صفحه 1:
عم الله الرحمن الرى

صفحه 2:
آیا ازدواج در ‎(OAT‏ ‏اولا باید بدانیم که خداوند در دنیا نعمت هایی برای انسان ها قرار داده و آنها را برای انسان ها پاکیزه و حلال قرار داده تا استفاده نمایند. خداوند هر آنچه را که موجب لذت انسان می شود ۰ منع نکرده و انسان را از آن بازنداشته است. همان گونه که در قرآن فرموده است : «قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده والطیبات من الرزق ....» ‎FAD)‏ ‏( ای پیامبر) چه کسی زیبایی ها و (لذت های دنیا) را که خداوند برای بندگان خود قرار داده و روزی پاک و طیب را حرام کرده است. بگو آن برای کسانی است که مومن ,هستند پس اولا نباید نسبت به هر چیزی که موجب لذت انسان می شود . دیدگاه منفی داشت + همان گونه که خوردن موجب لذت انسان می شود (شهوت شکم) اما برای حفظ و ,سلامتی انسان حتی گاهی واجب و لازم می شود ثانیا اگر اسلام به ازدواج اهمیت قائل شده است به خاطر جنبه شهوی آن نیست » بلکه به .دلیل نتایج ارزش مندی است که در پرتو آن به دست می آید ازدواج تنها برای ارضای غريزة جنسی نیست بلکه علاوه بر آن؛جنبة معنوی و سلامت روحی و روانی نیز دارد. ازدواج برای تولید انسان های پاک و بقای نوع» اتخاذ انیس و مونس و شریک و مشاور در زندگی است. ازدواج برای تکمیل معنویت و یاری برای رسیدن به اهداف عالی است. ازدواج برای تحکیم پیوند ها و پیمان های اجتماعی است که این جهت ها باید مورد توجه قرار گیرد» هر چند ارضای غريزة جنسی نیز اگر به

صفحه 3:
SS ۵ ۵ انگیزه الهی انجام گیرد» ثواب اخروی دارد و باعث می شود که مرد و زن به گناه نيفتند .و یا بر اثر فشار غريزة جنسی گرفتار عقده و ناراحتی روحی نشوند :از نظر اسلام اهداف اساسی ازدواج عبارتند از زرسیدن‌به آرلمش- 4 در نظام الهی و فرهنگ قرآنی» هدف اصلی از ازدواج رسیدن به آرامش روان و آسایش ,خاطر؛ پیمودن طریق رشد» دستیابی به کمال انسانی و نزدیکی به ذات حق است تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن» همسر و همراه شدن ۰ خانوادة مستقل تشکیل دادن» ارضای کشش‌های نفسانی و غرایز طبیعی و فرزند آوری از نتایج قهری ازدواج» نیز از مهم‌ترین عوامل موثر در آرامش روان» آسایش فکر و جان و احساس رضامندی . (0)درونی است قرآن کریم در معرفی فلسفه ازدواج می‌فرماید: «و یکی (دیگر) از نشانه های خدا این استکه از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش پیدا کنید»(9) خداوند در اين آیه و آیه 4060 اعراف» ضمن آن که حقیقت زن و مرد را یک گوهر دانسته و هیچ امتیازی از لحاظ مبدا آفرینش بین آن‌ها قایل نشده» آرامش خاطر و روان را .هدف ازدواج و زن را محور آرامش معرفی کرده است :بقاونسل ©

صفحه 4:
‎SS ۵3۵ ۰‏ .یکی از اهداف جانبی ازدواج» فرزند آوری و بقای نسل است امام سجاد(ع) وجود فرزند را از سعادت های انسان می داند(6). امام صادق(ع) یکی (9).از معیارهای مهم در انتخاب همسر را توان زاییدن فرزند معرفی می‌کند :باسخ به غريزه خدا دادی- 6 ازدواج پاسخی است خداپسندانه به خواسته غریزی انسان ؛ زیرا خداوند در وجود انسان .غریزه جنسی را قرار داده است :حفظ عفت- 6 از هدف مهم ازدواج» حفظ پاکدامنی زنان و مردان و جلوگیری از لغزش‌های گوناگون است. زیرا ازدواج تنها راه اروضای طبیعی تمایل جنسی است.از اين رو پیامبر(ص) فرمود: «هر کس ازدواج کند» نیمی از دیتش را حفظ کرده؛ پس بايد در نيم ديكر از خدا (0) بترسد از دیدگاه اسلام ترک ازدواج و مجرد زیستن نه تنها فضیلتی محسوب نمی شود بلکه به عنوان یک نقیصه و منشأً از دست دادن برکات و آثار فراوان معنوی نیزشناخته شده .است امام صادق(ع) می فرماید: " مردی نزد پدرم آمد. پدرم از او پرسید: آیا زن داری؟ عرض کرد: ندارم. فرمود: دوست ندارم دنیا و آن چه در دنیا است مال من باشد» ولی شبی را بدون همسر به روز آورم. دو رکعت نماز مرد زن دار بهتر از نماز شب و روز

صفحه 5:
‎SS ۵3۵ ۰‏ مرد عزباست آنكام پ درم هفتدینار به او داد و فرمود:با لین‌پول‌ازدواج کر(" در روایتی دیگر آمده است: زنی خدمت حضرت باقر(ع) رسید و عرض كرد كه ميل و رخبتم را برای ازدواج از دست داده ام! حضرت فرمود: چرا؟ عرض کرد: می خواهم از این جهت کسب فضیلت کنم. حضرت فرمود:از اين قصد برگرد. اگر در ازدواج نکردن .(0)فضیلت بود»حضرت فاطمه (ع) از تو سزاوار تر بود اسلام به شدت از مجرد زیستن نکوهش می کند. رسول اکرم(ص) می فرماید: "خوبان ". (0)امّت من همسرداران و بدان آن عزب ها و بی همسرانند حضرت وقتی شنید یکی از یارانش زن و زندگی را رها کرده. خشمگین شد و فرمود: "خداوند مرا برای رهبانیت نفرستاده بلکه مرا با دینی معتدل و آسان برانگیخته است. من روزه می گیرم» نماز می خوانم و با زنان آمیزش دارم. هر کس دین فطری مرا ". (000)دوست دارد» باید به سنت و روش من عمل کند وازدواج از سنت های من است

صفحه 6:
سن ازدواج در اسلام چیست: ۰ ۰ ۳۳۳۲۳۲282۷۳ " در تعيين سن ازدواج دختران و پسران دو دیدگاه اصلی وجود دارد: یکی دیدگاه دینی و دیگری دیدگاه روان شناختی که به گونه ای مکمل یکدیگرند. ما در این نوشتار» از دیدگاه دينى به اين مسأله مى بردازيم. قرآن و سن ازدواج در کلام خداوند سن معینی برای ازدواج مطرح نشده است» ولی از واژگانی چون "بلوغ"» "بلوخ حلم"» "بلوخ نکاح" و "بلوخ اشد" می توان به نحوی سن بلوغ و سن ازدواج را به دست آورد. شاید رساترین آیه در تعیین سن ازدواج آیه 0 سوره نساء می باشد که ترجمه آن آیه شریفه باشد که می فرماید: "و ابتلوا الیتامی حتی |ذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم آموالهم" يتيمان را آزمايش كنيد تا هنكامى كه بالغ شده و به نکاح تمایل پیدا کردند و آنان را به درک مصالح زندگانی خود آگاه یافتید. اموالشان را به آنان بدهید. (0) شیخ طوسی در تفسیر آیه می نویسد: معنای بلوغ نکاح آن است که به مرحله ی توانایی بر همخوایگی و تولید نسل برسند» احتلام فعلی منظور نیست.(0) در تفسیر مراغی آمده است: بلوخ نكاح رسیدن به سنی است که استعداد و آمادگی ازدواج حاصل شود و آن بلوغ حلم است. نوجوان در این حالت میل پیدا می کند همسر و سرپرست خانواده باشد. (0) کسی که مال یتیمان نزد وى استء حق ندارد مال را در اختیار یتیم بگذارده تا اين كه به بلوغ جنسی و احتلام برسد. (<6) در اين روایت بلوغ نکاح به احتلام تفسیر شده است. خلاصه آنكه» معیار سن ازدواج از نظر قرآن همان قدرت داشتن بر ازدواج» توانایی هم خوابگی و تولید نسل است. سن ازدواج از نگاه

صفحه 7:
‎SS ۵ ۵‏ روایات روایات در مورد تعیین زمان ازدواج» به دو دسته اند: ) در برخی روایات به سن خاصى اشاره شده است؛ مانند اين روايت از امام باقر (ع) كه فرمودند: دختر وقتی به سن نه سالكى مى رسد از يتيمى بيرون مى آيد و مى تواند ازدواج كند. (©) در جاى ديكر آمده است: دختر وقتى به سن نه سالكى برسد و تزويج نمايد از يتيمى خارج شده و اموالش را مى توان به او واكذار نمود. (©) در احوالات رسول خدا (ص) آمده است: بيامبر در حالى با عايشه ازدواج كرد كه عايشه ده ساله بود و ايشان با دخترى ازدواج نمى كرد مكر اين كه بالغ باشد (و منظور از دختر ده ساله در اين روایت» نه سال تمام است) ‎(P)‏ و نیز امامباقر (ع) فرموده است: همبستر شدن و ازدواج با دختر قبل از نه یا ده سالگی جایز نیست.(0) 2 برخی روایات بدون اشاره به سن خاصیء جوانان را در آغاز جوانی به ازدواج ترغیب می کنند. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: از سعادت مرد (پدر) آن است که دخترش در خانه اش عده نشود. (قبل از اينکه عادت زنانه ببيند به خائه شوهر برود. (©) بايد توجه داشته باشيم كه اين مجموعه روايات؛ بيش تر ناظر به تعيين سن ازدواج دختران است. يكى | زراه هاى تعيين سن مناسب براى ازدواج پسران» مراجعه به سیره ی عملی ائمه ی اطهار (ع) است. سن ازدواج بر اساس سیره ی معصومین (ع) شواهد تاریخی گواه است که امامان ما در سنین قبل از 000 سالگی ازدواج مى كردند. امام سجاد (ع) در سال ۰06 . ق متولد شد.(060) مورخین نوشته اند که امام باقر (ع) در سال

صفحه 8:
۰ ۲۲۲۲۲۳ " هجرومتولد شد و در ماجرلیک ربلا(سا(00) چهار سا4 بود. ‎SPeal 3 (Ad)‏ مطلب‌می‌فسهميم. که لمام سجاد (ع) در حدود 09 سالگیازدواج کردم لند. - لمام کاظم (ع) در سالل190 ه.ق و لمام رضا (ع) در سا-ل©:04 ديدم به جهان ‎satay‏ نتیجه می‌گ یریم که لمام کاظم. (ع) قبل‌از 000 سالگی‌ازدواج کرد لست‌لمام جواد (ع) در سال100 «ق و لمام لدو(ع) در سا-ل©0© ديدم به جهان گشودند؛ نتیجه می‌گ یریم که لمام جواد (ع) در موقع ازدولج کمتر از 00 سال دلشته لند. - لمام. هدی(ع) در 000 ه.ق و لمام حسن‌عکری(ع) در سال600 دیدم به جهان‌گ_شودند؛ بنابراین‌لمام. هدی(ع) باید قبل‌از 60 سالگی‌ازدواج کردد باشد. لمامان(ع) در مورد فرزندانشان‌نیز همین‌شیوم را داشتند و نوعاً قبلاز 60 سالگیوسایل‌ازدولجشان‌را فرلهم. مىكردند. (©0) و جونعملو سيره معصومين(ع) براعما الو و حجتاست در تعیین‌سن ازدولج نیز باید به آنبزرگواران‌لقتدا کسنیم. تا لینجا بسه لین‌نتیجه رسیدیم که طبق‌لیانت رولیاتو سیرم ی معصومین(ع) سن‌ازدوج در دخترانبعد از 9 سالگیو در پسران‌حدود 00 سالگی‌لست لما سؤالوكه وجود دارد ليناستكه ليا تنها رسیدن‌به لین‌سنک فایتتمی‌کند» یا معيارهائديكرئنيز در تسعيينزمانازدواج دخا لتدارد؟ شولهد بسيارئنشانمىدهد كه علاوم بر سن متغيرهاىوديكرىئدر تسعيينزمازمناسبازدواج مورد توجه استكاه به تبع لنهاء معيار سنىونيز نوسانمىيابد. یسکی‌از لصلی‌ترین‌معیارهایتسیین‌سن فى ار توا هر ار زا اه ولو ی ی هرز ‎See‏

صفحه 9:
‎SS ۵ ۵‏ رشد است که خود ابعاد مختلفی دارد و ما اینک به توضیح برخی از جنبه های عمده ی آن می پردازیم. برای صلاحیت ازدواج از نظر فقه امامیه تنهار سيدن به سن بلوغ كافى نیست. بلکه علاوه بر آن» دختر و پسر باید رشید هم باشند؛ یعنی بتوانند مصلحت خود را تشخیص دهند تا بتوانند به استقلال و از روی اراده و اختیار عقد ازدواج بیندند. شهید مطهری درباره ی شرط بودن رشد برای ازدواج می نویسد: در فقه و سنت اسلامی محرز و مسلم است که برای ازدواج تنها عقل و بلوغ کافی نیست؛ یعنی یک پسر به صرف آن كه عاقل و بالغ است نمی تواند با دختری ازدواج کند؛ هم چنان که برای دختر نیز عاقله بودن و رسیدن به سن بلوغ دلیل کافی برای ازدواج نیست» علاوه بر بلوغ و علاوه بر عقل» رشد لازم است. (*46) اگر بخواهیم کلمه ی رشد را به مفهوم عام آن تعریف کنیم» باید بگوییم: رشد يعنى اين كه انسان شایستگی و لیاقت اراده و نگه داری و بهره برداری هر یک از سرمایه ها و امکانات مادی و يا معنوی را که به او سپرده می شود داشته باشد؛ یعنی اگر انسان در هر مرحله ای از زندگی که دارای یک شأن و منزلت و مقامی است و یا ابزار و وسیله ای را دارد شایستگی اداره و نگه داری و بهره برداری از آن را داشته باشد» چنین شخصی در آن کار و در آن شأن "رشید" است. حال»آن چیز هر چه می خواهد باشد»‌همه ی آن اشیایی که وسایل وسرمایه های زندگی هستند. سرمایه به مال و ثروت انحصار ندارد. مردی که ازدواج می کند خود ازدواج و »زن و فرزند و کانون خانوادگی» وسایل وء به تعبیر دیگر

صفحه 10:
تا کی سرمایه های زندگی او هستند» و یا شوهر برای زن و زن برای شوهر حکم سرمایه را دارد.(19) بنابراین» رشد در مورد ازدواج یعنی شایستگی و لیاقت اداره ی زندگی؛ چنان که شهید مطهری در این خصوص می فرماید: منظور (از رشد در مورد ازدواج) تنها رشد جسمانی نیست» منظور این است که رشد فکری و روحی داشته باشند» یعنی بفهمند که ازدواج یعنی چه؟ تشکیل کانون خانوادگی یعنی چه؟ عاقبت اين بله گفتن جيست؟ بايد بفهمد اين بله كه مى كويد چه تعهدهایی و چه مسئولیت هایی به عهده ی او می گذارد و باید از انجام اين مسئولیتها بر آید. (©0) رشد به معناى ياد شده كاملاً يى امر اکتسابی و قابل یادگیری است. والدین؛ اطرافیان و فرهنگ جامعه می توانند نقش .اساسی در شکل گیری و تحصیل آن داشته باشند

صفحه 11:
ازدواج در دیگر ادیان آال و۲۲ " در ميان تمامى اقوام و ملت ها و مذاهبء ازدواج یک امر پذیرفته شده است. همه هر یک به نوعی ازدواج دارنده همان گونه که پیامبر اسلام (ص) فرمود: "برای هر قومی ". [)|نکاحی است لیکن با توجّه به اختلافات فرهنگی» هر قوم و جامعه ای برای خویش آداب و سنن ویژه ای دارد که در اين نوشتار نمی توان یکایک آن ها را متذکر شد.اینک به نحو گذرا به .بیان برخی از آداب و سنن در پاره ای از ادیان و مذاهب می پردازیم سه دين بزرگ و آسمانی اسلام. مسیحیت و یهود برای ازدواج یک سری دستورهای مشترك و هماهنك ارائه نموده اند. همه مى كويند: ارضاى أمور جنسى بايد از طريق عقد ازدواج و روال قانونى باشد. جملكى بيامبران الهى مردم را به ياكى و باكدامنى .تشويق و هدايت نموده اند آنان هم آورنده و تبيين كنندة اعتقادات راستينند و هم مربيان و الكوى اخلاقى و آورندة .قوانين متعالى و سازنده. از جملة اين قوانين مربوط به ازدواج است در دين يهود ازدواج عقدى است كه در آن نوعى امر معنوى و الهى نهفته است. ازدواج عقدی است میان دو نفر که بر اساس آن برکت خدا را طلب می کند. اين قرارداد [0].به صورت کتبی است که شوهر به همسرش می دهد و "کتوبه" نام دارد آنان مراسم ازدواج را در زیر سایبانی و در حضور صدها نفر برگزار می کنند و جشن .آمی گیرند

صفحه 12:
‎SS ۵ ۵‏ .يهوديانازدواج يهودويا غير يهودوىرا روا نمی‌دلنند[6] .در دين يهود نفقة زن بر عهدة مرد است سن مناسب ازدواج براى مردان هيجده و براى دختران دوازده و نيم و اين را سن بلوغ . [©]دختران مى دانند يدر مى تواند دخترش را كه زير سن بلوغ است شوهر دهدء ليكن اكر دختر به اين سن . [0]رسد و به ازدواج راضی نشد» ازدواج فسخ مى كردد و نيازى به طلاق نيست مرد مى تواند جند زن بگیرد.(برخی گفته اند محدودیت ندارد. برخى هم در جهار زن . [2/]محدود كرده اند) در دين يهود طلاق بذيرفته شده و اختيار آن در دست مرد است و نحوة آن هم جنين است که شوهر طلاق نامه را که "گت" می نامند» به دست زنش می دهد و با تسلیم آن . [0]طلاق محقق می شود مرد بايد ضمزطلاقزوجة خود مهريه لورا که حق‌او لستبه وویپردازد[0]. گاهی هم نباید مهریه اش را بپردازد» و آن در صورتی است که زن در اجرای قوانین یهود سرپیچی کند» مثلا: بدون پوشاندن سر خود به میان مردان رود؛ با مردان از روی سبکسری گفتگو کند؛ در حضور شوهر خود به والدینش دشنام دهد؛ در خانه با شوهر خود با صدای بلند در امور زناشویی صحبت کند و همسایگان سخنش را بشنوند. در اين .امور ازدواج باطل می شود و مرد می تواند بدون پرداخت مهریه از او جدا شود

صفحه 13:
:دين مسیحیت ۰ ۵3۵ ‎SS‏ ‏قوانینی که در دین بهود وجود دارد» در دین مسیح هم پذیرفته شده» چون که در عهد جدید آمده است که عیسی(ع) گفت: "من نیامده ام تا شریعتی موسی را از بین ببرم» ۳. [0]بلکه آمده تا آن را تکمیل نمایم بنابراين مى توان گفت که در مجموع قوانین یهودیان در امر ازدواج مورد پذیرش :مسیحیان نیز هست» لیکن با اندکی تفاوت از جمله نزد مسیحیان ازدواج حتماًباید دائمی باشد و قابل انقطاع نیست. آنان طلاق را به . [©0]رسميت نمی شناسند و هر فردی حق دارد تنها یک بار ازدواج کند» نه بیش تر نزد مسیحیان ازدواج و تأقل از ارزش دینی برخوردار نیست» بلکه تأکید آنان بر تجرد است. مسیحیان بر تجرد به مثابه آرمانی والاء به خصوص از آن جهت که عیسی . [19]ازدواج نکرده تأکید دارند برخی از اين احکام در اسلام نیز وجود دارد و برخی مردود است که بررسی یکایک احكام؛ آداب و مراسم ازدواج به صورت مقایسه ای فرصتی فراتر از نگارش در یک .نامه را می طلبد امروزه اقلیت های مذهبی یهودیان و مسیحیان در ایران» همانند مسلمانان برای رسمیّت بخشیدن به ازدواجشان در اماکن مذهبی خویش عقد ازدواج را توسط عالم دینی خويش ,جاری می کنند و در دفتر ازدواج ثبت می نمایند

صفحه 14:
۰ ۵3۵ ۲ ۲ ۲ مس ‎w‏ ‏در کشورهای اروپایی و بسیاری از نقاط جهان ثبت ازدواج در دفاتر دلیل بر رسمیت بخشیدن به آن است. در برخی همانند هندوها رسمیت ازدواج» برگزاری مراسم در . [06]حضور افراد است و نیازی به ثبت در دفاتر ازدواج ندارند

صفحه 15:
ازدواج با ‎III De)» SSE‏ | ازدواج مصدر ثلائی مزید از باب افتعال وزواج مصدر باب مفاعله است , اين دو واژه در اصطلاح فقهی وقانونی , به معنای رابطه ای است حقوقی که لازمه آن , جواز كامجويى بين زن ومرد می باشد, چنان که واژه نکاح نیز به همین معناست , هر چند از نظر لغت , ازدواج به معنای متحد شدن دو انسان ونکاح به معنای همخوایگی آن دو می باشد. بعضی از نویسندگان گفته اند: نکاح به معنای - عقدی است که به وسیله آن , زن ومرد به قصد زندگی مشترک وکمک به یکدیگر قانونا با هم متحد می شوند ونتیجه گرفته اند که اولا: نکاح عقد است وثانیا: هدف آن , شرکت در زندگی است وثالثا: از وحدت واتحاد قانونی حاصل می آید, تمریف این دسته با توجه به تعریفی که ذکر کردیم کامل نیست , جه اين که هدف وقصد زندگی مشترک جزء مقومات این عقد نیست واین هدف معمولا در عقد ازدواج دایم مطرح است ودر ازدواج موقت یا ازدواج با کنیزان وب - که در اسلام وبسیاری از شرایع دیگر مطرح است - هدف اصلی , کامجویی است , بنابراين چنین قصدی در عقد ازدواج شرط نیست وبالطبع جزء مقومات عقد نیز نخواهد بود. ((9)) مرحوم صاحب جواهر پس از ذکر اقوال مختلف در معنای لغوی واصطلاحی نکاح می گوید: در هرحال چنان که دانستی , نظر مشهور این است که نکاح در لغت به معنای همخوابگی است ودر شرع به معنای عقد است وابن ادریس

صفحه 16:
‎SS ۵3۵ ۰‏ مدعی است که در اين معنا هیچ یک از دانشمندان اختلافی ندارند وابن فهد وشیخ طوسی وفخرالمحققین ادعای اجماع دارند, چه اين که استعمال اين واژه در عقد متداول است وبعضی ((0)) را عقیده بر این است که در قرآن کریم جز در آیه حتی تنکح زوجا غیره ((6۳)) به معنای همخوابگی نیامده , یعنی در تمام موارد, استعمال این واژه در قرآن به معنای عقد ازدواج است. جالب این که در آیه فوق نیز بعضی آن را به معنای ازدواج گرفته اند, نه همخوابگی وگفته اند: شرط بودن همخوابگی برای حصول حلیت در چنین ازدواجی , از دلیل خارجی فهمیده می شود, نه از آیه شریفه. همچنین صاحب جواهر می فرماید: در اين که معنای نکاح شرعا عقد باشد جای بحث وجود دارد, چه اين که واژه نکاح مانند بسیاری از عناوین فقهی قبل از پیدایش دین نیز در میان جوامع مطرح بوده , چنان که بیع به معنای عقد نیست , بلکه به معنای نقل ملک است وقهرا نکاح نیز چنین است , شاهد, اين که در موقع عقد هنگامی که زن :به عنوان طرف قرار داد می گوید انکحت , عقد را قصد نمی کند, بلکه سلطه مرد وصاحب حق شدن او در کامجویی از همسرش را در برابر مهر معین قصد دارد. ‎a‏ از نکاح وازدواج , همان حق همخوابگی است ومجازا به عقد ازدواج اطلاق ,می گردد

صفحه 17:
‎SS ۵ ۵‏ اين به جهت علاقه سببيتى است كه بين عقد خاص باحصول اين حق وجود دارد ((©))بنابراين , نكاح وازدواج به معناى حق همخوابكى وبه وحدت رسيدن است , كه معنايى است لغوى و عقد عامل بيدايش اين حق است , هر جند فقها و حقوقدانان در بسيارى از موارد مقصودشان از نكاح وازدواج , عقد خاص مى باشد. عجيب اين است كه شمس الدين سرخسى مى كويد: اعلم بان النكاح فى الفقه عبارةعن الوطء وحقيقةالمعنى فيه هو الضم ومنه يقال : انكح الظئر ولدها, اى الزمه واحد الوطئین ينضم الى صاحبه فى تلك الحالةفسمى فعلها نكاحاب ثم يستعار للعقد مجازا اما لانه سبب شرعى يتوصل به الى الوطء اولان فى العقد معنى الضم, فان احدهما ينضم به الاخر ويكونان كشخص واحد فى القيام بمصالح المعيشةوزعم الشافعى ان اسم النكاح فى الشريعيناول العقد فقط وليس كذلك , فانه قآل الله تعالى : حتى اذا بلغوا النكاح ((0)) یعنی الاحتلام , ((2)) بدان که واژه نکاح در فقه همان وطی است که معنای حقیقی آن ضمیمه شدن است , چنان که گفته می شود: انکح الظثر ولدها, یعنی دایه به فرزندش پیوست , و زن وشوهر در حالت خاصی به هم پیوسته اند ولذا کار آن دو نكاح است ویعدها اين واژه مجازا برای عقد استعمال شده است یا به سبب آن که عقد وسیله شرعی برای وصول به وطی است , یا به دلیل اين است كه در عقد معنای ضمیمه شدن وجود دارد, زیرا زن وشوهر به وسیله عقد به هم می پیوندند ومثل شخص واحدی می شوند که به کارهای زندگی می پردازد

صفحه 18:
00 2 ‎w‏ ‏ولی شافعی تصور کرده که نکاح در شرع اسلام به معنای عقد است , ولی چنین نیست , چنان که خداوند می فرماید: حتی اذا بلغوا النكاح , تا موقعی که کودکان به نکاح برسند .که معنایش بلوغ به حد احتلام است , نه اين که واقعا عقد ازدواج خوانده باشند

صفحه 19:
بيكانكان يا وازه بيكانه معمولا در حال حاضر به افرادى اطلاق مى شود كه تعهد تابعيت كشورى خاص را نيذيرفته اند, اعم از اين كه تابعيت كشور ديكرى را يذيرفته باشند يا خير, بنابراين , بيكانكان در ايران همه كسانى هستند كه داراى تابعيت ايرانى نيستند. واذه بيكانه در برابر وازه خودى وهموطن قرار دارد, ولذا هموطن به همه افرادى كفته مى شود كه داراى تابعيت ايرانى باشند, اعم از اين كه داراى اعتقاد اسلامى باشند يا عقيده ديكرى مانند يهوديت ومسيحيت ومجوسيت داشته باشند,به تعبير ديكر, معيار تابعيت در ايران , داشتن عقيده اسلامى نيست , جنان كه در حال حاضر در همه كشورهاى جهان همين كونه است , ولى در كذشته در ميان بسيارى از ملل , معيار خودى وبيكانه , داشتن اعتقاد خاصى بوده , ولذا همه كسانى كه داراى عقيده اكثر افراد جامعه نبودند, بيكانه محسوب مى شدند. مراد از بيكانه در مبحث ازدواج با بيكانكان , در فقه اسلامى , افراد داراى عقيده اى غير از اعتقاد اسلامى است , اعم از اين كه معتقد به يكى از اديان آسمانى , مثل يهوديت ومسيحيت بوده باشند, يا اين كه اصلا عقيده اى نداشته ويا اعتقاد مشركانه اى داشته البته از نظر حقوقى در حال حاضر, بيكانه به معناى نداشتن تابعيت كشورى خاص . نيز احيانا مطرح مى شود, مثلا در مورد ازدواج يك ايرانى با يكى از اتباع فرانسه

صفحه 20:
‎SS ۲ ۲ ۲3۵‏ ویا کشوری دیگر, اين نکته مطرح می شود که در صورت داشتن عقیده اسلامی , معمولا از طرف وزارت امور خارجه کشور با این ازدواج موافقت می شود ودر غير اين صورت (در غير مورد ازدواج با اهل كتاب , آن هم در صورتی که مرد ایرانی باشد) موافقت نخواهد شد, ولى در رساله حاضر, اين معنا از بيكانه مدنظر نيست وبه تعبير دقيق تر, بحث ما در جواز ازدواج مسلمان با غير مسلمان است وما به يارى .خداى سبحان , آراى مكاتب مختلف فقه اسلامى را در اين زمينه تبيين خواهيم كرد

صفحه 21:
اهميت ازتواج ‎2S‏ ترديدى نيست كه ازدواج وميل به زناشويى زن ومرد از غرايز اوليه نوع بشر است وهر انسانى به صورت طبيعى علاقه مند به ازدواج وتوليدمثل مى باشد, به تعبير ديكر, هر انسانى در صدد است كه از طريق توليد مثل , حيات موقت وبايان بذير خويش را از طريق بقاى فرزند دايمى سازد, در عيين حال , جكونكى بقاى نسل نيز براى وى از اهميت ويزه اى برخوردار است , جه اين که هر فرد بشر همان گونه که به سلامت خويش مى انديشد, به سلامت فرزند خويش نيز اهتمام دارد وهمان گونه که به دنبال سعادت خويش است , سعادت فرزند خود را نيز مى خواهد, زيرا در حقيقت فرزند خود را تداوم وجود خويش دانسته وسعادت وى را از سعادت خويش جدا نمى داند. على (ع) در نامه معروفش به امام حسن مجتبى (ع) مى فرمايد: و وجدتك بعضی بل وجدتك كلى , حتى كان شيئا لو اصابك اصابنى وكان الموت لواتاك اتانى فعنانى من امرك ما يعنينى من امر نفسى ب. ((©)) آنجه در سخن على (ع) آمده , همان نداى فطرت است كه هر فرد انسان فرزندش را جزء خويش , بلكه تمام هستى خويش مى داند که از طریق او بقا وتداوم مى يابد, بنابراين , مرك فرزند را مرك خويش تلقى مى كند وهمان كونه به سرنوشت فرزندش مى انديشد كه به سرنوشت خويش مى انديشد, .واز طرفى از ديرباز انسانها متوجه تاثير سلامت بدر ومادر در سلامت فرزند بوده اند

صفحه 22:
‎SS ۵3۵ ۰‏ از اين جهت در طول تاريخ , همه ملل در انتخاب همسر, امور زیادی را مراعات نموده وامر ازدواج را با ملاحظه شرایط زیادی انجام می داده اند که همه این شرایط لااقل به تصور آنان برای سلامت جسمی ویا سعادت معنوی فرزندانشان اهمیت داشته است. در این زمینه توصیه های فراوانی از حکیمان جوامع ملل مختلف نقل شده ومردمان به آن پای بند بوده ودر امر مقدس ازدواج , آنها را مراعات می نموده اند, چنان که از پیامبر اکرم(ص)ودیگر امامان معصوم لله نيز جنين توصیه های ارزنده ای را در کتب مختلف مشاهده می کنیم. به عنوان نمونه , پیامبر اکرم(ص)می فرماید: انظر فی ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس ((000)) , بنگر که فرزندت را از چه فامیلی به دست مى آورى , جه اين كه اخلاق وخصایص هر فامیلی در نسل آنها باقی می ماند (وانحرافهای اخلاقی آنان تأثیر سوء خود را در فرزندان آنها نیز به جا خواهد گذاشت). بنابراین , همگان باید در انتخاب همسر دقت کافی کنند واز بهترین افراد برای خویش همسر برگزینند. پیامبر اکرم(ص)در روایتی دیگر فرمود: ایاکم وخضراء الدمن قيل : يا رسول الله وما خضراء الدمن ؟

صفحه 23:
‎SS ۵3۵ ۰‏ قال(ص): المراةالصناء فی منبت السوء, ((00)) از نزدیک شدن به عطف های با طراوتی که در مزبله ها می روید اجئناب کنید! پرسیدند که مقصود از علف های مزبله چیست ؟ پیامبر (ص)فرمود: مقصود من زنان زیبارویی هستند که در خانواده های آلوده پرورش يافته اند. از جمله اموری که مال مختلف در گذشته در انتخاب همسر خویش مراعات می نمودند وسخت پای بند به آن بودند, این بود که می کوشیدند همسر آنان از نظر اعتقادی نیز سالم باشد, بدین معنا که معتقد بودند, همان گونه که سلامت جسمی پدر ومادر در سلامت جسمی فرزند موثر است , سلامت روحی واخلاقی وعقیدتی نیز در سعادت فرزند موثر خواهد بود, وبه همین جهت مردمان از دیرباز از ازدواج با افراد غیر همکیش خود اجتناب داشته اند, بنابراین , نهی از ازدواج با بیگانه عقبدتی اختصاص به اسلام نداشته , بلکه در ادیان دیگر نیز از ازدواج با بیگانگان عقیدتی نهی شده است ((49)) حتی می توان گفت : مانند بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر, اسلام در اين مساله نیز اصلاحات مهمی به وجود آورده از جمله بر تصورات غلطی که در دیگر ملل مطرح بوده , خط بطلان کشیده است ومراحلی از اختلاف عقیده را به خصوص در صورتی که ازدواج در جامعه اسلامی صورت گیرد- موجب بطلان عقد ازدواج ندانسته است , چنان که در آینده به مواردی از اين گونه ازدواجها اشاره خواهیم کرد, در حالی که در

صفحه 24:
‎SS ۵ ۵‏ ميان دیگر ملل چنین تسامحی اصلا مطرح نبوده است. آرى , به حكم اين كه آيين اسلام به تعبیر قرآن , مهیمن بر دیگر ادیان می باشد, بسیاری از اشتباهات وکاستی های دیگر ادیان را اصلاح نموده وانسانها را در طریق اعتدال قرار داده است قرآن کریم در اين باره می فرماید: الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریقوالانجیل یامرهم بالمعروف وینههم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم فالنین امنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذی انزل معه اولتک هم المفلحون, ((19)) آنان که از اين رسول , اين پیامبر امی که نامش را در تورات وانجیل خود نوشته می یابند, پیروی می کنند, آن که به نیکی فرمانشان می دهد واز ناشایست بازشان می دارد وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام وبارگرانشان را از دوششان بر می دارد وبند وزنجیرشان را می گشاید. پس کساتی که به او ایمان آوردند وحرمتش را نگاه داشتند ویاری اش کردند واز آن کتاب كه بر او نازل کرده ایم پیروی کردند, رستگارانند. آری , اسلام آیین فطرت است , بنابراین , معیار حلیت در آن , طيب وباك ومفيد بودن .ومعیار حرمت , ناپاک وخبیث بودن یک چیز است

صفحه 25:
از این جهت , هر چیزی را که عقل آدمی برای جامعه مفید تشخیص دهد, از دیدگاه اسلام مجاز, وهر آن چه را مضر تشخیص دهد, از نظر آیین اسلام نیز ممنوع خواهد بود, واز آن جا که اسلام عقاید پدر ومادر را مشمول قوانین توارث نمی دانسته ومعتقد بوده که هر کودکی با فطرتی پاک وسالم والهی به دنیا آمده (کل مولود یولد علی الفطرة) .ازدواج با مخالف عقیدتی را در همه صور آن به طور کلی ومطلق منع نکرده است

صفحه 26:
ازدواج با بیگانگان در آیین ۲۲۲ . ۲ یکی از ادیانی که به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان برحذر داشته , آیین یهود است ولذا در بخشهای مختلفی از کتاب تورات با شدیدترین لحن , بهودیان را از ازدواج با بیگانگان منع کرده وآن را از گناهان کبیره معرفی نموده است. اولين موردی که در تورات از ازدواج با بیگانه اظهار کراهت شده , سفر پیدایش است , در آن جا آمده است : حضرت ابراهیم (ع) هنگامی که تصمیم گرفت برای فرزندش اسحاق زن بگيرد, پیشکارش را قسم داد که از کنعانیان (مردم بومی منطقه ) برای اسحاق زن نگیرد, بلکه با همه دوری راه , به نزد خویشاوندان ابراهیم وساره سفر کند واز آنان دختری برای اسحاق برگزیند وپیشکار ابراهیم نیز چنین کرد وبرادر زاده ابراهیم را که رفقه نام داشت ودختر بنوئیل از شهر ناحور در بین النهرین بود- برای اسحاق به زنی برگزید واو را به سرزمین کنعان آورد. در سفر تثنیه (باب هفتم , آیه 6 - 9) چنین آمده : چون بهوه , خدایت , تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می روی در آورد وامتهای بسیار را که حتیان وجرجاشیان وب, هفت امت بزرگ تر وعظیم تر از تو باشند, از پیش تو اخراج نمایدب با ایشان عهد مبند وبرایشان ترحم منما وبا ایشان مصاهرت منما, دختر خود را به پسر ایشان مده ودختر ایشان را برای پسر خود مگیر! زیرا که اولاد تو را از متابعت من بر خواهند گرداند تا خدایان غیر را عبادت نمایند وغضب خداوند بر شما افروخته شده وشما را به ,زودی هلاک خواهد ساخت

صفحه 27:
اا سس ۱ همجنين در كتاب اول بادشاهان (باب يازدهم , آيه 0 - ©) آمده است : و سليمان ب زنان غريب بسيارى را از موآبيان وعمونيان وادوميان وصيدونيان وحتيان , دوست مى داشت , از امتهايى كه خداوند درباره ايشان , بنى اسرائيل را فرموده بود كه شما به ايشان در نياييد وايشان به شما در نيايند, مبادا دل شما را به بيروى خدايان خود مايل گردانند, وسلیمان با اینها به محبت ملصق شدب وزنانش دل او را بركردانيدند. نیز در کتاب نحیما (باب سیزدهم , آیه 60 - 90) آمده است : در آن روزها نیز بعضى يهوديان را ديدم که زنانی از اشدودیان وعمونیان وموآبیان گرفته بودند ونصف کلام پسران ایشان در زبان اشدودیان بود وبه زبان بهود نمی توانستند به خوبى تكلم کنند, بلکه به زبان اين قوم وآن قوم , بنابراین با ایشان مشاجره نموده , ایشان را ملامت کردم ویعضی از ایشان را زدم وموی ایشان را کندم وایشان را به خدا قسم داده گفتم : دختران خود به پسران آنها مدهید ودختران آنها را به جهت پسران خود وبه جهت خویشتن مگیرید! آیا سلیمان , پادشاه اسرائیل , در همین امر گناه نورزید؟ ! با آن که در امتهای بسیار پادشاهی مثل او نبود واگر چه او محبوب خدای می بود وخدا او را به پادشاهی تمام اسرائیل نصب کرده بود, زنان بیگانه او را نیز مرتکب گناه ساختند. بيس آيا ما به شما كوش خواهيم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشويم وزنان بیگانه گرفته , به خداى خويش خيانت ورزيم ؟

صفحه 28:
و یکی از پسران بهوباداع بن الیاشیب رییس کهنه , داماد سنبلط حورونی بود, پس او را از نزد خود راندم. ای خدای من | ایشان را به یاد آور, زیرا که کهانت وعهد کهانت ولاویان را بی عصمت ,کرده اند

صفحه 29:
9 SII ESS Gc! 535) Cye pice Adal ‏همان گونه که پیش از این یادآور شدیم , از عبارات تورات برمی آید که ازدواج با‎ ‏بیگانگان به طور کلی ممنوع بوده واز بزرگ ترین گناهان به شمار می آمده وفلسفه این‎ ‏تحریم را نیز تاثیر منفی اين ازدواج در عبادت یهوه , خدای بنی اسرائیل , معرفی کرده‎ ‏است واین تاثير را نیز غیر قابل اجتناب دانسته , تاآن جاکه شخصی مثل سلیمان‎ ‏بر اثر اين نوع ازدواج آلوده شد واز خدای بنی اسرائیل روی برتافت.‎ Jt (OP) ‏دومین علتی که در عبارات فوق برای تحریم ازدواج با بیگانگان ذکر شده , ازست‎ ‏دادن اصالت یهودی وعدم توانایی سخن گفتن به زبان عبری است , که اين نیز خود‎ ‏نوعی انحراف ونقصی بزرگ برای یک فرد یهودی - که بایستی به زبان تورات تسلط‎ ‏کامل داشته باشد. به شمار می آمد وبه همین جهت برای حفظ اصالت زبان خویش , آنان‎ ‏را از ازدواج با بیگانگان , یعنی دیگر ملل منع می نمودند.‎ ‏جالب اين كه در حال حاضر نیز در قانون مدنی اسرأئیل به این مطلب تصریح شده است‎ ‏چنان که در ماده 472 احوال شخصیه آمده : الدین والمذهب من شروط صحةالعقد, فاذا‎ , ‏كان من غير الدين او من مذهب آخر, فلا یجوز العقد بینهما ودر قسمت دیگر همین ماده‎ ‏آمده : ان الزوجین یشترط ان یکونا اسرائیلیین وان یحصل الزواج علی وفق شرع‎ ‏الموسوی وا لکان لغوا. ((06)) همچنین در ماده 000 آمده : لایجوز زواج‎ ‏اجتمع‎ [BE : ‏لیهودی بالویتولا زواج الوثنی باليهردية ((46)) ودر ماده 000 آمده‎

