صفحه 1:
۳
13
a
1
صفحه 2:
صفحه 3:
صفحه 4:
aa
کسانی که تاریخ ادبیات فارسی را مطالعه نموده اند می دانند که ادبیات ما به
paper Retry bh cree ine ene 1۳
Ne CES Sw > لا ا ا لا پوس و
OT GLO puss 9 yluisy) [bs GL Lgl Jud JI Soke bol aw 9 ub5 9
مقداری ستک نبشته به خط میخی و بعضی کتب داستانی و نمونه هایی از اشعار
هجائی چیزی نمانده است : به همین دلیل وقتی سخن از ادبیات فارسی می
nN pe tree NEES) ل ا |
DSO PETE yo) Skul sep Rey mC pe a pen قت
Ct Cen een ۱
در واقع از اواخر قرن سوم هجری کم کم به شاعران پارسی گوی بر.می خوریم
eee ا ال ل لد 006
.ابوسلیک کر کانی و محمد بن وصیف سیستانی هستند 5
صفحه 5:
۱
بت
fee ee EES ا ete RCS ener ome Ree
Teeny Te pent LOS Deh Ene nse LOS vera eg!
فرخی . ناصر خسرو .خاقانی . نظامی . عطار . سعدی . مولوی . حافظ و
بسیاری دیگر پا به عرصه ادبیات فارسی نبادند.
CS a Ne CP eal cle ad
RR CSE ee el ا enn ا iy
Cy eC So mere e So Rear Nee ee
وسیله عده ای از علمای ماورالتیر است .در دوره های بعد نیز نویسندگان
بزركى جون ابوالفضل بييقى ؛ ناصر خسرو . خواجه نظام المك ؛ امام محمد
200 م اا اا ااا ا ال fen anes bs
ل ل ا ا 0 مل
مختصر مفیدی است از نظم و نثر فارسی که از آثار گویندگان و نویسندگان
ا ا ا ل ل ۰
كعد 50 yO Ree Np per eer poe see
کنجینه گرانبها آشنا شوند ,
صفحه 6:
و
عبدالرحمنبن آدم رودکی زاده اواسط قرن سوم
Le ese Bk Cs MARC nts)
سامانى در سد جهارم هجرى قمرى است. او استاد ae
.شاعران آغاز قرن چهارم هجری قمری ایران است 1
ten iene) ۱
بعدها کور شد.او در روستایی بهنام بنج رودک در
py very ا ا
De CE Lea TODS Dea Te coe)
بارسي مىدانند كه به إين خاطر ست كه تا بيش از
صفحه 7:
زملنه پندی آزادوار داد مرا زملنه چون نگری. سربه ببر همه پند ست
به /روز نيك كسانبركفت نا ثنو غم نخورى بسا / کسا که به روز و آرزومند است
زملنه گفت مرا: خشتم"خویش دار نگاه که را زبان.نهبه بند است. پای دربند است
ابوی جوی.مولیان آید همی ياد يار مهربان آیید همی
ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی
صفحه 8:
آب جیحون از نشاط روی دوست
اى بخارا شاد باش و دير زى
مير ماهست و,بخازا آسمان
مير سروست و بخارا بوستان
آفرین و مدح سود آید همی
خنك ما را تا ميان آيد همى
ميرزى توشادمان آيد همى
ماه سوي آسمان آید همی
سروسوی بوستان آید همی
گربه گنج Bil زیان آید همی
صفحه 9:
مجدالدين ابوالحسن كسايى مروزى (زادة 5*١ ه.ق در
مرو) » شاعر ايرانى در نيمة دوم سده جهارم هجرى و (شايد)
Bee eo cs Crean ee reer ras)
ا ل ole
رح
صفحه 10:
*ستایش حضرت علي (ع)"
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر بستود و ثنا کرد و آبدو داد همه کار
آن کیلست بدین حال و که بوده ست و که باشد جز شیر خذاوند جهان ,حیدر NGS
اين دین هدی را به مثل,دایره ای دان پیمغبر ما مرکز و حیدار WS BE
SIGE همه عالم به علی داد پیمبر چون اپر بهاری که ده سیل le
صفحه 11:
گل نعمتی است هديه فرستاذه از بهشت مردم mos
—— شود اندر تعيم
ای گل فروش, كل چه فروشی برای سیم وزگل عزیزترچه ستانی
صفحه 12:
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (زاده 9200
ه.ش. ©©© در روستاى حارث آباد بيهق در
نزديكى سبزوار » دركذشته ©©0 ه.ش
۶ در غزنین) مورخ و نویسنده معروف
دربار غزنوى است.
صفحه 13:
” سيل”
روز شتبه نهم .ماه رجب ميان دو نمازء بارانكى أخردخرد من"تاريد ؛
چنان که مین تر گونه می کرد و گروهي از گله|داران در.ميان بأود
غرنین فرود آمدة بودند و گاوان بدان جا بداشته .هر چند گفتید و از
آنجا بزخیزید که محال بود بر گذر سیل بودن ۰ فرمان نمی بردند.
صفحه 14:
تا باران قویتر شد . کاهل وار برخواستند و خویشتن را به پای آن
دیوارها افکندند ,که به محلت دیه آهنگران پیوسته و نهفتی جستند و هم
خطا بود و بیارامیدند و بر آن جانب رود بسیاراسیتر سلطانی بسته بودند
و درامیان آن درختان,تا آن دیوالهای آسیا و آخرها کشیه و خرپشته
زده و ایمن نثششته ی آن هم خطا بود ,که بر راهگذا, سیلبودند و پیغمبر
ما (محمّد مصطفىءصلَى الله عليه و آله وسلم)كفته است : ”نعوذ بالل من
الأخرسين الأصمّين ” (يناه مى بريم به خدا از دو گنگ و دو کر)و بدین دو
8 گنگ و دوکر آب و آتش را خواسته است و این پل بامیان .در آن
صفحه 15:
پشتیوان های قوی برداشته و پشت آن استوار پوشیده کوتاه گونه و
بن پشت آنْ دو رسته دکان. برابر یکدیگر ,چنانکه اکنون سّت و چون
از نسيل تباهاشكِ عبّوية بازرگان .آن مرذٍ پارسای باخیر»رخَمّت ال
علیه. چنین پلی برآورده یک طاق بدین نیکویی و زیبیی و اثرانیکو
ماند و از مردم چنین چیزها یادگار ماندونماز دیگر را پل آنچنان شد
که بر آن جمله یاد نداشتند و بداشت تا از پس نماز خفتن .و پاسی از
شب بگذشته » سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که برآن جمله
صفحه 16:
و درخت بسیار از بیخ کنده می آورد و مغافصه در رسید؟گله
داران بجستندوجان را گرفتند وهمچنان استر دازان .و سیل,گاوان
و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ چون آممکن.شدی
که آن چندان آغار و درخت بسیار و چهار پای به یک بار بتوانلستی
گذشت طاق های پل را بگرفت ,چنانکه آب را گذر نبود و به بام افتاد
و مدد سیل پیوسته ,چون
صفحه 17:
لشکر آشفته می در رسید و آب. از فراز رودخانة ,آهنگنایالا داد و
در بازارها افتاده چنانکه به بازار صراقان رسید و بسیار زیان کرد
و لزرگاتر هنر آن| بودکه پل را با آن دگاناها از جلی بکندا وا آبل راه
یافت .اما بسیان کاروان سرای ».که بر رسته وی ییوّد. ویران کرد و
بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیر نورده قلعه آمد ,چنانکه در قدیم
بود »پیش از روزگار یعقوب لیث
صفحه 18:
که این شارستان و قلعه غرنین . عمرو . برادر یعقوب , آباد کرد.. و اين سیل
بزرگ مردان را چندان زیان کرد که در حساب,هیچ شمارگیر دز ثيايد و ديكر
رواز آن دو جانب رود مردم ایستاده بودند به نظاره؛نزدیک نماز پیشین» مدد سیل
ت و/به چند رگپل نبود ومردمان دشوار از اين جانبیدان جائب و از آن
جانب بدین چأنْب مي آمدند و می رفتند. آن گاه که بازپل)اراست کردندداو از چند
oS زابلی شنودم که پس از آنکه سیل بنشست مردم زرو سیم وجامه تباه شده
می بافتند که سیل آنجا اقکنده بود.و خدای.عرّوجل, تواند دانست که بر گرسنگان
چه رسیداز نعمت.
صفحه 19:
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی » حماسه سرا و
شاعر بزرگ ایرانی در سال 500 هجری
قمری در روستایی در نزدیکی شهر توس به
دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به
0 سال دانسته اند که اکنون حدود هزار
سال از تاريخ دركذشت وى مى كذرد. او را
Dene e Ta SS. ا ere
صفحه 20:
كنون خورد بايد می خوشگوار که می بوی مشک آید از کوهسار
هوا پرخروش و زمين يرزجوش خنى آنكه دل شاد دارد به نوش
صفحه 21:
همه بوستان زیر برگ گلست
به آپالیز بلبل بنالد همی
من از ابرريینم همی باد و نم
بخندد همی بلبل و هر زمان
ندانم که عاشق گل آمد گر ابر
همه کوه پر لانه وسنبل است
گلّاز ناله او ببالدهمی
گل از باد و باران بجنبد همی
ندانم که نرگس/ چزا شد دزم
جون بر كل تشيند گشاید زبان
كه از ابر بينم خروش هزیر
صفحه 22:
بدزد همق پیش پیراهنش درخشان شود آثش اندر تنش
سرشک هوا بر زمین آشد كوا به نزدیک خورشید _ فرمانروا
كه داند كه بلبل جه كويد همى به زير كل انيار جّة يويد همى
نگه کن پسحر گاه تا بشنوی ز بلبلٍ سخن گفتن يهلوى
همی نالد از مرگ اسفندیار ندارد بجز ناله زو/ یادگار
چو" آواز رستم شب آرهابر بدرد دل پیل و چنگ هژیر
صفحه 23:
زدهقان شنیدم یکی داستان که برخواند از گفته باستان
که چون مست باز آمد اسفندیار دزم گشته از خانه شهریار
كتايون|قيصر ك هبد مادرش گرفته شب تيرق اندر براش
چو از خواب بیدار شد نیم شب یکی جام می جسأت و بگُشاد لب
چنین, گفت با مادر اسفندیار که با من همی بد کند شهریاز
مرا گفت چون کین لهراسب شاه بخواهی بمردی زارجاسب شاه
صفحه 24:
همه پادشاهی و لشکر توراست همان گنج با تخت و افسر
توراساگ
کنون چون بر آرد سپهر آفتاب سر شاه یار گردد ز خو
بگویم بدو آن سخن ها ۶ ز من راستی ها نباید نهفت
صفحه 25:
اگر تاج شاهی سپارد به من
بتان را شمن
به مردی من آن تاج بر سر نهم
کشور دهم
تورا بانوی شهر ايران كنم
كار شيران كنم
غمی شند زگفتار او مادرش
شد در برش
بدانست کان گنج و تخت و كلاه
شاه
بدو گفت کای رنج دیده پسر
تاجور
es,
به ایرانیان گنج «
به ژور و به دل
همه پرنیان خوار
نبخشد بو تامبردار
زگیتی چه جوید د
صفحه 26:
همه گنج و فرمان و رای و سپاه تو دارى براين
iy یی مخواه
یکی.تاج دارد پدرت ای پسر تو داری همه لشکر و بوم و بر
چه نیکو تر از نزه شیر OWS به پیش پدر ابر . كمر برا ميان
چواو بگذرد تاج وتختتئق تراست بزرگی و اورننگ وبختش تراست
چنین |گفت اج ماد اسفندیار
كله || تمكحتو زد اين داشستان | هوشیار
که پیش. زنان راز هركز مكوى
oF بزياببى بله- كوى
پرآژنگ و تشویر شد مادرش ز گفتن پشیمانی آمد برش
صفحه 27:
با رامش و میگسار
بخواند آن زمان شاه ؛ <
گویان لهراسب را
برفتّند با زیج ها در کنار
شاه از گو اسفندیاز
كه او را بود زندگانی دراز؟
خوبى و ارام واثاز ؟
ابو سر بر نهد تاج شاهنشهی ؟
دارد بهی و مهی ؟
ورا در جهان هوش بر دست کیست ؟
ما را بباید بايد كريست
الل شنند دانام اف اه سشه
همى بود
همان فال
بر او پای
کز آن درد
نگه ک د با
صفحه 28:
زتیمار ؛ مژگان پر از آب کرد زدانش بروها پر از تاب کرد
همی گفت بد روز و بد اخترم بد از دانش آید همی بر سرم
ورا هوش در زابلستان بود به چنگ یل پور دستان بود
به زابل زمانش ,ينيرآيد همى جو با يوز دستان بزآتّد همى
دل شاه ایران پراندیشه شد روانشش زانديشها جون بيشه شبد
جو برگشت شب گرد کرده عنان سپیده برآورد
صفحه 29:
نشست از بر تخت زر شهریار
اسفندیار
همی بود پیشش پرستار فش
کرده بش
بدو گفت شاهاانوشه بدی
سر دا و مهر از تو پیدا شدست
زیبا شدست
ترا ای پدر من یکی بنده ام
ام
تو دانی که ارجاسب از بهر دین
بشد پیش او فرخ
ير انديشه و دست
ثرا بر زمین فره ایزد
همان ناج و تخت ا
همه بارژوی تو پو
بیامد چنان با سوارا
صفحه 30:
بخوردم من ن سخت سوگندها
که هر کس که آرد بدین دین شکست
میانش به خنجر کنم بر دو نیم
پس که ارجانكٍ آمد به جنگ
مرا خوار کردی بکفت کر
جو يذرفتم كن ايزدى يندها
دلش تاب كيرد شود بت يرست
نباشد مرا از کسی ترس و بیم
نه برگشتم از جنگ آجنگی پلنگ
وجام |کیی آداشتی روز پزم
صفحه 31:
ببستی تن من ببند گران به زنجیر و مسمار آهنگران
الفحوي لكتدان انر قر تلد ديم زخوارى اكه أبيكانكان إنادكم
به زابل شدی بلخ بگذاشتی همه ززم ارا يرم ينداشتى
فيد همان ICBO os فكندئ به خون شناه لهراسب را
چوجاماسب آمد مرابسته دید 8 وزان بستگی(ها فرا خسته دید
مرا پادشاهی پذیرفت و تخت
که گفتار با درد و غمآبود جفت
۳
صفحه 32:
از ایشان بکشتم فزون از شمار
شهریار
گراز هفت خوان اندر آرم سخن
بن
ز فنا بان وم سر ارجاسب را
۱
را
همه نیکوّیی ها نهادی به گنچ
ey
همی گفت ار باز بینم ترا
سپارم ترا افسر و تخت عاج
سزاوار تاج
بهانه کنون چیست من بر چه ام
ز کردار من شا
همانا که هرگز
برافراختم نام
مرا مایه خون آ
ز روشن.روان بر
که هستی به مر
پر از رنج يو
صفحه 33:
ee ی(
باب ee سر
نهادت به سربرپدر
ope ae و
بکذری نیست راه
ازاین بیشنآخردی که کفتی توکار
جهان کردگار:
نبینم کفون دشمنی درجهان
اندر نهان
به گیتی نداری کسی را همال
پورزال
که اوراست تا هست زابلستان
وغزنین وکابلستان
به مردی همان زآسمان بگذرد
چنان چون
که از راستی
که پارتوبادا
نه درآشکارا نه
من نامون پر هن
صفحه 34:
بییچد زرای وزفرمان من سراندر تبارد به پیمان من
بسوئ سلياستان. رفت بايد كنوان به کارآوری جنگ ورنگ و فسون
برهنه کنی تیئغ,وکوپال را بي بت آوری رستم زال را
زواره و افرامرز؟ترا | همچنین نمانی که کس بر نشیند به
سس سح سح حح رح حه سح حبص
به ادار كيتق که او داد زور فروزنده اخشر و ماه وهور
به زند و به زر دشت ودین بهی به نوش آذر و آذر فرهی
که چون این سخنها به جای آوری زمن نشنوی زین سپس داوری
سپارم ترا گنج و تخت و کلاه نضانمت با تاج در پیشگاه
صفحه 35:
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
همی دور مابی ر رسم كهن
تو با شاه چین جوی ننگ ونبرد
جه جويئ تبود يكى مرد بير
vs
ازكاه منوجهر نا كيقباد
هلمى خوانذندش خداوند رخش
وتاجبخش
نه اودر جهان نامدار نوست
خسروست
اگر عهد شاهان نباشد درست
ار بر
براندازه باید که را
از آن"نامداران برانگیز 5
که کاوس خواندی ور
ههه شهیایران بدو ؛
چهانگیر و شیر اوژن
بزرگست و با عهد کی
نبايد ز كشتاسب منش
صفحه 36:
چنین داد پاسخ به اسفندیار که ای پور گردنکش نامدار
مرآنکس که از راه یزدان بكشت همان عهد او وهمان باد داشت
اکن تخت خواهی همی با کلاه ره سيستان كين وإتبركش سياه
چوآنجا شوی دستت آرستم ببند بیارزش به بازو فکنده کمند
زواژه و فرامرز و دستان سام. تباید که پیشتو سانند دام
يباده دوانشان.بدين ياركا اور هميرتا ببيش اسپاه
صفحه 37:
سپهید بروها پر از چین بکرد
دين مكرد
ترا نیست دستان و رستم به كار
اسفندیار
دریغ آیدت تخت"شاهی همی
همی
مرا گوشه ای پس بود در جهان
مهان
بباوكفت كشتاسب تندى مكن
زلشكر كزين كن فراوان سوار
سلیح و سپاه ودرم پیش توست
توست
۳ aa خا
به شاه جهان كفت كز
lisse /جازه جؤيى ز
زكيتى> مرا دور خواهى
تراباد اين تاج و تخت
برزگی بیایّی . نزندی پگ
جهاندیدگان از در کار
نژندی به جان بداندیش
صفحه 38:
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
گرایدون که آید زمانم فراز
زپیش پدر بازکشت او به تاب
به ایوا"خویش اندر آمد دژم
کقایون خورشید رخ پر زخشم
چنین كفت با فرخ اسفتديار
كه لشكر نيايد مرا خود به >
ابه لشكر ندارد جهاندار باز
همآز بهيستاج أو لهم از گفت
لبی پر زباد و بلی پر زغد
بّه پیش پسر شد پر از آد
که ای از یلان جهان VSL
صفحه 39:
ز بهمن شتیدم كه از كلستان
بیندی همی رستم زال را
زکیتی همی پند مادر نیوش
شوارى كه باشدٍ به نيروى بيل
بدرّد جکر کاةَتّو سپید
هم ایهناه هاماوران را بکشت
به کین سیاوش ز افراسياب
همی رفت خواهی به زابلستان
خداوند شمشیر و کوپال را
به بد تیز مشتاب و بربد قکوش
به پیکار خوار آیدش رود.نیل
زشمشیر او کم کید راه. شید
نیارست گفتن آکس اوا درشت
زخون کرد گیتی چو دریای آب
صفحه 40:
از آسن كرد جندان كه كويم سخن
عد ريل لسر را بد بار
هدر بير اكشته سيت م بونااتويى
سهه يسوم بر انومروارقد جشم
جنين ياسخ آوردشنَ”الشفنديار
همان ست رسبتةٌ که داننی همی
مر او را به بستن نباشد سزا
نكوكارتنز زو به ايران کسی
جكونه كشم سر زفرمان شاه
جكونه كذارم جنين بيشكاه
هنرهاش هركز نيايد به بن
كه با تاج خود كس زمادر نزاد
بهارور/و له أمردى نواما تويى
میفگن دنت در بالاها| به کشلم
که اي مهروان این خن یاب دار
هنرهان چون آزند خواهبی همی
چنین بد نه خوب آید/از پادشا
نیاید پدید ار بجویی بنتی
صفحه 41:
مرا گر به زابل سر آید زمان بدان سو کشد گردش آسمان
چو رستم سرآرد به فرمان من زمن نشنود سرد هرگز سخن
بباریت خون از مزه,مادرشل همه پاک برکند موق از سرش
بدو كفت كاى زنده ييل زيان زنیرو همي خوار داری ,روان
بسنباه نباشل تو پا پیلتن از ايدهومرو جی_یکتی انجمن
هس بيش شبير زيان هوش خويش نهاده برین گونه بر دوش خویش
اگر زین نشان کام تو رفتن ست همه کام بد گوهر اهریمن ست
صفحه 42:
به دوزخ مبر کودکان رابه پای
به مادر چنین"گفت پس جنگجوی
که چون کاهبی پیشته کیرد جوان
که دانا نخواند تورا پاک رای
که نابردن کودکانآتیست روي
بهاندهننی چست و شره|روابا
صفحه 43:
۱۳ 0 ory er ser caere eee)
زمان خود از قبیل فلسفة یونانی و حساب و
9 rent enone
ANN) Hebe eS را
داشتن خود بر اين علوم تأكيد كردداست.
ا ا ا ل COS
شاعرى است كد كل قرآن را ازيرداشتعاست.
وى در آثار خويش », از آيات قرآن براى اثبات
صفحه 44:
منا
نهم ذى الحجّه سته اثني وأربعين وأربعمائه حج چهارم به یاری خدای تعالی
بكزاردم و جون آفتاب غروب كرد وحاجٌ و خطیب از عرفات بازگشتند وایک
فرسنگ بیامدند تا مثبعر الحرام - و آنجا را,مزدلفه كويند أب بنايق سلاخته اند
خوب همچون مقصتوره. که مردم آنجا نماز کنند و سنگ رجّم را که به منا اندازند
آز آنجا برگیرند و رسم چنان است که آن شب,یعنی شب عید . آنجا باشند .و
بامداد نماز کنند و چون آفتاب طلوع کند و به منا روند و حاجْ آنجا قربان کنند .
صفحه 45:
و مسجدی بزرگ است آنجا که آن مسجد را خیف گویند- و آن روز.خطبه و نماز عید کردن و
تارج
نیست. و مصطفی (ص ) نفرموده است . رآوز دهم به منا باشند و سنگ بیندازند و شرح آن
درمناسک
حج كفته أند -دوازدهم ماه مر کس که عزم,پازگشتن داشته باشد هم از آنچا بازگردد و هر که
به مكّه
از مكهاتاآنجا
خواهد بود بهإثّكه رود .يس از آن از اعرابى شتر کرایه گرفتم تا لحلیا و
به سیزده روز روند -وداع خانه خدا ی تعالی کردم .روز آدینه نوزدهم ذی الحجّه .که اوّل
خرداد ماه قدیم بود .هفت فرسنگ از مکّه برفتم -مرغزاری بود و چاهی بودکه آن را بشر
الحسین بن سلامه می گفتند و هوا سرد بودو راه سوی مشرق می شد و دوشنبه بيست
و دوم ذی الحجّه به طائف رسیدیم .که از مکّه تا آنجا دوازده فرسنگ باشد.
صفحه 46:
بیستم صفر سنه ثمان و ثلائین و آربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پتج شهریورماه قدیم بود و آن شهر قص
آذربایجان است شهریآپّادان . طول و عرضش به گام پیمودم . هریک هزار و چهارصذٌ بود -مرا حکایت کر
که بدین شهر ژلزله افتاد. تب پنجشنبه هفدهم ربیع الاوّل سنه آربع و ثلائین ژآربعماته و در ایام مسترقه بو
از نماز خفتن بعض"آز شهر خراب شده بود .بعضی دیگر را آسیبی نرسیدٍه بود ."گفتند چهل :هزار آدمی هلاک
شده بودند- و در تبریز قظران نام شاعری را دیدم شعری نیک می گفت. اما زبان فارسی نیکو نمی دانست ؛
من.آمد .دیوان دقیقی ودیوان منجیک بیاورد وبش من بخواند وهر معنی که اورا مشکل بود اژمن بپرسیلا:
او گفتم وشرح آن بنوشت واشعار خود
صفحه 47:
خامس رمضان سنه ثمان و ثلائین و آربعماته در بیت المقدس شدیم یک سال
شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم و مادام در سفر بوده , که به هیچ جای
مقام و آسایشی تمام نيافته بودیم بیت المتدس را اهل شام و آن طرفها قدس
گویند . و از,اهل آن ولایات کسی که به جج نتوان رفتن در همان"موسم به
قدس حاضر شود و به موقف بایتیتد وقربان عید کند. چنان که,عادت است -و
سال باشد كه زيّآادات از بيست هزار خلق در اوابل ماه ذی الحجه آنجا حاضر
شوند ...
صفحه 48:
اکنون صفت شهر بیت المقدس کنم ۰ شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نیست مگر از
باران و به رستاقها چشمه های آب هست اما به شهر نیست , چه شهر بر سر سنگ نهاده
ری بزرگ است که آن وقت که دیدیم .بیست هزار مرد. در وق بودند -و بازارهاء
وبناهای عالی و همهپزمین شهر به تخته سنكهاى فرش انداختة و هر كجا كؤة بوده است و
پلندی , پریده
اند و هموار کرده . چنان که چون باران بارد همه زمین پاکیزه شستّه شوند- و در آن شهر ص"
بسیارند .هر گروهی راارسته ای جدا باشد و از جامع بگذری .گضحرایی بزرگ است عظیم
هموار و آن را "ساهره" گویند وكويند كه دشت قيامت آن خواهد بود و حشر مردم آنجا
خواهند کرد بدین سبب خلق بسیار از اطراف lle بدانجاآمده اند و مقام ساخته تا در آن :
وفات یابند و
چون وعده حق . سبحانه و تعالی . در رسد به میعاد گاه حاضر باشند.
صفحه 49:
خدلیا در آن روز پناه بندگان تو باش و عفوتو. آمین یا رب العالمین - و چون از شهر
ننه سوي جنوب نیم فرسنگی بروند وبه نشیبی فرو روند چشمه آب از سنگ بیرون می
آید ن را "عین سلوان " گویند عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده لند.و لب ن به
دیهی می رود و آنجا عمارات بسیار کده اند و بستان ها ساخته: و گویند هر که بدان
آب سر وتن شوید رنج ها و بیماری های مزمن از,او زایل شود و آبر سر آن چشمه وقف
ها بسیار کرده لند و بت المقدس رابیمارستانی نیک است/ووقف بشیار دارد .و خلق
بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف .مرسوم ستانند وهمّه پشت بام؛
ها به اززیز اندوده باشد و در زمین مسجد حوضها وآبگیرهای بسیار است در زمين
بریده . چه مسجد به يك بار بر سر سنگ است چنانکه هر چند باران ببارد -
صفحه 50:
هیچ آب بییون نرود و تلف نشود همه در آبگیرها رود ومردم بر می دارند و ناودانها از اززیز ساخته که آب بدان
فرود آید .یحوضهای سنگین در زیر ناودانها نهاده . سوراخی در زیر آن که آب از آن سوراخ به مجرلیی رود و به
حوضتی رسد ملوّث ناشده وآسيب به وی ثرسیده در سه فرسنگی شهر آبگیری دیدم عظیم که آبها که از کوه فرود
آید در آنجا جمع شود وآتن را راهی ساخته لند که به جامع شهر رود و در همه شهر فراخی آب در جامع باشد اما
در همه سراها جوض ها آب باشد از آب باران ,که آنجا جز آبٍ باران نیست و هرکس pl OT خود گیرد . گرمابه
ها و هر جه باشد همه از كب باران باشد و لین حوضها که در جامع است هر گز محتاج عمارت نباشد که سنگ
خاره است و اگر شقی یا سوراخی بوده باشد چنان محکم کرده اند که هر گز مراب نشوکٌ و چنین گفته اند که اين را
سلیمان (ع) کرده است وسر حوضها چنان است که چون تنوری . و سر چاهی سنگین ساخته است,بر سر هر حوضیاً
.. و آب آن شهر از همه آب ها خوش تر است وپاکتر و اگر اندک بارانی ببارد تا دو سه روز
رتا هیچ چیز در آ
از ناودان ها میدود چنان که هوا صافی شود و اثر از ابر نماند .هنوز قطرات باران همی می چکد ..
صفحه 51:
در اصفها
هشتم صفر سنه آربع و آربعین وأربعمائه بود كه به شهر اصفهان رسیدیم از بصره تا
اصفهان صتد و هشتاد فرسنگ باشد. شهری است برهامون نهاده. آب و هوّ[یی خوش دارد
و هر جا كه ده گز چاه فرو برند آبی سرد خوش بیرون آید وشهر دیواری حصین بلند
دارد ودروازه ها و جنگ گاهها ساخته . و بر همه بار و کنگره ساخته ؛ و درمیان شهر
مسجد آدینه بزرگ نیکو . و با روی شهر را گفتندً سه فرسنگ ونیم است و اندرون شهر
همه آباذان که هیچ ا وی خراب ندیدم و بازارهای بسیاری و بازارژی دیدم از آن
صرافان که اندر او دویست مرد صَراف بود وهر بازاری را در بندیآو درواژه ای .و همه
محلتها و کوچه ها را همچنین در بندها ودروازه های محکم ورکاروانساهای پاکیزه بود
و کوچه ای بود که آن را " کوطراز " می گفتند .ودر آن کوچه پنجاه کاروان سرای نیکو .
و در هر یک بیّاعان و حجره داران بسیار نشسته و اين کاروان که ما باایشان همّرّا
بودیم و یک هزارو سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم .
صفحه 52:
هیچ بادید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ le تنگی موضع نبود ونه تعدّرمقام و علوفه .و چون طغرل
بیک ابوطالب محمد بن میکائیل بن سلجوق آن شهر گرفته بود مردی جوان آنجا گماشته بود
نیشابوری بدبیری تیک .ابا خط تیکو, مردی آهبته . نیکولقا .و او را خواجه عمید می گفتند .فضل دوست
بود وخوش سخن و کریم ."و طفرل فرموده بود که سه سال ازمردم هیچ نخواهند و او را بر آن می رفت .و
پراکند گان همه روی به وطننهاده بودند و پیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده,بود. اما چون ما آنجا
رسیدیم جو می درویدند و یک من و نیم من نان گندم به یک درم عدل. و سه من نان جوین هم . و مردم
آنجا می گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کمتر به یک درم کس ندّیده است . و من در همه زمین
پارپبی گویان شهر نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب:
یت سال بنهندتباه نشود و بعضی گفتند پیش از لین که با رو نبود هوای شهر خوش تر از این بود و چون
بارو ساختند متغیُر شد. چنان که بعضی چیزها به زیان می آید .اما هوای روستا همچنان است که می بود.
صفحه 53:
در زندا
شخصی به هزار غم گرفتارم دز هر
نفسی به جان رسد کارم
ae ماج ی
علت و ی سبب گرفتارم
ذر دام جفا شکسته مرغی ام بردانه
یفتاده ۱ منقارم
خرده قسم اختران به پاداشم بسته
مر آلسمان به پیکارم
محبوسم و طالع ست منحوسم غمخوارم
و احتراست خونخوارم
ادر ی فزون ترم از دی و
به نقد کمتر از پارم
صفحه 54:
یاران گزیده داشتم روزی
كس يارم؟
هر نیمه شب آسمان ستوه آید
pb
بندی است گران به دسث و pil در
محبوس چرا شذم نمی دائم
بسيار |اميد بود بل قبعم
قَصّه چه کنم دراز بس باشد
آمروز چه شد که نیست
از | گریه سخت و ناله
شاید ,که پس ایله و سیکیازم
ادانم AS نه دزدم و نه عیّارام
اي وای آقیدهای( پسیارم
چون نیست گشایشی ر گفتارم
صفحه 55:
ee eS ete SS) one. beaks alec
2 EVCSy MER TOL Ce Cine Bere BBS)
BOE Kee Ste ere re eer
دوران حیات به القاب «جلالالدین»» «خداوندگار» و
«مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد
۱
«مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار
رفته و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و
«خموش» و «خامّش» دانستهاند.وی ابیات کمی به
زبانهاى تركى و يونانى نيز دارد با اينكه زبان مادرى
وى يارسى بوده است.
صفحه 56:
بشنواز نی چون شکایت میکند از جدایی ها حکایت می کند.
کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کودور ماند ازاصل خولٍّش باز جوید روزگار وصلخویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت,بدحالان وخوشجالان شدم
هر کسی از ظن خود شد يار من از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست ليك جشم وكوش را آن نور نيست
2 2 ۴
Gen
صفحه 57:
تن زجان و جان زتن مستور نیست
آتش است این بانگ نای ونیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
نی حریفت هر که از یاری بريد
همچونی ژهری وتریاقی که دید
تی حدیث راه پرخون می BS
محرم این هش جز بی هوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست.
