صفحه 1:
Madsg.com

صفحه 2:

صفحه 3:
|۱۳ ۴ الف)خارج از مرز اسلام " آبين مسيح و عرفان مسيحي | مکاتب هندي " فلسفه نوافلاطوني * افکار ايراني و مجوس ب)درون اسلام؛ يعني آیات و روایات و سنت نبوي و ائمه اطهار (ع)

صفحه 4:
شواهد اسلامي بودن خاستگاه تصوف الف)شاهد اول: وجدان و شهود عارفان مسلمان ‎Rover eee Ree (re‏ که مملو از نکات ‎Ce eee Sete Se‏ حضور دارد ‎۱ ‏هاي نحخستين‎ CRU Slit Chee ld

صفحه 5:
گفته هاي خود عرفا در باب اسلامي بودن ما 6 = See ee BRC cel ‏ل ا‎ ie 8 راست كرفته باشد و سنت مصطفي(ص)بر دست جب كرفته و به روشنايي اين دو شمع مى رود تا نه در مغاك شبهت افتد و نه در ظلمت بدعت شیخ ما در اصول و فروع و بلا کشیدن امیر الممنین علي(ع) است اكر مرتضي يك سخن به كرامت نكفتي اصحاب طريقت(عرفا) جه كردندي؟ لا طريقته مذهبنا هذا مقيد بأصول الكتاب و الشنه ۱ cel CnC Ie rae peeeans ابن عطاء ل نور الله قلبه بنور المعرفه و لا مقام اشرف من مقام متابعة الحبيب (ص) فى اوامره و افعاله و اخلاقه جنيد بغداد:

صفحه 6:
لاف * طایفه اول : آیات و روایات ظهور حق " طايفه دوم : آیات و روایات وحدت حق ‎ee eel‏ | ا ‎area ae eho eee lO el‏ ‎e)‏ ات و روايات اسماء الهي ‎Pre arene‏ |

صفحه 7:
طايفه اول : آبات و روايات ذ پر رف م ۱ بل لم تره العیون بمشاهد؛ الابصار و لکن رأته القلوب بحقائق ‎CLA tape pea roe |‏ احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور الایمان 9 آلغیرک من الظهور مالیس لک...متي غبت حتي-تحتاج الي ‎ene eee eee Un‏ 1 اا عميت عين 1 تراک ‎gles)‏ عرفه)

صفحه 8:
" هو الله الواحد القبهار(زمر /4) 0 لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم اینما کانوا(مجادله 7) 20000

صفحه 9:
طایفه سوم : آبات و روابات قرب حق و نحن اقرب اليه منكم( واقعه/85) ‎lala A Delica‏ لنت ‎CZTNIEN POE Ree Pen ones e ‏و اذا سألک عبادي عنی فانی قریب(بقره|186) ‏و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید(ق /16) ‏سبق في العلو فلا شيء اعلى منه و قرب في الدنو فلا شيء اقرب ‎Ml Payyy ery‏ 1 ‏" يا حسرتي علي ما فرّطت في جنب الله(زمر /56) ۴ بستخفون من الناس ولا یستخفون من الله و هومعهم (نساء/108)

صفحه 10:
طایفه جهارم : آبات و روابات وجود جق د لسكا 1 ea SNE En as ‏اول)‎ في الاشياء كلها غیر متمازج بها و لا بائن منها(جوامع توحید كافي /ص 138) الا ا 0 ال خارج من شييء(توحيد كافي) توحیده تمیبزه عن ا ا 0 عزله(احتجاج طبرسي)

صفحه 11:
Pe es ke) ‏ل‎ 1 pprewes rors PU ‏قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن فله الاسماء الحسنى (اسراء/110)‎ 30 ‏ل‎ ee) و علّم ادم الاسماء کلها(بقره /32)

صفحه 12:
ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی (انفال/17) الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبه عن عباده و بأخذ الصدقات ۹ مَنْ ذَا الذي يُفْرِضٌ اللّهَ قْضاً 0 اللّهُ 00 م إن تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفر لكم (تغابن/17) ا (ال عمران/54) ‎EERE Ray AED‏ ل 1۱۳ 602

صفحه 13:
بخش اول: کلیات عرفان اسلامی در یمد مبانی آن فصل اول: تعریف عرفان اسلامی فصل دوم: روش عرفان اسلامی فصل سوم: میزان علم عرفان فصل چهارم: ساحتهای عرفان اسلای فصل پنجم: شریعت طريقت و حقيقت

صفحه 14:
فصل اول: تعریف عرفان اسلامي 1. رویکردهای مختلف در تعریف اصطلاحی تصوف و عرفان 1-1) رویکرد اخلاقی 2-1 رویکرد زهدی و عبادق 3-1) رویکردفنی_ 2 جمعیندی

صفحه 15:
* این عربی : تخأق به اخلاق ای که مره تقوی و همان مکارم اخلاق * عبدالرزاق كاشافى: تخلّق به اخلاق الهى و بالاترين مرتبه كمال * جعفر خلدء : خلقى كه هر جه درآن يبشرفت غايى صفاى تو ببشتر می شود ؟ اباحمد جریری: ورود در هر خلق پسندیده و خروج از اخلاق ناپسند * سین نری: 1أسارى با ‎ob‏ 2)مساوى با حريت و كرم و ترک تکلف و سخاء © نتیجه: عرفان اخص از اخلاق است نه مساوی

صفحه 16:
َس قى. 2-1 * تلقی عرف عام از عابد و زاهد به عنوان صوفی و عارف * تفکیک عابد و زاهد و عارف - زاهد :رویگردان از متاع دنیا - عابد : مواظب بر انجام عبادات - عارف ( < صوف ) :کسی که فکر خود را تتها به قدس جبروت متوجه ساخته تا نور حق در باطن وی بتاید * نظر بوعلی در مورد رابطه این سه - هر عارفی زاهد و عابد است اما برخی زاهد و عابدهاءعارف هستند ؟ نتیجه: عارف اخص از زاهد و عابد است نه مساوی

صفحه 17:
* توجه به تفاوت اصطلاح تصوف با اصطلاحات دكن * ابوسعید خراز :جلای قلب عارف به دست خداء پرشدن قلب او از نور امی,رسیدن به لذت ناب بوسیله ذکر خدا جنید بغدادی :رهایی از انانیت (فناء) و زنده و مشغول شدن به حق (بقاء) به دست حق * ابوبكر كتانى: صفا و جلاى دل و حضور و معرفت شهودى نسبت به حق جعفر خلدی: الزام نفس به عبودیت و خروج از مرتب انسان عادی و خدایی شدن شیلی: ابتداء به شناخت خداوند و انتهاء به توحید وجودی او نتیجه: در این تفازیف به یه مطلب اغنازه هده است: 1.ارتباظا طرفاق با خدازنده 2.روش و وسیله راه عرفان؛ 3.هدف عرفان.

صفحه 18:
(— ۳ ‎AG‏ مورد هتمام صاحینظران ‎a ۳‏ ‎2١ 8 1‏ 2 » 0 1ارتباط عرفان و ۱ . 2روش و وسیله ‎frend‏ ‏تصوف با خداوند | | ‎ued‏ | | حفمرفن.3 ‎oe ۱ ۲۶ ww ag

صفحه 19:
eoccce ۰... 266 eo ‎en 2‏ تلشلد بده اريتاط( .1 ‏فاعليت خدا در ‎5 ‏2اشاره به هدف میانی: پرشدن قلب از نور و و لت معنوی ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 20:

صفحه 21:
eoccce ۰... 1.اشاره به وسیله: 2اشاره به هدف: صاف شدن مشاهده

صفحه 22:
4 ‎a 4 0 0‏ 5 ‎c‏ ۰ ۰ الزام نفس به ما ی ايو هایی بندكى وغناى شن نظر به حضرت x

صفحه 23:

صفحه 24:
عناصر مهم در تعاریف ؟ عناصر درونی؛که عبارتند از حالات و مقامات درونی مانند: صفای قلب ؛ امتلاء قلب از نور ؛ ره مندی از لذت؛ فناء(اماته) و بقاء(احیاء» صفاء . عبودیت و خروج از بشربت * عناصر بیرونی ؛که عبارتست از عوامل موّثر بیرونی در مسیر عرفان يا اموری بیرونی که مورد مشاهده و کشف عرفانی واقع می شوند؛ خداوند در اغلب تعاریف فوق به عنوان مهمترین عامل مؤثر بيرونى» و به عنوان بالاترین موجود مورد مشاهده و نظر عرفانی است.

صفحه 25:
جمع بندي © خداحوری در موضوع. روش و هدف * عرفان . جامع دو بعد درونی و بیرونی * سير عرفانی بر خلاف سیر اخلاقی یا زهدی» سیری بالارونده و طول

صفحه 26:
قعريف نهابي از قيصري * فحده هو [يعق تعريف عرفان عبارت است 5[ )1( العلم بام سبحانه من حيث اسمائه وصفاته و مظاهره و احوال المبدأ والمعاد و بحقليق العالم و بكيفية بكيفية رجوعها ‎foe oS]‏ ‎oJ! [ple‏ حقيقة واحدة وهم [يعفم ان حقيقت واحد] الذات الاحدية ( بعد بيروق)و (2). معرفة طرق السلوى و اجاهدة لتخليص النفس عن مضايق القيود الجزئية و اتصاها الى مبدءها واتصافها بنعت الإطلاق و الكلية (بعد ‎(Ga‏

صفحه 27:
فصل دوم: روش عرفان اسلامي ‎le)‏ حضوري و شهود و کشف) : ‏علم و آگاهي‎ ٠ ‏با واسطه: تصورات ذهني و فعل و انفعالات مغزي واسطه مي شود < علوم حصولي (همه‎ ) ‏علوم عادي بشر اعم از علوم انساني؛ علوم تجربي؛ علوم عقلي؛ علوم نقلي و...)‎ ‏بي واسطه: با حضور مستقيم وجودي و ارتباط بي واسطه وجود انسان (نه ذهن یا اندامهاي‎ )© ‏ادراكي وي) با واقعيات بيرون از او > علم حضوري > كشف و شهود (مثل ادراك ما از‎ ‏خودمان و حالات دروني خود)‎ عرفان اسلامی روش شناخت حقایق و واقعبات مورد نظر خودش در هستی (از جمله خداوند متعال) را روش حضوری و شهودی قرار داده و معتقد است که بهترین روش در این زمینه است. البته عارف به وحی و معارف دینی نیز بسیار اهمیت می دهد اما عقیده دارد که بسيارى از وجوه دين و وحى يا اساساً بدون شهود شناخته نمی شوند یا در برخی موارد» وجوهى از حقيقت دين آنطور كه شايسته است بدون شهود فهميده نمى شود. مانند حقيقت ولايت باطنى اهل بيت (ع) يا حقيقت لوح محفوظ يا ... . بنابراين همانطور كه ما در شناخت ظاهر دين محتاج علومى حصولى هستيم؛ براى شناخت باطن دين نيز نيازمند علوم حضورى و شهودی هستیم.

صفحه 28:
« علم اليقين ‎٠‏ عين اليقين

صفحه 29:
* يكي از مباحث مهم این است که عارف چگونه به کشفیات خود اعتماد کند و بفهمد که کشفیات و حقايقي که یافته مطابق با واقع مي باشند؟ با چه ملاک و ميزاني مي تواند این مطابقت را بسنجد؟ زیرا خود عرفا دریافتهای حاصل شده در سیر عرفانی را (بخصوص در اوایل و اواسط راه) بر دو قسم کرده اند: شهودات رحمانی و القائات شیطانی و گاه القائات نفسانی را نیز برآن افزوده اند. ۰ عارفان راستین» سه معیار و یا میزان براي عرفان مطرح کرده اند: 0) شريعت ) استاد کامل ‎dic (O‏