صفحه 30:
‎SS ۵3۵ ۰‏ اثنان بمثل هذا الازدواج المحرم فقد ارتکبا عارا وفاحشةلاینمحیان ایدا ومثل الاولاد المرزوقین من هذا الاجتماع الشنبع کمثل النتاج المولود من مسافدةالخبول. ((0)) همان گونه که ملاحظه می شود, در قانون مدنی اسرائيل نه تنها بيرو آيين یهود بودن شرط صحت عقد ازدواج است , بلکه وحدت مذهبی وکشوری را نیز شرط دانسته اند, بدین معنا که فرقه هایی که به تدریج در یهودیت به وجود آمده اند, نمی توانند از مذاهب دیگر همسر انتخاب کنند, اين بدان می ماند که گفته شود: در اسلام , سنی حنفی نمی تواند از پیروان احمد حنبل همسر برگزیند وبالعکس, در بهود نیز فریسیان نمی توانند با صدوقیان ازدواج کنند. اما شرط اسرائیلی بودن زن وشوهر ظاهرا مربوط به شریعت حضرت موسی (ع) نمی باشد, بلکه از تصمیمات ویژه حکومتی است که ازدواج اتباع اسرائیل را با اتباع غیر اسرائیلی - هر چند یهودی باشند - ممنوع دانسته اند. پرواضح است که اين ممنوعیت معلول عواملی نیست که در تورات به عنوان علت حرمت ازدواج با بیگانه آمده است , بلکه صرفا برای سهولت شناسایی اتباع ورسیدگی به .امور آنان است حاصل اين که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان , یکی به سبب مصونیت اعتقادی پیروان یک دین بوده ویا به جهت حفظ ملیت واصالت نژادی وقومی , ودر آیین یهود که از طرفی آیین خویش را بهترین آیین دانسته وهمه ادیان دیگر را باطل می داند واز

صفحه 31:
‎SS ۵ ۵‏ طرفی فرزندان اسرائیل را قوم برگزیده ومحبوب خدا وبرتر از هر نژاد دیگر می داند, هر دو عامل را در ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در نظر داشته اند ((09)).اما اقوام ومللی که از نظر اعتقادی , خویشتن را برتر از همگان نمی دانند, معمولا در صورت اجتناب از ازدواج با بیگانگان , عامل دوم (یعنی اختلاف نژادی وافتخارات ملی ) را علت این ممنوعیت ذکر می کنند وملت هایی که اسیر حس ناسیونالیستی نیستند وتنها آیین صحيح را آيين خاص خويش مى دانند, هدفشان از اجتناب با بیگانگان , تنها حفظ مصونیت اعتقادی است , ولذا در شرایطی که اوضاع اجتماعی اين مصونیت را بیشتر به خطر اندازد, بر عدم ازدواج با پیروان ادیان دیگر, تاکید بیشتری می کنند وبه همین جهت , تنها در موارد خاصی به مردان پیرو خویش اجازه ازدواج با بیگانگان را می داده اند, مثلا در شرایطی که آنان می توانستند با این ازدواج , همسر خويش وبلكه افراد بيشترى از ملت ديكر را به آيين خويش در آورند, ولی هیچ گاه به زنان پیرو خويش اجازه ازدواج با مردان بيكانه نمى دادند, جه اين كه زنان از موقعيت ضعيف ترى برخوردارند ودر صورت ازدواج با بيكانه , احتمال متاثر شدن آنان از عقيده شوهر ‏.بيشتر است ‏يكى از نويسندكان معاصر مى نويسند: ظاهرا تلاش كثيرى از قانونكذاران بر اين بوده كه فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد كنند ودر نتيجه , نواميس آنها بر اثر ختلاط لطمه اى نبيند واين يا به خاطر اين بوده است كه مردمان مشخصى از آنان

صفحه 32:
ا ‎A‏ ‏یکی از نویسندگان معاصر می نویسند: ظاهرا تلاش کثیری از قانونگذاران بر اين بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد کنند ودر نتيجه ‎ls,‏ آنها بر اثر اختلاط لطمه ای نبیند واین یا به خاطر اين بوده است که مردمان مشخصی از ‎AT‏ ‏دور بمانند, یا از عادات ناپسند بر کنار بمانند وضمنا شاخه نژادی وکرامت آنها ,م حفوظ بماند

صفحه 33:
ازدواج با بیگانگات در ‎J: Os!‏ | آدام متز می نویسد: بزرگ ترین تفاوت اروپا - که در قرون وسطی یکپارچه مسیحی بود - با امپراتوری اسلام , وجود شمار بسیار زیادی غیر مسلمان بین مسلمانان بود, که هم از آغاز مانع وحدت سیاسی کامل بین ملل اسلامی بوده اند. در جامعه اسلامی تغییر دین مجاز نبود, مگر آن که کسی بخواهد مسلمان شود, از این رو پیروان ادیان گوناگون کاملا جدای از یکدیگر می زیستند, اما مسلمان اگر دینش را عوض می کرد, مجازاتش قتل بود, همچنان که در بیزانس مسیحیان مرتد را می کشتند. همچنین ازدواج بين مسلمان وغیر مسلمان جایز ((00)) نبود, چه طبق قانون مسیحی , زن نصرانی نمی توانست به عقد غیر نصرانی در آید, تا مبادا در نتیجه اولاد او از مسیحیت خارج شوند. باز طبق قانون کلیسا مرد نصرانی نیز نمی توانست غیر از زن نصرانی بگیرد, مگر احتمال دهد آن زن وفرزندان او را بدین خود در خواهد آورد, ولی در عمل محال بود مرد نصرانی زن مسلمان بگيرد. ((6)) همچنین بدران ابوالعینین بدران در کتاب العلاقاتالاجتماعیتبین السلمین وغیر المسلمین می تویسد: یکی از دانشمندان مسیحی به نام ابن العسال در مجموعه خود چنین نقل کرده : لارجل ان یتزوج غير المومنات بشرط دخول المراتفی ایمان , فاما لنساءالمومنات فلا یتزوجن بالرجال الخارجین عن الایمان لند .ينقلوهن الى مذاهبهم

صفحه 34:
اا سس ۱ همجنين در همين كتاب آمده : كل امراقمومنةتتزوج غير مومن تخرج عن الجماعة. نز می نويسد: در كتاب خلاصةالقانون آمده : المخالفةفى الدين المسيحى تمنع الزواج ابتداء. و نيز استاد, انور الخطيب مى نويسد: ان من الموانع القانونيظعقد الزواج عند الكاتوليك , يرجع الى الحالةالدينيةللشخص كانتمائه الى ديانته غير ديانةالزوج الاخر, بل ان اختلاف المذهب مانع ايضا. همان گونه که در عبارات فوق ملاحظه می شود, در آیین مسیحیت نيز همانند يهوديت , ازدواج با بیگانگان ممنوع است , ولیکن از آن جا که مسیحیت یک آیین نژادی معرفی نشده ودر این دین از هر فرد انسان , خواه از بنی اسرائیل باشد یا هر ملت دیگر, ایمان به مسیح (ع) پذیرفته است , از اين رو, دیگر وجهی برای ممنوعیت ازدواج برای حفظ افتخارات ملی ونژادی وجود نداشته ولذا در اين آیین , تنها علت ممنوع ازدواج با بیگانگان حفظ مصونیت اعتقادی افراد بوده است وبه همین جهت درباره مردان که به صورت طبیعی از مصونیت بیشتری برخوردارند ‏ آن هم در صورتی که معتقد باشد که می تواند همسر خود را به آیین مسیح (ع) در آورد - اين ازدواج مجاز قلمداد شده , ولی در مورد زنان به صورت مطلق ممنوع شده است. گو این که احتمالا در همین تسامح جزئی نیز تحت تاثیر مکتب اسلام بوده اند. به هر حال , ازدواج با بیگانگان حتی در مورد مردان مسیحی نیز در صورتی که

صفحه 35:
همسر او به آيين غير مسيحى باقى بماند ممنوع است , در حالی که در آیین اسلام چنین .نيست

صفحه 36:
ازدواج با بیگانگان در آیین یا | آن چه مسلم است اين که ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس نیز ممنوع بوده وظاهرا در این آیین نیز ممنوعیت ازدواج با بیگانه بیشتر به جهت دوری از آلودگی اعتقادی وحفظ کیان خانواده بوده است. به عنوان نمونه در کتاب روایت پهلوی آمده : کسی که از دینی که بدان مقر است به دين دیگر رود, مرگ ارزان است (شایسته مرگ است ), زیرا دين بهدینی را رها می کند تا دين بدتر همی گیرد. به سبب گرفتن دين بدتر, مرگ ارزان همی شود, چه آن دینی است که از راه ارث بدو رسیده است , پس خود بدان گناهکار نیست وامروز که یکی دیگر می گیرد, بدان گناهکار باشد واز مرگ ارزانان کسی که به دین بهدینان آید, فورا رستگار شود. ((00)) و نیز آمده : همچنان که مهری ومهربانی خوبدوده کردند, پس مردمان نیز چنان می کردند. همه مردم پیوند وتخمه خويش مى دانستند. هرگز برادر, برادر وخواهر, خواهر را از دوستی رها نمی کرد. همه بی چیزی (فقر ونیاز) وخشکی (قحطی ) از آن جهت به مردمان رسید که مردان از شهر بیگانه , از روستای بیگانه واز کشور بیگانه آمده وزن کردند وهنگامی که زن می بردند, پدر ومادر بر اين گریستند که دختر ما به بردگی همی برند. ((66))

صفحه 37:
ازدواج با ‎REE Ls) 9 GEIR‏ © آيين يهود از همان آغاز به عنوان يك آيين ملی ونژادی مطرح شد, ولذا در گذشته وحال يهوديان هيج كونه تبليغى در جهت يهودى كردن ديكر مردمان نداشته اند وبر فرض اين كه افرادى از غير بنى اسرائيل آيين يهود را مى يذيرفتند, آنها را با بنى اسرائيل برابر نمى دانستند, اما آيين اسلام از همان آغاز به عنوان یک آیین جهانى مطرح شد, جرا كه بيامبر ا كرم(ص)براى همه افراد بشر وبه عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث گردید: وما ارسلناک | رحمتللعالمین ((66)) , ولذا مسلمانان بررعکس بهودیان , تبلیغ وجهاد در مسیر گسترش توحید ومسلمان شدن دیگر ملل را از همان آغاز, وظیفه خود می دانستند وفلسفه اصلی جهاد در اسلام نیز همین بوده است. آیین مسیحیت نیز هر چند براساس عبارات انجیل ((00)) وآیاتی از قرآن , همانند آیین بهود, مخصوص قوم بنی اسرائیل بوده است (ورسولا الی بنی اسرائیل) ((97)) , ولی قدر مسلم از زمانی که کنستانتین , قیصر روم , به آیین مسیحیت گروید, انحصاری بودن اين آیین به فراموشی سپرده شد وآیین تبشیر در مسیحیت به صورت یک اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نیز چنین است , ولذا مسیحیان , همانند مسلمانان در تبلیغ .واشاعه آیین خود کوشا بوده وهستند و نیز بر خلاف بهودیان که خود را ملت برتر وقوم برگزیده خدا می دانستند وهيج كاه دیگر ملتها را با خود برابر نمی دیدند, آیین اسلام همه افراد بشر را فرزند یک پدر ,ومادر می داند ومومنان به اسلام را از هر قوم وملتی که بوده باشند

صفحه 38:
هاچ ‎EEE‏ ‏برادر هم مى شمارد ومى فرمايد: انما المومنون اخوةفاصلحوا بين اخويكم واتقوالله ((©©)) , هرآينه مومنان برادرانند, ميان برادرانتان آشتى بيفكنيد و از خدا بترسيد. و بلكه اسلام از همان آغاز با روح عصبيت وملى كرايى وهركونه نزاد يرستى مخالف بوده وبا شعار ان اكرمكم عندالله اتقيكم ((©©)) وعباراتى مانند: كلكم من آدم وآدم من تراب و: لافخر لعربى على عجمى ولا الابيض على الاسود | بالتقوى كوشيده است كه كرايش هاى ناسيوناليستى را در ميان امت اسلامى ريشه كن سازد وعملا نيز پیامبر(ص)مسلمانان را از هر قوم وملتى كه باشند با يكديكر برابر قرار داده وبا افتخارات تؤادى به شدت مبارزه نموده است. از اين جهت ترديدى نيست كه ممنوعيت ازدواج با بيكانكان در موارد محدودى كه مطرح بود, مبتنی بر حس ملی گرایی وبرتری قومی نبوده است , بلکه بی تردید اين ممنوعیت به جهت مصونیت اعتقادی مسلمانان و دورنگه داشتن آنان از آلودگی .اخلاقی و حفظ اصالت های خانوادگی بوده است

صفحه 39:
شرط برابر بودن در ازدواج ‏ ۲ ۳۲۲۳ « البته روشن است که مقصود ما از الغای افتخارات نژادی در اسلام , اين نيست كه مسلمانان هميشه از اين گونه گرایش های افراطی و ناسیونالیستی بر کنار بوده اند, بلکه برعکس , بعضی از مسلمانان با همه تاکید اسلام بر اصالت ندادن به افتخارات نژادی , آگاهانه یا ناخودآگاه به احساسات ناسیونالیستی تمایل پیدا کردند و برای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله آنها عدم برابری دیگر ملتهای مسلمان با آنان از نظر حق ازدواج بوده است, فی المثل , پس از وفات پیامبر(ص), به خصوص از دوران خلافت خلیفه دوم , برتری جویی قریش بر همه طوایف مسلمان دیگر وبرتری جویی عرب بر غیر عرب آغاز شد. قرشیان خود را اصیل ترین قبیله عرب دانستند وبرای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله اين امتيازات همان بود كه كفتند: خليفه مسلمانان بايد برای هميشه الزاما از قبیله قريش بوده باشد, ودر اين زمينه به روايتى از بيامبر(ص)استدلال نمودند كه آن حضرت فرموده است : آن الائمقمن قریش, براساس این برتری جویی , بالطبع همه پستهای مهم اجتماعی را در درجه اول , حق خود می دانستند. از امتیازات دیگری که آنان برای خود قائل بودند, اين بود که معتقد بودند افراد غیر قرشی همتای قرشیان نيستند, بنابراین , مردان غیر قریش نمی توانند از قریش زن ,بگيرند, ولی قرشیان می توانند از دیگر مسلمانان زن اختیار نمایند

صفحه 40:
اا سس ۱ همان كونه كه اشاره شد, اين برترى جويى از دوران خليفه دوم آغاز شد.كواين كه اولين فردى كه با استدلال به روايت نبوى ان الائمةمن قريش به خلافت رسيد, ابوبكر بود. اين برترى جويى در تمام دوران خلافت عمر وعثمان , بلكه تا بايان دوران بنى اميه به صورت جدی مطرح بود و براثر همین تصور واهى , امتيازات فراوانى در درجه اول براى قرشيان ودر نهايت براى اعراب در نظر كدرفته مى شد وبيدايش خوارج وجنگ هاى خونبارى كه آنان در تاريخ اسلام به وجود آوردند, نشان دادن واكنش در برابر اين قبيل برترى جويى ها بود. خوارج مى كفتند: بيامبر مى فرمود: لا فخر لعربى على عجمى ب | بالتقوى , واين قابل قبول نيست كه آن حضرت فرموده باشد كه براى هميشه بايستى خليفه مسلمانان الزاما از قريش بوده باشد ونيز به روايتى از بيامبر(ص)استدلال مى كردند كه فرموده است : اسمعوا واطيعوا ولوامر عليكم عبد حبشى اجدع , ونيز به كفته خليفه دوم استدلال می کردند که در موقع مرگ گفته بود: اگر سالم , مولاى حذيفه , زنده بود, او را بر شما خلیفه می کردم وحال آن که سالم از رجال قریش نبود وب. البته اعتراض خوارج به برتری طلبان قریش وعرب به جا بود, چرا که مستند آنان روایائی غیر معتبر بود, یعنی در حقیقت پیامبر(ص)هیچ گاه نفرموده بود كه خلفا بایستی .از قریش انتخاب شوند

صفحه 41:
‎SS ۵ ۵‏ بلکه مقصود پیأمبر(ص)از جمله آن الاتمقمن قریش وارئان وامامان بعد از خودش از اهل بیت بود که در روایتی پیامبر تعداد آنها را دوازده تن معرفی کرده بود و اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) وآخرین آنها مهدی (ع) است , ولذا علی (ع) در نهج البلاغه برای رفع اين اشتباه می فرماید: آن الائمقمن قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لاتصلح الولاتمن غیرهم , امامان از قریش هستند, ولی از شاخه بنی هاشم که پیامبر(ص)در یوم الانذار خلیفه بعد از خودش را از میان آنها معرفی کرد و بی گمان او على بن ابى طالب بود, ولذا بيامبر(ص)فرمود: ان الله لم يبعث نبيا ا جعل له من اهله اخا ووزيرا ووارثا ووصيا وخليفةفى اهله فايكم يقوم ويبايعنى , على انه اخى ووزيرى ووصيى ويكون منى بمنزلةهارون من موسى ((00©)) وبه اتفاق است , هيج يى از حاضران که همگی آنان از بنى هاشم بودند, باسخ مثبت نداد, جز على (ع) وسرانجام پیامبر(ص)فرمود: انت یا علی ! بنابراین , سخن پیامبر(ص)در جمله آن الاتمقمن قريش , قضيه حقيقيه نبود, بلکه قضیه خارجیه بوده است که مقصود همان امامان اهل بیت هستند, نه این که هر گروهی از مسلمانان که بخواهند دولتی تشکیل دهند, الزاما بایستی فردی از قریش را به رهبری برگزینند. این تصورات غلط وبرتری جویی های قومی , هرچند بر اثر واکنش های خوارج ونیز قیام ایرانیان بر ضد امویان تا حدودی تعدیل یافت , ولی این سخن که خلافت برای هميشه حق مسلم مردم قریش است , به عنوان یک اصل در میان فرقه های اهل سنت

صفحه 42:
‎SS ۵3۵ ۰‏ باقی ماند وتقریبا همه علمای اهل سنت در کنار صفاتی مانند عدالت وعلم ولیاقت , برای حاکم اسلامی شرط چهارمی هم ذکر نموده اند, که همان قرشیت عجیب اين که در طول تاریخ , شرایط عدالت وعلم ولیاقت در بسیاری از موارد متروک ماند, ولذا کمتر خلیفه ای از بنی امیه وبنی عباس واجد صفات فوق بودند, ولی در وصف قرشیت هیچ گاه اغماضی نشد وعملا در طول تاریخ جزدورانی که عملا اختیاری نبوده است - رهبران جامعه اسلامی را قرشیان تشکیل می داده اند ((60)). همچنین مساله هم کفو نبودن غیر قرشی برای زنان قریش وهم کفو نبودن رجال غیر عرب برای زنان عرب , به صورت حکم فقهی در آثار بسیاری از فقهای اهل سنت باقی ماند. عجیب اين که بعضی از علمای غیر عرب بر این مطلب تاکید بیشتری داشته اند تا علمای عرب , به عنوان نمونه , شمس الدین سرخسی می نویسد: اعلم آن الکفاء‌تفی لنکاح معتبرتمن حیث النسب | علی قول سفیان الثوری ب قيل : انه كان من العرب فتواضع ورای الموالی اکفاء له وابوحنیفکان من الموالی فتواضع ولم یرنفسه کفوا للعرب وحجته فی ذلک قوله(ص): الناس سواسیة‌کاسنان المشط, لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحدیث یویده قوله تعالی : ان اکرمکم عنداله اتقیهکم ب وحجتنا فی نلک :قوله(ص)

