صفحه 1:
کلسکه اخلاق
i
60 ns
:تهیه و تنظیم
سمانه نژادنجم
صفحه 2:
اخلاق جیست؟
اخلاق به طور کلی چیست؟ ما چگونه فعلی از افعال انسان ها را می توانیم
«اخلاقی» بنامیم و فعل غیر اخلاقی چیست؟ و فعل ضد اخلاقی چیست؟ و
همچنین در میان صفات انسان چگونه صفتی را می توان اخلاقی نامید و چگونه
صفتی را ضد اخلاقی و چگونه صفتی را نه اخلاقی و نه ضد اخلاقی.
صفحه 3:
! هيج باور مى كنيد
كه اين همه علما و فيلسوفان و دانشمندانى كه در دنيا بيدا شده لند و اين همه كشفيات
علمی و موشکافی های فلسفی که در مسائل شده است و در بسیاری از آن ها توافق
نظر پیدا شده ولی همین لغت معمولی هنوز حل نشده به اين معنا كه توافق نظر
درباره آن وجود ندارد. اگر ما از افلاطون و سقراط بپرسیم که فعل اخلاقی چیست؛
یک جور برایمان تعریف می کننده و از ارسطو که شاگرد افلاطون است بپرسیم
جور دیگر تعریف می کند وتعریف افلاطون را صحیح نمی داند.
صفحه 4:
منشاً تفاوت بینش ها در اخلاق
بینش هر مکتبی درباره جهان يكك نوع سیستم اخلاقی در آن مکتب الهام می بخشد
و پیشنهاد می كند. مكتب مادى قهراً نوعى اخلاق بيشنهاد مى کند؛ مکتب الهی
نوع دیگر اخلاق بيشنهاد مى كند. آن که جهان را ناشی از یک اراده حکیمانه
ازلی و انسان را نفخه ای الهی می داند و آن که در جهان جز ظلمت و تاریکی و
تصادف و حرکت های کورکورانه و بی منتهایی؛ بی مقصدی و بی هدفی چیز
دیگری نمی بیند خواه ناخواه پینش شان در اخلاق هم متفاوت است.
صفحه 5:
پیغمبر اکرم فرمودند: "بشت لاتم مکارم الخلاق " من مبعوث و برانگیخته شده ام
برای اينکه اخلاق کریمانه را؛ اخلاقی مکرمتی را؛ اخلاق مکرمت مآبانه را
تکمیل کنم. کلمه تکمیل و تممیم می رساند که پیغمبر می خواهند ب
فقط من که پیغمبر خاتم هستم رسالت مکرمت اخلاقی در میان بشر دارم؛ انبیای
گذشته هم هر کدام به نوبه خود چنین رسالتی داشته اند» آن ها هم برای چنین
هدفی آمده اند؛ ولی من آمده ام کار نیمه تمام آن ها را به پایان برسانم (ختم
نبوت) برای اينکه من در عصر و زمانی و در شرایطی آمده ام که آنچه به وسیله
وحی باید به بشر گفته شود از زبان من باید گفته شود؛ من مبعوث شده ام برای
تتمیم و تکمیل اخلاق مکرمتی.
صفحه 6:
فعل طبیعی
آنچه مسلم است این است که در میان کارهای انسان اغلب کارها را کار طبیعی و
فعل طبیعی می نامند نه اخلاقی؛ در اين کار ها اخلاق صدق نمی کند.
این افعال را افعال طبیعی می گویند؛ یعنی کارهای عادی؛ طبیعت انسان چنین
چیزی را اقتضا کرده.
صفحه 7:
مثلا یک کودک گرسنه می شود. از گرسنگی احساس رنج می کند و می داند خوردن
غذا هم لذت دارد. برای اينکه رنج را از خودش دور کند و به لذتی نائل بشوده غذا
می خورد. وقتی بزرگتر شد و به فایده غذا هم بى برد می داند که سلامت و حیاتش
در گرو این غذاست. اگر غذا نخورد سلامت و حباتش در خطر است.
این کارها نه قابل ستایش و آفرین اند که آفرین بر فلان کسء گرسنه شد غذا خورد. اين
هم یک کار عادی و طبیعی است در سطح کارهای حیوانات.
