صفحه 1:
Iranian Labour News Agency
صفحه 2:
ا ا pert ۳
صفحه 3:
خوبان پارسی گوی (6)
گذری و نظری بر شعر امروز
غعرل نات عشق
حسین منزوی
صفحه 4:
صفحه 5:
صفحه 6:
7 نام: حسین منزوی
ل زادهنگام: 1325 خورنز
زادگاه: زنجان
مرگ هنگام: 1383 خوا
7 آرامگاه: زنجان
صفحه 7:
A melee Lod از
نا سياوش از أنش
از كهربا و كافور_
Gr eee 1
از خاموشى ها و فراموشى «أ
صفحه 8:
۱ حسین منزوی, در قالب بآ
۳ oo Sie bb Sa asl one aS ا wir5
Beer] REM aper] eo)
بر |
بلند. كم سابقه و البته دشوار سروده:
در جشم هاى شعله ورت لن روزهء چیزی فرونشسته و
تشر کر نود :
چیزی هم از قبیله ی خاکسترء چیزی هم از سلاله ی آتش بود
وقتی که آن سرود قدیمی راء شوریده وار زمزمه می کردی
۲ ا 1ن
صفحه 9:
تنها فرزند و یادگار زنده یاد حسین منزوی»
«غزل» نام دارد.
در ابتدای دفتر از ترمه و تغزل» چنین
دفتر دفترهایم به غزل غزل هایم:
دخترم غزل منزوی
صفحه 10:
پدر حسین منزوی, «محمد منزوی» هم شعر
می سرود.
" منزوی» ابتدا وارد دانشکده ادبیات دانشگاه
تهران شد؛ اما این رشته را رها کرد.
سپس به رشته ی جامعه شناسی روی آورد؛
heme ملتسن
~~
صفحه 11:
در اشعارش» | ۱7
دارد؛ آن گونه که عشقش به عشق و عشق
بازى و عاشقى در سراسر ابياتش بيداست:
eee mat ert ا |
Peres Sere re) Pert pe. erty
صفحه 12:
*منزوىء كتابى el a sgl يارسى
epee ELIT sy ا ۱[
7 ۹ 7 ا الل erro Fa eye mee
۱9۳ rere Nes
" کتابی a cowl نام Jolis Hed od
کشت و کوی بلند اسعاعیل اراصی با حسین
منزوی.
در کتابی به نام« 00
مهدى ۱
۱
شده است .
صفحه 13:
صفحه 14:
نه فرشته ام نه شیطان
صفحه 15:
صفحه 16:
خیال خام پلنگ من به سوى
و ماه را ز بلندایش, به روی
پلنگ من_ دل مغرورم _ پرید
زد
aS عشق _ ماه بلند من_» وراء
گل شکفته! خداحافظ! , اگر چه لحظه ی
دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن
بود
من و تو آن دو خطیم؛ آری» موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز, به یکدگر نرسیدن
نود
صفحه 17:
شراب خواستم و عمرم» شٌ
فریبکار دغل پیشه, بهان
تسام par ففس می بافت. و۳
بود
ites
صفحه 18:
۲ عشق بعنی... | )|
آن نه عشق است که بتوان بر غمخوارش بر
یا توان طبل زنان بر سر بازارش برد
عشق میخواهم از آنسان که رهایی باشد
هم از آن عشق که منصور سر دارش برد
عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
as که گویند: خسی بود که جوبارش برد
۷ اعا کی اسان که را eds
نه كه کالاش کنی, گویی: طژارش برد
شوکتی بود در این شیوه ی شیرین روزی
عشق بازاری ماء رونق بازارش برد
صفحه 19:
صفحه 20:
سرگشته دلی دارم؛ در وادی حیرانی 80
آشفته سری دارم, ز آشوب پریشانی
طبعی است مشوّش تره از باد خزان در من
وز باد گرو برده, در بی سر و سامانی
از یاد زمان رفته, آن قلعه ی متروکم
تن داده به تنهایی, خو کرده به ویرانی
کورم من و سوتم من؛ پرورده ی لوتم من
روح برهوتم من» عریان و بیابانی
تا خود نفسی دارم, با خود قفسی دارم
زندانی و زندانم» زندانم و زندانی
صفحه 21:
از وهم گرانبارم, چندان که نمی ارم
تا تخته برون آرم» زین ورطه ی طوفانی
فرق است مبان من؛ وین زاهدک پر فن
پیشانی او بر سی, من سک به پیشانی
میناد ببابانقء حاشاک می افشانم
در دشت و نمی دانم» در باغ گل افشانی
سر کشتگی ام چون دید چون حوصله ام
میراث به من بخشید. آواره ی esi Bos
صفحه 22:
Jt ub _ _ -
در به سماع آمده است, از خبر آمدنت ۱ 1
خانه غزلخوان شده از » زمزمه ی در زدنت
خانه ی بی جان ز تو, جان يافته, جانا! چه
عجب ؟!
گر همه من جان بشوم, در اثر آمدنت
حافظ شیپراز مگر, وصف جمال تو کند
وصف نیارست یقین؛ ور نه غزل های منت
یا تو خود اک جان غزل! ای همه دیوان غزل!
لب بگشایی که سخن, وام کنم از دهنت
از همه شیرین دهنان؛ وز همه شیرین سخنان
صفحه 23:
بی که فراقت ببرد» روشنی از چشم تنم
یوسف من! چشم دلم, باز کن از پیرهنت
عشق پی بستن من» بستن جان و تن من
بافته زنجیری از آن» زلف شكن در شكنت
خیز و در این cole toes aul ای از خویشتنت
صفحه 24:
نام من عشق است؛ آبا ۱ ۳
الك A Pe RN ور
با شما طی کرده ام راه درازی رآ
| ا peers pent | می شناسیدم؟
cy et | ee eee ۱
| URINE Sa
cal orang: opi pl az 55 piles wl
من همان خورشیدم؛ امّاء می شناسیدم؟
ياى رهوارش شكسته سنكلاخ دهمر
ol 11 اينى اين افتاده از پا
صفحه 25:
أمى شناسد جشم هايم جهره ۱
همچنانی 103 مى شناسیدم
ree] ری و
در مبنديدم به 1 مى شناسیدم i
Fe] Pe eS eae) اا 0
رودهاى رو به دريا! می شناسیدم |
Dol 0 0000 بهانه تود و فرعى بود
عشق زا
۱
من بریدم بیستون 7
صفحه 26:
as 9 چهره ام را گرچه این ایام
a ۱ می شناسیدم
3 همانم» مهربان سال های دور
رفته ام از يادتان يا مى شنا نتتتدم؟ !)|
صفحه 27:
صفحه 28: