صفحه 1:

صفحه 2:
Pree ie enue ae presen

صفحه 3:

صفحه 4:
چون جوانی ۲۳ ساله شد. روزی به گرردش رفت. بر - پیر‌ممردی حمیده قامت را مشاهده کرد. در نظس وی ‎ee‏ اس را جهانفانی سودی تدارد و بای متی طلب در همین حال روزی راهبی مرتاض را مشاه پیم‌اهنی زعفرانی رن بر تن در سایه ی درحتی در حاشیه طریتی ‎ee gee‏ ا ل ‎fea) i eS‏ ۱۳ ‎ee Beene rok oe ED ped as cme ‏107 رساك الوا ل لك ۳

صفحه 5:
مدت 5 سال در بيابان ها آواره بودء به رياضت ها خود را فرسوده ونزار مى ساخت. نخست به با إنان؛ شوق حقيقت طلبى اوررا تسكين ندادء تا اين كه بى أ ت. به گدایی ودريوزكى قوت لايموتى به دست 0 وصول به س‌منزل حقیقت انديشه می ا ار جر ‎ee‏ ا افت و مرتبه م راحاصل كرد . سپس برخاست و آنچه بر او روشن شده بود» ت۳۳ ۳ دیری تاسیس کرد و جمعی از شاک ۳ ‎5

صفحه 6:
نخست مرداني جند از بيسروان اودر آن ديى جم كال و ۷ به بودا ملقب شد. او را تتاگته یعنی اصل حت رسید و شاگر‌دانش پیررامون او بودند» ۱ PPS ree eae ‏باشد. پس شاد باشید و در راه حقیقت گوشش كنيد‎ Peete ee) بررد. و ‎EES ROSAS re Pe‏ .هر یک از آن ها معبدی موجود است

صفحه 7:
روش و رگ هاى تعليات بودا بوداء مانند دیگر معلمان همزمان» از طرریق مناظر»» نطق» و ته ستراط یا مسیح به فکرش نرسیده که اصول عقایدش را بنویسد. سوترا (نخ یا رشته ) خلاصه می کرد تا حافظه را به کار و ا امه ما تصوير. قادر» ومخرور و ارين خداوندی به وساطت او سخن می گوید. در مناظره ب و ال ات با معنی آهیمساعمل می 5 ‎eer) lev pew ye ee)‏ ۱ ‎Pamecaetated‏ ی سی‌شار از رحم و مودت گشته» و سبت به جمبع جان داران جهان با مهس و محبت شده. ‎Cul,‏

صفحه 8:
بودا اكرجه متدارواز تعلليمخود ‎me‏ ‏سيار همعص خوديشيودء لمادر تعا ليم ره 0 ی خود ‎re‏ تابه تحلیماتخود نظمی‌آسانب دهد. سوتردى دلخوام اوجهار حقيقتغا يود كه در آزها نظ نود ی حیانقشریح گرد استو میگ وی + زین گی سنج لستو رینج نا | ere ete 2 8 ١٠)درد؛‏ ا ود ‎VEE‏ ا ىن

صفحه 9:
هدف از تعلهات بودائدسم ee err eI ee ‏إماره را از هم كسستء أو به هدف نود رسيده است.‎ Lanta ON ‏در کتاب فلسفه ی شرق آمده است که‎ ‏كه براساس درد قرار دارد و راه ميا‎ sb ‏هاست». سعادت ار‎ 0006 5 5 SOR. - ‏بودا نين جون لائو‎ ‏محبت سا دهد. تعالیم بودا به هم حال همرچه باشدء حاوی درس ها‎ 707 ۱۳۱ ert preter yea) ‏را به طور كلى طى جهار حقيقت عالى درباره ى حيات بیان داشته:‎ 00 ree ‏آرزوى نفس بيدإمى شوده و فرزائكيء هماذا در ضرو نشاندن هس‎ نفس أست و أين كمرين از رنج» و راه نجات استه

صفحه 10:
‎Eee‏ که بودا تعیم می داد عبارت اند ‎-١‏ رنج ملازم زندكى وغيس منفك از آن است واين حقية ‏معلولاتى كه در عالم وجود حكم فرماسته ثابت مى كردد. ‏ا ل ا بدبختى است. *- براى از ميان بردن رن شود وبه ميل وواهش نفس كه منبع همه ى يدب نيروانا كت 9 ‎ ‏به نیروانا زهد کامل و فرو نشاندن هر میل و خواهش: پس اساس اخلاقی که بودا تعلیم می دهد این است که باید از خود جدا را رها ساخت. یعنی بودا تمام زندگی و مظاهر آن را جز رنج چی معتقد استه که زمینه ی این رنج ها و دردها آن قدر فراوان است که 7 .به جهان باز نمى آمد

صفحه 11:
0 ابه روشنى باز يده بودا نين اصول اخلاق را ‎SY Ce eee Sy ee re ee Se rel ao‏ تور اخلاقي بودا به شا كردائش عبارت اند 11 ‎i‏ دستور ‎Ba Komen‏ ‎٩‏ خودداری از خوردن نابهنگام؛ 4 روت ا ‎AED eer‏ ل سد ا خواب هاى بلند و پهن. ‏.- خودداری از پذیرفتن ز ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 12:
شدهء به شکل موجودات منفردی که در وقت مرگ به شبیه ارتباط یک شاخه رود به رودخانه ی اصلی 1" بودا گرایی این ((خود» عمومی را نمی پذ: های پسته بندی شده تر PS ere enna OCs SES epee کف وداگرانی اسان ان ۲ ‎OnE ECE Or‏ 1 ۱ می کند که عبارت اند از: جای گنرینی وجودها (توالی و تداوم‌هستی ها 1۲ گرمه .يعنى عمل؛ ۳ 2

صفحه 13:
سسرانجام در اين عص همه ى مردم 2000 لي ار ا عمومی داده می شد. تنها در بنگالء پیش از رفتن 00 ‎Yea eae re‏ ۳ ‎Seed Sen eeea ye Ur‏ کر زر

صفحه 14:
Dre POOPED eS Len ners 5 ‏می رفتند و در ۸ سالگی درس آن‌ها تمام می شد. آموز:‎ ‏مذهبى داشت و به موضوع أن اهميتى داده نمى شد. روش م‎ ‏درسها بود ومتن وداها جزء لاينفك اين آموزش به‎ Oe ‏ا ا‎ a) ‏نمی رفت. منش را برتم از خرد می دانستند»‎ ‏از قنبیه یا شلاق و دیگر تنبیهات چییری نش‎ ‏سامت و کسب عادت درست در زند؟ هر چین سخت‎ ‏و‎ ‏او بیشت جنبه ی رسمی داشت می سپر‌دند و مجبور بود که تا۲۰‎ ‏زندگی کند. البته در کتاب سرزمین و مردم هند اثر مانور امار مود‎ ات «شاكردان يمس و دختر از سن ؟1 سالكى به خانه ى معلمين مى راف .دختران را تا ۲۶ سالگی در جای جدا گانه نگاه می داشتند

صفحه 15:
PE oe er Ser Ce nL BRED) Fee Cer er ere sere ‏بزرگ ترین هدف گورو تربیت شاگردان بود. تحصیل‎ ۱ eed ‏حند سال تفسيى آنجه كه آموحته بود آغاز مى شد ون‎ تفكى درباره افكار خود مى كمرد. اين شاكررد ما كاه نوك رمآبانه بود. ملرم بود كه با بره کند و از خوردن گوشت خودداری كذ ۱ scl 9 8) peak GL 3 39 5 a3 ۱ ee ere aye 5 ‏شاگردان را مرخص می کردند چون باران آن قدر شدید بود‎ 1۱ ates

صفحه 16:
en ‏ا‎ er eters ‏هزرها و فنون؛ * ) طب؛ ؟ ) منطق؛ © ) فلسفه(:86)‎ ‏موارد درسی شاگردان از نظم مانوامارموداک در کتاب‎ ‏عبارت بود از:۱ ) ریاضیات؛ ۲ ) دستور زبان؛ ۳ ) سرود‎ 0 ‏ل‎ ‏؛ 4 )عط رسازى؛ آوازه خواني؛ رقصء ومو‎ 52-7 يكي از شاكردان جنين مى كويد و خردمندانه به جهان خارج روانه می کم« ‎ae an‏ تربيت از استاده ار ‎٠ Ro Vere asrece‏ اين تعليم و ترد دختران بم‌همن ها و فرمانروایان بود و کودکان اقشار دیگر جا رفع نیازمندی های مادی اجتماع به فرا گرفتن حرفه و صنعت می پرد .این دوره» زنان مورد احترام بسیار بودند

صفحه 17:
دانشمندان ببر رگ زن این دوره عبارت ب وي ‎see‏ ۱ ‎Cer ce ree Walon ieartredoes)‏ ۱ به زودى نابود مى شود. » در اين دوره تا ‎/٠٠١‏ بيش از» مقررات بهداشت اجبارى داشتند ‎iter‏ 5 ل ۷ ا ا 0 با سا ل اتحاد صنفی در هند یکی از عوامل زر روش ير ۱۳ ‎SS‏ ‏.روی رضایت» به طبقه ی فرمانروا احترام بسیاری می نهادند

صفحه 18:
طبقات‌هند در آن‌زمانش امن ۱) بر‌همنها پا کاهنان ‎Deere SSS OLRM TSE cee‏ ۱ ‎Beene ne aes‏ ا 2 ا ل 0 ا ‎TEP‏ ‏حرفه ی نود خوبهاشوبار ديكر بل آمد و در هر تولدیلگر وظایفنخود : محلم‌و کاهنمتولد خولهی‌شد.» و در جولبب‌همزها که می ۱ برهمزها اکنوناز با-لاریزایگاه هاییپرخورداريم لیزمقا ‎seer er ese reyes eniar ss eB)‏ ۱ نیز به خوبیک ار لنحام دهیم روح ما با روح خدا یکی‌خواهد شد |

صفحه 19:
سر سرخانه ( گور يكى از دانشكاه هاى بررق قدم كذارد. اين دا هند باستان و قرون وسطاى اين سرزمين بودء از قبيل: دا ‎Ase eeu ce eee lea ee rer en‏ برهمنان در ايام بودا بود ودر رو زكار ما نيز هنكام هجوم اسكندر مقدوني؛ به ديده ى مردم آس به شمار مى رفت و شهرت أن بيشت مرهو بآ اوجين از حيث علم نجوح و دانشگاه له در زمینه ی تطیمات نامدارترین مژسسات بودایی بودند. ثالنده پس از فوت استاد (بوه و دولت براى نكّه دارى آن د رآمد ‎٠١١‏ روستا را بدان تخصيص دانشگاه ۱۰۰۰۰ طلبه و ۱۰۰ ‎DES A ce i eer‏ +عمارت عظیم 4 طبقه براى خوابكاه داشت

صفحه 20:
یوان چوانگ رز ۱۳| ۱ عاجن می شدند و ترک می گفتند و آنان که در علوم قد: اجازه ی ورود می یافتند و این ها بیش از ۸۲ نبودند. مى شد ورود به تحصيل ‎Per Ee Ie‏ نظاره کنند بس سیاق عهد عتيق؛ كناه كبيرره به شمار مى صبحگاهان تمام دانشجویان ‎SET em ۱ rT owe‏ دانشگاه ۱۲ سال به طول می انجامید اما خی ۳۰ سال و بعضی .در آن جا می مان

صفحه 21:
" Perey er a Re Tae ny ‏دانشكاه نالنده به سال 17790 ميلادى سو<ت و خاكست‎ eee ee eee ‏ا‎ nea ‏ارزیابی کنیم. با این همهء ویران کنندگان» ری نبودند»‎ ‏بای غارت گری خود مجوزهای دینی ارایه می کر‌دند.‎ ‏فرمانروايى هند نشستند فرهنكى با نود آوردند كه در‎ 001 ‏ا ل ا ل‎ aed ety ‏محاصره ى موفقى را با فتح نامه اى منظوم ب‎ ‏رورش بيشتى جنبه ى فردى داشت و يد‎ ‏استخدام می کردند. مسلمانان در این باره عقیده ای اشرافی داشتند و می‎ ‏تربیت زینت و قدرت و گاهی هم دستیار مرد صاحب پيشه به شمار می آم‎ ‎ee eer‏ د ...یا مقامی والا ندارد عامل تحرریک یا خطرری بررای اجتماع می دانستند ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 22:
۳ نظ ویل دورانت در, اشراف که ظاهرا و اسما جزء مسلمانان بو نظ اسلام نيست و حتى تمام مسلمانان هند هم, ج تعليم و تربيت اسلامى هند براى همه بوده است. .حنين مى ‎eed‏

صفحه 23:
تربدت در هند قديم نظام تربيت هند كاملاً ب امتياز طبقاتى استوار بوده آريايى هاء آن كاه كه جلكه ى كَانكٌ را به تصرف .پایین ترین طبقات» و از تما حقوق محروم بودند

صفحه 24:
افراد از لحظه اى كه جشم به جهان باز مى كردند اسيى طبقات ۱ منتقل میشد م : تربيت را 8 ee ‏ابى ارا پرورش می یا‎ ‏دينى؛ سنت ها‎ une ‏انتقال‎ poe Peo] 11 ‎fey 1‏ رفتند. غررب در رداضا ن وسطی معلمان غررب بوده اند. اعمراب مسلمان .يونان آموحتند. هنديان به تربيت بدنى هيج اهميتى نمى دادند ‎

صفحه 25:
گر ‎Bees‏ در هند معلمان محترع و ارجمند بودند و از هدیه رز

صفحه 26:
a & ol ‏روش های تعلم و ترببت‎ Be CED ea TC EEE ‏ا‎ ‏تطیمات خردمندان و اهل دین ). بای به حافظه سپرردن‎ ‏بود. انضباط ملايمى معمول بود و مجازات و اجبار به‎ ۱ ‏جمعی روش خلینه ها (مشابه حوزه های علمیه‎ ‏در هند كشن كرد ود‎ 1917١ ‏آن رادر سال‎ ‏حررف و <ميداً یل‎ 6٠ ‏هاء سانسكريت كه از‎ ‏مدارس سانسكريت در كنار مدارس ان ابى براى كودكان‎ Tee ES SS POET ‏ابن اس قلسفه ی هندی هدف از تعلیم‎ IGRI aceon : ‏كردن شخص براى اداى سه دينى است كه برعهده دارد و آن سه دين‎ ‏الف: دين نسبت به خدايان كه بايد با قرربانى و نذر و نياز وخوا‎ : ‏.مذهبى و اوراد ادا شود‎

صفحه 27:
۱ مقدس انجام گیررد. پ: دین نسبت به نیاکان که با ‎St a ce} cas Se SDSS Teme eee‏ نماينده ى اسالاف هنديان هستند ادا گرد روش آموزش مبتنى بس حفظ كردن متون مقدس و سم ادبیات و س‌ودهای دینی را به زبان شعر بیان ۸ ۱ درس ها را با شعر ضرا می گیررند. هندي ستاره شناسى تبحر خاصى دا مسر مى بينيم ودانشمندان يونانى كه در جندى شايور به تدريس و تحقد بودند با فرا گرفتن این علوم سبب اشاعه ی آن ها در غررب شدند تذكى است كه اغلب علوم از جمله رياضيات بيشتر توسط مسلمانا .برده شد تا یونانیان

صفحه 28:
an pee ine eer ey ‏تاریخ آموزش و پررورش اسللام و ایرران‎ ۱۷۱۷۷۹۷/۷۷

صفحه 29:

 محمد جواد نگهبان و محمد نور محمدی استاد مجتبوی نام شخصی او سیدارتهو نام خاندان او گئوتمه است .مکان تولد او در دامنه ی کوه های هیمالیا در شمال شهر بنارس است .پدرش راجه یا سلطانی بوده که بر قبیله ای به نام ساکیا فرمانروایی می کرد. در باب دوره ی کودکی بودا منابع حقیقی بسیارند ولی افسانه ها و داستان های فراوانی نیز هستند .بنابر روایات و اخبار موجود پدرش آرزو داشت که فرزند او پادشاه عالم بشود و بر سراسر کشور هندوستان سلطنت کند. گئوتمه در ابتدای عصر ،دماغی روشن و فکری منور و روحی حساس داشت. حکیمی غیب گو درباره ی آن طفل گفت« :اگر چشم او به چشم مریضی و یا کالبد بی جانی و یا مرد سالخورده ای بیافتد ،هر آینه دنیا را ترک کند و آواره ی اطراف جهان خواهد شد .ولی اگر او را به درستی پاسبانی ،و از وی نگه داری کنند هر آینه شاهنشاه هندوستان خواهد شد» .سپس پدرش برای او قصری ساخت و اسباب عیش و نوش و تنعم را در آن جا آماده کرد و نیز زنی شایسته به همسری او درآورد و امر فرمود که مراقبت کنند مبادا دیده ی او به یکی از .مصایب سه گانه (مرض ،کهولت ،موت) بیفتد چون جوانی 23ساله شد ،روزی به گردش رفت .بر حسب قضا و قدر در راه خود پیرمردی خمیده قامت را مشاهده کرد .در نظر وی عجیب آمد و از حال او پرسش فرمود و دانست که سرانجام جوانی پیری است .پس اتفاقًا بیماری فرسوده حال را مالحظه کرد و از او نیز در شگفتی شد و دانست که عاقبت تندرستی، بیماری است .چون اندکی فراتر رفت ،کالبد میتی را به نظر آورد و دانست که فرجام حیات و بقا مرگ و فنا است .از این رو فنای عالم و سستی و بی اعتباری جهان دفعتًا در ضمیرش جلوگر شد .در حیرت افتاد و با خود گفت« :لذایذ و نعم جهان فانی سودی ندارد و باید نعمتی طلب کنم که از عیب زوال مصون باشد». در همین حال روزی راهبی مرتاض را مشاهده کرد که با خاطری آسوده پیراهنی زعفرانی رنگ بر تن در سایه ی درختی در حاشیه طریقی نشسته است. چون او را دید ،برخاسته به سوی اوی آمد .او سخن گفت و از او تعلیم یافت که: «سکون ضمیر و آرامش روح میسر است که آدمی ار مصایب سه گانه نجات یابد. پس از آن دم شاهزارده عزم جزم کرد که از قصر سلطنتی بیرون آید و در وادی بی خانمانی و سرمنزل بی نشانی در جست و جوی سعادت حقیقی برآید مدت 6سال در بیابان ها آواره بود ،به ریاضت های شاقه از جوع و عطش تن خود را فرسوده و نزار می ساخت .نخست به سوی برهمنان رفت ولی تعالیم آنان ،شوق حقیقت طلبی او را تسکین نداد ،تا این که بی چاره و درمانده گشت .به گدایی و دریوزگی قوت الیموتی به دست می آورد و در جنگل و صحرا سرگردان ،و پیوسته در طلب بود .روزی در ناحیه ای از بنارس در زیر درختی از نوع انجیر هندی به حالتی تباه افتاد و پیوسته د رآرزوی وصول به سرمنزل حقیقت اندیشه می کرد .پس عهد کرد از زیر آن درخت برنخیزد تا ِّس ر حقیقت و گوهر معرفت را دریابد .مدت 7هفته بدین منوال سرآورد .روزی ناگهان نور دانش و فروغ حقیقت عالم بر دل او فرو تابید و از عالم غیب در سینه ی او پرتو نور حق لمعان یافت و مرتبه ی «اشراق» را حاصل کرد .سپس برخاست و آنچه بر او روشن شده بود ،به خالیق باز گفت آن گاه ،دیری تأسیس کرد و جمعی از شاگردانش در آن سکنی .گرفتند نخست مردانی چند از پیروان او در آن دیر جمع شدند .بعدها زنان معتقد را نیز اجازه ی ورود در آن دیر بداد .بقیه ی عمر خود را در دشت های وسیع هندوستان شرقی می گذرانید و هر جا ِّس ر حقیقت و صالح و فلسفه ی سعادت و نجاح را به آدمی زادگان می آموخت .سرانجام چون 80سال از عمر پر حکمت و سراسر معرفت او بگذشت ،جهان را بدرود گفت .لقب وی از همان درخت اشراق که بودی نام داشت یعنی شجر معرفت ،اشتقاق یافت و از آن روز به بعد شکیه مونی گئوتمه به بودا ملقب شد .او را تتاگته یعنی اصل حقیقت هم لقب داده اند ،زیرا وقتی مرگش رسید و شاگردانش پیرامون او بودند ،او روی به آنان کرده و گفت« :ای راهبان، شما می دانید که سرانجام هر ترکیبی ،انحالل است و عاقبت هر موجودی عدم می باشد .پس شاد باشید و در راه حقیقت کوشش کنید ،».آن گاه دم در کشید و چشم فرو بست .شاگرد مقرب او آننده جسد او را سوزانید و خاکسترش را به اطراف برد .و در 10نقطه از نقاط مختلف هندوستان در خاک مدفون کرد .اکنون بر سر .هر یک از آن ها معبدی موجود است بودا ،مانند دیگر معلمان همزمان ،از طریق مناظره ،نطق ،و تمثیل تعلیم می داد ،چون او هم مثل سقراط یا مسیح به فکرش نرسیده که اصول عقایدش را بنویسد .وی تعالیم خود را در سوترا (نخ یا رشته) خالصه می کرد تا حافظه را به کار گیرد .