صفحه 43:
SS ۲ 3 ۰ الناس سواسيةكاسنان المشط, لافضل لعربى على عجمى وهذا الحديث يويده قوله تعالى : ان اكرمكم عندلله اتقيهكم ب وحجتنا فى ذلك قوله(ص): قريش بعضهم اكفاء لبعض ب والعرب بعضهم اکفاء لبعض قبیلتبقبیلتوالموالی بعضهم اکفاء لبعض رجل برجل ب وما زالت الكفاءتمطلوبةفيما بين العرب حتى فى القتال , بيانه فى قصتبدرب فرجعوا الى رسول الله(ص)واخبروه بذلكى فقال(ص)صدقوا وامر حمزةب بان يخرجوا اليهم فلما لم ينكر عليهم طلب الكفاءقفى القتال ففى النكاح اولى ب والكفاءقفى الحريتفان العبد لايكون كفوا لامراتحرةالاصل , ‎gl (BE)‏ كه كفاتت از جهت قبيله خانواده در ازدواج معتبر است , جز به عقيده سفيان ثورى ب بعضى از دانشمندان در مورد اختلاف نظر ابوحنيفه كه قائل به عدم صحت ازدواج عجم با عرب بود ونظر سفيان ثورى كه آن را مجاز مى دانسته , اظهار داشته اند كه سفيان جون خود عرب بوده تواضع كرده وعقيده به جواز را ابراز داشته , ولى ابوحنيفه كه از عرب نبوده به اين امتياز اعتراف نموده وخود را همتای عرب ندانسته است. دلیل سفیان ثوری در مورد نظر خویش , حدیث نبوی است که می فرماید: مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند, هیچ عربی بر عجم برتری ندارد و موید آن سخن خدای :متعال است که می فرمایدگرامی ترین شما در پیشگاه خداوند, پرهیزگارترین شماست ودلیل ما [در پیروی از نظر ابرحنیفه ]گفتهپیامبر(سص)است که فرمود: افراد قریش همتای یکدیگرند وافراد عرب با یکدیگر برابرند وهر قبیله

صفحه 44:
SS ۵3۵ ۰ كفو قبیله دیگر است وموالی نیز کفو یکدیگرند, هر مردی همتای مردی دیگر است , واز طرفی می دانیم که کفویت در نزد عرب همیشه مراعات می شده , حتی در جنگها نيز اين نکته را مراعات می کردند, چنان که در جنگ بدر موقعی عتبه وب از قریش هماورد می خواستند که همتای آنان باشد وبه پیامبر(ص)خبر داده شد, فرمودند: راست گفتند, وآن گاه علی وحمزه وعبیده را فرمان داد تا با آنان روبه رو شوند, بنابراین , عدم انکار پیامبر(ص)در مقابل تقاضای کفویت در مبارزه , به طریق اولی لزوم کفویت در مورد نکاح را که امر مهم تری است اثبات می کند . همچنین کفویت در آزاد بودن معتبر است , چه این که فرد برده , کفو زن آزاد نخواهد بود . شگفت آور است که عالمی مانند شمس الدین سرخسی به پیروی از ابوحنیفه , امام اكبر اهل سنت - در عین توجه به گفتار پیامبر(ص)که لافخر لعربی علی عجمی وبا توجه به گفته خداوند در قرآن که آن اکرمکم عندالله اتقیکم (که سفیان ثوری براساس این دلایل بر کفویت هر مسلمان با مسلمان دیگر استدلال نموده است )- به ادعای رجال قریش در جنگ بدر که گفتند: مردم مدینه کنو ما نیستند وازرجال قریش کسی را به جنگ ما بفرست , استدلال نموده وبا این دلیل واهی در صدد بر آمده كه عدم كفويت غير عرب با عرب , وعرب را با قريش اثبات نمایند. و حال آن که شخص رسول الّ(ص)دختر عمه خودش , زینب را که از قریش بود به

صفحه 45:
EEE ‏ازدواج آزاد شده خودش , زید بن حارثه در آورد وجویبر, مسلمان سیاه چهره وتهی‎ ‏دست را به خواستگاری دختر یکی از شخصیت های بزرگ مدینه فرستاد ونفرمود که‎ ))99(( ‏اين دو کفو یکدیگر نيستند, وشواهد فراوان دیگر, مانند ازدواج مقدادبن اسرد‎ ‏با دختر زبیر بن عبدالمطلب , که نه تنها قرشیه , بلکه هاشمیه نیز بوده است , در حالی‎ ‏كه مقداد نه هاشمى بود ونه قرشى.‎ ‏در کتاب بحار می خوانیم که پیامبر(ص)روزی به مسلمانان امر فرمود که دختران خود‎ ‏را زودتر شوهر دهند.‎ ‏پرسیدند:آنان را به چه کسانی تزویج نماییم ؟‎ ‏فرمود:با کفو وهمتای خودشان.‎ ‏آنان پرسیدند که همتایشان کیانند؟‎ ‏فرمود: المومنون بعضهم اکفاء بعض , برخی از مومنان همتای برخی دیگرند, سپس قبل‎ ‏از آن که از منبر فرود آید, ضباعه را به همسری مقداد بن اسود در آورد وفرمود: دختر‎ ‏عمه ام را به همسری مقداد در نیاوردم , جز اين که خواستم امر ازدواج آسان گردد.‎ (@@))

صفحه 46:
اسلام آيين فطرّك نكا ۳۲۲۲ ۲ حقيقت اين است كه به حكم آيه قرآن : ويحل لهم الطيبات ويحرم عليهم الخبائث ‎(OS)‏ , وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال مى كند وجيزهاى ناياك را حرام. در اسلام حكمى بر خلاف عقل وفطرت اصيل انسانها وجود ندارد, هر آن جه ياك وبرای آدمیان مفید است , حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاک وبرای بشر مضر است , حرام می باشد, بنابراین به صورت کلی , عقل می تواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد, گو اين که در بعضی موارد جزئی ممکن است فکر بشر از درک خصوصیات آنها عاجز باشد. در مورد ازدواج با بیگانگان نیز چنین است , یعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام وادیان مختلف خط بطلان کشیده ودر بسیاری از مواردی که به بهانه بیگانه بودن شخص , حکم به ممنوعیت ازدواج با او داده اند, اسلام ازدواج را جایز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر -حتی از میان غیر مسلمان - آزاد گذاشته است , البته مشروط به اين که اولا, همسر برگزیده شده از غیر مسلمانان , آلودگی دیگری نداشته باشد, وثانیا, اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد, یعنی فرد مسلمانی که با غیر مسلمان ازدواج می کند وهمچنین جامعه اسلامی , از این ناحیه دچار مشکلات ,نشوند وآسیب نبینند

صفحه 47:
تا —— و به دیگر سخن , آیین اسلام , غبر مسلمانان را مشمول حکم واحدی نمی داند, بلکه در اين زمينه قائل به تفصیل است , یعنی ازدواج با کسانی را که دارای آیین آسمانی اند هر چند در ادامه کار دچار انحرافات عقیدتی نیز شده باشند. در اصل , مجاز شمرده واز سوی دیگر, فقهای اسلام ازدواج با کسانی را که دارای عقیده توحیدی نيستند, مطلقا جایز نمی دانند. قرآن کریم می فرماید: الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذين اوتوا الکتاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من النین اوتوا الکتهاب ((6)) , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است , ونیز زنان .پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب

صفحه 48:
اهل کتاب کیایند؟ ۳۲۲۲ ۲ قبل از اين که به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بیگانگان بپردازیم , لازم است در اين مبحث مشخص کنیم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کیانند وغیر اهل کتاب چه کسانی هستند. اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد, بدین معنا که از دیدگاه فقه اسلامی , پیروان ادیان آسمانی نسبت به افرادی که دارای آیین الهی نیستند, دارای حقوق وامتیازات مساوی نیستند واز نظر نوع برخورد نیز مسلمانان با پیروان ادیان الهی , همانند بهود ونصارا, برخوردی متفاوت از مشرکان وبی دینان داشته ودارند, فی المثل , مسلمانان به پیروان ادیان الهی اجازه می دهند که در عين حفظ عقیده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پرداخت مالیاتی تحت عنوان جزیه , به صورت تحت الحمایه وهم پیمان , زندگی آزادی داشته باشند, ولی از دیدگاه بسیاری از فقها, مشرکان وبی دینان چنین حکمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمایه در جامعه اسلامی زندگی نمایند. چنان که از نظر فقهای اسلام , ازدواج با زنان بهودی ومسیحی , به عنوان یک اصل اولی جایز است , هر چند که اکثر فقهای شیعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جایز دانسته اند, ولی همه فقهای اسلام , ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع ‎care =‏ از آنان هر نوع همخوابگی را - هر چند تحت عنوان بردگی باشد- جایز .ندانسته اند

صفحه 49:
عامل اصلی این برخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان , آیات قرآن کریم است که در برخورد با مشرکان , تحت الحمایگی را ضمن پرداخت مالیات سرانه , مطرح نساخته , ولی درباره اهل کتاب , جنگ را تنها موقعی که آنان پرداخت جزیه را تعهد ننمایند, جایز دانسته است. برهمين اساس , در سوره توبه (آيه ©©) مى خوانيم : قاتلوا الذين لايومنون بالله ولا باليوم ادخر و لايحرمون مها حرم الله ورسوله ولا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتى يعطوا الجزيةعن يدوهم صاغرون, با كسانى از اهل كتاب كه به خدا وروز قيامت ايمان نمى آورند وجيزهايى را كه خدا وبيامبرش حرام كرده است بر خود حرام نمى كنند ودين حق را نمى بذيرند جنك كنيد, تا آن كاه كه به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند. در تفسير آيه فوق , هر جند كه مفسران مباحث كسترده اى را مطرح نموده اند واحيانا اختلاف نظرهايى نيز در فهم آيه داشته اند, ولى آنجه را متفقا تاييد كرده اند, همين نكته است که جنگ با اهل کتاب در صورتی که آنان آمادگی پرداخت جزیه را داشته باشند جایز نیست. همچنین در سوره مائده (آیه 9) آمده است : الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا | تیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذی

صفحه 50:
‎SS ۵3۵ ۰‏ اخدان , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است. ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند. براساس آیه سوره مائده , همگی فقهای اسلام - جز کسانی که اين آیه را منسوخ به آیاتی مانند ولاتمسکوا بعصم الكوافر ((78©)) وب دانسته اند قائل به جواز ازدواج با اهل كتاب هستند وظاهرا تنها بعضى از فقهاى شيعه به قرينه جمله اذا اتيتموهن اجورهن آيه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند, ولى بسيارى از فقهاى شيعه اين دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نيز هستند كه از جمله اين فقها, صاحب جواهر, فقيه بزرك شيعه مى باشد. البته از آن جا كه از نظر آيين يهود ومسيحيت ازدواج زنان يهودى ومسيحى با همه بيكانكان ممنوع است , ونيز از نظر ‎Gat‏ اسلام نيز ازدواج زنان مسلمان با غيرمسلمانان مطلقا ممنوع است , بر اين آيه شريفه عملا اثرى مترتب نبوده , جز اين كه در مواردى زنانى از مسيحيان ويهوديان بر خلاف عقيده دينى خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند, در عين حال اصل بحث در كتب فقهى هميشه مطرح بوده وهست. نكته مهمی که در اين بخش مطرح است اين که به هر حال مقصود قرآن از واژه

صفحه 51:
‎SS ۵3۵ ۰‏ اوتوا الکتهاب در سوره توبه وواژه من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانی هستند؟ آیا مقصود در آیات فوق , تنها مسیحیان ویهودیان هستند ویا اين که اين آیات شامل افرادى غير از اين دو كروه نيز در صورتی که ثابت شود که آنان نیز دارای کتاب آسمانی بوده ودر اصل , اعتقاد توحیدی داشته اند - می شود؟ بسیاری از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب , تنها بهودیان ومسیحیان هستند ودلیل آنان بر اين مطلب آيه دیگری از قرآن است که می فرماید: وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *آن تقولوا انمها انزل الکتهاب علی طائفتین من قبلنها وان کنا عن دراستهم لغهافلين * اوتقولوا لوانا انزل علینا الکتهاب لکنها اهدی منهم ((99)) , این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ايم , بس , از آن بيروى كنيد وبرهيزكار باشيد! باشد که مورد رحمت قرار گیرید * تا نگویید که تنها بر دو طایفه ای که پیش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ایم* یا نگویید که اگر بر ما نیز کتاب نازل می شد, بهتر از آنان به راه هدایت می رفتیم. چه اين که در اين آیه , تنها دو گروه بهودیان ومسیحیان را به عنوان کسانی که پیش از اسلام به آنان کتاب آسمانی نازل شده معرفی می کند واین مطلب هر چند مدعای کسانی است که در صدد بوده اند به عذر اين که دارای کتاب آسمانی نیستند

صفحه 52:
eee ‏از زیربار مسوولیت شانه خالی کنند, ولی به هر حال اینان معتقدند که قرآن ادعای‎ ‏آنان را ظاهرا تایید نموده است , بنابراین , احکام ویژه اهل کتاب در آیات فوق‎ ‏منحصر به همین دو طایفه می باشد که یهودیان ومسیحیان هستند.‎ ‏ولی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شیعه دلالت آیه فوق را بر چنین‎ ‏انحصاری , تمام ندانسته وهر گروه دیگری را که ثابت شود پیش از اسلام دارای کتاب‎ ‏آسمانی واعتقاد توحیدی بوده اند, مشمول همین احکام می دانند ودر نتیجه انعقاد پیمان‎ ‏نمه ونیز ازدواج با آنان را مجاز می دانند.‎ ‏به عنوان نمونه , بعضی از فقهای اهل سنت براساس روایتی که از علی (ع) نقل شده‎ ‏که بر پایه آن , مجوسیان نیز در اصل دارای کتاب آسمانی بوده وپیامبری داشته اند‎ ‏وبعدها دچار انحرافات عقیدتی شده اند ((90)) , آنان را نیز اهل کتاب دانسته اند,‎ ‏ولی اکثر فقها این روایت را از نظر سند معتبر نمی دانند, در عین حال , براساس روایت‎ ‏دیگری از پیامبر(ص)- که بیشتر از طریق اهل سنت نقل شده - که : سنوا بهم سنةاهل‎ ‏الکتاب , انعقاد پیمان نمه را با مجوس مجاز می دانند, ولی ازدواج با زنان آنان را مباح‎ ‏نمی شمارند, چه اين که اين دسته از فقها معتقدند که حلیت ازدواج , مخصوص اهل‎ ‏کتاب است , در حالی که مجوسیان اهل كتاب نيستند ويا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب‎ ‏آسمانی داشته اند وقهرا ازدواج با آنان به حکم آیات عامی که ازدواج با کفار را جایز‎ ‏نمی داند, صحیح نخواهد بود, ولی انعقاد پیمان ذمه به حکم روایت سنوا بهم‎

صفحه 53:
‎SS ۵3۵ ۰‏ سنةاهل الکتاب جایز است , زیرا اين روایت , حکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعمیم داده ومجوس را نیز دارای چنین صلاحیتی دانسته است. ((00)) اکثر فقهای اهل سنت براساس همین روایت نبوی ودلایل دیگر, انعقاد پیمان ذمه را مخصوص اهل کتاب ندانسته واخذ جزیه از همه مشرکان را جایز دانسته اند, به استثنای مشرکان عرب که آنان را از اين حکم مستثنا کردهاند. ((6۳6)) ولیکن حقیقت این است که اهل کتاب منحصر به یهود ومسیحیت نیست , بلکه شامل فرق دیگری نیز که دارای کتاب آسمانی وآئین توحیدی بوده اند می شود, مانند: مجوسیان وپیروان زرتشت وپیروان حضرت ابراهیم وحضرت نوح وب. جمله علی طانفتین من قبلنها همان گونه که علامه طباطباتی (ره ) در تفسیر المیزان مى نويسد: ((©©)) ناظر است به حصر شريعت وقانونى كه امكان داشت در اختيار مسلمانان ومردم عرب قرار كيرد وناظر به انحصار كتاب آسمانى نيست , ولذا از آن جا كه شريعت نوح وابراهيم به دليل كذشت زمان نمى توانست به صورت كتاب شريعت در اختيار مسلمانان قرار كيرد وتنها تورات , به عنوان شريعت در جزيرةالعرب مطرح بود كه آن هم به زبان عبرى بود ونه تنها مسلمانان , بلكه يهوديان ومسيحيان عرب نيز با آن آشنايى نداشته اند. قرآن كريم مى فرمايد: ما بس از تورات موسى قرآن را براى شما نازل كرديم , تا براى .شما كه به زبان عربى آشنا هستيد عذرى نبوده باشد

صفحه 54:
‎SS ۵3۵ ۰‏ جالب اين که آیه 46 و66 همین سوره , یعنی دو آیه قبل از آیه فوق می فرماید: ثم أتينها موسى الكتهاب تمهاما على الذى احسن وتفصیلا لکل شیء وهدی ورحمالعليم بلقهاء ربهم يومنون * وههذا كتهاب انزلنهاه مبهارك فاتبعوه واتقوا لعلكم ترحمون, سيس به موسى كتاب داديم تا بر كسى كه نيكوكار بوده است نعمت را تمام كنيم وبراى بيان هر جيزى ونيز براى راهنمايى ورحمت , باشد كه به ديدار بروردكارشان ايمان بياورند * اين كتابى است مبارك , آن را نازل كرده ايم. بس , از آن بيروى كنيد وبرهيزكار باشيد! باشد كه مورد رحمت قرار كيريد. بنابراين , كتاب تورات براى يهوديان ومسيحيان نازل شده ويس از آن , قرآن به زبان عربى براى مسلمانان نازل كشته وقهرا در اين آيه نظرى به انحصار كتاب آسمانى در تورات نيست. نكته قابل توجه اين كه بسيارى از فقها ومفسران براساس همين آيه شريفه از دو كتاب تورات وانجيل ياد كرده اند, در حالى كه در آيه شريفه , تنها تورات مورد توجه است كه كتاب مشترك يهود ونصارا بوده واساسا هيج نظرى به كتاب انجيل ندارد, جه اين كه مسيحيان در شريعت , تابع مقررات توراتند وحضرت عيسى در آيين يهود تحولاتى به وجود آورده وبه تعبير قرآن بخشى از محرماتى را كه به عنوان عقوبت وكيفر بر يهود حرام شده بود, نسخ فرموده وياره اى از دستورات مربوط به اخلاق واحكام را به اين آيين افزوده است

صفحه 55:
‎SS ۵‏ ولذا در حقیقت انجیل کتاب شریعت نیست , چنان که زبور نیز چنین است , ولی تورات وقرآن دو کتاب شریعتند واستبعادی ندارد که کتاب زرتشت نیز کتاب شریعت باشد, یا صابئین نیز دارای کتاب باشند, ولی چنین منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمی توانستند از آنها استفاده نمایند. مهمتر این که در قرآن کریم در موارد متعددی از کتب نازل شده بر پیامبران دیگر, بلکه از شرایع الهی دیگر بحث شده است , مثلا, آمده است که : شرع لکم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینها الیک ومها وصینها به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدين ولا تتفرقوا فيه كبر على المشركين مها تدعوهم اليه ((©©)) , براى شما آيينى مقرر كرد, از همان گونه كه به نوح توصيه كرده بود واز آنجه بر تو وحى كرده ايم وبه ابراهيم وموسى وعيسى توصيه كرده ايم كه دين را بر ياى نككه داريد ودر آن فرقه فرقه مشويد. تحمل آنجه بدان دعوت مى كنيد بر مشركان دشوار است. بنابراين , شرايع الهى براساس آيه فوق , بنج شريعت است كه همه آنها به اقامه دين وعدم تفرقه فرمان داده اند وبيروان خود را به عبادت خداوند ودورى از شرك دعوت .كرده اند واين همان جيزى است كه بذيرش آن بر مشركان دشوار بوده است ‏حاصل این که شرایع الهی همگی در اصل توحید با یکدیگر متحدند, هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهایی دارند: لکل جعلنها منکم شرعتومنههاجا ولوشهاء اه

صفحه 56:
‎SS ۵ ۵‏ لجعلکم امقواحدقولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فينبئكم بمها كنتم فيه تختلفون ((*6)) , برای هر گروهی از شما شریعت وروشی نهادیم , واگر خدا می خواست همه شما را یک امت می ساخت , ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است , بیازمایدتان , پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست تا از آن جه در آن اختلاف می کردید, آگاهتان سازد. در این زمینه روایتی نیز از امام باقر(ع) نقل شده که دقیقا موید همین برداشت از دو آیه فوق می باشد, متن روایت چنین است : ان اه بعث نوحا الى قومه آن اعبدوا ال واتقوه واطیعون ثم دعاهم الی ال وحده وان یعبدوه ولا یشرکوا به شینا ثم بعث الانبیاء على ذل الى ان بلغوامحمدا(ص)فدعاهم الى ان يعبدوا الله ولا يشركوا به شینا وقال شرع لكم من الدين ما وصى به نوحاب فلما استجاب لكل نبى من استجاب له من قومه من المومنين جعل لكل نبى منهم شرعةومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبيل وسنة ((©:6)). بنابراين , معنا ندارد كه در اين سوره كه موضوع سخن در باب تعدد شرايع است , از انحصار كتاب شريعت در تورات سخنى به ميان آمده باشد. نهايتا ممكن است آيه 0660 انعام در صورت ترديد در آنجه كفته شد مجمل باشد وقهرا براى انحصار كتاب به آنجه بر يهود ونصارا نازل شده , قابل استناد نخواهد بود. نكته مهمتر اين كه از آيه ©© و©© سوره مائده به دست مى آيد كه يهود ونصارا

