صفحه 1:
صفحه 2:
+
QD
ky (3 ثارى
صفحه 3:
تاريخ ادبيات
نيما بوشيج:
على اسفنديارى مشهور به نيما يوشيج ( زادة
۱ آبان ۱۲۷۶ - درگذشتة ۱۳ دی ۱۳۳۸)
eee ee cae بان سار کر تین
و ملقب به پدر شعر نو فارسی است.
از آثار او می توان به قضه رنگ پریده. افسانه و
ققنوس اشاره کرد.
موضوع : ادبیات تعلیمی
صفحه 4:
گسشتیکیچشمه ز سنگیچدا | ALLE زنچهره نما تسیزپا (1
قلمرو زبانى : غلغله زن : شور و غوغا کنان | مصراع دوم : قید | یکی چشمه : نهاد
قلمرو ادبی : چهره نما : کنایه از خودنما | تیزپا : کنایه از شتابان | استعاره مکنیه و تشخیص :
. چهره نمایی و تیزپایی به چشمه نسبت داده شده است
قلمرو فکری : چشمه ای از سنگی جدا شد و غلغل کنان( در حال جوش و خروش ) با خودنمایی به
سرعت حرکت می کرد
صفحه 5:
رود بسر هدف
قلمرو زبانی : چون : مثل و مانند. حرف اضافه | صدف : متمم
قلمرو ادبی : تشبیه۱ : چشمه ( مشبه ). صدف ( مشبه به ). کف بر دهان زدن ( وجه شبه ) | تشبیه ۲ :
چشمه ( مشبه ). تیر ( مشبه به ) به سوی هدف رفتن ( وجه شبه ) | جناس ناهمسان اختلافی : صدف.
هدف / استعاره مکنیه و تشخیص : نسبت دادن دهان به صدف و چشمه
قلمرو فکری : چشمه گاهی به خاطر سرعت مانند صدف دهانش کف آلود می شد و گاهی مانند تیر
٠ بود که به سرعت به سوی هدف می رفت
صفحه 6:
قلمرو زبانی : معرکه : میدان جنگ. جای نبرد / یکتا : بی نظیر. مسند | كلبّن : بوتة كل ( وازة
مرکب ) | صحرا : دشت هموار
قلمرو ادبی : تشبیه : چشمه ( مشبه ). تاج ( مشبه به ) / تاج : مجاز از زینت | تاج سر بودن :
ماية بزرگی. افتخار و زیبایی بودن | استعاره مکنیه و تشخیص : سخن گفتن چشمه
قلمرو فکری : چشمه گفت : من در این میدان یگانه و بی نظیرم و مانند تاج» زینت بخش بوتة
٠ گل و دشت هستم
صفحه 7:
چونس نم سبزه در آغوشمن) بسوسه زند بسر سر و بر دوشمن(4
قلمرو زبانی : دوش : کتف. شانه | چون : هنگامیکه. حرف ربط وابسته ساز | سبزه و بوسه :
واژگان وندی
قلمرو ادبی : بوسه زدن : کنایه از عزیز و دوست داشتنی شمردن | آغوش من ( چشمه ) :
اضافة استعاری | استعاره مکنیه و تشخیص : بوسه زدن سبزه و دویدن چشمه / جناس
ناهمسان اختلافی : در بر سر | مراعات نظیر : سرء دوش. آغوش
قلمرو فکری : چشمه گفت : وقتی می دوم سبزه ها در آغوش من, به نشانة عزيز بودنم بر سر و
کتف من بوسه می زنند
صفحه 8:
چونسگشلیمز سر مو شکن) ماد بسبیند وخ خود را ببه من( 5
قلمرو زبانی : شکن : پیچ و خم زلف / چون : حرف ربط وابسته ساز
قلمرو ادبی : مو : استعاره مصرّحه از آب | شکن : استعاره
مصرّحه از موج | استعاره مکنیه و تشخیص : نسبت دادن گشودن مو به چشمه و دیدن رخ
خود به ماه | مراعات نظیر : سر. مو. شکن» رخ
قلمرو فکری : چشمه گفت : وقتی پیچ و خم موهایم را باز می کنم. ماه چهرة خود را در من
صفحه 9:
قطرة بارلنکه درلفند به خاک| زو بدمدبسگهر تلبناک( 6
قلمرو زبانی : گهر : مخفف گوهر مروارید / درافتد : فعل پیشوندی / بس : قید | تابناک : واه
وندی
قلمرو ادبی : تلمیح : اشاره به اعتقاد قدما( در گذشته اعتقاد داشتند. مروارید. همان قطرةٌ
باران است که به دریا می افتد و صدف آن را پرورش می دهد .) | خاک : مجاز از زمین | گهر :
استعارة مصرحه از گل و OLS
قلمرو فکری : چشمه گفت : قطرة بارانی که بر زمین می افتد. از آن مروارید درخشانی به
.وجود می آید
صفحه 10:
در بر مؤيه جو به يايانبرد /از خجلىسر به كريبان( 7
برد
