صفحه 1:
صفحه 2:
بو ستان سعدى
صفحه 3:
‘eos
Tale
طراح و تهية كتندكا :
صفحه 4:
1اه کل 0۰ درعشق وستیوشور
۲) اهداف رفتاری 1) در تواضع
۳) درباره سعدی ۲ در رضا
؟)ويدكى هاى سعدى ١ ۱۳) در قناعت
©)درباره بوستان ANE د رعالم تربيت
“)ويدكى هاى بوستان !4 در شک برعافيت
۷) مس آغاز کتاب NT در توبه و راه صواب
۸) در عدل و تدبیس و رای ۷ در مناجات و ختم کتاب
)٩ در احسان
صفحه 5:
أخت سعدى در جايكاه يكى از مهم ترین شاعران زبان فارسی
CLE بوستان سعدی به عنوان یکی از مشهورترین آثار ادبی فارسی
©. آشنايى با عناصر فرهنگ ایرانی و شیوه زندگی مردم در قرن هفتم
. افزایش حدود واژگان خویش
6 . پند گرفتن از حکایت های تعلیمی بوستان و شناخت ساخت حکایت
0. آشنایی با آیات قرآن و احادیث در بوستان
صفحه 6:
اهداف رفتارى
خواندن متن كتاب با سهولت و روانى
© معنا كردن وازه ها و تركيب هاى مشكل
-O بازنويسى حكايت ها به زبان ساده امروزى
<- بیان معانی آیات و احادیث موجود در بوستان
بررسی اصول اعتقادی, اخلاقی و تربیتی سعدی
nee
صفحه 7:
نام : مصلح بن عبدالله
تخلص : سعدى
سال و محل تولد : - شیراز
آثار : گلستان» بوستان» دیوان غزلیات و قصاید
سال و محل وفات : 6 ه - شیراز
صفحه 8:
به كمال رساندن غزل
©. انمکاس تجارب ارزشمند خود در آثار جهت تعلیم مردم
بیان سمل و ممتنع
. ایجاز » مهم ترین ویژگی سخن سعدی
6 بذله گویی در عين وعظ و حکمت
صفحه 9:
سال نظم : 600 ه
قالب : مثنوی
باب : ده باب با عنوان های عدل» احسان» عشق, تواضع» رضاء قناعت؛
تربیت»ءشکر ؛ توبه» مناجات و ختم کتاب
بيت : 60000 بيت
وزن : فعولن فعولن فعولن فعل
بحر : متقارب مثمن محذوف
نام ديكر : سعدى نامه ( بر كرفته از نام سعدبن ابى بكر )
صفحه 10:
). بیان مسایل تعلیمی و حکمی در قالب حکایات پند آموز
6 . استحکام جمله بندی» پختگی بیان و انسجام کلام سعدی
9 ایجاز و فصاحت کلام سعدی
6. شیوایی و روانی زبان سعدی
ذکر حکایتدربارم عرفاوننامدار و گرلیشبه تصوف,6
صفحه 11:
- بیان معانی و موضوعات برخی ابیات
2 لغات دشوار
2 آرایه ها ( تشبیه؛ استعاره» مجازء کنایه و جناس ها)
<P نکات دستوری (صفات مرکب» قیذها و ...)
لشارم به آیاتو لحادیث 6
صفحه 12:
بری ذاتش از تهمت ضد و جنس
غنی» ملکش از طاعت جن و انس
نفی شرک و اثبات بی نیازی خداوند
| : ذات خداوند از اين که به او تهمت مقابل و هم جنس داشتن زده شود
پاک و مبرا است و در پادشاهی خود از اطاعت جن و انس بی نیاز است
صفحه 13:
: نه مستغنی از طاعتش پشت کس
نه بر حرف او جای انگشت
بی نیازی و عظمت حق
هیچ کس از پشت خم کردن برای اطاعت از خدا بی نیاز
نیست و کسی بر سخن او نمی تواند ایراد بگیرد .