صفحه 57:
۲۲۲۲۲۲۲۲" وصابئین دارای حکم واحدی هستند ((60)) وهمگی مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمايند: قل يها اهل الکتهاب لستم على شىء حتى تقیموا لتوریهه والانجیل ومها انزل اليكم من ربكم وليزيدن كثيرا منهم مها انزل اليك من ربك طغيهانا وكفرا فلاتاس على القوم الكهافرين * ان الذين امنوا والذين هادوا والصابون والنصهارى من امن بالله واليوم الاخر وعمل صهالحا فلا خوف عليهم ولاهم یحزنون, بگو: ای اهل کتاب | شما هيج نيستيد, تا آن كاه كه تورات وانجيل وآن جه را از جانب بروردكارتان بر شما نازل شده است بر پای دارید.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است , بر طغيان وكفر بيشترينشان بيفزايد, بس بر اين مردم كافر غمكين مباش !* هر آينه از ميان آنان كه ايمان آورده اند ويهود وصابئين ونصارا, هر كه به خدا وروز قيامت ايمان داشته باشد وكار شايسته كند, بيمى بر او نيست ومحزون نمى شود. در اين آيه شريفه , ممكن است ومها انزل اليكم من ربكم علاوه بر تورات وانجيل , ناظر به شرايع ديكر باشد وبه هرحال در اين آيه , صابئين نيز در صورتى كه به وظايف الهى خود عمل نمايند, اهل نجات معرفى شده اند وأكر آيه 00 را به آیه © همين سوره كه مى فرمايد: لكل جعلنها منكم شرعتومنههاجا ولوشهاء الله لجعلكم امتواحدةولكن ليبلوكم فى مها اتيهكم فاستبقوا الخيرات الى الله مرجعكم جميعا ضميمه نماييم , دلالت آيه ياد شده بر اهل نجات بودن بيروان شرايع ديكر روشنتر خواهد شد

صفحه 58:
‎SS ۵3۵ ۰‏ و جالب تر این که آیه هفدهم سوره حج , مجوسیان را نیز در برابر مشرکان ودر ردیف یهود ونصارا ذکر کرده است : آن النین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله يفصل بينهم يوم القيمة. چنانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود, ترديدى باقى نمى ماند كه صابئين ومجوس همانند يهود ونصارا از مشركان نبوده وقهرا اهل كتابند وآيات تحريم ازدواج نمى تواند شامل آنان شود. این مطلب در بررسی آیات دیگر روشنترخواهد شد ((۳)). افزون بر این که روایاتی نیز از پیامبر(ص)رامامان اهل بیت وارد شده که ادعای فوق را تاييد مى كند, به عنوان نمونه , شیعه واهل سنت هر دو روایت کرده اند که مردم مکه , یعنی مشرکان از پیامبر(ص)خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پیمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد. پیامبر پاسخ دادند که جز بااهل کتاب پیمان نمه منعقد نمی کنند. مردم مکه اعتراض كردند كه شما بامجوس هجر ((©©)) بيمان نمه منعقد ساختید, در حالى كه آنان اهل كتاب نيستند, بلكه بيرو آيين مجوس مى باشند. بيامبر(ص)ياسخ داد: مجوسيان نيز بيامبرى داشتند كه او را کشتند وکتابی داشتند که آن را سوزانيدند (بنابراين آنان نيز اهل كتاب هستند) ((©©6))

صفحه 59:
‎SS ۵ ۵‏ به هر حال دلیلی بر اين مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن , تنها بهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عمومیت آیه الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم شامل صابئین ومجوس وهر گروه دیگری نیز که اثبات شود دارای شریعت الهی بوده اند - هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسیع در ميان آنان به جشم بخورد - می شود واصل نیز بر حلیت ازدواج است , مگر آن جا كه دلیلی صریح آن را منع نماید. ظاهرا فقهایی که حکم به جواز نداده اند, بیشتر از باب احتیاط بوده ویا اين که واژه مشرکان را در قرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل یهود ونصارا وب نیز دانسته اند وبه حکم آیه سوره مائده , قدر متیقن از افرادی را که از عمومیت منع خارج شده اند, یهود ونصارا دانسته وبقیه را مشمول عمومیت نهی دانسته اند, وحال آن که در مباحث آینده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قرآن معنای اصطلاحی خاصی دارد وتتها شامل بت پرستان می شود وقهرا غیر از آنان کسان دیگری تحت شمول عمومیت نهی نبوده اند تا نیاز به استثنا داشته باشند وآیه پنجم سوره مائده نیز همین واقعیت را بیان فرموده است ((60)). و شاید علت این که فقهای شیعه با همه قرائن یاد شده , معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بوده اند - یعنی اصل را بر حرمت همه زنانی که اهل کتاب نیستند گذاشته اند. روایاتی باشد که در تفسی رآیه 006 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها

صفحه 60:
‎SS ۵‏ آیه ولاتنکحوا المشرکهات حتی بومن, زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مسلمان نازل شده واز اين مجموع , تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانی که اهل کتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد, حرام می باشد, جز اين که در مورد زنان مجوسی , تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کردن ) جایز شمرده شده وقهرا اين روایات نیز استثنای دیگری است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه , واما باقی زنان محکوم به حرمت خواهند بود. روايات ياد شده به قرار ذیل است : علی (ع) فرموده : واما الایات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصتفی العزيمة, فقوله تعالی ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامتمومنقخیر من مشرکقولو اعجبتکم ولاتتکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمین کانوا ینکحون فى اهل الكتاب من اليهود والنصارى وينكحونهم حتى نزلت هذه الايه نهيا ان ينكح المسلم من المشرك او ينكحونه ثم قال اله تعالى فى سورةالمائدقما نسخ هذه الايتفقال : والمحصنهات من ‎Asis) quill‏ الكتهاب من قبلكم فاطلق الله مناكحتهن بعدان كان نهى وثرک قوله ولاتتکحوا المشرکین حتی یومنوا علی حاله لم ینسخه , ((60)) واما آیاتی که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته , پس از این که حکم لازم داشته , اين آیه است که می فرماید: از

صفحه 61:
SS ee ‏و این به دلیل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن می گرفتند وبه آنها زن می دادند تا‎ ‏آن گاه که اين آیه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ویا به‎ ‏مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند, وسپس در سوره مائده خداوند متعال چیزی‎ ‏فرمود که ناسخ اين آیه است , چه اين که فرموده است : ب از زنان اهل کتاب برای شما‎ ‏حلال است که همسر برگزینید.‎ ‏پس خداوند ازدواج با آنان را در آیه مائده آزاد گذاشت , پس از اين که در سوره بقره‎ ‏از آن منع فرموده بود, ولی بخش دوم آیه بقره را که می فرماید: با مردان مشرک‎ ‏زنان مسلمان را همسر نکنید, همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده‎ ‏است,‎ ‏علامه مجلسی خود در اين باره می نویسد: والمحصنهات من الذين اوتوا الکتهاب من‎ ‏قبلکم فقد احل ال نکاح اهل الکتاب بعد تحریمه فی قوله تعالی فی سورةالبترتولاتتکحوا‎ ‏المشرکهات حتی بومن وانما بحل نکاح اهل الکتاب الذین یودون الجزیةعلی ما یجب فاما‎ ‏اذا کانوا فی دار الشرک ولم یودوا الجزیقلم تحل مناکحتهم.‎ ‏همان گونه که ملاحظه می شود, این روایات حاکی از این است که آنچه در‎ ))060(( ‏مدینه مورد ابتلای مسلمانان بوده , ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر‎ ‏می توانست مورد توجه باشد.‎ ‏یکی از عوامل گرایش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب , بالا بودن مهریه ها‎

صفحه 62:
‎SS ۵ ۵‏ به هر حال روایات فوق گویای این مطلب است که ازدواج با زنان غیرمسلمان , به صورت کلی در اين آیات مورد تحریم قرار گرفته وقهرا جز با دلیل نمی توان از شمولیت اين عنوان کلی - که شامل همه کفار می شود - فردی را خارج ساخت . آنچه به طور قطع از دایره این عموم خارج است , زنان مسیحی ویهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری که در اين زمینه در میان فقهای شیعه مطرح است ), ولذا ازدواج با زنان مجوسی وصابئی وهمه مشرکان , به حکم این آیه , تحریم شده است . البته روایات فوق از نظر سند تمام نیست , ولذا نمی تواند مورد استدلال قرار گیرد وشان نزول این آیات نیز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است , واز طرفی همان گونه که قبلا اشاره کردیم , زنان بهودی ومسیحی بر طبق شریعت خود, ازدواج با افراد مسلمان را حرام می دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند, ولذا ازدواج جز با کنیزان آنها مطرح نبوده است واز طرفی حکم تحریم ازدواج با مشرکان - براساس آنچه قبلا گفته شد - از سال ششم هجرت مطرح گردیده ودر این مدت , مسلمانان تقریبا مشکلات اقتصادی را تاحدود زیادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر اين که زنان مسیحی در مدینه حضور نداشتند وازدواج با زنان یهودی نیز به سبب درگیری بهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر اين است که در آیات تحریمکنیزان اهل کتاب موضوع تحریم نيستند, بلکه آن چه مورد توجه آیه است , زنان آزاد است , چرا که در صورت اضطرار وعدم امکان ازدواج با زنان آزاد ‎

صفحه 63:
‎SS ۵3۵ ۰‏ مسلمان , قرآن دستور می دهد که از کنیزان مسلمان بهره بگيرند, نه از زنان آزاد مشرک. بنابراین براساس اين دسته از روایات غیر معتبر وقرائن غیر قطعی , نمی توان حکم به حرمت ازدواج با همه زنان غیر مسلمان داد تا در نتیجه , اصالةالحرمه - که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است ‏ تثبیت گردد. حاصل اين که آنچه از آیات شریفه می توان استنتاج کرد, حرمت ازدواج به مفهوم عقد است , آن هم در مورد زنان مشرک , ولی در مورد زنان دیگر دلیلی بر حرمت وجود نداشته تا نیازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشیم. نکته دیگری که در این جا قابل توجه است , اين است که براساس شواهد تاریخی , حکم تحریم ازدواج با کفار در سال ششم هجری تشریع شده واگر اهل کتاب نیز مشمول آیات تحریم بودند, ممکن نبود که در سال نهم یا دهم براساس آیات سوره مائده , ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده باشد, وبه دیگر سخن , آیه الیوم احل لکم الطیبهات ((60)) با آیه اولئک یدعون الی النار ((<96)) در سوره بقره از نظر بلاغت سازگار نبود, بنابراین آنچه در سوره بقره مورد تحریم قرار گرفته , غیر از کسانی است که به عنوان طیبات یا در ردیف طیبات در سوره مائده ذکر شده است. از جمله شواهد تاریخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی , مطلبی است که ابوحنیفه دینوری آورده , که در دوران خلافت علی (ع) خلید بن کاس فرماندار خراسان

صفحه 64:
222272727373733 لال " كرديد وهنكامى كه نزديك خراسان رسيد, به او خبر دادند كه مردم نيشابور از اطاعت بركشته اند ويكى از دختران خسرو را كه از كابل آمده , مردم متوجه او شده اند وخليد با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلی (ع) فرستاد. على (ع) به او كفت : آيا دوست دارى تو را يه مسرى اين يرم , یعنی حسن در أورم ؟ كت با كسى كه زير دست ديكرى است ازدواج نمى كنم , ولى اكر دوست داشته باشى با خودت ازدواج مى كنم. على (ع) فرمود: من بيرم واين بسرم جنين خوبيهايى دارد. كفت : تمام خوبيهايش را به خودت بخشيدم. يكى از بزركان دهقانان عراق به نام نرسى كفت : من از خاندان يادشاهى هستم واز خویشاوندان او هستم , او را به ازدواج من در آور. امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهی برو وبا هرکس خواهی ازدواج کن که بر تو چیزی نیست ((9)). اين گونه مطالب نیز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از همخوابگی با زنان مجوسی منعی نداشته اند, ولذا علی (ع) به دختر یاد شده , که بی شک مجوسی بوده وهنوز مسلمان نبوده است

صفحه 65:
‎SS ۵ ۵‏ پیشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را می دهد و مسلمانان نیز کمترین احساس منعی نکرده اند, وموید دیگر, برخورد علی (ع) با اسیران زن ایرانی در دوران خلیفه دوم بود كه درباره آنان فرمود: اینان بایستی مورد تکریم قرار گیرند وبا هرکسی که خود خواهند ازدواج کنند, وبدین ترئیب , شهربانو به ازدواج امام حسین (ع) درآمد وتردیدی نیست که .ایرانیان در زمان پیشنهاد علی (ع) هنوز مسلمان نبوده اند ازدواج با بی دینان وپیروان ادیان غیر توحیدی ‏همان گونه که قبلا گفته شد, معیار حرمت ازدواج با بیگانگان در اسلام , مسائل نژادی وافتخارات ملی وگروهی نیست , بلکه تنها علت اين ممنوعيت , جلوگیری از نفوذ انحرافات عقیدتی در مسلمانان است که اين تحریم نیز در مورد پیروان ادیانی که در اصل توحیدی بوده اند, هر چند که در حال حاضر موحد نیز نباشند استثنا شده وازدواج با اهل کتاب مجاز شمرده شده است , ولی در مورد افرادی که جزء پیروان اديان توحيدى نيستند, آيات وروايات متعددى ازدواج با آنان را منع کرده است . ‏دلیل فقها در حکم به حرمت ازدواج با بیگانگان , در درجه اول قرآن کریم است که در آیات متعددی ازدواج با گروهی از بیگانگان را منع فرموده است ودر مواردی ظاهر آیات , حاکی از منع ازدواج با هر فرد غیر مسلمان است , چه اين که از ازدواج با کفار نهی شده وواژه کافر حتی اهل کتاب را نیز شامل می شود, بر خلاف واژه مشرک که

صفحه 66:
در شمول آن نسبت به اهل کتاب در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد, ولذا یک بار دیگر مجموع آیات ناظر به این مساله را مورد توجه قرار می دهیم, مجموع آیاتی که در قرآن کریم در اين زمینه وجود دارد, آیات ذیل است: 6 . ولا تتکحوا المشرکهات حتی یومن ولامتمومنقخیر من مشرک‌تولو اعجبتکم ولاتتکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنقوالمغفرتباننه ویبین ایهاته للناس لعلهم یتذکرون, ((60)) زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید وکنیز مومن بهتر از آزاد زن مشرک است , هرچند شما را از او خوش آید وبه مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند, زن مومن مدهید و برده مومن بهتر از مشرک است , هر چند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت می کنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش, وآیات خود را آشکار بیان می کند, باشد که بیندیشند. © . يها ايها الذين امنوا اذا جهاء کم المومنهات مههاجرات فامتحنوهن الله اعلم بايمهانهن فان علمتموهن مومنهات فلاترجعوهن الی ‎ou‏ لاهن حل لهم ولاهم يحلون لهن واتوهم مها انفتوا ولاجنهاح علیکم ان تتکحوهن أذا | تیتموهن اجورهن ولا تمسکوا بعصم الکوافر وسئلوا مها انفقتم ‎ginal‏ مها انفقوا نلکم حکم الله يحكم بينكم والله عليم حكيم ‎(ere‏

صفحه 67:
SS ۵ ۵ ای کسانی که ایمان آورده ایدا چون زنان مومنی که مهاجرت کرده اند به نزدتان آیند, بیازماییدشان. خدا به ایمانشان داناتر است, پس اگر دانستید که ایمان آورده اند, نزد کافران بازشان مگردانيد, زیرا اينان بر مردان کافر حلال نیستند ومردان کافر نیز بر آنهاحلال نیستند. وهر جه آن كافران برای اين گونه زنان هزینه کرده اند بپردازید. واگر آنها را نکاح کنید ومهرشان را بدهید, مرتکب گناهی نشده اید وزنان کافر خود را نكه مداريد وهر جه هزينه كرده ايد از مردان کافر بخواهید وآنها نیز هر چه هزینه کرده اند از شما بخواهند. اين حكم خداست. خداميان شما حكم مى كند واو دانا وحكيم است. 9. الزانی لاینکح | زانيةاو مشركةوالزانيةلاينكحهها | زان او مشرک وحرم ذلک علی المومنین, ((60)) مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را نمی گيرد, وزن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمی گیرد, واين بر مومنان حرام شده است. الخبیشهات للخبیئین والخبیثون للخبیثهات والطیبهات للطیبین والطیبون للطیبهات اولئنک مبرون مما یقولون لهم مغفرتورزق کریم , ((60)) زنان ناپاک برای مردان ناپاک ومردان ناپاک برای زنان ناپاک وزنان پاک برای مردان پاک ومردان پاک برای

صفحه 68:
اا سس ۱ زنان باك. آنها از آنجه درباره شان مى كويند منزهند. آمرزش ورزق نيكو براى آنهاست. © . والمحصنهات من النسهاء ا مها ملكت ايمهانكم كتهاب الله عليكم واحل لكم مهاوراء ذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسهافحين فما استمتعتم به منهن فهاتوهن اجورهن فريضةولاجناح عليكم فيمها تراضيتم به من بعد الفريضتان الله كهان عليما حكيما * ومن لم يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنات المومنهات فمن مها ملكت ايمهانكم من فتيهاتكم المومنهات والله اعلم بايمهانكم بعضكم من بعض فانكحوهن باذن اهلهن واتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غير مسهافحهات ولامتخذات اخدان فاذا احصن فان اتين بفهاحشتفعليهن نصف مها على المحصنهات من العذاب ذلك لمن خشى العنت منكم و ان تصبروا خير لكم والله غفور رحيم * يريد الله ليبين لكم ويهديكم سنن الذين من قبلكم ويتوب عليكم والله عليم حكيم , ((00©)) و نيز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند, مكر آنها كه به تصرف شما درآمده باشند از كتاب خدا بيروى كنيد, جز اينها زنان ديكر هر كاه در طلب آنان از مال خويش مهرى ببردازيد و آنها را به نكاح درآوريد, نه به زنا, بر شما حلال شده اند .و زنانی را كه از آنها تمتع مى كيريد, واجب است كه مهرشان را بدهيد, و بس از مهر معين , در .قبول هر جه هر دو بدان رضا بدهيد كناهى نيست

صفحه 69:
eee ‏هر آینه خدا دانا وحکیم است * هر کس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومن را به‎ ‏نکاح خود در آورد, از کنیزان مومنی که مالک آنها هستید به زنی گیرد, وخدا به ایمان‎ ‏شما آگاهتر است.‎ ‏همه از جنس یکدیگرید, پس بندگان را به انن صاحبانشان نکاح کنید ومهرشان را به‎ ‏نحو شایسته ای بدهید.‎ ‏وباید که پاکدامن باشند, نه زناکار ونه ازآنها که به پنهان دوست می گيرند.‎ ‏وچون شوهر کردند, هرگاه مرتکب فحشا شوند, شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان‎ ‏است , واين برای کسانی است از شما که بیم دارند که به رنج افتند.‎ ‏با این همه , اگر صبر کنید برایتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است * خدا می‎ ‏خواهد برای شما همه چیز را آشکار کند وبه سنتهای پیشینیانتان راه بنماید وتوبه شما را‎ ‏بپذیرد, که خدا دانا وحکیم است.‎ ‏.الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذين اوتوا الکتهاب حل لکم وطعهامکم حل لهم‎ © ‏والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم اذا اتیتموهن‎ ‏اجورهن محصتین غیر مسهافحین ولا متخذی اخدان ومن یکفر بالایمهان فقد حبط عمله‎ ‏,وهو فی الاخرتمن الخهاسرین, ((90)) امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است‎ .طعام اهل كتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است

صفحه 70:
ونیز زنان پارسای مومن وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند. ,وهرکس که به اسلام کافر شود, عملش ناچیز شود ودر آخرت از زیانکاران خواهد بود