این مناظرات ،به آن صورت که در خاطره ی پیروان او بود برای ما محفوظ ماند ،و خود به خود نخستین شخصیت برجسته ی تاریخ هند را برای ما تصویر می کند :بودا مردی با اراده ی قوی، قادر ،و مغرور ،اما با رفتار و گفتاری بسیار مالیم و خیرخواهی بی پایان ،ادعا می کرد که روشن شده است ولی ادعای وحی و الهام نداشت .هرگز وانمود نمی کرد که خداوندی به وساطت او سخن می گوید .در مناظره بیش از هر معلم بزرگ دیگری بشری صبور و با مالحظه بود .شاگردانش شاید برای دادن یک شخصیت ایده ئالی به او وی را همچون مردی جلوه گر ساخته اند که به تمام معنی آهیمسا عمل می کرد .یعنی درباره اش گفته اند« :گئوتمه ی گوشه نشین کشتن موجودات زنده را ترک گفته است و او که زمانی از طایفه ی سلحشوران بود ،گرز و شمشیر را به کنار انداخته ،و قلبش سرشار از رحم و ».مودت گشته ،و نسبت به جمبع جان داران جهان با مهر و محبت شده است بودا اگرچه مقداری از تعالیم خود را مدیون دوره گردان یا سوفسطاییان سّیار هم ... عصر خودیش بود ،اما در تعالیم ،روشی شگفت و بی نظیر داشت .همراه شاگردان برجسته ی خود از شهری به شهر دیگر می رفت و نزدیک بر 1200نفر از پیروانش نیز به دنبال او حرکت می کردند .هرگز به فکر خود نبود و به همین قناعت می کرد که تنی چند از ستایشگرانش قوت و غذای او را فراهم آورند .بعد از ظهرها به تفکر می پرداخت و عصرها را صرف موعظه می کرد .گفتارهای او روش سقراطی داشت و به صورت سؤال و جواب ،تمثیل های اخالقی ،مباحثات مؤدبانه و یا کلمات قصار بود .بدین وسیله می کوشید تا به تعلیمات خود نظمی آسان بدهد. سوتره ی دل خواه او چهار حقیقت عالی بود که در آن ها نظر خود را درباره ی حیات تشریح کرده است و می گوید« :زندگی رنج است و رنج ناشی از خواهش، خردمندی فرو نشاندن همه خواهش هاست .همچنان که در کتاب فلسفه ی شرق آمده است ،این چهار حقیقت عبارت اند از: )1.درد؛ )2شهوات؛ )3خاموش کردن آتش شهوات؛ )4طریق اصالح بزرگ ترین عبادت در بودیسم تهذیب نفس است .وقتی که شخص زنجیره های نفس اماره را از هم گسست ،او به هدف خود رسیده است .یعنی او ارهت (انسان کامل) گشته است. در کتاب فلسفه ی شرق آمده است که« :بودا فقط یک چیز یاد می داد و آن این بود که زندگی براساس درد قرار دارد و راه مبارزه با درد ریشه کن کردن خواهش هاست» .سعادت اگر در جایی باشد ،در درون ماست و اگر نباشد در هیچ کجای دیگر نیست .اندیشه ی نیک ،سعادت است. بودا نیز چون الئو -تزه و مسیح آرزو داشت تا بدی را به نیکی و نفرت را به محبت سزا دهد .تعالیم بودا به هر حال هرچه باشد ،حاوی درس هایی درباره ی اخالق به ویژه اخالق اجتماعی و عشق و مهر به زندگانی است .او نظرات خود را به طور کلی طی چهار حقیقت عالی درباره ی حیات بیان داشته و به طور کلی قسمتی مهم از فلسفه و روش و یا عقیده اش آن است که زندگی رنج است و رنج از آرزوی نفس پیدا می شود ،و فرزانگی ،همانا در فرو نشاندن هر گونه آرزوی .نفس است و این گریز از رنج ،و راه نجات است چهار حقیقتی که بودا تعلیم می داد عبارت اند از: - 1رنج مالزم زندگی و غیر منفک از آن است و این حقیقت از راه تسلسل علل و معلوالتی که در عالم وجود حکم فرماست ،ثابت می گردد. - 2علت رنج و درد ،میل است ،چه هر خواستنی همراه با ترس و دغدغه و بدبختی است. - 3برای از میان بردن رنج و درد باید به این شبح موهومی که حیات نامیده می شود و به میل و خواهش نفس که منبع همه ی بدبختی هاست پشت پا زد و از راه نیروانا یعنی فنا و مرگ به اراده ،حیات لغزنده و متغیر را به حیات ثابت و غیر متغیری مبدل ساخت. -4راه وصول به نیروانا زهد کامل و فرو نشاندن هر میل و خواهش است. پس اساس اخالقی که بودا تعلیم می دهد این است که باید از خود جدا شد و خود را رها ساخت .یعنی بودا تمام زندگی و مظاهر آن را جز رنج چیزی نمی پندارد و معتقد است که زمینه ی این رنج ها و دردها آن قدر فراوان است که بهتر بود آدمی .به جهان باز نمی آمد وقتی عده ای از شاگردانش درخواست کردند تا استاد عقیده ی خود را درباره ی زندگی به روشنی باز گوید ،بودا نیز اصول اخالق را برشمرد که احکامی بس ساده و عالی و روشن و کوتاه و جامع دارد و در عین حال رعایت شان مشکل است. پنج دستور اخالقی بودا به شاگردانش عبارت اند از: - 1خودداری از کشتن هر موجود زنده. - 2خودداری از برداشتن چیزی که به شخص داده نشده است. -3خودداری از دروغ گفتن. - 4خودداری از نوشابه های مست کننده که بی خبری می آورد. -5خودداری از زندگی غیرقدسی. این پنج دستور که به پنج سلوک معروف اند ،قسمتی از ده دستوری است که «ده گام تربیت» نام دارد .پنج دستور دیگر این هاست: -6خودداری از خوردن نابهنگام. - 7خودداری از رقص ،آواز ،موسیقی ،و تماشای معرکه. - 8خودداری از آویختن حلقه ی گل ،و به کار بردن بوی خوش و روغن های عطرآگین برای آرایش و جلوه فروختن. - 9خودداری از رخت خواب های بلند و پهن. -10.خودداری از پذیرفتن زر و سیم به طور کلی بوداگرایی در درون عقاید فلسفی هندی که طی زمان حیات بودا رایج و شایع بود ظهور کرد .مفاهیمی از قبیل درمه (قانون) از برهماگرایی اخذ شده ولی به آن تعبیر تازه ای داده است .مفهوم آتمن (خود) که یک فکر بنیادی در براهما گرایی بود .او آموخت که برهمن بزرگ به طور غیرمشخص بارور شده ،به شکل موجودات منفردی که در وقت مرگ به شادی به برهمن بزرگ می پیوندند ،خود را جلوه می دهد .ارتباط موجودات منفرد با برهمن بزرگ بسیار شبیه ارتباط یک شاخه رود به رودخانه ی اصلی است. بوداگرایی این «خود» عمومی را نمی پذیرد ،بلکه ادعا می کند هیچ جنبه ی پایدار و تغییرناپذیری برای اشیا و موجودات وجود ندارد« :هر چیز از قسمت های بسته بندی شده ترکیب یافته که همیشه آماده ی جدا شدن از هم است .این فلسفه ی «نفی خود» است که در بوداگرایی اساس است .بوداگرایی از عقاید دیگری که از اصول عمومی فلسفه ی هندی و افکار مذهبی باقی مانده است استفاده می کند که عبارت اند از :جای گزینی وجودها (توالی و تداوم هستی ها) یا کرمه یعنی عمل، .که علت و معلول چیزهای دیگر است خط نویسی حتی تا قرن نوزدهم چندان تأثیری در زمینه ی تعلیم و تربیت مردم هند نداشت .شاید روحانیون نمی خواستند که متن کتاب های مقدس برای همگان راز گشوده ای باشد .تا آن جا که تحقیقات امروزی نشان می دهد ،هند برای آموزش و پرورش آیینی داشت که همیشه رشته و اختیار آن به دست روحانیون بود و نخست فرزندان برهمنان از آن استفاده می کرده اند و بعد به تدریج فرقه ها یکی پس از دیگری از مزایای آن برخوردار شده اند و سرانجام در این عصر همه ی مردم هند را ،جز طایفه ی نجس ها ،در بر گرفته است .هر روستا یک مدیر مدرسه داشت که خرج او از خزانه عمومی داده می شد .تنها در بنگال ،پیش از رفتن بریتانیایی ها نزدیک به 80000مدرسه ی محلی وجود داشت ،یعنی برای هر 400نفر یک مدرسه. .ظاهرًا درصد باسوادها در زمان آشوکا بیشتر از هند امروز بود کودکان چون به 5سالگی وارد می شدند از شهریور تا بهمن ماه به مدرسه روستا می رفتند و در 8سالگی درس آن ها تمام می شد .آموزش بیشتر جنبه ی مذهبی داشت و به موضوع آن اهمیتی داده نمی شد .روش معمول ،حفظ کردن درس ها بود و متن وداها جزء الینفک این آموزش به شمار می رفت .خواندن و نوشتن و حساب جزو برنامه بود ،اما اهم برنامه تعلیم و تربیت به شمار نمی رفت .منش را برتر از خرد می دانستند ،و انضباط جوهر تحصیل بود. از تنبیه یا شالق و دیگر تنبیهات چیزی نشنیده ایم ،اما برای نگه داشت سالمت و کسب عادت درست در زندگی بیش از هر چیز سخت گیری می کردند .در 7سالگی کودک را به دست معلم و راهنمای سرخانه که تعلیمات او بیشتر جنبه ی رسمی داشت می سپردند و مجبور بود که تا 20سالگی با او زندگی کند .البته در کتاب سرزمین و مردم هند اثر مانورامارموداک آمده است: «شاگردان پسر و دختر از سن 12سالگی به خانه ی معلمین می رفتند و .دختران را تا 24سالگی در جای جداگانه نگاه می داشتند زندگی کردن با استاد که به زبان سانسکریت او را گورو می گفتند ،به معنی تولد دوباره دانش آموز بود .عالی ترین هدف شاگر وفاداری به گورو و بزرگ ترین هدف گورو تربیت شاگردان بود .تحصیل فردی به خاطر پسران با مقدار زیادی ادبیات در موضوعات مختلف شروع می شد .بعد از چند سال تفسیر آنچه که آموخته بود آغاز می شد و نیز خود را آماده ی تفکر درباره افکار خود می کرد .این شاگرد باید خدماتی انجام می داد که گاه نوکرمآبانه بود .ملزم بود که با پرهیزکاری و ادب و پاکیزگی زندگی کند و از خوردن گوشت خودداری کند .برای این که شاگردان مغرور نشوند مجبور به اطاعت از مقررات و انضباط سختی بودند .شاگردان برای افروختن آتش در قربانگاه هیزم آوره و برای گورو به دریوزگی (غذا) می رفتند و گورو مراقب اعمال و کردار آنان بود .در موسم های بادخیز شاگردان را مرخص می کردند چون باران آن قدر شدید بود که مردم باید ».خود را برای مبارزه با آن آماده می کردند در این مرحله آموزش شامل پنج شاسترا( )29یا پنج علم بود؛ )1دستور زبان؛ )2 هنرها و فنون؛ )3طب؛ )4منطق؛ )5فلسفه()30 موارد درسی شاگردان از نظر مانوامارموداک در کتاب سرزمین و مردم هند عبارت بود از )1 :ریاضیات؛ )2دستور زبان؛ )3سرودن شعر ،چون کار اصلی آن باید با شعر نوشته شود؛ )4منطق؛ )5اخالق؛ )6هیئت؛ )7طب؛ )8آداب مذهب؛ ) 9عطرسازی ،آوازه خوانی ،رقص ،و موسیقی. یکی از شاگردان چنین می گوید« :خدایا ،مرا نعمت حافظه بخش تا بسیار بیاموزم و آن چه را که آموخته ام در خاطر نگاه دارم ».سرانجام شاگرد را با این پند خردمندانه به جهان خارج روانه می کردند و می گفتند« :یک چهارم تعلیم و تربیت از استاد ،یک چهارم از مطالعه ی شخصی ،یک چهارم از دوستان شخص و یک چهارم آخر از زندگی حاصل می شود ».این تعلیم و تربیت خاص پسران و دختران برهمن ها و فرمانروایان بود و کودکان اقشار دیگر جامعه ناچار برای رفع نیازمندی های مادی اجتماع به فرا گرفتن حرفه و صنعت می پرداختند .در .این دوره ،زنان مورد احترام بسیار بودند دانشمندان بزرگ زن این دوره عبارت بودند از :گارگی( )31و مای ترگی( .)32در مورد زنان می گفتند« :آن جا که زنان را مفتخر دارند و زینت دهند خدایان شادی می کنند و جایی که زنان اندوه خورند آن خانواده به زودی نابود می شود ».در این دوره تا 800پیش از میالد ،آریایی ها مقررات بهداشت اجباری داشتند که پزشکان امروزی نیز آن ها را می ستایند .در طی حداقل قرن 2500( 17تا )800پیش از میالد ،مردم هند دریافتند که شرط خوشبخت زندگی کردن آن است که چنان تشکیالتی پدید آورند که در هر حرفه و صنعتی کارگر و صنعتگر به اندازه کافی داشته باشند .اصناف مختلف در هنگام دشواری به یک دیگر کمک می کردند و این اتحاد صنفی در هند یکی از عوامل بزرگ وحدت هندوستان و نگاه داری روش اجتماعی در هنگام تهاجم و یا جنگ بوده است .در این زمان اصناف از .روی رضایت ،به طبقه ی فرمانروا احترام بسیاری می نهادند طبقات هند در آن زمان شامل )1 :برهمنها یا کاهنان معلم؛ )2فرمانروایان یا . جنگجویان؛ و )3بازرگانان بودند .در آن زمان سؤالی توسط شاگردان مطرح می شد که« :چرا عده ای فرمانروا و عده ای همیشه کشاورزند؟» در 800سال پیش از میالد جواب چنین بود« :درست است که در این سرزمین و در این زندگانی تو بافنده ای و من کاهن ،ولی اگر تو در حرفه ی خود خوب باشی بار دیگر برای حرفه ی عالی تری به دنیا خواهی آمد و در هر تولدی اگر وظایف خویش را به خوبی ایفا کنی سرانجام روزی معلم و کاهن متولد خواهی شد ».و در جواب برهمن ها که می گفتند« :اگر ما وظایف خود را در اجتماع خوب انجام دهیم چه خواهد شد؟» می گفتند« :ما برهمن ها اکنون از باالترین پایگاه هایی برخورداریم ،این مقام پرافتخار را برای اعمال نیک خود در گذشته به دست آورده ایم و اگر در این مرحله نیز به خوبی کار انجام دهیم ،روح ما با روح خدا یکی خواهد شد و دیگر به ».دنیا نخواهیم آمد شاگرد پس از کسب تعلیم از معلم سرخانه (گورو) ،می توانست در 16سالگی به یکی از دانشگاه های بزرگ قدم گذارد .این دانشگاه ها مایه ی سرفرازی هند باستان و قرون وسطای این سرزمین بود ،از قبیل :دانشگاه های بنارس، تکسیله ،ویدربه ،آجانتا ،اجین ،و نالنده .دانشگاه بنارس کانون تعلیم و تربیت برهمنان در ایام بودا بود و در روزگار ما نیز چنین است ،دانشگاه تکسیله، هنگام هجوم اسکندر مقدونی ،به دیده ی مردم آسیا ،مرکز ثقل علوم هندویی به شمار می رفت و شهرت آن بیشتر مرهون مدرسه ی طب آن بود .دانشگاه اوجین از حیث علم نجوم ،و دانشگاه نالنده در زمینه ی تعلیمات عالی نامدارترین مؤسسات بودایی بودند .نالنده پس از فوت استاد (بودا) بنیاد یافت و دولت برای نگه داری آن درآمد 100روستا را بدان تخصیص داد .این دانشگاه 10000طلبه و 100اطاق درس و کتابخانه های بزرگ و 6دستگاه .عمارت عظیم 4طبقه برای خوابگاه داشت یوان چوانگ می گوید« :از خارجیان آنان که می خواستند وارد مدارس بحث و مناظره دانشگاه نالنده شوند ،جمعی کثیر از دشواری های کار و مباحثه عاجز می شدند و ترک می گفتند و آنان که در علوم قدیم و جدید وارد بودند اجازه ی ورود می یافتند و این ها بیش از %2نبودند .آنان که بخت یارشان می شد ورود به تحصیل می کردند و به رایگان درس می خواندند و خورد و خوراک و مسکن مجانی داشتند ،ملزم بودند که از انضباط شدید و راهبانه ی دانشگاه تبعیت کنند .دانشجویان حق نداشتند با زنی گفتگو کنند یا او را ببینند ،حتی پروردن این آرزو ،که به زنی نظاره کنند ،بر سیاق نوشته های عهد عتیق ،گناه کبیره به شمار می آمد .صبحگاهان تمام دانشجویان می بایست در 10استخر شنای بزرگ دانشگاه ،استحمام می کردند .دوره ی دانشگاه 12سال به طول می انجامید اما برخی 30سال و .بعضی تا هنگام مرگ در آن جا می ماندند مسلمانان ،تقریبًا همه ی صومعه های شمال هند را اعم از بودایی و برهمن ویران کردند. دانشگاه نالنده به سال 1797میالدی سوخت و خاکستر شد و تمام رهبانان از دم تیغ گذشتند .از آنچه بر جای ماند هرگز نمی توانیم عظمت و جالل زندگی هند باستان را ارزیابی کنیم .با این همه ،ویران کنندگان ،بربری نبودند ،ذوقی به زیبایی داشتند و برای غارت گری خود مجوزهای دینی ارایه می کردند .هنگامی که مغوالن بر تخت فرمانروایی هند نشستند فرهنگی با خود آوردند که در حد خود عالی بود اما وسعت نداشت .ادبیات را نیز همچون شمشیر دوست می داشتند ،و خوب می دانستند که چگونه محاصره ی موفقی را با فتح نامه ای منظوم بیامیزند .