صفحه 1:
« مثتوی معنوی > دفتر دوم » بازنویسی جعفر ابراهیمی ‎esa et)‏ رسام دولایا فاطمه صابرى ‎٠‏ دیا سابری‌فر » محدثه ظهوریان کلاس سوم ۵

صفحه 2:
روزی و روزگاری در زمان‌های خیلی قدیم . جولنی زورمند در بان می‌رفت که ناگاه صدای وحشتناکی شتید. پیش‌تر که رفت: خرمی را فیدا در چنگه اژدهليي بررکن ‎wl BS‏ ‎ob‏ بر حال خربپ بیچاره سوخت. شمشیر از نیام برکشید و با ناكا شريت مامت ازدها زازبه هلاکت: ربانید. خرس هم از اژدها چون وارهید. وآن گرم زآن مرد مردانه یدید چون سک اسحاب کهف آن خرس زار بش تلا 058 ‎SHO‏ وارهید = آزاد شد , رها شد | کرم - جوان‌مردی : بزرگواری | وارهید قعل پیشوندی | نید : فعل ماضی‌به روش قییم | اصحاب کهف 2 ياران غار | ملازم > همراء .هم قدم | زار - ضعيف ‎٠‏ رنجور | بردبار < مبور » تکیبا | چون : حرف انلقه | سکن : متمم | چون سکت : تثبيه | بيت دوم به داستان اصحاب کهف تلمیح دارد +» جوان زورمند.به هرجا می‌رفت» خرس نیز در پی‌اش روان بود. کم کم مهر خرس بر دل مرد جوان نشست وبا خرس پبوند دوستی بست. روزی از روزهاه در یابان می‌یفت و خرس نیز چون هميشه در پی‌اش بود. مردي آمد و از کنار آن‌ها گذشت. او از دیدن مرد جوان و آن خرس به حيرت افتاد. بارگفت و بشید :« ای مدا جوان, حکلیت چیست؟ ام تاکنون ‎GRE Ole ane pig cus ales CAL)‏ زو قصّه واكفت و حديث ازدها گفت :« بر خرسی مُنه دل أبلها ‎ees‏ میرن میت سین | ابله - ادان | دل نهادن : كنايه ‏إن علاقسد مدن | والاتتكهر تحرله,ركوبجانى] باندنی‌پستا۲ حیله ‎cays | ase‏ و نعمنی: مداد | جر : صفت تففیلی و مسته ‎

صفحه 3:
جوان با تعجّب پرسید :« منظورت چیست؟ مگر دوستی با يك خرس» چه عیبی دازد؟ به دوستی من با خرس حسادت می‌ورزی؟» ‎jaa toa‏ ابلهان» عشوه.ده آنت ين حسودىٌ من از مهر: هى ييا با من» بران اين خرس را خرس را مكزين مُهل همجنس را من كم از خرسى نباشم؛ اى شريف ترك او كنء نا منت با مهر > دوستى , محّت | عدوه > ناز و كرشمه ( در إيتجانيه معنى فريب دعت )| سرسد؟ سم داكي | موه در بوش ‏ اشفا ]ید سفت تفضيلى و مسند | هى > آكاء باش | مكيين > اتتغاب تكن | مهل - ها تكن» ترك تكن | بيا وبا : جتاس | خرس : تكرار | شريف > بزركواره ات قب لك ]ار مرد رهگذر هرچه گفت و گفت. اندرزهایش در گوش مرد جوان فرو نرفت که نرفت. او پنداشت که مرد رهگذر بر دوستی‌اش با خرس: ‎OS‏ می‌ورزد. پس با هشم پر سر مرد رهگذر فرباد زد که «برو ای مرد دست از سر ما بردار. دوستی هن و لین خرس مهریان و وفادار چه ربطی‌سبه تو دارد؟ چرا بر دوستی ما حسد می‌ورزی؟ برو و راحتمان بگذار». مرد رهگذر به راه افتاد. کمی که رفت» برگشت. با ز گفتش:ه من عُدوٌ تو نیام Celia ds ala ‏لعف باشده گن‎ مرد جوان حرف مرد رهگذر را نشنیده گرفت. مرد رهگذر وقتی دید که پند و اندرزهلیش در ‎Ole OL Kaa Jo‏ زورمند کارگر نیست» راهش را کشید و رفت» در حللی که می‌دانست بد زودی آن جوان به بلابى گرفتارخواهد شد. سای

صفحه 4:
مرد جوان و خرس وفادار. زملنی درازنبا هم زیستند. هر روزی که گذشت. پییند دوتی آن‌ها مسکهت از یش می‌شد! روزی از روزهاء جوان در جنگلی کار می‌کرد. درخت‌ها را با ستبر می‌بیید و بر مین می‌افکند. ساعتی چند که کار کرد. خسته شد و خواب بر اد چیره شد. روی زمین دراز کشیده پلك‌هایش را بست وبه خولبی شییبن و سنگین فرو رفت. خرس که دید دوستش خواییده است» بالای سر او یفت و در کنارش نشست. ناگاه مکسی از هوا آمد و بر پیشلنی جوان نشست. خرس دست پیش برد و مکس را راند. مگس دست پردار بوده دوباره وزوزکنان نزديكك شد و بر پیشانی جوان نشست. خرس دوباره مگس را راند. مکس لین بار آمد و بر نوك پینی جوان نشست. خرس ار دست مک خعمگین شد. در دل گفت !« ای مک بدجنس و سمج دوست مهربان مرا می‌آزاری؟ حالا چنان درسی به تو بدهم که پرواز کردن را از باد یبری». خشمگین شد با مگس خرس و برفت برگرفت از کوه» سنگی سخت زفت بتک آورد وامکن را دید از بر رخ خفته گرفته جای ساز كرفت أن آنا بك ويد وكين + ان حكن وال زد قهرت اداو سك ورك ارا رترت دودت ‎sites‏ فرو کویید به گمان آن که با اين کار فقط مگس را خواهد ‎eae = od‏ بزرک | برکیفت < برداشت | سخت < بسیر | برفت ماقی ساده | رگیفت : فمل پیشوندی | ستگی زفت : ترکیب وسفی | مخت : قید | خفته > أخوابيده | جاى ماز > جای گرفته ‏ خفته : صفت جنشین اسم | آسیاسنک < سنک بزرگ | واپی خزد - دور شود | آنیسنگ : مرکب | کوه نگ عسب |[ واج اران نكن ورهن | نازو باز: جناس | تكرار مكنس | بزد و خزد : جناس ‎