قلمرو زبانى : خجلى : شرم. خجالت كشيدن ( وازهُ وندى ) / كريبان : يقة لباس / ره ( راه ) :
مفعول
قلمرو ادبى : سر به كريبان بردن : كنايه از خجالت / جناس ناهمسان اختلافی : سر. بر در
قلمرو فکری : چشمه گفت : اگر آن قطره با من همراه شود. از شرم و خجالت سرش را پایی می
اندازد
صفحه 11:
لبر ز منحاملسرملیه شد | باغ ز مرساحمسيرليه شد (8
قلمرو زبانی : حامل . حمل کننده. دارنده | پیرایه : زیور( واژهٌ وندی ) /حامل سرمایه. صاحب
پیرایه : مسند
قلمرو ادبی : سرمایه : استعارهُ مصرّحه از باران | پیرایه : استعاره مصرحه از گل ها و گیاهان
/ استعاره مکنیه و تشخیص : سرمایه دارشدن ابر و صاحب پیرایه شدن باغ
قلمرو فکری : چشمه كفت : ابر سرمایه اش را که باران است. از من گرفته و باغ هم زينت و
»زیایی اش را که گل و گیاه است. از من گرفته است
صفحه 12:
گلبه همه ینگو بسرازندگی) میکسند از پسرتو مرزندگی(9
قلمرو زبانی : برازندگی : شایستگی, لیاقت ( واژهُ وندی ) / پرتو : نور / زندگی : واژهُ وندی
قلمرو ادبی : استعاره مکنیه و تشخیص : نسبت دادن زندگی به کل / واج آرايى : تكرار واج
. قلمرو فکری : چشمه گفت : گل با تمام خوش رنگی و شایستگی. زندگی خود را از من دارد
صفحه 13:
در بسولینسردة نسیلوفری/ کسیسنک ند با چو منیهمسری LO)
قلمرو زبانی : بّن : ته. انتهاء در اینجا : زیر / نیلوفری : منسوب به نیلوفر, به رنگ نیلوفر. آبی
رنگ. لاجوردی ( صفت نسبی )| همسری : برابری
قلمرو ادبی : پرسش انکاری : کیست ؟ به معنی " کسی نیست " / پرد نیلوفری : استعارة
مصرحه از آسمان
. قلمرو فکری : چشمه گفت : کسی زیر این آسمان آبی نمی تواند با من برابری کند
صفحه 14:
زیر مط آنمسنشده از غرور | یفنو ز مباً چو ک میگ شندور ( 11
قلمرو زبانی : نمط : روش نوع / مبدأ : محل شروع | بحر : دریا
قلمرو ادبی : مست شده : کنایه از خوشحال و سرخوش . مست شده : وازةٌ وندى مركب
قلمرو فکری : آن چشمه که از غرور سرخوش و مست شده بود. همان طور رفت تا از محل شروع
ء حرکت خود کمی دور شد
صفحه 15:
دید سکیپ حر خروشندملی/ سهمگنینادیه جوشندملی( 12
قلمرو زبانی : بحر : دریا | سهمگن : مخفف سهمگین. ترسناک | نادره : بی نظیر. بی مانند | یکی
بحر : مفعول
قلمرو ادبی : واج آرایی : تکرار واج "ن " و مصوت کوتاه " - " / بحر : نماد بزرگی و عظمت
قلمرو فکری : چشمه, دریای خروشان و ترسناکی را دید که در جوشش و موج. بی مانند بود
صفحه 16:
نعره بسرآورده فلککرده کر | دیدم سیه کرده شده زٌهره در (13
قلمرو زبانی : نعره : فرباد | زهره : کیسه صفرا | دیده : چشم ( واه وندی )
قلمرو ادبی: گرگردن فلک: کنایه از دای بسیار بلند | سیاه کردن دیده: کنایه از
خشمگین بودن | زهره در بودن : کنایه از ترسناک بودن / اغراق : کر کردن گوش
فلک / استعارة مکنیه و تشخیص : کر شدن فلک. دیده داشتن دریا و نعره برآوردن آن
قلمرو فکری : دریا فریاد می کشید. طوری که با فربادش گوش آسمان را کر کرده بود و از
. خشم. چشمانش سیاه شده بود و همه را می ترساند
صفحه 17:
رلسنبسه ملنند بکیزلزله | داده تسنشبر تسوساحلبله ( 14
قلمرو زبانی : راست : درست. عینا ( قید ) / یله : آزاد. رهاء یله دادن : تکیه کردن
قلمرو ادبی تشبیه : دریادٍ مشبه ). زلزله + مشبه به ) | تنشد ترووبا) :لضافة"
" لستعاری| وید آرلیی تكرار وازة " تن
قلمرو فکری : دریا درست مانند زلزله ای بود که تنش را بر روی ساحل رها کرده بود . ( به آن
تکیه داده بود .)