در جامعه ی مسلمانان ،آموزش و پرورش بیشتر جنبه ی فردی داشت و پدران پولدار برای پسران خود هلل و معلم سرخانه استخدام می کردند .مسلمانان در این باره عقیده ای اشرافی داشتند و می گفتند که تعلیم و تربیت زینت و قدرت و گاهی هم دستیار مرد صاحب پیشه به شمار می آمد ،اما آن را ،برای کسی که به فقر و فرودستی محکوم است ...یا مقامی واال ندارد عامل تحریک یا خطری برای اجتماع می دانستند الزم به تذکر است که این نظر ویل دورانت درست نیست و اگر برخی از طبقات اشراف که ظاهرًا و اسمًا جزء مسلمانان بودند چنین حرفی را زده باشند ،این نظر اسالم نیست و حتی تمام مسلمانان هند هم ،چنین نظری نداشته اند و تعلیم و تربیت اسالمی هند برای همه بوده است .همان طور که اسالم اصیل .چنین می گوید نظام تربیت هند کامًال بر امتیاز طبقاتی استوار بوده است .این نظام به وسیله ی آریایی ها ،آن گاه که جلگه ی گانگ را به تصرف درآوردند و تسلط خود را بر هند مستقر ساختند معمول شده است .آریایی ها از طبقات ممتاز مذهبی و نظامی تشکیل می شدند و بازرگانان نیز به علت اهمیت اقتصادی که داشتند حرمتی به دست آورده بودند و بدین ترتیب طبقه ی روحانی برهمن ها در مرتبه ی باال ،سپس طبقات دیگر قرار داشتند .سودرا ها یا بندگان نجس در .پایین ترین طبقات ،و از تمام حقوق محروم بودند افراد از لحظه ای که چشم به جهان باز می کردند اسیر طبقات اجتماعی بودند و این رابطه ی ارثی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شد .تربیت افراد هم تابع شرایط اجتماعی افراد بود ،مثًال نجس ها حق هیچ گونه تربیت را نداشتند و طبقات دیگر نیز می توانستند به قسمتی ار تربیت دسترسی پیدا کنند و با نوعی آموزش ابتدایی که در هوای آزاد و در پناهگاه های ابتدایی ارایه می شد پرورش می یافتند و این تربیت شامل مبادی خواندن، نوشتن ،حساب ،انتقال عقاید ،آداب دینی ،سنت ها و افسانه ها ،و تربیت شغلی و عملی به صورت خانوادگی و صنفی بود)42(. الزم به ذکر است که در طبقات اجتماعی هند ،طبقه ای برای معلمان نیست ،ولی به احتمال زیاد در طبقه ی برهمنان قرار داشتند و تربیت عالی و تکمیلی مخصوص برهمنان بود که 12سال به طور می انجامید و هدفش پرورش فضایل بود که مرد را مذهبی ،پاک، منزوی ،خوددار ،و نیکوکار بار می آورد .به عالوه دستورزبان ،شعر ،فلسفه و قوانین، پزشکی ،نجوم ،و ریاضیات را نیز فرا می گرفتند .غرب در ریاضیات مدیون هندیان است که در قرون وسطی معلمان غرب بوده اند .اعراب مسلمان نیز ریاضیات را از هند و .یونان آموختند .هندیان به تربیت بدنی هیچ اهمیتی نمی دادند معلمان محترم و ارجمند بودند و از هدیه های افتخاری شاگردان معیشت می .کردند روش متناسب هدف ها بود .هدف اصلی ،پرورش حافظه و خردمند شدن بود (معرفت به تعلیمات خردمندان و اهل دین) .برای به حافظه سپردن تمرین و تکرار مرسوم بود .انضباط مالیمی معمول بود و مجازات و اجبار به کار نمی رفت و در آموزش جمعی روش خلیفه ها (مشابه حوزه های علمیه اسالمی) دایر بود .حتی دکتر بل آن را در سال 1970در هند کشف کرد و در انگلستان به کار برد .خط و زبان آن ها ،سانسکریت که از 50حرف و خمیدگی تشکیل می شد و بدون نقطه بود .این مدارس سانسکریت در کنار مدارس ابتدایی برای کودکان بازرگانان و مالکان مرفه و پس از ورود اروپاییان در کنار مدارس آنان نیز ادامه داشت. به طور کلی باید گفت که بر اساس فلسفه ی هندی هدف از تعلیم و تربیت ،آماده کردن شخص برای ادای سه دینی است که برعهده دارد و آن سه دین عبارت اند از :الف :دین نسبت به خدایان که باید با قربانی و نذر و نیاز و خواندن سرودهای .مذهبی و اوراد ادا شود ب :دین نسبت به خردمندان و اهل حکم که باید به وسیله ی فراگرفتن متون مقدس انجام گیرد .پ :دین نسبت به نیاکان که باید با تشکیل خانواده و سرپرستی و آوردن فرزند و حفظ نسل و تهیه ی غذا برای برهمنان که نماینده ی اسالف هندیان هستند ادا گردد. روش آموزش مبتنی بر حفظ کردن متون مقدس و سرودهاست .علوم و ادبیات و سرودهای دینی را به زبان شعر بیان می کردند و یاد می گرفتند. این روش را در سایر سرزمین ها هم می توان مشاهده کرد که بسیاری از درس ها را با شعر فرا می گیرند .هندی ها ،در پزشکی ،هیئت ،ریاضیات ،و ستاره شناسی تبحر خاصی داشتند که تأثیر عمیق آن ها را در ایران باستان می بینیم و دانشمندان یونانی که در جندی شاپور به تدریس و تحقیق مشغول بودند با فرا گرفتن این علوم ،سبب اشاعه ی آن ها در غرب شدند .الزم به تذکر است که اغلب علوم از جمله ریاضیات بیشتر توسط مسلمانان به اروپا .برده شد تا یونانیان مقاله ی دکتر علی محمد الماسی تاریخ آموزش و پرورش اسالم و ایران ‏www.rasekhoon.net با تشکر از نگاهتان

51,000 تومان