طايفه اي طراران بديدند ،طمع در بستند وبا يکديگر قرار دادن که او را بفريبند و گوسپند بستانند پس يک تن به پيش او درآمد و گفت : اي شيخ ، اين سگ کجا مي بري ؟ ديگري گفت : شيخ عزيمت شکار مي دارد که سگ در دست گرفته است سوم بدو پيوست و گفت : شيخ عظيمت شکار مي دارد که سگ در دست گرفته است سوم بدو پيوست و گفت : اين مرد در کسوت اهل صلاح است اما زاهد نمي نمايد که زاهدان با سگ بازي نکنند و دست و جامه خود را از آسيب او صيانت واجب بينند ، از اين نسق هر چيز مي گفتند تا شکي در دل زاهد افتاد وخودرا در آن متهم گردانيد و گفت که : شايد بود که فروشنده اين جادو بوده است و چشم بندي کرده . در جمله گوسپند را بگذاشت و برفت و آن جماعت بگرفتند و ببرد
اسلاید 364: مردي در بيابان گنجي يافت ، با خود گفت اگر نقل آن بذات خويش تكفل كنم عمري در آن شود و اندك چيزي تحويل افتد ، بصواب آن نزديك تر كه مزدوري چند حاضر آرم و ستور بسيار كرا گيرم و جمله بخانه برم . هم بر اين سياقت برفت و بارها پيش از خويشتن گسيل كرد .مكاريان راسوي خانه خويش بردن به مصلحت نزديكتر نمود چون آن خردمند دور انديشه بخانه رسيد در دست خويش از آن گنج جز حسرت و ندامت نديد.وبه حقيقت بيايد دانست كه فايده در فهم است نه در حفظ و هر كه بي وقوف در كاري شروع نمايد همچنان باشد كه :مردي مي خواست كه تازي گويد دوستي فاضل از آن وي تخته اي زرد بر دست داشت گفت : از لغت تازي چيزي از جهت من بران بنويس چون پرداخته شد بخانه بر دو گاه گاه دران مي نگريست و گمان برد كه كمال فصاحت حاصل آمد روزي در محفلي سخني تازي خطا گفت يكي از حاضران تبسمي واجب ديد بخنديد وگفت . بر زبان من خطا رود و تخته زرد من در خانه من است
اسلاید 365: آورده اند كه در آب گيري دو بط و يكي باخه ساكن بودند و ميان ايشان بحكم مجاورت دوستي و مصادقت افتاده ناگاه دست روزگار غذار رخسار حال ايشان بخراشيد وسپهر آينه فام صورت مفارقت بديشان نمود ، و در آن آب كه مايه حيات ايشان بود نقصان فاحش پيدا آمد بطان چون آن بديدند به نزديك باخه رفتند وگفت : بوداع آمده ايم پدرود باش اي دوست گرامي ورفيق موافق باخه از درد فرقت و سوز بناليد و از اشك بسي در وگهر باريدو گفت : اي دوستان و ياران ، مضرت نقصان آب درحق من زيادت است كه معيشت من بي از آن ممكن نگردد و اكنون حكم مروت و قضيت كرم عهد آنست كه بردن مرا وجهي انديشيد وحيلتي سازيد گفتند :رنج هجران توما را بيش است و هر كجا رويم اگر چه در خصب و نعمت باشيم بي ديدار تو از آن تمتع و لذت نيايم اما تو اشارت مشفقان و قول ناصحانرا سبك داري وبر آنچه به مصلحت حال و مال تو بپوندد ثبات نكني .
اسلاید 366: و اگر خواهي كه تو را ببريم شرط آن است كه چون ترا برداشتيم و در هوا رفت چندانكه مردمان را چشم بر ما افتد هر چيز گويند راه جدل بر بندي والبته لب نگشايي . گفت : فرمن بردارم وآنچه بر شما از روي مروت واجب بود بجاي آورديد ، و من هم مي پذيرم كه دم طرقم ودل در سنگ شكنم .بطان چوبي بياوردند و باخه ميان آن بدندان بگرفت محكم ، و بطان هر دو جانب چوب را بدهان برداشتند و او را مي بردند چون باوج هوا رسيدند مردمان را از ايشان شگفت آمد و از چپ وراست بانگ بخاست كه ” بطان باخه مي برند“ باخه ساعتي خويشتن نگاه داشت آخر بي طاقت گشت وگفت ” تاكور شويد . دهان گشاد بود و از بالا در گشتن بطان آواز دادند كه : بر دوستان نصحيت باشد.