صفحه 14:
در این ورطه کشتی فرو شد هزار
كه بيدا نشد تخته ای بر
کنار
حیرانی انسان پس از استغراق در ذات حق
هزاران دانشمند درباره ذات الهی به غور رسی پرداختند
اما همه متحیر شدند و نتوانستند کوچک ترین نشانی از ذات
او بدهند
صفحه 15:
محیط است علم ملک بر بسیط
قياس تو بر وى نكردد
احاطه علم خدا بر عالم
علم خداوند بر يهنه جهان و همه موجودات احاطه دارد .
فكر و استدلال تو نمى تواند بر خداوند احاطه بيدا كند
صفحه 16:
ار oft
كناهى كه از بنده سر مى زا
در بيجيدن» ناديده كرفتن
پاک منزه
معا cols
گرداب جایگاه خطر
صفحه 17:
جهان متفق برالهیتش (یت (CO
مردم wan = ذکر ممل و اراده
هال
كه دهشت كرفت آستينم كه قم (بيت 0©)
: نه بر حرف او جاى انكشت كس
انكشت كذاشتن برمرف يا سفن كسى ايراد
كرفتن بر او
صفحه 18:
,چو این کاخ دولت بپرداختم =
١ بر او ده در از تربیت ساختم (بیت
۹ —
کلغ دجلت cup Jloylatwl قصل
در ارتباط با
کاخ درواژه
محیط است علم ملک بر بسیط
صفحه 19:
: زمین نیاز / خوان کرم / درگاه لطف و بزرگی
: دست فهم / کلک قضا
مرخ وهم / کاخ دولت
قن سحبانو سبحان/
صفحه 20:
صفات فاطي مرکب مرخم: دستگیر / جان آفرین / سخن در زبان آفرین /
پوزش پذیر / عذرآور
بيت © : جو باز آمدي ماجري درنوشت
ماضي به جاي مضارع براي تأكيد
بيت 0© :جو باكان شيراز, خاكي نهاد
صفت و موف مقلوب
صفحه 21:
دانشگاه ینور
بیت 0 به نام خدايي که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
min Lela pas gb الق ll
صفحه 22:
دانشگه پیز تور
بيت © : نه كردن كشان را بكيرد به فور
نه عذر آوران را براند به جور
آيه: «ولو يعجل الله للناس الشر استعجالهم
با الخير لقضي اليهم اجلهم *» (10/11)
معنا: اك ندا ببراى ممردم بد همان شتاب که آنان در کار نيس مى طلبدد در رسائدن بلا به آنها شتاب مى تمود ,
قطما اجلشان ضرا مى رسيد .
صفحه 23:
دانشكاء بي نور
بيت 10 : مر او را رسد كبريا و مني
آيه: « وله كبرياء في السموات و الارض» (45/37)
216 قديمي نکوکار نيكي پسند Las WIS a,
در رحم نقش بند
آيات : «ان الله يحب المحسنین » ( 2/195)
« هو الذي يصوركم في الارحام كيف يشاء » (3/6)
حديث : «جف القلم بما هو كائن الي يوم القيامه»
معنا:قلم به آن جه بودني است تا روز قيامت خشك شده
صفحه 24:
دانشگاه ینور
بیت ۲6: محیط است علم ملک بربسیط
آیه: «الا انه بکل شيء محیط» (42/54)
پیت ۳۷: که خاصان در این ره فرس راندهاند
به لا احصی از نگ فرو ماندهاند
حديث نبوی: « لا احصي نناء عليك انت کما اثنیت علي
نفسك»
معنا: نمی تونم از عهده ستايش تو بررايم تو جدانى كه خود را ستايش کرردهای
صفحه 25:
