کسب و کارمدیریت و رهبری

حکایت‌های مدیریتی

صفحه 1:
حکایت های مدیریتی dvedrd@cal.cow ‏تمیه و تنظیم : دکثر احمد ودادی ببد.‎

صفحه 2:
بودند براي محاسبه اعمالش مي‌ايسند. اندكي نگذشته بود كه فر: محاسب میز خود را ترك مي‌کند و صف طولاني را طي کرده و ب سمت مشاور مي‌آید و به گرمي به او سلام کرده و احترام مي‌گذازد. فرشته» مشاور را به اول صف برده و او را بر روي مبل راحتي ۱ مشاور مي‌گوید: ۳ من از ان ترجه شا گام اجه سا فردته اک افراد مسن احترا مي‌شویم. ما يك پردازش اولیه بر روي تمامي کارنامه‌هاي اعمال انجام داده‌ایم و من ساعاتي را که شما به عنوان ساعات مشاوزه. ! براي مشتریان خود اعلام کرده‌اید جمع زدم. بر اساس محاسبه من؛ 9 سال سن داريد!"

صفحه 3:
بهشت و جهنم فردی از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد خداوند دعای او را مستجاب کرد در عالم شهود او وارد اتاقی شد که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند همه گرسنه نا امید و در عذاب بودند هر کدام قاشقی داشت كه به ديك مى رسيد ولى دسته قاشقها بلند تر از بازوى آنها بود 4 طورى كه نمى توانستند قاشق را به دهانشان برسانند ‎Gilde‏ آنها وحشتناك بود !

صفحه 4:
آنگاه ندا آمد :اکنون بهشت را نظاره : او به اتاق دیگری که درست مانند اولی بود وارد شد دیگ غذا..جمعی از مردم ...همان قاشقهای دسته بلند .. ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند آن مرد گفت : نمی فهمم !!|چرا مردم اینجا شادند در حالی که در اتاق دیگر بد بختند؟ با آنکه همه چیزشان یکسان است؟ ندا آمد که ادر اينجا آنها ياد كرفته اند که یکدیگر را تغذیه کنند هر كسى با قاشقش غذا در دهان دیگری می گذارد ن ایمان دارد که کسی هست که در دهانش غذایی

صفحه 5:
گام های کوچک يكي از مربیان بسیار موفق ورزشي پيروزي هاي خود را دستاورد پیشرفت تدريجي و مداوم مي دانست. تيم أو در سپ ‎ee‏ ‏تيم حريف باخت. وي براي جبران اين شکست» طرحي بر پایه "پیش فت ها: کوج و مستمر * ریخت و بازیگان را متقاد کرد که آگر يك از آنها توانايي هاي خود را ت ورزش ند» با آختلاف زيادي از تنها به ميزان صد حريف جلو خواهند افتاد. مربي به بازیکنان گفت که يك درصد رقم بسیار ناچيزي است» أماأكر ‎١١‏ بازيكنء هر يك در ف زميله ورزشي به ميزان يك درصد بهتر بازي کنند» مجموعه اين ارقام به معني ‎7٠‏ ‏7 بازي بهتر است. ‎gt‏ حالي كه براي قهرماني تنها ‎٠١‏ بيشرفت كافي است! ‎ ‎

صفحه 6:
"این که اين استدلال تا چه اندازه درست یا نادرست است»اصلا مهم نیست." مهم اين است که افراد اين هدف را قابل دسترس مي دیدند. همه اطمینان داشتند که مي توانند قدرت خود را به میزان حداقل يك درصد افزايش دهند. این احساس اطمینان و نزديك بودن به هدفه موجب شد که از اين حد نیز فراتر رفتند. جالب اين است بدانيد كه اكثر آنها رکورد خویش ربا بیش از 7/۵ ترقي دادند و بسياري از آنها تا ۸۵۰ بهتر از گذشته شدند. » آنها در سال بعد آسانتر از هميشه مسابقه را بردند .

