کارآفرین موفق ایرانی مرتضی سلطانی (موسس زرماکارون)
اسلاید 1: کارآفرین موفق ایرانی مرتضی سلطانی ”موسس زرماکارون“
اسلاید 2: مرتضي سلطاني در سال 1337 در جوار حرم ملكوتي معصوم اهل بيت (س) در شهر مقدس قم بهدنيا آمد. مادر او همسر دوم پدرش بود و پدر از همسر اولش كه در قيد حيات بود، هشت فرزند ديگر داشت. مادر مرتضي كه بعد از فوت همسر اولش از قائن به قم آمده بود، در اتاقي شش متري با سه فرزند يتيمش زندگي ميكرد. او كه ميبايست بار زندگي و تربيت سه فرزند يتيمش را يك تنه به دوش ميكشيد به ناچار با مرد ديگري ازدواج كرد تا فرزندانش نبود پدر را احساس نكنند. آنها با هم توافق كرده بودند كه صاحب فرزندي نشوند اما همانطور كه گاه بازيهاي روزگار با تصميمات ما منافات پيدا ميكنند بهطور ناخواسته صاحب فرزند پسري شدند و نام او را مرتضي گذاشتند. پدر از تولد مرتضي بسيار ناراحت بود و به سبب همين ناراحتي از همان ابتدا رفتار بدي را با او در پيش گرفت. تنها پناه واقعي مرتضي آغوش مهربان مادرش بود كه تنها مامن او نيز به شمار ميرفت.
اسلاید 3: داستان زندگی مرتضی سلطانی اززبان ایشان:من کودک دل شکسته و تنهایی بودم که برای زنده ماندن تلاش می کردم. تلاشی سخت و طاقت فرسا… روزهای پنجشنبه و جمعه به گورستان می رفتم تا شاید با شستن قبرها، اندک درآمدی به دست آورم و کمک خرجی برای مادر باشم با پای برهنه در خاک و گل می دویدم و با سطلی پر از آب در دستم، سنگ قبرها را می شستم…البته در آن سن و سال من هم دنیایی از آرزوهای قشنگ داشتم، مثل آرزوی همه بچه های هم سن و سال خودم، هرچند متفاوت از آنها زندگی می گذراندم. البته آسمان زندگی من بی فروغ نبود چشمان مادری مهربان، چون ستارگان تابنده، شب های تاریک مرا روشن می کرد و بارقه های امید را در دلم زنده نگه می داشت. در دنیای واقعی چیزی جز فقر و سرما در کنارم نبود و هیچ کجا، آغوش گرمی به استقبالم نمی آمد، اما همیشه در کنارم مادری بود که به من درس «آدم بودن» را عاشقانه می آموخت… شرایط زندگی سخت بود و مادر من، نمونه یک زن مظلوم و نجیب ایرانی بود. او زنی روستایی بود که با مناعت طبع و پاکیزگی فکر و روان خود، من را برای درست زندگی کردن و آدم بودن راهنمایی می کرد. مادر هرچند سواد نداشت، اما به دانش آموختن بچه هایش توجه زیادی داشت و برای موفقیت فرزندانش با تمام توان خود در برابر سختی های زندگی ایستادگی کرد و بالاخره موفق شد مرا در سن ۷ سالگی به مدرسه بفرستد. هرچند این کارش باعث تشدید تمامی مشکلات روزافزون زندگی مان شد اما این زن فداکار و نجیب برای بهروزی من، این ایثار را به جان پذیرا شد. مادر همیشه در حال کار بود تا بتواند بچه هایش را با عزت نفس و سالم بزرگ کند.
اسلاید 4: مادر در سال ۱۳۸۴ با مرگ خود مرا تنها گذاشت. او پشت گرمی روزها و شب هایم در جاده پر فراز و نشیب زندگی ام بود. اما امروز خوشحالم که خداوند این توفیق را به من داد که توانستم بعد از آن سال های سخت و جانکاه، چند صباحی را برای آن مادر نمونه، آسایش فراهم کنم.کالسکه ای داشتم با واکس های رنگارنگ و مشتری هایی که براقی کفش شان را به دستان من می سپردند. همیشه از خواندن سرگذشت آدم هایی که با ایجاد اشتغال به نوعی در چرخیدن چرخ صنعت و تولید این کشور سهم داشتند، لذت می بردم. داستان زندگی کسانی را خوانده بودم که توانسته بودند با همت عالی خویش، منشاء تحولات بزرگی در کشور باشند. من با الهام از آنان، می خواستم روزی هم چون آنها، در صنعت سرزمینم تاثیرگذار باشم و در خود توان آن را می دیدم…
اسلاید 5: در ابتدای جوانی، اولین تجربه خود را در کسب و کار جدی به دست آوردم و مشغول فرش فروشی شدم اما فرش فروشی آنی نبود که بتواند روح پرخروش مرا راضی کند. می خواستم وارد فضای تولید و صنعت بشوم. به اتفاق چند دوست، واحد تراشکاری ای را راه اندازی کردیم و این اولین تجربه به من می آموزاند که برای موفقیتی بیشتر باید به کار گروهی اعتماد کرد. در آن روزها با گروهی آشنا شدم که پیمانکاری پوشش سوله را انجام می دادند. در این کار وارد شدم اما سوالی مهم، ذهن کنجکاو مرا به خود درگیر ساخته بود.. سوال من این بود: «ما چه چیزی را پوشش می دهیم؟ پیدا کردن پاسخ به این سوال زندگی مرا تغییر داد… در جست و جوی پاسخ، به سوله رسیدم و تلاش کردم فن آوری آن را بیاموزم و در نهایت به خود گفتم: پوشش را ول کن، به سراغ سوله سازی برو مدیرکل صنایع استان مرکزی به جدیت با درخواست سوله سازی من مخالفت کرد… هرچه تلاش کردم راه به جایی نبردم. شش ماه گذشت و مایوس رو به تهران گذاشتم. عنایات الهی بار دیگر مرا مورد لطف خود قرار داد. در بین راه تصمیم گرفتم به دوستانم، آن خبر ناگوار را بدهم. پس به اولین دفتر مخابراتی که رسیدم، توقف کردم… آنجا روستایی بود به نام ابراهیم آباد در نزدیکی سه راه سلفچگان. تلفن خراب بود و می باید معطل می ماندم… پیرمرد مسوول آن، زمانی که تب و تاب مرا دید، پرسید: چه شده است که اینگونه بی تابی؟ و من ماجرای شش ماه دوندگی بی حاصل را تعریف کردم و آن مرد هم داستان ابراهیم آباد و تلاش ۳۰ ساله ابراهیم نامی برای احداث قنات را تعریف کرد و گفت که چگونه آن مرد موفق شده است… و من درسی دیگر آموختم… هیچگاه برای رسیدن به هدفی که به آن ایمان دارم، مایوس نشوم. حتی اگر مجبور باشم ۳۰ سال تلاش کنم. قطعا ملاقات من با آن پیرمرد، موهبتی الهی بود… بلافاصله برگشتم و با انگیزه ای مضاعف چنان کارم را پیگیری کردم تا بالاخره موافقت اصولی تاسیس کارخانه سوله سازی را دریافت کردم…
اسلاید 6: لیست لوح ها وتندیس های دریافتی گروه صنعتی زر - تنديس و گواهينامه رعايت حقوق مصرفكنندگان - 1388 - لوح و تنديس هفتمين جشنواره توليد ملي - 1388 - گواهينامه تعهد به تعالي - 1388 - لوح تقدير از سازمان تامين اجتماعي ساوجبلاغ - 1388 - لوح و تنديس صادركننده نمونه كشور - 1388 - لوح و تنديس واحد نمونه استاندارد استان تهران - 1388 - لوح تقدير خوش حسابي از بانك ملي ايران - 1388 - لوح و تنديس سومين همايش سراسري ايران كد - 1388 - لوح و تنديس برند برتر - 1388 - لوح و تنديس برند برتر از سازمان توسعه تجارت - 1388 - گواهينامه اهتمام به كيفيت - 1388 - لوح تقدير از سازمان صنايع و معادن و خانه صنعت و معدن استان تهران - 1388 - لوح و تنديس صادركننده نمونه در سومين جشنواره توليدكنندگان جوان - 1388 - لوح و تنديس ديموند بلورن در كنفرانس - لوح و تنديس صادركننده نمونه كشور - 1389مديريت نظام توزيع و پخش - 1388 - لوح خادم صنعت و فرهنگ در هفدهمين دوره هفته كتاب و ششمين جشن كتاب كودك، صنعت و كشاورزي - 1388
اسلاید 7: - واحد توليدي نمونه شهرستان ساوجبلاغ - 1388 - لوح و تنديس طلايي صادركننده نمونه كشور - 1387 - لوح و تنديس واحد نمونه استاندارد كشور - 1387 - لوح وتنديس واحد نمونه استاندارد استان تهران - 1387 - لوح و تنديس جشنواره طرح ملي سپاس ( معرفي توانمنديهاي بازرگاني- توليدي- صنعتي - سرمايهگذاري ) – 1387 - تنديس دومين جشنواره ملي توليدكنندگان - 1387 - لوح حمايت از مصرفكننده از سازمان حمايت از مصرفكنندگان و توليدكنندگان - 1387 - تنديس ششمين جشنواره توليد ملي - 1387 - لوح و تنديس ايران كد ( مركز شماره گذاري كالا و خدمات ايران) - 1387 - لوح و تنديس صنعت و معدن به مناسبت گراميداشت روز صنعت و معدن -1387 - لوح و تنديس انجمن بهره وري ايران - 1387 - لوح و تنديس مركز تحقيق و توسعه نمونه سال - 1387 - لوح و تنديس نشان ايمني و سلامت (سيب سلامت) از وزارت بهداشت - 1387 - لوح و تنديس سيب طلايي صنايع غذايي (جايزه غذاي فراسودمند در بخش توليد ماكاروني سبوسدار) - 1387 - تنديس همايش تحقيقات آموزش و فنآوري صنعت غذا - 1387 - تنديس نخستين جشنواره دنياي تغذيه، سلامت كودكان - 1387
اسلاید 8: - لوح «مدير موفق» در همابش تحول مديريت كشور در افق چشمانداز 1404- 1387 - تنديس اولين كنگره چهرههاي ماندگار (صنعت و تجارت ايران) – 1387 - لوح و تنديس سمپوزيوم ايران 1404 ايران توسعه يافته از وزارت محترم بازرگاني - 1387 - لوح و تنديس واحد نمونه استاندارد استان تهران - 1386 - لوح حمايت از مصرفكننده از سازمان حمايت از مصرفكنندگان و توليدكنندگان - 1386 - لوح و تنديس واحد نمونه صنعتي در سومين جشنواره قهرمانان صنعت - 1386 - لوح و تنديس مدير نمونه جوان در اولين جشنواره ملي توليدكنندگان جوان - 1386 - لوح و تنديس صنعت و معدن به مناسبت گراميداشت روز صنعت و معدن - 1386 - تنديس تقدير جشنواره علوم صنايع غذايي كشور (جايزه دكتر هدايت در روز جهاني غذا) 1386 - لوح و تنديس سمپوزيوم ايران 1404 ايران توسعه يافته از وزارت محترم بازرگاني - 1386 - لوح سلامت و بهداشت از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در هفته سلامت - 1386 - لوح و تنديس بهعنوان مقام اول كارآفرينان ديجيتالي در حوزه بازرگاني - 1386 - تنديس كارآفرينان برتر بخش صنعت در سومين جشنواره كارآفرينان برتر منطقه كرج - 1386 - لوح توليدكننده برتر از فراكسيون صنايع غذايي مجلس و دفتر رياست جمهوري - 1385 - لوح و تنديس واحد كارآمد در چهارمين جشنواره توليد ملي - 1385 - لوح تقدير بهعنوان واحد نمونه توليدي از خانه صنعت و معدن استان تهران - 1385 - تنديس تامين ايمني غذا، تضمين سلامت جامعه از جشنواره توليدكنندگان صنايع غذايي - 1385 - لوح و تنديس برين مديريت بازاريابي صنايع غذايي ايران – 1385
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.