هر که این آتش ندارد نيست باد
جوشٌش عشق اس کاندر می فتاد
پرده هایش . پزده های | ما درید
همچو ني دمییاز ومشتاقی که دید
أقصّه هاي عشق فجنون می کند
مر ان را مشتری جز گوش نیست
روزها با سوزها همّراه شد
تو بمان اى آنكه جون تو ياك نيست
صفحه 58:
روش" ديز شد
00
بند يككسل .باش آزاد اى يسر
گر بریژی بجر را در کوزه ای
روزه ای
کوژه چشم جریصان پر نشد
شادباش ای عثشق خوش سودای با
ای دای نخوت و ناموس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک یلد
نع دمساز نود گر
هر که اوازهمزانی شد جدا
جمله معشوق ست و عاشق پرده ای
مرده ای
I + بت اد
/
هر ,که بی روزی است
بس سخن کوتاه باید و
چند باشی بند سیم ,وپند زر؟
أى تو افلاطون و جالینوس
كوه در زقص آمذ و چالاک
همچوتی من گفتتی ها
بی زبان شد گرچه دارد
نوی زان پس زیلبل سر
زنده معشوق ست و عاشق
أو جو مرغی ماند بی پر. واى
صفحه 59:
EE ey tel eevee
000 mrs By
قمری) شاعر و نویسند؛ پارسیگوی ایرانی است.
ا COR SND Ie Eas
كيرا و قوى اوست. مقامش نزد اهل ادب تا به
آنجا است كه به وى لقب استاد سخن دادهاند. آثار
معروفش كتاب كلستان در نثر و بوستان در بحر
لت 0
صفحه 60:
یکی در صورت درویشان و نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی
در پیوسته و دفترٌ شکایتی باز کرده و دم توانگران آغاز کرده سخن بدینجا
رسانیده که درویش را دست قدرت بسته اسّت و توانگرا را پای ارادت شبکسته.
صفحه 61:
کریمان را بدست اندر درم نیست خداوندان نعمت را کرم نیست
مرا که پرورده نعمت بزر گانم این سخن آمد گفتم ای یار. توانگران دخل مسکینانٌ اند و ذ<
گوّشه نشینان ومقصد زاثران و کهف مسافران و محتمل بار گران بهر,راحت دگران دست تناول
آنگاه به طعام برند که"تتعلقان وزیردستان بخورند وفضله مکارم ایشان به ارامل و پیران و
قارب وجیرانژسیده.
صفحه 62:
توانگران را وقفست ونذر ومهمانی زکات و فطره واعتاق وهدی وقربانی
تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی جزین دو رکعت وآن هم به صد پریشانی
اگر قدت جو دست و گر قوت سجود .توانگران را به مسیر شوّد که مال مزکا دارندو جامه
پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوت,طاعت در لقمه لطیف است و صحت عبادت در
کسوت نظیف .پیداست که از معده خالی چه قوّت آید وزدست هی چه مروت وزپای
تشنه چه سیر آیدو از دشت گرسنه چه خیر.
صفحه 63:
شب پرا کنده خسبد آتکه پدید نبود وجه بامدادانش
مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش
فراغت با فاقه نپیوندد وجمعیت در تنگ ّستی صورت نبندد . یکی تحرفةٌ عشا بسته و یکی
منتظر عشا نشسته . هر گز این بدان کی ماند .
خداوند مکنت به حق مشتفل پراکنده رورّی پراکنده دل
صفحه 64:
يس عبادت اينان به قبول اولی تری است که جمعند وحاضر نه پریشان و پراکنده خاطر .
اسباب معیشت ساخته وبه اوراد غبادت پرداخته . عرب می گوید " اعوذ بالله من الفقر
الیکب وچوار منلا بح ” ودر خبرشت “الفقر شواد الوچه فی الذارین "گفتا | نشنیدی
که پیغمبر علیه السلام گفت : "لفقر فخری" گفتم : خاموش که اشارت خواجه علیه
السلام به فقر طایفه ای است که مرد مُیدان رضا اند وتسلیم تیر( قضا نه اینان که خرقه
ابرار پوشند و لقمه ادزار فروشند.
ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسيج
روی طمع از خلق بپیچ ار مردی تسبیح هزار دانه بردست مپیچ
صفحه 65:
درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کثر انجامد " کاد الفقر ان یکون کنر" که
نشاید جز به وجود نعمت برهنه ای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری)
آبنای جنس ما رابه مرتبه ایشان که رساند وید علیا ید سفلی,چه ماندا
جل و علا در محکم تنزیل از نعیم اهل پهشت خبر مُی دهد که "ول
معلوم" تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محرومست و ملک
نگین رزق معلوم .
صفحه 66:
حللی که من لین سخن بگفتم عنان طاقت درویش از دست تحمل پرفت . تیغ زبان
nnn 9
اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید بر من دوانید و گفت چندان مالغ در وصف
lig!
بکردی و سخنهای پریشان بگفتی که و هم تصور کند تریاق لد یا کلید خزانه ی
ارزاق £ مشت_ ی
عتکبر مغرور معجب نفور؛ مشتفل مال و نعمت ؛ مفتتن جاه و ثروت که سخن نگویند
الا
سفاحت و نظر نكنند الابه كراهت . علما رابه كدايى منسوب كنند . و فقرا راجه بى
oa معيوب كرداندند . وبه عزت مللى كه دارند و عرّت جايى كه يندارند برتر از
صفحه 67:
و خود را به از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بردارند ؛ بی خبر از قول ح
گفته اند :
هر که به طاعت از دیگران کمست و به نعمت بیش به صورت توانگرست و به معنی 2929
گفتم مذمّت اینان روا ندار که خداوند کرمند . گفت غلط گفتی که بنده درمند ؛ چه فاید
چون ابر آذارند و نمی بارند و چشهه آفتابند و بر کسی نمی تابند ؛ بز م رکب استطاعت سوا
ونمی رانند ؛ قدمی بهر خدا ننهند و در می بی من وأذی ندهند 4 مالی به مشقت فراهم آرنا
خشت نگه دارندو به حسرت بگذارند ؛ چنان که حکمیائ, گویند سیم بخیل از خاک وقة
که وق در خاک رود .
به رنج و سعى به گر کس آید و بى سعى و رنج ب
صفحه 68:
گفتمش بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای الا به علت گدایی و گرنه هر که طمع یک سو نهد ؛
کریم و بخیلش یکی نماید محک داند که زرچیست و گدا داند که ممسک کیست .گفتا به تجربت آن
همی گویم. که,متعلقان بر در بدارند و غلیظان شدید بر گمارند تا بار عزیزان ندهتذ: و دست بر سینه
صاحب تمیزان تهند و گویند کسی اینجا در نیست و راست گفته باشند.
آن را که عقل و همتّژو تدبیر و رای نیست خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست.
گفتم به عذر آنکه از دست متوقعان به جان آمده اند و ازبرقعه گدایان به فقان و مخالء عقل است اگر
ریگ بیابان در شود که چشم گدایان پر شود .
ديده اهل طمع به نعمت دنيا پر نشود همچنان که چاه به
هر كجا سختى كشيده اى تلخى ديده اى را بينى خود را بشره در كارهاى مخوف اندازد واز توابع OT
نبرهيزد واز عقوبت ايزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد .
صفحه 69:
سگی راگر کلوخی پر سر آید ز شادی بر جهد کین استخوانیست
وگرنعشی دو کس بر دوش گیرند
با گرسنگی قوت پرهیز نماند
لثیم الطبع پندارد كه خوانیست
افلاس عنان از کف تقوّی بستاند
حاتم طائي كه بياتِإنِ نشين بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شذی و جامه بر
وپاره کردندی گفتاته که من بر حال آیشان رحمت مى برم (گفتمآنه که بر مال ایشان
حسرت می خوری ما دزین گفتار وهر دو به هم گرفتار هر بیدقی ک4پراندی به دفع آن
بکوشيد مي و هر شاهی بخواندی به فرزی
ببوشيد مى تا نقد AES همت در باخت و تیر
صفحه 70:
هان تاسپر نیفکنی از حمله فصیح کو را جز آن مبالغه مستعار نیست
دین ورژ معرفت که سخندان سجع گوی بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست
تا عاقبهٌ الامر دلیلش نماند ذلیلش کردم دنقتت تعدّی دراز کرد ببهده گنتن آغاژ وسنت جاهلان
است که چون به دلیل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند چون آزر بت تراش که به
حجت با پسر بر نیامد به چنگش برخاست که* لثن لم تنته لأرجمتک #دشنامم داد سقطش گفتم
گریبانم درید زنخدانش گرفتم .
او در من و من درو فتاده خلق از پی ما دوان و خندان
۳1 انگشت تعجب جهانی از گفت و شنید ما به دندان
صفحه 71:
القصه مرافعه این,سخن پیش قاضی بردیم وبه حکومت عدل راضنی شدیمتا حاکم مسبلمانان
+خصاحتی جوید وامقان توانگران و درویشان فرقی بگوید قلضی چو حیلت ما ندید و
منطق ما بشبنید سر به جیب تفکر فروق,پرد و پس از تأمّل بسیار برآوود و گفت :ای آنکه
توانگران ثنا كفتي و بر برویشان جفا رواداشتی بدان که هر جا کلٌاست خار ابلت و با
خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است ؛
لت عيش دنیا را لدغه اجل در پس است . و نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش . جو
دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست گنج و مار و گل و خارو غم و شادی بهمند.
صفحه 72:
نظر نکنی در بوستان که بید مشکست وچوب خشک در زمره توانگران شاکرند و كفور در حل
درویشان صابرند و ضجور .
اگر ژاله هر قطرّه ای در شدی چون خر مهره بازار ازو پر شدی
Go be جلّ و علا توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگر همت و مهین توانگران آن است ک
عم درویش خورد و بهین درویشان آن ابیت . که کم توانگر گیرد و #من یتوکل علی الله فهو حسبه *
روی عتاب از. من به جانب درویش آورد و گفت : ای که گفتی توانگران مُشتغلند و بساهی و مست ملاه
نعم طایفه ای هستند برین صفت که بیان کردی؛ قاصر همت کافر نعمت که ببرند بئهند و نخورند و
ندهند.
و گر به مثل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد به اعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از
خدای
عزوجل نترسند و گویند
صفحه 73:
گر از نیستی دیگری شد هلاک مرا هست : بط را ز طوفان چه باک
وراکبات نیاق فی هوادجها لم یلتفتن الی من غاص فی الکثب
دونان جه گلیم خوّیش بیزون بردند گویند چه غم گر همه عالم مردند
قومی بر ین نمطکه شنیذی و طایفه ای خوان نعمتٌ نهاده و دست/گرم گشاده طالب
نامند و معرفت وضاحب دنیا و آخرت چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مویّد
نظفر منضور مالک ازمه انام ؛ حامی ثغور اسلام ؛ وارث ملک سلیمان ؛ اعدلتعلوک"
زمان ؛ مظفر الدنیا والدین اتابى ابى بكر سعد ادام الله يامه نصراعلامه .
صفحه 74:
پدر به جای پسر هرگز این کرم تکند که دست جود تو با خاندان آدم کرد
خدای خواست که بر عالمی ببخشاید ترا به رحمت خود پادشاه عالم کرد
قاضی چون سخن بدین غایت رسانید وز جذ قیاس اسب مبالغه در گذرانید به
مقتضایاعکم قضا رضا دادیم و از ما مُْضی در گذشتیم وبعد از مجارا طریق
مدارا گرفتیم وسر به تدارک بر قدم یکدیگر نهادایم و پوسه بر سر وروی هم
دادیم و ختم سخن برین بود :
مکن زگردش گیتی شکایت ای درویش که تیره بختی اگر هم برین نستق-مزدی
توانكرا جو دل و دست کامرانت هست بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی
صفحه 75:
وک
2 ۱
قمری)» شاعر بزرگ سده هشتم ایران و
es ne) ا د
,شعرهای او غزل هستند
صفحه 76:
طفيل هستى عشقند آدمی و پری"
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش.
می صبوح و شکر خواب صبح دم تا چند
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
هزارچان من بسوخت زین غیرت
من به حضبرت آصف که می) برد pti
یا که وضع چها زا چنان که من دیدم
oar HSE Sa OS
به بوی زلف و رخت می روند و می آیند.
ley nd Bae oe مجوی
دعای گوشه نشینان بل بگرداند
بیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسنٍ
ظریق عشق طریقی عجب خطرناکست
ن همت حافظ امید هست که باز
ارادتی پتما تا سعادتی پیری
بنده را تخرد کس به عيب بى هترى
به عذر نيم شبی کوش وگزیه سحری
که در برابر چشمی وقایب از نظری
که هر صباح وا شمع مجلس دگری
که یآد گیر دو مصزع زمن هاقظم دری
گرامتحان بکنی مي خوري وغم نخوری.
که زیب بخت|وسزاورملک وتاج سری
صبا به خلیه یو گل به جلوم گری
که جام جم نکند یودوقت بیصری
چرا به گوّآشه چشمی به ما نمی SIS
وزین معاملهغافل مشوکه حیف خوزی
نعوذ باه اگر ره بهمقصدی نبری
اری اسامرللای له لقمری.
صفحه 77:
کودکی کوزه ای شکست وگریست
جه كنم اوستاد اگز پرسد
زین شکسته شدن دلم بشکست
چه کنم گر طلب کند تاوان
گرنکوش کند که کوزه چه شد
کاشکی دود آه می دیدم
چیزها دیده و نخواسته ام
که مرا پای خانه رفتن نیس
کوزه آب از اوست از من
,کار ایام جز شکستن نیست
خجالت و شرّم ؛کم زمردیً
سخنیم از برای sae GAS
حيف دل را شكاف و روزن
دل من هم دل است آهن نید
صفحه 78:
" نامه ای ازقائممقام فراهانی"
مهربان من ؛ دیشب که به خانه آمدم ,خانه را صحن گلزار و کلبه زا طلبه عطار دیدم .ضینی مستغنی
كه ماية ناز و محَرّم :راز بود. كفت : قاصدی وقت ظهر کاغذی نبّر به مهرآورده که سر بسته به طاق
ایوان است و گلدستةپاغ رضوان فی ال
مهر از سر نامه برگرفتم گویّی که سر گلاب دان است
ندانستم نامه خطّ شماست یا نافة مشک ختا ؟ نگارخانة چین است يا نگارخانة عنبّین ؟ پرسشیژ
حاکم کرده بودی ؛ از حال مبتلای فراغ که جسمش این جا و جان در عراق است چه می پرسی ؟
تا نه تصور کنی که من از تو صبورم ؛ به خدا بی آن یار عزیز ؛ شهر تبریز
صفحه 79:
برای من تب خیز است و من از جان و عمر ؛ بیزارم .بلی ؛ فرقت یاران وتفریق میان جسم وجان باز
نیست ا.یام هجر است و لیالی بی فجر . درد دوری هست و تاب صبوری نیست . رنج حرمان موجود
است و راه درمان مسدود.
يارب تو به فضل خويش بارى زین ورطةّ هولناک برهانم
همان بهتر که چاره آین بلا از حضرت (جلّ و علا) خواهم :
به فضل جدایی رسم جدایی از میان برا
و بخت بیدارو روزدیدار با دیگر روزی شود ؛ والسلام .
صفحه 80:
ysl آدمها که بر ساحلها نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب,دارد مي سپارد جان
یک نفر دارد کهیت/و پای دائم می زند
روی این دژیای تند وتیره وسنگین که می دانید
آن زمان که بست هستیذ از خیال دست یابیدن به دشم
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
صفحه 81:
بر کمرهانان کمریند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آبآدارد می کند بیهوده جان قربان
آي آدمها که پر ساحل بشباط دلگشا دارید!
نانأبه سفره جامنا هاتآ براتنا
یک فر در آب مى خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
یاز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
صفحه 82:
مى کند زین آبها بیرون
گاه تبر ؛ که پا
آی آدمها!
او ززراه دور این کهنهچهان را باز می پاید.
می زد فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها ! که روی ساجل آرام در کار تماشایید
بموج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاد بس مدهوش
می رود نعره زنان ؛ وین بانگ باز از دور می آید.
صفحه 83:
صفحه 84:
آب را گل نکینم !
در فرودست انگار : کفتری می خورد آب :
یا که در بيشه دور ؛ سیره ای پر می شوید.
ی دراد کوزه ای پر مي گردد
آب را گل نکنیم!
شاید این آب روان می رود پای سپیداری ؛ تا فرو شوید اندوه دلی
1
دست درويشى شايدِ#ألآن خشكيذه فرو برده در آب
زن زیبایی آمد لپ رود
[آبزا گل نکنیم!
#روی زیبا دو برابر شده است
جه كوارا اين آب !
جه زلال اين رود !
دم بالا دست چه صفایی دارند!
0۳ هاشان جوشان . گاوهاشان شیر افشان بادا
صفحه 85:
من ندیدم دهشان .
بی گمان پای چپرهاشان جای پای خداست
ماهتاب آنجا : میکند پهنای کلام
بی گمان در دهبالا دست . dine ها کوتاه است
مردمش می دانند,. که شقایق چه گلی است
بی) گمان آنجا آبی ,آبی است
غنچه ای میشکفد اهل دل باخبرند
جه دهى بايد باشد !
كوجه باغش بر موسيقى باد!
مردمان اسر رود .آب را مى فهمند
گل نکردندش . ما نیز
آب را گل نکنیم!
صفحه 86:
سلام
سلام ای جنگجویان دلاور
سلام ای صخره های صف کشیده
صف جنگ و جهان صدر اسلام
به قرزآن وصف او بنیان مرصوص
eet
در آن عرضه کهانه چشم است نه گوش
شما وا بآ لقاءا.... . پیوست
شهادت برترين معراج عشق است
سلام اى خاندان هاى شهيدان
به صد داغ ستم ننشسته از ياى
ea
نهنگانی به خاک و خون شناور
به پیش تانکهای کوه پیکر
ive عمار یاسر . با که اشتر
صف مولا,علی ؛ سردار صفدر
نبیند چم دل جز روی دلبر
سر دست ست و هر آنی میشر
گهش پروازی از جبریل » برتر
پدر , مادر . برادر یا که خواهر
که بنشانی به جای خودستمکر
صفحه 87:
کلام ای پیر فزدان فجاهد
به"چیهه خود حبیب بن مظاهر
سلام . ای ملت دایم به صحنه
رسبلام اى وإسدار كادبه عشق
به جان پروآقه|"شمع جماران*
سبلاج ای ارتشش جانباز اسلام
BS رهبر صراط المستقیم ست
سلام ای لشکر اسلام پیروز
خدایت وعده فتح و ظفر داد
! تو هم با خون پاکان : شهريارا al
دل از جان کنده , همپای پیمبر
به پشت جبهه , سلمان و اباذر
ختزوئتان سيل باإطوفان اصرصر
حویم عشق راگپون حلقر بر بو
به دل گرم طواف[حج آکبر
به سر , با هر طیف سریان, افسر
نه راه با
پویی . نه خاور
تو را هر دو جهان بايد مسخّر
تو هم مستضعفين خواهى مظفر
بشوى اوراق از اين ديوان و دفتر
صفحه 88:
4 yi)
سعر به حير
به كجا جنين شتابان
ري
رتكا aro pe
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان.
"همه آرزویم. اما
۱. چه کلم که باسته پایم
"به كجا جنين تثنتابان»"
"... به هر آن کجا که تشد به جز این سرا سرایم "
لیسفرت به خیر !اما , تو و دوستی . خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشنی
» به شكوفه هاءبه باران
برسان سلام ما را
صفحه 89:
“ola ole”
Nacht pu 9 pa pests) Ja 95 As | جن تو ای جان چهانواد رسي فيضت
مرا
Guile روی توام ای,کل بی مثل و متال به خدا غیر تو هرگز هوتتتی نیبلت مرا
با تو هستم زتو هرگز نشدم دور ولی چه توان کرد که بانگ چرسی
نیست مرا
پرده از روي بینداز به جان تو قسم غیر دیدار رخت ملتمسی آنیست مرا
گر/نپاشی برم ای پردگی هر جایی ارزش قدس جو بال مكسى نيست مرا
مده از جنت و از حور قصورم خبری جز رخ دوست نظر سوی کسی
نیست مرا
صفحه 90:
درس نگارش (۲)
ضمیمه نگارش
صفحه 91:
صفحه 92:
منظرر از "نشائه كذارى"؛ رعلیت قواعد سجاوندی و به کار بردن علامت ها و نشانه هایی است که خواندن و در تتیجه فهم درست مطالب را
آسان و به رفع پاره ای ابهام ها که از عدم انعکاس دقیق و. روشن عناصر و دلالات گفتاری در نوشته پدید می آید کمک کند.
اكثر اين علامت ها و نشانه هاء در زيان فارسى سابقة استعمال جندانى ندارد ي مربيط مى شود به بعد از دوران آشنايى ايرانيان با نوشته
هاى مغرب زمينء به ويزء بس از انقلاب مشروطيت. از اين روء ناكفته بيداست كه در به كار بردن آنها نبايد افراط كرد و بايد به
ساختمان و شيوء جمله بندى زيان فارسى توجه دقيق داشت. نشانه هاى معمول و متداول در زيان فارسى به قرار زير است:
۰ ویرگول ()
ریرگیل نشانهء مکث یا وقفی کوتاه است و آن را اغلب در موارد زیر به کار می برند:
الف) در بین عبارتها ر جمله هاى غير مستقلى كه با هم در حكم يك جملة كامل باشد جنان كه:
آن را كه حساب باك است» از محاسبه جه باك است.
آنجا که آدمی است؛ هستی است و آنجا که هستی است» زندگی است.
همه كس را دندان به ترشى كند شودء مگر قاضیان را که به شیرینی.
اين همه خلف وعده و تأخيرء از شما بعيد بود.
اب) در موردى كه كلمه يا عبارتى به عنوان توضيح؛ به صورت عطف بيان يا بدل و قيد در ضمن جمله یا عبارت دیگر آورده می شود چنان
كيد
rad حماسه سراى بزرك ايران؛ در سال ©©© ه. ق به دليا آمد.
صفحه 93:
احمد؛ برادر مسعود؛ دیروز اینجا بود,
جلال آل احمد؛ بى يروا و با شهامت» پرده از روی حقليق برمى داشت و افشاكرى مى كرد.
ج) در موردى كه جند كلمه داراى اسناد واحدى باشد جنان كه:
على» حسن و احمد يسران بوية ديلمى بودئد.
آب» غذا و مسكن از ضروريات اوليه حيات آدمى است.
كتاب خانة اي از جند جلد كتاب كوجك و بزرك رنك و رو رفتهء ادبى؛ داستانى» درسى و دينى تشكيل شده بود.
فردیسی؛ مولوی؛ سعدی و حافظ بزرگ ترين سخنوران ايران هستند.
د) در ميان دو كلمه كه احتمال داده شود خوائنده آنها را يا كسرة اضافه بخواند يا نبودن ويركول ميجب غلط خواتى كردد جنان كه:
هر كه به طاعت از ديكران كم است و به نعمت بيش» به صورت تواذكر است ب به معنى؛ درويش.
صفحه 94:
6 نقله ربرگرل ()
انقطه ويركول؛ نشانةیقف یا درنگ و مکثی است طولانی تر از ویرگول و کمتر از نقطه؛ و بیشتر در موارد زیر به کار می رود:
برای جدا کردن جمله ها و عبارت های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط باشند چنان که:
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این؛ دام زرق نهاده است و آن؛ دامن طمع كشاده.
احمق را ستايش خوش آيدا جون لاشه كه در كمبش دمى» فربه نمايد.
©. نقطه (.)
مهم ترين موارد كاريرد نقطه بدين قرار است:
الف) در بايان جمله هاى كامل خبرى و برخى از جمله هاى انشايى جنان AS
عين القضاه؛ عارف بزرگ ایران؛ در 00 سالگی؛ به سال 006 شهید شد.
شاید این کار به نفعتو نباشد.
ب) بعد از هر حرفى كه به عنوان نشانه یا علامت اختصاری به کار رفته باشد
جنان كر
ارسطو متوفى به سال 066 ق.م.(قبل از میلادمسیح ).
خواجه نصیرالدین طوسی متوفی به سال 07۳60 هق. ( هجری قمری ).
ع. اقبال أشتيانى ( عباس اقبال آشتیانی ).
.) محمد معين ( op
صفحه 95:
ت.تبت. (تاکسی تلفنی تهران ).
و همچنین است در مورد الفاظ بیگانه: ۳.۲.۲ ( پست و تلگراف و تلفن ).
ج) بعد از شماره ردیف یا حروف ابجد به حساب جمل ؛ چنان که:
با الن. ب. چ.
یادآوری. در صورتی که دو جملة کامل با "واو" به یکدیگر معطوف شوند» نقطه فقط در پایان جملة دوم آورده می شود.
جنان كه:
دست و يايم را سخت كم كرده بودم و خود را در دريايى از يأس و نوميدى غوطه ور مى ديدم.
9 نقطه (:)
از اين AILS بيشتر در موارد زير استفاده مى شود:
الف) پیش از نقل قول مستقيم جنان كه:
رسول اكرم (ص) مى فرمايد: "مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان وى در امان باشند".
ب) بيش از بيان تفصيل مطلبى كه به اجمال بدان اشاره شده است جنان كه:
صفحه 96:
مطرح شدن این مستله در شوراء نتیجه ای غبر متتظره به بارآورد: حتی یک نفر با آن موافقت نکرد.
آن سال برای من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته شده بودم.
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان: هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد. از فعل آن پرهیز کردم.
ج) بعد از وازه يا لغتى كه معنی آن در برابرش آورده و نوشته می شود چنان که:
آشنا: شنا, برد: سرما. صیف: تابستان,
د) پس از کلمات تفسیر كننده از بیل "یمنی"» "چنان که"» "برای مثال"» "عبارتند از" و نظاير آنها جنان كه:
جمله» ممکن است تنها از فعل و فاعل تشکیل شده باشد؛ برای مثال: احمد رفت؛ علی آمد» حسن نشست.
برخی از عوامل موفقیت عبارتند از: 0) توکل به خدا 9) اعتماد به نفس 9) تلاش و کوشش *6) اندیشه و تدبیر در امور.
يادآورى 0. بس از كلماتى مائند "متل"» "از قبيل" "نظير" و امثال آنها كه به كلمة بعدی اضافه می شوندنبید دونقطه به
كار برد.
صفحه 97:
یادآوری 0. در مواردی؛ بعد از حروف *ابجد" که برای ترتیب و شمارهء ردیف به کار می روند از دو نقطه (:) استفده می کنند.
6 گیرمه («»)
اين نشائه؛ در اکثر موارد برای نشان دادن آغاز و پایان سخن کسی غیر از نییسنده است که در اثنای نوشتة وی آمده؛ یا برای مشخص تر کردن و
برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می رود و میارد مهم استفاده از آن به شرح زير است:
الف) وقتی که عین گفته یا نوشتة کسی را در ضمن نوشته و مطلب خود می آوریم چنان که:
سعدی می گوید: «هر که سخن نسنجد؛ از جرابش برنجد»
او پییسته از راه نصیحت به فرزندان خود می گفت:«قدر یکدیگر را باند و یار و غمگسار هم بشید و موانع و مشکلات زندگی را با تحاد و
همپشتی از پیش ياى خود برداريد».
ب) در آغاز و يايان كلمات و اصطلاحات علمى و يا هر كلمه و عبارتى که می خواهیم آن را مشخص و معتاز از قسمتهای دیگر نشان بدهیم چنان
كم
امريز سخن در اين است كه بايد «شعر براى شعر» باشد يا «شعر برای اجتماع».
كلمة «كولتور» فرانسوى يا «كانجر» انكليسى را در فارسى؛ معادل «فرهنك» دائسته اند..
صفحه 98:
.از اقسام هفتگانةکلمه در فارسی» «اسم»» «ضمیر» و «صفت» می توانند «فاعل» یا «نهاد» جمله باشند
ج) در ذکر عنوان مقاله هاه رساله هاء اشعار روزنامه هاءآثار هنری و فصلها و بخشهای مختلف یک کتاب یا نوشته چنان
:که
باب هشتم گلستان سعدی» «در آداب صحبت» است
يكى از بهترين مقاله هاى ارائه شده در «سومين كدكرة تحقيقات ايرانى»؛ مقالة «شوخ طبعى أكام»» از استاد دكتر
.غلامحين يوسقى است
ياداورى 0. هر كاه عبارت منقول» مفصل و شامل جند بند (باراكراف) باشدء ابتداى هر بند و بايان آخرين بند با علامت نقل.
.قول (كيومه) مشخص مى شود
صفحه 99:
یادآیری 9. هر گاه نقل قولی در ضمن نقل قولی دیگر بیایده آن را در میان علامت نقل قول مفرد «,۰» قرار مي دهند چنان که:
كفت: «آيا شنيدى كه بيغمبرء عليه السلام؛ گفت: الفقر فذری؟»؛ گفتم: «خاموش| که اشارت خراجه؛ علیه السلام» به فقر طایفه ای
است كه مرد ميدان رضايند و تسليم تير قضا' نه أينان كه خرقة ابرار يوشند و قمة ادرار فروشند».
پادآیری . عبارت نقل شده در میان علامت نقل قول» نشانه های سجاوندی و نقطه گذاری خود را حفظ می کند.
©. نشانة سؤال (؟)
موارد استفده از اين نشائه به قرار زير است:
الف) در آخر جملات و عبارات يرسشى مستقيم جنان كه:
به چه می لدیشی؟
این کار را بهتر از اين نمی شد انجام داد؟
ب) بعد از کلمه یا عبارتی که جانشین جمله پرسشی مستقیم است چنان که:
کدام را می پسندی؟ سبز يا أبى؟
نظر شما چیست؟ بروم یا نروم؟
شما جكونه عمل مى کنید؟ با نرمی و مدارا؟ یا با درشتی و خشونت؟
صفحه 100:
ج) گاه علامت سزال را برای نشان دادن تردید و ابهام در داخل پرانتز می آیرند چنان که:
برخى تاريخ وفات سنایی را سال 006 () نوشته اند.
طبق آمار غیر رسمی؛ جمعیت تهران از مرز ده مییون نفر () گذشته است.
ياداورى. در يليان جمله هاى برسشى غير مستقيم از علامت سؤال استفاده نمى شود؛ بلكه نقطه می كذارتد جنان که:
از خصوصيات يك استاد موفق اين است كه به خوبى دريابد با جكونه دانشجوياني سر و كار دارد و مطالب درسى را به جه شيوه و با
جه زبان و بيانى تدريس كند تا بهترين نتيجه را بكيرد.
همه می دانستند كه در نامه جه كسى مورد خطاب است و مضمون و محتواى أن جيست.
استاد از دانشجو برسيد كه ليا كتاب را خوائده است.
©, نشانة تعجب (!)
علامت تعجب: تنها نشانة تعجب و شگفتی نیست؛ بلکه بیشتر در پایان جمله هایی می آید که بیان کنندة یکی از حالات خاص و شدید.
عاطفى يا نفسانى است؛ از قبيل «تعجب»» «تأكيد»؛ «تحسين»؛ «تحقير»:«تنفر»» «ترحم»؛:«استهزا»؛ «شك و ترديد»:«امر و
نهى»» «تهديد»«صرت»» «أرزو»» «درد و الع «دعا»» «تنبيد»؛ «تأسف»» «ندا و خطاب» و جز آنها جنان كه:
جه عجب! عجب آدم رياكارى! آفرين بر اين همه ذوق و سليقه! دست مريزاد! دريغ است ايران كه ويران شود! آقا هنر كرده! جايزه هم
pe خواهد! اى دوست! برادر ارجمندم! آه! واى بر من! بسيار خوب! آهسته! مواظب باش! خوب كردى!
صفحه 101:
©. خط فاصله ()
موارد مهم استفاده از اين نشائه به قرار زير است:
الف) براى جدا كردن عبارتهاى توضيحىء بدل» عطف بیان و جملة معترضه از کلام اصلی چنان که:
فردوسی - حماسه سرای بزرگ ایران- در سال 000 هر ق به دنا آمد
بوستان سعدی - که دارای ده باب است.- در سال 866 ه, ق سروده شد.
على عليه السلام- مى فرمايد: «الدهر ييمان: يوم لك و يوم عليك».
يادأورى. همجنان كه در مبحث «ميركول» كفته شد؛ در لين مورد كروهى نيز «ويركول» به كار مى برئد.
ب) در مكالمه ميان اشخاص تمايشنامه و داستان؛ يا در مكالمات تلفنى در ابتداى جمله و در سر سطر به جای نام گرنده چنان که:
- الوا
- بل فرماید!
pas
- علیکم اسلا
- ببخشید آقاء احمد آقا تشریف دارند؟
صفحه 102:
- خير آقاء یشان بهمساقرت رفته لد
- می دنی کی بر می گردن؟
- ظاهر روز چهارشنبه هفته آند؛ امری؛پیغمی داشتد بفرمایید. .. .
ج) به جای حرف اضافه «تا» و «به» بين تاريخها؛ اعداد و كلمات چنان HS
مهر- أذر ©0646 (مهر تا أذر ©0©60)؛ دهء (06©4- 04:0 (09©600 تا (09600)؛ قطار تهران - مشهد (تهران به مشهد).
وارد شد.
د) برای نشان دادن تردید یا ادای کلمات همراه با لکنت و گره خوردگی زبان چنان که:
جع مو تاق ف هب هی نوج هه -هسکاری | 1 لا لب
هم برای جدا کردن هجاهای یک کلمه در تقطیع یا حروف یک کلمه از یکدیگر چنان که
كلمهم «كرفته» داراى سه هجاست: كب رفد ته,
كلمهء «احمد» داراى جهار حرف است: امد
و) در آخر سطر وقتى که بخشی از کلمه به اول سطر بعد برده شود چنان که:
بی تردده بشر در سایهه همت و تلاش و تکایری پی گیر» عزم جزم؛ اراده خلل نليذير» اميد دستيابى به مقصود و روياروبي با حوادث و
مشکلات؛ به اين همه تعالى و ترقى دست يافته است.
از) براى بيوستن اجزاى برخى از عبارتهاى تركيبى جنان كه:
صفحه 103:
بازتبهایاجتماعی- سیاسی؛ عیدتی- سیاسی؛ توطنه مشترک مپریالسم- صهیونیسم!نشریهه اجتماعی- هلری.
ح) بعد از شمارة ردیف در اعدا يا حروف ب بعد از كلمه هايى نظير «تبصرم»؛ «تذكر»؛ «توضيح»؛ «يادأورى» و جز أنهاء نيز به
كار مى رود جنان كه:
اكلمه در عربى بر سه قسم أست: 0- اسم؛ ©- فعل؛ ©- حرف.
©. سه نقطه (...)
این علامت براى نشان دادن كلمه يا كلمات و عيارات يا جمله هاى محذوف ويا افتدگی ها به کار می رود؛خواه در ول مطلب باشد
يا يسطيا آخر جنان كه
نام برادر من قدرت ...است.
جيزهايى نظير قلم؛ مدادء ياك كن» كاغذء خط كش و ... را لوازم التحرير مى كييئد.
... به اين دليل بود كه از ادامة اين شيوه صرف نظر كردم.
صفحه 104:
dO, 2 jiu (*)
:از اين نشانه معمولاً در موارد زیر استفاده می شود
الف) برای ارجاع دادن به زیرنویس؛ وقتی که از «اعداد» در داخل متن به منظورهای دیگری استفاده شده باشد.
:ب) به منظور ايجاد فاصله ميان دو مصراع شعر جنان كه
مرد بايد كه سخندان بود و نكته شناس* تا جو مى كويد؛ از آن كفته بشيمان نشود (سنليى)
ج) در اول سطرء بيش از كلمه ها و عبارتهايى نظير «تذكر»؛ «توضیح»» «تنبیه»» «نکته»» «یادآوری» و جز
.آنهاء به منظور جلب دقت و توجه خواننده به آن نكتة درخور تذكر و يادأورى
صفحه 105:
. پرانتز یا دو هلال ()
«برائتز» كه كاه «هلالين» و «كمائك» نيز ناميده شده است؛ اغلب در موارد زير به كار مى رود:
الف) به معنى «يا» و «يعنى» و در وقتى به كار مى روود كه كلمه يا عبارت ياجمله اى را براى تبيين و توضيح بيشتر كلام بياورند
چنان که:
شاهكار نظامى كنجوى (خسري ي شيرين) را بايد ايل به دقت خوائد بعد دربارة هنر شاعری وی بهداوری پرداخت.
مجمع النوادر (جهار مقاله) از نظامى عروضى سمرقندى است.
ب) وقتی که نویسنده بخواهد آگاهیهای بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند چنان که:
ابرافضل cies (006 - ۲۳0 هرق) استاد كم نظير, بلكه بى نظير تثر مرسل در تاريخ ادب يارسى است,
بايزيد بسطامى (سلطان العارفين) يكى از برفروغ ترين جهره هاى عرفان در تاريخ تصوف ايران است.
ج) برای ذکر ماغذ در يايان مثالها و شواهدء به عبارت ديكر اسامى كتاب ها نشريه هاء اشخاص (اعم از شاعر يا نويسندم)؛ رساله ها
يا مقاله هايى كه مطلبى از آنها به عنوان شاهد آورده شده؛ داخل براتتز قرار داده مى شود جنان كه:
بيغمبر عليه السلام- كفت كه: «جون آخر الزمان بودء مؤمن را خواب کمتر گردد» (خوابگزاری» ص ©).
مرد بى عيب نباشد؛ الكمال لله عزو جل (تأريخ بيهقىء ص /©0).
جهان بكشتم و دردا به هيج شهر و ديار ليافتم؛ که فروشند بخت در بازار
(عرفى شيرازى؛ ديوان» ص </©)
یدآوری. از به کار بردن پرانتزهای مترالی- جز در فرمول هاى رياضى- بايد جدا خوددارى كرد مثلاً به جاى اين جمله: مخزن
الاسرار (كنجينه رازها) (اولين مثنوى از خمساء نظامى كنجوى) به بحر سريع استء مى توان نوشت: مخزن الاسرار (كنجينه رازها)
که اولين مثنوى از خمسة نظامى است؛ به بحر سريع است.
صفحه 106:
قلاب []
اين نشانه بيشتر در موارد زير به كار مى رود:
الف) ویقتی که مطلبی جزء اصل كلام نباشد؛ در ميان قلاب نوشته مى شود جنان كه:
- آقاى رئيس! با يك لمضاى شماء همة مشكلات حل مى شود. [تبسم معنى دار حضار].
ب) در تمايشنامه هاء دستورهاى اجرايى در داخل قلاب نوشته می شود چنان که:
احمد [ا چهره ای عبوس و گرفت]: دم نمی خواهد حتی یک قدم در این راه بردارم. [با بى اعثتايى سرش را يرمى كردائد].
ج) در تصحيح متون كهن؛ الحاق احتمالى كه از نسخه بدلها يا از سوى مصحح اضافه مى شودء در ميان قلاب جاى مى كيرد جنان 26S
۰ واين [راه مسلمانى] راه خداى توست» راست إتا به بهشت]. به درستى كه بديدار كرديم نشان ها كروهى را كه دورانديشئد و يندكيرئد
(ترجمه و قصه oT A la نيمه اويل ص /©©).
نيكى و بدى را ياداش [مكافلت] دهد (انس (OOD co cca
صفحه 107:
صفحه 108:
انواع نثر
سخن بر دو گونه است: یا نثر است یا نظم. نثر» در لغت به معنی پراکندن و افشاندن و نیز به معنی افشانده و پراکنده است؛ و در
اصطلاح سخلى است كه مقيد به وزن و قافيه نباشد. نثر را طبق يك تقسيم بندى كلى بر سه نوع دانسته أند:
0) فثر مرسلء ©) لثر مسجّع؛ ©) لثر مصلوع و فنى..
٩ نثر مرسل
نثرى است كه آزاد و خالى ازقيد سجع باشد؛ كتاب هاىى تاريخ بلعمى (ترجمهه تاريخ طبرى)؛ ترجمة تفسير طبرى؛ حدود العالم.
سفرنامة ناصر خسروء سياست نامه» قابوسنامه» كيمياى سعادت» تاريخ بيهقى, اسرار الترجید. تذكرةالاوليا و صدها كتاب ديكر از اين.
دست» و نيز نثر مثداول عصر ما نمونه هاى نثر مرساند. أينك جند نمونه أز اين نوع تقر
و اين بهرام را كرماتشاه خواندند زيرا كه شاپور را بانشاهى كرمان داده بود به كودكى؛ و خلق او را مطيع شدند؛ و مُلک بر او
اراست شد و يازده سال مَلِك بود. بس روزى سياه بر أو بشوريدند و أو را در ميان كرفتند و تيرش بزدند و از آن بمرد و كس ندانست
كه آن تير كه زدء و يسرش بنشست» نام أو يزدجردالاثيم» و بسيار ستم كرد و از بهر آن أو را أثيم خوالدندش و به يارسى بزه كر
خواندندى كه بزه بسيار كردى.
(تاريخ بلعسىء ص 40©©).
ليس شهرى انبوه است» أكر جه به روستا تمايد» و آب أندك باشد و زراعت كمتر كنئد؛ خرماستائها باشد و يساتين. و جون از أنجا.
سوی شمال ریند؛ نيشابوور به جهل فرسدك باشد... . و در آن وقت امير آن شهر» كيلكى بن محمد بود و به شمشير كرفته بود. و
أسوده بودند مردم آنجاء جنان كه به شب در سرایها نبستندی. و ستور در کویها باشده با آن که شهر را دیوار نباشد و هیچ زن را ژهره
نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خولی نبود از پاس عدل او,
صفحه 109:
و از أنجه من در عرب و عجم ديدم؛ از عدل و امنء به چهار موضع دیدم:
يكى به ناحيت دشت» در ايام لشكر خان؛ دوّم به ديلمستان در زمان امير اميران جستان بن ابراهيم؛ سيوم به مصر در ايام المستنصر
بالله اميرالمؤمنين؛ جهارم به طبس در ايام امير ابوالحسن كيلكى بن محمد و جندان كه بكشتم به ايمنى لين جهار موضع نديدم و نشنيدم.
(سفرنامه ؛ ص 095
جنين أورده اند كه فضل» وزير مأمون bls به مروء عتاب كرد با حمین مصعب پدر طاهر ذولمیین و گفت: «پسرت طاهر دیگر
گونه شد و باد در سر کرد و خویشتن را نمی شناسد». حسین گفت: «ایها الیزیر: من پیری ام در این دولت بنده و فرمانبردار؛ و ندانم
كه نصيحت و اخلاص من شما را مقرر است؛ اما پسرم طاهر از من بنده تر و فرمانبردارتر است؛ و جوابی دارم در باب وی سخت.
كوتاء؛ اما درشت و طكير؛ اكر دستورى دهى بكويم». كفت: «دادم»؛ كفت: «أيد الله الوزير؛ امير المؤمنين او را از فرودست قر اوليا.
او حشم خويش به دست كرفت و سيناء او بشكافت و دلى ضعيف كه جنويى را باشد از آنجا بيرون كرفت و دلى آنجا نهاد كه بدان دل.
برادرش را- خليفه اى جون محمد زبيده- بكشت؛ و با آن دل كه دادء آلت و قوت و لشكر داد. امريز جون كار بدين درجه رسيد كه
يوشيده نيست» مى خواهى كه تو را كردن نهد ي همجنان باشد كه اول بويد؟ به هيج حال» اين راست نيايدء مكر أو رأ بدان درجه برى كه
از ايل بود. من آنجه دانستم بكفتم و قرمان تو بود و اين خبر به مأمون برداشتند. سخت خوش آمدش. جواب حسين مصعب يسنديده
آمد. كفت: «مرا اين سخن از فتح بغداد خوشتر آمدء كه يسرش كرد».
(تاريخ بيهقى. ص ©06- (0720)
صفحه 110:
شیخ ابر سعید یک بار یه طرس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. شیخ اجابت کرد. بامدد در خانقاء استاد تخت بنهادند و
مردم می آمدند و می نشستند. چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم می آمد چنان که کسی را جای نمانده معرف
برخاست و كفت: خدايش بيامرزد كه هر كسى از آنجا كه هست يك كام فراتر آيد. شيخ گفت: «ر صلی الله على محمد و آل أجمعين».
و دست به روى فرود آورد و كفت: «هر جه ما خواستيم كفت و جملهء بيغامبران بكفته انده او بگفت: خدایش بیامرزاد که هر کسی از
آنجا كه هست يك كام فراتر آيد. جون اين كلمه بكفت از تخت فرود آمد و أن روز بيش از اين نكفت».
©. نثر مسجّع
به نثرى كفته مى شود که در آن» جمله هاى قرينه؛ داراى سجع باشند؛ pe يه منزلهم قافيه أست در شعر:
سجعء در لخت به معنى «أواز يرندكان» است عموماً و «أواز كبوتر و فاخته» خصوصاً و در اصطلاح ادبا: آرردن کلمت هموزن؛ یا
هم قافيه يا هموزن» و هم قافيه است در يايان جمله هاى قرينه. به عبارت ديكر سجع أن است كه كلمه هاى آخر قرينه هاء در يزن يا.
آخرین حرف اصلی (حرف روی) یا هر دو موافق باشند.
صفحه 111:
جمله هاى قرينه؛ به دو يا جند جمله أى كه در يايان آنها كلمات سجع آورده می شود؛ جمله های قرینه می گویند. چنان که گذشت هر
انوشته اى كه در أن سجع به كار رفته باشد؛ «مسجّع» ناميده مى شودا نظير نمونه هاى زير:
- طالب دنيا رنجور است و طالب عقبي مزدور است و طالب مولى مسرور است.
- بندده آثى كه در بند أنى.
- هر جه نبايد دلبستكى را تشاید.
خداى را عزُوجلَ كه طاعتش موجب قربت أست و به شكر أندرش مزيد نعمت؛ هر نفسى كه فرو مى رود ممدّ حيات أست و
جين برمى آيدء مفرّح ذات يس در هر لفسى دو نعمت موجود اسث و بر هر نسمتی شکری واجب.
- كداى نيك انجام به از بانشاهى بدفرجام.
سجع نویسی: از شیره های نورسندگی و سخنورى معمول و موافق و ملايم با طبيعت زبان عربى است و با زبان فارسى جندان
سازگاری و موافقت ندارد؛ و به همين دليل است كه از ميان اين همه سجع نويسى فارسى» تنها كار جند نفر- كه از تعداد انكشتان يك
دست هم تجاوز نمى كند- خواندنى و مقيول و خواستتی از آب درآمده است.
.امير عنصر المعالى در قابيسنامه كريد: «و تكلفهاى نامدء تازى؛ خود معلوم است كه جون بايد كرد و اندر نامده تأزى؛ سجع I
أسست خوش آيده لكن اندر نامهه يارسى: سجع داخوش آید. اگر نگویی بهتر».
سجع نویسی, يه تقليد و پیروی از این شیوهه نورسندگی و سخنوری در زبان و ادب عربی» در ایران» رایج كرديد و پیش از شروع
رسمى و قطعى سجع نويسى در ایران, فقط نمونه هایی مختصر از آن. در دیباچهء بعضی کتابهای کهن فارسی به چشم می خورد.
ابوبکر اخوینی بخارایی: در صفحهء سيزده ديباجه هداية المتعلمين فى الطب كه به سال © © هق تأليف كرده جنين نوشته است:
«سپاس مر ایزد را که آفریگار زمین و أسمان است و آفريدكار هر جه اندر اين دو ميان است».
صفحه 112:
موفق ادین ابومنصور علی هروی (پزشک قرن پنجم هجری) در دبلچهم كتاب الابنية عن حقايق الادويه اين عبارات را أورده اسث؛ «سياس باد
يزدان دانا و توانا را كه أفريدكار جهان است؛ و داتئدمء أشكار و نهان اسث؛ و درود بر محمد مصطفى كه خاتم بيغاميران اسث...».
ما سجع نویسی در فارسى» به معلى اخص كلمه و به طور رسمى أز خواجه عبدالله انصارى (©©6©©0-6 هرق) شروع شد و پس از اه به
ومیل نويسندكانى جون نصرلله منشى مترجم كليله و دمنهء نظامى عروضى صاحب جهار مقال» قاضى حميدالدين بلخى صاحب مقامات حميدى».
سعدى و مقلدان سعدى و كروهي ديكرء تداول و استمرار يافت..
اناكفته بيداست كه از ميان سجع نويسان يسيار تاريخ ادب فارسي» مطاوب ترين و طبيمى تزين و هترمندانه ترين نثر مسجع؛ از سعدى در شاهكار
بى نظير أو كاستان است و لز ميان مقلدان سعدى ديزء موفق ترين فرده ميرزا ابوالقاسم كاتم مقام فراهائى صدراعظم محمد شاء اجار (مقتول.
64 هرق) أست.
از تعریغی كه أز سجع كرديم؛ به خوبی برمی آید که سجع بر سه قسم است:
0) سجع I © سجع مطرف. 6) سی متوازی
0. سجع متوازن. آن است كه كلمات فرينهء در وزن, متفق» اما در آخرين حرف اصلىء مخالفت اد ماد با و ده دم و دار كام و كار نهار
و نیل.
مثال از فواصل قرآن كريم:
و أنينا هما الكتاب المستبين و هدينا هما الصراط المستقيم (صافات 007و ©00).
متل از ثر فرسی:
فلان را اصلى است ياك و علينتى است صاف؛ داراى كوهرى است شريف و صاحب طبعی است گريم.
(قنرن بلاغتء ص 5
- علمه بر مير تاج ات و جهل؛ بر كردن غل.
(رساتل خواچه عبدالهه ص ©©)
صفحه 113:
سجع مطرت امت که امه در رين حرف اصلى (حرف روى) يكر» و در ون ماوت ند ماد ارو کارا مت و شکست؛ سیر ار
psd sya
الم تر كيف قعل ربك ياصحابه الفيل* الم يجعل كيدهم قى تضليل* و ارسل عليهم طيرا ابابيل (فيل» 40-©).
مق ار در ارسی:
تلهی بر تارک ما خاک خجالت اثار مکن و مارا به بلای خود گرفتار مکن.
(رسئل خراجد عيدلفء صن ©09).
©. سجع متوازى. كامل ترين و خرش آهدك ترين نوع سجع است و آن سجمی است که کلمات هم در وزن و هم در آخرین حرف اصلی (حرف روی) مطابق پشند ملند.
کرو بر ست و فسته بز روز
مل از فواصل قرآن معيد:
فیها سرر مرفوهة و اکواب موضوعة[هاشيف AGP AE
مق از در فارسی:
- عل Se ell Baca VO كنث: «من در دركاهب». عقل كفت: دمن تقوى به كار دارم». عشق گنت همن هدع جه كار دارم؟». عقل كقت: من
اقاضى شريعتم». عشق كفت: «من متقاضشى وديعتم». عقل كنت: «من آيينهء مشورت هر بالغبع. عشق كفت: «من از سود و زيان فارغب». حقل كفت: «مرا لطايف غرايب.
ياد است». عشق كفث: «جز دوست هر جه كوبى باد است». عفل كنت: مرا ظريفائد يرده بوش». عشق كقت: «مرا > th دردتوش».
ie tos Ba)
66
oh تشمتان yp dian oda
(كليت معدي ص «ج).
- هر چه زود ره بر ی
(سن بل می ۲۳۳
- تلميذ بى ارادت عاشق بى زر است و روتدهه بى معرقت مرغ بى هر و حالم بى عمل درخت بى بر و زاهد بى علم خاندم بى هر.
(سان منع. 695
Sa Ble Dh oka aS - (سن منيع» س 099
صفحه 114:
تثر مصنوع و فلی.
آمیزه و ترکیبی است از دو نوع مرسل و مسجّع و همراه با انبوه لغات و ترکیبات و مثال و اشعار عربی و احادیث نبوی و
آیات فرآنی و متضمن اصلاحات و تعبیرات خاص دانشهاى رايج زمان. در اين نوع نثر از صنعتهای لفظی و معنوی مانند
بديع و بيان» اطناب» تتاسب الفاظ انواع سجع و جناس؛ تضاد و تقابل: اقتباس هاء و تلميحهاء تشبيه هاء مجازها و استعاره ها
يه فراوانى و بيشتر از للرمسجع استقاده شده لست.
خصوصيت ديكر كه آن را از مختصات معنوى نثر فنى محسوب توان داشت وجود عناصر اغراض و معائی شمر در آن
است. اگر عنصر خیال را از عناصر سازنده و مهم شعر مى شناسيم؛ بنیهی است که صور خیال آن به وسیلهء همین تشبیه ها
و تلمیج ها و مجازها و استعاره ها رنگ و شکل می گیرد و قابل توهم و تجسم می شود و در نثر فنی از این عوامل به.
فراوانى استفاده مى شود. نخستين نمونه های نار مصنوع و فلی» مربوط به اواسط قرن ششم هجری است و از آن زمان تا
دوران مشروطیت کمابیش تدارل و رواج داشته است. بهترین و هنرمندانه ترین نمونه ها مربوط به دو رن ششم و هفتم است.
قسمت هايى از كليله و دمنة نصرالله منشی؛ راحة الصدور راوندی؛ ترجمهء تاريخ يميئى جرفادقانى و قسمت عمد التوسل الى
الترسل بهاءالدین محمد بغدادی» مقامات حميدى؛ مرزبان نامهء وراوینی» تاریخ معجم فضل الله راجى قزوينيء منشات خاقاني»
جهانگشای جوینی, نفثة المصدور محمد زيدرى نسوى و تاريخ وصاف ادیب عبداله شیرازی؛ به نثر فنی است.
مرزبان نامهء نفثة المصدور و جهانگشای جوینی از تمونه های خوب نثر فنی و درهه نادره آثر میرزا مهدی خان استرآبادی.
(منشی نادرشاه) از حیث دشواری و صعوبت و صلایت» خارق العده و حیرت انگیز است.
صفحه 115:
اینک» در ذیل به ذکر یکی دو نمونه بسنده می کنیم و علاقه مندان را به اصل متن کتبی که برشمردیم» حوالت می دهیم:
سياس و ستايش مر خداى را جل جلاله كه آثار قدرت اد بر چهرة روز روشن تابان است و انوار حكمت أي در دل شب تار درفشان..
بخشاينده اى كه تار عذكبيت را مد عصمت دوستان كرد. جبارى كه نيش بشه را تيغ قهر دشمنان كردانيد و بدايع ابداع در عالم كون و
فساد بديد أورد و آدميان را به فضيلت نطق و مزيت عقل از ديكر حيوانات مميز كردانيد و از براى هدايت و ارشاده رسولان فرستاد تا
خلق را از ظلمت جهل و ضلالت برهانيدند و صحن كيتى را به نور علم و معرفت أنين بستند و آخر ايشان در نوبث و اول در رتبتء
آسمان حق و آفتلب صدق» سيد المرسلين و خاتم النبيين و قاند الغر المحجلين ابوالقاسم محمد بن عبدلله ... صلى الله عليه و علی عترته
الطاهرین, براى عزّ نبوت و ختم رسالت بركزيد
(کلیله و دمنه ص ©).
حمد و ثنايى كه روايح ذكر آن جون ثناياى صبح بر نكهت دهان كل خنده زندء و شكر و سياس كه فوايح نشر أن جون نسيم صباء جعد
و طرهه سنبل شكند؛ ذات پاک کریمی را که از احاطت به لطایف کرمش: نطق را نطاق تنگ آمد؛قدیمی که عقل بهبارگه کبریای
قدمش, قدمی فراپیش ننهده بصیری که در مشکات زجاجی بصر به چراغ ادراک؛ برتو جمال حقيقتش نتوان ديد. سميعى كه در دهليز
سعع از گنبد خانه» وهم و خيال؛ صدای منادی عظمتش نتوان شنید. زواهر علوی را با جواهر سفلی در یک رشته ترتیب وجود او
کشید. نهاد آدم را که عالم صفری است از سلسلذ آفرینش در مرتبد اخری» او للداخت... .
درود و تحيات و سلام و صلواتى كه از مهب انفاس رحمانى با نفحات رياض قدس همعنانى كند بر روضاء مطهر و تريت معطر
خواچهء وجود و نخبه و نقاوءء كل ماهو موجود؛ که رحمت از سدنه خوابگاه استراحت اوست» و رضوان از خزانة خلوت سرای Sigh
أي رحمتش همه شب مشعلة نور درفشاندء و رضوانش كرد نعلين به كيسوى حور افشائد؛ بر تعاقب یام لالی؛متتیع و متالی باد..
(مرزيان نامه ج 0 ص © و 6)
صفحه 116:
الاح نظم
صفحه 117:
نظمء در لغت به معنی به یکدیگر پیوستن و به رشته کشیدن دانه های جواهر و در اصطلاح سخنی است که موزون و مقفا باشد. در
تداول» نظم را از روى تسامح به شعر نيز اطلاق مى كنند اما اساسا شعر با نظم فرق دارد و تفلوت أنها در اين است كه؛ شعر- طبق
تعاریف قدما- «کلام موزون و مخیل» است» و بنابراین تعریف» مقفا بودن جزء ماهیت شعر نیست» و «نثر شعركونه» يا «شعر
متلور» هم می تواند وجود داشته باشد.
طبق تعریف علمی و دقیق امروزی» شعر «گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد» و بنابراین
تعریف عناصر سازنده شعر عبارت است از: عاطفه؛تخیل» زبان, موسیقی و تشکیل؛ اما نظم؛ تنهاء كلامى موزون و مقفاست و از
حنصر عاطفه و تخل بدیر! بنابراين» نظم غیر شعر هم وجود درد نظير نصاب الصبيان ابونصر فراهى در لغته و الفية (مزار
بیتی) ابن مالک در صرف و نحو عربی.
ملک الشعرای بهار؛ قطعه شعری دارد با عنوان «شعر و نظم» که نقل آن در اینجا بی مناسبت نیست:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عتل
اشاعرء آن افسونكرى كاين طرفه مرواريد سفت
صنعت و سجع و قوافى؛ هست نظم و نيست شعر
اى بسا ناظم كه نظمش نيست الا حرف مفت.
شعرء آن باشد كه خيزد از دل و جوشد ز لب
.باز در دلها نشيند هر كجا كوشى شنفت
اى بسا شاعر كه او در عمر خود نظمى نساخت
و اعه بسا ناظم كه او در عمر خود شعرى نكفت.
صفحه 118:
انواع شعر
نواع شمر حروضی قارسی عبرت است از:قصید؛ IP قطعه؛ مثوى (دوكانه)؛ رياعى (جهاركاته)» دوبيتى؛ ترجيع بندء مستعل مستزاد؛ و جهاريارم.
a
شعرى است بر یک وزن و قافيه با مطلع هم ققیه دربارهه موضوع و مقصودى خاص همجون ستايش يا نكوهش؛ تهديت يا تعزيت» شكر يا شكايت؛ فخر يا
حماسه» يندو حكمت ويا مسال اجتماعى و اخلاقى و عرفاتى» در حداقل يقزده شائزده بيت و به لور متوسط از بيست تا هفتاد مشت بيت. كمى يا زيادى
بيتهاى قصايد بستاكى دارد به اهميت موضوع؛ قدرت و قوت طبع شاعر و نوع قاقيه و اوزان شعرى. از همين روست كه در دولوين شاعران قصيده سرا به.
قصيده هاى كمتر لز بيست بيت يا متجاوز از صدوهقتاد يا دويست بيت برمى خوريم.
قصيده از حيث مضمون و محتواء از أغاز تا لمروز» دستخوش دكركونيهايى شده ست كه مى توان به اجمال أن را جنين بيان كرد
الف) در روزكار سامائيان اغلب مدح و ستايش در حد اعتدال و مبالغه هاى شاعرائه يود.
ب) در دوران غزنويان و سلجوقيان» مدح و ستايش سلاطين و وزرا و أمرا در قصايد با تلق و جاباوسى به حد غلء و الفراط در طرح تقاضا به حد سسؤال و
تکتی همراهبود.
چ) ناصر خمرو؛ با یج تحول و نلاب در مضمون قصوده آن را در خدمت ترجه و ie te cu لین اسماعان دآررد.
+) سای قلب قصید را به مضامين دينى و عرفائى و زهديات و قلندريات تخصیس داد و شيوهه أو به وسيلدء عطار؛ شمس مغربي؛ لوحدى» خواجوه جامى
او ديكران دنبال شد..
ار) سعدى و به تيع او سيف فرغانى قصيده را بيشتر در استخدام طرح مسائل اخلاقى و اجتماعى درآرردقد.
و) از دوران مشروطيت به اين سوه قصيده بيشتر در خدمت مسال سياسى و اجتماعى و ميهنى و ملى و ستايش أزادى قرار كرفت و در تهييج عواطف و
احساسات و تنوير افكار جامعاء كتابغوان نقش بسزابى داشت. شاخص ترين قصايد از أين نوع را مى توان در ديوان ملك الشعراى بهار سراغ كرفت,
صفحه 119:
در زیر به ذکر قصیده ای از شیخ اجل» در پند و اندرز» و قصیده ای از ناصر خسرو بسنده می کنیم:
پس بگردید و بگردد روزگار
ای که دستت می رسد کاری بکن
این که در شهنامه ها آورده اند
تا بدانند این خداوندان ملک
این همه رفتند و مای شوخ چشم
ای که وقتی نطفه بودی بی خبر
مدتى بالا كرفتى تا بلوغ
همچنین تا مرد نام آور شدی
آن چه دیدی برقرار خود نماند
دیروزود این شکل و شخص نازنین
گل» بخواهد چید بی شک باغبان
اين همه هیچ است» چون می بگذرد.
نام نیکو گر بماند از آدمی
دل به دنیا در نبندد هوشیار
بيش از آن كز تو نيايد هیچ کار
رستم و رويينه تن اسفنديار
اكز بسى خلق است دنيا يادكار
هيج نكرفتيم از ايشان اعتبار
وقت ديكر طفل بودى شيرخوار
سرو بالايى شدى سيمين عذار
فارس میدان و صید و کارزار
وینچه بینی هم نماند برقرار
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
ورنچیند خود فرو ریزد ز بار
تخت و بخت وامرو نهی و گیرودار
بهء کز او ماند سرای زرنگار
صفحه 120:
سال ديكر را كه مى دائد حساب؟ يا كجا رفت آن كه با ما بود پار؟
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سيرت زيبا بيار
بيش از آن كز دست بيرونت برد گردش گیتی زمام اختیار
كنج خواهى در طلب رنجى بير خرمن ار مى بايدت تخمى بكار
چون خداوندت بزرگی داد و حکم خرده از خردان مسكين دركذار
جون زبردستيت بخشيد آسمان زيردستان را هميشه نيك دار
شكر نعمت را نكويى کن که حق دوست دارد بندكان حقكزار
نام نيك رفتكان ضايع مکن اتا بماند نام نيكت برقرار
کلم دریشان و مسکینان بده تا همه کارت برآرد کردگار
با غریبان لطف بی اندازه کن تا رود نامت به نیکی در دیار
از درون خستگان اندیشه کن وز دعاى مردم پرهیزگار
ابا بدان بد باش و با نيكان نكو جای گل گل باش و جای خار خار...
(os)
صفحه 121:
غزل
غزل در لغت به معنی حدیث عشق و عاشقى گفتن است» و در اصطلاح شعراء اشعاری است بر یک وزن و قافیه و با مطلع مصرّع»
که تعداد ابیات آن به طور متوسط از ينج تا دوازده بيت و كاهى تا حدود شانزده و بندرت نوزده و بیست است؛ لکن کمتر از پنج بیت.
را می توان غزل نامام نامید.
در زير به ذکر چند غزل می پردازيم:
غمت در نهانخائة ادل نشيئد ابه نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم اكه از كريه ام ناقه در كل ay
خلد گر به پای خاری آسان برآرم چه سازم به خاری که در دل نشیند.
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی از بامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم محبت كه آنجا كدايى به شاهى مقابل نشیند
طبيب! از طلب در دو كيتى مياسا. کسی چون مین دو منزل نشیند؟
(طبيب اصفهاتي)
ياد ايامى كه با هم آشنا بوديم ما
هم خيال و هم صفير و هم نوا بوديم ما
معنی یک بیت بودیم از طریق احاد
چون دو مصرع؛ گر چه در ظاهر جدا بودیم ما
صفحه 122:
بود دائم چون زبان خامه حرفب ما یکی
گر چه پیش چشم صورت بین دوتا بودیم ما
چون دو برگ سبز کز یک دانه سر بیرون کند
يك دل و يك روى در نشو و نما بوديم ما
مى جرانيديم جون شبنم ز يك كلزار جشم
از نواسنجان يك بستان سرا بوديم ما
بود راه فكر ما در عالم معنی یکی
جين دو دست از آشنايى يك صدا بوديم ما
دوري منزل حجاب احاد ما نبود
داشتیم از هم خبر در هر کجا بودیم ما
اختر ما سعد بود و ریزگار ما سعید
از سعادت زيرٍ بال یک هما بودیم ما
چاره جویان را نمی دادیم» صائب؛ دردسر
دردهاى كينة هم رادوا بودیم ما
صفحه 123:
قطعه
شعری است بر یک وزن و قافیه بدون مطلع هم قافیه؛ حداقل در دو بیت» بیشتر در زمینه ها و مضامین اخلاقی»
تربیتی و اجتماعی. قطعه را از آن روی قطعه گفته اند که گویی بخشی یا قسمتی از یک قصیده است. علاره بر اختلاف
در پیام و مضمون,» تفاوت دیگر قطعه با قصيده در اين است كه قصیده دارای مطلع مصرّع است و قطعه چنین نیست.
ابن یمین» جامی» انوری» سعدی و پروین اعتصامی معروف ترین قطعه سرایان فارسی هستند.