صفحه 71:
شان نزول آيات ۵ ۵ ‎SS‏ ‏علامه طباطبائى (ره ) مى نويسد: اولين سوره اى كه بعد از هجرت در مدينه نازل شده , سوره بقره است وسوره ممتحنه قبل از فتح مكه (سال هفتم هجرت ) در مدينه نازل شده وسوره مائده آخرين سوره اى است كه بر بيامبر(ص)نازل شده , ولذا احكام اين سوره در صورت تعارض , ناسخ احکام دیگر است واحکام اين سوره منسوخ نیست , چه اين که آیه پیشین نمی تواند ناسخ آیه پسین (از لحاظ زمان ) باشد ((99)). مرحوم طبرسی می نویسد: آیه 0000 از سوره بقره در مورد شخصی به نام مرئدبن ابی مرئد نازل شده که از جانب پیامبر(ص)ماموریت داشت گروهی ازمسلمانان را كه در مكه بودند بربايد, وهنگامی که مرثد وارد مکه شد, زنی به نام عناق - که سابقه دوستی با وى داشت او را به همخوابكى با خود دعوت كرد واو امتناع كرد وكفت : بايستى از بيامبر(ص)اجازه بگیرم , وبه این مناسبت , آیه 000 بقره ازدواج با مشرکان را حرام اعلام فرموده است , از نويسندكان اهل سنت , سيوطى نيز در تفسير در المنثور همين وجه را از ابن عباس نقل كرده است ((99)). سيوطى مى افزايد كه واقدى از سدى , از انس بن مالك واو از ابن عباس نقل كرده كه آیه 000 به مناسبت ازدواج عبداله بن رواحه با کنیز سیاه پوست مسلمانی نازل شده , جه اين كه روزى عبدالله به جهت كارى كنيزش را آزاد كرد واو به بيامبر(ص)شكايت برد وبيامبر به عبدالله اعتراض كرد واز اين رو عبدالله براى جبران كار خود در صدد ازدواج با كنيزش بر آمد, در حالى كه از نظر عمومى , اين كار

صفحه 72:
‎SS ۵3۵ ۰‏ قبیح به نظر می آمد,یعنی مردم عرب ازدواج با کنیز را نمی پسندیدند, ولذا آیه قرآن نازل شد که ولامقمومنةخير من مشركة, بنابراين , هدف اصلى آيه0)©© , رفع موانع ازدواج با كنيزان است ((06)). بعضى نيز نزول آيه را به مناسبت ازدواج حذيفه دانسته اند كه كنيزى داشت واو را آزاد كرد وبا وى ازدواج نمود. علامه طباطبايى مى فرمايد: مانعى ندارد كه آيه يس از همه اين امور وناظر به همكى نازل شده باشد. واما آيه سوره ممتحنه به مناسبت مهاجرت بعضى از زنان اهل مكه به مدينه ,يس از صلح حديبيه , نازل شده است , زيرا بيامبر(ص)در صلح حديبيه با مشركان مكه عهد نموده بود كه هر فردى از مردم مكه كه مسلمان شود وبه مسلمانان ببيوندد, براساس پیمان صلح , بایستی به مردم مکه بازگردانده شود, ولی مردم مکه الزامی به بازگرداندن فردی که از جمع مسلمانان گريخته باشد ندارند ((96)). اتفاقا زنی از مردم مکه مسلمان شد وبه مسلمانان پیوست وهنگامی که شوهرزن برای بازگردانیدن او مراجعه کرد, پیامبر(ص)فرمود: پیمان حدیبیه مخصوص مردان فراری از مکه است وشامل زنان نمی شود وبه اين مناسبت آیه نازل شد که زنانی که از مردم مکه به مدینه مهاجرت می کنند, بایستی از طرف مسلمانان آزموده شوند ودر صورتی که واقعا به اسلام ایمان داسته باشند, نبایستی به مکه عودت داده شوند

صفحه 73:
‎SS ۵3۵ ۰‏ چرا که نه زنان مومن بر مشرکان حلالند ونه مردان مشرک بر زنان مومن حلالند, بنابراین تنها مسلمانان براساس پیمان صلح ویا حکم ویژه موظفند مهریه ومخارجی را که شوهر آن زن در مراسم ازدواج با این زن مصرف نموده به او بپردازند وسپس ازدواج با آن زن مهاجر برای مسلمانان بلامانع خواهد بود, واز این جهت در مواردی مشابه , مسلمانان ومردم مکه می بایست تنها مهریه زنان فراری از یکدیگر را بپردازند. ‏چه اين که مسلمانان نیز در صورتی که زنانشان به کفر می گراییدند, بایستی به حکم آیه ولاتمسكوا بعصم الكوافر, از ادامه زناشويى با آنان اجتناب مى كردند, جنان كه آيه يازدهم از همين سوره نيز تاكيدى بر مطلب فوق است. ‏علامه طباطبائى مى نويسد: آيه سوم از سوره نور براساس روايات رسيده از ائمه اهل بيت , ناظر به حرمت ازدواج با زنان متهم به زنا بس از اشتهار واقامه حد قبل از توبه مى باشد وبعضى اين آيه را كه مفهوما مى رساند مرد زناكار با زن زانى ومشرك مى تواند ازدواج كند وزن زانى مى تواند با مرد مشرك وزناكار ازدواج كند را منسوخ به آيه )©© بقره دانسته اند, جه اين كه به اعتقاد بعضى , ازدواج با بیگانگان تا سال ششم هجرت بلامانع بوده وآيه سوره نور, مبين همين مطلب است وبا نزول آيه 4 ©© سوره بقره , | زدواج با مشركان مطلقا ممنوع اعلام شده است. ‏سيوطى در تفسير درالمنثور از احمد حنبل ونسائى وحاكم نيشابورى وابن جرير

صفحه 74:
‎SS ۵ ۵‏ وبيهقى وابوداوود از عبدالله بن عمر روايت كرده اند كه زنى به نام ام فهرول معروف به زنا بود ويكى از مسلمانان در صدد همخوابكى با او بر آمد وبه اين مناسبت آيه سوم از سوره نور نازل شد. و بعضى نيز آورده اند كه يس از هجرت مسلمانان به مدينه , به علت بالا بودن مهر وكرانى قيمتها به زحمت افتادند, ولذا در صدد بر آمدند از زنان معروف براى اطفاى غريزه جنسى استفاده كنند ولذا آيه فوق نازل شده است , واما آيه ©© سوره نور را نيز مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى فرمايد: براساس روايتى از امام باقر(ع) اين آيه همانند آيه سوم , منع از ازدواج مسلمانان با زناكاران مى نمايد وبه همين مناسبت نازل شده كه كروهى از اصحاب در صدد ارتباط با زنان آلوده بوده اند وقرآن آنان را از اين كار برحذر داشته است ((©©)). و اما در مورد آیات سوره نساء, بدون شبهه آیه 06 ناظر به حکم ازدواج موقت است وعلامه طباطبائی می فرماید: اين آیه در نیمه اول سالهای بعد از هجرت پیامبر(ص)به مدینه , نازل شده وبسیاری از اهل سنت معتقدند که اين آیه , ناظر به ازدواج موقت است وبسیاری معتقدند که اين آیه , ناظر به غزوه اوطاس است که پیامبر(ص)براساس آیه شریفه به مسلمانان اجازه داد که از زنان اسیر - پس از سپری ,شدن یک طهر استمتاع جویند ونیز اجازه ازدواج موقت به آنان داده شده است

صفحه 75:
اج ۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲ ۱ بنابراین بسیاری از اهل سنت , این آیه را مربوط به جنگ اوطاس دانسته اند كه بس از فتح مکه وبعد از جنگ حنین رخ داده است وبراساس اين آیه , ازدواج با زنان اسیر, هر چند شوهر دار بوده اند - پس از استبرا- جایز شمرده شده است , چنان که سیوطی در درالمنثور, از احمد ومسلم وترمذی ونسائی وبیهقی وب از ابوسعید خدری روایت نموده است , وبه همین مناسبت , روایتی از پیامبر(ص)نقل شده که فرمود: لاتوطا حامل حتی تضع حمله ولاغیر حامل حتی تحیض. چنان که احمد در مسند وترمذی در صحیح وحاکم در مستدرک , آن را روایت کرده اند ((012)) وبعضی نیز نزول آیه را مربوط به شهر مکه , پس از عمره قضای .بيامبر(ص)دانسته اند ((89))

صفحه 76:
ازدواج با محارم در ایران قبل از 22 ۲ در دوره ساسانی چیزی که بیش از همه دستخوش تصرف و ناسخ و منسوخ و جرح و تعدیل موبدان بود " حقوق شخصی " است. مخصوصا احکام نکاح و ارث به اندازه ای پیچیده و مبهم بود که موبدان هر چه می خواستند می کردند و در اين زمینه اختیاراتی داشتند که در هیچ شریعتی به روحانیان نداده اند (تاریخ اجتماعی ایران» جلد ©؛ صفحه 6). تعدد زوجات در دوره ساسانی جاری و معمول بوده است. زردشتیان عصر اخیر درصدد انکار این اصل هستند ولی جای انکار نیست. همه مورخین نوشته اند» از هرودوت یونانی و استرابون در عصر هخامنشی گرفته تا مورخین عصر حاضر: هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشی می گوید: هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است (مشیرالدوله؛ تاریخ ایران باستان» جلد ششم؛ چاپ جیبی» صفحه 1960). استرابون درباره همین طبقه می گوید: آنها زنان زياد مى كيرند» و با وجود اين زنان غير عقدى بسيار دارند (همان ماخذ» صفحه 966). ژوستن» از مورخان عصر اشكانىء درباره اشكانيان مى كويد: تعداد زنان غير عقدى در ميان آنها و به خصوص در خانواده سلطنتى از زمانى متداول شده بود كه به ثروت رسيده بودند» زيرا زندكانى صحراكردى مانع از داشتن زنان متعدد است (همان ماخذء ‎ale‏ نهم» صفحه 6000). آنچه در ایران باستان در میان طبقه اشراف معمول بوده است چیزی بالاتر از تعدد زوجات. یعنی حرمسرا بوده است. و به همین جهت نه محدود به

صفحه 77:
‎SS ۵ ۵‏ حدی بوده است» مثلا چهارتا یا بیشتر يا کمتر» و نه مشروط به شرطی از قبیل عدالت و تساوی حقوق زنان و توانایی مالی یا جنسی, بلکه همان طور که نظام اجتماعی یک نظام طبقاتی بوده است نظام خانوادگی نیز چنین بوده است کریستن سن محقق دانمارکی در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید: اصل تعدد زوجات اساس تشکیل خانواده به شمار می رفت. در عمل عده زنانی که مرد می توانست داشته باشد به نسبت استطاعت او بود. ظاهرا مردان کم بضاعت به طور کلی بیش از یک زن نداشتند. رئیس خانواده (کنگ خوذای < کدخدا) از حق ریاست دودمان (سرادریه دونگ < سرداری دودمان) بهره مند بود. یکی از زنان» سوگلی و صاحب حقوق کامله محسوب شده و او را " زن ی پادشاییها " (پادشاه زن) یا زن ممتاز می خوانده انده از او پست تر زنی بود که عنوان خدمتکاری داشت و او را زن خدمتکار * زن ی چگاریها < چاکر زن " می گفتند. حقوق قانونی اين دو نوع زوجه مختلف بود... شوهر مکلف بوده که مادام العمر زن ممتاز خود را نان دهد و نگهداری نماید. هر پسری تا سن بلوغ و هر دختری تا زمان ازدواج دارای همین حقوق بوده اند اما زوجه هایی که عنوان چاکر زن داشته اند فقط اولاد ذکور آنان در خانواده پدری پذیرفته می شده است.در کتب پارسی متاخر پنج نوع ازدواج شمرده شده است. ولی ظاهرا در قوانین ساسانی جز دو قسمتی که ذکر شد قسم دیگری نبوده است (ایران در زمان ساسانیان» صفحه 960 - مج

صفحه 78:
ا يا در عهد ساسانى شوهر بر اموال زن ولايت داشت و زن بدون اجازه شوهر حق نداشت در اموال خویش تصرف کند» به موجب قانون زناشويى فقط شوهر شخصيت حقوقى داشت (ايران در زمان ساسانيان» صفحه 060 و تاریخ اجتماعی ایران» جلد ©» صفحه ©©) شوهر مى توانست به وسیله یک سند قانونی زن را شریک خویش سازد؛ در این صورت زن شریک المال می شد و می توانست مثل شوی خود در آن تصرف کند» فقط به این وسیله زوجه می توانست معامله صحیحی با شخص ثالث به عمل آورد (همان مأخذ). هرگاه شوهری به زن خود می گفت: از اين لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خودت هستی» زن بدین وسیله از نزد شوهر خود طرد نمی شد» ولی اجازه می یافت به عنوان " زن خدمتکار " (چاکر زن) شوهر دیگری اختیار کند... فرزندانی که در ازدواج جدید در حيات شوهر اولش می زایید از آن شوهر اولش بود یعنی زن تحت تبعیت شوهر اول باقی می ماند (ایران در زمان ساسانیان» صفحه 000). شوهر حق داشت یگانه زن خود را یا یکی از زنانش را (حتی زن ممتاز خود را) به مرد دیگری که بى آنکه قصوری کرده باشد محتاج شده بود بسپارد (عاریه بدهد)» تا اين مرد از خدمات آن زن استفاده کند؛ رضایت زن شرط نبود. در این صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزندانی که در اين ازدواج متولد می شدند متعلق به خانواده

صفحه 79:
SS a ‏شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب می شدند... این عمل را از اعمال خیر می‎ ‏دانستند و کمک به یک همدین تنگلست می شمردند (ایران در زمان ساسانیان» صفحه‎ ) ‏صفحه9؟‎ & ale ‏و تاريخ اجتماعى ايران»‎ 6.

صفحه 80:
ازدواج با محارم در عهد ساسانی و تال ۲ ازدواج با محارم که سنتی رایج بوده در عهد ساسانی و از دوران پیشین سابقه داشته است» روی همین اساس قرار داشته است. یعنی خاندانها برای اينکه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند کوشش می کرده اند تا حد امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند» و چون اين عمل بر خلاف مقتضای طبع بوده با زور و قدرت مذهب و اينکه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و کسی كه امتناع ورزد جایش در دوزخ است آن را کم و بیش به خورد مردم می داده اند. در کتاب اردای ویرافنامه که آن را به " نیک شاپور " از دانشمندان زمان خسرو اول نوشین روان نسبت داده اند و شرحی از معراج روح است» چنین آمده است که در آسمان دوم روانهای کسانی را دیده است که " خویتک دس " (ازدواج با محارم) کرده بودند و تا جاویدان آمرزیده شده بودند و در دورترین جاهای دوزخ روان زنی را گرفتار عذاب جاودانی دیده زیرا که " خویتک دس " را به هم زده است» سرانجام گفته شده است " ویراف " که روان وی به معراج رفته هفت تن از خواهران خود را به همسری برگزیده است. در کتاب سوم " دینکرت " در اين زمینه اصطلاحات دیگری به کار رفته از آن جمله اصطلاح " نزد پیوند " است که به معنی پیوند با نزدیکان باشد و در این زمینه به پیوند پدر با دختر و برادر با خواهر اشاره کرده اند. " نوسای برزمهر " از روحانیان زردشتی که اين قسمت از دینکرت را تفسیر کرده سودهای بسیاری برای اين گونه

صفحه 81:
زناشویی آورده و گفته است که گناهان جانکاه را جبران می کند (تاریخ اجتماعی ایران» جلد 0 صفحه 90). کریستن سن در کتاب "ایران در زمان ساسانیان" می گوید: اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده یکی از صفات بارزه جامعه ایرانی به شمار می رفت. تا به حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را " خویذوگگس " (در اوستا خوایت ودث) می خواندند این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسکهای مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بود (ایران در زمان ساسانیان» صفحه 66). زر و مخصوصا پارسیان هند در عصر اخیر که احساس شناعت کرده اند و خود آن را ترک کرده اند اخیرا در صدد انکار این عمل شده و از اصل» آن را به عنوان یک سنت زردشتی انکار کرده اند» در صدد بر آمده اند برای کلمه " خویتک دس " تاویل و توجیهی بسازند» کریستن سن می گوید: با وجود اسناد معتبری که در منابع زردشتی و کتب بیگانگان معاصر عهد ساسانی دیده می شود» کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار اين عمل یعنی وصلت با قارب می کنند» بی اساس و سبکسرانه است (همان ,مدرک» صفحه 969)

صفحه 82:
ازدواج با محارم ایر انیا قبل ات ۳۳۳۳۳ن ۳ سعید نفیسی می گوید: چیزی که از اسناد آن زمان حتما به دست می آید و با همه هیاهوی جاهلانه که اخیرا کرده اند از بدیهیات مسلم تمدن آن زمان است این است که نکاح نزدیکان و محارم و زناشویی در میان اقارب درجه اول حتما معمول بوده است (تاریخ اجتماعی ایران؛ جلد 60 صفحه 00). سعید نفیسی آنگاه نصوصی را که در کتب مقدس زردشتیان از قبیل دینکرت آمده است و تصریحاتی که نویسندگان اسلامی از قبیل مسعودی» ابوحیان توحیدی» ابوعلی بن مسکویه کرده اند می آورد و جریان ازدواج قباد با دختر یا خواهر زاده» و ازدواج بهرام چوبین با خواهر؛ و ازدواج مهران گشنسب که بعد مسیحی شد با خواهر خود را یادآور می شود. مرحوم مشیرالدوله در کتاب نفیس خود: " ایران باستان " از استرابون مورخ قدیم یونانی درباره هخامنشیان نقل می کند که: اینها (مغ ها) موافق عاداتشان حتی با مادرانشان ازدواج می کنند (جلد ششم چاپ جیبی» صفحه 960). درباره اشکانیان می گوید: بعضی از مورخین خارجه؛ ازدواج شاهان اشکانی را با اقرباء و خویشان نزدیک با نهایت نفرت ذکر می کنند» چنین نسبتی را " هرودوت به کمبوجیه» و پلوتارک به اردشیر دوم هخامنشی داده اند ولکن بعضی از نویسندگان پارسی زردشتی اين نسبت را رد کرده می گویند. کلمه خواهر را در مورد اشکانیان نباید به معنی حقیقی فهمید» کلیه شاهزاده خانمها را شاهان پارتی خواهر می خواندند زیرا از یک دودمان و خانواده بودند و دختر .عمو و نوه عمو و غيرها نيز در تحت اين عنوان در مى آمدند

صفحه 83:
م آنگاه خود مشيرالدوله اضافه مى كند و مى كويد: ولى جون در تاريخ نويسى بايد حقيقت را جستجو کرد و نوشت» حاق مسئله این است که ازدواج با اقربای خیلی نزدیک در ایران قدیم موسوم به " خوتک دس " پسندیده بوده و ظاهرا جهت آن را حفظ خانواده و پاکی نژاد قرار می دادند (جلد نهم چاپ جیبی» صفحه ©©©6). یعقوبی - مورخ معتبر قرن سوم هجری» که خود ایرانی است نیز می گوید: ایرانیان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج می کردند و اين کار را نوعی صله رحم و عبادت می دانستند (تاریخ یعقوبی» جلد اول» صفحه 92). کریستن سن درباره عيسويان ايران می گوید: آنها نیز به تقلید زردشتیان بر خلاف قوانین مذهبی خود به مزاوجت با اقارب عادت کرده بودند " ماربها " که در سال 6620 (میلادی) جاثلیق عیسویان شده بود بر ضد اين امر که خلاف شرع نصاری بود کوششی فوق العاده کرد (ایران در زمان ساسانیان» صفحه ©66). به هر حال در صدر اسلام» ازدواج با محارم میان زردشتیان امر رائجی بوده است» به همین جهت این مسئله پیش آمده است که گاهی بعضی از مسلمین بعضی از زردشتیان را به علت اين کار» مورد ملامت و دشنام قرار میدادند و آنها را بدین سبب زنازاده می خواندند» اما ائمه اطهار مسلمانان را از اين بدگویی منع می کردند تحت این عنوان که این عمل در قانون آنها مجاز است و هر قومی نکاحی دارند و اگر مطابق شریعت خود

