تحلیل داستان رستم و اسفندیار
اسلاید 1: بسم الله الرحمن الرحیم داستان رستم و اسفندیارزیرنظر : جناب استاد دکتر احمد محسنیتهیه کننده : رضا آقائی-رشته دبیری زبان و ادبیات فارسی
اسلاید 2:
اسلاید 3: مقدمه ای برداستان رستم و اسفندیار هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی میگذرد. در تاریخ ناسپاس و سفله پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد . و در این جماعت قوادان و دلقکان که ماییم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر ارباب فضل در بسته و ناشناخته مانده است.اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است. و هنوز هم صدای گرمش گاه بگاه اینجا و آنجا در خانه ای و قهوه خانه ای شنیده میشود. و در هر حال این زندگی خواهد بود. و این صدا خاموش نخواهد شد. و هر زمان به آوایی و نوایی سازگار مردم همان روزگار فراگوش می رسد.. . .
اسلاید 4: اظهارات دكتر خالقي مطلق پيرامون رستم و اسفنديار اين مقاله به انگيزه ي بررسي بخشهايي از مصاحبه ي روزنامه ي اعتماد ملي با استاد خالقي مطلق نوشته ميشود. نخست آن بخشهايي از مصاحبه ي استاد گرامي كه مورد نظر است عيناً نقل ميشود:خبرنگار روزنامه اعتماد ملی :براي خود من جالب است كه بدانم شخصيت محبوب شما در شاهنامه كيست؟ استاد خالقی مطلق :اسفنديار. او يك پهلوان بدوي نيست در رستم برخي عناصر بدوي باقي مانده مثل پر خوري, پر گويي و پر آشامي. در حالي كه اسفنديار پهلوان متفكرشاهنامه است؛ بر خلاف تجزيه و تحليل هاي نادرستي كه از شخصيت اسفنديار در زبان فارسي انجام شده است.
اسلاید 5: -اسفنديار فقط به جنگ فكر ميكند و رستم حتي زماني كه تير گز در دست دارد و به ياري سيمرغ, راه كشتن اسفنديار را فهميده است, باز هم اسفنديار را به سازش دعوت ميكند؛ در حالي كه اسفنديار ميگويد كه غير از رزم و بند چيزي به من نگو؟-شخصيت رستم در داستان «رستم و اسفنديار» تا زماني كه به نيرنگ دست نزده يك شخصيت مثبت است. بعد از آن يك شخصيت منفي از نظر حماسه است چون به جادو پناه ميبرد و ارزش پهلواني اش را از دست ميدهد. اين اسفنديار است است كه يكبار بر رستم پيروز ميشود ولي او را نميكشد و به او ميگويد« بخشيدمت اما فردا كه آمدي يا دست به بند بده يا بجنگ, اما به جادو پناه مبر». رستم قول ميدهد كه چنين كند اما قول خودش را ميشكند و به جادو پناه ميبرد و اسفنديار در اثر تعللش در اينكه يك پهلوان خودي را نبايد كشت, كشته ميشود. اسفنديار در عين اينكه ميخواهد وظيفه اي را كه شاه به او محول كرده, انجام دهد، نميخواهد پهلواني را كه در راه ايران خدمت كرده بكشد هرچند كه ميتواند؛ هم ميتواند دستش را ببندد و هم ميتواند او را بكشد و البته همين تعلل و خرد و احساسات باعث از بين رفتن او ميشود.
اسلاید 6: -ادعاي حكومت و جاه طلبي اسفنديار هم از ساخته هاي پژوهشگران امروزي است. در شاهنامه شش بار پدر اسفنديار, گشتاسپ به او قول ميدهد كه اگر تو اين كار را بكني تو را به حكومت منصوب ميكنم اما هيچگاه اسفنديار به او نميگويد كه تو به چيزي كه گفتي بايد عمل كني. آخرين بار براي بار ششم اسفنديار مورد توهين واقع شده چون گشتاسپ به عنوان شاه, پيمان شكن است و دروغ ميگويد و اين بار وقتي به پسرش ميگويد كه بايد بروي رستم را دست بسته بياوري و در اين صورت تو پادشاه ايران خواهي شد در جواب پدرش ميگويد كه رستم پهلواني است كه به ايران خدمت كرده تو او را بهانه ميكني كه مرا به كشتن بدهي. من تاج و تخت از تو نميخواهم و ميروم در يك گوشه اي در جهان زندگي ميكنم اما چون تو فرمان را صادر كردي, براي اجراي فرمان تو اين كار را ميكنم.مسأله اسفنديار در اين است كه اجراي فرمان شاه براي او يك حكم ديني است. او نميتواند فرمان شاه را اجرا نكند حتي اگر به ناحق باشد. بنابراين مسأله تاج و تخت نيست و وقتي رستم به او ميگويد كه تو را به طمع تاج و تخت به جنگ من فرستادند در جواب ميگويد كه در دين و آيين و من نيست«كه ايرانيان را به كشتن دهم/ خود اندر جهان تاج بر سر نهم» اين از بيتهايي است كه مو را برتن دشنه ميكند. اسفنديار ميگويد من كسي نيستم كه كه ايرانيان را به كشتن بدهم كه خودم پادشاه بشوم و مساله من, تاج و تخت نيست. البته رستم هم حق دارد كه دستش را به بند ندهد ولي پهلوانانه نميجنگد. اگر اسفنديار را به زور خودش و نه به نيرنگ كشته بود, تفاوت داشت.
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.