صفحه 30:
شریعت میزان‌عام .1 ۰ براي هركسي كه شهوداتي دارد و حقايقي از عالم واقع براى أو به نحو حضوري منکشف شده استدر هر مقام عرفانيى كه باشدء شريعت ميزان كشف و شهود أو مي باشد. شريعت دو معنا دارد: كاهي مراد از شريعت,مجموعه دستورات ديني است كه بيشتر ناظر به دستورات و احكام مائند نماز و روزه و حج و.. مي باشد و از طريق وحي به ما رسيده است. كاهي نيز شريعت به معناي كل ما أنزل الله و مجموعه دين اعم از احكام و معارف و عقايد مي باشد. . در این بحثه منظور از شریعت معناي ديم است. يعني نه ثنها عارف تبايد هيج يك از احكام واضح دين را انكار كن بلكه در بغش مطرح شده است و عرفا در اين متون» علايه بر مطرح كردن شريعت به عنوان ملاك در مقام بيان روش» در جاى جاى مباحث خود وقتى به بیان مطلبی می پردازند. به اينکه این مطالب مشهردات آنهاست اکتفا نمی کنند و دائماًآنها را به آیات قرآن و روایات مستند می کنند؛ بطوری که بسیاری از کتب و رسانل ایشان (به عنوان مثال دو کتاب محوری و مهم فتوحات مکیه و فصوص الحکم از اين عربی) در بیان مطالب عرفانی به عنیان یک دوره تسیر نفسی قرآن و سنت قابل طرح است.. . دلیل ايشان در ملاک قرار دادن شریمت؛ اين است كه كشفهاي ضعیف باید با كشفهاي قري سنجیدهشوند و قیترین و بااترین کشف که .بالائر از آن كشفي نيست و شخص در أن به اصل و حاق واقع واصل شده است» کشف ختمي است كه حضرت رسول اكرم (ص) به آن رسبيده است و از أن به كشف اتم و يا تام تعبير مي كنند.لين كشف ميزان أست و تمامي كشفها بايد با أن سنجيده شوفد. 8 آنجه در اين بحث مهم استء تلقي عرفا از وحي و آنست كه با برداشت فلاسفه و متكلمين متفايت است. عرفا حقيقت وحي را كشفي و از سنخ حضور مي دانند و معتقدند رسول الله (ص) حقايق و معارف را مي بينند. هرجند جبرئيل آنها را نازل كرده و يا رسول الله تلقي مي كندء ولي همين تلقي و يا نزول جبرئيل بايد به نحو كشفي معنا شود و نه حصولي. ايدكه در بيانات شرعي داريم :« ما كذب الفؤاد ما. رلي» »بحث ديدن و شهود است و نه حصول. حضرت امام (ره) در تسیر فتحه از وحي به كشف تام محمدي(ص) تعبير نموده أند. در رابطه. با علم معصومین که آن را علم لدني مي دانیم: «و علمناه من لدنا علما» نيز بحث كشف است. حقيقت معراج حضرت خاتم (ص) را نيز بايد كشف دانست كه حضرت مي فرمايند وقتي رفتم عرقي بر بيشاني داشتم كه تا موقع بركشتن آن عرق خشك نشده بود ؛يعني تمام أنجه ديده أند در همین فاصله بوده است. از اينجا فهميده مي شود يقتي از وحيء به كشف تام محمدي(ص)تعبير كرده اندء خلاف واقع سخن ترائده اند و يكي از اسرار شريعت را نيز به ما آأموخته اند. : بس آنجه به عنوان وحي از معصومین(ع) به ما رسیده است؛کشف تام است و این کشف - که برترین کشفهاست - براي همه حجت مي باشد و أكر كشفي با آن سازكار نباشد. بايد آن را كشفي ضعیف و ناقص دانست كه در آن خلل راه بيدا كرده اسست.

صفحه 31:
استاد کامل میزان‌خاص .2 استاد و مربی کامل به كسى كفته مى شود كه همه مقامات عرفانی را طی کرده و به مقام یی عرفان یعی فناء ی بقاء دست یافه باشد و افزون بر آن به مدد الهی توان دستگیری از ديكر طالبان و سالکان کوی دوست را نیز داشته باشد. چین راهبری در عرفان, مانند راهبریهای عادی نیست؛ چه در هدایتهای معمول» هادی با دانستن مجموعه ای از گزاره های ناظر به اقع. با بیان نها در موارد مناسب از طریق زبان؛ هدایتگری خود را انجام می دهد و نتیجه هدایت وی در درجه اول» شکل گیری همان دانسته های گزاره ای (در مقام یادگیری علوم) و در درجه درم فواید عملی آنهاست (در مقام بکارگیری علیم) که در مواردی نیز اين فواید عملی» به عنوان صفات و خصایص بدنی (در تربیت بدنی و...) و روحی (در تربیتهای روحی مائند آميزشهاى اخلاقى و دينى عادى) جلوه كر مى شود. اما در عرفان» از آنجا كه قرار است روح سالك دجار تغيير و تحولات اساسی و به اصطلاح دجار تغييرات يجودى شود؛ با حيطه يسيار خطير و البته دقيق و ظريفى روبروييم كه در أن نمى توان به استادى که تنها گزاره های کلیی از سلوک می داند توسل جست؛ زیرا چون سروکار سلوک با توسعه وجودى روح أدمى است» اولا استاد سلوک بايد به تمام اعد و. ظرایف وجودي سالک آگاهباشد و چون این ابعد و طرایف در مورد اشخاص مختلف فرق مى كند استاد لازم براى اين كار بايد بطور خاص از وجیه وجردی هر سالک آگاهباشد و. چین چنین آگاهیی در مقام علوم عادى حاصل شدنی نیست» تنها راه این است که استاد آنجنان در عرفان مقام بالايى داشته باشد كه بتوائد باشهود؛ به ابعاد ي وجوه يجود هر فرد سالك آكاه شود. بنابراين در اينجا. استاد (افزون بر برترى علمى) حتما بايد از نظر روحى و عملى نيز بر شاكرد خود برترى داشته باشد. ایا بز جون سروكار عرفان با تغیرات وجودی است» استاد نمی ترند شاگرد را رها كند تا خودش با هدايتهاى بيانى استادش به اين تغييرات. روحى برسد. بلكه در بسيارى موارد با حصول استعداد و شرايط در أثر بروز موانمى كه خارج از اختيار سالك است» ارتقاء وجودى لازم در روح سالك رخ نمى دهد كه در اينجا بايد استاد با تصرف در روح سالك او را به مرحله بالاتر سوق دهد. (نظير اينكونه تصرفات عملی و وجودى در آثار عرفانى به كرات كزارش شده است) اين هدايتها هدايتهاى تكوينى خاص است که درجه اعلای آن را در معصومان ع سراغ داريم. بنابراين بايد استاد عرفان آنجنان از نظر وجودى كامل باشد كه توانايى ايجاد جنين تغييرات وجوديى را داشته باشد. ثالث باز به همان دليل يادشده؛ استاد عرفان بايد كاملا از ريزئرين تغييرات وجودى و روحى كه در اين مسير بايد براى سالك اتفاق بيفتد آكاه باشد د چون برای حصول چنین اطلاعدقیقی, آگاهی حصولى از مقامات كلى عرفان (علم عرفان عملى) كافى نيست (هرجند لازم است)» تنها راه اين است كه خود استاد به نحو وجودى اين راء را على كرده باشد ولذا بايد در مقامات نهايى عرفان به سر برد وكرنه حتى با دستيابى به مقامات ميائى, لن چنان تسلط عمیقی بر چگونگی مقلماتمادون خود نخواهد داشت (زيرا با انقء هر درجه از درجات و مقامات سلوکی» آگاهی عارف نعبت به كل هستى از جمله نسبت به مقامات مادون كاملتر و دقيقتر و زرفتر مى شود). به جنين استادى؛ استاد كامل مكمّل كفته مى شود. تذکر: چنین استادی بسیارکمیاب و دیریاب است؟ بدین جهت است كه مرحوم قاضي فرموده اند اكر نصف عمر خود را در طلب جنين استاد كامل مكملي صرف كني ضرر تكرده اي.

صفحه 32:
ادامه «اسناد كامل» راه تشخیص استاد شایسته عرفان و سلوک (دو معيار اول هميشه باهم و به همراه معيار سوم بايد به كار كرفته شوند و معيار سوم كاه به تنهايى و كاه با دو معيار اول بايد به كار رود): ۰ 4) استفاده از معیار عام: در جهت نفی: اگر استادی دارای شرایط فوق باشد هيج دستورى از دستورات واضح و بايسته دين را نبايد انكار يا ترك كند. از طرفى هيجيك از معارف مسلم شريعت و دين را (مانند توحید و معاد و ولایت و محبت رسول اکرم و اهل بیت ع) نباید انکار کند. ب. درجهت اثبات: برعکس باید آنچنان به انجام واجبات و ترک محرمات و اتصاف به فضایل اخلاقی و روحی و دوری از رذایل پرداخته باشد که تحت عنوانِ شرعی "عادل" بگنجد تا بتوان به قول او اعتماد کرد. ‎(Qo +‏ استفاده از معیار عقل: در چنین شرایطی (شرایط فوق) اگر فردی در موقعیت و شرایطی بود که از نظر ‎elie‏ رسیدن او به چنان مقامات عرفانی محال شمرده نشود (. از علوم شرع و عرفان نا آگاه نباشداب. دارای شرایط معمول و زمان مناسب برای چنان سیرعرفانی بوده باشد) چنانچه خودش یا اشخاص عادل دیگری از قول اوه به وصول او به مقامات عالی عرفانی شهادت دادند این شهادت قابل پذیرش است. ‏۶ ) متخصصان و کارشناسانی که به مقامات عالی علم عرفان عملی و نظری دست یافته اند از راه حالات و روحیات و توصیفات فرد از خودش, می توانند بفهمند که واقعا وی در مقامی که ادعا می کند هست یا نه؛ البته اين راهء در طرف نفى تقريباً صددرصد جواب مى دهد ولى در جهت اثبات اینکه فردی واقعا در مقام ادعاشده هستء درصد بسيار بايينى خطا مى كند. (در جايى كه فرد مدعى خودش از عالمان عالى عرفان است و آنجنان افعال و اقوال خود را با نشانه های عارفان والامقام تطبیق می دهد كه عالمان ديكر نيز دجار خطا مى شوند) ولذا در جهت اثبات بهتر است اين معیار» به همراه معیارهای قبلی به کار گرفته شود.