اسلاید 367: آورده اند که زاغي و گرگي وشگالي در خدمت شيري بودند ومسکن ايشان نزديک شارعي عامر .اشتر بازرگاني در آن حوالي بماند به طلب چراخوردر بيشه آمد . چون نزديک شير رسيد از تواضع وخدمت چاره نديد شير او را استمالت نمودو از حال او استکشافي کرد و پرسيد : عزيمت در مقام و حرکت چيست ؟ جواب داد که : آن چه ملک فرمايد شير گفت : اگر رغبت نمايي در صحبت من مرفه وايمن بباش اشتر شاد شد و در آن بيشه ببود .و مدتي بر آن گذشت روزي شيردر طلب شکار مي گشت پيلي مست با او دو چهار شد ، و ميان ايشان جنگ عظيم افتاد واز هر دو جا مقومت رفت و شير مجروح و نالان باز آمد ،وروزها از شکار بماند وگرگ و زاغ وشگال بي برگ مي بودند شير اثر آن بديد و گفت : مي بينيد در اين نزديکي صيدي تا من بيرون روم وکار شما ساخته گردانم ؟
اسلاید 368: ايشان در گوشه اي رفتند و با يکديگر گفت : در مقام اين اشتر ما چه فايده ؟ نه ما را با او الفي ونه ملک را از او فراقي . شير را بران بايد داشت تا او را بشکند ، تا حالي طعمه او فرونماند و چيزي بنوک ما رسد . شگال کفت : اين نتوان کرد ، که شير او را امان داده ست و در خدمت خويش آورده . و هر که ملک را بر غدر داد تحريض نمايد و نقض عهد را در دل او سبک گرداند ياران و دوستان را در منجنيق بلا نهاده باشد و آفت را بکمند سوي خود کشيده . زاغ گفت : آن وثيقت را در رخصتي توان انديشيد و شير را از عهده بيرون توان آورد ؛ شما جايي نگاه داريد تا من باز آيم .پيش شير رفت و بيستاد. شير پرسيد که : هيچ به دست شد ؟ زاغ گفت : کس را چشم از گرسنگي کار نمي کند ، لکن وجه ديگر است ، اگر امضاي ملک بدان پيوندد همه در خصب و نعمت افتادي . شير گفت : بگو زاغ گفت : اين اشتر ميان ما اجنبي است ، و در مقام او ملک فايده اي صورت نمي توان کرد.
اسلاید 369: شيردر خشم شد وگفت : اين اشارات از وفا و حريت دور است و با کرم و مروت نزديکي و مناسبت ندارد .اشتر را امان داده ام بچه تاويل جفا جايز شمارد ؟ زاغ گفت : بدين مقدمه وقوف دارم ، لکن حکما گويند که ؟ ”يک نفس را فداي اهل بيتي بايد کرد و اهل بيتي را فداي قبيله اي و قبيله اي را فداي اهل شهري و اهل شهري را فداي ذات ملک اگر در خطري باشد :“و عهد را همه مخرجي توان يافت چنان که ملک از وصمت قدر منزه ماند ، و حالي ذات او از مشقت و مخافت بوار مسلم ماند.شير سر در پيش افکندزاغ باز رفت و ياران را گفت : لختي تندي وسر کشي کرد ، آخر رام شد و به دست آمد اکنون تدبير آنست که ما همه بر اشتر فراهم آيم ، و ذکر شير و رنجي که او را رسيده است تازه گرداني ، و گويم ”ما در سايه دولت و سامه حشمت اين ملک روزگار خرم گذرانيده ايم .امروز که او را اين رنج افتاد اگر
اسلاید 370: بهمه نوع خويشتن برو عرضه نکنيم وجا و نفس فداي ذات و فراق او نگردانيم به کفران نعمت منسوب شوي ، و به نزديک اهل مروت بي قدر و قيمت گرديم وصواب آنست که جمله پيش او رويم و شکرايادي او باز رانيم.ومقرر گردانيمکه از ما کاري ديگر نيايد ، جان ها و نفس هاي ما فداي ملک است . به هر يک از ما گويد : امروز چاشت ملک از من سازد .و ديگران آن را دفعي کنند و عذري نهند بدين تودد حقي گذارده شود و ما را زياني ندارد؛ اين فصول با اشتر دراز گردن کشيده بالا گفتند ، و بيچاره را بدمدمه در کوزه فقاع کردند ، وبا او قرار داده پيش شير رفتند . و چون از تقرير ثناع ونشر شکر بپرداختند زاغ گفت : راحت ما به صحت ذات ملک متعلق است و اکنون ضرورتي پيش آمده است و از امروز ملک از گوشت من سد رمقي حاصل توان بود ، مرا بشکند ديگران گفتند : در خوردن تو چه فايده از گوشت تو چه سيري ؟ ! شگال هم بران نمط فصلي آغاز نهاد جواب دادن که :
اسلاید 371: گوشت تو بوي ناک وزيان کار است طمعه ملک را نشايد . گرگ هم بر اين منوال سخني بگفت .گفتند که : گوشت تو خناق آرد ، قايم مقام زهر هلاهل باشد .اشتر اين دم چون شکر بخورد و ملاطفتي نمود . هم گنان يک کلمه شدن وگفتند: راست مي گويي و اثر صدق عقيدت و فرط شفقت عبارت مي کني يک بارگي در وي افتادند و پاره پاره کردند . و اين مثل بدان آوردم که مگر اصحاب اغراض ، خاصه که مطابقت نمايند ، بي اثر نباشد دمنه گفت : وجه دفع ، چه مي انديشي ؟ گفت : جز جنگ و مقاومت روي نيست ، که اگرکسي همه عمر به صدق دلش
اسلاید 372: شبي با ياران خود بدزدي رفت ،خداوند خانه بحس حركت ايشان بيدار شد وبشناخت كه بر بام دزدانندقوم را آهسته بيدار كرد وحال معلوم گردانيد آنكه فرمود كه : من خود را در خواب سازم و تو چنانچه ايشان آواز تو مي شنوند با من درسخن گفتن آي وپس از من بپرس بالحاح هر چه تمامتر كه اين چندين مال از كجا بدست آوردي . زن فرمان برداري نمود و بر آن ترتيب پرسيدن گرفت. مرد گفت : از اين سوال درگذر كه اگرراستي حال با تو بگويم كسي بشنود ومردمان راپديد آيد.زن مراجعت كرد الحاح در ميان آورد .مردگفت :اين مال من از دزدي جمع شده كه در آن كار استاد بودم وافسوني دانستم كه شبهاي مقمر پيش ديوارهاي توانگران بيستاد مي وهفت بار بگفتمي كه شولم شولم ، ودست در روشنايي مهتاب زدمي و بيك حركت به بام رسيدمي ، وبر سر روزني بيستادمي وهفت بار ديگر بگفتمي شولم واز ماهتاب از روزن خانه برآمدمي . به بركت اين افزون نه كسي مرا بتوانستي ديد و نه در من بدگماني صورت بستي به تدريج اين نعمت كه مي بيني به دست آمد.
اسلاید 373: اما زينهار تا اين لفظ كسي را نياموزيم كه از آن خلالها زاطد. دزدان بشنوند و از آموختن آن افزونها شايدها نمودند ، و ساعتي توقف كردن ، چون ظن افتاد كه اهل خانه در خواب شدن مقدم دزدان هفت بار بگفت شولم ، و پاي در روزن كرد . همان بود و سرنگون فرو افتاد . خداوند خانه ي چوب دستي برداشت و شانهاش بكوفت و گفت : همه عمر برو بازو زدم ومال به دست آورد تا تو كافر دل پشتواره بندي و ببري؟ باري بگوتو كيستي .دزد گفت : من آن غافل نادانم كه دم گرم تو مرا به باد نشاند تا هوس سجاده بر روي آب افكنده پيش خاطر آوردم و چون سوخته نم داشت آتش در من افتاد و قفاي آن بخوردم .اكنون مشتي خاك پس من انداز تا گراني ببرم.
اسلاید 374: داستان ايراني راه و بي راه يکي بوديکي نبودزيرگنبد کبود غير از خداي مهربون هيچ کس نبوددوبردار بودند يکي به نام راه ويکي به نام بي راه يک روز يکي به ديگري گفت بيا سفر کنيم به ديار ديگر آنجا شايد خداوند نعمت بيشتري نصيبمان کند قرار گذاشتند هر کدام براي توشه راه سفره اي نان و کوزه اي آب بياورند روز موعد حرکت کردند پشت شهر و روي به پهن دشت بيابان رفتند و رفتند تا نيم روز که خسته و گرسنه براي رفع خستگي و صرف نهار کمي نشستند وهر کدام از سفره توشه خود مقداري نان و از کوزه آب کمي آب خوردند و دوباره به سفر ادامه دادند تاتاريکي شب که جايي بي توته کردند و روز بعد باز به راه خود ادامه دادند تا موقعه نهار که براي خوردن و آشاميدن کمي نشستند قبل از شروع به خوردن بي راه به راه گفت برادر بهتر است
اسلاید 375: براي حفظ نان ها يکي از سفرها را باز کنيم واز يک کوزه آب بخوريم که نان سفره ديگر سالم بماند راه قبول کرد وگفت باشد ابتدا سفره مرا مي خوريم پس از سفره راه نان خوردند واز کوزه اوآب نوشيدند بعد از چند روز نان وآب راه تمام شد آن روز هر چه رفتند بي راه براي خوردن وآشاميدن حاضر به نشستن نشد ودر بين راه خودش از کوزه آب مي خورد ولي به راه مي گفت بايد صرفه جويي کنيم که تمام نشود اين گونه رفتار چند روز ادامه داشت تا جايي که راه از تشنگي و گرسنگي رمق نداشت هر چه التماس کرد بي راه به او اعتنايي نکرد راه به او گفت برادر تو نان و آب مرا خوردي اکنون من دارم از تشنگي ميميرم کمي آب به من بده بي راه گفت آب به چشم است بيچاره راه که چاره اي نداشت و از طرفي فکر نمي کرد برادرش تا اين اندازه بي رحم باشد قبول کرد بي راه هر دو چشم او را درآورد ولي
اسلاید 376: آب هم به او نداد و او را گذاشت و رفت راه گرسنه و تشنه و نابينا و درد چشم خسته و نالان کمي افغان و خيزان رفت تا رمقي برايش نماند وروي زمين دراز کشيد که اتفاقاً درختي بالاي سرش بود در عالم خواب و بيهوشي صداي پرواز دو کبوتر را روي درخت شنيد پس از لحظه اي سکوت شنيد که يکي از کبوتران به ديگري گفت خواهر وديگري گفت جان خواهر گفت مي داني اين بيچاره اي که زير درخت افتاده کيست ديگري گفت کيست اولي گفت اين همان راه است که آب و نان خود را با برادرش خورد ولي برادرش بي راه به او خيانت کرد و نه تنها نان وآب به او نداد بلکه چشمهايش را هم کور کرد کبوتر ديگر گفت اگر صداي ما را بشنود و از برگ اين درخت مرحم درست کند و روي چشم هايش بگذارد چشم هايش خوب خواهد شد با شنيدن اين حرف راه يکدفعه نيم خيز شد ونشست و کبوتران ترسيدن و
اسلاید 377: پرواز کردند و رفتند راه به هر زحمتي بود از جا بلندشد وبا دستمالي مقداري از برگ درخت بالاي سرش را چيد وکور مال کور مال دوتا سنگ پيدا کرد و برگها را کوبيد و به شکل خمير درآورد با سفره خالي نانش خمير را روي دو چشم خود بست و چند ساعت صبرکرد پس از باز کردن دستمال در کمال تعجب و شادي مشاهده کرد که چشم هايش به خوبي مي بيندپس ابتدا مقداري از برگ درخت چيد و سفره خود را پر کرد وبه کمر بست وبه اطراف نگريست آسياب خرابه اي ديد آنجا رفت از مخزن آب قديمي آب خورد وارد آسياب شد واطراف را نگاه کرد مقداري گردو ديد آنها را هم شکست و خورد و چون غروب شده بود تصميم گرفت شب را در پشت بام آسياب بخوابد بالا رفت وسفره پر برگ را زير سر گذاشت و خوابيدنيمه هاي شب با صداي ضعيفي چشم هاي خودرا باز کرد .
اسلاید 378: و موشي را ديد که سکه اي به دهن دارد و آن را آورد وپشت بام زير نور مهتاب گذاشت و رفت و اين کار را چهل بار تکرار کرد همين که خواست سکه اولي را ببرد راه پريد واو را فراري داد و سکه ها را جمع کرد روز بعد برخاست و پس از کمي راهپيمايي به روستاي رسيد وبا خرج کردن يکي از سکه ها به اندازه کافي نان و توشه وکوزه آبي خريد وبه راه ادامه داد رفت و رفت تا پس از چند روز به ولايتي بزرگ وآباد رسيدو در کمال تعجب ديد تمام مردمان آنجا سياه پوش هستند از آنها علت سياه پوشي را پرسيد گفتند حاکمي دارند بسيار عادل و مهربان که مردم او را بسيار دوست مي دارندو ايشان دختري دارد که از نعمت بينايي بي بهره است وهر چه پزشکان تلاش کرده اند هيچ کدام موفق نشده اندکه بينايي او را معالجه کنند وحاکم بسيار غمگين است و مردم هم به همين علت سياه پوش اند راه که معالجه چشم خود را با خمير برگ آن درخت تجربه کرد و اطمينان داشت .
اسلاید 379: آدرس منزل حاکم را پرسيد و به آنجارفت وبه دربان گفت من براي معالجه چشم دختر حاکم آمده ام خبر به حاکم رسيد ولي او که نتيجه کار پزشکان بسيار زيادي را ديده بود و اميدي به بهبودي چشم دخترش نداشت با ناراضايتي گفت به شرطي اجازه کار را به او مي دهم که اگر توانست معالجه کند هر چه بخواهد به او مي دهم و اگر نتوانست او را جلوي حيوانات درنده مي اندازم خدمه اين پيام را به راه دادند و راه با شادماني قبول کرد خدمه اورا به اتاقي راهنمايي کردند که دختر حاکم آنجا بود راه وارد اتاق شد از خدمه هاوني و دستمالي خواست که به او دادند راه در اتاق را بست و شروع به کار کردو چندساعت صبر کرد سپس از دختر حاکم اجازه خواست و گفت حاضر هستيد دختر حاکم هم که مانند پدرش مايوس بود فقط با سر جواب مثبت داد . راه دستمال را باز کرد و گفت لطفاً نگاه کنيد دختر حاکم در کمال ناباوري و شعف بسيار چشم هاي خود را بينا يافت .
اسلاید 380: و از شوق شادي دست راه را بوسيد و با سرعت به طرف پدرش دويد حاکم هم که دختر را مقابل خود ديد و باور نمي کرد چشم هاي خود را ماليد و دختر پدرش را بغل کرد پدر که بسيار خوشحال شده بود دختر را غرق بوسه کرد و دنبال پزشک که همان راه بود فرستاد راه را خدمت حاکم آوردند راه اداي احترام کرد حاکم بسيار از او تقدير کرد و گفت اکنون که تو چنين کار بزرگي برايم کردي طبق قولي که دادم هر چه مي خواهي بگو تا به تو بدهم راه گفت اگر حاکم لطف فرمايد مرا به غلامي قبول فرموده و دختر حاکم را به عقد ازدواج من درآورند حاکم نگاهي به دخترش کرد و ديد او هم موافق است گفت مبارک است و شهر را آئين بستند و هفت روز و هفت شب در شهر جشن گرفتند و مردم را ميهمان کردند وشادي در شهر پر شد از آن روز راه به عنوان وزير و مشاور حاکم برگزيده شد .
اسلاید 381: روزي راه در حين گشت در شهر بي راه را ديد که با لباس مندرس مشغول دريوزگي است فرستاد او را به خدمت آوردند از او پرسيد تو کيستي واز کجا مي آيي بي راه که خود چشم هاي راه را درآورده بود و اصلا او را نمي شناخت گفت من تاجري بودم با ثروت و مال فراوان در سفري که به چين رفتيم در راه بازگشت برادرم به من خيانت کرد و مرا تنها گذاشت و همه مال و ثروت من را با خود برد راه که ديد باز هم بي راه دروغ مي گويد و نابکار است و خيانت را به برادرش نسبت مي دهد گفت او را زنداني کنيد تا وقتي آدم شود .
اسلاید 382: ”بحر طويل“ تسبيح خداوند تعالي دوستان ، آمده ام باز ، که اين دفتر ممتاز ، کنم باز و شوم قافيه پرداز و سخن را کنم آغاز به تسبيح خداوند تبارک و تعالي که غفور است و رحيم است ، صبور است و حليم است ، نصير است و رفوف است ، و کريم است ، قدير است و قديم است خدايي که بسي نعمت سرشار به ماآدميان داده ، گهر هاي گران داده ، سر و صورت و جان داده ، تن و تاب و توان داده ، رخ وروح روان داده ، لب و گوش و دهان داده ، دل و چشم و زبان داده ، شکم داده و نان داده ، زآفات امان داده ، کمالات نهان داده ، هنرهاي عيان داده و توفيق بيان داده واينها پي آن داده ، که از شکر عطا و کرمش چشم نپوشيم و زهر غم نخروشيم وزهر درد نجوشيم و تکبر نفروشيم ومي از ساغر توحيد بنوشيم .
اسلاید 383: و بکوشيم که تا از دل و جان شکر بگويم عنايت خداوند مبين را . آفريننده ي دانا و خداوند توانا و مهين خالق يکتا و بهين داور دادار ، کز وگشته پديدار ، به دهر اين همه آثار ، چه دريا و چه کهسار ، چه صحرا و چه گلزار ، چه انهار و چه اشجار ، اگر برگ و اگر بار ، اگر مور و اگر مار ، اگر نور و اگر نان و اگر ثابت و سيار .خدايي که خبر دار بود از همه اسرار، غني باشد و غفار ، شود مرحمتش يار ، درين دار و در آن دار ، به اخيار و به زهاد وبه عباد و به اوتاد و به آحاد و افراد نکوکار ، خدايي که اعطا کرده و به هر مرغ پرو بال ، به هر مار خط و خال ، به هرشير بر ويار ، و به هر کار و به هر حال بود قبله ي آمال و شود ناظر اعمال ، فتد در همه ي احوال از اين سايه ياقبال به فرق سر آن قوم که پويند ره خير ونکوکاري و دين داري وهوشياري و ايمان وصفا و کرم و صدق و يقين را
اسلاید 384: آرزومندم و خواهنده که بخشنده به هر بنده شکيبايي و تدبير و توانايي و بينايي و دانايي بسيار که باپيروي از عقل ره راست بپوييم و زهر قصه ي شيرين و حديث نمکين پند بگيريم و نصحيت بپذيريم وچنان مردم فرزانه بدان گونه حکيمانه در اين دار جهان عمر سرآريم که از کرده ي خود شرم نداريم وره بد نسپاريم و بدرگاه خدا شکر گذاريم که ما را به ره صدق و صفا و کرم و عدل چنان کرده هدايت ازسر لطف و عنايت که زما خلق ندارند شکايت .به از ين نيست حکايت ، به ازين چيست درايت ، که زحسن عمل ما به نهايت ، همه کس راست رضايت ، چه خداوند چه مخلوق خداوند ، به گيتي همه باشند ز ما راضي و خرسند و به توفيق الهي بتوانيم در اين دار فنا زندگي سالم و بي دغدغه اي داشته باشيم و در آن دار بقاع نيز خداوند کند قسمت ما نعمت فردوس برين را .
اسلاید 385: معجزه شهر آن شنيدم که يکي مرد دهاتي هوس ديدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسيار مديدي و تقلايشديدي به کف آورد زر و سيم و رو کرد به به تهران ،خوش و خندان و غزل خوان ز سر شوق و شعف گرم تماشاي عمارات شد و کرد به هر کوي گذرها و به هرسوي نظرها وبه تحسين و تعجب نگران گشت به هر کوچه و بازار و خيابان و دکاني .در خيابان به بنايي که بسي مرتفع و عالي و زيبا و نکو بود و مجلل ، نظر افکند و شکراز ديدن آن خرم و خرسند و بزد يک دو سه لبخند و جلو آمد ومشغول تماشا شد و يک مرتبه افتاد به آسانسور ، ولي البته نبود آدم دل ساده خبر دار که آن چيست ؟ براي چه شده ساخته ، يا بهر چه کار است ؟ فقط کرد به سويش نظر و چشم بدان دوخت زماني .ناگهان ديد زني پير جلو آمد و آورد برآن دکمه ي پهلوي آسانسور به سرانگشت فشاري و به يک
اسلاید 386: و به يک باره چراغي بدرخشيد و دري وا شد از آن پشت اتاقي و زن پير و زبون داخل آن گشت و درش نيز فروبست دهاتي که همان طور بدان صحنه ي جالب نگران بود ز نوع ديد دگر باره همان در به همان جاي زهم وا شد و اين مرتبه يک خانم زيبا وپري چهر برون آمد از آن ، مردک بيچاره به يک باره گرفتار تعجب شد وحيرت چو به رخسار زن تازه جوان خيره شد و ديد در چهره اش از پيري و زشتي ابداً نيست نشاني پيش خود گفت که : ما در توي ده اين همه افسانه ي جادوگري و سحر شنيديم ، ولي هيچ نديديم به چشم خودمان همچه فسون کاري و جادو که در اين شهر نمايند و بدين سان به سهولت سر يک ربع زني پير مبدل به زن تازه جواني شود افسوس کزين پيش ، نبودم من درويش ، از اين کار ، خبردار ، که آرم زن فرتوت و
اسلاید 387: و سيه چرده ي خود نيز به هم راه درين جا ، که شود باز جوان ، آن زن بيچاره و من سر پيري برم از ديدن وي لذت و ، با او به ده خويش چو برگردم وزين واقعه يابند خبراهل ده ما ، همه ده بگذارند ، که در شهر بيارند زن خويش چو دانند به شهر است اتاقي که درونش چو رود پيرزني زشت ، برون آيد از آن خانم زيباي جواني
اسلاید 388: تورا من چشم در راهم نمونه ي بحر طويل از هدهد ميرزا عمو نوروزرفقا خاطر خود شاد بداريد و ره غم مسپاريد و گل و لاله بباريد و به هر سو بگذاريد که يک بار دگر فصل بهار آمد و نوروز درآمد ز در و کرد طبيعت هنر و ابر برآورد سر و ريخت زباران گهر و سبز شد از نوع شجر و داد نويد ثمر وگشت چنان جلوه گر و يا جهان زيب وفرولطف صفايي دگر وکرد غم از دل به در مي دهدت باد بهاري خبر از طي شدن فصل زمستان که کني ترک شبستان و تو هم چون گل خندان بزني خيمه به بستان و ببيني که گلستان ز گل و لاله و ريحان وزباريدن باران شده چون روزي رضوان همه پر لاله ي نعمان همه پرنرگس فتان همه پر گهر و مرجان غرض اي نور دل وجان منشين زار و پريشان که شوي سخت پشيمان .