صفحه 5:
نگ ری که رتاش کرد اين مقّل بر جمله عالم فاش هر آبله مهرٍ خرس آمد قین کین او مهر است و مه اوست کین» عهد او سست است و ویران و ضعیف كفت او رفت و وفاى او نحيف كر خورد وكند هم؛ باور مكن ش ح نوعى كياء داراى ساقدى باييك و دندانسار ( در ای‌جا خر و خبیر ) | َل دویتی و محسبه درستی | قین !قید تاكيد | مهر و كين : مسند | مهر له ند مهر خرس : تثبيه | كين و مهر : تضاد و تكرار | كل بيت دوم تين | کین او مهر انت و مهر اوست کین :پارادوکس | عخد بیدا | ‎Ges | Gales eb | ae = cast‏ = رنجوره نزار | واج آرایی «نه فریت شوم | مست و ویانو ضیف : متبد | یت سوم دار ه مله سوگند < قم | كوسخن - دروغگو | تکرار سوگند دربیت 4 چون : حرف بیط | یمان : مفعول | هم : قيد | وکند و پیمان تدب

صفحه 6:
مولانا جلالالدّین محمّد بلخی ( مولوی ) 2 € ‎Fg‏ ‎Se‏ الدین محمد در شم رب ‎J‏ و ۰ هجری (قرن ۳ محمد نام داشته سلطان ‏ العلماء ‎Sen‏ ‎Pas oils‏ بهاءالمین ولمین ولد مشهور؛ پدرش مردی سخنور بوده» مردم بلخ عالقه فراولنی بر او داشته که ظاهرا همان وابستگی مردمبه بهاء ولد سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه کردیده لست. که در نتیجه آّن» مهاجرت بهاء‌الدین ولدبه قونیه گردید. اما از پدشتاسی در آنجا نیز تحت مخالت امام فخررازی که ‏فردى يقوذ در دريار خوارؤمشاء بود قرار كرفت. ‏القاب ‏با لع‌های خداوندگان مولناه مولوی» ملای زوم و كاميبيا خلس خاموش در میان فارس زبانان شهرت یافته است. ‏مسافرتها ‏جلال الدبين محمد در سفر زبايتى كه يدرش از بلخ-به آن عازم گردید پدرش را همراهی نمود. در طی لین سفر در شهر نیشابور همراه پدرشبه دیدار شیخ فریدالمین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شيخ فربدالدبين سفارش مولوی را در همان کود کیش (7 سالگی یا ۱۳ سالگی )نبه پدر نمود. در لین سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقلمت گزید و ظاحرلبه خاطر فتته تاتار از باز گشت به وطن متصرف گردیده و بهاء السین ولد در آسیای صفیر ساکن شد. لماپس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه با گشت. ‎

صفحه 7:
داستان آشنابى با شمس وى همجناتكه كفتيم يك لحظه از ترييت خود غلفل تبودء» تاريخ اينجنين مىنويسن كه روزى شمس وارد مجلس مولانا مىشود. در على كة عولانا در كنارش يمدى کتاب وجود: دافت. شمس از آو مىيرسد لين كه اينها جيست؟ مولانا جواب مىدهد قيل و قال لست. شمس مى كويد و ترليا اينها جه كار لست و كتابها را برداشته در داخل حوضى كه در.آن نزديكى قرار دلشت مىاندازد. مولانا با ناراحتى مى كويد اى درويش جه كار كردى برخى از اينها كتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه منحصر بفرد می‌باشد. و دیگر پیدا نمی‌شود؛ شمس-تبریزی در لین حللت دستبه لب برده و کتابها را يك‌يك از لب بیرون می‌کشد بدون ايتکه آثاری از نب در کتابها ماندء پاشد. مولائابا تعجب می‌پرسد لین چه سرّی است؟ شمس جواب می‌دهد این ذوق وحال است که ترا از آن خبری یست. از لمين ساعت لست كه حال مولانا تغبير يافته وسبه شورید گی روی می‌نهد و درس و بحث را کناری نهاده و شبلنه روز در رکاب شمس ستبریزیبه خدمت می‌ایستد. وبه قول لستاد شقیعی کدکنی تولدی 7 ‏غزلیات شمتی + ویاطات:» فیه خا فیه ممخایب‎ open espe ‏مالس شتا‎ مرگ پالاخره روح ناآرام جلاالدین محمد مولوی در غروب خورشید روز یکشتبه پتجم جمادی الاغر سال ‎٩۷۷‏ هت قمری بر اثر بیماری كهانى كه طبييان ار نزماق أن عاج ‎ee‏

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
34,000 تومان