صفحه 33:
عقل.3 در عرفان اسلامي در برهه اي از تاریخ؛ عرفاء از برخي جهات از عقل انتقاد مي كرده اند. اما با تدقيق در بيانات أنها مي توان فهميد كه هرجا عقل و عاقلان را را نكوهش كرده اند مراد از آن عقل تاريخي است كه نمود بارز آن» فلاسفه يك مكتب و يك دوره خاص (مشاتين). مي باشند؛ نه عقل به معني مطلق كلمه؛ زيرا همين عرفا نيز بارها از مقام عقل تجليل كرده اند و اساسا بالاترين تمجيدها از عقل برلسان عرفا جاري شده است. از اين رو مي توان فهميد كه عرفان با عقل سر نزاع ندارد؛ بلكه با عقل ساده و عاميانه اي كه از درك معارف حقه عاجز .است» اما با این وجوده خود رأ در همه حيطه ها داخل مي كند و در نتيجه بسياري از حقايق را نفهميده» انكار مي كندء سر جنك دارد. از اين رو در عرفان اسلامي» عقل بطور کلي, تلقي به قبول شده 1 به عنوان شرط اساسي لازم براي شکل گيري اعتقداتارلیهاسلامي (توحی...) 9. به عنوان فراهم آورنده زمینه هاي نظري شکل گيري عرفان (عقل اثبات کننده راه ديگري از شناخت به نام شهرد است). ©. به عنوان ملاك و ميزان صحت شهودهاي عرفاني تا آنجا که مي تواند بفهمد (اغلب؛ گزاره هاي بديهي عقلي مانند محال بودن اجتماع. نقیضین و... در این مورده کارآمد هستند؛ اما عقل در بسياري از موارد مشهود عارف» اساسا گزاره اي ندارد تا اند به عنوان ملاك و معیار مطرح شود؛ بله اگر در آن موارد» اموري مطرح شد که با گزاره هاي كلي و جهانشمول عقلي مخالف بودء مي توان أن امور را در شهود عارف از جمله دريافتهاي شيطاني محسوب نمود؛ اما در شهید جزئياتي مانند ايذكه مراتب هستي جيستند و آيا علاوه بر آنجه عقل درك مي كند مراتب ديكري هم هست يا نه عقل اساسا نفياً يا اثباتاً حرفي براي كفتن ندارد كه بخواهد دخالت كند. ولذا ينيرش عقل به عنوان ملاك و ميزان عرفان (مانند بذيرش هر قوه ادراكي ديكري) بايد با توجه به محدوديتهاي أن صورت كيرد. در اين زمينه مي بينيم كه عرفا بويزه عارفان مكتب ابن عربي از عقل به عنوان ملاك و ميزان سوم عرفان نام برده اند. براي نمونه ر.ك: تمهيدالقواعد (اولين كتاب درسي عرفان نظري در سنت حوزوي) و مصباح الانس (آخرين كتاب درسي عرفان نظري). 6. عارفان عقيده دارند كه بس از شهود» اكر عقل أدمي از ابتدا به وظليف و البته به محدوديتهاي خود أكاه باشد و در حين شهود مواردي كه عقل كريزند؛ خود را بي دليل؛ وارد كار نكرده و از در انكار درنيامده باشدء مي تواند از مزاياي شهود استفاده كند و آنجه را كه تا قبل از آن اساسا هیچ دركي از آن نداشت» با شناخت ويزه خود (شناخت حصولي و مفهومي عقلاني) بفهمد. اين عقل» در لسان عرفا عقل منور ناميده مي. شود و در عرفان» نقش تبيينكر شهود را أيفا مي كند. تبيين از دي راء صورت میگیرد: 0) بیان و تیضیح سازوار عقلاني؛ ©)استدلال در اثبات مطالب شهودي. استدلال در همه موارد ممكن نيست؛ ولي بيان عقلاني ممكن است.

صفحه 34:
فصل چهارم: ساحتهاي عرفان اسلامي عرفان نظرءی

صفحه 35:
عرفا رنظري 1 عرفان نظري همان جنبه بيروني ويُعد معرفتي عرفان اسلامي است كه در بي طي منازل و مقامات سلوكي پر سالک ؛ مکشوف مي گردد و عارف به آن؛ به نحو شهودي معرفت مي يابد . عارف انجه را در شهود يافته به بيان و زبان مي اورد ودر قالب مفاهيم و كلمات و عبارات به توصيف و تبیین ن مي پردازد. . بدین ترتیب عرفان نظري عبارتست از« تفسیر و تبیین هستي بر آساس کشف و

صفحه 36:
.عرفان عملي فان عملي, همان بُعدٍ عملي و

صفحه 37:
3. فرق و آداب صوفیه عرفان اسلامي که ادعاي یک برنامه ‎whos‏ ‏براي سیر و سلوک دارد» باید تمهيداتي را فراهم کند که عملاً انسانهايي را در مسیر سیر و سلوک پرورش دهد و به منازل نهايي برساند ‎culo» yl.‏ کاربردي بدون مربي و بير راه - کسیکه خودش این راهها را پیموده و به هدف نهايي رسیده باشد © میسر نیست .در این حال استاد , سالک را گام به گام به پیش مي برد.يکي از تياختهای عرفان

صفحه 38:
4 عرفان ادبي بعد د فان اسلا تنها , مقامات سلوكي تست ‎ta as‏ بر يكسري و مات واطف دروني نيز هست ؛ وقتي سا ‎bigs Sait‏ ت را بي مي کند و معارفي زا ندست مش أده ورد » افزون بر احراز ‎wits ligase‏ ات و عوا شدیدی را به ,2 ن به بعد ‎Toles‏ ام ‎Pee eS‏ APS Se ee nae ناميده مي شود. در عرفان اد به بيان منازل و كشف و شهود هستی با زبان احساسي پرراخته مي شود -

صفحه 39:
5 عرفان و شریعت اسلام ديني ساده و سطحي نيست, بلكه كاملترين مخلوق خداوند مهيا شده است و در هرمرتبه از فهم و معرفت انسانء جلوه اي متناسب با فهم او را از خود نشان مي دهد. از طرفي داشتن فهم عمیق و باطني از دین» امر دشواري است و عرفان تلاش دارد تا به اين فهم دست يابدء عرفان و شریعت؛ معناي همين فهم باطني از معارف و تعالیم دين است .

صفحه 40:
فصل دوم: کلیات عرفان اسلامی در ساحت عرفان نظری 1. وحدت شخصیه 2 مراتب يا يا 3. انسان کامل جينش نظام هست ass

صفحه 41:
"مبحث اول : وجود *مبحث دوم : وحدت وجود 3 ت وحدت شخ “مبحث سوم : فروعات وحدت شخصيه

صفحه 42:
مبحث اول: وجود الف. وجود چیست ؟ * معناي لغوي واه «وجود». هستی تحقق و بودن)است و در فلسفه در برابر واژه «ماهیت». به معنای چیستی , به کار می رود . ‎ses‏ تنها در جنبه اي دیگر از روح انسان عى كيرد كه عبارت است از علم حضو ع مع بى واسطه با واقعیت و جهان خارج. و شنا واسطه و مستقيم وجود واقعي مي باشد .این وجود خارجی به همه موجودات خارجی نسبت داده می شود . ‏آنچه اشیای خارجی را تشکیل حی دهد . وجود آنهاست نه ماهیتشان ؛ ‏در خارج و در ذهن © ای استپس آنچه وت ميان ذهن و خارج من شود وجود ‎cal‏ جد خار. و محقق بودن است. از این اعتقاد به اصالت وجود ( در برابر اصالت ماهيت ) تعبير مى شود. ‎ ‎