صفحه 18:
چشمة کوچکچوبه آنجایسید | ولنهمه هنگامة دیا ( 15
نديد
قلمرو زبانى : هنكامه : غوغاء داد و فریاد. شلوغى ( مفعول )
قلمرو ادبى : استعارة مكنيه و تشخيص : نسبت دادن ديدن به جشمه
... قلمرو فكرى : وقتى كه جشمة کوچک به آنجا رسید و شور و غوغای دریا را دید
صفحه 19:
خولسنک زلرورطه قدم دیکشد | خویشتراز حادثه برتر ( 16
کشد
قلمرو زبانی : ورطه : زمین پست. مهلکه. هلاکت | خویشتن : ضمیر مشترک
قلمرو ادبی : قدم درکشیدن : کنایه از دوری کردن | برترکشیدن : کنایه از نجات دادن
. قلمرو فکری : چشمه خواست که از آن مهلکه دوری کند و خود را از خطر نجات دهد
صفحه 20:
لسیکچنانخیره و خاموشماند | کز همه شبرینسخنیگوشماند ( 17
انی : خیره : سر گشته. حیران. فرومانده. لجوج, بیهوده / لیک : حرف ربط همپایه ساز |
قید | شیرین سخنی : واه وندی م رکب
قلمرو ادبی : حس آمیزی : شیرین بودن سخن / گوش : مجاز از شنیدن
قلمرو فکری : چشمه اما با دیدن دریا چنان شگفت زده و ساکت ماند. که با آن همه زیان آوری و
. خوش سخنی که داشت. حیرت زده مشغول گوش دادن به صدای دریا شد
صفحه 21:
لمرو زبانى
Seale il ala a ac 3
همسریکردردر مترکظیه از بسولبری( 1
کسردن هم شآنیکسرد و لمروزد بسه معنی"
٠ ۰ seas sS conf 2 ۱ زناشویی ازدولج "لست
در بن این پردة لبلوفرى كي باچومنی همسری: راست در متن به معنی درست و امروزه به معنی *
راست به مانند یکی زلزله . داله تفش بر تن ساحل يله . سمت راست پا سخن راست " است
یت زیر را بر اساس ترتیب اجزای جمله در زبانفارسی, مرئب کنید.
النتيكى جنمدزستكي جا غتلين, ججرضاء تيز
. یک چشمه, جوشان, خودنما و تندرو از تخته سنكى جدا شد
/یک: صفت شمارشی اصلی. وابستة پیشین | چشمه : هسته در نهاد | جوشان : گروه قیدی / و : واو عطف
خودنما : معطوف به قید / و : واو عطف / تندرو : معطوف به قید | از : حرف اضافه | تخته سنگ : متمم | جدا
مسند | شد: فعلاسنامی:
صفحه 22:
هر يكار ييشداى زير رالنظرأإبدهاى لب بررسى كنبل
حون يكشا زسرموشكن Sod
كه به لهان: بر زله كفه حون عدف تاإجوتيرىكارلايرهلف
ald peng bt یاچ کل اس
نماد لنسانسفرور و خودخوله ( 2
بسیولچشمه: ت-شخیمرو لستعایه مکنیه | (۱
مام: ت-شخیمرو لستعاید مکنیه | و سر وخ :
: مولعاتفظیر | موو شکن _
مراعات نظیر / مو: استعاره از آب چشمه | شکن :
استعاره از امواج خروشان | مصراع اول : کنایه از
آرام
شدن
بیت دوم :تشییه : چشمه ) مشبه (۰ تیر و
صدف ) مشبه به ( کف بر دهان زدن و به سمت
هدف رفتن با سرعت )
وجه شبه ( / صدف و هدف : جناس ناهمسان
اختلافی | چشمه و صدف :استعارةٌ مکنیه و
| تشخیص
مراعات نظیر : تير و هدف. دهان و كف
صفحه 23:
۴ آیختن دبا چند حس ویایک حس ad slau (لتزاعی) در کلم را اح سأميزى)
she
gh "حرف هايم شل يك نكه جمن روشن بود
