صفحه 1:
زیرنظر : جناب استاد دکتر احمد مد
تهيه كننده : رضا آقائى-رشته
1۳ و ادبیات فارسى
صفحه 2:
صفحه 3:
۱
سفله پرور ماه بیدادی که بر او رفته است
قوادان و دلقکان که ماییم با هوسها:
در ميان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است. و هنوز.
كاه بكاه اينجا و آنجا در خانه اى و قهوه خانه اى شنيده
حال اين زندكى خواهد بود. واين صدا خاموش نخواهد
آوايى و نوابى سازكار مردم همان روزكار فراكوش مىارسد.. ١.
صفحه 4:
اظهارات دکتر خالقي مطلق پیرامو:
اين مقاله به انكيزه ى بررسى بخشهابى از مصأ
ملى با استاد خالقى مطلق نوشته ميشود. نخست '
ى استاد كرامى كه مورد نظر است عيئاً نقل '
خبرنكار روزنامه اعتماد ملی :برای خ
شخصيت محبوب شما در شاهًا
RSET tne) VCs |b ero as ps Lesa c]
0 :
Une Cree د
که اسفندیار پهلوان متفکرشاهنامه است؛ بر خلاف ت
نادرستى كه از شخصيت اسفنديار در زبان فارسى انجا
صفحه 5:
DONO Se roe Cem gee em a eo
ee cere Le ete en ooo
ES ane و
یراس ی هد
و ٩
نمیکشد و به او میگویده بخشیدمت اما فردا که آمدی :
و
خدمت كرده بكشد هرجند كه
همین تعلل و خرد و احساسات ee ye Aiea
صفحه 6:
ا ا 0 هاى يزوهشكران
ا ۳
اسفنديار به او نميكويد كه تو به جيز
واقع شده جون گشتاسپ به عنوا
بايد بروى رستم را دست بسته بياورى و در
رستم پهلوانی است که به ایران خدمت کرا
نميخواهم و ميروم در يكك كوشه اى در جهان زندكى ميكنم اما جون ت
ne bes ear mere ace ree 0
نميتواند فرمان شاه را اجرا نكند حتى اكر به ناحق باشد. بنابراين
ميككويد كه تورا به طمع تاج و تخت به جنكك من فرستادن
دمم که ود ۱ ۱ و
mar ۱ nem rere
0
۱ تفاوت داشت.
صفحه 7:
* این عجیب نیست که رستم با این مشخصات, قهرمان شاهنامه
بپرسیم اولین شخصی که به یاد میآورند رستم
به دلیل کار فردوسی است نه ادیبات کهن. رستم در حماسه
نداشته. قهرمانان بز رگ حماسه های ابرانی عبارت بودند از زریر, اسفند.
گودرز. رستم یک پهلوان سکایی است که در حماسه های مر
فردوسی که شاهنامه ی ابو منصوری است, کارهای پهلوا
0 erry races
خود اوبيش ازا مقامی نداشته است.