صفحه 8:
و لهذا اگر انسان این گونه تعریف بشود: انسان حیوانی است اخلاقی؛ این تعریف
تعریف غلطی نیست؛ یعنی فعل اخلاقی یک فعل انسانی است کما اينكه فعل
ضد اخلاقی هم مربوط به انسان است. حیوان نه می تواند فعل اخلاقی انجام
بدهد و نه می تواند فعل ضد اخلاقی انجام بدهد. او همیشه در همان سطح عادی
قرار گرفته است.
صفحه 9:
فعل اخلاقی
حال فعل اخلاقی چیست؟ اولین مشخصه اش همین است که تقاضای ستایش و
سپاس و آفرین دارد؛ تقاضای تعظیم و تبجیل دارد. هرکس که می بیند يا می
شنود به اين کار و به آن صفتی که مبدا این کار است و با آن اندیشه ای که
مربوط به اين كار است احترام می گذارد؛ او را ستایش و تعظیم و احترام مى
کنند. به او آفرین می گویند.
صفحه 10:
در یکی از جنگ های اسلامی چند تفر مجروح از مسلمین روی زمین افتاده بودند؛ آدم
مجروحء به دليل اين كه خون از بدنش رفته است احساس تشنگی پیشتر می کند چون بدن
احتياج بيدا مى كند به اين كه فورا خون بسازد .يكك نفر به بالين این مجروحین می رسد
فورا ظرف آبی می برد به یکی از اين ها بدهده او اشاره مى كند به یک مجروح دیگر مى
گوید بروبه او بده. فورا می رود سراغ او. وی اشاره می کند به مجروح سوم؛ مى كويد برو
به بده. مى رود سراغ او. وقتی مى رود می بیند او از تشنگی مرد. برمی گرده سراغ دومی»
ade
می بیند دومی هم مرده پرمی گردد سراغ سومی می پیند سومی هم مرده است. |
هيج يكك از اين سه نفر نرسيد؛ هر سه به تعبير قرآن ایثار کردن: "و یوثرون علی انفسهم و لو
كان بهم خصاصة“" يعنى در عين كمال احتياجى كه خود دارند ديكران را بر خود مقدم مى
دارند.
صفحه 11:
فلسفه بردگی
شما می بینید انسانی غلامی دارد که به حسب روابط ظاهری اقتصادی, او مملو ک است و
این مالکث؛ ولى رفتارش با اين مملوكك از حد رفتار با يكك رفیق خیلی بالاتر است و آن
ممل وک مملو کیت او را بر هر آزادی ترجیح میدهد. با اربابش به بازار می روند» لباس
می خرنده ولی لباس نو را می دهد به آن مملوک که جوان است لباس کهته و ارزان
تر را خودش می پوشد. می گوید لباس نو و عالی به تو می زیبد نه به من پیرمرد. برای
او بیشتر از خودش آسایش می طلبد. عملا فرقى ميان خودش با او قائل نيست. او از
مملوكيت همين را احساس مى كند كه در مكتب اين شخص تربيت مى شود. اين
مملوكيت فقط يكك دوران مدرسه است كه در اين دوران» او كمال مى يابد.
اساساً فلسفه بردكى در اسلام همين است نه بهره كشى اقتصادى. بردكى يعنى يكك
تدریس اجباری؛ يكك تربيت خواه ناخواه.
صفحه 12:
ما می شنویم که مردی نسبت به انسان های دیگر آنچنان است که می گوید بر من
گوارا نیست که من شکمم سیر باشد و - نه در همسایگی بلکه در دورترین نقاط-
در حجاز يا يمامه. شکم گرسنه ای باشد. حالا که در آن سرزمین ها شکم گرسته
است که من نمی تولنم آن را سیر کنم من اینجا شکم خودم را سیر نمی کنم. اصلا
بر من گوارار نیست. درد است؛ برای من رنج است که در یک گوشه دنیا شکمم
سیر باشد و در گوشه دیگر دنیا شکم گرسنه ای وجود داشته باشد.