صفحه 84:
‎SS ۵ ۵‏ ازدواج کنند فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند (وسائل الشیعه» چاپ امیربهادر. جلد 0 ابواب مواریث» صفحه 900). و هم در روایات باب حدود آمده است که در حضور امام صادق علیه السلام شخصی از شخص دیگر پرسید که با آن مردی که از او طلبکار بودی چه کردی؟ آن مرد گفت او یک ولدالزنائی است. امام سخت بر آشفت که این چه سخنی بود؟ آن شخص گفت قربانت گردم او مجوسی است و مادرش دختر پدرش است و به همین جهت هم مادرش است و هم خواهرش پس قطعا ولدالزناست. امام فرمود: مكر نه اين است كه در دين آنها اين عمل جايز است و او به دين خود عمل كرده است؟ بس تو حق ندارى او را ولدالزنا بخوانى (وسائل الشيعه؛ جاب اميربهادرء ابواب الحدود» ‎(POO tana‏ صدوق در کتاب توحید» روایتی نقل می کند و همان روایت در وسائل الشیعه ابراب النکاح آمده است که روزی از روزها علی علیه السلام از مردم تقاضا می کرد تا زنده است فرصت را مغتنم شمرده مشکلات خویش را بپرسند و اين جمله را تکرار می کرد: «سلونی قبل آن تفقدونی؛ قبل از آنکه مرا نیابید هرچه می خواهید از من بپرسید» هرجه بپرسید جواب می دهم.» یکی از سوال کنندگان اشعث بن قیس کندی بود» این مرد نسبت به ایرانیان نظر خوشی نداشت» از علی سوال کرد: چرا با مجوس مانند اهل کتاب معامله .مى كنيد و از آنها جزيه مى كيريد و حال آنکه آنها کتاب آسمانی ندارند

صفحه 85:
‎SS ۵ ۵‏ على عليه السلام فرمود آنها کتابی داشته اند» خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و در شریعت آن پيامبر ازدواج با محارم جایز نبود» یکی از پادشاهان آنها در یک شب که مست بود در حال مستی با دختر خویش در آمیخت» مردم آگاه شدند و شورش کردند و گفتند تو دین ما را فاسد کردی و اکنون لازم است بر تو حد جاری کنیم. آن پادشاه نیرنگی اندیشید» به آنها كفت همه كرد آیید و سخن مرا بشنوید» اگر ناصواب بود هر تصمیمی می خواهید بگیرید. مردم جمع شدند و او به آنها گفت: خودتان می دانید که در میان افراد بشر هیچ کس به پای پدر بزرگ و مادر بزرگ ما آدم و حوا نمی رسد» همه گفتند راست است. گفت مگر نه این است که اين دو بزرگوار که صاحب پسران و دختران شدند» همانها را با یکدیگر زن و شوهر قرار دادند؟ گفتند راست می گویی گفت پس معلوم می شود که ازدواج با محارم از قبیل دختر یا خواهر مانعی ندارد. مردم با اين بیان قانع شدند و از آن پس اين رسم» مشروع تلقی شد و مردم عمل کردند (توحید صدوق» چاپ مکنبه الصدوق» صفحه 60 و وسائل الشیعه» جلد 6 صفحه ©©). از این سژالها و جوابها بر می آید که در صدر اسلام زردشتیان زناشویی با محارم را .اجرا می کردند و به همین جهت مورد بحث و پرسش واقع شده است

صفحه 86:
ازدواج با محارم در دین ‎IGEN‏ © فقهای اسلامی نیز» اعم از شیعه و سنی» و اعم از ایرانی و غیر ایرانی» در ابواب مختلف فقه بحث ازدواج با محارم در نزد زرتشتیان را به عنوان یک مسئله که در خارج مصداق دارد طرح و بحث میکرده اند» اين فقهاء غالبا ایرانی بودند و برخی از آنها مانند ابوحنیفه از دو پشت بالاتر مجوسی بوده اند و اگر چنین سنتی در میان زردشتیان رائج نمی بود محال بود که چنین بحثی در فقه صدر اول اسلام طرح شود. شیخ بزرگوار ابوجعفر طوسی در کتاب الخلاف» جلد دوم» کتاب الفرائض مسئله های ‎FES GAAS‏ مسائل مربوط به میراث مجوسی را خصوصا آنگاه که از دو جهت ملاک ارث در او باشد. یعنی مثلا وارث هم مادر متوفی باشد و هم خواهر پدری اوء طرح کرده است و جواب داده است و نظریات سایر فقهای اسلام را نیز منعکس کرده است. انکار وجود چنین سنتی در میان زردشتیان از قبیل انکار بدیهیات است ولی زردشتیان اخیرا برای جندمين بار در تاريخ اين آيين» درصدد تجدید نظر و حک و اصلاح در اصول و فروع .آن بر آمده اند و ناچار دروغهای مصلحتی زیادی را در اين زمینه تجویز کرده اند

صفحه 87:
تاریخچه زندگی زن در ملت های مت 7 منظور ما از امتهای متمدن و پیشرفته آن روز آن امت هائی است که تحت رسوم ملی و عادات محفوظ و موروثی زندگی می کرده اند بدون اینکه رسوم و عاداتشان مستند به .كتابى يا مجلس قانونی باشد. مانند مردم چین و هند و مصر قدیم و ايران و نظائر اينها آنچه در اين باب در بین تمامی اين امتها مشترك بوده » اين بود كه زن در نظر اين اقوام هیچگونه استقلال و حریت و آزادی نداشته » نه در اراده اش و نه در اعمالش ‏ بلکه در همه شون زندگی اش تحت قیمومت و سرپرستی و ولایت بوده ۰ هیچ کاری را از پیش خود منجز و قطعی نمی کرده » و حق مداخله در هیچ شانی از شزون اجتماعی را نداشته .است (نه در حکومت » نه درقضاوت » و نه در هیچ شانی دیگر) حال ببينيم با نداشتن هیچ حقی از حقوق ۰ چه وظائفی به عهده داشته است ؟ اولا تمامی آن وظائفی که به عهده مرد بوده به عهده او نیز بوده است ۰ حتی كسب کردن و زراعت و هیزم شکنی و غیر آن » و ثانیا علاوه بر آن کارهاء اداره امور خانه و فرزند هم به عهده او بوده » و نیز موظف بود که از مرد در آنچه می گوید و می خواهد اطاعت کند. البته زن در اینگونه اقوام » زندگی مرفه تری نسبت به اقوام غیر متمدن داشته است » چون اینان دیگر مانند آن اقوام به خود اجازه نمی دادند زنی را بکشند و گوشتشان را بخورند» و بطور کلی از مالکیت محرومشان نمی دانستند» بلکه زن فی الجمله می توانست مالك باشد» مثلا ارث ببرد» و اختیار ازدواج داشته باشده گو اينکه ملکیت واختیاراتش در .اینگونه موارد هم » به استقلال خود او نبود

صفحه 88:
‎SS ۵ ۵‏ در اين جوامع مرد می توانست زنان متعدد بگیرد» بدون اینکه حد معینی داشته باشد» و می توانست هر يك از آنان را که داش خواست طلاق دهد» و شوهر بعد از مرگ زنش می توانست بدون فاصله » زن بگیرد» ولی زن بعد از مرگ شوهرش نمی وانست شوهر ‎«ais,‏ و از معاشرت با دیگران در خارج منزل » غالبا ممنوع بود و برای هر يك از اين امت ها بر حسب اقتضای مناطق و اوضاع خاص به خود» احکام و رسوم خاصی بود مثلا امتیاز طبقاتی که در ایران وجود داشت چه بسا باعث می شد زنان از طبقه بالا حق مداخله در ملك و حکومت و حتی رسیدن به سلطنت و امثال آن را داشته باشند» و یابتوانند با محرم خود چون پسر و برادر ازدواج کنند» ولی دیگران که در .طبقه پائین اجتماع بودند چنین حقی را نداشته باشند و مثلا در چین از آنجا که ازدواج نوعی خودفروشی و مملوکیت بود» و زن در اين معامله خود را یکباره می فروخت ۰ قهرا دیگر معقول نبود که اختیارات يك زن ایرانی را داشته باشد» و همینطور هم بود يك زن چینی از ارث محروم بود» و حق آن را نداشت که با مردان و حتی با پسران خود سر يك سفره بنشیند» و مردان می توانستند دو نفری و یا چند نفری يك زن بگیرند» و در بهره گیری از اوء و استفاده از کار او با هم شريك باشند» آن وقت اگر بچه دار می شد غالبا فرزند از آن مردی بود كه كودك به او بیشتر ,شباهت داشت و مثلا در هند» از آنجائی که معثقد بودند زن پیر و مرد و مانند یکی از اعضای بدن او

صفحه 89:
‎SS ۵3۵ ۰‏ است دیگر معقول نبود که بعد از شوهر؛ ازدواج برای او حلال و مشروع باشد بلکه تا ابد بايد بی شوهر زندگی کند و بلکه اصلا نباید زنده بمانده چون گفتیم زن را به منزله عضوی از شوهر می دانستند» و در نتیجه همانطور که بر حسب رسوم خود مردگان را می سوزاندند زن زنده را هم با شوهر مرده اش آتش می زدند» و یا اگر زمانی زنده می ,ماندند» در کمال ذلت و خواری زندگی می کردند زنان هند قدیم در ای ام حیض » نجس و پلید بودند» و دوری کردن از آنان لازم بود» و حتی لباسهایشان وهر چیزی که با دست یا جای دیگر بدنشان تماس می گرفت » نجس و .خبيث بود و مى توان وضع زنان در اين امتها را اينطور خلاصه كرد كه : نه انسان بودند و نه حيوان »بلكه برزخى بين اين دو موجود به حساب می آمدند» به اين معنا كه از زن » به عنوا ن يك انسان متوسط و ضعیف استفاده می کردند» انسانی که هیچگونه حقی ندارد» مگر اینکه به انسانهای دیگر در امور زندگی كمك کند» مثل فرزند صغیر که حد وسطی است بین حیوان و انسان کامل » به سایر انسانها كمك می کند» اما خودش مستقلا حقی ندارد. و تحت سرپرستی و ولایت پدر یا سایر اولیای خویش است ‏ بله بين فرزند صغیرو زن » این فرق بود که فرزند بعد از بلوخش از تحت سرپرستی خارج می شد» .ولی زن تا ابد تحت سرپرستی دیگران بود

صفحه 90:
موقعيت زن در بين كلدائبان + ری * امت هائى كه تاكنون نام برديم » امت هايى بودند كه بيشتر آداب و رسوم شان بر اساس اقتضاء منطقه و عادات موروثى و امثال آن بودء و ظاهرا به هيج كتاب و قانونى تكيه نداشت » در اين میان امت هائی از قبیل کلدانیان و روميان و يونانيان هستند كه تحت ,سیطره قانون و یا کتاب هستند اما کلده و آشورء که قوانین (حامورابی) در آن حکومت می کرد به حکم آن قوانین » زن را تابع همسرش دانسته و او را از استقلال محروم می دانستند. و نیز به حکم آن شریعت » زن نه در اراده اش استقلال داشت و نه در عمل » حتی اگر زن از شوهرش در امور معاشرت اطاعت نمی کرد و یا عملی را مستقلا انجام می داد مرد می وانست او را از خانه بیرون کرده » و یا زنی دیگر بگیرد» و بعد از آن حق داشت با او معامله يك برده را بکند» و اگر در تدبیر امور خانه اشتباهی می نمود مثلا اسراف می کرد» شوهر می توانست شکایتش را نزد قاضی ببرد» و بعد از آنکه جرم او اثبات شده او را در ,آب غرق کند و اما روم » که از قدیمی ترین امتهائی است که قوانین مدنی وضع کرده است » اولین باری که دست به وضع قانون زد» حدود چهار صد سال قبل از میلاد بود كه به تدريج » در صدد تکمیل آن برآمد» و اين قانون » نوعی استقلال به خانه داده » که در آن چهار دیواری دستورات سرپرست خانه واجب الاجراء است » و این سرپرست یا شوهر است و »يا پدر فرزندان که نوعی ربوبیت و سرپرستی نسبت به اهل خانه دارد» و اهل خانه

صفحه 91:
eee ‏بايد او را بپرستند» همانطور که خود او در کودکی پدران گذشته خود را که قبل از او‎ ‏تاسیس خانواده کردند می پرستید» و این سرپرست اختیار تام دارد؛ و اراده او در تمامی‎ ‏آنچه که می خواهد و به آن امر می کند نسبت به اهل خانه اش یعنی زنان و فرزندان نافذ‎ ‏و معتبر است » حتی اگر صلاح بداند که فلان زن و یا فلان فرزند باید کشته شود بايد‎ ‏.بدون چون و چرا اطاعتش می کردند» و کسی نبود که با وی مخالفت کند‎ ‏و زنان خانه یعنی همسر و دختر و خواهر وضع بدتری نسبت به مردان و حتی پسران‎ ‏داشتند» با اينکه مردان و پسران هم تابع محض سرپرست خانه بودند» ولی زنان اصولا‎ ‏جزء جامعه نبودند» و در نتیجه به شکایت آنها گوش نمی دادند» و هیچ معامله ای از‎ ‏ایشان معتبر و نافذ نمی شد؛ و مداخله در امور اجتماعی به هیچ وجه از آنان صحیح‎ ‏نبود» ولی مردان خانه » یعنی اولاد ذکور و برادران سرپرست و حتی پسر خوانده ها‎ ‏(چون در آن روزها پسرخواندگی در میان رومیان و همچنین یونانیان و ایرانیان و‎ ‏اعراب معمول بوده) می توانستند با اجازه سرپرست مستقل شوند» و همه امور زندگی‎ ‏.خود را اداره کنند‎ ‏خانواده را تنها مردان‎ carta ga ‏زنان در روم قدیم جزء اعضای اصلی خانه و خانواده‎ ‏تشکیل می دادند» زنان تابع خانواده بودند» درنتیجه قرابت اجتماعی رسمی که مؤثر در‎ ‏مساله توارث و امثال آنست » مختص در بین مردان بود (مردان بودند که از یکدیگر ارث‎ ‏می بردند» و یا مثلا شجره دودمانشان به وسیله ایشان حفظ می شد) و اما زنان‎

صفحه 92:
‎SS ۵3۵ ۰‏ نه در بین خود خویشاوندی (خواهری و دختر عموئی و غیره) داشتنده و نه در بين خود و مردان » حتی بین زن و شوهر خویشاوندی نبود» بين بسر با مادرش و بين خواهر و ,برادرش و بین دختر و پدرش ارتباط خویشاوندی که باعث توارث شود نبود بلکه تنها قرابت طبیعی (که باعث اتصال زن و مردی به هم و تولد فرزندی از آن دومی شد) وجود داشت ۰ و بسا می شد که همین نبودن قرابت رسمی مجوز آن می شد که با محارم یکدیگر ازدواج کننده و سرپرست خانه » که ولی همه دختران و زنان خانه بود» با دختر خود ازدواج کند» چون ولی دختر و سرپرست او بود همه رقم اختیاری در او .داشت و سخن كوتاه اينكه در اجتماع خانواده » وجود زن در نظر روميان وجودى طفيلى » و زندگیش تابع زندگی مردان بود» زمام زندكى و اراده اش به دست سرپرست خانه بود» كه يا پدرش باشد اگر پدری در خانه بود» ويا همسرش اكر در خانه كسى به نام همسر باشدء ويا مردى ديكر غير آن دوء و سربرست خانه هر كارى مى خواست با او مى .كردء و هر حكمى كه دلش مى خواست مى راند چه بسا می شد که او را می فروخت ‏ و یا به دیگران می بخشید» و یا برای کام گیری به دیگران قرض می داد» و چه بسا به جای حقی که باید بپردازد (مثلا قرض يا مالیات) ‏خواهر یا دخترش را در اختیار صاحب حق می گذاشت

صفحه 93:
‎SS ۵ ۵‏ و چه بسا او را با کتك و حتی کشتن مجازات می کرد تدبیر مال زنان نیز بدست مردان بوده هر چند که آن مال مهریه ای باشد که با ازدواج بدست آورده » و يا با اذن ولى خود کسب کرده باشد» ارث را که گفتیم نداشت و از آن محروم بود» و اختیار ازدواج كردن دختر و زن به دست پدر و یا یکی از بزرگان قوم خود بود» طلاقش هم كه به دست ,شوهر بود و... آری اين بود وضع زن در روم و اما یونان » وضع زن در آنجا و اصولا وضع به وجود آمدن خانواده و ربوبیت و سر .پرستی خانواده » نزديك همان وضع روم بود یعنی قوام و رکن اجتماع مدنی و همچنین اجتماع خانوادگی نزد آنان » مردان بودند» و زنان تابع و طفیلی مردان به حساب می آمدنده و به همین جهت زن در اراده و در افعال .خود استقلال نداشت » بلکه تحت ولایت و سرپرستی مرد بود لیکن همه اين اقوام » در حقیقت قوانین خود راء خودشان نقض کردند» براى اين كه اكر برای زن استقلالی قائل نبودند» باید همه جا قائل نباشنده یعنی همانطوری که يك کودك نه در منافعش مستقل است و نه در جرائمش ۰ باید در مورد زنان نیز | ینطور حکم می کردند که اگر در اراده و اعمالشان آنجا که مثلا می خواهند چیزی بخرند ویا بفروشند مستقل نیستند» در جرائمشان هم مستقل نباشند» یعنی اگر کار خلافی کردند» نباید خودشان .جریمه شوند» و با شکنجه گردند» بلکه باید ولی و سرپرستشان جریمه بپردازد

صفحه 94:
‎SS ۵3۵ ۰‏ ولی همانطور که گفتیم » اين اقوام » طفیلی بودن زن را فقط در طرف منافعشان حکم می کردند. اگر کار نیکی می کردند پاداش آنها به کیسه سرپرست آنها می رفت و اما اگر ,کار بدی می کردند» خودشان شکنجه می شدند و این خود عینا یکی از شواهد و بلکه از دلایلی است که دلالت می کند بر اينکه در تمامی اين قوانين زن را به اين نظر که موجودی است ضیف و جزئی است از اجتماع» اما جزئی ناتوان و محتاج به قیم » مورد توجه قرار ندادند» بلکه به اين دید به او نگاه کرده اند که موجودی است مضرء و مانند میکروبی است كه مزاج اجتماع را تباه مى كندء و صحت آن را سلب می نماید» چیزی که هست می دیدند که اجتماع حاجت حیاتی و ضروری به اين میکروب دارد» زیرا اگر زن نباشد نسل بشر باقی نمی ماند» لذا می گفتند: چاره ای نیست جز اينکه بايد به شاءن وى اعتنا كنيم و وبال امر او را به عهده يس اكر جرمى و خيانتى كرد بايد خودش عذاب آن را بجشدء و اما اگر کار نيكى كرد و سودى رسانيد مردان از آن بهره مند شوند و براى ايمنى از شرش نبايد هيجكاه آزادش گذاشت » که هر کاری خواست بکند» عینا مانند يك دشمن نیرومندی که در جنگ شکست خورده باشد و او را اسیر گرفته باشند» مادام که زنده است باید مقهور و زیر دست باشد» گر کار بدیکند شکنجه می شود و أكر كار نيكى كند تشكر و تقدير أز أو به عمل نمی ايد

صفحه 95:
اا سس ۱ و لگر كسىفرزند بسر نداشته باشد و هماه فرزندانشدختر باشند» در حقیقتبام و هميناعتقاد منشا بيدليشعملة-بنى(فرزندكيرم شد يعنى؛ (عقبو لجاقكور لست باعتثآنشد كه اشخاصب,يسرء بسر ديكوورا فرزند خود بخوانند و ملحقياه خود کنند» و تسمامی‌آثار فسرزند ولقعی‌را در مورد او هم مترتب‌سازند» بسرلی‌اینکه می گفتند خانه لوکه در آن‌فرزند پیسر نیستمحکوم بسه ویرلنی‌و نسل‌صاحب‌غانه محکوم به انقرلض‌لست. لذا ناچار می‌شدند بمچه هاوپسر دیگران‌را فسرزند خود ‎Ay LS cal‏ خی لخودشاننسلشانمنقرض‌نشود و با لينكه مىدلنستند لينف رزند خولندم » فرزند ديكراناستو از نسلديكرانآمدم » مع ذلكفرزند قانونىخود به حسابمى]وردند» و ب4 او اررشمىدادند و از او ارثمىيردند؛ و تمامی‌آثار فرزند .صلبی‌را در مورد او مترتبو جاری‌می‌کردند و وقتى مردى از اين اقوام يقين مى كرد که عقیم است و هرگز بچه دار نمی شود دست به دامن یکی از نزدیکان خود از قبیل : برادر و برادر زاده می شد» و او رابه بستر همسر خود می برد تا با او جماع کند» و از این جماع فرزندی حاصل شده » واو آن .فرزند را فرزند خود بخواند و خاندان او باقی بماند مساله ازدواج و طلاق نیز در یونان و روم نزديك به هم بود» در هر دو قوم تعدد زوجات جائز بود. اما در یونان اگر زن از یکی بیشتر می شد یکی از آن زنان » زن قانونی و .رسمى بود و بقيه غير رسمى