بيت 44: به شب گفتی از جرع گیتی فرروز دری بود از روشنایی چوروز
موضوح: درخشش نگین انگشتری
مهنا : به هنكام شب كوبى از آن نگین مانند روز دری از روشنایی باز شده باشد
صفحه 26:
دانشگاه ینور
بيت ٩۱ : طمع كررده بودم كه كرمان خورم
كه ذاكه بخوردند كررمان مسرة
ما عن كرد يوه كش كارا ضف كن و
كرجهاى
Boge Lp
صفحه 27:
دانشگاه ینور
tot افسانه
سس كردن ١ مشهور کمردن ایذا : آزار رساندن
نسیان: فاموشی Seis
نخيل: درت ريما خوشیدن: خشک شدن
برگ: توشه و آذوقه شخ: شاخه درخت
مکنت مروت متتص؛ تیه ناگوار
رفته: ترسیده فگار: آزرده و جروح
خدنگ: چوبی بسیار سخت که از آن تیم مى سازند
صفحه 28:
مجاز: بيت 451 دل شهمري از ناتوانى ذكار
مردم شهر (ذکر مهل و ازاده حال)
استخدام: پیت*۷؛ جو درويش بى بسكل ديدم درخت
قوى بازوان سست ودرمانده سخت
برك نتوشه ؟ آذوقه /// برك درفت
ايهام تناسب: بيت 456 يكى را كه سحى قدم بيشت
به د ركاه حق, منزلت بيش
سعي كوشش /// دويدن
صفحه 29:
دانشگاه ینور
تكمريس: بيت ۱۲؛ ریاست به دست کسانی خطاست
1 که از دستشان دستها برخداست
بخوشید سچشمههای قدیم
نماند آب جن آپ چشم يتيم
ues dle! برفروخت
آه آتشین
صفحه 30:
دانشگاه ینور
اضافه اقترانى: سمع رضا
بی: بدر سیما - باران دمع
اضافه تشبر
جناس تام مستوفی (آن است که کلمه های متجانس از نظر هویت دستوری
متفاوت باشند )
بيت 00 : وزان کس که خیری بماند روان
دمادم رسد رحمتش بر روأن
لين ليت
صفحه 31:
دانشكاء بي نور
جناس تام و مرفو:
بیت 00 : طمع کرده بودم كه كرمان خورم
که ناگه بخوردند کرمان سرم
كردا 1100 1010000000110000
بیت 06 و 66 : نه بر باد رفتی سحرگاه و شام ...
به آخر ندیدی که بر باد رفت
بر باد رفت : باد - تابجد شد
جناس لاحق : رای و پای - غربت و تربت - سست و سخت
صفحه 32:
بداندیش 7 تکوکارپرور - خداترس 7 دادخواء -
خونخوار - گیتی فرروز
یاه نسیت : کیانی - جوهرری ( نسبت در معنای فاعلی )
ale Gl Shady Jos ado Sh
تو خنته خنگ در حرع نیموز دنک قيد ( به آسودگی )
پیت ۸۰ : نگه کیرد رنجیده در من فقیه 0% 2,5 عالم اندر سفیه
قيد براي نگه کردن در مصرع
اول
صفحه 33:
NA
دانشگاه ینور
کر كن كه ردا كه ديوان نهد
منازل به مقدار احسان دهند
حديث : ان المنازل يوم القيامه علي مقدار
الاحسان الي الناس في الدنيا
معنا ؛مقامات افرراد در روز قیامت به اندازه نیکی است که در دنیا به مرده
اضرأ يامت ب ني نيا به مردم
wath oS
صفحه 34:
a غم خويش در زندگی خور که خویش hoy
به مده نهدازد از حرص خويش
موضبوح : پیش از مرگ به فک خود بودن
معنا : در زندگی به فکس خود باش زیررا خویشاوند پس از مرگ تو به دلیل حررص و طمع
Ko به تو نمی اندیشد .
صفحه 35:
WA
دانشكاء بي نور
۱ به پوشیدن ست درويش كوش
که ستر خدایت بود پررده يوش
موضبوع ؛ پرده پوشی خدا
معنا : شررمگاه و تن درویش را بپوشان تا خداوند عیب های تو را بپوشاند
صفحه 36:
دانشگاه ینور
بیت۳۰ : درون پر کندگان جمع دار
که جمعیتت باشد از روزگار
موضوع : جمعيت خا
معدا : کاری کن که پریشان خاطبران , خاطری آسوده پیدا کنند تا از گند روزگار
آسوده خاطى باشی
صفحه 37:
دانشگاه ینور
۷ بیابان نوردی چو کشتی بر آب
که بالای سیش نپررد عقاب
موضوع : توصیف اسب حاتم طایی
معا ؛ اسبی بیابان نورد که عقاب سربع تر از سرعت سیر او پرواز نمی کند
صفحه 38:
بدانم كه در وى شكوه مهى است
وگ رد کند بانگ طبل تهی استه
موضبوعد به بخشندگی شهر» بودن
معنا : در حاتم شكوه بخشندگی و ببررگی وجود دارد اگ خواهش مرا رد کند شهررت او
در بخشش بی اساس است
بيت 1777 :كه مهرست بس نام حاتم كسرة
معنا : بخشندكى به نام حاتم ثبت شده است - از او بخشنده تى نیست
صفحه 39:
دانشگاه ینور
هلیدن : رها کردن, فرو گذاشتن سس * يوشش
حبل : طناب انديشه کدن ؛ ترسیدن
وحل : گل ولای قنطار : واحد وزن بسیار(یونانی)
قیمراط : واحد وزن کم (يوناني) حانوت : دکان
انبان : کیسه بزررگ مأوا : جایگاه
ریش ؛ مجروح خويد : غله نارسيده
دمان : خشمگین زنخدان: چانه
تيمارخوردن : غمخوارى دستور : وزيس
صفحه 40:
دانشگاه ینور
afew Nola فاقه : فت
باد سنج: ياوه كو بيهوده كار تركش : تيسردان
كش سينه
نذیی ؛ ترساننده سقط : دشنام
فروهشته : آویزان کرده رمق ؛ بقیه جان
فشراك : تسمه اى كه از زين اسب آویزان است
صفحه 41:
بیت ۱3۷ به نگ ژاله می ریت بر كوه ودشت
تو گفتی مگ اب لیسان گنشت
الم اسعاره از عرق ريفتن.
عسرق ریختن اسب به باران نیسانی
استخدام؟
بيت4؟ : شنيدم كه جشنى ملوكانه سانت
چوچنگ اندر آن بزع Col gle
ae در ارتباط با هنك : به معني موسيقايي
در ارتباط با خلق : دلجهيي و ههرباني
صفحه 42:
دانشكاء بي نور
سودا بى مس کسی رفتن : حسادت ورزيدن و خشمگین شدن
سيل رفتار, صبا سسرعتوباد يا : اسب تتدرو
ارسال المثل
به غم خوارگی چون سس انگشت من
نخارد كس اندر جهان يشت من
ضرب المثل «(کس نفارد پشت من , جز نافن انگشت من )
صفحه 43:
NA
دانشكاء ييا نور
جداس تام
بيت 4 : غم خویش در زندگی خور که خویش
به مرده نپرردازد از حرص حنويش
خويش ١ خود / خويشاولد / فود
١ به پوشیدن سشی درويش كوش
که ستر خدایت بود پرده
بوش
ستر: شرمكاه / ey بجشش
اضمافه تشبيهى : كوى دولت - شمشيى احسان و فضل - بار لطف
صفحه 44:
دانشكاء بي نور
عبذات فاعلى مركب مرخم : باد سنج و بلاجوی و پررده پوش
صفات بیانی : بادسیس , سيل رفتار ,باد يا و صبا مسرعت
فك اغبافه : بيت ١61 يقين, مرد را ديده بيننده كرد
را فك افنافه (ديده ميد )
قيد: بيت 7: پریشان کن امروز گنجینه چست
جسته با جالاكي, قيد
بيت 1149 بدی راپدی سهل بباشد جزا
دز مقابل- نهاد -مسند
صفحه 45:
۱: خوشا وقت شوریدگان غمش اگس زحم بينند و كل مرهمش
معنا : نوش به حال سالکان مس مست از عشق حق, چه در آن زمان که با خدا با عشق دلشان