صفحه 13:
علی (ع) در کوفه نشسته به او گزارش می رسد که نماینده و والی تو در بصره؛ در
مجلس مهمانی یکی از جوانان و پولداران اهل بصره شرکت کرده است. آیا در آن
مجلس مهمانی لقمه حرام از مال حرام بوده است؟ نه. شرابی بر سر سفره بوده است؟
نه. لهو و لعبی بوده است؟ نه. پس گناه آن مجلس چه بوده است؟ مجلسی بوده که
اختصاصاً اعیان و اشراف شرکت داشته اند و از فقرا و گرسنگان کسی در آن
مجلس نبوده است. وقتی که گزارش می رسد او در کوفه آتش می گیرد. نامه ای
می نویسد که این نامه از افتخارات بشریت است نه از افتخارات ما مسلمین. از
افتخارات بش
قدر عالی؛ راقی و لطیف [سخر
یت است (که) بشر اي
و) احساسات راقی انسانیت اين قدر اوج گرفته باشد.
صفحه 14:
بسر حنیف! گزارشی به من رسید. یکی از جوانان اهل بصره سفره ای تشکیل داده است و از
و هم دعوت کرده است و تو نیز در آنجا شرکت کرده ای. درباره تو باور نمی کردم که
دعوتی را پذیری که فقرا پشت در و دیوارها شکمشان گرسنه ماند و اغنیا بودند که
دعوت شده بودند. تو هم آمدی سر چنین سفره اشرافی حاضر شدی. اینجاست که درد
دلش باز می شود. می فرمايد: آيا من به تيتر و لقب قناعت كنم؟ به عاليترين لقب ها كه
روی من گذاشته اند - امیرالمومنین؛ فرمانده کل همه مومنان عالم» خلیفه کل در کل- و
به عنوان و تیتر قناعت کنم؟ لقبم امیرالمومنین باشد ولی با مومنین در سختی ها همدرد
نباشم؟ شریک درد مومنین نباشم و امیرالمومنین باشم؟ این چه امیرالمومنینی شد که از
لقب «امیرالمومنین» دارد استفاده می کند اما در دردها با مومنین شریکک نیست!
صفحه 15:
حال می پرسم: آیا چنین چیزی که در دنیا وجود داشته است اين همدردی» همدل بودن و
همدرد بودن با دردمندان عالم چگونه کاری است؟ اين را می شود فعل طبیعی نامید؟ آن
میل را می شود میل طبیع و آن انديشه را می شود انديشه طبیعی نامید؟ پا کاری است در
یک سطح بالاتر همه انسان ها حتی انسان هایی که در عمرشان یکک بار هم چنین کاری
نکرده لند وجدانشان ستایش می کنده می گویند ما این گونه نیستیم و همت چنین کاری را
نداریم اما به آن کسی که چنین می کند آفرین و احسنت می گویيم. هر چه اوجش بالاتر
باشد این آفرین و تحسین و ستایش
ستایش می کنند.ان لین امنوا و عملوالصَّالحات سیجعل لهم الرحمن ود قرتن می گوید
آن ها كه اهل ايمان و كار شایسته اند خداوند محبت آن ها را در دل مردم قرار می دهد.
شتر است؛ بعد به جایی می رسد که تمام بشریت او را
صفحه 16:
فعل اخلاقی و انسانی یعنی اين» یعنی کاری که از حد کارهای طبیعی انسان بالاتر است.
نهضت حسین بن علی (ع) نهضتی است اخلاقی و انسانی؛ یعنی برای نجات دادن انسان ها
(ما می گوییم برای اسلام؛ اسلام برای چیست؟ برای نجات دادن انسان ها). از اين
جهت است که مقدس و متعالی و در حد اعلی قابل ستایش است. مردی که در بین راه
وقتی با دشمن برخورد می کند و احساس می کند دشمنش تشنه است فورا مى كويد
مشک ها را باز کنیده اسب های اینان را آب بدهیده مردانشان را هم آب بدهید؛ و تمام
کارهایی که در آنجا داشت از این قبیل بود.
صفحه 17:
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلَى الثم محمد و آله الطاهرین باسمک العظیم الاعظم الاعز
lbp SU Je
خدایا دل های مار به نور ایمان منور بگردان, ما رابا حقايق اسلام آشنا بفرماء ما را بيرو واقعى تعاليم
lle اسلامی قرار بدم ما را از اخلاق مکرمتی و مكارم اخلاق بهره مند بگردان؛ نیت های ما را
خالص بگردان.
خدایا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده قدر دان پیغمبر و آل قرار بده.
و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.