صفحه 96:
وضع زن ‎RETIN USS jes ye‏ " عرب از همان زمانهای قدیم در شبه جزیره عربستان زندگی می کرد» سرزمینی بی آب و علف و خشك و سوزان » و بیشتر سکنه این سرزمین . از قبائل صحرانشین و دور از تمدن بودند» و زندگیشان با غارت و شبیخون » اداره می شد» عرب از يك سوء یعنی از طرف شمال شرقی به ایران و از طرف شمال به روم واز ناحیه جنوب به شهرهای حبشه و از طرف غرب به مصر و سودان متصل بودند» و به همین جهت عمده رسومشان رسوم توحش بود» که در بین آن رسوم » احیانا اثری از عادات روم و ایران و هند و ,مصر قدیم هم ديده مى شد عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتى » بله حرمتی که قائل بود برای بیت و خاندان بود» زنان در عرب ارث نمی بردند» و تعدد زوجات آن هم بدون حدی معین ۰ جائز بود» همچنانکه در یهود نیز چنین است » و همچنین در مساله طلاق برای زن اختیاری قائل نبود» و دختران را زنده به گور می کرد اولین قبیله ای که دست به چنین جنایتی زد» قبیله بنوتمیم بود» و به خاطر پیشامدی بود که در آن قبیله رخ ‎cal‏ و آن این بود که با نعمان بن منذر جنگ کردند» و عده ای از دخترانشان اسیر شدند که داستانشان معروف است » و از شدت خشم تصمیم گرفتند دختران خود را خود به قتل برسانند. و زنده دفن کنند و این رسم نايسند به تدريج در قبائل ديكر عرب نیز معمول گردید. و عرب هرگاه دختری برایش متولد می شد به فال بد گرفته و داشتن چنین :فرزندی را ننگ می دانست بطوری که قرآن می فرماید

صفحه 97:
‎SS ۵3۵ ۰‏ یعنیپدر دختر از شنیدن‌خبر ولاتدخترش, (يتوارىمنا-قوم من‌سوء ما بشریه) خود را از مردم پنهان‌می‌کرد و بر عکس‌هر چه بیشتر دارلوپ سر می‌شد (هر چند پسر خولنده) خوشحالقر می‌گردید؛ و حتويجه زنشوهردارورا كه با او زنا كردم بودء به خود ملحقمىكرد و جه بسا لتفاقمىلفتاد كاه سرلنقوم و زورمندلن» بر سر يكيسرءكه با مادرشزنا كردم بودند نزلع مىكردند؛ و هر يكآنيسر ,را برلی‌خود ادعا می‌نمودند البته از بعضی خانواده های عرب این رفتار هم سرزده » که به زنان و مخصوصا دختران خود در امر ازدواج استقلال داده » و رعایت رضایت و انتخاب خود او را کرده باشند. که این رفتار از عرب » شبیه همان عادتی است که گفتیم در اشراف ایرانیان ,معمول بود» و خود یکی از آثار امتیاز طبقاتی در جامعه است و به هر حال رفتاری که عرب با زنان داشت » ترکیبی بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام متوحش ‎٠‏ ندادن استقلال به زنان در حقوق » و شرکت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حکومت و جنگ و مساله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ايران و روم گرفته بودنده و کشتن آنان و زنده به گور کردن و شکنجه دادن را از اقوام بربری و وحشی اقتباس کرده بودنده پس محرومیت زنان عرب از مزایای زندگی ,مستند به تقدیس و پرستش رئیس خانه نبود» بلکه از باب غلبه قوی و استخدام ضعيف بود

صفحه 98:
و اما مساله (پرستش) در بین عرب اینچنین بود که همه اقوام عرب (چه مردان و جه زنان) بت می پرستیدند» و عقاندی که درباره بت داشتند شبیه همان عقاندی است که صابئین در باره ستاره و ارباب انواع داشتند» چیزی که هست بت های عرب بر حسب اختلافی که قبائل در هواها و خواسته ها داشتند مختلف مى شد ستارگان و ملائکه (که به زعم ایشان دختران خدا هستند) را می پرستیدند و از ملائکه و ستاره صورت هایی در ذهن ترسیم نموده و بر طبق آن صورتهاء مجسمه هائی می ساخنند» که یا از سنگ بود و یا از چوب » و هواها و افکار مختلفشان به آنجا رسید که قبیله بنی حنیفه بطوری که از ايشان نقل شده بتى از (خرما) » (كشك) ‎٠‏ (روغن) » (آرد) و... درست کرده و سالها آن را می پرستیدند و آنگاه دچار قحطی شده و خدای خود را خوردند!. شاعری در اين :زمينه جنين كفت اكلت حنيفة ربها--- زمن التقحم و المجاعة لم یحذروا من ربهم -س سوء العواقب و التباعة قبیله بنی حنیفه در قحطی و از گرسنگی پروردگار خود را خوردند ونه از پروردگار |اخود حذر کردند» و نه از سوء عاقبت اين کار پروا نمودند

صفحه 99:
‎SS ۲ ۲ ۲3۵‏ و بسا می شد که مدتی سنگی را می پرستیدند» اما آنگاه که به سنگ زیباتی می رسیدند سنگ اول را دور انداخته و دومی را برای خدائی بر می گزیدنده و اگر چیزی پیدا نمی کردند برای پرستش مقداری خاك جمع نموده و گوسفند شیردهی می آوردند و شیرش را روی آن خاك می دوشیدند» و از آن گل بتی می ساختند و بلا فاصله به دور همان ابت .طواف می کردند و زنان محرومیت و تیره بختی هاتی که در اين جوامع داشتند در دل و فکر آنان ضعفی ایجاد کرد» و این ضعف فکری اوهام و خرافات عجیب و غریبی در مورد حوادث و وقایع مختلف در آنان پدید آورد» که کتب تاریخی اين خرافات و اوهام را ضبط کرده .است و اين بود خلاصه ای از احوال زن در مجتمع انسانی در ادوار مختلف قبل از اسلام » و ,در عصر ظهور اسلام

صفحه 100:
نتایجی كه از آنچه گفته ‎ISIN‏ ‏همانطور که در اول بحث وعده داده بودیم » تمامی سعی خود را در اختصار گوئی بکار :بردیم » و از همه آنچه که گفتیم » جند نتيجه به دست مى آيد اول اينکه : بشر در آن دوران درباره زن دو طرز تفکر داشت » یکی اينکه زن را انسانی در سطح حیوانات بی زبان می دانست » و دیگر اينکه او را انسانی پست و ضعیف در انسانیت می پنداشت » انسانی که مردان ۰ یعنی انسان های کامل در صورت آزادی او از شر و فسادش ایمن نیستند» و به همین جهت باید هميشه در قید تبعیت مردان بمانده و مردان اجازه ندهند که زنان آزادی و حریتی در زندگی خود کسب کنند» نظریه اول با .سيره اقوام وحشی و نظریه دوم با روش اقوام متمدن آن روز مناسب تر است دوم اینکه : بشر قبل از اسلام نسبت به زن از نظر وضع اجتماعی نیز دو نوع طرز تفکر داشت » بعضی از جوامع زن را خارج از افراد اجتماع انسانی می دانستند» و معتقد بودند زن جزء اين هيكل تركيب یافته از افراد نیست ‏ بلکه از شرایط زندگی او است » شرایطی که بشر بی نیاز از آن نمی باشد» مانند خانه که از داشتن و پناه بردن در آن چاره ای ندارده و بعضی دیگر معتقد بودند زن مانند اسیری است که به بردگی گرفته می شود و از پیروان اجتماع غالب است » و اجتماعی که او را اسیر کرده » از نیروی کار اومی کند» و از ضربه زدنش هم جلوگیری می نماید. سوم اینکه : محرومیت زن در اين جوامع همه جانبه بود» و زن را از تمامی حقوقی که ممکن بود از آن بهره مند شود» »محروم می دانستند

صفحه 101:
.مكر به آن مقداری که بهره مندی زن در حقیقت به سود مردان بود» که قیم زنان بودند چهارم اينکه : اساس رفتار مردان با زنان عبارت بود از غلبه قوی بر ضعیف و به عبارت دیگر هر معامله ای که با زنان می کردند بر اساس قریحه استخدام و بهره کشی بودء اين روش امت های غیر متمدن بود» و اما امت های متمدن علاوه بر آنچه که گفته شد این طرز تفکر را هم داشتند که زن انسانی است ضعیف الخلقه » که توانائی آن را ندارد که در امور خود مستقل باشد» و نیز موجودی است خطرناك که بشر از شر و فساد او ایمن نیست و چه بسا که اين طرز تفکرها در اثر اختلاط امت ها و زمان ها در یکدیگر .اثر گذاشته باشند

صفحه 102:
سركذشت زن در ‎DI AS Gc tla‏ | عرب قبل از اسلام زن را موجودی پست و مابین حیوان و انسان یعنی وسیلهای برای ازدیاد نسل و خدمتکاری مىدانست و دختر دار شدن را مصیبت مدانگاشت.(0) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر كاه مشنید که زنش فرزند دختری به دنیا آورده است از شذت خشم و عصبانّت رنگ چهرهاش برمدگشت و به سیاهی مدكراييد همان گونه که قرآن مفرماید:«و ‎GF‏ هم بالأنثى ظل وجهه شنودا وف كَظيمٌ»؛ و جون يكى از آنان را به فرزند دختری مژده مىدادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سیاه مشد و سخت دلتنگ مىگردید.(0)آنها همچنان که بچههای سگ را در آب مداندختند دختران خويش را هم زنده به گور مدکردند تا از ننگ دختر دار بودن بری باشند.(9) و هیچکس هم آنان را در اين عمل» منع یامزاخذه نسکرد؛ حتّی مادران دختران نیز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تتها کسی بود که صاحب حقّ بود و اختیار مرگ و زندگی فرزندانش را داشت.() عرب جاهلیّت به يك همسر اکتفا نسکرد؛ همسران متعتد اختیار مدنمود و این کار او یا به منظور تأمین معاش زن بود» یا برای ازدیاد نسل و فرزند و یا برای تأمین اهداف سیاسی. چون مدخواستند از طریق ازدواجهای متعتد با دخترانی از قبایل متعند» بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بینزایند.(9) با همه اين احوالات» ازدواج در عصر جاهلیّت به شیوههای مختلف و :متفاوتی شکل مدگرفت که در اینجا به برخی از آنان اشاره مدکنیم

صفحه 103:
اا سس ۱ ازدولج «بر لساسيردلختمهريّه»:در لينقسم از ازدواج كه همانقسم مرسوم و.1) متداوللمروزئاستمرد از دختر دلخولهشخواستكارىمدكرد و با تعيينمهريّه مشخصّى اورا به عقد خويثدر مدأورد.(©) ازدواج «متعه»: در لین‌نوع از ازدولج زن‌متتمینیرا به هسری 6 شخصیمعین‌درمدآمد و هنگمیکه متتمعین‌پایانیافت‌خود بسه خود جدلییو طلاق‌بین زنو مرد حاصل‌مشد. در لین‌ازدواج مرد مهریه معیّنییسه زنمپرداختوفرزندلنی‌که در نتیجه این‌پیوند حاصل‌مشدند از حق‌لنتسابو ارب رخوردار بودند. الثّه لين ازدواج از پیمانهای‌زناث فهر هنكام ظهور اسلام بسوده استو قرآن‌کريم به آنلشارم كردم لسسِدِفَمَالسْتَمتَعْتُمَ به مِنْهنَف الوم لْجُو, لُجُورَمْنَهَريضّة و. 9()6(۰) ازدولج «ظعينه»: هر كام در جنكها مردواز مردلنعرب زنيرا به .© لسارتسكرفتاختيار داشتكه با آن‌ازدواج کند و زن‌هم حقهيج كونه ‎sul jel‏ سرپیچیینداشی چون‌جزو دارلیدهایویمحسوبمشد. لین‌ازدواج بدون‌عقد و مهریه للجام. مگرفت(9) ازدولج «شفار»: نوعیاز ازدولج معاوضهاویود؛ به لین‌ترتیب6 که شخصی دختر با خولهر خود را بسه عقد دیگریدآورد و به جاواخذ مهريف متقاً دختر سا خولهر او را زن‌خود مساختدر ایمیان قط رضایتو تمایلردان مهم

صفحه 104:
‎SS ۵ ۵‏ بود و زنان حقّ هیچ اعتراض یا مخالفتی نداشتند و همچون کالایی مبادله مشدند. زن مورد معامله «شغار»» هر کسی از نزدیکان مئوانست باشد: دختر برادر» دختر خواهر» خواهر» دختر و...(00) ازدولج «بدله: لین‌ازدولج به صورتبادله و معاوضه زن‌از سوی 6 شوهرش‌با همسر مرد دیگر شکلسگرفتِ هو مردیکه از زن‌شخص‌دیگری‌خوشش‌مدآمد آدلبو رسوم محیط به او لجازه منداد که به شوهر آن‌زن پیشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ یعنی‌زن‌خویش‌را در لختیار او قرار دهد و زنوىرا در لختيار بكيرد. لين ازدواج همان‌گونه که گفتیم از رلم عوض‌کردنو مبادله بدون‌مهریه بسود و مردی به مرد ديكر مدكفتٍ «لنزل‌اسیعنلمرنك و آنزلدك عن‌لمرلتی»(00) ازدولج «لستبضاع»: نوعی زناشویی‌موقت‌جهتب اردارشدن‌بود. طبقلين. © زناشویی‌لگر مردیتمایلبه داشتنفرزندی با خصایصو ویژگدهای‌خاصنییسود مثلامایل بود که فرزنددلاور و نترسو شجاع و ببك‌یا شاعرینیکو سخنو گنه داشته باشد و... و خود از [نخصايصو كما لتمحروم بسود» زن‌خود را تا مقتمعینی‌طبق قرار داد در لختیار مردی‌که بر خوردار از آن‌صفاتبود قرار مداد تا از وی باردار شود. وقتی‌که زن‌از حیض‌پاك مشد» شوهرشبه وىمدكفبٍ «نزد فلاثى برو ودر اختيار او باشتا زمانوكه از وعباردار شوی» طفل‌حاصلاز اینپیمان متعلقبه شوهر اولی‌زن‌بود و در متی‌هم که زن‌در نزد مرد دوّم بود هیچ

صفحه 105:
اا سس ۱ ارتباطى بين او و شوهر بيشينش نبود و بس از باردار شدن بود كه شوهر نخستين هر زمان كه اراده مدكرد مدتوانست به زن خويش رجوع ‎ors‏ ‏ازدولج «مقن»(ضیزن: یکی‌دیگ از زناشیبهاورایج در دورد .* جاهلیتاین‌بود که اگر شخصیف وتدکرد زنش مثل‌سایر لمواملو شروتبه جاوماندد از او» به وارثانسرسيد. لينارث(ز) در مرحله اؤلبه يسر بزركتعاقسكرفت (اته در صورتیکه آن‌زنننامادریپ سرش‌مدبود). وقتی‌که مردی‌منمرد پسر بزرگش لباسی‌را بسر رویزنپ در خویش‌مدانداختو بدین‌سان‌مسریاو را بسه ارشسبرد. لكر لین‌زن جوانو زیبا بسود و بسر در خود ميلو رغتويه آنزنلحساسسكرد از او بهرهمند ممشد و كرنك با مهريّه جديدووورا به عقد يكىاز برادرانخويشردر مدآورد لينمهريّه جديد هم متعآقبه برادر بزركبود؛ جوزاز حقشرعوخود در مورد زنيدرشبه نفع لنكسىكه علاقهمند به آنزنبود عقبفشينىكرده بود. اكر ميتعيج بسرئنداشت زنبه مردانفاميلة عأ قمدكرفتو هر كدام از لنانكاه به عنواناظهار تمايلو تصاحبوى بيشتر از ديكرانيارجهاوبه سوعزنيرتابسكرد» يا بر سرش ساندلخت صاحبوىمشد. كسىكه صاحبباین‌زن‌مشد لكر مسخولستاو را به همسرىخود بر مدكؤيد و كرنه مدتولنستاو را از ازدواج با ديكراننيز محروم. .كند و آن‌قدر از او نكهدارىكند تا لينكاه عمرشيايانبذيرد

صفحه 106:
‎SS ۵3۵ ۰‏ برخی هم گفتهاند: نکاح «ضیزن» بر ازدواجی اطلاق مشد که در آن مردی با زن پدر خود ازدواج مدکرد. حالا فرقی نمدکرد که پدرش او را طلاق داده باشد یا اين که مرده باشد.(05) ازدولج «رهط»: نوعی‌ازدواج گروهیبود که در آن‌ت-عدادی‌مرد؛ .© با رضایتو تولفق‌همدیگر با زنی‌رابطه زناشوبیبرقرار مىکردند و در مقابل مخارج او را تأمین‌سنمودند ,تعداد این‌مردان‌هیچگاه از دم تن‌تجاوز نمکرد و فسرزندیکه در نتیجه چنین‌ازدواجی‌متوآد مشد در صورتیکه پسسر بود» با تعیین‌مادر به یکیاز آن‌مردانمدرسید. به این‌ترتیبکه چند شبپس از تسود نوزاد» ماد نوزاد ‎AIS‏ ‏مردان‌را مطلبید و سپس‌به یکیاز آنان‌خطابدکرد و بالسم او را صدا مدزد و منگفب لین‌فرزند از آن‌تسو لست‌با این‌کیفیت پسدر طفلرا انتخاب‌دنمود. مردٍ مورد خطاب‌هم. طبق‌آدلبو رسوم معمول حق‌هيچ گونه اخرلضینداشت لگر هم که طفلتولد یافته دختر بود» کسییبه عنوان‌پدر وولنتخابنمشد؛ چون‌هیچ کدام حاضر نبودند پدر یك‌دختر باشند.(06) ازدولج «خدن»: در لین‌نوع زناشویی زنو مرد رلبطه محرمانهای 6 با هم بسرقرار مبکردند که نیاز بسه نفقه و مهریه نداشتٍ‌در ولقي نوعورابطه مبتنى بر دوستیو علاقه. متقابلك بدون!علانرسمىداشتند. لينزناشويىدر عينحا-لكه يك زناشويىمعمولىنبودء باز خاإواز رسميّتفبود وعرفمحيط آن‌را

صفحه 107:
جایز مددانست و مدگفت:«ما آستتر فلا باس و ما ظهر لوْم»؛ هر چیزی که محرمانه و پنهانی باشد مانعی ندار ولی آنچه که آشکار شد مایه ننگ و عار است.(46) ازدواج «جمع»: یکی‌از ستهایعرب‌جاهلیّاین‌بود که از طریق(40 زنانو کنیزانبه جمع. آوریما لو شروت‌سپرداختند. در بازارهایعرب خانههایی‌مییا مساختند و پسرچم خاصّىيبه عنوانعلاستآزادوورود برلىمكانبر با-لهيام آن نصبسكردند. عدّم زيادواز مردم جمع. مشدند و بسه آن‌خانهها مدرفتند. زنانی‌که در لین خانهها جاوداشتند «بفایا» نامیدم مشدند. محیط جاهلیّتتفه تنها لین‌عل‌آنها را محکوم. نسكردء بلكه لكر يكئاز آنانحامله مسشد و فرزندويه دنيا مدآوردء بر گرد او ‎gen‏ ممسشدند و قيافه شناسانرا دعوتسكردند و با كمكلنهاء كودكرا به كسىككاه بيشاز ديكرانبه كودك شباهتداشتملحقمسكردند و او را در آنكودك مبدلنستند.(©0) برخی از تاریخ نگاران» نوع دیگری از ازدواجهای مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذکر شدهاند که در آن» همه برادران با هم به يك زن مشترك اکتفا مدكردند و با او رابطه زناشویی برقرار مىکردند. آنان مدگفتند: برادران در همه چیز هم شریکاند چه مال چه همسر. در این پیمان ریاست با برادر بزرگتر بود. زن» شبها در اختیار او بود و هر يك از آنها با خود عصایی حمل مدکرد. هر وقت یکی از آنان مىخواست با زن خلوت کند» عصای خودش را بر در خیمه مدگذاشت تا علامتی باشد

صفحه 108:
۰ ۵3۵ ۲ ۲ ۲ مس ‎we‏ ‏برای برادران دیگر که بدانند یکی از آنها داخل خیمه است و داخل نشوند.() اعراب آن زمان ازدواج کردن يك مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بين دو خواهر) را اصلاً حرام نسدانستند.(©0)در آخر اين را هم كفته باشيم كه زنان در آن روزكاران» هيج بهرهاى از ارث نداشتند.(©0)

صفحه 109:

صفحه 110:

صفحه 111:
با آرزوی توفیق و تتدرستی برای تمام زوجین کشور عزیز us ww ‏جه‎

رایگان