صفحه 43:
ب. ویژگیهای مفهوم وجود 7 )) مفهوم وجود» مفهومي بديهي و روشن و بي نباز از تعریف منطقي است * 9) اينکه "وجود"؛ امري واقعي و محقّق است نه امري خيالي و ساختة ذهن» آن را بي نیاز از اثبات و استدلال می سازد؛ زیرا هر كسي دست کم وجود خود را بي واسطه و بالوجدان مي یابد

صفحه 44:
مبحث دوم: وحدت وجود الف. معنای دو واژه وحدت و کثرت * اين بحث در مورد وجود و چگونگی تحقق آن در عالم واقع و خارج است ؛ سوال اساسی بعث لین است " وجود " که به همه موجودآت نسبت داده می شود, میان موجودات ‎sails 3) he‏ عللم خارج ) مشترک است بنحوی که بتوان گفت همه موجودات واقعی . در همان ‎ally OWE‏ و خارجی دارای یک وجود هستندیاآینکه چنین نيست و موجودات دآرای وجودهای مختلفی هستند و یک وجود واحد ندارند؟ به يكى بودن وجود " وحدت " وبه جند.نا بودن آن " كثرت " كفته حى شود . يس وحدتببه لين معنى است كه يك وجود در موجودات , محقق است و همه موجودات عالم دارى بيك وجود مشترك هستند و كثرتببه لين معنى است كه موجودات عالم دارا ى وجودهاى متعدد و مختلفى هستند .در صورتيكه معتقد.به وحدت شديم بليد توضيح دهیم که کثرتی که در موجودات دیده می شود مربوط به چیست و اگر قلثل به کثرت شدیم بلید توضیح دهیم که چگونه است که در نسبت دادن وجودبه موجودات چنین درک می کنیم که یک وجود به همه آنها نسبت داده می شود؟

صفحه 45:
ب. دیدگاههای سه گانه در باب وحدت و کثرت و تشریح نظر عرفان * در پاسخ سوال از چگونگی وحدت و کثرتد موجود در عالم» سه دیدگاه وجود دارد ؛ اول نظر حکمای مشاء (که قائل به جدایی ذاتی موجودات خارجی از یکدیگرهستند ),دوم نظرمتوسط حکمت متعالیه ( که قائل به وحدت شخص وجود و کثرت مراتب آنست) وسوم نظرعرفان ( ونظرنهایی صدر المتالهین) است که ازآن به وحدت وجود عرفانی و یا وحدت شخصیه یاد می شود. © عرفان معتقد است که وجود درعالم واقع و خارج یک شخص واحد است و همه موجودات واقعی در " وجود " و تحقق واقعیشان در عالم خارج اشتراک دارند وهمگی ازیک وجود واحد برخوردارند.دراین دیدگاه» کثرت و تعددٍ موجودات درخود وجود واقعی دانسته نمی شود ؛بلکه کثرث مربوط به نمودها و ظهورها و تجلیات آن وجود واحد است نه خود آن وجود .پس خود وجود واقعی تنها دارای " وحدت " است و هیچ کثرت و تعدد و تمایزی دراصل آن راه ندارد؛ بدین ترئیب تعدد و " کثرت "نیزدرظهورها و نمودهای آن وجود واحد مطرح است .

صفحه 46:
ج . دو نکته کلیدی در فهم وحدت وجود (دفع در شبهه در مورد نظر عرفان) یک :با قبول وحدت وجود. سایر موجودات هیچ و پوچ نمی شهند. بلکه به برکت وجود خداوند,وجود و تحقق می یابند . (عدم پذیرش مونیزم در عرفان اسلامی) ”دو : با قبول وحدت وجود‌سایر موجودات.خدا نمی شوند ,بلكه تنها جلوه خداوندند و از حيث وجود نيز وجودى محدود دارند. (عدم يذيرش «حلول» جهله صوفيه و يانتئيزم غربى و هندى در عرفان اسلامى)

صفحه 47:
دکته اول بالاترین درجه و مقام در سیر و سلوک عرفانی , مقام « فناء و بقاء » است که در اين مقام عارف با کشف و شهرذ محتوای " وحدت شخصیه " را در می یابد ۶( یعنی می فهمد که تنها یک وجود حقیقی درجهان موجودیت وتحقق دارد كه اين وجودٍ واحد حقیقیهمان خداوند سبحان است و بقیه موجوداش وجودی از خود ندارند وهمگی جلوه های خداوندند ). یعضی عارف در حال" فناء " به این مطلب می رسد که هستی خود او و دیگران در وجود و هستی خداوند فانی ومستهلک است و تنها وجود خداوند است که حقیتتا تحقق دارد و موجود است .اما وی در حال " بقاه " - که تکمیل کننده فناست - در می یابد که موجودات ديكر غير از خداوند , هيج و پوچ و نیستی محض نیستند ؛ بلکه آنها نیز بنحوی دارای حقیقت و واقعیت هستند . به این نحو که اگر از جهت اينکه آنها امور کثیر و متعدد و متمایزی هستند در نظر گرفته شوند» نمودها و ظهورهای آن وجود واحد(خداوند سبحان)هستند و اگرازجهت اینکه اموری محقق وموجودند درنظرگرفته شوند ,وجود آنها با آن وجود واحد متحد است .یعنی ازاین جهت که موجودنده‌نباید وجودی مستقل و جداگانه غیرازوجود خداوند برایشان درنظر گرفته شود ؛بلکه موجودیت وتحقق آنها به همان وجود واحد (حق سبحانه) است . بس خودٍ وجوذ واحد است که این وجوذ حقیقتاازآن, خداوند است و وجود خدا شمرده می شود , ولی همین وجود مَجازا ( نه به معنای کذب و دروغ بلکه به معنای اينکه اين وجود در اصل برای شخص دیگری - یعنی خداوند - است) به موجودات دیگرنسبت داده می شود .اما کثرت و تعدد و تمایزموجودات به چیز دیگری غیراز وجود باز می گردد که عبارتست ازظهور وجود . در اين تصوير از جهان كه عارف أن را عين حقيقت و واقعيت مى داند؛همه هستئ يك شخص واحد است که آن خداوند است و بقیه موجودات وجودشان متنی جدا از متن آن وجود واحد ندارد و کثرت و تعددشان مربوط به تمودها و تجلیات همان وجود واحد است .