به چند قطعهء زیر توجه كنيد:
دوست مشمار آن كه در نعمت زند
دوست آن بأشد كه كيرد دست دوست
تند خوء أتشى بود كه به قهر
كر جه سوزد تو را به خشم» ولی
لاف یاری و برادر خواندگی
در پرشان حالی و درماندگی
(om)
چون برافروخت خشک و ترسوزد
خويش را از تو بيشتر سوزد
("ua han Dia)
صفحه 124:
مثنوی (دوگانه)
اشعاری است بر یک وزن که هر بیت آن دارای قافیهء مستقل است» یعنی دو مصراع هر بیت هم قافیه است. چون هر
بيت آن مستلزم دو قافیه است؛ یا هر دو مصراع ابیات مققاست به آن مثلوی گفته اند.
تعداد ابیات مثوی محدود نیست و به همین دلیل از آن برای به نظم درآوردن تواریخ؛ قصص و افسانه های طولانی
استفاده می شود. در زير به ذکر چند نمونه می پردازیم:
ای خدای پاک بی انباز و یار
یاد ده ما را سخنهای رقیق
هم دحا از توه اجابت هم ز تو
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
كيميا دارى كه تبديلش كنى
اين جنين ميناكريها كار توست
آب را و خاك را برهم زدى
دست كير و جرم مارا دركذار
كه تو را رحم آورد آن» ای رفیق
ایمنی از توه مهابت هم ز تو
مصلحی توء ای تو سلعان سخن
گر چه جوی خون بود» نیش کنی
این چنین اکسیرها ز اسرار توست.
زآب و گل نقش تن آدم زدی
(مولوی)
صفحه 125:
eee : با مطلع هم قافيه لاحول ولاقوة الا بالله»» كه رعايت قافيه
٠ شعري است در دو بيت هم قافیه بر وزن «ا ولاقو PAE Cyle 5 4S ca دو
مصراع بيت اول و مصراع جهارم الزامي و در مصراع سوم اختياري است.
ادر زير به ذكر جند رباعي مي بردازيم:
در ديده به جاي خواب آب است مرا زيرا كه به ديدنت شتاب است مرا
كويند بخواب تا به خوابش بيني اي بي خبران جه جاي خواب است مرا
(منسوب يه شيخ ابوسعيد)
كر مرد رهي ميان خون بايد رفت از باي فتاده سرنكون بايد رفت
تو پاي به راه یه و هیچ مپرس خود راه بكويدت كه جون بايد رفت
(عطار)
جز من اكرت عاشق شيداست؛ بكو ور ميل دلت به جانب ماست» بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست» بگو كر هست بكوء نيست بكوء راست بكو
(مولوي)
امشب ز غمت ميان خون خواهم خفتوز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نكني خیال خود را بفرست تا درنگرد که بي تو چون خواهم خفت
رحس
صفحه 126:
دوبيتي
شعري است در دو بیت که با رباعي در قافیه بندي يکي است؛ اما در وزن با آن فرق دارد؛ به
عبارت دیگر» شعري است با مطلع هم قافیه که از حیث وزن؛ محدودیت رباعي را ندارد؛
البته بیشتر بر وزن مفاعیلن مفاعیل است.
معروف ترین دوبيتي هاي فارسي از باباطاهر عریان به لهجهء لري است. و تمام اشعاري را
که به لهجه هاي محلي سروده شده باشد. ادباي قدیم فهلویات (پهلویّات) مي گفته اند.
دوبيتي هايي که به نام باباطاهر در فارسي مشهور شده اند به لهجه اصلي لري نیست بلکه آنها
را به صورت فارسي درآورده یا به فارسي نزدیک کرده اند:
دل عاشق به بيغامي بسازه خمارآلوده با جامي بسازه
مرا كيفيت جشم تو كافي است رياضت كش به بادامي بسازه
ز دست ديده و دل هر دو فرياد كه هر جه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد زنم بر ديده تا دل كردد آزاد
تو كه نوشم نه اي نيشم جرايي؟! تو كه يارم نه اي بيشم جرايي؟!
تو که مرهم نه اي زخم دلم را نمك ياش دل ريشم جرايي؟!
صفحه 127:
ترجیع بند و ترکیب بند
گاهي گوینده به جاي اين که سخن خویش را در قالب قصیده اي چند بيتي بسراید. آن را به چند
بند یا خانه تقسیم مي كند و در هر بنده چند بیت هم قافیه مي آورد و در آخر آنها بيتي قرار مي
دهد که قافیهء ديگري دارد و آن بیت را «واسطة الجقد» یا «بیت برگردان» مي نامند.
اگر بیت آخر بندها (واسطة العقد) عیناً تکرار شود» آن شعر را ترجیع بند نامند و اگر تکرار
نشودء ترکیب بند نامیده مي شود. نخستین ترجیع بند سراي نامي ايران» به ظاهرء فرّخي
سيستاني و بهترین نمونه هاي آن را از سعدي و هاتف اصفهاني است.
مشهورترین ترکیب بندها نیز يکي از جمال این عبدالزاق اصفهاني در ستایش پیامبر گرامي
اسلام و ديگري از محتشم كاشاني دربارهء واقعهء جانگداز کربلاست.
صفحه 128:
ke
«مسمط نوعي از قصیده پا اشعاري است هم وزن؛ مركب از بخش هاي كوجك كه همه در
مثلا در ابتدا ينج Se ررض اعد ی ی
مصراع بر یک وزن و ند و در آخر» یک مصراع بیاورند که در وزن با مصراع
هاي قبل يكي و در قافیه باشد. از مجموع آن شش مصراح؛ يك بخش تشكيل مي شود
که آن را به اصطلاح اح شعراء يك لخت يآ يك رشته از سمط كويلد» و دس رشتهء دوم بأ بلج
مصرلع بر یک قافیه بگویند که با رشته اول در وزن يکي و در فافیه مخالف باشده اما مصراع
شم را بر وزن و قاقی مصراع ششم (آخر) لخت بیاورند. از مجموع این شش مصراع
يك بخش تشكيل مي شود که آن را خت دم با رشنهم نو مسئط مي خوائند و همجنان ا آخر
مسمّط كه بايد جند يا جندين بارء آن عمل را تكرار كرده باشند.
«هر رشته اي مشتمل است بر شش مصراع که پنج مصراع اولش با یکدیگرهم قافیه انده اما
مسراج اهر با بح مصراح ولآ لخت هم تا نیت له با مصراع اه ساير رشته ها
هم قافیه است.
«آن چه از باب مثال گفتیم مستط شش مصراعي است که آن را مسمط مسدّس نیز مي گویند و
ات منوچهري هم که نموتهء آن را نقل مي كينم از همان نوع است؛ اما ممكن است عدد
هو لت کمتر يا بیشترا ز شش مصراع باشد؛ يس به شمارهء مصراع ها مثلاً آن pee
. (جهار مصراعي) و مخمّس (بنج مصراعي) هي Bo (ee
خوانند؛ اما بیشتر از هفت مصراعي چندان معمول نیست و کمتر از سه مصراع اصلاً
صفحه 129:
«و نیز ممکن است که در لخت اول استتنانا همهء چند مصراح را مقفا ساخته و اختلاف قوافي
را از لخت دوم شروع كرده باشند» نظیر بعضي مسمطات قاآني که نمونهء آن را ذکر خواهیم
کرد. در هر صورت مصراع آخر رشته هاي مسمط را مصراع قافیه و بند مسمّط و بند مسمیط
مي نامند.»
ابتکار مستط از منوچهري دامغاني (متوفي ©©© هرق) شاعر دربار محمود و مسعود
عزاوى اسحد
کرده گلو پر باده قمري سنجاب پوش
بلبلکان با نشاط قمریکان با خروش
سوسن کافور بوي؛ گلبن گوهر فروش
چوک ز شاخ درخت. خویشتن آويخته
ابر بهاري ز دور اسب برانگیخته
در دهن لاله باده ريخته و بيخته
کیک فرو ريخته» مشک به سوراخ كوش
در دهن لاله مشک در دهن نحل نوش
وز مه اردیبهشت کرده بیشت برین
زاغ سيه بر دو بال» غاليه آميخته
وز سم اسب سياه لؤلؤ تر ريخته
بيخته مشك سياه؛ ريخته در ثمين
صفحه 130:
سروء سماطي کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کازار
مرخ نهاد آشیان بر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار
گشت نگارین تذور» پنهان در مرغزار
همچو عروسي غریق در بن درياي چین
گويي بط سپید جامه به صابون زده است
کبک دري ساق پاي در قدح خون زده است
بر گل تر عندلیب» گنج فریدون زده است
خیمهء آن سبزگون» خرگه این آتشین
باز مرا طبع شعر؛ سخت به جوش آمده است
کم سخن عندلیب» دوش به گوش آمده است
از شغب مردمان» لاله به هوش آمده است
زير به بانگ آمده است؛ بم به خروش آمده است
نسترن مشک بوي» مشک فروش آمده است
سيمش در كردن استء مشکش در آستین...
(منوجهري)
صفحه 131:
مستزاد
مستزاد شعري است که در آخر هر مصرلع آن» جمله یا عبار: ایند که در وزن بدان
نيازي نباشد ولي در معني با مصراع. ارتباطي داشته باشد مانند شعر زیر از رشید ياسمي:
باد گر از جانب مشكوي توست- مشک ساست
خاک گر از راه سر كوي توست- کیمیاست؟
رنگ گل سرخ و شميم نسيم- اي نديم!
گر نه ز رخسار تو و روي توست- از کجاست؟
دل سوي درگاه تو آرد نیاز- در نماز
روي روان؛ وقت دعا سوي توست- لين دعاست
آن چه ود تنگ تر از آن دهن- قلب من
وانچه سیه فام چو گيسوي توست- روز ماست
چون بر تو شعر فرستد همي- ياسمي
قوتش از طبع سخنگوي توست- این بجاست
صفحه 132:
چهارپاره
چهارپاره از چند دوبيتي هم وزن که قافیه شان يكي نیست تشکیل مي شود بدین معني كه شاعر
به جاي این که سخن خود را در یک قطعه شعر چهارده بيتي بیا کند» آن را در قالب هفت
دوبيتي هم وزن مختلف القافبه عرضه مي دارد.
از نمونه هاي موق چهارپاره مي توان» چهارپارهء «کبوتران من» اثر ملک الشعراي بهار را
نام برد که اینک دوبند نخستین آن را در زیر مي آوریم:
بیایید اي کبوترهاي دلخواه! بدن» کافورگون؛ پاها چوشنگرف
بيرّيد از فراز بام و ناگاه به گرد من فرود آیید چون برف
سحرگان که اين مرخ طلايي فشاند پر ز روي برج خاور
ببینمتان به قصد خودنمايي کشیده سر ز پشت شیشهء در...
صفحه 133:
شعر فارسى
Be yee
صفحه 134:
سيك در اضطاة اه ارت است از رو و شيوه اي خا که وه :دراک
و احساس خود ال ين مي كند.
شعر فارسي را عموماً به جهار سبك تقسيم كرده الد:
). سبك خراساني(تركستاني و يا ساماني)؟
|
(سیک هندي:
© سبك بازكشت ادبي. _
و بر ابن جهار سبك بايد سبك شعر نوريا شعر معاصر را نيز النإود. ار 0
ge eae lay oe اه
بیشتر گویندگان از مردم خراسان و بيشئر a ee
ما ن بوده اند,
صفحه 135:
سیک خراساني.
Se oe توي را سبک خراسانی مي گویند. از جملهه نمایندگان این
sae ee :سداس مر مد جر دامغاني و
تاصرخسرر را می توان تام برد اشعار مار ار لحط
ساده؛ روان و ی ار و اندك oul و از
لحاظ معتي صداقت و صراحت لهجه. تعبيرات و تشبيهات سأده و ملموسء از اختصاصات
مهم این سبک است. مضمون بیشتر اشعار این سبک: وصف طبیعت. مدیحه شرح فتوحات
بانشاهان و كاه پند و درز بوده است. این میک تا فرن شم هجري درا کت
براي نمونه ابياتي از قصیدهء معروف رودگي نقل مي شود:
مرا بسود و فرو ريخت هر جه دندان بود
نبود دندان؛ لابل چراغ تابان بود
امريد بو ره زود و کر و AS ia
ستارهء سحري بود و قطرهء باران بود
دلم خرانهء بر كنح بود. كنج سخن
ی
را
تلم تشاط و طرب را فراخ میدان بود
بسا دلا که بسان حرير كرده به شعر
از أن سيس كه به كردار سنك و سندان بود
صفحه 136:
تم یر ی ماهر گون بای
ق عهم ار اواخر قرن ششم تا ل ۱
ee a oe
0 توري حمل ان افیا cae
Deca eae در داش لت
oe
صفحه 137:
وازه هاي ثري نيز فروني كرفت با ورود ترا
لق شي لم
۰ ع وان وقد ارت را
=
ی یرت ریت
من که بر esos ue
صفحه 138:
صفحه 139:
اقیل خصم هر چه فزون تر شود تکوست
فواره چون بلند شود. سرتكون شود
- اظهار حجز بيش ستم بيشكان خطاست
اک فا بات یل نش امت
المي ير جر شد حرص جوم گرد
خواب در وقت سحرگامه كران اس کرد
لشم نك كيدل از جولن افزون تر است
es
(=)
(طاهر وحید قزويني)
عدو شود سيب خير گر خدا خواهدشمیرمای» نکان شیتم گر سنگ ۱
صفحه 140:
eo ١
a a
ابتذال كشيده شده بود پشت پا زدند و به بيروي از سبك شعراي قديم از قبيل فرخي؛ منوجهري. أنوري؛ خاقاني
و سعدي برداختند كه در رأس أنان مشتاق, هاتف عاشق اصفهاني و اذر بيدكلي قرار دارند. برخي از ديكر
ماعل ابن مرت عبرا ۱ ای ی رو وی تن سر تیوه
شاعري ابن استادان را «بازكشت به سبك قديم» 2 ناميده اند. متلا قأنيقصيدهء معروف خود را با مطلع
زير به اقتفاي «قصيدءء فرخي سبستانی» سروده است:
ن نيره ابري بر شد از دريا
جواهرخيز و كوهرريز و كوهربيز و كوهررا
ابن اصطلاح به مجموعه اشعاري كه در نيم قرن اخير خارج از اسلوب Ol شده است اطلاق مي شود.
تحول شعر فرسي از نظر محتوا و موضوع؛ بيش از مشروطيت و همراه أن روي داد اما لین تحول که نتیجهء.
ادكركوني روح اجتماعي بود در قلمرو مضمون؛ محدرد نمايد و شاعران از مشروطیت در جستجوي قلب.
هاي تازه بوأمدند.
صفحه 141:
خستين نمونه هاي این گونه جستجو که با توقيق کل سرا قطعدء مرو «یاد ار ز شمع مرده یاد ار >
علامء فقيد على اكبر دهخداست كه در سال 1416103) قمري به ياد همرزم و همكام خود ميرزا جهادكيرخان
صور اسر اقیل سروده است و در آن؛ نوع قافيه بندي و بعضي از اجزا و شيوهء تعبير و بيان داراي تاركني است
و برخی آن را نقطهء عطف تحول شعر معاصر می دانند, دویند از اين شعر ذيلا تقل مي شود:
أي مرح سحر! جو ابن شب تار 0 ۳ ۳ ۳
وز eee PAS cae
ابكشود كره ز زلف زرثار 000 محيوبه» نيلكون عماري /
ايزدان به كمال شد بديدار SLC
| يادار ز شمع مرده يادار!.
ن باغ شود دوباره رم اي ليل مستمند مسكين!
وز سل ر سوریو سر عم افاق نكارخاناء جين
كل سرح و بهرع عرق ز شیم توداده ز کف زمام تمکین
زان نوكل بيش رس که در عم ۰ ۳ ۰
| ار سردي دي فسرده» يأدار! '
صفحه 142:
خدا برخي از شاعران معاصر او از قبيل ملك الشعراي بهار و ابوالقاسم لاهوتي و ديكر شاعران متجدد به
ساختن دوبیتی هاي بيوسته (جهار باره) برداختند كه تا سالهاي بس از شهريور 061000 بكي از قالبهاي رايع
ee از مت اي مر اي گرد اما قشم «گیوتران من» آثر ملک الشعراي.
بهار است كه بند دخستين أن جنين است: |
ابياييد أي كبوترهاي دلخواء! بدن كافوركون؛ باها جو شذكرف
ببريد از فراز بام و ناكاه ابه كرد من فرود. بيد جون يرف
ادر همان هنكام كه اين دسته از شاعران با موازين عروضى قديم در حدود اعتدال سركرم ايجاد تحولى بودن نيما
بوط در مجلده مرسيفي (170061) شمسي) به نشر شعرهابي برداخت كد در أنها علاوه بو تاركي در بيآن «.
.تشبيهات و استعارات» موازين عروضي شعر بارسي نيز به شيوهء قديم رعايت نشده بود. ابن كونه شعرها در
سالهاي پس از شهریور (600() طرفداراني یافت و همان است که اکن يكي از انواح رایع شعر امروز.
فارسي است و اصطلاحا أن را «شعر أزاد» و كاهي «شعر نيمايي» مي كويند يعني شعري که در يکي از
س۰۰ ۳۳۳
همجلين در به كار ee |
ابه عنوان نمونه بخشي از قطعهء «مهتاب» نيما يوشيج در زير نقل مي شود ..
صفحه 143:
oe
انبعت يك ده خر شم کر رای
كز مبارك دم اوه أورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر».
ادر جكر. ليك خاريء .
انوع ديكري از شاخهء تحول شعر فارسي كه در أن وزن مطلفا ر عایت نمي شود بلكه بيشتر كوشش در انتخاب كلمه
صفحه 144:
صفحه 145:
كزارش نويسي
دربارهء كزارش؛ تعريف هاي كوناكون شده است كه شايد كوتاه ترين آنها اين تعريف باشد كه: كزارش انتقال باره أي
از اطلاعات است به كسي كه از آن بي اطلاع است و یا آگاهي كافي ندارد. با این تعریف» هر کس در هر
مقامي كه باشد نياز به كسب اطلاع در مورد كار خود دارد؛ به عبارت ديكرء نیازمند گزارش است. اما بدون
توجه؛ به كزارش مي بردازد. براي مثال مي كوييم كه اكر كسي وقت را از شما ببرسد و شما ساعت را به او
اعلام دارید. در حقيقت به او كزارش داده ايد. شرح وقايع روزانه براي دوستان و همكاران نيز از نوع كزارش
است.
در وهلهء اول» كزارش را به شفاهي و كتبي تقسيم مي كنند: كزارش شفاهي به آساني داده مي شود و در آن جاي
بحث نيست اما تهيدء كزارش كتبي كار ساده اي نيست و احتياج به قابليت هاي ويزه دارد كه در تمام افراد نيست
و مستلزم آكاهي هاي مقدماتي است» كه موضوع اين مبحث است. براي تهيه كزارشء لازم است به اين جهار
مورد توجه شو
) انتخاب موضوع 0) گردآوري اطلاعات 0) طرح ريزي مطالب *4) عرضه كردن اطلاعات جمع آوري شده.
صفحه 146:
انتخاب موضوع
اولین گام اساسي در تهیهء یک گزارش موضوع است. موضوع گزارش با توجه به رشته وهدف فرق مي کند. برگزیدن
موضوع گزارش باید با کمال دقت صورت گیرد؛ تا پس از صرف وقت و کار ناتمام و نیمه کاره رها نشود و نویسنده
اش مجبور نباشد آن را عوض کند. براي این که به چنین مشکلي دچار نگردد لازم است که ابتدا وقت و فرصت خود.
را طوري تنظیم کند که وقت هاي فراغتش با موضوع گزارش تناسب داشته باشد؛ به عبارت دیگر» تا فرصت مناسب
براي گزارش نداشته باشد» به آن نپردازد. فرصت به شغل و موقعيت افراد بستكي دارد. براي مثال مي كوييم كه
کارمند يك اداره براي تهيه یک گزارش به يك ساعت وقت بيشتر نياز ندارد. در صورتي كه كارمند ديكري؛ بايد
اكزارشي را طي يك هفته حاضر كند و سرانجام در كزارش هاي تحصيلي اين فرصت تا نيم سال مي شود.
بعد از مسئلهء وقت توجه به اطلاعات و مطالعات قبلي» امري ضروري اسث. اين مرحله نيز بستكي به وضع
دارد. در مراحل تحصيلي انتخاب موضوع گزارش تقریبا آزاد است و با توافق استاد و دانشجو انجام مي گیرد. در
حالي که در اداره با نظر فرد مافوق و خواست او گزارش آماده مي شود. بنابراين» موضوع «توجه به اطلاعات
قبلي»
- دربارهء موضوع انتخابي خودء تا جه اندازه امكان بررسي و تحقيق دار
کننده
در مورد دانشجوه مصداق دارد و لازم اسث كه بيش از هر كاري به موارد زیر هم توجه داشته باشد:
- یا اندوختهء علمي او بسنده است؟
-آیا ule به قدر كافي دسترسي دارد؟
- حافظهء او تا چه حده اطلاعات لازم را حفظ کرده است؟
صفحه 147:
علاوه بر موارد یاد شده؛ علاقه به موضوع انتخابي نیز از شرایط عمدهء گزارش نويسي است زیرا اگر تهیهء یک
گزارش, با اکراه و اجبار همراه باشده هیچ وقت به كمال خود نزدیک نمي شود؛ بلکه بهترین گزارش آن است
که نویسنده با علاقه مندي آن را تهیه کرده باشد. در غیر این صورت. معلوم است که کار انجام یافته در حد یک
رفع تكليف و انجام وظیفه خواهد بود. پس خوب است که به دانشجو فرصت داده شود تا از میان موضوع هاي
پیشنهاد شده از طرف استادء يك يا دو موضوع را برگزیند و با تکیه به میل باطني خود به تهیهء گزارش
بپردازد. دسترسي به منابع تحقیق نیز يكي از ارکان اصلي گزارش نويسي است که کار نویسنده را آسان مي كند
و اگر این امکان وجود نداشته باشد اميدي به کامل بودن گزارش نخواهد بود. نویسندمم كزارش بايد منابع خود
را بر اساس درجهء اهمیت و ارتباط طبقه بندي کند و از آنها بهره بگیرد.
براي تهیهء گزارش هاي تحصيلي؛ به ویژه پایان نامه هاء ارشاد استاد امري الزامي است و بدون این کمک و
راهنمايي. آماده ساختن گزارش كاري دشوار خواهد بود. در این زمینه دانشجو باید:
- موضوع گزارش را با مشورت استاد راهنماانتخاب کند؛
- اوقات فراغت خود را با استاد راهنما هماهنگ سازد؛
- قبل از اتمام گزارش» یادداشت هاي خود را به نظر او برساند؛
- پس از اصلاح مطالب توسط استاد راهنماه به تتظیم آنها بپردازد.
صفحه 148:
©. كردآوري اطلاعات
هر كزارشكري براي تهيهء كزارش خود, نيازمند كردآوريه اطلاعات است. اين اطلاعات از طرق كوناكون به
دست مي آيد. مهم ترين راه هاي كردآوري اطلاعات عبارت است از:
الف) تحقيق مشاهده اي
ب) تحقيق عمومي؛ كه خود به دو شكل مصاحبه و يرسش نامه صورت مي كيرد
ج) تحقيق كتاب خانه اي يا بزوهش از راه مطالعه
©. طرح ريزي مطالب.
در اين مرحله؛ وظيفهء نويسندهء كزارش بسيار حساس است.
گزارشگر مانند مهندسي لسث كه مي خواهد بذايي را بسازد. او ابا وضع زمین و دتم ساهمل را در دس درد
مجسم مي کنده سپس به طرح ريزي آنچه دیده و به نظرش رسیده است مي پردازد و نقشهء ساختمان را ترسیم
مي نماید و بعد از انتخاب مواد لازم» برحسب تقدم و تأخر به درجه بندي آنها مي پردازد.
صفحه 149:
عرضه کردن اطلاعات جمع آوري شده
پس از آن که به شیوه هاي سه گاتهء یاد شدمه اطلاعات جمع آيري شده بایدبهتتظیم آنهاپرداخت. تنظیم لطلاعات كاري اسان است؛ زیرا
بعد از جمع آوري مطالب؛ گزارشگر عناین کلي گزارش را یادداشت مي كند؛ سپس با توجه به اهميت موضوع هر يك را در جاي
مناسب خود قرار مي دهد.
هنر گزارش نويسي, در این موقع تجلي مي کند. او مي تواند با تيبيني و هوشياري مخصوص: به ربط منطقي مطالب خود دقت و توجه
داشته باشد و أنها را با ظرافت و شيوءء مطلوبء عرضه دارد» تا تیجهم کار او سودمند واقع شود.
اكساني كه با فكر دقيق و ومنطقي به نوشتن كزارش مي بردازئدء به يقين» بهتر از ديكران مي توانند انديشه ها و خواسته هاي خود را عرضه
دارند و برعكس نويسنده اي كه از اين موهبت برخوردار نباشده به نتيجهء دلخواه نمي رسد. از اين روء نويسندهء كزارش بايد بيش از
آغاز نگارش فکر کند که: چه مي خواهد بنویسده براي چه كسي مي نویسده چه مقدار و چگونه بایدبنوپسد تا نوشتهء او مورد قبول
اقع شود.
گزارش هاي مفصل. اغلب از بخش هاي متمايز تشكيل مي شود و به ترتيب ذيل مرتب مي كردد:
الف) عنوان كه در أنء موضوع كزارش, نام كزارشكر, نام دريافت كنندمه گزارش, تاريخ و نام شهر درج مي شود
ب) پیشگفتار یا سرآغاز
ج) فیرست مطالب
د) فیرست پیوستها (جدیل هاء نمودارهاء تصاوير).
ه) متن كزارش
و) فیرست اعلام
ز) فهرست موضوعي (C58)
ح) فهرست ماخذ (کاب نامه
صفحه 150:
انواع گزارش
گزارش را از نظر نوع. هدف؛ اندازه و سایر نکات مي توان به انواع زیر تقسیم کرد:
). از لحاظ کاربرد
الف) گزارش تحصيلي و تحقيقي: این نوع گزارش اغلب بر ميناي تحقیق خالص آماده مي شود؛ يعني انگیزهء
دانشجو يا محقق در تهيهء اين كونه گزارش ها صرفاً ذوق و علاقهبه مطالعه و حل مشکل مورد نظر است.
منظور و هدف از این گزارش, بالا بردن سطح اطلاعات و معلومات دانشجو یا محقق در زمینهء موضوع مورد
تحقیق و مطالعه و ارائهء نتیجهء اقدامات تحقيقي و اظهار نظرها و پيشنهادها به تحو صحیح است.
ب) گزارش اداري: اين نوع گزارش, معمولاً در سازمان هاي مختلف مانند بانک هاه شرکت هاء وزارت خانه ها و
موسسات و نهادها تهیه مي گردد و گزارش هاي مالي و سالانه شرکت ها و بانک ها و گزارش هاي ادواري»
همه از نوع گزارش اداري محسوب مي شوند. مورد مصرف این گونه گزارش هاءاستفده در جهت برنامه
ريزي و اتخاذ تصمیمات اداري است.
صفحه 151:
0. از لحاظ منابع و اندازه
الف) گزارش ساده: منبع و مأخذ چنین گزارشي صرفاً اطلاعات دست اول است؛ چون تهیهء خلاصهء یک کتاب یا
تهیهء گزارش مصاحبه با یک فرد معروف در یک مورد خاص یا اظهار عقیدهء شخصي دربارهء یک مطلب.
ب) گزارش تفصيلي: اطلاعات مورد لزوم این گونه گزارش» علاوه بر منابع دست اولء از منابع و مآخذ دست دوم و
سوم نیز تدارک مي شود و لازم است با بهترین طریق ممکن و با رعایت اصول جمع آوري اطلاعات؛ آماده
گردد. نتیجهء منعکس شده در اين گزارش, حقيقي تر است و به اطلاعات آن بیشتر مي توان اعتماد کرد. در
گزارش تفصيلي و طولاني» لازم است از تطویل کلام خودداري شود و در عین حال چندان هم خلاصه و فشرده
نباشد که به اصل مطلب لطمه بزند و از رسايي و تأثیز آن بکاهد.
9. گزارش از لحاظ ارزش و رسمیت
الف) گزارش غبررسمي: گزارشي است که براي دادن اطلاعات فوري تهیه مي شود و براي نوشتن آن از طرح
خاصي پيروي نمي گردد؛ مانند گزارش ساده و اداري» مقالات روزنامه ها و مجلات.
ب) گزارش رسمي: در این گزارش» مخصوصاً گزارش تحقيقي و رساله هاي دانشگاهي که بر اساس تحقیق دقیق؛
طولاني و مستقل تهيه مي شود دریافت کنندگان آن افراد مطلع و تحصیل کرده اند و باید با رعایت اصول
خاص و روش علمي آماده گردد تا مورد قبول و پذیرش یک مرکز و مجمع علمي واقع شود.
صفحه 152:
#. گزارش از لحاظ نحومء انعکاس اطلاعات و مطالب
الف) گزارش انشايي: اطلاعات و مطالب منعکس شده در اين نوع گزارش در کل به صورت متن سادهء ادبي یا
انشايي است؛ مانند گزارش تحقيقي یک دانشجوي رشتهء ادبیات فارسي دربارهء سرگذشت و آثار یک شاعر و
aang 9h
اب) كزارش مختلط: در اين كزارشء براي انعکاس اطلاعات» علاوه بر متن ساده از ارقام»
فرمول هاء جداول» منحني ها و تصاویر نیز استفاده مي شود. گزارش مطالب رياضي مالي و حسابداري؛ شيمي»
فیزیک, فرهنگي و آموزشي و اجتماعي از این گونه است.
مشخصات یک گزارش خوب
اگر چه گزارش ها از نظر منظور و هدفه کاربرد؛ تحوهء تهیه و ارانه با یکدیگر متفاوت هستنده در برخي از
متخصات و خصوصیات با هم مشتركند. از ابن رو براي يك گزارش خوب مي نوان نکتي را بتاور ی کرد
که شامل همهء انواع گزارش ها باشد:
- گزارش باید صرفاً منعکس کنندهء حقایق باشد و در هیچ موردي اطمینان بي جا و غير مستند ندهد و عقايد و
احساس و سليقه در آن مداخله نکرده باشد.
- گزارش باید سرشار از اطلاعات لازم و كافي باشد و از هركونه مطلب غيرضروري و يا غير مفید دور باشد و به
طور صحيح و منظم تقسيم بندي شده باشد.
صفحه 153:
- كزارش بايد نه خيلي طولاني و مفصل؛ و نه خيلي کوتاه و مختصر باشد يعني به اندازه اي مفصل باشد که همهء
نکات قابل ذکر را در بر گیرد و از طرفي در خواننده ایجاد ملال و خستگي نکنده بلکه رغبت و علاقهء او را
به خواندن و مطالعه برانگیرد تا خواننده مطالب ان را به طور دقیق و در به جر درک ی
- گزارش باید از صفت تازگي و ابتکار برخوردار باشد و به حل مسائل و مشکلات و ازدیاد معلومات کمک کند.
- گزارش باید از اظهارنظر صریح و قطعي دربارهء مسائل مشکوک و اظهارات مبهم دور باشد.
- تقل قول ها
بدون تحریف و بادقت تمام آورده شود.
- قواعد درست نويسي و سجاوندي در آن رعایت گردد.
نکات ضعف یک گزارش حقيقي
از نقايص يك كزارش مي توان موارد زير را ياد
- ضعف انشا و جمله بندي و سبك كه موجب نارسايي كزارش مي شود.
- تركيب غلط از نظر فصل بندي و باراكراف بندي موضوعات كه كزارش را مبهم و گمراه كننده مي سازد.
صفحه 154:
- روش تحقیق خلط و غيراصولي که نتيجه اش ارائهء تكزارش اشتباه آميز يا امشكوع و یر کلفی 2۳4
- عدم دقت در ارانهء مطالب درست به گزارش خلل وارد مي کند و اي بسا حقيقتي را وارونه جلوه مي دهد و
سرنوشت فرد یا افرادي را دگرگون مي سازد.
- اظهار نظر كمي بدون ارانهء آمار و ارقام و جداول» ارزش گزارش را در نظر خوانندهپلین مي آورد؛ زیرا
اظهار نظر قطعي از جمعیت و تولید و مصرف و یا افراده مانند وضعیت کارخانه و یا تعداد دانشجويان و
استادان و کارمندان یک مزسسهء آموزش عالي وقتي ارزش واقعي دارد که مبتني بر آمار و ارقام و جداول
دقیق و درست باشد.
کاهش اعتماد
- وجود نتاقض در قسمت هاي مختلف یک گزارش نیز از نقاط ضعف آن محسوب مي شود و مو.
Be ys
صفحه 155:
سناخت واژه ها
چکونه واژه های فارسی را از غیر فارسی تشخیص بدهیم ؟
صفحه 156:
شناخت واژه ها
الف)احروف: گ Ee پ » ژ
اگر در کلمه ای وجود داشته باشند می توانیم حکم کنیم که آن کلمه عربی نیست .
