آموزشسایر

درس 7 هدیه ششم دبستان

تعداد اسلایدهای پاورپوینت: 10 اسلاید آموزش درس 7 هدیه پایه ششم ایتدائی

Aytak

صفحه 1:

صفحه 2:
متا ۳۳۳۲۳ آسمان حالت دیگری دارد. پرندگان هرکدام راهی لانه ی خودشده اند. روشنایی روزکم کم درحال بی رمق شدن است. انگار اتقاق عجیبی در راه است. حس دیگری دارم. سواریراسب به سمت حرم سیّدالشهدا(علیه الشلام) پیش می روم. تنهایی تاریکی سكوت. نسیم ختکی درحال وزیدن است. حال دیگری دارم. گویا کسی مرابه خودمی خواند. مگر فرار است چه اتفاق مهمی ییفتد؟ صدای با همدم من درآن فضای تاريك است

صفحه 3:
امامن,اآرام وبی صدادردل ذکرمی گویم. لله اكبن الله اكبر... الحمدلله الحمدلله... سبحان الله سبحان ال ... ازفاصله ای نه چندان دورصدایی توچّه مرابه خودجلب می کند. گوش خود رابه بادمی سپارم. گویی صدای پای کسی ‎Cu‏ آرام آرام نزديك می شود. نزديك ونزديك تن با وقارسنگین ونرم دیگر فاصله ای نمانده است,چهره اش رایه خوبی می بینم. مردی شگفت ‎Yb sib‏ خوش ‎Louw‏ ودوست داشتلى, ازدیدن چهره ی زیبا وروحانی اووهمچنین لبخند شیرینش,آرامشی درمن ایجلا شده اسن. .مانده ام چه بگویم,واژه ها تاب عظمت اوراندارند

صفحه 4:
سلام می كندومرابه نام صا می زندومی پرسد::«دراین شب جمعه به کجا می روی‌ای ‎auth‏ حسن حلی؟» خدایا اوکیست؟ نام مراازکجا می داند؟ دراین وقت شب با من چه کاردارد؟ شکوه وعظمتش مانع می شودکه نامش را بپرسم. مى كويم:«براى زيارت به حرم أقا و مولايم امام حسين (عليه السّلام) مى روم». چیری نمی گوید:اما چهره و نگاهش بیان کننده رضایت قلبی او زاين کار است. سکوتی معتادار حکمفرما شده است. درکنار یکدیگر به سمت حرم حرکت می کنیم. به دقت, حرکات و رفتارش را نظاره می کنم. حالم دگرگون است. نمی دانم چه بگویم وبر این حالت خود مسلط شوم. * .سخنانی کوته بین من و او رد و بدل مى شود

صفحه 5:
چقدر دوست دارم اين گفت وگو لدامه پیداکند. سوللاتی چند از آن بزرگوار میپرسم باکمال حبرت.سوالات رايك به يك وبه آسانی هرچه تمام ترپاسخ می گوید. احساس می کتم بامردفاضل ودانشمندی روبه روهستم,لذا فرصت راغنیمت می شمرم وسوالات دیگری که ذهنم رابه خود مشکول کرده وتا آن زمان آنها جواب مناسبی نیافته ام می پرسم. ‎em eee 0 ee ee ee‏ ل نديده لع ‎

صفحه 6:
درهمین خال کمی به من نزدیکتر می شود این جمله ى به ياد ماندنى را بر زيان مى أورد كه: « چگونه صاحب الرمان (عجّل الله فرجه) را نمی توان دید و حال اينکه دست او دردست توست؟» با شنیدن این سخن بی اختیارازشدّت شوق از حال می روم و بیهوش می شوم. وقتى به هو ش من آيم با حيرت و شكفتى به اطراف مى نكرم تا شايد روى زيباى او را دوباره ببینم. مان و حیران مانده ام. دستی به سر و صورتم مى كشم ودقيق تر به دورویر خود نگاه می كنم ؛ اما کسی را تمی بینم . او افسوس که او رفته است. باران اشك امانم نمى دهد.

صفحه 7:
2 ۳[ كامل تندد سپس روی را سپس حروی ‎Ty mu JU a ery‏ و بعوييذ. ‎peta sous wins lee‏ از لوكين انام أرما ‎TE uM (aM SIN Gl)‏ اگره حاتَى آنه نداشتيع برایر نجازم خوّاندن مه آجای 5 وضو آن ول اجان هبي ‎eos (12 - 17 - 5-16)‏ «شهر اما ر ضا,( علیه, الشلام) ,است, (1 - 11 - 14 2 7)مشهد هوه با کرصهآن: نا زآبای هو احنی موه (9نح 13 - 1 ‎i ale (8‏ نا و هی مر :أمام زمآن (عليه الشّلام)مى فرماید " ‎«lou aod lL a0‏ ‏[2 - 4اه » ‎ ‎ ‎ ‏صوائ یک با نام ذوالکناح نو شنا سكم 3) اسب ‎

صفحه 8:
به نظر شما این جمله باموضوع درس چه ارتباطی دارد؟ درمتن درس شیخ حسن حلّی که به زيارت امام حسين(ع) مي رود امام زمان درمسیراوسرمی زدوار ال أو جويا میشودواین همان فرعايش حظرت لت .که به پادهمه است

صفحه 9:
ازمیان»| 1 (هستمو اسسال دارم مسن شما را بسسيار هوست دارمو aod

صفحه 10:

39,000 تومان