صفحه 48:
ذکرلین است که " وحدت شخصیه "به لین معنا نیست که موجودات عللم همه خداوند " باشند و سمّت خدا را پیدا کنند این مطلب با دقت در توضیحات پیرامونِ وحدت شخصیه. روشن می شود. خود عرفا هم بارها بر لین نکته پای فشرده لند که وحدت شخصیه و مقام فناء و بقاء,خدا بودن. موجودات را نتیجه نمی دهد. زیرا موجودات. مختلف و متعدد از جهت آنکه متعدد و مختلف لند . تجلیات و ظهورها ونمودهای ّن وجود واحدندنه خود آن؛ و ازآن جهت که محقق و موجودندبا کل ّن وجود واحد متحد نیستند؛ زیرا اگر قرار بود هر موجودی با تمام ن وجود واحد.متحد باشد( وبا توجه به اينکه موجوداث متعددند )وجود موجودات دیگربا ن واحد متحد نخواهد بود .پس آن وجود واحد . بتملمه,غیر از موجودات (از ج تحقق ) است و هر چند موجودات از حیث تحقق و موجودیت متنی جدای از متن آّن وجود واحد ندارند اما باید میان آن وجود واحد.بتمامه, وموجودیت وتحقق موجودات فرق گذاشت. بين ترتیب در عرفان موجودات چه از جهت کثرت و جه از جهت موجودیت از خداوند ممتازند . بدین معنا که کثرت در موجودات (:ظهورات) راه دارد ؛زیرا ظهور وجودند.اما در خداوند نه ونیز خداوند وجود نامحدود دارد ولی موجوداث محدودند.

صفحه 49:
مبحث سوم: فروعات وحدت وجود * 1) اطلاق‌به معنای‌بی حدوحصر بودن است.چنین موجودي اگردرعالم واقع.محقق باشد.همه مرلتب و عوللم هستی را پرخواهد نمود و الا محدود مي گردد. 2)خداهند در مقام ذات صفات را بصورت نامتملیز دارد . وقتي صفات بصورت منحازومتملیز درحی ید موجودات به وجود مي آیند.به بروز و ظهور صفات حق تجلی گفته می شود. 3)تجلی ومتجلی(یعنی آن شخصی که جلوه کرده) از یکدیگر جدا نیست بپس درمتن همه لین تجلیات وظهورها. خداهند حاضر است دراثرحضورذات درتعینات وتجلیات.ذات حق در هر موطن. بایک صفت خاص. خودقرین حی شودودرنتیجه یک«اسم» عرفلنی پدیدمی آید.

صفحه 50:
فرع اول : اطلاق خداوند 7 ت عرفا معتقدند كه تنها يك وجود آست هستی را فرآگرفته است که آن وجود حق سبحانه است.پس وجود حقْ. دارای ویژگیی است که باعث شده همه هستی را فراگیردووجود حقیقی دیگری در کنارآن مطرح نشود.اين ویژگی «اطلاق» نام دارد. اطلاق به معنای بی حدوحصر بودن است. به عبارت دیگر مطلق ۰ موجودی است که هیچ قیدومحدودیتی نداردوحدوحصری نمی شناسد.پس مطلق به معنای نامحدود و بی حدوحصراست.چنین چیزی اگردرعالم. واقع.محقق باشد»همه مراتب و عوالم هستی را پرخواهد نمود.زیرا اگر دریک یاچند مرتبه از عوالم خلاصه شود.به این معناست که درمراتب وعوالم دیگر نیست وهمین برای وی محدودیت وقید محسوب می شود.به اين حضور درهمه مراتب هستی» «سریان» گفته می شود. پس اطلاق خارجی,همین سریان درتمام مراتب هستی است. البته در مورد خداوند باید دانست که وجود خداوند هم درهمه مراتب هستی حاضر است و هم دارای مقام و رتبه ای فراتر از همه مراتب است که اين رتبه و مقام را« مقام ذات يا غيب الهویة»می نامند»که مقام فوقٍ. سریانی خداوند است.پس اطلاق به این معناست که ذات و وجود خداوند در همه مراتب هستی حضوروجودی وسریان دارد وفوق آن مراتب نیز هست

صفحه 51:
فرع دوم : ظهور و تجلی گفته شدعرفاءکل هستی رایک وجود واحدٍ شخص می دآننکه همان خدارند است و موجودات علم زا موجودی مستقل از خداوند محسوب نمی کنند » بلکه آنهارا اطوار و تجلیات وظهورها و شون آن وجود واحد می دانند. نیزگفته شدحق تعالی افزون بر مقام سَرّیان درمراتب هستی دارای مقام فوق سریان می باشد.خداوند در این مقام.وجودٍ همه مراتب را بنحوبسیط دارا می باشد.به عبارت دیگرء این مواطن وموجودات »که ‎pe‏ در مرتبه خود ود متمایز ازدیگری موجودند » درمقامى ‎in IMG‏ ذانتد حق ‎at‏ تمام موجودمی باشند؛ زیر هرچه درعالم موجودات است»از ذات خدا و ‎Rea cup end ole‏ نمی توان تضعیق کروان م م م حال خداوئد در مق سريان و ار سم در هر مر » يكى از اين صفات را كه در ذاتش بصورت نامتمايز ناشت» بصورتب منحاز و متمايز حق يا تجلى كفته مى شود. بس ظهوروتجلى به اين معناست كه آن صفاتٍ درون ذات رت بسيط ونامتمايز - ازديكرصفات- ‎RAI ae‏ درمقاس پاش سونو ممیزآری یر یل بسورت فسیل فار می دهد. عرفا ازاین مطلب؛چنین تعبیر می کنندکه صفات حق در هرمرتبه ای ازمراتیه هستی از کمون به برونهائر بطون به ظهوردرمی آید.بابروزوظهورهرصفت آزصفات حق.یک موجود ازموجودات a آورد؛ به اين کار» بروز و ظهور صفات