هشت حرف است آنکه اندر فارسی ناید همی
تا نیاموزی نباشی اندر این معنی معاف
بشنو از من تا کدام است آن حروف و یادگیر
او حاو صاد و ضاد و طا و ظا و عين و قاف
صفحه 157:
ب) حروف : ص ۰ ض ط eS ob. اق شا ح
اگر در ريشة کلمه ای وجود داشته باشند می توانیم حکم کنیم
Glas کلمه فارنتی نیسنت -
طهمورث » طهماسب , کیومرث
تهمورت . تهماسب . کیومرت
صفحه 158:
کلمات فارسی :
صد . شصت . غلطیدن . طبیدن » طبانچه
( سد ء شست ) غلتیدن » تپیدن » تپانچه
ج) شناخت قواعد زبان فارسی و زبانهای موثر در زبان فارسی
(مانند عربی و انگلیسی )
د) مراجعه به کتاب لغت يا فرهنگ لفت
صفحه 159:
واژه گزینی و معلال یابی
در برخورد با واژه های غیر فارسی چه باید یکنیم ؟
الف ) تمام واژه های غیر فارسی را به كار ببريم .
ب) هیچ واژة غیر فارسی استفاده نکنیم .
ج ) مطابق نظر فرهنگستان واژه ها را به دو بخش تقسیم کنیم
۱- واژه های دارای سابق طولانی در زبان فارسی مانند : دنیا . آخرت ۰ موزون .
۲- واژه های دارای سابقث کوتاه در زبان فارسی .
ذاراى جنية تجاری : کامپیوتر ۰ موبایل -
صفحه 160:
املای کلمات
کلمات فارسی یا اروپایی که به قیاس قواعد و کلمات عربی غلط نوشته می شوند :
الف) علامت جمع عربی ۸ ات4 « یات» ۰« جات» خاص کلمات عربی است و آوردن آنها به سر کلمات فارسی درست
نمی باشد .
فرمایشات » دستورات » گزارشات «نگارشات
قرمايش ها ء دستورها . گزارشها , نكارشها
تلگرافات , گرایشات » سفارشات:
تلكرافها گرایشها ۰ سفارشها
بوجيات ٠ روزنامجات , کارخانجات » میوه جات » داروجات
پوچی ها . روزنامه ها ء کارخانه ها + میوه ها . دارو ها
سبزيجات ٠ مرباجات ٠ ترشيجات
سبزى هاء مربا ها ترشى ها
صفحه 161:
ب) علامت جمع « ین » عربی در کلمات زیر غلط می باشد :
داوطلبین,بازرسین
داوطلبان؛آبازرسان
چ) آوردن صفت مونث به متابمت قواعد عربی برای کلمات و نامهای فارسی صحیح نمی باشد .
کارمنداآمربوطه 31 هفته01010100۳0خانم01011115]پر وندخ 10101001
کار مند701711هفته[11011011 خانم ادبی رپ روندخ1000001
تس ار وس
دوما نت ندگاها تسجانا نت نطو
110 كاهي ا وقات [ناباجا ن10000000:011001000
صفحه 162:
0( ساخت مصدر جعلى با افزودن «يت» به قاعدة عربی درست نمی باشد .
ايرانيت0:'ارهبريت[الاخوبيت[0[ادوئيت0
ايراني[»ارهبري[اخوبي اد وئثي[[01ادوگاة
O000
وضعيت !![[اموقعيت !!!!اجمعيت !!للاكثريت]
DOQQOO000000000 9 SLs D00000000000000000 5 100000000000
فا رسی !1101111111 شود !100001011
۱000
صفحه 163:
ولآوردن[ال اب راسرکلماتافارسي اصحیح 1111000
حسب الخواهش ۰ حسب الفرمان ۰ حسب الفيموده ؛ قلیل الخرد
حسب خواهش . حسب فرمان ۰ حسب فرموده . کم خرد
كرام << گرامی
Se (به معنی سلامت) بهبود
لا — دست كمء لاقل . حداقل ۰ کمینه
Sede gS) git I
فوق الذکه پیش گفته . نامبرده » ذکر شده . یاد شده . مذکور : سابق الذکر
متأسفانه له با تأسف . مع الاسف. با اظهار تأسف
صفحه 164:
ح) حشو قبيح ( يعنى تكرار يك مفهوم با دو كلمه بدون دليل )
شب ليله القدر سن ينجاه سالكى » ماجراى كذشته
شب قدر ء ينجاه سالكى » ماجرا
كاميون بارى » سنك حجر الاسود , ساحل دریا . برله » بر عليه
0 سر سود ۰ ساحل ۰ له ۰ ale
صفحه 165:
eS day باسمهتعالى
به استناد :
۱-قواعد عربی
۲متون معتبر عربی از جمله قرآن :
«فسبح با سم ریک العظیم »
« اقرا با سم ریک الذی خلق »
«با سمک الذی »4
درب ورودس» در ورود
بالاخره سه آخره ( کندی ) سس پالاخره به کندی سر انجام عاقبت . آخر
الامرب ه
ol اله أبين
فرمائید »مه فرمایید
نمائید نمایید
صفحه 166:
درست تويسى گلمات
11 کله وس دا رل ال جآ0101011100010]
itis tn n-nonane Ben
۲ فرهکی
۱۱۱۱۱۸۱۸۱۱۸۹۱۱ ۱
(۱ ۱ ۱۱۱۱۱۱۱۱
۱1000100000۲۵) 000000000000 0000000000000» peo 00000
DOOQUOO000000000000000000000000000b.., 0000000
Ulta er LAE
10000
صفحه 167:
املای بعضی از واژه ها و پیشوندها و پسوندها
ای (حرف ندا) هميشه جدا از منادا نوشته می شود: ای خدا ء ای که
این » آن جدا از جزء و کلمك پس از خود نوشته می شود : این کتاب » آن مرد
استثنا : آنچه . آنکه , اینکه » اینجا » آنجا . وانگهی
همین : همان همواره جدا از کلم پس از خود نوشته می شود :
همین خانه , همین جا ء همان کتاب ؛ همان جا
هيج همواره جدا از كلمة بس از خود نوشته مى شود:
هیچ یک . هیچ کدام » هیچ كس
چه جدا از كلمةٌ پس از خود نوشته می شود . مگر در : چرا . چگونه » چقدر » چطور »
eye el .ان چدانچه دونجد؛ کاچه
صفحه 168:
را در همه جا جدا از کلم پیش از خود نوشته مى شود مانند؛ آن را ء کتاب را مگر در :
چرا در معنای « برای چه ؟» و در معنای « آری » در پاسخ به پرسش منفی .
كه جدا از کلم پیش از خود نوشته می شود :
چنان که . آن که (- آن کسی که)
استثنا : بلكه , آنکه . اينكه
ابن » حذف يا حفظ همزة اين كلمه . وقتى كه بين دو عَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود , هر دو صحيح است :
حسين بن على / حسين ابن على ؛ محمّد بن زكرياى رازى / محمّد ابن زكرياى رازى ؛ حسين بن عبدائله بن
سينا / حسين ابن عبدالله ابن سينا
صفحه 169:
نگارش و ویرایش مرحلة مقدماتی
درس نگارش (۲)
صفحه 170:
انواع «ب»
۲- هه حرف اصافه که بر سر اسم ينايك و اسم دیگری از آن ساشنه شود » بایدپیوسته نوشته شود
بنام (مشهور ), بخرد (خردمند) , بهوش (هوشیار) بشکوه , بهنجار
6- «ب» حرف جر عربى ؛ متصل به لمات عربی می آید
صفحه 171:
-هرگاه « بای زینت »۰«نون نفی »۰« میم نهی » بر سر افعالی که با الف مفتوح يا
ی توا » افتادن » افکندن) بیاید. «الف » در نوشتن
حذف می شود :
بینداز » نیفتاد» میفکن
بى هميشه جدا از كلمة پس از خود نوشته شود مگر آنکه کلمه بسیط گونه باشد » یعنی
يقأ مركب از معناى اجزاى أن نباشد :
بيهوده » بيخود , بيراه » بيجاره » بینوا بيجا
مى و همى همواره جدا از كلمةُ يس از خود نوشته مى شود :
می رود » مى افكند , همى كويد , مى كردد , مى ياشد
صفحه 172:
هم همواره جدا از کلم پس از خود نوشته می شود » مگر در موارد زیر :
كلمة بسيط كونه باشد : 20
همشهری » همشيره : همدیگر » همسایه , همین » همان , همجنين؛ همچنان
جزء دوم تک هجایی باشد :
همدرس » همسنگ » همکار » همراه
خر صورتی که پیوسته تویسی «هي 6 با کلم بمد از خود Bip eee
شود مانند همصنف » همصوت همتیم جدا نویسی آن مرج است.
صفحه 173:
جزء دوم با مصوت «1» شروع شود :
در صورتی که قبل از حرف <[» همزه در تلْظ ظاهر شود . هم جدا نوشته می شود :
هم آرزو, هم آرمان
تبصره : هم » بر سر کلماتی که با « الف » یا «م » آغاز می شود ء جدا نوشته می شود :
هم اسم » هم مرز» هم مسلک
صفحه 174:
تر و ترین همواره جدا از کلمة پیش از خود نوشته می شود »
(مانند : مهم تر » بزرگ تر) مگر در :
ها ( نشانة جمع ) در ترکیب با کلمات به هر دو صورت
(پیوسته و جدا ) صحیح می باشد :
کتابها / کتاب ها باغها/باغ ها چاهها / چاه ها »
كوهها / كود هاء كرهها / گره ها
اما در موارد زير جدا نويسى الزامى است :
صفحه 175:
هرگاه ها بعد از کلمه های بيگانة نامأنوس به کار رود :
مرکانتیلیست ها ؛ پزیتیویست ها . فرمالیست ها
هنگامی که بخواهیم اصل کلمه را برای آموزش یا برای برجسته سازی
مشخص کنیم :
کتاب ها ء باغ ها » متمدن ها » ایرانی ها
۳-هرگاه کلمه پردندانه (بیش از سه دندانه ) شود و يا به « ط » و «
ظ» ختم شود :
پیش بینی ها . حساسیت ها ء استنباط ها تلفظ ها
صفحه 176:
۴- هرگاه جمع اسامی خاص مد نظر باشد :
سعدی ها « فردوسی ها » مولوی ها » هدایت ها
۵-کلمه به های غیر ملفوظ ختم می شود :
میوه ها ء خانه ها
يا به های ملفوظی ختم شود که حرف قبل از آن حرف » متصّل باشد
سفیه ها . فقیه ها . پیه ها ء به ها
صفحه 177:
کسوة اضافه
نشانة کسره اضافه در خط آورده نمی شود » مگر برای رفع ابهام در
کلماتی که دشواری ایجاد می کند :
اسپ سواری / اسب سواری
حرکت گذاری تنها در حذی لازم است که احتمال بدخوانی داده شود
غرضه | عرضه ؛خرف| حرف , بُرد/ برد ؛!سرچشمه |
سرچشمه
3
صفحه 178:
تشديد
كذاشتن تشديد هميشه ضرورت ندارد مگر در جایی که موجب ابهام و التباس شود که یکی از
مصادیق آن هم نگاشت هاست :
كره/ كُرّه © بنال با
آموزشی برای نو آموزان و غیر فارسی زبانان و نیز در اسناد و متون رسمى دولتى
اشتن تشدید در همه موارد ضروری است .
کلماتی مانند رهرو ؛ پرتو » جلو » در حالت مضاف » گاهی با صامت میانجی «ی» می آید .
مانند « پرتوی آفتاب » و گاهی بدون آن , ماند « پرتو آفتاب » آوردن با
نیاوردن صامت میانجی «ی» تابع تلفظ خواهد بود .
معين | معيّن ؛
صفحه 179:
همزه در حالت مضاف
برای کلمات مختوم به های غیر ملفوظ » در حالت مضاف . از علامت «ء»
استفاده می شود :
خانه ی من ء نامه ی او
خانة من ٠ نامه او
«ى » »در كلمه هاى عربى مختوم به «ى» كه «أ» تلفظ مى شود ء
در اضافه به كلمة بعد از خود به «الف» تبدیل می شود :
عيساى مسيح » موسای کلیم . هوای نفس » كبراى قياس
صفحه 180:
ales همزه
ب ر کلمات عربی بر وزن » sitio pbs «Jade « متأخر ۰ متالّم که در تداول . اولین
فتحة آنها به کسره تبدیل شده» همان صورت عربی آن ملاک قرار گرفته است -
صفحه 181:
staal مکی رت بت
|
ماخذ , لالی » قرآن.
در بقية مورد و در كلية كلمات دخيلٍ قرنگی با کرسی «» نوشته می شود :
ا
ا لول تا و
صفحه 182:
همزة پایانی
الف ) اگر حرف پیش از آن مفتوح باشد ( مانند همزة میانی ما قبل مفتوح ) » روی کرسی
صفحه 183:
د) اگر حرف پیش از آن ساکن یا یکی از مصوّتهای بلند «» و «او» و ۰ «ای» باشد .
بدون کرسی نوشته می شود :
جزم » سوی شیء سماء ۰ ماع املاع انشاء
صفحه 184:
تبصرةٌ ۱: کلماتی مانند انشاء . املاء . اعضاء در فارسی بدون همزه پایانی هم نوشته می شود
٠ که صحیح است .
انشا املاء اعضا
تبصرة ١ : هركاه همزة پایانی ما قبل ساکن ( بدون کرسی ) یا همزة يايانى ما قبل مفتوح ( با
كرسى «1 » ) و یا همزه پایانی ماقبل مضموم (با کرسی «و» ) به یی وحدت یا نکره
مصل شود » كرسى «يا»مى كيرد و كرسى قبل آن نيز حفظ مى شود .
جزئی ۰ شینی
صفحه 185:
واژه های دارای هجای میانی « و -و » با دو واو نوشته می شود :
طاووس » لهاوور » كيكاووس » داوود
تبصرة ۱ ١ نتن ماو یک رود یت زرط زین
تبصرة ۲ 35 » ضبط نهادی شده (مطابق شناسنامه ) اختیار
nt كاوس
صفحه 186:
ee 0 ۷ که شامل چند جزء باشند باید جدا از هم نوشته
مع ذلك » من بعد , على هذا ء ان شاء الله » مع هذا ء باری
تعالی . حق تعالى » على اى حال
حذف فعل
مطابق دستور امروز حذف فعل در نثر فقط با قرینة لفظی جایز است +
ia nee سين
قرینه نیز حذف فعل جایز می باشد
صفحه 187:
آمروز علی را ملاقات و نامه ای به من داد .
آمروز علی را ملاقات کردم و نامه ای به من داد.
رضا قلم را در دست و به نوشتن پرداخت .
رضا قلم را در دست گرفت و به نوشتن پرداخت .
دزدان را دستگیر و به زندان فرستادند .
دزدان را دستگیر کردند و به زندان روانه کردند .
دزدان را دستگیر و به زندان روانه کردند .
صفحه 188:
بیشتر کتابهای او به زبانهای خارجی ترجمه و هر کدام بارها به چاپ رسیده است-
بیشتر کتابهای او به زبانیهای خارجی ترجمه رسیده اسشد
بیشتر کتابهای او به زبانهای خارجی ترجمه شده و هر کدام بارها به چاپ رسیده
است .
روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان .
( گلستان سعدی )
اگر امروز نوشته می شد : روز و شب به خدمت سلطان مشغول و به خیرش امیدوار و
ا اا
صفحه 189:
آئین نامه
احتراماً (در ابنتدای نامه اداری )
اداره جات
آزوقه
آزمایشات
اطاق
اعزام
اعضاء
اقلاً
ist
صفحه 190:
ایثرا
صفحه 191:
بخانه به خانه
بدست به دست
صفحه 192:
بزودی
بطوریکه
بلادرنگ
بنویسیم
بدین وسیله
به عنوان
به زودی
به طوری که
به کار
بگوییم
بی درنگ
صفحه 193:
به نام خدا
بهبود
به هيج وجه
صفحه 194:
شليكياة
تقدير كردن
تقدیر تامه
تلفناً
تلكرافاً
تلكرافات تلكرافيا
Rae وا تهویه
ee ورق زدن
a جائن» باجا
جابعالی جناب يخال
چندانکه rae
نگ چون که
صفحه 195:
فنویسیم بنویسیم
حسب الفرمان فرمان
week خانة من
خدمتگذار خدمتگزار
cbs خوبی
خوشنود خشنود
داوطلبین داوطلبان
درب در
در پیرامون (در اطراف) درباره
در رابطه درباره
در راستای (اگر به معنی برای این درباره به منظور
منظور باشد غلط است )
صفحه 196:
دستور دریافت کنم دستور بگیرم
دستور لازم
دستورها
دواها
دوم اینکه
زغال
زكات ء زکوه (رسم الخط قرانی)
رئيس مربوطه رئیس مربوط
رشادت دلاوری
رهبریت رهبرى
صفحه 197:
بنویسیم
روزنامه ها
زبانی » شفاهی
سوال
سؤال كردن
سبزيها
سپاسگزار
سرمایه گذار
سرمایه گذاری
سفارشها
سوم اینکه
Be شورای
صفحه 198:
علیرغم » علی رغم
علاقه مند
با وجود اينکه با اینکه
على هذا
صفحه 199:
غلطيدن غلتيدن
فرامين فرمانهاء دستورها
فرمائید فرماييد
فرمایشات فرمایشها
Sil ap .ف لان سس نس
قابل تقدیر قابل تحسین
کارخانجات کارخانه ها
كتايرا کتاب را
كماكا همجنان
كما فى السابق همانند گذشته
كردشكار كردش كار
گزارشات گزارشها
صفحه 200:
بنویسیم
گفتنی است
(عموماً اين عبارت زائد است)
لشكر لشكر
ات تا لبايان)
مأموریتی دریافت داشته ام | مأموريتى به من داده شده
است.
مراسمات مراسم
مسؤول سكول
atlas مسئلة
all jibe 55
معذالک مع ذالک
مع هذا با این همه
SLi pda
میرساند
صفحه 201:
بنویسیم
نوشته ها
صفحه 202:
بنوسیم
همدل
همان طور
همچنان که
ياتاقان
يك برك
صفحه 203:
ضمیمه نگارش
مهم ترین اصول نگارش
- رعایت قاعده هاي دستور زبان فارسي در نوشته
- صحيح نوشتن كلمه هاي فارسي لز نظر املايي
- رعایت قاعده هاي نشانه گذاري و پاراگراف بندي
- انسجام در محتواي نوشته ها
- شناخت و به كارگيري اصطلاحات علمي ؛ فني » اداري و حقوقي مرسوم و مطابق با محتواي
glade sata حال
- رعایت مفاد آیین نامه هاي اجرليي و مکاتباتي » مطابق روش هاي داخلي هر سازمان و نیز
برخي دیگر از قواعدي که در این نوشته به طور مختصر به آنها اشاره مي شود .
صفحه 204:
چنانچه نویسنده ای تمام قوانین صحیح نویسی . پاراگراف بندی » نشانه گذاری و
... وا رعایت کند و مطالبی را در قالب جمله هایی بنویسد
aloe oy! Lal ها از نظر محتوا مفهوم پیام نویسنده را به خواننده انتقال ندهد »
نوشته ارزش چندانی ندارد و نوشتهای بی محتوا و کم ارزش خواهد بود .
بنابراین لازم است نوشته از ابتدا تا انتهها هدف و موضوع مورد نظر را دنبال کند
و آن را به انجام برساند . یادآوری های زیر در اين زمینه قابل توجه است :
- از به کار بردن کلمات عامیانه و محلی در نوشته خودداری شود .
- متناسب با موضوع از اصطلاحات فنی و تخصصی استفاده شود .
- موضوع به گونه ای منطقی تقسیم بندی و ارائه شود تا خواننده بتواند پیام را
کامل دریابد .
صفحه 205:
شناخت اصطلاحات علمی,و فنی مرسوم
یکی از اصول مهم نگارش در هر موضوعی به کار بردن اصطلاحات
علمی تخصصی برای اهل آن علم است . شناخت و به کار بردن این
اصطلاحات » که برای همه دانشچویان و محققان یکسان تعریف شده
است . برای کسانی که می خواهند از طریق مکاتبه » پیام خود را به
دیگران منتقل کنند از اهمیت فراوانی برخوردار است . یکی از وظایف
اصلی افراد به دست آوردن مهارت های آموزشی در این زمینه است .
علاوه بر اصطلاحات علمی » وسعت دادن به دايرة لغات از طریق
خواندن نوشته ها و آثار دیگران بسیار مثر و مفید است .
صفحه 206:
رعایت آیین نامه های اجرایی و مکاتباتی مطابق استاندارد مشخص شده در سازمان
از جمله اصول مهم در نگارش ها رعلیت مقررات سازمانی در لین امر است . چنانچه سازمان .
عنولنی را برای یکی از افرادیا قسمت های تلبع خود تعیین کیده است » برای مکاتبه بايد از
عنوان مشخص شنده به طور دقیق استفاده شود ؛ از جمله این اصطلاحات می توان به عبارت
های یکنواخت و عنوان های شغلی اشاره کرد ؛ مانند عبارت های یکنواخت زیر:
الف . جلب توجه و یا آگاه ساختن :
(۱).به رده پالاثر زا ی
(۲) .به رده مساوی بای او ای یا
017 رو این وه ری نج oe are
صفحه 207:
تکه هایی دربارة ارتباط کلمه ها با بکدیکر
-١ رابطة صفت و موصوف در زبان فارسی
در زبان عربی ۰ صفت با موصوف . مطابقت و همراهی می كند ؛ مثلاً در
جملة عربی برای موصوف موّنث ۰ صفت موّنث آورده می شود . در
فارسی نیز برخی » بر خلاف قاعده و قیاس « همین کاربرد را
روا داشته لند و اين ترکیبات را به کار می برند : قوانین مدونه »
مسئولین مربوطه , قانون مصوبه » تعلیمات عالیه و ...
صفحه 208:
از آنجا که در فارسی نه مذکر و نه موّنث هست و نه قاعده تطبيق اين دو
در جمله وجود دارد » لازم است از لين کاربرد پرهیز شود ؛ پس باید
گفت : ‘ و
غلط تر از آنچه گفته شد لین است که همراه وایّه های فارسی
( یا واژه های گرفته شده از زبان های فرنگی ) صفت یا اسم مؤنث به
کار برده شود . مانند پرونده مختومه » بدهی های معوقه . بانوی
محترمه » نامه شریفه , کمیسیون مربوطه , دستور لازمه » کاغذ باطله
a
صفحه 209:
تمام این ترکیبات برخلاف قاعده و قیاس دستور زبان فارسی است » پس
باید از این کاربردها جدا خودداری کرد ؛ مثال :
پس از آن » مسئولین مربوطه بر اساس نتایج حاصله از کمیسیون های
مربوطه » دستورات لازمه را صادر کردند . (غلط)
صفحه 210:
۲- قاعده جمع بستن کلمات و کاربرد آنها در فارسی
۲-) از دورة صفویه که بسیاری از اسم های غیر عربی و فارسی را
تصنعا به شیوهٌ جمع مکسر عربی جمح می بستند . عادت شده است
که نام بعضی از قوم ها و گروه های نژادی را بر خلاف قاعدة جمع
فارسی و نیز بر خلاف قیاس به صورت زیر جمع ببندند :
ارمنی : ارامنه / افغان : افاغنه / ترک : اتراک / ترکمان : تراکمه | کرد :
اكراد /لر: الوار
صفحه 211:
امروز در فارسی فصیح و درست بهتر و مناسب تر است که از به کار
بردن این جمع های مکسر بر خلاف قیاس و جعلی پرهیز کنیم و نام
اقوام ٠ علوايفت و امت هارا با Les فار ی ها
صفحه 212:
=i
۲) هر اسمی که از عربی گرفته شده و به حرف «های» غیر ملفوظ ختم
شده باشد که بیش از سه حرف دارد . پس از حذف «های» غیر ملفوظ
مى تواند با «ات» چمع بسته شود : ثمره : ثمرات / طبقه : /
کلمه : / مقدمه : / اداره : اد / سیاره : سیارات |
تعلیقه : ته / استعاره :
صفحه 213:
تلفط برخی از لین کلمه ها پس از جمع بستن , اندكى تغيير مى كند ؛
مثلا حرف دوم کلمة نغمه که در مفرد » ساکن است در جمع . مفتوح
می شود : و نیز : جمله » حجره . صدمه لحظه . صفحه و ... از
این قبیلند .
البته بسیاری از کلمات عربی که حرف آخر آنها «های» غیر ملفوظ است
با «ات» جمح بسته نمی شهند ؛ مانند قلعه » حجله ء قله ء هديه »
فایده » قاعده » تجربه » ترجمه و ...
در موارد تردید باید به کتاب لغت معتبر مراجعه شود .
۳
صفحه 214:
۲) هر کلمه که در عربی » مصدرء و بيش از سه حرف داشته باشد ,
می توان اک متال :
: استعلامات / تصادف :
صفحه 215:
۲ بعضی از کلمه ها که در عربی اسم است نیز با نشلنة «ات» جمع
بسته می شود ؛ مثال :
صفحه 216:
۲ برخی از کلمه های فارسی یا واژه های غیر عربی دخیل در فارسی
را نیز با نشانة «ات» بر خلاف قاعده و قیاس جمع بسته اند ؛ مثال :
باغات , دهات » آزمایشات , گمرکات » بیلاقات . قشلاقات , گزارشات »
پیشنهادات » دستورات » فرمایشات » نمرات » ایلات » سفارشات و ...
صفحه 217:
صحیح این است که اين کلمه ها با نشانه «ها» جمع بسته شوند .
در مورد نشانة «ات» و مباحث مربوط چند نکته را مذ نظر داشته باشید :
۶-۲) کلمه هلیی که در اصل « فارسی هستند پا از غیر عربی به فارسی
راه یافته اند باید با نشانه های جمع فارسی (lee) حت به فود
صفحه 218:
۷-۲) کلمههای عربی که سه حرف یا کمتر دارند با نشلنة «ات» جمع
بسته تشوند .
۲ برخی از جمع هایی که در فارسی با «ات» به کار می روند » یا
مفرد ندارند یا مفرد آنها در فارسی کاربرد ندارد ؛ مانند
صفحه 219:
«Ly ofl نشانة جمع «ات» گاهی به صورت «جات» به پاره ای از (A-Y
» که غالبا هم فارسی هستند » وصل می شود و ظاهرا به معنای آنها
حالت جمع گروهی (معنای انواع) داده می شود ؛ مانند : روزنامجات ؛
کارخانجات » نوشتجات » سبزیجات ترشیجات و ... ؛ با توجه اینکه
این کاربردها نیز بر خلاف قاعده و قیاس . و بازمانده کاربردهای
ناروای دوره های قبل (صفویه و قاجار) است » درست تر این است که
از این نوع کاربرد برای جمع خودداری شود و این دسته از کلمه ها نیز
مانند دیگر واژه های فارسی با نشانة «ها» جمع بسته شوند:
صفحه 220:
۱۰-۲) هنگام جمع بستن کلمه ای با «های» غیر ملفوظ pid می شود ء
حرف «ه» . «۵» حذف » و گان به آن کلمه متصل می شود ؛ مانند
حذف نکردن ههای» غير ملفوظ در لین گنه کلمات » غلط املابی است
۲ در نثر فصیح فارسی بهتر است نام جانداران به ویژه جانداران
صاحب شعور با نشانة «ان» جمع بسته شود .
صفحه 221:
۲۲) اگرچه اسم های عربی جانداران با شعور را در فارسی با «ین» یا
«ون» جمع می بندند , درست تر و ساده تر لین است که همة این نوع
کلمات نیز در فارسی با «ان» ( و گاهی با «ها» ) جمع بسته شود ؛
مانند : ‘ بصان » مساق موّمنان » متکلمان » ۱
صفحه 222:
۱۳-۲) جمع مکسر عربی نباید دوباره در فارسی جمع بسته شود ؛ مثلاً از
به كار بردن این گونه کلمات پرهیز شود :
احوالات » اولادها ء شئونات , امورات » مراسمات » لوازمات » نذورات »
وجوهات و ...
صفحه 223:
۳- مطابقت فعل و نهاد (فاعل . مسندالیه) از نظر مفرد و
جع بودن
۱-۲) در زبان فارسی با فاعل مفرد » فعل مفرد أورده مى شود .
گاهی برای احترام » فعل جمع برای فاعل مفرد می آید ؛ مثال : پیامبر
اکرم (ص) فرمودند .
۲ در مورد [els جم فاعده ل است که کر bails فس إن
به صورت جمع می آید ؛ مثال :
مسئولان متعهد و سختکوش باید مورد تشویق مناسب قرار گیرند .
صفحه 224:
۲-۳) اگر فاعل یا نهاد جمع » جاندار نباشد , مى توان فعل آن رابه هر دو
صورت مفرد یا جمع آورد ؛ گر چه بهتر است فعل به شکل مفرد بیاید .
۳-۴۳) هرگاه به فاعل یا نهاد جمع غیر جاندار . کاری (فعل یا رفتار) نسبت
داده شود که معمولا این کار به جانداران مربوط است , بايد فعل با
فاعل مطابقت کند و به صورت جمع به کار رود ؛ مثال :
صفحه 225:
۵-۳) اگر فاعل . نهاد و مسندالیه , اسم جمح باشد » فعل آن می تواند
به یکی از دو صورت مفرد یا جمع به کار رود . اگر اسم جمع در شکل
جمع به عنوان نهاد یا فاعل به کار رود » بهتر است فعل أن نيز جمع
باشد » مثال :
صفحه 226:
۶-۲) در نگارش امروز . فعل پس از هیچ کس و چند و چندین غالبا
مفرد می آید ؛ مثال :
هیچ کس در آن جلسه حاضر نشد . چندین (چند) نکته گفته شد .
۷-۳) فعل بعد از هیچ کدام برای مرجع جاندار , جمع ؛ و براى مرجع
pe جاندار» مفرد می آید ؛ مثال :
صفحه 227:
۳-) فعل بعد از «همه» برای جاندار . جمع است و برای غیر جاندار »
مفرد می آید ؛ مثال :
(AT فمل بعد از خیلی , بعضی و برخی معمولاً به شکل جمع می آید
. جمع بستن این کلمه ها نیز با «ها» فصیح نیست .
صفحه 228:
- وجه وصفی ( تعریف و کاربرد آن در جمله (
وجه وصفی این است که فعل به جای اينکه یکی از صیفه های صرفی
باشد به صورت صفت مفعولی بیاید ؛ به دو جملة زیر و تفاوت آنها از
نظر ظاهری توجه کنید :
دوستم از راه رسیده با همه احوالپرسی کرد .
صفحه 229:
معنای این دو حمله کاملا یکسان است اما از نظر طاهری در جمله اول +
فمل به طور کامل (رسید) و در جمله دوم به صیف صفت مفعولی با
وجه وصفی (رسیده) آمده است و در عین حال در جملة نخست یک
حرف «واو» ربط هست که در جمله دوم نیست .
صفحه 230:
در وجه وصفی ۰ زمان و شخص و وجه فعل مشخص نیست و فقط بر
اساس فعلی که به دنبال فعل اول می آید . مشخص می شود . در
وجه وصفی « فعل از نظر مفرد و جمع بودن با فاعل مطابقت نمی کند
و هميشه مفرد است ؛ مثال :
صفحه 231:
قاعده این است که پس از وجه وصفی در جمله نباید حرف «واو» ربط
بیاید . البته امروزه در زبان نوشتار . ساده تر و حتی فصیح تر این است
که از کاربرد وجه وصفی خودداری شود و صیغه های فعل به طور
کامل به کار رود . بر همین اساس ؛ جمله اول ساده تر و فصیح تر
است .
صفحه 232:
۵- اگرچه ... ولی
وقتی جمله با یکی از لین کلمیها شروع شود : اگرچه (گرچه) » هرچند .
بااينكة ؛ باانكه »با وجود اينكه زآنكه) ٠ كو إينكه » در جملة مكمل أن
( که در Aloe ail پایه است و نه جملة پیرو ) آوردن ولى يا
مترادفياى أن [ اما : با لين همده »مع هذا » مع ذلك ؛ لکن وس )
خلاف 2100
«اكرجه» به كار رود و يا «ولى» و جمع هر دو غير منطقى است ؛
صفحه 233:
مثال :
اگر چه بارها گفته ام ولى باز هم تكرار مى كنم . (غ)
با وجود اینکه کارت را درست انجام داده
أستف
ی » باز هم از فرصت ها
صفحه 234:
- وضعیت تطابق مضاف و مضاف الیه
مضاف اليه هيج كاه در زبان فارسی در مفرد و جمع و مذكر و مؤنث بودن
با مضاف ٠ مطابقت نمى كند و هميشه به صورت مفرد مى آيد ؛ مانند :
صفحه 235:
۷- فعل های باید و بایست
فعل های «باید» و «می باید» مخصوص حال و آینده (مضارع) و
فعل های «بایست» ۰ «می بایست» و «می بایستی» مخصوص
گذشته (ماضی) است . بنابراین از آوردن فعل های مضارع در جمله
هلیی که ماضی است و کاربرد فعل های ماضی در جمله های مضارع
باید پرهیز شود ؛
صفحه 236:
© کنند
1 شار
0 خير
aco ا
28 ;
(ص)
صفحه 237:
۸- در نگارش فارسی امروز , حرف «را» نشانة مفعول صریح (بی
پاسطه| است و بلافاصله پس از مقعول می اید ایس فاسله انداخش
میان مفعول و نشانة آن غلط است ؛ متال :
مقاله ای که در روزنامه نوشته شده بود را خواندم . (غ)
صفحه 238:
: پس از کلم آنجه حرف موصول «که» نمی آید ؛ مثال -٩
آنچه که دیدی (غ)
صفحه 239:
۰- گزاردن و گذاردن
گذاشتن معلنی مختلفی دارد که معروف ترین آنها در زبان فارسی » نهادن چیزی در جایی
اح ول للم او ا مسلى مشهزر يكز أن + job
اجازه دادن است ؛ مائند :
ot 3 Ae to» OIE
جا او مانند
نوشتن «گزار گذاشتر ‘ عنای قرار دادن و نهادن به کار بردن
صفحه 240:
۱- های ملفوظ و غیر ملفوظ
های ملفوظ لین است که هم نوشته و هم خوانده می شود و در آغاز
کلمه » در میان کلمه یا در پایان لن می آید ؛ مانند : «گروه» و
«ده»هاى غير ملفوظ اين است كه نوشته مى شود ولى خوانده نمی
شود و هميشه در پایان کلمه می آید ؛ مانند :
صفحه 241:
حرف «۰» «ه» که مخصوص کلمات عربی است . گاهی در فارسی
به شکل «های غیر ملفوظ» نوشته می شود ؛ مانند ملاحظه »
اراده » علاقه و گاهی هم به صورت «ت» نوشته و خوانده می
شود ؛ مانند
صفحه 242:
حرف پایانی کلمه در صورتی که های ملفوظ باشد از قاعدة حروف متصل
پیروی می کند ؛ یعنی در موارد لازم » پیوسته به حرف بعد نوشته می
شود و در حللت اصاقه » نشانه اضافه () نمی کیرد ؛ مثلا
( نه توج ام ) ( نه متوجة او )
صفحه 243:
: املای کلمات زیر بر اساس آنچه گفته شد دقت شود ay
فرماندهی ء سازماندهی ء سوددهی ء بازدهی
فرماندة سپاه » توجه من » ماه بهمن
خانه ای » ویژه ای » نامه ای
هفتة أينده » همزةٌ آغازین » بجة روستا
صفحه 244:
چند نکته
الف . آوردن کلمه های تردیدآمیز همراه وجه اخباری فعل ها و نیز آوردن کلمه هایی که نشانة
قطعیت هستند » همراه وجه التزامی افعال جایز نیست ؛ مثال :
- قول مى دهم قطعاً بيايم . (ble)
ا سيت اس
حتماً رفته است (صحيح)
-ممكن أست به خانه رفته است . (غلط)
بمکن | ست یه خانه رفته باشد , cio)
صفحه 245:
ب : کلمه هایی مثل «قل» و «اکثر» که جزء کلمات افعل التفضیل
عربی (غیر منصرف) است و در فارسی کاربرد فراولنی دارد ؛ هيج كاه
تنوين نمى كيرد ؛ بنابرلين وايّه های «قلا» و «اکثرا» غلط به شمار
ی )909
ج . در کلمه های بسیط (ساده) فارسی . معمولاً پس از حرف ساکن
«ش» حرف «ک» می g sul تلفظ لین گونه کلمه ها با «گ» غلط
ست ؛ مثال :
صفحه 246:
ر ل اگر یکی از دو قاعدة بالا نباشد
کر با اي Bes ts (A Sok
تلفظ می شود ؛ مثال :
مرکب : خوشگل (خوش + گل) ش متحرک :
د. در نگارش فارسی » «ال» تعریف بر سر نام ها یا ترنمی آید » بنابراین
ترکیب های زیر » غلط است :
حسب الاستور حسب الفرموده
صفحه 247:
صفحه 248:
: فصل اول
تعار یف و اصطلاحات نامه های اداری
صفحه 249:
۱. تعریف نامه های اداری
کلیه مکاتباتی که در داخل سازمان یا بین سازمان و دیگر سازمانها درباره انجام یافتن کارهای
اداری ميادله-ميكزدد نأمهنهای اداری نامیدهمی شون با بیانی دیگر نامه اذاری:را می توان
چنین تعریف کرد : هر نوشته ای که حاوی یک يا چند موضوع اداری بوده و به عنوان وسیله
ارتباط دز داخل و ازج سسازمان موزد استفاده قرار گیرد..
صفحه 250:
اصول نوشتن نامه های اداری واژه گزینی و معادل یابی
برای نوشتن نامههای اداری سبک های مختلفی وجود دارد ولی باید به خاطر داشته باشید که مهم ترين
اصل و قاعده برای هر نامه اداری ایجاد ارتباط موثر با خواننده است .
به طور کلی در نوشتن نامه های اداری باید سه اصل را در نظر داشته باشیم :
۱ دقت (درستی)
كد جار
۳- وضوح (روشنی)
صفحه 251:
(.دقت
مطمتن شوید که آنچه را می خواهید بگویید . معنی و مفهوم آن را می دانید( می دانید چه می
خواهید بگویید) همواره یک فرهنگ لفت در دسترس داشتهباشید.
صفحه 252:
۲ اختصار
تا جایی که ممکن است نامه را مختصر تهیه کنید - مشروط بر اينکه جزئیات مهم
حذف نشوند . تقریباً ۹۵ درصد مردم جملاتی را که از هشت کلمه تشکیل شده باشند با
یک بار خواندن می فهمند . اين میزان برای جملات تا بیست و هفت کلمه . تا چهار
درصد تقلیل می یابد .
صفحه 253:
ISIS امسا .مق دين اظزل عبات
خيلى كوتاه و نه خيلى بلند .
- هر يكداز ياراكرافها بايد با عنوان يا موضوع خاصى شروع شوند . وقتی که یک
موضوع یا عنوان را تمام کردید . پاراگراف جدید را شروع كنيد . اين كار نه فقط به
آخواننده کمک خواهد کرد تا مفاهیم را دنبال کند بلکه نامه را نیز برای خواننده جالب تر
إلى تند
اه بردن عبارات زايد خوددارى كنيد . اظهاراتى مانند :
باید تصدیق کرد که " را مى توان حذف کرد بدون اينکه مفهوم جمله تغییر کند .
صفحه 254:
۴ وضوح
صریح باشید و از به کار بردن عبارات مبهم و كيج كننده مانند جملات زير اجتناب کنید 7
با رشد چند درصد
- یک فضای بسیار بزرگ
- حقایق را کنترل کنید و آنها را دقیق بیان کنید :
- با رشد هشت درصد
- سه کیلومتر در هفت کیلومتر
صفحه 255:
الف ) از کلمات غير مصطلح استفاده نکنید هر جا که ناچار هستید از اصطلاحات فنی
يد آيا لازم است دربارة آن توضیح دهید یا نه .این امر بستگی به سطح
معلومات خوانندةٌ شما دارد . بدون حاشیه پردازی و با صراحت درک نکته ای را که مى
خواهید بگویید . اگر خواننده خود را مجبور کنید که برای رسیدن به نکته اصلی راه زیلدی
را بپیماید ممکن است علاقه خود را به خواندن نامه از دست بدهد یا رشته کلام از دستشر
خارج شود .
استفاده کنپ
صفحه 256:
ب ) به خاطر داشته باشید که هدف کلی شما انتقال ply و ارتباط موّثر است . اگر یک
توضیح طولانی به روشن تر شدن مطلب کمک می کند این کار را انجام دهید . نباید
وضوح و روشنی مطلب قربانی مختصر کردن شود . به خوانندگان اطلاعات کافی بدهید
تا نکته مورد نظرتان را خوب بفهمد , اما نه آن قدر که نکته اصلی بین آنها گم شود .
صفحه 257:
املا و نقطه گذاری
برای بسیاری از نویسندگان ( نویسندگان نامه ) به کار بردن املا درست کلمات و علائم
نقطلهگناری مشکل ترین کار ات این حاقلانه تست که با خود فزغن کنید که مافیجن
نویس مراقب است و اصلاحات لازم را انجام می دهد .
الف ) املای درست کلمات : اگر در اين مورد مشکلی دارید از کلمات ساده تر استفاده
كنيد » هر وقت در مورد املای درست کلمات تردید دارید به فرهنگ لغت مراجعه
نيد .حتی فرهنگ های جیبی هم حاوی بسیاری از لغات و اصطلاحاتی هستند که شما
در نامه هایتان به كار مى بريد .
صفحه 258:
- سبک و آهنگ (لحن)
نامه ها « بستگی به موضوع و هدف آنها سبک. و آهنگ یا لحن خاصى را دنبال می کنند .
سیک دز حقیقت: شنوة نگارش cual که باید در آن اضول " یقت ۳ " اخمار ۷۲
وضوح " رعایت شود . شما باید با توجه به موضوع نامه و روش مکاتبات سازمان سبک
نگارش خود را تقویت کنید .
اگر در حین نوشتن نامه یا قبل از آن هدف نامه و خواننده را در نظر داشته باشید » لحن نامه
شخص خواهد شد . بعد از تهیّه پیش نویس . نامه را کنترل کنید تا خیلی دوستانه ( مانند
نامه های شخصی ) يا شدید الحن نباشد و برای آن لحن مناسبی اثتخاب نمایید .
صفحه 259:
کنترل نهایی
در پایان از خود بپرسید :
- آنا این نامه تصویر مناسبی از سازمانتان ارائه می کند ؟
0
= يا براق نغوانته جالب و نگ آن اسان
- آیا منظورتان را به وضوح برآورده می کند ؟
- آیا همه واقعیت ها را در بردرد و دارای نظمی منطقی است
- آیا آچه را که می خواستید بگویید گفته اید ؟
-أيا لحن أن :مح :انت ؟
- آیا مشخص می کند که چه کسی باید چه کاری انجام دهد ؟
alas wl - کسانی که لازم است از-محتوای آن مطلح گردند نها رونوشت تهیه کرده آید ؟
- اكر ياسخ همه اين برسش ها آری باشد مطمتن باشید که یک نامه خوب تهیهکرده ای .
صفحه 260:
مشخصات نامه های اداری
بامه های اداری دارای مشخصات ویژه ای است که آن را از سایر نامه ها
لتمایز می سازد . ویژگی های که باعث مشخص شدن نامه های اداری می
شود . عبارتند از : شماره نامه , عنوان واحد گیرنده نامه » عنوان واحد فرستنده
لام موضوع نامه نام و عنوان امضا کننده نامه و براشخام امضا نامه. یه
وسیله شخص صلاحیتدار . فقدان هر یک از موارد مزبور باعث می شود نامه از
ducal اداری خود خارج گردد .
یکی دیگر از ویژگی های نامه های اداری تهیه و نگارش آن بر روی کاغذ
اداری و رعایت ضوابط نامه نگاری می باشد .
صفحه 261:
زای نامه های اداری
هر نامه اداری از پنج جزء ذیل تشکیل می شود :
- سرلوحه
- عناوین گیرنده . فرستنده و موضوع نامه
- متن نامه
- مشخصات امضا کننده
- گیرندگان رونوشت
صفحه 262:
سرلوحه
سرلوحه های اداری به آن قسمت از نامه اطلاق می گرد که معمولا در بالای کاغذ های اداری
جاب فده اسع
صفحه 263:
‘
عنوان گیرنده نامه
منظور از گیرنده یا مخاطب نامه عبارت است از شخص . مقام سازمانی سازمان یا واحد
بازمانی که نامه به آن ن خطاب می شود . عنوان oti pS نامه با کلمه " به " مشخص می شود 93
منظور تسریع در توزیع نامه تأکید می شود که عنوان مخاطب يا كيرنده نامه دقيقاً قيد كردد .
صفحه 264:
عنوان فرستنده نامه
منظور از فرستنده نامه عبارت از شخص مقام سازمانی . سازمان یاواحدسازمانی
که نامه ازطرف آن نوشته می شودبیان کننده عنوان فرستنده کلمه "از " می
باکت
صفحه 265:
موضوع نامه
منظور از موضوع نامه عبارت کوتاه و گویایی منطقی است که مبیّن محتوای نامه باشد
موضوع نامه با کلمه موضوع مشخص می گردد .
تذکر : در نامه حتی المقدور موضوع واحدی مطرح گردد و از درج موضوعات پراکنده و
گوناگون در یک نامه خودداری شود . رعایت این مطلب علاوه بر فواید جانیی برای
بایگانی موضوعی نیز حاتز اهمیت است .
صفحه 266:
متن نامه
متن نامه مطالب و شرحی است که در ارتباط با موضوع نامه نوشته می شود در حقیقت هدف و
پیزی است که انگیزه تهیه نامه می باشد .در آغز نامه بید سوابق و علت نوش نامه ذکر گردد و
به تشریح مطالب اساسی پرداخته شده و در پایان نامه خواسته ها به صورت کوتاه , مناسب و
روان عنوان گردد .
صفحه 267:
مشخصات امضا کننده
مسئولیت نهائى هر نامه با يك فرد يا مقام سازمانى است که نامه به وسیله وی امضا می شود .
در اینجا منظور از مشخصات امضا کننده » مشخصات اداری و فردی شخصی است که نامه را امضا
می کند » و عبارت است از عنوان سازمانی در سطر اول و نام و نام خانوادگی در سطر دوم که بعد از
تن نامه نوشته می شود .
صفحه 268:
سر لوحه
|
عنوان سازماني امضا کننده
نام و نام خانوادگي امضا کننده
أمضا ١ كرنكن ررنرئت
صفحه 269:
گیرندگان رونوشت
انظور از گیرندگان رونوشت » واحدهای سازمانی یا اشخاصی هستند که می باید رونوشت نامه به
بمنوان آن صادر گردد و غیر از گیرنده اصلی نامه می باشد . گیرندگان رونوشت معمولاً با عبارت «
رونوشت به » مشخص می گردد .
صفحه 270:
35
١ تذكر
در به كار بردن كلمه كيرنده يا « رونوشت » بايد توجه شود كه منظور از « كيرنده نامه
#كسى اسح که,مستول اقدام و اجرای تقاغ با بخشنی از آن است و دز منوزت داشتن
پیوست باید یک نسخه برای وی صادر شود . « رونوشت » برای رده يا مستولی ارسال
می فنود که صرفاً اطلاغ از مضمون نامه برای او ضرورت داشته باشد . در این صورت
پیوست جهت وی ارسال نمی گردد . زیرا فرض می شود از سوابق موضوع مطلع است
( مکر در مواقع استثنایی به تشخیص امضا کننده نامه ).
صفحه 271:
مد
تذکر ۲
در صورتی که گیرندگان و رونوشت ها . رده های مافوق یا خارج از سازمان باشند , فهرست و
عنوان آنها در زیر صفحه اول درج میگردد و در صورتی که گیرنده یا رونهشت برای رده های زیر
مجموعه داخلی ضرورت داشته باشد + فهرست و عنوان آنها فقط در نسخه دوم ذکر میگزدد.
صفحه 272:
تذکر ۳
اگر گیرنده نامه بیش از یکی باشد باید در ابتدای نامه بعد از کلمه « به» عبارت «
لیرندگان زیر » قبد گردد و در تقدم و تأخْر رعایت سلسله مراتب بشود .
رشمن دمقابل کلمه :از # تباید پیش از سه عنوان .یا ,رده فرستنده وک گوفد:د
صفحه 273:
۰ Mar
اندازه و ابعاد نامه های اداری
اندازه و ابعاد نامه های اداری طبق استانداردهای مژسسه استاندارد و تحقیقات
: صنعتی ایران به شرح زیر است
به اندازه ۴۲۰<>۲۹۷ میلیمتر برای جداول . نمودارها و صورت های -/۸3 ahi
مالی مورد استفاده قرار می گیرد
به اندازه ۲۹۷۲۱۰ میلیمتر مخصوص نامه هایی که از پنج سطر -A4 قطع
. صفحه ۸۵5 بیشتر باشد
به اندازه ۱۴۸ > ۲۱۰ میلیمتر مخصوص نامه هایی که از پنج سطر AS hai
. صفحه ۸4 کمتر باشد
قطع 46 به اندازه ۱۰۵ <۱۴۸ میلیمتر می باشد که بدون سرلوحه است و برای
. نامه نگاری بین کارمندان و یا به عنوان یادداشت اداری مورد استفاده قرار می گیرد
صفحه 274:
توجه به رابطه تسبی بین ابعاد کاغذهای استاندارد شده ملاحضه می گردد در جهت کوچک شدن قطع کاغذ
اه طول کاغذ بزرگتر نصف شده و عرض كاغذ جديد را تشكيل مى دهد . از طرفی عوض کاغذ بزرگترتبدیل
به طول کاغذ کوچکتر می گردد و معکوس این عمل براى دستيابى به قطع هاى بزركتر ويا كوجكتر به سهولت به
ذست می آید . به طور کلی فواید استاندارد در نامه های اداری را می توان به شرح ذیل خلاصه نمود :
جلوكيرى از ضايعات كاغذ به هنكام برش
هماهنكى با قطع كاغذ هاى متداول در ساير سازمان ها و اداره ها
سهولت در lL pl و نكهدارى علمى به طورى كه دوام كاغذ در طى زم
صفحه 275:
: فصل دوم
انواع نامه هاى ادارى و ضوابط مورد عمل در تنظيم عناوين
ن
صفحه 276:
انواع نامه های اداری
WI - نامه های اداری از دیدگاه سطوح ار تباطی
به طور کلی نامه های اداری به دو گروه تقسیم می شود .
اول - نامه های داخلی
نامه های داخلی به مکاتباتی اطلاق می گردد . که در داخل سازمان بین واحدهای مختلف انجام می شود که
اهم آن ید شرح فیل است:
- نامه بین دو واحد هم سطح
- نامه از واحد بالاتر به پایین
- نامه از واحد پایین به مقام یا واحد بالاتر
- نامه از طرف یک کارمند به عنوان یک واحد
8 از طرف یک واحد برای یکی از کارمندان
صفحه 277:
2 3
دوم - نامه هاى خارجى
نامه هاى خارجى به مكاتباتى كه با خارج از سازمان انجام مى شود اطلاق مى كردد و اهم آن به قرار
دنل اشت:
- نامه به یک واحد شناخته شده در یک سازمان
- نامه به یک شخص حقیقی
- نامه به یک شخص حقیقی که سمت شناخته شده ای در بخش خصوصی دارد
صفحه 278:
ب- نامه های اداری از دید گاه ماهیت کار
په طور کلی نامه هایی که برای انجام کارهای اداری تهیه می گرد بیشتر در چهار
حالت زیر هستند :
- نامه های خبری
- نامه های بازدارنده
- نامه های دستوری و درخواستی
- نامه های هماهنگی
صفحه 279:
نامه های خبری
به وسيله اين كونه نامهها نتيجه كار به سازمان یا شخص ذی ربط اطلاع داده
مى شود كه اين نتيجه ممكن است مثبت يا منفى بوده و يا اين كه به مخاطب
اعلام نماید که کار مورد نظر در دست اقدام است . نامه های خبری ممکن cual
آغاز پا پایان یک گار را به اطلاع گیرنده نامه و پا ارباب رجوع پرساند .
صفحه 280:
نامه های دستوری یا در خواستی
این نامهها که اکثر نامههای اداری را تشکیل میدهد دستور یا درخواست انجام کاری
ت . ممکن است از سازمان یا اداره یا فردی خواسته شود . و يا نتیجه کار از آنها سژال
دد . این گونه نامه ها معمولاً در سیستم ارتباطات عمودی و از نوع بالا به پایین پیشتر
abla می گردد . اما در برخی از موارد ممکن است بنابر تجویز قانون و مقرراتی خاص بین
سطوح هم عرض و به صورت ارتباط افقی نیز انجام گیرد . مثل درخواست صورت اموال
غير منقول به وسيله امور مالى از كليه واحد هاى سازمان .
صفحه 281:
نامه های بازدارنده
نامیهای بازدرنده به نامههایی اطللاق می شود که از انجام کار یا بروز حادثه ای
جلوگیری به عمل آورده اين كونه نامهها اقداماتى را كه توسط سازمان یا مؤسسه
وی فاد شروع شده وبا در حال انجاماست به طور موقت يا دائم توقف می
نماید .
صفحه 282:
نامه های هماهنگی
این گونه نامه ها برای انجام هماهنگی بین واحدهای مختلف سازمان تهیه مى
شود و ی ممکن است در مواردى بين دو يا جدد سازمان يا درهایجاد هماهنگی
نماید از جمله این نامه ها می توان بخشنامه ها را نام پرد و یا نامه هایی که
رونوشت آن برای پاره ای اقدامات یا اطلاع به فرد یا سازمان یا واحد ارسال می
گردد.
صفحه 283:
فرمنامه
فرمنامه ها به مكاتباتى اطلاق مى شود که حالت یکنواختی داشته و مقداری از
متن نامه قبلا روی کاغذ چاپ شده و فقط نویسنده نامه چاهای خالی آن را پر
میکند و امه در جریان کار قرار ميكيرد . فرمنامه ها ممكن أدست در داخل يا خارج
سازمان مورد استفاده قرار كيرد كه اغلب بخشنامه هاء درخواست ها و كواهى ها و
يا دستورهاى قانونى به وسيله فرمنامه در جريان قرار داده مى شود .
صفحه 284:
۱. ضوابط مورد عمل در تنظیم عناوین نامه
برای تهیه نامه های اداری در سطح اداره ها . دفاتر » مدیریت » قسمت ها و سایر
واحدهای مشابه و همطراز آنها ضوایطی در نظر گرفته شده است ۰ که رعایت آن علاوه
پر اينکه مقدار زیادی در رسایی زبان اداری موثر است . نگارنده را در تنظیم صحیح نامه
پاری میدهد » که در اینجا از نظر سهولت در امر مطالعه به تفکیک به شرح آن می
پردازیم .
صفحه 285:
مربوط به عنوان گیرندهد به »و فرستنده « از » در مورد نامه های داخلی
- نامه ها در داخل یک سازمان یا اداره از طرف یک واحد به عنوان یکی از واحدهای
داخلی دیگر نوشته می شود . در این حالت عنوان گيرنده و فرستنده به ترتیب زیر است :
در مقابل کلمه « به » عنوان واحد سازمان مورد نظر (گیرنده نامه) نوشته می شود .
در مقابل کلمه « از » عنوان واحد سازمانی فرستنده نامه ذکر می گردد.
صفحه 286:
نامه از واحد بالاتر به واحد پایین تر : معمولاً مقامات بالاتر برای واحدهای
ت سرپرستی خود نامه مستقل نمی دهند » بلکه در حاشیه نامه های وارده دستورهای
زم را صادر می نماید و یا ممکن است در برخی از موارد که جنبه عمومیت داشته باشد
قدام به صدور بخشنامه نمایند که در این صورت از علامت اختصاری « په » و «از »
أتفاده نشمده فقط یه ذکر عنوان سازمانی واحد مورد نظر به غنوان گیرنده اکفا می شود
صفحه 287:
- نامه از واحد پایین به مقام یا واحد بالا : نامه در داخل یک سازمان یا اداره از
ف یک واحد سازمانی به عنوان مقام بالاتر نوشته می شود . در این حالت عناوین
بتنده و گيرنده به ترتیب زیر خواهد بود .
| در مقابل کلمه « به » نام و نام خانولدگی وبا فاصله یک خط تیره عنوان سازمانی مقام
توئنته من شوداه
در مقابل واژه « از » فقط عنوان واحد سازمانی فرستنده نامه ذکر می شود .
صفحه 288:
- نامه از طرف یک کارمند به عنوان واحد : نامه در داخل یک سازمان یا ره
از طرف یکی از کارکنان در سطوح مختلف سازمانی به عنوان مقام بالاتر نوشته می شود . در
این حالت عنوان فرستنده و گیرنده به ترتیب زیر خواهد بود . در مقابل کلمه « به » نام و
م خانوادكى و به فاصله خط تیره عنوان سازمانی مقامبالاتر نوشته می شود . در مقابل کلمه
از » نام و نام خانوادگی فرستنده و به فاصله یک خط تیره عنوان سازمانی قید می شود .
صفحه 289:
قذکر : در صورتی که مسئول واحدی بخواهد از طرف واحد تحت سرپرستی خود » با مقام
مکانبه نماید در هیچ مورد نام و نام خانوادگی خود را در محل فرستنده نامه « از » ذکر نمی
و فقط به نوشتن واحد سازمانی تحت نظارت خود اکتفا خواهد کرد .
- نامه از طرف واحد به یکی از کارمندان : نامپهایی که در داخل سازمان از طرف یک
یا یکی از مسئولان ذی ربط برای یک کارمند نوشته می شود از این قاعده مستتنی است و
به نوع و محتوای نامه نام گیرنده و عنوان شغلی وی قید می گردد .
صفحه 290:
وابط مربوط بهعنوان گیرنده ( به ) و فرستنده ( از) در مورد نامه های خارجی
نامه به یکواحد شسناخته ده در یکسایمان نامه از طرفیکواز ولحدهایسایمانی -
به عنولزيكواز ولحد هاىيسايمانى شخصرو مورد نظر در يكوزايتظنه يا سايمازديكر نوشته می
شود
صفحه 291:
نامه به یک شخص حقیقی
تامار ظرفيك رار ولتحدهاء تارمم يكو رتنه ربا سما يه عون ف خص حقيقى”
Jes ايماننوشته میشسود .در لینها اتعنوانگیرنده و فرستنده به تسرتي
۳ ور ار Bone,
388 go 989 درامقابل کلمه:«از* نام واحدذی ربظ «
صفحه 292:
: نامه به یک شخص حقیقی که سمت شناخته شده ای در بخش خصوصی دارد
نامه به یک شخص حقیقی که سمت شناخته شده ای در بخش خصوصی دارد : در صورتی
که طرف مکانبه دارای سمت شناخته شده ای در یکی از موسسات خصوصی باشد و
مکاتبه به لحاظ وظایف و مسئولیت های شخصی وی صورت گیرد . در این حالت در
مقابل کلمه یه »»علاوه بر نام خانولدگی سمتدوی نیز بعد از یک اخظ تیره ذکرمی,
as.
صفحه 293:
ضوابط مربوط به عنوان «موضوع
فرستنده نامه نوشته می شود .
تمه مه زیر شنز
کلمه « موضوع » در بالای نامه همیشه زیر عنوان
صفحه 294:
فصل سوّم : عناوین و عبارات در مکاتبات
در اين بخش عنوانهایی که به طور یکنواخت در نگارش خطاب به مقامات و
کارکنان سازمان های نظامی و غير نظامى به كار برده می شوند و نیز عبارات
ختی که درتقاضای افجام کار با جلب توجه و قیول با ود در خواستها و دراقازه
ست ها مورد استفاده قرار می گیرند » شرح داده شده است -
صفحه 295:
- عناوین مقامات نظامی
۱) فرماندهی کل قوا : مقام معظلم فرماندهی کل قوا .
۲) رئیس شورای عالی امنیت ملی : مقام محترم ریاست شورای عالی امنیت ملی .
) رئیس ستاد فرماندهی کل قوا : ریاست محترم ستاد کل نیروهای مسلح .
) فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي,: فرماندهی محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی .
۵) رئیسن ننتاد مشترک سپاه + ریاست محترم ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی .
/) فرماندهان نیروها : فرماندهی محترم نیروی ......... سپاه پاسداران انقلاب اسلامی .
) روسای سازمان های مستقل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي : ریاست محترم سازمان
پاسداران انقلاب اسلامی
) رئیس ستاد مشترک ارتش : ریاست محترم ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران
؟) فرمانده نیروی انتظامی : فرماندهی محترم نیروی انتظلامی جمهوری اسلامی ایران .
صفحه 296:
- عناوین مقامات غیر نظامی
۱) مقام رهبری : رهبر معظظم انقلاب اسلامى ( مدظله العالى )
(۲) ریاست جمهوری اسلامی ایران: مقام محترم ریاست جمهوری اسلامی ایران
(۲) ریاست محترم مجلس شورای اسلامى : مقام بحرم رياست مجلس شوراى اسلامی
(F) ریاست قوه قضائیه : مقام محترم ریاست قوّه
/) معاونت ریاست جمهوری اسلامی ایران : معاونت محترم ریاست جمهوری اسلامی |
(۶) رئیس شورای امنیت کشور : ریاست محترم شورای امنیت کشور
۲ وزراء : برادر كرامى جناب آقای
صفحه 297:
در نگارش به منظور از پرهیز اعمال سلیقه های شخصی ۰ جلوگیری از ایجاد زمینه های خوش آمدگویی و ایجاد
تکبر , رعایت اختصار و ساده نویسی . عبارتی به طور یکنواخت و برای موارد مختلف به شرح زیر تعیین شده اند
که با توجه به سلسله مراتب فرماندهی و سازماندهی به کار می برند :
الف - در مورد بیان مطالب
(۱) به رده بلاتر: به استحضار می رساند.
(۲) به رده مساوی : اعلام می گردد.
(۳) به رده پایین تر بلاغ می گردد :
صفحه 298:
- تقاضای انجام یا دستور اجرای کار
(۱) به رده بالاتر : خواهشمند است مقر فرماسد .
(۲) به رده عتساوین + خواهشنمند انت دنتور فرمایید::
aay a) يابين قر + دتتور فرمانید.
در مورد قبول یا رد خواسته
(۱) به رده بالاتر : اقدام گردید يا اقدامی مقدور نیست .
(۲) به رده مساوی : هماهنگی دارد یا هماهنگی ندارد .
(6) بترمو يايون جر عويب فى فودها وصروب نض فهو
- در مورد اشاره به بيوست ها
. به رده بالاتر: تقديم مى كردد )١(
(9).به رده مساوى : قرستاده من شوذ يا ازسال مى رهق :
| ده نت دی فنود با ارسال من گردده:
صفحه 299:
: فصل چهارم
نقطه گذاری - نشانه گذاری ( نشانه هایی که در نوشتن به كار مى رود )
صفحه 300:
ر زمان گذشته برای نوشتن زبان فارسی علاماتی نظیر آنچه امروز به کار می رود » مرسوم و معمول نبود ؛ بالاتر
نکه اعراب و مد و تشدید و گاهی نقطه حروف را نیز نمی گذاشتند و قرار دادن آنها را بالای حروف در نوشتن نوعی
آهانت به خواننده می دانستند .
غالب إين علامتها در زيان فارسى نامي مشخنص و معن ندارند . به همین سیب پیشتر هام هی خارجی خود
شهورك »مهم ترين أنها عبارتتد أز: تقتله... ويركول : نقطه ويركيل .دو نقطه .جد تقتله.. ما تيردء علامت:
اوى + علامت صيوب »حلاحت pug « اروس يزاتر كروي + اكلام تيه
صفحه 301:
7!
نقطه علامتى است كه در يايان هر جمله كامل ميكذارند و نشانه آن است كه جمله تمام شده است و بايد
توقف کامل کرد .
ویرگول
که شبیه ضمه یا واو کوچک معکوسی است که فاصله میان دو کلمه يا دو عبارت را در جمله يا بخشى از آن
نشان مى دهد » يا در بايان جمله ای ناقص گذاشته می شود ؛ ویرگول رأ سركج نيز خواند
بدین شکل (۰) گاهی نيز به جاى واو محذوف به كار مى رود مانند :
سعدی که از شعرای بزرگ ایران است کتاب
از بوستان قصاید ملمعات
گلستان را در سال ۶۵۶ تصنیف کرده آثار دیگر وی عبارت است
رباعیات مفردات و غیره
سعدی که از شعرای بزرگ ایران است » کتاب گلستان را در سال 1۵7 تصنیف کرده ؛ آثار
دیگر وی عبارت است از : بوستان » قصاید . ملمعات » غزلیات » رباعیات ؛ مفردات و .-..
صفحه 302:
نقطه ویرگول ۱ ۱
گاهی نقظه سرکچ تیزخوانده هده او آن عبارت از تفه ای ات تددر الاق أن تمده يا ولو متكوين
قرار دهند , بدین صورت (؛) و آن نیز منند ویرگول نشانه وقف موقت است ولی بیشتر و طولانى تراز
ویرگول و به طور سول خونده لو دیدن آن درد که سجن دباله دارد ٠ بايد مايق مطالب رأ در عبرت
دیگر به دست آورد.
دو نقطه
برای شرح مطلب ال قول دیگراناست .بدین شکل (:) ۰
قسمتی از مطلب که نویسنده نمی خواهد آن. را ذکر کند. بدین شکل
از يا وسط يا بايان عبارتى قرار كيرد » و در همه جا بدان معنى است كه
صفحه 303:
تیره
( خط فاصله ) خطی است کوچک که اگر در آخر سطر J
نه آن است که قسمتی از کلمه بنا به ضرورت
أول ISS law نوقتةآشته است » دز وسط سطر گاهن برای جدا کزدن کلمه و مطلیی از کلمه و مطلب
ديكر كناشته مى شود . و از اولیبلندتر و کشیده تر است . بدین شکل ( -) ؛ جملات معترضه را نیز می
وان پیم دوانیره قزر داد
علامت تساوی
دو خط كوجك موازیست که نشانه تساوی دو کلمه است با یکدیگر و كاهى به جاى يعنى و به معنی
استعمال می شود مانند : علی اسداله ( < شیر خدا ) است .
صفحه 304:
يا خط نقطه » القن است كه تقطه ای در زیر آن گنارند» بدین شکل(! ) و برای جلب دقت یا نشان داذن
شگفتی يا برنگیختن تحسین و تأسف به كار برند .
علامت يرسشر
مانند قلابيست بدين شكل ( ؟ ) و نشانه سؤال و يرسش است و اكر بعد از آن علامت تعجبى نيز كذاشته
هود بدان معنی است که سوال با تعجب در آمیخته است و غیر متتظره می ناد .
يومه
اكر بخواهند عين سخن و مطلبى را از جايى يا از قول ديكرى نقل كنند ٠ أن را در ميان دو كيومه قرار مى
دهند و همچتین اگر کلمه یا واژه ای مورد توجه يا نا أشنا و بيكانه باشد , أن رأ ذر بين ذو كيومه مى.
نويسند و از كلمات يس و بيش خود جدا مى سازند .
كيومه كلمه اى فرانسوى است بدين شكل (( )) در فارسی گاهی بدان دو كوشه نيز كفته مى شود .
صفحه 305:
پرانتز
دو پرانتز را در زبان فارسی هلالین یا دو قوس يا دو كمان نيز مى كويند .
اين alee Yoh Gls ly Code هاى معترضه و بيان مطلبى كه به جهت توضيح بيشتر
و روشن شدن مقصود به كار می رود بدین شکل ()۰
ابرو
قز فان نز اخااه له کب کف کر رابکی تمظع و
شناخته شده است . شکل دو ابرو یا آکلاد شبیه نوعی 1
و به صورت زاویه ای به سوی خارج در آمده باشد » ذو وروت ات رید
ا هم
پیوسته و متصل باشد» بدین شکل (1 وربزای نقنان دادن نقاط مشترکی که کلمات يا
© اعداد با هم دارند به کار مى رود .
صفحه 306:
کروشه (قلاب )
به سکون اول و ضم دوم تلفظ می شود و اين هم واژه ای فرانسوی مانند دو جنك بدين شكل [ ] نوعی
پرانتز است » و موارد استعمال آن همان موارد استعمال پرنتز می باشد , جز آن که عمومیت و وسعت آن
بيشتر است و نيز در تصحيح متون حروف و كلماتى را كه در نسخه نباشد و به ظاهر لازم به نظر آید در میا
دو چنگ می گذارند .( در نمایشنامه ها دستورهای اجرائی » مطلبی که جزء اصل کلام نباشد ).
بند
به فرانسه آن.را باركراف كويند قسمتى است از يك فصل كتاب . قطعه , جزء» فقره بخشی از مطلب.
كويند كه كاهى مشتمل بر جند جمله و عبارتست ٠ و از خواندن آن بر روی هم مطلب معیّن و انديشه ای
فهمیده و روشن می شود » علامت آن چندان معمول نیست .
صفحه 307:
ادرست
لبق گزرشات رسیدهپیشنهادات نها یر بل قبول و نچر اد سر کار خود برونف
( گزارش و پیشنهاد دو کلمه فارسی است و نباید آنها را پا نشانه های جمع عربى جمع بست . 2 «
ناچار » هم فارسی است و نمی تواند تنوین بگیرد)
ست
|
طبق گزارشهای رسیدهپشنهادهای نان غیرقابلقبول است و ناچار ید سر کر خودبرند.
ادرست
عناصرهای اولیة این آزمایشگاه را از خارج وارد و از طریق گمرک یک سره به اینجا می آورند و به
استفادة دانشجويان مى رسائند .
درست
polis ( عناصر خود جمع عنصر است )اولیة این آزمایشگاه را از خارج وارد می کنند و از طریق گمرک
یک سره به اینجا می آورند و مورد استفادة دانشجویان قرار می دهند .
©
صفحه 308:
ادرست
سم زره ی هرس ند اب و
ینجا اعزام دارند ( در اینجا شش اشتباه وجود دارد) :
لاقل
west
قرار دهند
آنها
لاك و مهر كنند
ارسال دارند
صفحه 309:
ست
خواهشمند است لاقل این گونه مطالب محرمانه را در پاکت های مخصوص قرار دهند و آنها را لاک و
مهر کنند و به اینجا ارسال دارند.
نادرست
بلام عليكم
ینوسیله اعلام میگردد که رده های مختلف دانشگاه اجازه بکارگیری دانشجويانیکه از دانشگاه اخراج
بیگردند و یا برابر رای کمیته انضباطی به هر شکل دیگر از دانشگاه خارج میگردند را نداشته و پس از
ت لازم در دانشگاه » جهت تعیین تکلیف خدمتی به اداره خدمات و عملیات معرفی میگردند .
رست
پا سلام و احترام بدین وسیله اعلام می گردد رده های مختلف دانشگاه اجازه ندارند دانشجويانى را كه
برابر رأى كميته انضباطى یا به هر شکل دیگر از دانشگاه اخراج می گردند» به کارگیری کنند .این
افراد پس از انجام اقدامات لازم در انشگاه جهت تعیین تکلیف ( تعيین وضعیت خدمتی ) به ادارة
خدمات و عملیات معرفی میگردند .
صفحه 310:
torent tne شيعت
آگهی متاخضه عموصی
AG /P@e/PeoV eyLasis
See ee a oes oe ae tt ادناه تكن
2 eer rts SAE ساس ne Bee Ay anes
و نیمات ck aoe ACCESS ays
BeBe OS Soa nto eins aap eA امركك
Cea I eS A oe
اد راید من تال le eee a uy ot,
ea a به سقایت به صوازد ضوق ی یا در مسبت
شرب ما بوقعی ملاس بناج a
2 Rath Scum a dane es aa
SERA تیان /۷ ۱۳/۵۰ wie pe SS aN
Ke ao Pie nate gaa ie ادهش
AP [TEs tego set cea
کخسی یت مهن هریم «سرجهد جه ماع توت زار ی ایح >
صرح
۰۳/۳۰ تخرین عمفت تویل هاکات (الف:ب وج ) سامت ۴
2۶/۵/۱۴ رود یعستیه مووج
مد ان وتات باه اس مت وم وی ایند
2/۵/۱۵ مرت
حتف ز ناه حتهاکش» ۵ 2-۴۶
دواجط عمومی
و «۱هیردی شرکت مههبرات استای کهرات.
آدوس سّیت اینترجت ۲۷/۱۷۰۲۰۰۱۸
Se
هرمه معمردت ی الت
آكهى تجدید مناقصه
شمازه رت ركم
«اداره کل امور بلاركاض»
«یا[سازی سالت موئیتورینگ مرک تلفن وليعصر».
eee عقیات.
Sage aes oa a
tata ieee aS عد و ل Sie
Sa ae ee set
خاسجی -طیامان شیاه تصر- سيد مه تلا ماه
ديج كب بيات جاودزا بدا مسر وم نها
275/7572 دياك بركساسه شس ست بماد سال هم
ستزسان مفیریت و برخامه معدي شیر به بیس انار وال
Seo Ss Cat SS
ae pee ما نس حدید وت ق Sates cata
(دختر روایط عضوم راهبردی
شرکت مخهبرات استان تهرات)
اداره کل هور بازر گاتی
صفحه 311:
PARE ONN 288 cd wiley
Vas) su إبه: فرمائده محترم زاج - معاونت ام و بشتيائى.
موضوع : اصلاح وازة كاه يوست : لدارة
"هر کس اور « حضرت متصومه “باشناخت زيارت كند يهنت باداش او خواهديود ١ ٠. ام رش(
جا سلام و احترام با توجه به گردشکار تاریخ ۱۸/۱/۱۳۷۸ مصوب فرماندهی
معظم كل قوا ( در خصوص وائّةُ « آماد و يشتيبلنى » به جاى وايِّهُ « لجستيك » )
خواهشمند است دستور فرماييد تابلوى نصب شده در خيابان شهید بهشتی تحت
عنوان « فرماندهى لجستيكى نزاجا » اصلاح كردد .
مسئول دفتر ...
صفحه 312:
PANE ARN 088 soles ay
Vas) su spe ey به:
ميضوع : درخواست وسايل يوست : لدارة
هکس اور « حضرت متصوعه “باشناغت زيارت كند يهشت باداش اوخواهد يود ١ ٠. امامرضا(ع).
با سلام و احترام به اطلاع مى رساند لين دفتر جهت انجام امور جارى خود به
لوازم زیر نیاز دارد :
دو دستگاه رایانه با مشخصات روز همراه لوازم جانبی شامل نمایشگر صفحه تخت
( 0ن ا) ۱۷ اينچ» صفحه کلید . موس و بلندگو
یک دستگاه چپگر لیزری مدل روز با قابليت جاب سریع
یک دستگاه ضبط صدا (سوند روردر) با حساسیت میکروفون بالا و امکان ضبط
حداقل صد ساعت صوت ( جهت ضبط جلسات و کلاس های تخصصی )
یک دستگاه خردکن کاغذ با قابلیت بالا
خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به تهية این اقلام اقدام لازم صورت پذیرد .
صفحه 313:
PARENT ake wiley
Wael saa عنم ay
موضوع : مستت sibs ةا تک
"هر کس اور « حضرت متصومه “باشناخت زيارت كند يهنت باداش او خواهديود ١ ٠. ام رش(
با سلام و احترام » بازگشت به نام شمارة ١+1/1/79١١1١/١1اد مورخ
۱۳۸۶ در مورد اصطلاح نوساختة « مستند سازی» بدین وسیله شواهد و مدارک
گردآوری شده در این مورد جهت بهره برداری به پیوست تقدیم می گردد .
مسئول دفتر ..
صفحه 314:
cd 288 هعنقم
ره جر
پوت ناد
موضيع دالاى ..
«عبادا از هواى نفس بيروى كتى كدر آن تاودى تهفته است .»امام رضا (ع).
با سلام و احترام ٠ بازگشت به نامه شماره ۴/۱۵۵/۱۴۱ اب ن مورخ ۱۶/۸/۸۶
به اطلاع می رساند انجام و اجرای طرح های پژوهشی این دفتر مستلزم سطوح
تخصصی فراتر از سطح کارشناسی است .
آن بنیاد محترم نسبت به اين دفتر سباسكزاريم .
مسئول دفتر ...
صفحه 315:
صفحه 316:
os
صفحه 317:
صفحه 318:
صفحه 319:
صفحه 320:
از آیات و نشانه هاي هوش و کیاست
نصر الدین و عیالش
مرحوم نصرالدین, سه گوسفند براي فروختن به بازار برده
بود. رندي به او رسید و پرسید: Wy see on ردام
فروشي؟ نصر الدین : به ده درهم. رند
خریدارم. و دست در جییش فرو برد که پول را بیرون آورد
la نيافت. شروع كرد ابن جيب و آن جيب را جستجو
کردن و سرانجام سري با تأسف تکان داده و گفت: از کم
حواسي پولم را در خانه جا گذاشته ام با وجود اين باکي
تست ابن كورفران راک خرندمام دون زلامی بزم و
يكي را نزد تو گرو گذاشته, تا بروم و يولم بياورم و اين
را نیز از گرو بدر بیاور
نصر الدین فکر کرد, گوسفندهایش بیش از شش درهم
نمي ارزد و مشتري به اين ابلهي را که ده درهم به قیمت
پسفندان مي دهد, نباید از دست داد. شرط را پذیرفت و
با دو گوسفند روانه شد. تا نزدیک غروب نصر الدین
© © © © ©
صفحه 321:
از آیات و نشانه هاي هوش و کیاست نصر
الدین و عیالش
ات ار و ال وا
افزود که نصور مي کنم در اين معامله سرم کلاه رفته
ست.
زن گفت: غم نداشته باش که اگر تو مغبون شده اي,
عوضش من تلافي کرده ام.
pai الدین پرسید چطور: زن گفت : مقداري پنبه که در
خانه داشتیم, مي که تو براي فروش گوسفندها رفته
بودی, حلاجي از کوچه مي گذشت. او را صدا زدم و ينبه
ها را به او فروختم.
نهایت چون وزن کردن پنبه ها رسید. معلوم شد از دو من,
دو متقال کمتر است. من زرنگي کردم و piel
مثقالی طلاي خود را به طوري که ج متوچه نشود
(nies ree و در ثتيجه وزن بنبه ها يى مثقال هم أ
,من بیشتر شد!.
الا كفت Fe eo ee re eee
صفحه 322:
صفحه 323:
رایانه مذ کر است يا مونث؟!
یک استاد وشاه که پر ار ان فربانورد برد نظرش سب يه ابن نكه که چرا در دریابودي.
به طور معمول کشین ها را مونث فرض کرده. اسامي و ضمایر را در حالت تأئیث براي WS UT
او مطرح اث اه م بت و
او مطرح شد. او ميل داشت بداند
برندء جلب شد. جنين برسشي در مورد وايانه نيز بر
3
كه زايانه ها مؤنث هستندإيا مذكر.
به همين منظور دو گروه از متحصصان رایانه را تشکیل داد كه در كروه اول #مكي انم و در
گروه دوم همگي آقا بودند. از اعضاي هر دو كرو
(> ae
صفحه 324:
رایانه مذ کر است يا منث؟!
كروه خانم ها معتقد بودند که رایانه را باید مرد فرض کرد زیرا :
۱- براي حلب نظرشان حتما باید اول آما را روشن کرد .
۲- داده هاي زيادي درونشان هست وی اصلا آما خبر ندارند .
۳- آنا براي کمک به ما هستند وی بیشتر وقت خود را صرف حل مشکلات خودشان مي
؟- بلافاضله يس از انتخاب آنا مي فهميد که اگر کمي بیشتر صبر کرده بودید مي توانستید
مدل كتري بيذا "كنيد .
صفحه 325:
رایانه مذ کر است يا مژنث؟!
اما گروه آقایال معتقد بودند که رایانه را باید زن فرض کرد. زیرا:
۱- هیچ كس به جز سازنده شان به منطق درون آن ها پي مي برد فقط براي خودشان قابل فهم
هستند .
۲- زبان که رایانه ها براي ارتباط با دیگر همجنس هایشان به کار مي برند ققط براي حودشان قابل
از
0
اشتباه تما براي مدت بسیار طولان در حافظه شان باقي مي ماند
۴-پس از اینکه يكي از آنما را میه کردید مي بینید که باید همه در آمدتاد را برایش حرج کنید .
صفحه 326:
ee ان
يسرك از فرط خستكى؛ به خواب رفت. صدای شکستن هیزم ها همچنان به گوش
مى رسيد» زیرا خانة پسرک در همسایگی هیزم شکنی است که هميشه همزمان با
او از خواب بیدار شده و به محل کار پینه دوزی خود می رود و اندک دستمزدی
می گیرد. نام این پسرک احمد بود که او را اطرافیانش «احمدک» صدا می کردند.
ماجرا از اين قرار بود: احمدک» ماجرایی را که در کلاس برایش پیش آمده بود
برای خود مرور می کرد که معلم از او درس پرسیده بود.
صفحه 327:
صفحه 328:
باک کرد ۷ ie و
برد فرق مایت دار و ندار ۳
1 یه اش
من جه؟ لك دستت بر از ينه امت
5 كك يك فلك زرره
اک رد معلم هنت
iy NE ی ز کت و
واه
Be ieee
صفحه 329:
احند كنار از خواب بدار شد و گفت ء حدایا درد درمندان و
نیا زمندان تو دوا کن!
صفحه 330:
حا 2
عطاري در خانه نشسته بودء به يسرش كفت: قربان بابا ببين باران
كر هت ۷
پمال ارس ان Pee
عطار گفت: آن سنگ یک من رای ی ۱
ena اين گربه را من دیروز کشیدم, درست یک من است.
ر گفت: آن نیم رزع را بیاور.
پسر گفت: من صبح اندازه گرفتم, اين گربه از دم تا به كوش نیم
رزع است.
عطار که از جواب هاي پسرش خسته شده بود, گفت: پس برخیز,
همان گربه را بگیر و بیاور به دست من بده
پسر گفت: جان باباء آن همه کانها را سس كرد اي دی ۳۰۱
خودتان بکنید ۱؟
صفحه 331:
خر ماراز كرگيودم نداهن
بير مزد فقیری از مردی مقدرای پول غرض گرفت تا به کار و زندگی خود سامانی
دهد. مرد شرط کرد که اگر پیر مرذ نتوانست قرض خودرا بپردازه در مقابل هر
میکه» یک مثقال از گوشت. تن اور] ببرد. پیر مرد پول را گرفت و کالا خرید تا
تجارت کند. در یکی از سفر ها,دزدان اموال پیر مرد را دستبرد,زدند و پیر مرد,را با
قرضش تنها گذاشتند؛ مرد وقتی فهمید؛ چه بر سر پیر مرد آمده او را به محضر قاضی
برد تا در حضور او شرط را به جا آورد.
آنها در راه بودند ککه چشمشان به :مردی افتاد که پای خرش در گل مانده بوددو نمی
توانست حر کت کند مرد آن دو را به کمک خواست. پیر مردادم خر را گرفت تا
از گل بیرونش بیاورد؛ اما دم خر گنده شد و همچنان در گل مانده صاحب خر
همراه آنان شد تا به قاضی شکایت ببرد و غرامت بگیزد.
صفحه 332:
خر فا از کزگي » م تذاهت.,
پیر مرد پریشان به قصد خود کشی بالای منار مسجد رفت و خود را از بالاق مسجد
رها کرد. از قضا گدایی با پسرش پایین منار نشسته بودند که پیر مُرد افتاد زوی
مرد گدا" و او را کشت. سر گدا نیز به مدعیان دیگر اضافه نشد و هر سه؛ کشان
کشان پیر مردرا به محضر فاضی بردند. وقتی پیر مرد به اتاق قاضی وازد شد دید
دزدان اموالش گرداگرد اتاق نشسته و اموال دزدی را با قاضی قسمت می کنند. قاضی
از نگاه پیر مرد به ماجرا پی برد و آهسته به او گفت:
اگر قضیه زاالو ندهی, من هم تو را تبرته,می کنم: این بود که روبه مرد اولی کرد و
گفت: تو می توانی در مقابل هر سکه گوشت تن این مرد رااببری, اما هز چه قدر
اضافه بریدی» اين مرد هم باید از گوشت تن تو ببرد. مرد از ترس جان خود از
شکایتش صرف نظر کرد.
بعد قاضی رو به پسر گدا کرد و گفت: می روی روی منار و خودت زا زوی این
صفحه 333:
CBS ft SS lu خر
مرد می اندازی تا تقاص خون پدرت را بگیری. پسر نیز از جان خود از شکایتش
مخت
صاحب خر که اوضاع رااچنینْ ديد..رو به قاضظى کرد و گفت: ابخر ما از کرگی دم
نداشت» این را گفت و از در خارج شد .
صفحه 334:
Se
آبریزگاه معروفی را که تا چددین سال پیش»
در فاصله جلو خان و مسجد شاه تهران وجود داشت»
خیلی از مردم تهران دیده اند به خاطر دارند.
وسط آن لبريزكاه استخر كوجكى بود كه كنارش قريب صد آفتابه چیده شده بود و یک
مأموری بود که روی سکری سنگی می دشت و با چوب دراز چنگک ماتدی» آفتابه ها را أز
آب پر می کرد و کنار هم می گذاشت.
ين برد که اغلب آغتلبه ها را بلافاصله يس از خالى شدر» پر می کرد.پعضی از اسخاص که
به معامله آشنا نبودند» همین که وارد محوطه می شدند» دستشان می رفت به طرف SP
ترین آفتابه که آن را بردارند. ولی ناگهان نمره متولی باشی بلدد مى شد و با آن چنگک بلددش
ماتند مالک دوزخ؛ مجال به حاچت مند نمی داد و اشاره می کرد که آن MAST را زمین
بكانارد وآفتابه ديكرى را مثلاً از ردیف سوم باند کند و به دست او پدهد.
صفحه 335:
اشخاصی که به واسطه تردد» بیشتر با مأمور آنجا سلام علیکی پیدا می کردند»
گاهی به او می گفتد: پدر جان آفتابه كه آفتابه است جه فرقى مى كتف كدام را
بردارد.
متولی در جواب» قیافه فیلسوف مأبا نه اى به نود مى كرفت و مى كفت
درست است آفتابه آفتابه است و هيج فرقى با هم نمى كند. اما اگر قرار باشد هر
كس اجازه داشته باشد با اختيار خود آفتابه بردارد» نظام اين جهان به هم
مى ورد و هر كى هر كى مى شود و مردم حال مى كنند من مترستک سر
خرمن هستم که این جا نشسته pl
متر سک سر خرمن
صفحه 336:
مردي دهاتي بسیار de 2
مودک به جندن شود
مي گذاشت, آن را به
دوستان وارد مي شد:
ied a al اكه كد هكد es
“eae ale Ty lal sls os fay as tee
Ses کند. ois دختر به شیم 2
وصلت se کردند ی =
ae ees ا خود م ات
در اين
ee دوري لو فى
مراسم ری دهل هي .= ao رقصیدنده
ي دا ماد نها مخموم در نار قصبه شان بود و
Ce sau a
صفحه 337:
صفحه 338:
در عصر خاني و فئودالیته, هر
حاکمي براي خود یک وزیر داشت.
شرایط وزيري هم خيلي مشکل
بود» زیرا وزیر در واقع عفل
eae سا و برایش هم منشي
eee ی فاصتی, هم خزانه
دارء هم سیه سالار و هم منجم بود.
آن ایام چون هوا شناسي وجود
نداشت, معمولا پیش بيني وضع
ابر عهده وزیر بود, که به کمک
و اسطرلاب و سیر در گردش
كشاركان ضورت مي گرفت و با
محدود بودن وسایل پیش بيني؛
88 احقرقت مي بيوست. و
آلبته گاهي هم اتفاق ناد که
علط از آب در مي آمد و آن وقت
لكر سآن منجم باشي با كرام
الكاتبين بود.
۱2
صفحه 339:
چنان که براي انوري شاعره اين مورد بيش
گفت انوري که بر اثر بادهاي سخت ویران شود سرا چه
و باغ سكندري
شا 2 است هیچ باد يا مرسل الرياح تو
داني و انوري !
اح لالوت 1 وا و وتان حاكمي بود که وزيري داشت بك
روز حاکم قصد شکار کرد از وزير برسيد که هوا چطور است؟
ورزر حساب کرد و گفت: تا پس فردا هوا آفتابي است. و
حَاكُمَ بآ خبال رَاحت وسایل شکار را از قوس و تازي گرفته تا
تبر و کمان آماده کردو روانه شکار شد. سر راه حاکم آسيابي
واقع بود» وقتي اسيابان ديد حاكم شهر براي شکار مي رود
اما و کفت: فربانت کردم اگر چه فضولي است, باً وجود
این آخاره ذهید عرص کنم که امشب,باران خواهد یارید.
صفحه 340:
جاکم که پیش بيني وزیر خود اطمینان داشت به ریش
آسیابان خندید و گذشت. حوالي غروب که هوا آفتابي بود.
ناگهان قیافه آسمان در هم گرفت و ابر ها از چهره آسمان
بالا آمدند و شروع به باریدن کردند» چه باريدني! حاکم مجبود
شد که از نیمه راه برگردد و به خاطر همین پیش بيني هوا
آول دستور داد که جناب وزیر در اختیار کار گزيني قرار
4 رش به آسانان كذايي رسید. آسیابان زا
sles و گفت: چون معرفت تو بیش تر از وزیر سابق
مانست, او را معزول کرده و تو را به وزارت انتخاب مي کنم.
(منظور از معرفت علم و آگاهي است)
آسیابان آدم منصفي بود و به خلاف كساني که عاشق مقام
هستند و برایشان تفاوت نمي كند جه مقامي به انها مي
هن ار قبول وزارت عذر خواست و گفت آاکر شرط وزارت
اليش بيّني وضع هواست این مقام به الاغ من فني رسد زیرا
ee. onc دريافتم
اهر وقت كوش ها بش را راست نكه داردء نشانه |
آهواي صاف است, و هر وقت گوشهایش را ی
کندء علامت بارندکی ات
صفحه 341:
حا ات
گویند شخصي از دهي وارد اصفهان شد. روغن و ذغالي
Sa ae تي ای به چ مد. به
فكر اين افتاد كه شكمي gp ise بیاورد. از دکان میوه
فروشي یک دانه 2 گ خرید و ریم
0 رقت !د كن ار هداس قدیمی ده ده
آفتاب نشستء سيس جاقو را از جيب بيرون آورد و آن را
جهار قاج كرد و شروع به خوردن نمود. همين كه از
خوردن پاره هادا أن فراعت ثافت: وستض را كتار؟
ذاشت و گفت: این ها را نمي تراشم و نمي خورم و در
ومن كنار مما گذایم تا مردمي که آن ها و مي بیننده
ات ای اینجا آمده و رفته است.
همین که لحظه اي گذشت, ديدي هنوز سیر نشده و باز
ع seth eset GB oak oe se
مي رفت
صفحه 342:
اس 6 7۳
که
گفت هر چه باد باد و چاقو را برداشت و کف آن ها را
هم خورد و با خود گفت:
مردم يوست ها را که دیدند مي گویند اين خان نوكري
هم داشته است.
ولي پس از این که از اين عمل هم فراغت یافت, دید
که باز هم سیر نشده و دلش دنبال پوست ها مي رود.
پیش خود گفت: چه مانعي دارد پوست ها را هم مي
خورم هر کس آمد و تخمه ها را دید مي گوید: خاني
رت سس ان
لا یش را تراشیده و خري هم داشت که پوستهایش را
صفحه 343:
پس از انکه شروع به خوردن پوست ها کرد,
دید که باز هم سیر نشده و چشمش دنبال
تخمه ها مي رود, بدون معطلي چنگ زد و دو
لبي به خورد ها
گفت: مي دا
آمده و نه <
صفحه 344:
دزدى كه به دزدى از خانه مردم روزگار می گذرانید و از اين ۱۳|
کرد. شبی از شبها با رفیق خود همراه شد. آن ها با همدیگر قرار گذاشته و در نیمه شب
همراه با هم به خانه اى وارد شدند.
ele eee ee As NeS onelCeoIeS ee Reese Se Te SSD ا لكك
aon] 1
الل ede ee 9
صفحه 345:
Peep yee rey Orem Caer Lr Carr cen Sy)
ارا بر قرار ترجيح بدهد.
ناگهان آن یار خود را گفت:زود پای بیرون نه از این خانه چو دود
م ال
۱ Se Lo Sel pees ko Se ES)
بودم و به هر جایی دست می کشیدم؛ پاره های نان به دستم آمد که ناخود آگاه آن را به دمان گذاشتم.
وقتی آن را خوردم ناگهان یادم آمد که در این خانه ( نان و نمک) خورده ام. پس نمی باید به صاحب
آن خانه خیانت می کردم. برای همین بود که از سرقت اموال آن خانه چشم پوشیدم و بیرون آمدم.
صفحه 346:
صفحه 347:
ان شاء الله كربه است
صفحه 348:
صلاح صنعيت را ابن كفته قيس برصيدند كه: تماز بر با مي
ا CNS
ل ل ل
كفتتدش سبب شك بين دو و هشت چیست؟
باسخ داد: « كوبي وي از فرط دل مشغولي و
Sree ل 0
است و سرانجام مهبوت مانده است كه آيا دو
eon Bre ا 2 رك
هشت انككشت كه كشوده مانده.»
صفحه 349:
cerry © ۱ les re nr erst) ابو حنیفه مي
Se 0[
1 آنثن عذاب شود.
دوم آنکه حدا را مي تن si ۲ اد
nen se ا ا
ا eer
naar ites Lo) لا
نمي شده است؟1 Pane ome yee s
ese ba ا ا ل ا ORs Cn ee)
ا م تظر دیگر) مگر تو از حاک دیده نشده اي و عقیده
ا ااا ل Rene eee Owe ey Tene tata Mien
تو را نیاز دارم. ا ا ل ا
c سا رح ۱
et
صفحه 350:
خوف فردوسی از
ass
در حالي فردوسي شعر زیر را مي سرود:
زن و آژدها هر دو در خاک به جهان پاک از اين هر
ارو تاباک ید
همسرش با شنیدن نام زن سراسیمه بر او مي آشوبد که در بارة
زن چه مي گفتي؟
فردوسي با خوف مي گوید:
ae هر دو پیغمبرند فرستاده حضرت
داورند!!!
صفحه 351:
از سگ آموختم
* شبلی که در میان عارفان و زاهدان نام و مقامی سزاوار یافته
)99 « روزی در مقابل يرسشى قرار كرفت كد:اى شيخ دوست داريم
بدانیم که شما در کار زهد و تقوا چه هنگام وارد شدید §
۰ شبلی در پسخ گفت:روزی از محله ای عبور می کردم که سگی ر۱
بر کتار جوی آب دیدم.«هیوان به خیال اینکه سگی در آب وجود
دارد می ترسید آب بخورد وخود را عقب مى کشید.
٠ اين زوى آوردن و گریز اواز آب . ساعتی ادامه پیدا کرد.
صفحه 352:
از سگ آمجختم
* اما تا چه هنگام تشنگی را تحمل کرد ؟ سرانجام سگ طاقت از
کف بداد و ناگهان سر به زیر آب فرو برد و با کمال تعجب و
هیرت دانست که سکی در کار نبوده است.
* آری حجاب آن سک در رفع تشنگی خود آن بود و وقتى خود را (۱
ندید | سودگی و سیرابی یافت.
۰ شبلی پس از اتدکی سکوت ادامه داد:با مشاهده آن ماجرا
دانستم که حجاب مانع من در رسیدن به کمال . خودییتی آم مى
باشد.
صفحه 353:
از سک آمجخفتم
* پس کوشش نمودم تا خود را نبینم و به خود نیندیشم تا راه
سعادت را پیدا کنم.
* زود فانی شدم کارم به آمد
سکی در راهم اول رهبر آمد
gi * هم از راه چشم خیز بر فیز
حجاب خود . تویی از پیش بر خيز
صفحه 354:
سلطان تروتمند
* هکیمی مردی را دید که بر ساهل دریا سخت مهزون بود و بر دنیا
تاسف همی خورد.وی را گفت:ای جوان اگر در اوج بى نيازى به
دریایی بودی و کشتی ات بگسسته بود و نزدیک بود که هلاک
شوی . آیا آرزومند نبودی که هر چه داری از دستت برود و نجات
یابی .
* گفت:یلی.
صفحه 355:
سلطان تروتمند
مکیم گفت:مال اگر بر تمام دنیا سلطنت داشتی و
اطرافیانت عزم قتل تو را کرده بودند « آرزومند نبودی تمام
آنچه داری از دست بدهی و خلاصی یابی.
حکیم گفت:تو هم اکنون هم ثروتمنی و هم سلطان.
مرد نیز از سفنان مکیم آرامش یافت.
صفحه 356:
سکوت اولاتر
* در مجلس معاویه یکی از بزرگان خاموش بود و هیم نمی گفت.
۶ معاویه گفت:هرا سفن نمی گویی ؟
7 آن مرد فاضل گفت:هه بگویم ؟
* اکر راست گویم از تو بترسم و اکر دروغ گویم از فدا بترسم + BY
gro نگویم که سکوت در این مقام اولاتر است.
صفحه 357:
كلاه
Carry
کلاه شاید تنها چیزی است در زبان فارسی که برداشتنش و
گذاردتش, هر دو یک معنی می دهند .
ابداع اين دو اصطلاح را نیز به نادرشاه تسبت می دهند . زیرا
وقتی هند را تصرف کرد. علی رقم جوانمردی که در حق
سلطان مغلوب کرد و تاج و تخت او را به خودش بخشید .
کشور هند را از جواهرات خالی کرد .
صفحه 358:
سلطان هند و نادرشاه
سلطان هند درصدد برآمد به نادر هقه بزند و یکی از دو قطعه الماس کوه
تور و دریای نور را لای عمامه اش پیچیدتا از دید نادرشاه مخفی بماند.
اما نظر موشکاف نادر جای الماس را پیدا کرد ویک روز که دو سلطان کنار
هم نشسته بودندنادربه عنوان اینکه اتحاد و یگانگی خود را با سلطان
هند تکمیل کند عمامه مرصع او را برداشت و بجایش کلاه پشمینه خود
( بر سر وی نهاد و به این ترتیب جواهر مسطور نیز با کلاه سلطان هند به
نادر منتقل شد.