را مجرروح می کند و چه در آن هنگام که بر دلشان مهم می نهد
صفحه 46:
دانشگاه ینور
: سلاطين عرزلت , كدايان حى منازل شناسان گم كررده بى
موضوح: توصيف سالكان حق
معا : پادشاهانی خلوت گنرین هستند که در میان قبیله چون گدایان می نمايدد منازل طرريقت
را به خویی می شناسند ام رد پایی از خود بر جای نمی گذارند و کسی از احوالشان با
صفحه 47:
دانشكاء بي نور
بیت ۱۳ : نگویم که بر آب قادر نیند كه بى شاطى ذيل مستسقيدد
موضوع: بهس» مندی عارفان از محرفت حق
معنا : عارفان با بهره ی که از فیوض الهی دارند هر دع عطش بیشتری بای درک فیض
نامتناهی در خود احساس می کنند
صفحه 48:
دانشكاء بي نور
7 اك ثاله هى قطره أي در شدى
چو خربهره بازار از او پر شدی
معنا: اگس هس قطیره باران در صدف gale گررفت و به مروارید تبدیل می شد , بازار مثل
مهمه ارزان از مرواريد پر می شد
صفحه 49:
دانشگاه ینور
ay : بهشت تن آسانی آنگه خوری که بر دوزخ نیستی بگذری
معا : هنگامی از بهشت آسایش و آسودگی بخوردار می شوی که در آتش فنا در رابب
معشوق, خودخواهی ها را سوزاندهباشی
صفحه 50:
دانشگاه ینور
7 ره عقل جن پیچ بر پیچ نیست برعارفان جن خدا پیچ نیست
موضوع : ناتوانی عقل در شناحت حقیقت
مدنا : از طمریق عقل و استدلال نمی توان به حقیقت رسید , در نظم عارفان که از صفای
باطن به حقیقت عرفانی می رسند , جز خدا چینری وجود ندارد
صفحه 51:
دانشگاه ینور
٠١ : تعلق حجاب است و بی حاصلی
چوپیوند ها بگسلی واصلی
موضبوع : تک تعقهای دنیوی
دلبستكى به دنيا مانعى برراى رسيدن به حق است و موجب محررومیت, اگر پیوندها را
پاره کنی و به دنیا دلبستگی نداشته باشی به حق واصل خواهی AS
صفحه 52:
دانشگاه ینور
بیت ۱۳۳؛ فدایی ندارد ز مقصود چنگ
وگ بس مسرش تيس بارند و سنگ
: مقاومت عاشق در برابى سختى ها
معنا : آن که خود را قرربانی معشوق می کند وحتی اگس بس مسرش تيس و سنك هم ببارند ,
دست از مقصود بر نمی دارد
صفحه 53:
دانشكاء بي نور
وقت : در اصطلاح تصوف , زمان حال که سالک از گذشته و آینده فارغ و با یاد خدا
مشفول است
نقور ؛ گریزان الم : درد
عیش مل : خوشی ناشی از خوردن شراب قپاب : جمع قبه بارگاهها
سمندر :جانوری که در آتش نمی سوزد شاطی : کذار رود
زذار : کمبند مسیحیان و زردتشتیان. رز؛ درخت انگور
ازرق : کبود غازی : ریسمان باز
مچاور : مستکن حمول بردبار
نخجیمیزن : شکارچی ناموس: ریاکاری
استسقا : بیماری که هر قدر آب بنوشد تشنگی بر جا می ماند
صفحه 54:
دانشگاه ینور
سلاطین عزلت, گدایان حی
هي : قبیله ۸ (نده و جاوید
ايهام cents
پیت ۵ : نه تلخ است صبسی که برییاد اوست
كه تلخى شكى باشد از دست دوست
yo + گیاه تلغ ۸ شکيبايي
ایهام تغباد : صب در معناى كياء تلخ با شكس ايهام تضباد دارد
ايهام تناسب
en بگفت ای هوادار مسکین من جرفت انكبين يار شيمرين من
شیرین: معشوق فرهاد ۸ طعم
صفحه 55:
دانشگاه ینور
استعاره وتلمیع
بیت ۱۱۵: مرا چون حلیل آنشی در دل است
که پنداری این شعله بس من گل است.
آتش : استعاره از عشق ابراحيم به خدا
تلمیح به داستان انداخته شدن ابرراهیم در آتش ووگلستان شدن آتش
صفحه 56:
دانشگه پیز تور
افبافه تشبیهی : شراب الم - سلحدار خار - شاه گل - جان معنی - سیللاب درد - آتش
عشق - بهشت تن آسانی - دوز نیستی
افبافه استعارى : باى عم -جيب عدم - wale ale, S
افبافه اقتراني : دست خواهش
پارادوکس : فقیران منعم - گدایان شاه
صفحه 57:
تس مفبارع و لاحق : مل و كل - حى و پی - فلک و ملک - چنگ و سنگ - دستو
مست - گوش و هوش - غریق و حريق - پیچ و هیچ
جداس زائد : دست و دوست
پارادوکس : فقیرران منعم - گدایان شاه
جداس مخبارح و لاحق : مل و گل - حی و پی - فلک وملک - چنگ و سنگ - دست و
مست - گوش وهوش - غریق و حريق - پیج و هیچ
جذاس زائد : دست و دوست - مس و سح
ote خط : پار و پار جناس ذاقص : ملک و ملک
صفحه 58:
دانشكاء بي نور
عبذات ذاعلى مكب مخم + خرقه سوز - حقایق شناس
عبذات مفعولى : پریشیده عقل - آگنده گوش - خاک زاد - دهشت آلوده - شوریده حال
gl pir Cho کب در معلی صبفت فاعلی + گم BOS
پاه وحدت : بيت 177+ چو شیررینی از من بدر می رود
ياء وحدت و لوع
صفحه 59:
: بلندى از آن يافت كو يست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
موضوع : ارزش یافتن به سبب فروتنی
قطره باران از آن رو به مروارید گران بها تبدیل شد که فروتنی کرد.
خود را نیست انگاشت و بدین سبب هستی و قدر یافت
صفحه 60:
دانشگاه ینور
3 به دندان گزید از تعجب یدین 5
بماندش در او دیده فرقدین
تعجب دو دستش را با دندان گزید و چشمانش مانند فرقدین در او
خیره ماند
صفحه 61:
دانشگاه ینور
ت 109 : ز هستی در آفاق سعدی صفت
تهی گرد و باز آی پر معرفت
معنا : مانند سعدی به دور از خود بینی در جهان گردش و جستجو کن تا پر
از معرفت باز آیی
صفحه 62:
دانشكاء بي نور
1 رياضت كش از بهر نام و غرور
كه طبل تهى را رود بانگ دور
موضوع : رياكارى صوفى
: تحمل رنج و سختى عارف خلوت كزين براى شهرت و فريب دادن
مردم است همچون طبل تهی است که صدایش تا دور دست می رود
صفحه 63:
دانشكاء بي نور
١ نگیررد خردمند روشن ضمیس
زبان بند دشمن زهنگامه گیر
معنا : خرردمند پاکدل از شعبده Ob بررای بستن زبان دشمتانش افسون نمی طلبد و فرریب
آنان را نمی خورد
صفحه 64:
دانشگاه ینور
: مرين اى حكيم آستين هاى در
چومی بینی از خویشتن خواجه پر
موضوع: موعظه ذكردن مضرور
معا : وقتی که مدعی دانش را گررفتار خود پسندی و غرور می بینی آستین هاى موعظه
ونصيحت راب اوميفشان
صفحه 65:
دانشگاه ینور
۰ : مگو تا بگویند شکرت هزار