دراین نموه ری از اروشن بودن حرف سخن گفته است, «روشنبودن؟آمری
دیدنی و حرف شنیدنیاسته شاعر در ین مصرا؛ لوح بينابى و شنوابى رابا هم
آمیخته استد
نمی از کاربردین ی رر سود نا ید
لیکچنانخیره و خاموشماند | كز همه شيريرسخنى كوش ماند ( 3
صفحه 24:
قلمروادبی
هروازه أمكان ذاردثر معناى حقيقى وبا معنلى غيرحقيفى به كا رود. به معناى حقيفى وأزه
الحقيقت) وب معنلى غيرحفيقى أن»امجاز) مىكوينل حیفت؟ لین یج رین یی
AB sb cae pel fog hy Saad ye waa ly Je)
lang ds lan ab ie غير حقيقى وأ بط وی aes
iF gd ge pA Ub tea fa fone سسسى
صفحه 25:
همان طور که میدانید.«گوش» اندام شنوایی است و در ابن معناء «حقیقت» است و نمیتواند در
پس دیور ale شاعردراینبیت به مفهوم مجازی «گوش»»یعنی «انسان سخن چین» تأکید درد
أكون به دوبيت زير توجه تماييلة ۱
ما را سر باغ و بوستان نيست هرجا كه تويى تفرّج أنجاست > سعدى
عالمازشوروشرعشق خبرهيج نداشت SpE Sy glee Hila حافظ
در بيت اؤلء ره «سر» در مفهوم مجازى «قصد و انديشه» به كار رفته است. «سر» محل و
جايكاه «انديشه» است.
در بیت دوم مقصود شاعر از وار «نركس» معنابى غير حقيقىء يعنى «جشم» است. آنجه كه
«كل نركس» و «جشم» را به هم مى يبوندد و اجازه مىدهد تا يكى بدجاى ديكرى بهكار رود
«شباهت» میان آن دو است.
8 در شعر این درس, دو نمونه «مجاز؟ بیابید و مفهوم هر یک را بنويسيد.
بیت چهارم : سر و دوش
مجاز از هم وجود
بيت هفدهم : كوش مجاز
از شنيدن
صفحه 26:
st
با دیدن کوهمندیدریا ( ۱
فلمروفكرى
hoy yell به دري جه dada? Story So ou دش
۲ من ومفهوم يت زير رأبه ثثرروآن نود pe ee
7 3 1 ۲
رویارد فلك كريد كر ليلوسيه كردم شل زهرددر) سیر کترد و دستار
. غرور بردلشت
دویا فریاد بسلندیسرآورد و گسوشفلکوا ناشنوا کرده بسود و چشمنشرا سیاه کردم و (2
- سا ز ورسنک نم ود
صفحه 27:
قامروفکری =
۲ سرودة زير از سعدى استه محتولى أن را با شعر نيما مقايسه كنيد.
یکی قطره باران ز ابری چکید
كه جايى كه درياست من كيستم؟
جوخودرابه جشم حقارت بديد
باندى از آن يافت كاوبست شد
خجل شدجويناى دريا بديد
گراوهستحفا که من نیستم
صدف در کنارش به جان پرورید
ذرنیستی کوفت تا هست شد
۴ دوست داریدچای کدام پک از شخصیتهای شعر نیما[ چشمه, دیا بای
براى انتخاب خود دليل بياوريد.
شعرنيماو شعر سعدىهردو ( 3
. در قللسثنووسروهم شدملند
هر دو شعر پرهیز از خودبینی و
خودستایی را پیشنهاد می کنند . هر دو
سعدی در این شعر تواضع را می ستاید
اما نیما غرور و ناآگاهی را نکوهش می
کند
توصیف.
بشتر |
دعوت مى كند كه از
aly ناهشیاری و غرور و خودپسندی
بگريزيم و وسعت و عظمت جهان
پیرامون را ببینیم و درک
کنیم . سعدی می گوید که تواضع سبب
٠ توفیق و تعالی است
تصوبر و تعداد ابیات شعر نیما
شعر سعدی است . نیما ما را
صفحه 28: