صفحه 1:
بسم الله الرحمن
ن الرحيم
صفحه 2:
درس سوم: تلخ يا شیرین
كتاسييام هلى..أسعان
بپلید پي. هفتم, دويعاول حتوسطه
صفحه 3:
& مقدمه:
انسان زیرک کسی است که برای زندگی خود در جهان آخرت توشه فراهم کند و همواره به فکر زندگی ابدی
خود باشد. در این درس بیان می شود که اگر فقط سرگرم زندگی این دنیا شویم. سرانجامی جز حسر؛
پشیمانی نخواهيم داشت.
صفحه 4:
لأ درس سوم: تلخ یا شیرین
"زيرك
بر روى تخت كران قيمت قصر نشسته بود و به حادثه هاى عجيب امروز فكر مى كرد:
«اين ديكر جه رسمى است؟ جرا مردم شهر همكى در مقابل دروازة شهر جمع شده بودند؟
چرا تا ما دیدند. به طرقم دویدند؟ چرا مرا روی شان ههایشان نشاندند و به قصر آوردند؟ مگر این شهر حاکم و فرمائرا ندرد؟ ۵
شخص دیگری اشتباه گرفته اندا..4
همه چیز برایش مثل یک رویا بود. نمی تولنست باور کند؛ صبح وقتی برای اولین بار وارد این شهر می شد. مسافری تنها و خسته بود و
امشب. سلطان مردم این سرزمین!
صفحه 5:
ل روزها یکی یکی می آمدند و می رفتند. ولی کسی به پرسش های پادشاه جواب درستی نمی دلد. این رفتار مرموز اطرافیان»
أو را بيشتر نكران می کرد. تا انکهروزی-.
مخفیانه لباس مردم عادی شهر را پوشید و از قصر بیرون رفت.
همین طور که قدم زنانبه اطراف نگاه می کرد از زار شلوغ شهر سر درآورد. در شلوغی و سر و صدای بازره هر
کاری بود. با کنجکاوی به اطراف نگاه می کرد که ناگهان گرمی دستی را روی شانه هلیش احساس کرد. سر جایش میی/ کوب
رش را که کرت بربرد مهربانی را دید.
- «جناب سلطان! شما اکنون باید در قصر باشید. با این سر و وضع در بازار جه مى كنيد؟!»
200007 025 دك جه جوامى بدهد ببرمرد او را شناخته بود بريده بريده گفت:
ی جواسم می خواستم آخرمی دید .. .
صفحه 6:
لا پیرمرد لبخندی زد و گفت: از روز ول هم معلوم بود که آدم زیرکی هستید. حتما می خواهید بدانید در لين شهر چه خبر
لست و علت رفتار عجیب مردم این شهر چیست. حالا خوب گوش کنید تا من برایتان توضیح دهم:
مردم لين شهر طبق رسم قدیمی. در روز معینی کنار دروازغ شهر جمع می شوند. آنان اقلین کسی که وارد شهر میٌ
وک او را وان بدشاه خود انتخاب می کنند. آنها تا یک سال؛به تمام دستورات پادشاه عمل می
فرمان بردار او هستند. سال بعد دوباره همگی در کنار دروازظ شهر جمع می شوند. بنابراین. هیچ پادشاهی در این شهر
تواند بیشتر از یک سال بر مردم حکومت کند.
صفحه 7:
| - پس تکلیف پادشاه قبلی چه می شود؟
- او را بر کشتی سوار می کنند و به جزیره ای می برند و در آنجا می گذارند.
- می دانی آن جزبره کجاست؟
- من این موضوع را به پادشاه پیشین نیز گفتم. ولی آنان توجهی نکردند. اگر شما بخواهید. من نشانی ن جزیره رابه شما
خواهم داد.. .
ن شب تا نزدیک صبح در قصر قدم می زد و فکر می کر
تراك نا سال بد در لين فصر در کمال آسایش زندگی کنم و از حکومت لنت ببرم. الان همه چیز شهر در اختیار من است.
اصلاً دليلى ندارد با فكر كردن به آينده؛ خودم را ناراحت كنم .. . اما فقط يك سال؟! بعد از آن جه كار کنم؟ اگر بخواهم این
يك سال را به خوش گذرانی بپردازم. در آن جزیره بدون آب و غذاء بدون خانه و سر يناهء جكونه زندكى كنم؟
انتخاب سختى بود آسايش يك ساله و رنج هميشكى يا يك سال زحمت ودر عوض. راحتى هميشكى؟
صفحه 8:
بالاخره نزدیک صبح تصمیمش را گرفت.
از فرهای لن روز در کنار رسیدگی به کارهای مردم و تلاش صادقانه برای حل مشکلات آنان. با راهنمایی های پیرمرد داناد چند
دوست قابل اعتماد پیدا کرد و برنامه اش را برای آنان توضیح داد. او تمام هدایلیی را که مردم شهر می أوردند. به دوستان نزدیکش
می داد تابا آنها برایش مصالح ساختمانی» نهال های درختان و گلّه های گوسفند خریداری کنند. او هیچ چیز از اموللش را در قصر
كه نمى داشت
بدون آیتکه کسی خبردار شودء یک کشتی از ساحل شهر به جزیره می رفت و مصالح ساخگمانی.
ان و گلههای گوسفندان را با خود به آنجا می ٍ رد. کشاورزان و کارگران مورد اعتماد پادشاه نیز هر روز به همر
از آن پس هر چند روز یک
نهال های در
خدمتکاران نزدیک وی به جزیره می رفتند و...
صفحه 9:
| همه چیز طبق برنامه پیش می رفت تا اینکه یک شب:
نیمه های نی کیان احای کرد نمی تواند دستانش رل حرکت دهد. چشمانش را که باز کرد با ضحنة عجیبی رو به رو شد.
نگهبانان قصر دست و پای سلطان را بسته بودند و می خواستند او را با خودشان ببرند.
ببخشید جناب سلطان! دورف یک ساله حکومت شما به پایان رسیده لست و شما همین حالا باید به همراه ما بیایید.
- كمى به من فرصت بدهید تا آماده شوم.
- متأسفانه چنین جيزى ممكن نيست
- پس لاقل بگذارید وسایل شخص یام را بردارم .. .
- خیلی متأسفم! ما چنین اجازه ای نداریم. دورضُ حکومت شما تمام شده و ما باید شما را در هر حللی که باشید به همراه خود
ببریم.
صفحه 10:
| وقتی او را از در قصر بیرون می بردند. در میان جمعیت انبوهی که آمده بودند تا برای آخرین بار پادشاه را ببینند. چشمش به
پیرمرد دلسوز و دانالفتاد که با رضایت به لو نگاه می کرد.
همین که کشتی به جریره رسید. مأموران؛ سلطان را نزدیک ساحل به لب انداختند و بازگشتند. آنها نمی دانستند که عتط Golf
در بو دشار ورود دوست عريزشان؛ يعنى بادشاه هستند و قصر بزرگ و زیبای او را که در میان باغی قزار داشت"
آراسته اند.
سال ها بعد. مردم آن شهر بزرگ از دریانوردان می شنیدند که در وسط دریا شهری زیبا وبی نظیر هست که.. . (برگرفته از
منازل الآخرة شيخ عباس قمى. با تغيير).
صفحه 11:
7 . فعالیت کلاسی:
للف) به نظر شما اگر پادشاه زیرک به جای کار و زحمت یک ساله. خوش گذرانی و زندگی راحت در قصر رالنتخاب می کرد» جه
ری یه با
ب) اگر کمی فکر کنیم در می یابیم که داستان زیرک شباهت های زیادی با زندگی خود ما در دنیا دارد.
اين شباهت ها را بيدا كنيد و مانند نمونه, جاهای خالی زير را پر کنید.
۱- زيرك كه أولين ياربه آن شهرآمده بودء به راهتمايى نياز داش
ما نيز كه تنها يك بار به اين دنيا مى آییم. برای خوشبختی نیازمند راهنمایی پیامبران هستیم.
۲- اومی توانست تمام وقتش را به استراخت در قصر بپردازد.
عا نيز ممكن است -
صفحه 12:
ان پادشاهی اش خیلی زود سپری شد.
زندگی ما
۴- كمان نمى كرد كه نكهبانان ناكهان نیمه شب به سراغش بیایند
متیر
۵- نگهبانان هنگام رفتن به او اجازة هیچ کاری را ندادند.
یه هنگام رفتن ما نیز ..
۶- او ol جزيرة زیبا در جایی زندگی می کرد که خودش ساخته بود.
۷- اگر زیرک وارد این شهر نمی شد. هرگز نمی توانست روزی پادشاه جزيرة زیبا و ساکنان آن شود.
سایر شباهت ها را با مشورت دوستان و راهتمایی معلمتان بنویسید.
صفحه 13:
7 سرانجام زندگی
با توجه به شباهت های فراوانی که ميان زندكى ما و زيرك وجود دارد. مى توان گفت: این داستان تنها یک قهرمان ندارد؛ بلکه
نقش این پادشاه را در زندگی خود بازی کنیم.
هر کدام از ما می
همان گونه که خوانديم حالت پادشاهان مختلف در هنگام رفتن از شهر به سوی جزیره. با یکدیگر متفاوت بود. وضعیت ما
انسان ها نیز در هنگام رفتن از این دنیا با انسان های دیگر متفاوت است.
*** خداوند حکیم در قرآن می فرماید:
همان کسانی که فرشتگان جانشان را - درحالی که پاکند- می ستانند.
آو به آنان] می گویند: درود بر شما باد.
به آپاداش] آنچه انجام می داديد به بهشت وارد شويد. (سورة نحل؛ آیه ۳۲).
صفحه 14:
1 ودر جاى دیگری از فرآن کریم می فرماید:
وَل ترئ اذ يَتَوَقَى الَذِينَ كَفرُوا المَلائكةٌ و اكر مى ديدى هنكامى كه فرشتكان جان کافران را می گیرند
يَضْربونَ وَجِوهَهُم و أدبارَهم به صورت و يشت هايشان مى زنند
N ASE 18 95 9 و أمى كويند] عذاب سوزان را بجشيد. (سورة انفال. آیه 4۵۰
** به مفهوم اين دو آيه توجه كنيد. از مقايسة اين دو آيه جه نتيجه اى مى كيريد؟
کسانی که در زندگی خود به خدا و پیامبرانشان ایمان دارند و به فکر زندگی پس از مرگ هستند. مانند پادشاه زيرك اند كه
رفتن از شهره هیچ ترسی برایش نداشت؛ چرا که می دانند در زندگی جدید خود نیز در آرامش و راحتی به سر خواهند برد.
صفحه 15:
| اما کافران و بدکارلنی که تمام زندگی خود رابه خوش گذرلنی و تفریح در دنیا می پردازند و برای سفر خود توشه
ای آماده نمی کنند. اصلاً دوست ندارند از لین دنبا بروند؛ زیرا می دانند مرگ برای آنها به معنای پایان خوشی ها
eee ی فاست.
اکنون این پرسش باقی می ملند که ما بايد در دنيا جه كارهايى انجام دهيم تا هنگام سفر به جهان آخرت با
درود فرشتگان روبه رو شویم؟
۱- چرا پادشاه زيرك از رفتن به جزيره هيج ترسى در دل نداشت'
۲ - مرگ پرای چه کسانی وحشتناک و ناخوشایند است؟ چرا؟
۳ - حالت مومنان را در هنگام مرگ توضیح دهید.
صفحه 16:
7 الى
و خقنا نش كرود فرست
و ما را آن كونه به انجام كارهاى شايسته موفق كن
که در رسیدن به کوی تو حریص تر گردیم؛
طوری که مرگ برای ما خانه آرامشی شود تا در آن بياساييم؛
وا و ی که مشتافانه بدان (eal gs
پس چون مرگ را به ما نزدیک ساختی,
با دیدا ر آن ما را نیک بخت گردان»
و آمدنش را سبب آرامش ما کن
و آن را دری از درهای بخشش
و کلیدی از کلیدهای رحمت خود گردان. (دعای امام سجاد ade التلام در هنگام یادآوری مرگ, صحیفه سجادیه.
صفحه 17:
پایان