صفحه 7:
باز سازى دذ ‎٠‏ بر سر كور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است: «كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزركتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرك است من بايد انكلستان را تغيير دهم. بعدها انكلستان را هم بزرك ديدم و تصميم كرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردكي تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. ‎ois‏ ‏در آستانه مرگ هستم مي فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم» شاید مي توانستم دنیا را هم تغيير ‎Coda‏

صفحه 8:
مرد بالن‌سوار و مرد روي زمین © مردي در يك بالن در حال پرواز کردن بود که متوجه شد گم شده است. در حالي که ارتفاع بالن را کم مي‌کرد» مردي را دید. * مرد بالن‌سوار فریاد زد: "ببخشید» مي‌توانید به من کمك کنید. من به دوستم قول دادم که نیم ساعت پیش او را ملاقات کنم» اما حالا نمي‌دانم کجا هستم." * مرد روي زمین پاسخ داد: "بله. شما در يك بالن در ارتفاع حدود 60 متر از سطح زمین معلق هستید. شما از شمال بین ‎FO‏ و 0 درجه عرض جغرافيايي و از غرب بين 606 و ۲ 60 درجه طول جغرافيايي قرار دارید." * مرد بالن‌سوار پاسخ داد: "شما باید مهندس باشید." ۶مرد روي زمین گفت: "بله. از کجا فهميدي؟"

صفحه 9:
مرد بالن‌سوار گفت: "خوب همه چيز‌هايي نظر فني درست است» اما من نمي‌دانم با ‎TOON‏ ‏دادي جكار كنم و در حقيقت هنوز كمشده هستم." مرد روي زمين ياسخ داد: "شما بايد مدير باشيد." مرد بالن‌سوار گفت: "بله من مدیر هستم» اما از كجا فهميدي؟" مرد روي زمین گفت: "خوب. شما نمي‌داني کجا هستي و نمي‌داني کجا مي‌روي. شما قولي داده‌اي اما نمي‌داني آن را چگونه عملي كني و انتظار داري من مشکلت را حل کنم. واقعیت این است که شما دقیقا در همان موقعیت پیش از اب رخوردمان قرار داري اگر چه ممکن است در بیان آن مقذارري خطا داشته باشم."

صفحه 10:
آلیس و گربه آلیس: "لطفاً به من بگو از دام راء باید بروم؟" گربه: "بستگي به این دارید که کجا مي‌خواهي بروي؟” آليس: "خيلي برايم مهم نيست کجا بروم." كربه: "يس مهم نيست از كدام راه بروي."

صفحه 11:
ارزش هاي محوري ا براي آموزش نظا 3 ‎ae 0‏ بدهد. هواي ملد سیب شده بود که کار داشته باشند. ‎nea‏ ‏ناخدا در پل فرماندهي ها ‎ae NS ass ky,‏ اه ‎DOES antes‏ نوري در سمت ‏ی مي‌خورد. ‎ ‏حرکت ‎Age ۹‏ با ۳ ‏بمسيري هستیم که به هم تصادم خو اهیم کرد ‎

صفحه 12:
ناخدا به مأمور ارسال علائم گفت: به آن كشتي علامت بده که رو در روي هم هستیم» توصیه مي‌کنم 000 درجه تغییر مسیر بدهید. جواب علامت اين بود: شما بايد 00)© درجه تغيير مسير بدهيد. ناخدا كفت: علامت بده كه من ناخدا هستم و آنها بايد 0© درجه تغيير مسير بدهند. پاسخ آمد: بهتر است شما 000 درجه تغییر مسیر بدهید. ادر اين هنكام كه ناخدا به خشم آمده بود» تفي به زمين انداخت و گفت: علامت بده که از يك كشتي جنگي علامت فرستاده مي‌شود 00 درجه

صفحه 13:
دازدگي از يك شغل * نجار پيري بود که مي‌خواست بازنشسته شود. او به کار فرمايش كفت كه مي‌خواهد ساختن خانه را رها کند و از / زندكي بي دغدغه در كنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. ‎٠‏ كارفرما از اين كه ديد كاركرش ميخواهد كار را ترك كند ناراحت شد. او از, نجار پیر خواست که به عنوان آخرين ‎IS‏ تنها يك خانه ديكر بسازد. نجار پیر قبول کرد» اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضي نیست. او براي ساختن اين خانه» از مصالح بسیار نامرغوبي استفاده کرد و با بي‌حوصلگي, به ساختن خانه ادامه داد.

صفحه 14:
وقتي کار ساختن خانه به پایان رسید کارفرما براي وارسي خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت : «اين خانه متعلق به توست. اين هديه‌اي است از طرف من براي تو 5 نجار شوکه شده بود. مایه تأسف بود! اگر انست که دارد خانه‌اي براي خودش مي‌سازد. مسلماً به گونه‌اي دیگر کارش را انجام مي‌داد.

صفحه 15:
رقابت سالم در يك کارخانه فولاد» سرپرست شیفت تعداد بهرهاي توليدي يك گروه را در طي هر شیفت ثبت مي‌کرد و مدت‌ها بود که تعداد بهرها از 0 فراتر نمي‌رفت. سرانجام روزي شیفت اول توانست اين رکورد را پشت سر ذارد و يك بهر بیشتر تولید کند. سرپرست شیفت اول يك عدد 2" بزرگ با گچ روي زمین مقابل کوره ثبت کرد. همان گونه که انتظار مي‌رفت» سرپرست شیفت دوم» عدد نوشته شده را دید و رقابت آغاز شد. کارکنان شیفت دوم بر تلاش خود افزودند و صبح روز بعد که شیفت اول سر ۱ کار حاضر شد نه عدد 2" »که ‎ate‏ © را مقابل خود دید. چند هفته بعد این عدد 6 و سپس (00) شد.

صفحه 16:
حل مسئله * پدر روزنامه مي‌خواند اما پسر کوچکش مدام مزاحمش مي‌شود. حوصله پدر سر رفت و صفحه‌اي از روزنامه را که نقشه جهان " را نمایش مي‌داد جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد. ۰ «بیا! كاري برایت دارم. يك نقشه دنیا به تو مي‌دهم. ببینم مي‌تواني آن را دقیقاً همان طور که هست بچيني؟» * و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. مي‌دانست پسرش تمام روز كرفتار اين كار است. اما يك ربع ساعت بعدء يسرك با نقشه كامل بركشت. ‎٠‏ بدر با تعجب برسيد: «مادرت به تو جغرافي ياد داده؟» ‏۱ پسر جواب داد: «جغرافي دیگر جيست؟ يشت اين صفحه ‏تصويري از يك آدم بود. وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم» . ‏دنیا را هم دوباره ساختم.» ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 17:
‎ol‏ جه نجاتت مي‌دهد ‏© خبرنگاري مي‌گوید: به ملاقات ژان کوکتو رفتم. خانه او در حقیقت كوهي از خرت و پرت. قاب عکس» نقاشي‌هاي هنرمندان مشهور و کتاب بود. کوکتو همه چیز را نگه مي‌داشت و علاقه زيادي به هر يك از آن اشیاء داشت. ‏* وسط مصاحبه توانستم از او بپرسم: «اگر این خانه همین الان آتش بگیرد و فقط بتوانید يك چیز با خودتان ببرید کدام يك از اين چیزها را انتخاب مي‌کنید؟» ‎SiS Soe‏ جواب داد: آتش را انتخاب مي‌کنم ‎ ‎ ‎

صفحه 18:
او مشکل ‎fee‏ ۰ هنگامي که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد» با مشکل كوچكي روبرو شد. آنها دریافتند که خودكارهاي موجود در فضاي بدون جاذبه کار نمي‌کنند. (جوهر خودكار به سمت بايين جريان نمويابد و روي سطح كاغذ نميريزد.) براي حل اين مشكل آنها شركت مشاورين اندرسون را انتخابكردند. تحقيقات بيشاز يك دهه طولكشيدء 12ميليون دلار صرف شد و در نهايت آنها خودكاري طراحي كردند كه در محيط بدون جاذبه مي‌نوشت. زیر آب کار مي‌کرد» روي هر سطحي حتي کریستال مي‌نوشت و از دماي زیرصفر تا 90000 درجه " سانتیگراد کار مي‌کرد. * روس‌ها رامحل سادهتري داشتند: آنها از مداد استفاده کردندا

صفحه 19:
درسي از. طبیعت * روزي در جنگلي كلاغي در تمامي طول روز بر روي hae, ‏ره‎ * خرگوش كوچكي او را دید و از او پرسید: "آیا من هم مي توآنم مأند تو تمام روز را در شه اي بنشينم و هيج كاري ‎sac‏ ۰ غ پاسخ داد: "البته» جرا نه". ۰ خرگوش هم زیر همان درخت نشست و استراحت خود را آغاز کرد. * ناگهان سرو کله روباهي پیدا شد. ررباه بريد و خركوش را گرفت و خورد. © نتيجه: براي اينكه بتواني بنشيد كاري انجام ندهي»

صفحه 20:
غاز و سار * غاز ‎chy‏ معاون داشت» اسمش سار بود. ‎SE‏ ‏رفت توي فکر که چطور مي‌تواند از دست او خلاص شود. فكر كردن سبب مرگ او شد چرا که عادت به فکر كردن نداشت بلکه اين سار بود كه عادت داشت برايش فكر کند

صفحه 21:
لا خواست افز ايش حفرق: ۲۰۳۱۵۷۷ ۲0 ۸5 ۲۷۵۱۲۲5 8055 ۴۵۳5 ۸ ‏۸۵۷۲و‎ INCREASE ° One day an employee sends a letter to his boss asking ۱۱۱۲۵۲ ‏مق‎ increase in his salary $$Dear Bo In thi$ life, we all need $ome thing mo$t ۰ de$perately. | think you Should be under$tanding | of the need$ of u$ worker$ who have given $o much $upport including $weat and $ervice to youl pany. | am $ure you will gue$$ what | mean © and re$pond $oon our$ $incerely ° lorman $oh ۰

صفحه 22:
poe employee received this Dear NOrman, _|kNOw you have been working very hard. NOwadays, NOthing much has changed. You must have NOticed that our company is NOt doing NOticeably well as yet. NOw the newspaper are saying the world’s leading ecoNOmists are NOt sure if the United States may go into aNOther recession. After the NOvember presidential _ elections things may turn bad. | have NOthing more to add NOw. You kNOw what | mean. Yours truly, Manager

صفحه 23:
Question & WERS jonestly, we will have these answers in our mind... but * e give different, tailored and suitable answers to the guy 1. Why did you apply for this job? Ans: | have applied for many jobs along with this and you called me now. 2. Why do you want to work for this company? Ans: | have to work for some company who ever gives me a job, | don't have any specific company in mind. . Why should I hire you? . Ans: You have to hire some one, you may give me a try

صفحه 24:
do if this happened? .& Ans: Well, it depends my mindset and mood at that situation... 5. What is your biggest strength? Ans: Basically, daring to join any company who pays me well, without thinking of the fate of company 6.What is your biggest weakness? “Ans: Girls

صفحه 25:
6, 200 ۵۷۷ ۰ rn from it? “Ans: Joining my earlier company and - learnt that | need to jump to get more money, so | am here today 8. What accomplishments in your last position are you most proud of? Ans: Had | accomplished any in my last | “position, why do | need to change my job?, .| could demand more and stay there

صفحه 26:
ANS: Biggest challenge is answering the question Mwhy are you looking for a change" and | started ‘blabbering irrelevantly to overcome that. 10. Why did you leave/ are you leaving your last job? Ans: For the same reason why you left your earlier job 11. What do you want from this job? Ans: If no work is given but keep giving go hikes

صفحه 27:
sand 8 Fyou plan to achieve them? ’ Ans: Make more money and for that keep jumping companies for every 2 yrs 13. Did you hear of our company and what do you know of us? ‘Ans: Yeah, | know that you will ask this, I've gone through your websii

صفحه 28:
۱6 5۵1۵۲۷ 6۵6660 2۵00 w do justify that? (Ans: Well, no one will change job for the same salary, hence, give me 20% extra than what | am getting and that is unpublished industry standard (I Know you will bargain on what ever | _ask, hence, | have already hiked my current salary by 30%)

صفحه 29:
بیسوادان سده [) * بیسوادان سده0 كساني نیستند که نمي‌توانند بخوانند و بنويسند» بلكه كساني‌اند که نمي‌توانند بیاموزند» آموخته‌هاي کهنه را دور بریزند» و دوباره بیاموزیند. The illiterate of the 21st century ° will not be those who cannot read and write, but those who cannot learn, unlearn, and relearn

صفحه 30:
به پایان آمد اين دفتر حکایت همچنان باقیست با تشکروآرزوی توفیق 1

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
34,000 تومان