صفحه 52:
چند نکنه مهم در باب تجلی ۰ هریک ازموجودات عالم رابدلیل آنکه ظهوروبروز یکی از صفات حق است؛«شان»حق می نامند. پس شأن همان تجلی است. ‎٠‏ تجلى وتشأن به اين معنا نيست که چیزی ازذات خداوند جدا شود؛ بلکه خداونذ صفاتِ خود را دربیرون از ذات» جلوه می دهد که این جلوات تجلی نامیده مى شود. اما وجود این تعینات و تجلیات» چیزی جز همان وجود ذاه حق نیست؛ زیرا روشن است که جلوه ونمود یک چیز» وجودی غیراز خود آن چیز ندارد. از اين روء‌اين تجلیات نه ازلحاظ وجود. بلکه ازنظرنمود وظهور, با ذات حق وبا یکدیگر متفاوت اند وگرنه ازنظر اصل وجود» یک چیزند که همان وجود ذات حق است؛ لذا عارف در پس. دیدن پدیده های عالم» آنها را ظهور ونمود حق می داند: ‏به هرجا بنگرم توپدیدار آمدی ای نانموده رخ تو چه بسیار آمدی

صفحه 53:
* در بحث تجلی گفته شد؛هریک ازموجوداند عالم‌بروز وظهورٍ یکی ازصفات ذات حق است ونیزگفته شدتجلی ومتجلی(یعنی آلن شخصی که جلوه کرده)ازیکدیگر جدا نبوده ونمی توان تجلی راوجودی غیر ازحق دانست.پس باید گفت درمتن همه این تجلیات وظهورهاءخداوند حاضر است واصل وجوداین تجلیات»وجود خداوند سبحان است, * باتوجه به اين مقدمه»بایدگفت که وجودحق,درهرمرتبه ازهستی؛به رنگ وبوی آن مرتبه درمی آیدودرواقع ذاث- به شکل خاص- آن مرتبه ۰ نمودپیدامی كند.زيراهرمرتبه»تجلى وظهورٍ خود خداوند است که حق تعالی در آن» حاضر است. پس می توان در هر مرتبه از هستی ذات حق را همراه با آن مرتبه خاص دانست. و چون هر مرتبه ازهستی» یک تجلی ونمود است و تجلی» حاصل تمایزیکی از صفات ذات حق دربیرون است » بایدگفت همراهي ذات با هر مرتبه ازهستی به معنای مقارننه او با یکی از صفات منحاز و ممتاز خود اوست که در بیرون از ذات ظهور يافته است.

صفحه 54:
توضیح چگونگی پدید آمدن اسم ‎٠‏ دربحثهای لغوی درزبان عربی» گفته می شودکه هراسم مشتقی» متشکل از یک ذات بایک صفث خاص است. مثلا اسم «قائم»» به معنی «ذاتی» است که صفت «قیام»‌دارد (یعنی متشکل است از ذّات به علاو, ه قيام) ‏* عرفا با الهام گرفتن از همین بحث در ادبیات عرب. بحثی درعرفان در مورد حقایق وواقعیاد عالم» ترتیب داده اند که بحث «اسماء» نامیده می شود.طبق مقدمه فوق» در هریک | زمراتب هستی,ذاتِ حق با یکی از صفات خاص خود همراه است واساسابایدگفت هرموجود درعالم» حاصلي همراهي ذان خداوند با یک صفت متمایز_خود است.به سبب مشابهت این وضعیت درعالم واقع بابحث ادبی اسم؛ تمام موجودات و مراتب هستی درعرفان «اسم» نامیده می شوند. ‏۶ پس باید گفت که در اثر حضور ذات در تعینات و تجلیات؛ ذات حق در هر موطن, با یک صفت خاص خود قرین می شود و در نتیجه؛ یک «اسم» عرفانی پدید می آید.پس هر موجودی» یک اسم از اسماء خداوند است؛ پس اسم همان تجلی است که از اقتران ذات با یکی از صفاتش پدید می آید.

صفحه 55:
جمع بندی وجودبه معنای هستی است وبی نیازازتءریف وتصدیق می باشد. عرفان قائل به وحدت وجودمی باشد؛یعنی »وجود.که به همه موجودات نسبت داده می شوذ میان همه موجودات مشترک است»پس همه موجودات واقعی دارای یک وجودند. یعنی وجود»درعالم یک شخص واحدست وکثرث مربوط به ظهورات آن ‎ie‏ وحدت شخصیه اوازمی دارد که لازمه آن عبارست - )وجودی که کل عالم رافراگرفته ویکی بیش ۳۹ وجود حضرت حق است؛ که نامحدودومطلق است.وی درتمام مراتب هستی.سریان و حضوردارد»که البته علاوه برلين مقام سریان » در رتبه ای فراترازهمه مراتب هستی ذاتی فوق سریان دارد که با احدی درآن شریک نیست وکسی به آن راه ندارد؛پس خداوندهم دارای مقام سریان در هستی است و هم مقام فوق سریان است. - )خداونددرمقام فوق سریان خود»‌صفات نامحدودی رابنحوبسیط دارامی باشدکه درمقام سریان»همین صفات بسیط ازیکدیگرمتمایزمی شوند. ‎eke‏ صفات حق از بطون(مقام فرق سریان)به ظهور(مقام سریان)/درمی لیندهموجودات پدیدمی آیند از نجاکه متفت بدون موضرف میداذاردجلوم بدرن صامب ‎Hy le‏ دفز هد بردز پس تجلی»وجودی جدای ازحق ندارد.پس بایدگفت؛دررهرمرتبه این خداوندست که به رنگ وبوی خاصی درآمده است و درهرمرتبه ذات باصفت ممتازی ازخود مقارن شده است.که درنتیجه این مقارنث اسمءتجلی ویاموجودات پدیدمی آیند.

صفحه 56:
برای عضویت در شبکه دانشجویان ایران عدد ۱ را به شماره زیر پیامک کنید لطفا آدرس ما را يو خاطر داشتو ياشيد D .cCOM

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
29,000 تومان