اسلاید 389: چو دهي فرصت عيش و طرب از دست درين فصل دل انگيز وفرح زاد که صفا داده به هر باغ و به هر راغ و چنان ساحت فردوس برين کرده جهان را .همه جا زمزمه سال جديد و همه را شوق شديد وسخن از گردش عيد است گل سرخ و سپيد است که برخاک پديد است . در اين عيد سعيد است که بس روح اميد است که در جسم دميده است زهر سوي نويد است که بر خلق رسيد است ولي من ز رخم رنگ پريده است که هنگام خريد است واز اين فقر شديد است که قلبم ترکيده است و دلم سخت تپيده است به يک سوي مجيد است که خونم را بمکيده است به يک سو فريده است همين خير نديده است که پيوسته پريده است به جان من مسکين که برايش بخرم کفش و کلاه وکت و جوراب بدان سان که زهر باب فتددل به تب و تاب شب از چشم پرد خواب ولي سال نوين با همه خرج تراشي که کند مايه ي شادي است
اسلاید 390: سرآغاز بهار است و زماني خوش وخرم که به هر سوي وبه هر کوي کني روي وکشي بوي وببيني رخ دل جوي و سرو صورت نيکوي و کني جامه ي نو دربر و از صبح الي شام به صد شوق نهي گام در خانه ي اقوام پي ديدن و بوييدن و بوسيدن وليسيدن دست وسر وروي پدر ومادر وهم شيره و داداش وعمو جان و فلان دايي وهر عمه و هر خاله و هر حاجي و هر حاجي و لب باز کني در پي وراجي و بس نغز بگويي وبسي ، کام بجويي و بخندي چو بيني همه را خرم و آزاد چنان شاخه ي شمشاد عمو مند بسي شاد و ندارند زغم داد و نيارند ز غم ياد ونباشند به فرياد اگربچه وگر تازه جوانند پي عيش روانند . و گر پيرزناند چوگل خنده زناند و چنين اند و چنان اند به هر حال بود عيد نشاط آور نورزو بدان سان فرح اندوز و طرب ساز و تعب سوز که روشن کند از پرتو اميد دل هموطنان را . هفت سين چيده شودباز به هر جا و زنو سبزه درآيد به بر سرکه وسير وسمعک وسيب
اسلاید 391: و سماق و سمنو دور برش از طرفي سبزه ي سبز وطرفي سيم سپيد و طرفي سنبل آبي طرفي ماهي سرخ است که در آب خورد تاب و زند قوطه وبر گرد چنين منظره ي نغز و فريبنده وزيبنده و پر لطف و صفا شربت و شيريني ونقل و شوکلات است بسي آب نبات است که چون شهد مهناست و به شيريني حلوا است چو بادام منقاست و يا چون گز اعلا است غرض ،جان تو فرداست که روز خوشي ماست هر آنکس که در اين جا و در آنجاست چه پير است و چه برناست چه نادار و چه داراست کند سور چراني زچپ وراست دگر باره براي به کف آوردن عيدي قمر وشمسي و هوشنگ و حسين و حسن و اکبر و مسعود برآرند سحر زود سر از خواب وپي نيل به مقصود به هر کس که غني بود بپيچيد چنان دود بسي اسکن موجود که از جيب تو مفقود شود در پي پرداختن عيدي واين مسئله در عيد چنان رو نقش
اسلاید 392: افزود که بگشود در کيسه ي خود مشد آقا محمود که از بس کنس بود نمي ديدکسي زو کرم وجود وبراي دو سه تومان عصبي مي شد ومي بست به دشنام زمين را و زمان را عده اي نيز از آن پيش که تحويل شود سال نو افتد در انديشه ي سير و سفر و گردش وخيزيد و گريزيد زشهر خودورو جانب شهر دگر آرند وشتابند به قزوين و به گيلان وبه نوشهر وبه گرگان وبه تبريز وبه زنجان وبه قوچان وفريمان وبه سمنان وبه يزدو قم وکاشان و به کرمان و صفاحان وخراسان وبروجرد ولرستان وبه نيريز وبه ترشيز وبه هر شهر وبه هر قريه که يک هفته در آنجا بمانند و بسي کام برانند که هخوشگذرانند و هم آخر بهرانند گريبان خود از خرج پذيرايي نوروز و گرفتاري سال نو و بردوش نگيرند چنين بار گران را . طي سال نو و هر سال
اسلاید 393: و هر سال که از آن راست به دنبال الهي که به تاييد خداوند بهين خوش گذرد بر همه از کارگر ورنج بر و پيشه ور و اهل ادارات چه اعلي و ادني چه رئيس وچه مدير و چه مشاور و مشير وچه سفير و چه وکيل وچه وزير و چه فقير وچه نمد مال و چه دلال و چه حمال و چه رمال وچه با حال و چه بي حال و چه بقال و چه عطار و چه سمسار و چه بوجار و چه نجار و چه ابزار وچه خباز و چه بزاز و چه لباف و چه طواف غرض جمله ي اصناف ، که دورند ز انصاف و قرينند به اجحاف ، الهي که به زربافي زرباف وبه علافي علاف ، خداوند در اين جامعه جور همه را جور کند غصه زما دور کن چاره ي رنجور کند خرم و مسرور کند خاطر هر پير و جواني
خرید پاورپوینت توسط کلیه کارتهای شتاب امکانپذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.
در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.
- پاورپوینتهای مشابه
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.