BI gin Sie fos و
USS eee Een) Cee ee
Ore nla ae ل
صفحه 8:
چکیده داستان ر
| 52-5
چون اسفندیار سرمست ae پدرش نزد مادر ش آمد و گفت: پدرم با مز
گفته بود که چون کین لهراسب را از ارجاسب بگیرم id
۱
پادشاهی را به من سپرد درخدمتش می کوشم.مادرش
خواهد بود.اسفندبار از جواب مادر دل آزرده شدو گة
برد .گشتاسب آگاه شد که پسرش جویای تخت
بنگرد.او گفت: ای شهریار دریغ ودرد که اس
el ا 000
ا ۱
پیمان بستی چون این کارها را بکنم 4
سپارم ترا افسرتخت وتاج كه هستى به مردى سزاوارتاج
٠ ل ل ل . همه دشمنان را نابود كردى وكسى جز أرستم en Pear
te a) ا FP es ازخود نمى شناسد وسربه
فرمان من نمی دهد اگر اورا به بند نهادی وبه دراه من آوردی» سو گند به دادار گیتی که تخت پاد؛
0
نحل
صفحه 9:
۱ Retr
۱۳ res ree 0 aS ed
00000000 ee te ae
| 0 00 ل
سيهبد ٠ شوى .دستهاى رستم را ببندى :واورا دست بسته به دركاه من آوری:
= و به تلخى گفت: هس
1 بداری .این تخت و تاج به تو ارزانی ای
خویش امد و مادرش پیش او رفت و گفت:
: درگاه شاه بیاوری
ز گیتی همی پند مادر نيوش به ب *
پدرد چگ رگاه دیوسپید ز شمثیر او گم کند" *
Bese ey at es a ee seas
اسفندیار گفت:از پذیرفتن این پیمان چارهندارم :گر رستم سر به فرمانم نهده بي جنگ *
000
00000 کند .اسفندیار خود کامه بهبه شبگیر بر باره نشست و چون باد لشکر راند «چون
| خوار و hy كفت:مرا شاه فرموده است كه جون رستم
فرمان يدر را كار نمى بندم از ان كه رستم ايران را به تيغ خود از بديها بيراسته و سرافراز و آبادان كره
ee ا ا ee eee
هركز براو خوارى و ستم روا نمى دارم . انكاه بهمن را بيش خواند و كفت: تنت را به ديباى جينى بياراى . واهمانند
گردنکشان پیش رستم برو ,چون به او رسیدی درود مارا به او برسان و به اهستگی و گرمی به او بگو:
9 و er 0 0 ae
صفحه 10:
* اکون نمء ا دست ونم وه ره یرم أكر دست
سا سار شید از مره گذشت .دید بل جنر را دید سل رگا
چیست؟ بهمن جواب داد : من بهمن پس اسفندیارم ژال به شیدت لین جر آز اب قرو از و۱2
We eee errs
5 ب ل كر
ener اه
210007 دل زال و رودابه بيجان كنم
* بهمن سنكى بزركك از كوه جدا و رها كرد . زواره ديد و درردم بيلتن را از غلنان شدان
ae 0
سرافگندهمی 0
بيلتن به بهمن كفت : از سوى من به اسفند يار بكلو:
Se gene er re
Ee ee roe sare oe
Seer ears en eee
* بدو ككفت جون رستم بيلتن نديده بود كس به هر انجمن
* یمد کنون تب هبرند یی جوشن BG a
صفحه 11:
انكاه بهمن كفته هاى بيلتن را بر اسفنديار خواند . اسفنديار به شنيدن اين
0
ی من در ایی تا چند روزی با هم به 200
را نميتوانم مرا نفرموده كه در زابل درنكك Doe ae
پیمان نهاده که ا eS eee ate
eee ee aes ار
گفت : از این سخنان در گذر که تا زنده ام هیچ کس نمی تواند م
و به سرابرده ى خود رفت . روز ديكر جون اسفنديار به بيش
Ie eS 00
هماورد نيست . بسى از دليران جون زور و بازوى
اسفندیار زبان به طعن و نکوهش رستم گشود و گفت : شنا
را از سام پنهان داشتند چوا ال د
Soy Sey kOe ae ene ۳
رستم جواب داد: به اندازه ى شرم جشم بكلشاى و سخنان نا دليذير مكوى . جهاندار ب
پسر نریمان بوده است و نزادش به جمشيد مى بيوندد .نياكان تو بادشاهى از ما يافنه
و نشان نداشته اند 4
الا ا CSET sr Con
نی کاران من بوده اند.رستم گفت:
جه نيازى بدين تاج كشتاسبى ۳
كه كويد برو دست رستم ببند نبنده مرا دست چرخ بلند
صفحه 12:
0 ازبسيا
Sars ان اتكشتان رستم را درميان جنكض فشرد كك |
ریخت.آنگاه رستم دست اسفندیار را چنان د ۳
براو خندید و گفت: کجا جنگ جنگاوران دیده ای وزخم پهلوانان -
ee ete nee reer er ers
اززروسیم بی نیاز می کنم .
Cee eras Cee re rea ee
Pr ۲ ا ا و ا
جون دستان اين سخن زین *
ا 0
كفت اورا كشت .يا آنجه مى كويد يا
رستم جواب داد: الى جهان ديده مرد دل اككاه .من از كاموس و خاقان جين هرك
جكونه بر خويشتن بيسندم از برابر اسفنديار بكريزم؟به يارى يزدان ياكث يناه مى ,
اسفندیار نمی هراسم .
چون زمان جنگ دراز شد و رستم تا دیرگاه از رزم نیامد ۰ زواره با سباه نزدايرانيان كذ و
پرسید. چون جواب درست نشنید لب به دشنام دادن گشود So eee
كفت :اى سكزى بى خرد اسفنديار ما را نفرمود كه با شما بجنكيم .اما اكنون كه نو به جنك
دستی کردی,باش تا سزای خود پیینی بدینگونه دو سپء به هم اویختند BS reel eee
ا Fy
به رستم چنین گفت ل
صفحه 13:
رستم از اين رويداد شد . و به سر و جانش سوكنا
را ببندد و به او سبارد تابه كين نون ادر و حوريو ا 0
گفت :ای بدنشان آگر زنده ماندی دست هایت را می بندم و پیثی شاه:
ay ne
رستم گفت:لب از بیهوده گویی ببند و به يزدان يا
چندان تیر بر یکدیگر باریدند که زره پر تتشان دوخته شد .
اسفنديار به او كفت:
کجا رفت ان مردی و گرز تو؟ به رزم اندرون فره و بر
نه انی که دیو از تو گریان شدی ؟ دداز ت
رستم گفت: اکنون شب تبره فرارسیده است؟ "وی لشکرت باز گرد من نیز به وا
بياسایم و زخم های خود را ببندم . چون رستم بهابوان رسید و دستان او را بد
و زواره و فرامرز گریان شدند و رودابه مویش را به چنگ کند . رستم به انان كف
See clea ae ce teed Esse) aera
سه مجمر بالاى كوه برد ودر يكك اتشدان برافروخت و لختى از برسيمرع در اا
Ce ee ie eee eee SEE al
رستم و شش پیکان از بدن رخش با منقار بیرون اورد.انگاه رستم را گفت:
وهیج سلاحی بر او کارگر نیست .
بدو گفت رستم که گر او زبند نگفتیء نگشتی دل من نزن
ا Be Oe
صفحه 14:
سیمرغ گفت:اگر با من پیمان ببندی تر چیزی اموزم تا کا
es Ree aos سس(
كرمى اتش راست كن .سه ير و دوبيكان به ان درنشان و جون فردا به :
بخواه که از جنگ در گذرد . و اگر نپذیرفت بدان که زمانث
به زه و چوب گز را به سوی چشمش راست کن .سرنوشت
کشد .رستم به میدان رزم رفت . اسفندیار چون او و رخث
تو از جادوی زال گشتی درست وگرنه تن تو
BS kone] ۱
پیلتن گفت:من امروز برای جنگ با تون
ل 0
بمانی رها کن تا دست هایت را ببندم. جز این راهی رستم چون دان
و تن
ا ل ل
به يكك تير بركشتى از كارزار بخفتى بر اين باره نامدار
٩ mec Yon eee P any
ار را
3
صفحه 15:
ا ا ل 00
و بیرون کشید ,پشوتن و بهمن به پیش اسفندیار شتافتند و گریه
th ere er eeEey ۱
FOP CC ar Seats Creme tone
ماند» مرا گفت برو سیستان را بسوز و رستم را دست بسته به در گاه
0
OS) ا ا Oe eS ee
ve 3 00
است؛ زيرا وى جون ببالد به زد
جون بهمن روزكار درازى را زابلستان ماند »رست للنوار كارى كمند افكلى لقث
سباهى كرىء و نخجير كردن و جوكان بازى ازا به او اموخت كشتاسب وى وآ
پسرپرورد. گشتاسب چون ازبسیار هنر آموختن بهمن آگاه شد .یکک نامه برای ب
برد
ae 5 كد
و
چون نامه گشتاسب را خواند آنچه ازخفتان وخنجر تیرو کمان و گوهر و سیم و زر در گنجینه
شاه فرستاد
داشت. به بهمن دادوپس آنگا
صفحه 16:
معرفی شخصیت های د
9
*_ اسفندیار: یا اسپندیار پ رگشتاسپ از کتایون و نواده لهراسب.