مى كويند لفظ كلاه برداری و کلاه سر مردم گذاشتن از آنجا مصطلم شد .
صفحه 359:
برناردشاو شاعر و نویسنده
شوخ طبع انگليسي خيلي لاغر |
و تکیده بوده روزي چسترتون
نویسنده ديگري که 3
تنومند بود با او شوخي کرد و
گفت:
وقتي آدم چشمش به تو مي افتد فکر
مي کند که در انگلستان قحطي روي
داده است. برناردشاو که خيلي حاضر
جواب بود فوري گفت: مو قعي که
جشمش به تو مي افتد فكر مي كند
وورمسبب اين قحطي تلط هپیتولد دهيري؛ ؛ مرواريد سخن؛ ص14)
صفحه 360:
شخصي ثروتمند خواست بهلول را
وعان عي مت
صفحه 361:
صفحه 362:
حکایت :
بوزنه ای در درودگری را دید که بر چوبی نشسته بود و آن را می برید ودومیخ پیش او ؛
هر گاه که یکی را بگوفتی دیگری که پیشترکوفته بودی برآوردی . در این میان درودگر
به حاجتی برخاست ؛ بوزنه برچوب نشست از آن جانب که بریده بود. انثیین او در
شکاف چوب آويخته شد و آن میخ که در کار بود پیش از آنکه دیگری بکوفتی
برآورد .هر دو شق چوب بهم پیوست انثیین او محکم در ميان بماند از هوش بشد
درودگر باز رسید وی را دست بردی سره بنمود تا در آن هلاک شد . و از اینجا گفته اند
"درودگری کار بوزنه نیست 7
صفحه 363:
اند «طمع در بستند وبا يكديكر قرار
زاهدى از جهت قربان كوسيندى خريد در راه طايفه اى طرارا
دادن که او را بفریبند و گوسپند بستانند پس یک تن به پیش او درآمد و گفت : ای شیخ , این سگ
كجا مى برى ؟ ديكرى كفت : شيخ عزيمت شكار مى دارد كه سك در دست كرفته است سوم بدو
بيوست و كفت : شيخ عظيمت شكار مى دارد كه سك در دست كرفته است سوم بدو بيوست و
كفت : اين مرد در كسوت اهل صلاح است اما زاهد نمى نمايد كه زاهدان با سك بازى نكنند و دست
و جامه خود را از آسیب او صيانت واجب بینند .از اين نسق هر چیز مى كفتند تا شكى در دل
زاهد افتاد وخودرا در آن متهم گردانید و گفت که : شاید بود که فروشنده این جادو بوده است و
چشم بندی کرده . در جمله گوسپند را بگذاشت و برفت و آن جماعت بگرفتند و ببرد
صفحه 364:
مردی در بیابان گنجی یافت . با خود گفت اگر نقل آن بذات خويش تكفل كنم عمرى در آن شود و آندک
چیزی تحویل افتد . بصواب آن نزدیک تر که مزدوری چند حاضر آرم و ستور بسیار کرا گیرم و جمله
بخانه برم . هم بر اين سياقت برفت و بارها پیش از خویشتن گسیل کرد .مکاریان راسوی خانه
خويش
بردن به مصلحت نزديكتر نمود جون آن خردمند دور انديشه بخانه رسيد در دست خويش ان آن كنج
جز حسرت و ندامت نديد.وبه حقيقت بيايد دانست كه فايده در فهم است نه در حفظ و هر كه بى
وقوف در كارى شروع نمايد همجنان باشد كه :مردى مى خواست كه تازى كويد دوستى فاضل از
آن وى تخته اى زرد بر دست داشت كفت : از لغت تازى جيزى از جهت من بران بنويس جون
يرداخته شد بخانه بر دو كاه كاه دران مى نكريست و كمان برد كه كمال فصاحت حاصل آمد روزى
در محفلى سختى تازى خطا كفت يكى از حاضران تبسمى واجب ديد بخنديد وكفت . بن زبان من
خطا رود و تخته زرد من در خانه من است
صفحه 365:
آورده اند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند و میان ایشان بحکم مجاورت دوستی و
مصادقت افتاده ناگاه دست روزگار غذار رخسار حال ایشان بخراشید وسپهر آینه فام صورت مفارا
بدیشان نمود . و در آن آب که مایه حیات ایشان بود نقصان فاحش پیدا آمد بطان چون
نزدیک باخه رفتند وگفت : بوداع آمده ایم پدرود باش ای دوست گرامی ورفیق موافق باخه از درد
فرقت و سوز بنالید و از اشک بسی در وگهر باریدو گفت : ای دوستان و یاران . مضرت نقصان آب
درحق من زیادت است که معیشت من بی از آن ممکن نگردد و اکنون حکم مروت و قضیت کرم عهد
آنست که بردن مرا وجهی اندیشید وحیلتی سازید گفتند نرنج هجران توما را بیش است و هر کجا
رویم اگر چه در خصب و نعمت باشیم بی دیدار تو از آن تمتع و لذت نیایم اما تو اشارت مشفقان
و قول ناصحانرا سبک داری وبر آنچه به مصلحت حال و مال تو بپوندد ثبات نکنی .
صفحه 366:
و اگر خواهی که تو را ببریم شرط آن است که چون ترا برداشتیم و در هوا رفت چندانکه مردمان را
چشم بر ما افتد هر چیز گویند راه جدل بر بندی والبته لب نگشایی . كفت : فرمن بردارم وآنچه بر
شما از روی مروت واجب بود بجای آوردید ؛ و من هم می پذیرم که دم طرقم ودل در سنگ شکنم .
بطان چوبی بیاوردند و باخه میان آن بدندان بگرفت محکم . و بطان هر دو جانب چوب را بدهان
برداشتند و او را می بردند چون باوج هوا رسیدند مردمان را از ایشان شگفت آمد و از چپ
وراست بانگ بخاست که " بطان باخه می برند" باخه ساعتی خویشتن نگاه داشت آخر بی طاقت
گشت وگفت " تاکور شوید . دهان گشاد بود و از بالا در گشتن بطان آواز دادند که : بر دوستان
صفحه 367:
آورده اند که زاغی و گرگی وشگالی در خدمت شیری بودند ومسکن ایشان نزدیک شارعی عامر .اشتر
بازرکانی در آن حوالی بماند به طلب چراخوردر بيشه آمد . چون نزدیک شیر رسید از تواضع وخدمت
چاره ندید شیر او را استمالت نمودو از حال او استکشافی کرد و پرسید : عزیمت در مقام و حرکت چیست
؟ جواب داد که : آن چه ملک فرماید شیر گفت : اگر رغبت نمایی در صحبت من مرفه وایمن بباش اشتر
شاد شد و در آن بیشه ببود .و مدتی بر آن گذشت روزی شیردر طلب شکار می گشت پیلی مست با او دو
چهار شد . و ميان ايشان جنك عظيم افتاد واز هر دو جا مقومت رفت و شیر مجروح و نالان باز آمد
.وروزها از شکار بماند وگرگ و زاغ وشگال بی برگ می بودند شیر اثر آن بدید و گفت : مى بينيد در اين
نزديكى صيدى قا من بيرون روم وكار شما ساخته كردا
صفحه 368:
ایشان در گوشه ای رفتند و با یکدیگر كفت : در مقام اين اشتر ما چه فایده ؟ نه ما را با او الفی ونه ملک را
از او فراقی را بران باید داشت تا او را بشکند , تا حالی طعمه او فرونماند و چیزی بنوک ما رسد .
شكال كفته: اين نتوان كرد . كه شير او را امان داده سته و در خدمت خویش آورده . و هر که ملک را بر
غدر داد تحريض نمايد و نقض عهد را در دل او سبك كرداند ياران و دوستان را در منجنيق بلا نهاده
باشد
و آفت را بكمند سوى خود كشيده . زاغ كفت : آن وثيقت را در رخصتى توان انديشيد و شير را از عهده
بيرون توان آورد ؛ شما جایی نگاه دارید تا من باز آیم .پیش شیر رفت و بیستاد. شیر پرسید كه : هيج به
دست شد ؟ زاغ كفت : کس را چشم از گرسنگی کار نمی کند . لکن وجه دیگر است , اگر امضای ملک بدان
پیوندد همه در خصب. و نعمت افتادی . شير كفت : بكو زاغ كفت : اين اشتر ميان ما اجنبی است . و در مقام
او ملک فایده ای صورت نمی توان کرد.
صفحه 369:
شميردر خشم شد وكفت : اين اشارات از وفا و حريت دور است وها كرم و مروت نزديكى و مناسبت
شمارد ؟ زاغ كفت مقدمه وقوف دارم لكن حكما
ندارد .اشتر را امان داده ام بجه تاويل جفا
كويند كه ؟ "يك نفس را فداى اهل بيتى بايد كرد و اهل بيتى را فداى قبيله اى و قبيله اى را فداى اهل
شهرى و اهل شهرى را قداى ذات ملك اكر در خطرى باشد :“و عهد را همه مخرجى توان يافت جنان كه
ملک از وصمت قدر منزه ماند . و حالی ذات او از مشقت و مخافت بوار مسلم ماند.شیر سر در پیش
لختی تندی وسر کشی کرد , آخر رام شد و به دست آمد اکنون تدبیر
باز رفت و ياران را
آنست که ما همه بر اشتر فراهم آیم . و ذکر شیر و رنجی که او را رسیده است تازه گردانی , و گویم "ما
در سایه دولت و سامه حشمت این ملک روزگار خرم گذرانیده ایم .امروز که او را این رنج افتاد اگر
صفحه 370:
بهمه نوع خویشتن برو عرضه نکنیم وجا و نفس فدای ذات و فراق او نگردانیم به كفران نعمت منسوب
شوی , و به نزدیک اهل مروت بی قدر و قیمت گردیم وصواب آنست. که جمله پیش او رویم و شکرایادی
ا aE لكر هی تفس هی فای ملک است به هر یک از
ما گوید : امروز چاشت ملک از من سازد .و دیگران آن را دفعی کنند و عذری نهند بدین تودد حقی گذارده
ن فصول با اشتر دراز گردن کشیده بالا گفتند .و بیچاره را بدمدمه در کوزه
شود و ما را زیانی ندارد؛
ققاع کردند , وبا او قرار داده پیش شیر رفتند . و چون از تقریر ثناع ونشر شکر بپرداختند زاغ گفت :
راحت ما به صحت ذات ملک متعلق است و اکنون ضرورتی پیش آمده است و از امروز ملک از گوشت من
سد رمقی حاصل توان بود , مرا بشکند دیگران گفتند : در خوردن تو چه فایده از گوشت تو چه سیری ؟
! شگال هم بران نمط فصلی آغاز نهاد جواب دادن که :
صفحه 371:
گوشت تو بوی ناک وزیان کار است طمعه ملک را نشاید . گرگ هم بر اين منوال سخنی بگفت .گفتند که :
گوشت تو خناق آرد . قایم مقام زهر هلاهل باشد .۱
ن دم چون شکر بخورد و ملاطفتی نمود . هم
كنان يك كلمه شدن وكفتند: راست مى كويى و اثر صدق عقيدت و فرط شفقت عبارت مى كنى يك باركى
در وی افتادند و پاره پاره کردند . و اين مثل بدان آوردم که مگر اصحاب اغراض « خاصه که مطابقت
نمایند : بی اثر نباشد دمنه گفت : وجه دفع ۰ چه می ان
؟ گفت : جز جنگ و مقاومت روی نیست , که
اگرکسی همه عمر به صدق دلش
صفحه 372:
شيى ما ياران خود يدزدى رفت -خداوند خانه بحس حركت ايشان بيدار شد وبشناخت كه بر بام
دزدانندقوم را آهسته بيدار كرد وحال معلوم كردانيد آنكه فرمود كه : من خود را در خواب سازم و تو
چنانچه ایشان آواز تو می شنوند با من درسخن كفتن آى ويس از من بيرس بالحاح هر جه تمامتر كه
اين جندين مال از كجا بدست آوردى . زن فرمان بردارى نمود و بر آن تر
برسيدن كرفت. مرد كفت
: از اين سوال دركذر كه اكرراستى حال با تو بكويم كسى بشنود ومردمان رايديد آيد.زن مراجعت كرد
الحاح در ميان آورد .مردكفت :اين مال من از دزدى جمع شده كه در آن كار استاد بودم وافسونى
دانستم كه شبهاى مقمر بيش ديوارهاى توانكران بيستاد مى وهفت بار بكفتمى كه شولم شولم . ودست
در روشنایی مهتاب زدمی و بیک حرکت به بام رسیدمی . وبر سر روزنی بیستادمی وهفت بار دیگر
بکفتمی شولم واز ماهتاب از روزن خانه برآمدمی . به برکت این افزون نه کسی مرا بتوانستی دید و نه
در من بدگمانی صورت بستی به تدریج این نعمت که می بینی به دست آمد.
صفحه 373:
اما زینهار تا این لفظ کسی را نیاموزیم که از آن خلالها زاطد. دزدان بشنوند و از آموختن آن افزونها
شایدها نمودند . و ساعتی توقف کردن ۰ چون ظن افتاد که اهل خانه در خواب شدن مقدم دزدان هفت بار
بكفت شولم و باى در روزن كرد . همان بود و سرنكون فرو افتاد . خداوند خانه ی چوب دنستی
برداشت و شانهاش بکوفت و گفت : همه عمر برو بازو زدم ومال به دست آورد تا تو كافر دل يشتواره
بندى و ببرى؟ بارى بكوتو كيستى .دزد كفت : من آن غافل نادانم كه دم گرم تو مرا به باد نشائد تا هوس
سجاده بر روی آب افکنده خاطر آوردم و جون سوخته نم داشت آتش در من افتاد و قفاى آن
بخوردم .اکنون مشتی خاک پس من انداز تا كرانى ببرم.
صفحه 374:
داستان ایرانی راه و بی راه
یکی بودیکی نبودزیرگنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبوددوبردار بودند یکی به نام راه ویکی به
نام بى راه یک روز یکی به دیگری گفت بیا سفر كنيم به ديار دیگر آنجا شاید خداوند نعمت بیشتری
نصیبمان کند قرار گذاشتند هر کدام برای توشه راه سفره ای نان و کوزه ای آب بیاورند روز موعد حرکت
کردند پشت شهر و روی به پهن دشت بیابان رفتند و رفتند تا نیم روز که خسته و گرسنه برای رفع
خستکی و صرف نهار کمی نشستند وهر کدام از سفره توشه خود مقداری نان و از کوزه آب کمی آب
خوردند و دوباره به سفر ادامه دادند تاتاريكى شب كه جايى بى توته كردئد و روز بعد باز به راه خود
ادامه دادند تا موقعه نهار که برای خوردن و آشامیدن کمی نشستند قبل از شروع به خوردن بی راه به راه
گفت برادر بهتر است
صفحه 375:
برای حفظ نان ها یکی از سفرها را باز کنیم واز یک کوزه آب بخوریم که نان سفره دیگر سالم بماند راه
قبول کرد وگفت باشد ابتدا سفره مرا می خوریم پس از سفره راه نان خوردند واز کوزه اوآب نوشیدند
بعد از چند روز نان وآب راه تمام شد آن روز هر چه رفتند بی راه برای خوردن وآشامیدن حاضر به
نشستن نشد ودر بین راه خودش از کوزه آب می خورد ولی به راه مى كفت بايد صرفه جويى كنيم كه
تمام نشود این گونه رفتار چند روز ادامه داشت تا جایی که راه از تشنگی و کرسنگی رمق نداشت هر جه
التماس کرد بی راه به او اعتنایی نکرد راه به او گفت برادر تو نان و آب مرا خوردی اکنون من دارم از
تشنگی میمیرم کمی آب به من بده بی راه گفت آب به چشم است بیچاره راه که چاره ای نداشت و از
طرقی فکر نمی کرد برادرش تا این اندازه بی رحم باشد قبول کرد بی راه هر دو چشم او را درآورد ولی
صفحه 376:
آب هم به او نداد و او را گذاشت و رفت راه گرسنه و تشنه و نابینا و درد چشم خسته و نالان کمی افغان
و خیزان رفت تا رمقی برایش نماند وروی زمین دراز کشید كه اتفاقاً درختى بالاى سرش بود در عالم
خواب و بیهوشی صدای پرواز دو کبوتر را روی درخت شنید پس از لحظه ای سکوت شنید که یکی از
کبوتران به دیگری گفت خواهر ودیگری گفت جان خواهر گفت می دانی این بیچاره ای که زیر درخت
افتاده کیست دیگری گفت کیست اولی گفت اين همان راه است که آب و نان خود را با برادرش خورد ولی
برادرش بی راه به او خیانت کرد و نه تنها نان وآب به او نداد بلکه چشمهایش را هم کور کرد کبوتر دیگر
كفت اكر صداى ما را بشنود و از برك اين درخت مرحم درست كند و روى جسم هايش بكذارد جشم
هايش خوب خواهد شد با شنيدن اين حرف راه يكدفعه نيم خيز شد ونشست و كبوتران ترسيدن و
صفحه 377:
پرواز کردند و رفتند راه به هر زحمتی بود از جا بلندشد وبا دستمالی مقداری از درگ درخت بالاى سرشس
را چید وکور مال کور مال دوتا سنگ پیدا کرد و برگها را کوبید و به شکل خمیر درآورد با سفره خالی
نانش خمير را روى دو جسم خود بست و جند ساعت را a ۳
و شادى مشاهده كرد كه جشم هايش به خوبى مى بينديس ابتدا مقدارى از برك درخت جيد و سفره خود
را پر کرد وبه كمر بست وبه اطراف نكريست آسياب خرابه اى ديد آنجا رفت از مخزن آب قديمى آب
خورد وارد آسياب شد واطراف را نكاه كرد مقدارى كردو ديد آنها را هم شكسته و خورد و جون غروب
شده بود تصميم كرفته شب را در يشت بام آسیاب بخوابد بالا رفت وسفره پر برگ را زیر سر گذاشت و
خوابیدنیمه های شب با صدای ضعیفی چشم های خودرا باز کرد .
صفحه 378:
و موشی را دید که سکه ای به دهن دارد و آن را آورد وپشت بام زیر نور مهتاب گذاشت و رفت و اين کار
را چهل بار تکرار کرد همین که خواست سكه اولى را يبرد راه يريد واو را فراری داد Sg
كرد روز بعد برخاست و يس از كمى راهييمايى به روستاى رسيد وبا خرج كردن يكى از سكه هايه اندازه
كافى نان و توشه وكوزه آبى خريد وبه راه ادامه داد رفت و رفت تا يس از جند روز به ولايتى بزرك
وآباد رسيدو در كمال تعجب ديد تمام مردمان آنجا سياه پوش هستند از آنها علت سياه يوشى را يرسيد
گفتند حاکمی دارند بسیار عادل و مهربان که مردم او را بسیار دوست می دارندو ايشان دختری دارد که
از نعمت بینایی بی بهره است وهر چه پزشکان تلاش کرده اند هیچ کدام موفق نشده اندکه بینایی او را
معالجه کنند وحاکم بسیار غمگین است و مردم هم به همین علت سیاه پوش اند راه که معالجه چشم خود
را با خمیر برگ آن درخت تجربه کرد و اطمینان داشت .
صفحه 379:
ارفت وبه دربان گفت من برای معالجه چشم دختر حاکم آمده ام خبر
آدرس منزل حاکم را پرسید و به آنج
به حاكم رسيد ولى او كه نتيجه كار بزشكان بسيار زيادى را ديده بود و اميدى به بهبودى جشم دخترش
نداشت با ناراضايتى كفت به شرطى اجازه كار را به او مى دهم كه اكر توانست معالجه کند هر چه بخواهد
به او مى دهم و اكر نتوانست او را جلوى حيوانات درنده مى اندازم خدمه اين ييام را به راه دادند و راه با
شادمانى قبول كرد خدمه اورا به اتاقى راهنمايى كردند كه دختر حاكم آنجا بود راه وارد اتاق شد از خدمه
هاونى و دستمالى خواست كه به او دادند راه در اتاق را بست و شروع به كار كردو جندساعت صبر كرد
اسيس از دختر حاكم اجازه خواست a aaa once)
با سر جواب مثبت داد. راه دستمال را باز كرد و كفت لطفاً نكاه كنيد دختر حاكم در كمال ناباورى و
شعف بسیار چشم های خود را بینا یافت .
صفحه 380:
واز شوق شادى دست راه را بوسيد و با سرغت به طرف يدرش دويد حاكم هم كه دختر را مقابل خود
ديد و باور نمى كرد جشم هاى خود را ماليد و دختر يدرش را بغل كرد يدر كه بسيار خوشحال شده بود
دختر را غرق بوسه كرد و دنبال پزشک که همان راه بود فرستاد راه را خدمت حاکم آوردند راه ادای
احترام كرد حاكم بسيار از او تقدير كرد و كفت اكنون كه تو کار بزرگی برایم کردی طبق قولی که
دادم هر جه مى خواهى بكو تا به تو بدهم راه كفت اكر حاكم لطف فرمايد مرا به غلامى قبول فرموده و
دختر حاكم را به عقد ازدواج من درآورند حاكم نكاهى به دخترش كرد و ديد او هم موافق است كفت
مبارك است و شهر را آئين بستند و هفت روز و هفت شب در شهر جشن گرفتند و مردم را ميهمان كردن
د وشادی در شهر پر شد از آن روز راه به عنوان وزیر و مشاور حاکم برگزیده شد .
صفحه 381:
روزی راه در حدن کشت در شهر بی راه را دید که با لباس مذدرس مشغول دريو زكى است فرستاد او را
به خدمت آوردند از او پرسید تو کیستی واز کجا می آیی بی راه که خود چشم های راه را درآورده بود
و اصلا او را نمی شناخت گفت من تاجری بودم با ثروت و مال فراوان در سفری که به چین رفتیم در راه
کشت برادرم به من خیانت کرد و مرا تنها گذاشت و همه مال و ثروت من را با خود برد راه که دید باز
هم بی راه دروغ می گوید و نابکار است و خیانت را به برادرش نسبت می دهد كفت او را زندائى كنيد تا
وقتی آدم شود .
صفحه 382:
"بحر طویل"
ease خداوند تعالی
دوستان . آمده ام باز , كه اين دفتر ممتاز , کنم باز و شوم قافیه پرداز و سخن را کنم آغاز به تسبيح
خداوند تبارک و تعالی که غفور است و رحیم است , صبور است و حلیم است , نصیر است و رفوف است
و کریم است. قدیر است و قدیم است خدایی که بسی نعمت سرشار به ماآدمیان داده . گهر های گران
ould سر و صورت و جان داده , تن و تاب و توان داده , رخ وروح روان داده , لب و كوش و دهان داده ؛
دل و چشم و زبان داده , شکم داده و نان داده . زآفات امان داده , کمالات نهان داده , هنرهای عیان داده
و توفیق بیان داده واینها پی آن داده , که از شکر عطا و کرمش چشم نپوشیم و زهر غم نخروشیم وزهر
درد نجوشیم و تکبر نفروشیم ومی از ساغر توحید بنوشیم +
a
صفحه 383:
و بکوشیم که تا از دل و جان شکر بگویم عنایت خداوند مبین را . آفریننده ی دانا و خداوند
توانا و مهن خالق یکتا و بهین داور دادار ؛ كز وكشته يديدار. به دهر اين همه آثار , جه دريا و
مد شیر دید حسترا و بت ترا « بتد سیر و بتد اتیر ار پر و اتر بر + ات سور و سر
عار ؛ اكر تور و اكر نان و اكر ثابت و سيار حدايى كه خير دان بود از همه اسرارء عبی باسد و
غفار . شود مرحمتش يار درین دار و در آن دار , به اخیار و به زهاد وبه عباد و به اوتاد و به
آحاد و افراد نکوکار , خدایی که اعطا کرده و به هر مرغ يرو بال: به هر مار خط و خال . به
هرشیر بر ویار , و به هر كار و به هر حال بود قبله ی آمال و شود ناظر اعمال , فتد در همه ی
احوال از اين سايه ياقبال به فرق سر آن قوم كه يويند ره خبر ونكوكارى و دين دارى
وهوشيارى و ايمان وصفا و كرم و صدق و يقين را
صفحه 384:
ارو سم و شر ده ته بتسه يه بر يده تسسبير A ey 9
ابتسبار عه باببروى ان عقل ره راست ببوييم و زهر لصهى شيرين و حديث نمكين يند بكيريم و
نصحیت بپذیریم وچتان مردم فرزاته بدان گونه حکیمانه در این دار جهان عمر سرآريم كه از
اكرده ى خود شرم نداريم وره بد نسياريم.و يدركاد خدا شكر كذاريم كه ما را به ره صدق و
صفا و کرم و عدل چنان کرده هدایت ازسر لطف و عنابت که زما خلق ندارند شکایت .به /
نیست حکایت . به ازین چیست درایت : که زحسن عمل ما به نهایت . همه کس راست رضایت .
چه خداوند چه مخلوق خداوند, به کیتی همه باشند ز ما راضی و خرسند و به توفیق الهی
بتوانیم در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای داشته باشیم و در آن دار بقاع نیز خداوند
کند قسمت ما نعمت قردوس برین را .
صفحه 385:
معجزه شهر
آن شتیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای
شدیدی به کف آورد زر و سیم و رو کرد به به تهران ,خوش و خندان و غزل خوان ز سر شوق و
سعق کره تماسای عمارات سد و کرد به هر کوی کدرها و به مرسوی نظرها وبه تحسين و تعجب
نگران
باهر كوجه وبازار و
ان و دكانى .در
ان به بنايى كه بسى مرتفع و عالى و
زیبا و نکو بود و مجلل . نظر افکند و شکراز دیدن آن خرم و خرسند و یزد یک دو سه لبخند و جلو
آمد ومشغول تماشا شد و یک مرتبه اقتاد به آسانسور . ولی البته نبود آدم دل ساده خیر دار که
آن چیست ؟ برای چه شده ساخته , پا بهر چه کار است ؟ فقط کرد به سویش نظر و چشم بدان
دوخت زمانی .ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد برآن دکمه ی پهلوی آسانسور به سرانکشت فشاری
رت
صفحه 386:
و به یک باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش
نیز فروبست دهاتی که همان طور بدان صحنه ی جالب نگران بود ز نوع دید دگر باره همان در به همان
جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا وپری چهر برون آمد از آن , مردک بیچاره به یک باره گرفتار
تعجب ند وحیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید در چهره اش از پیری و زشتی ابداً
ائيست مشائى بيش خود کفت که : ما در توی ده این همه اقسانه ی جادوکری و سحر شنیدیم , ولی هیچ
نديديم به چشم خودمان همچه فسون کاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر
یک ربع نی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش , نبودم من درویش , از اين کار .
خبردار . كه آرم زن فرتوت و
صفحه 387:
و سیه چرده ی خود نیز به هم راه درین جا . كه شود باز جوان . آن زن بیچاره
دیدن وى لذت و با او به ده خويش جو برگردم وزین واقعه پابند خبراهل ده ما .
شیر بارند زن خویش چو دانندبه شهر است اتاقی که برونش چو
خانم زیبای جوانی
صفحه 388:
تورا من چشم در راهم
نمونه ی بحر طویل از هدهد میرزا عمو نوروز
رفقا خاطر خود شاد بدارید و ره نم مسپارید و گل و وله مار و و ۱
بهار آمد و نوروز درآمد ز در و کرد طبیعت هنر و ابر برآورد سر و ريخت
باران کهر و سبز دز 831
شجر و داد نوید ثمر وكشت جنان جلوه كر و يا جهان زيب وفوی ۱۳۱
می دهدت باد بهاری خبر از طی شدن فصل زمستان که کنی ترک شبستان و 3و ۸ چود كل حتدان و2
خیمه به بستان و ببینی كه كلستان ز كل و لاله و ريحان وزباريدن بازان ده ۱ ۳
بر لاله ى نعمان همه برنركس فتان همه بر كهر و مرجان غرض اى دور ذل لجان 0#اداا را ||| ١ |
که شوی سخت پشیمان
صفحه 389:
جو دهى فرصت عيش و طرب از دست درین فصل دل انگیز وفرح زاد که صفا داده به هر باغ و به هر راغ
و چنان ساحت فردوس بردن کرده چهان را همه چا pe a laa a
گردش عید است گل سرخ و سپید است که برخاک پدید است . در این عید سعید است که بس روح امید
است که در جسم دمیده است زهر سوی توید است که بر خی aD
که هنگام خرید است واز این فقر شدید است که قلبم ترکیده است و دلم سخت تییده است به یک سوی
جید است که خونم را بمکیده است به یک سو فریده است همین خیر ندیده است که پیوسته پریده است به
جان من مسکین که برایش بخرم کفش و کلاه وت و جوراب با ۱ و و a ee
شب از چشم پرد خواب ولی سال نوین با همه خرج تراشی که کند مایه ی شادی است
صفحه 390:
سرآغاز بهار است و زمانی. خوش وخرم که به هر سوی وبه هر کوی کنی روی وکشی بوی وببینی رخ
دل جوی و سرو صورت نیکوی و کنی. جامه ی نو دربر و از صبح الى شام به صد شوق نهی گام در خانه
ی اقوام پی دیدن و بوییدن و بوسیدن ولیسیدن دست وسر وروی پدر ومادر وهم شیره و داداش وعمو
جان و فلان دایی وهر عمه و هر خاله و هر حاجی و هر حاجی و لب باز کنی در بی وراجی و ببس فك
بگویی وبسی , کام بجویی و بخندی چو بینی همه را خرم و آزاد چنان شاخه ی شمشاد عمو مند بسی
شاد و ندارند زغم داد و نیارند ز غم اد ونباشند به فریاد اگربچه وگر تازه جوانند پی عیش روافند و کر
پیرزناند چوگل خنده زناند و چنین اند و چنان اند به هر حال بود عيد نشاط آور نورزو بدان سان فرح
اندوز و طرب ساز و تعب سوز که روشن کند از پرتو امید دل هموطنان را . هفت سین چیده شود يه
هر جا و زنو سبزه درآید به بر سرکه وسیر وسمعک وسیب
صفحه 391:
و سماق و سمتو دور برش از طرفی سبزه ی سبز وطرفی سیم سپید و طرفی سنبل آبی طرفی ماهی سرخ.
است که در آب خورد تاب و زند قوطه وبر گرد چنین منظره ی نغز و فریبنده وزیبنده و پر لطف و صفا
شربت و شیرینی ونقل و شوکلات است بسی آب نبات است که چون شهد مهناست و به شيرينى حلوا
است چو بادام منقاست و یا چون کز اعلا است غرض جان تو فرداست که روز خوشی ماست هر آنکس
که در این جا و در آنجاست چه پیر است و چه برناست چه نادار و چه داراست کند سور چرانی زچپ
وراست دگر باره برای به کف آوردن عیدی قمر وشمسی و هوشنگ و حسین و حسن و اکبر و مسعود
برآرند سحر زود سر از خواب وپی نیل به مقصود به هر كس كه غنى بود بييجيد جنان دود بسى اسكن
موجودع اق
تو مفقود شود در بى برداختن عيدى واين مسئلة در عَيد جتان رو يدن
صفحه 392:
افزود که بکشود در کیسه ی خود مشد آقا محمود که از بس کنس بود نمی دیدکسی زو كرم
وجود وبرای دو سه تومان عصیی مى شد ومى بست به نشتكام زغرنا ١! ||| | 0000|
نيز از آن ييش كه تحويل شود سال نو افتد در انديشه ى سير و سفر و كردش وخيزيد و
كريزيد زشهر خودورو جانب شهر دكر آرند وشتابند به قزوين و به كيلان وبه نوشهر وبه
كركان وبه تبريز وبه زنجان وبه قوجان وفريمان وبه سمتان ونه يردو ف وداا | ١ |
كرمان و صفاحان وخراسان وبروجرد ولرستان وبه تيريز وه ترشيز وا ١ 00 00
قريه كه يك هفته در آنجا بمانند و بسی کام برانند که هخوشگذرانند و هم آخر بهرانند
كريبان خود از خرج بذيرايى نوروز و كرفتارى سال نو و بردوش تكيزند جبين بار وار |
طی سال نو و هر سال
صفحه 393:
و هر سال که از آن راست به دنبال الهی که به تایید خداوند بهین خوش گذرد بر همه از کارگر ورن
بر و بيشه ور و اهل ادارات جه اعلى و ادنى جه رئيس وجه مدير و جه ۱
جه وكيل وجه وزير و جه فقير وجه نمد مال و جه دلال و جه حمال و جه زغال وجه ا ءا[ 0 0 |
حال و جه بقال و جه عطار و جه سمسار و جه بوجار وجه تَجَاراو © ابزار وه ا 0 0000000
چه لباف و چه طواف غرض جمله ى اصناف . كه دورند ز انصاف و قرینند به اجحاف , الهی که به
زرباقی زرباف وبه علافی علاف » خداوند در این جامعه جور همه را جور کند غصه زما دور کن
جاره ى رنجور كند خرم و مسرور كند خاطر هر ۱ ۳۱