پسرانش نوش آذر و مهرئوش تم دامن . اسفنديار روي
اسيل اشارءاي ات زراتشت: 2
را در گنبداندژ oe
برخوود کرد کشته شد.
۱
و اعتدال و برقراری امنیت اجتماعی است .او انسانی است که از اصل منعلق و و1
قصد برقرارى تعادل و تعاون اسفندیار و گشتاسب را دارد 5 5
ace beter aioe) 0
و رستم را دار .اما فردی پی طرف نیست همانگونه که در نخجیر گاه می خواست با سنگی رستم را از
باى دراورد و همينطور بعد از مركك رستم نيز به سيستان حمله مى كلد ٠
صفحه 17:
0 are) er emer aor eed
۱۳۲۲۱ ۱۰ ۲ است و در اين داستان نق
8 Si 1 ا
ا ان ل ar ee
لهراسب میخواست برای پادشاهی
لهراسب بود . زرتشت در زمان او
rel ep apels ne ۰
است.
زال و سیمرغ : زال و سیمرغ به نوعی نقش مکمل هم را
مانند ييامبر و فرشته ى وحى براى رستم هستند . كرجه در شا
سيمرغ به منزلة موجودى مادى تصوير مىشود,ء اما صفات و ١
كاملاً فراطبيعى 2 ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است
سیمرخ کنامش کون اسطورهای قاف است. ل es, =
epee ae جاوا اسان ReneS ee ae en
recaps (ene ice ST ey emer) ار
بن دليف از بك بدر ومادر و بيشكار او بوده .در سفر كابل
1 و 00
9
مهر توتی: پسر اسکتدیار که همراه با هس به oo. LE Sea. aan
صفحه 18:
زمان ee رستم ۱
DDC Re CTUn CCR INS Oe. | ۱
عنصر زمان زیاد در این داستان به کار ن
به كار رفته مى توان به:فردا یک
Lay lS po. و
صفحه 19:
02 Qlawl>s sl» ylSo
زندانى كه اسفنديار كر 9
را A pee
Flute er gece ee SRO oC)
كه رستم و يارانش در أن به نث
صفحه 20:
00 ans na ee ean ا oe
۱ erie ata eae nea ae
Cee ees ie aes eae
eA
eel ete in DEB Ie anaes
ar ee ی
Ce ل se ae
BY fo Saye nro pra a ne
معنی عصاره انگور ب د ل ا
مسكر مقدس است كه در اعصار كهن در مراسم دينى مخصوصاً در آببر 5
* ۷- زردشتین "از پانزده سالگی " کستی بر میان می بستند. کستی بند دین ee
آن به بند تعبير كرده است. اين كه اسفنديار مى خواهد بر رستم بند نهد ' در معناى كهن آنا
بند دین زردشتیان است .
ae ی را ی و و ی " وقتی رستم از
ریت یس ا ال 1
0 ۱۹۳۹
صفحه 21:
صفحه 22:
منابع
* ۱-شاهنامه فردوسی اثر دکتر جلال خالقی مطلق
ات ا
اسفندیار از شاهرخ مسکوب ۷- کتاب نامور نامه