چو خود گفتی از کس توقع مدار
موضوع : نکوهش خود ستایی
۷ : تو خود را تحسین مکن تا دیگران تو را تحسین گویند
صفحه 66:
دانشكاء بي نور
ناموس : خود پسندی سر گرانی : تکبر و خود بینی
تعنت : سرزنش مستظهر : پشت گرم
معرف : مأ مور تشریفات امروزی
میزر : پارچه ای که به کمر می بندند
حشیش : علف خشک شده
فرقدین : دو ستاره نزدیک قطب شمال
نقیب : مأمور محکمه قاضی شید : نیرنگ و حیله
صفحه 67:
دانشكاء بي نور
شبکوک : نوعی گدایی اناء : ظرف
درسپوزی : فرو ببری
دستان : نيرنك و حيله ريو : حيله و نیرنگ
گنده مغزی : یاوه گویی هنكامه كير : معركه كير
آهو: عيب منجلی : آشکار
وخش : ناحيه اى در كنار رود جيحون
صفحه 68:
دانشكاء بي نور
استعاره
پیت 149 : مریز ای حکیم آستین های در
آداتین های در استعاره از سفتان حکمت آمیز و مجعظه
بیت 163 : از این خاکدان بنده ای پاک شد
خاکدان استعاره از دنیا
بیت 119 : که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
تلمیح به داهنتان دیجی که خود را به صورت دیمان در آجید و با «جدن
انکشتر سلیمان» مدتی به جای او خرمان باند و بعد گریخت
صفحه 69:
دانشگاه ینور
اضافه تشبیهی : دریای فضل - گلستان معنی
اضافه استعاری : در فتنه - در نیستی < چشم خرد
اضافه اقترانی : چشم حقارت - سر رفعت
لف ونشر مرتب
4 جو إن بسر رازي سود 7
#9 5
از آن دیو کردند . از این آدمی
صفحه 70:
دانشگاه ینور
چناس مضارع و لاحق : پاک و خاک - هست و پست 7 صدر و قدر 7 شید
و صيد - خسان و كسان > ريو و ديو > ننگ و سنگ
1 Jess
بيت 146 : ز علمش ملال آید از وعظ ننگ
شفایق به باران نروید ز سنگ
بیت 157 : فروتن بود هوشمند گزین
نهد شاخ پر مپوه سر پر زمین
صفحه 71:
NA
دانشگاه ینور
ت فاعلی مرکب مرخم : جهان سوز - مشگل گشای - خويشتن بين -
باد سنج - هنكامه كير
'2 : نكه كرد قاضی در او تیز تیز
قید مالت
7 بخندید گای مامک دلفروز
apis | Ts lI
ت 131 : يس كار خويش آن كه عاقل نشست
قید حالت عاقلانه
8 : بنازند فردا تواضع کنان قید حالت
صفحه 72:
دانشكاء بي نور
بيت 1 : ز خاک آفریدت خداوند پاک
ِ پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
أيه : « اذ قال ربك للملائكه انى خالق بشرا من
طين » ( 71/38 )
بيت 2: زخاك آفريدندت آتش مباش
آيه « خلقتنى من نار و خلقته من طين » ( 38 / 76
(
صفحه 73:
ت 62 : چنان ماند قاضی به جورش اسیر
1 که گفت ان هذا الیوم عسیر
آيه « فذلک یومئذ یوم عسیر » ( 74/9)
پیت 93 : نه پرهیزکار و نه دانشورند
. همين بس كه دنيا به دين می خرند
أيه « اولئک الذین اشتروا الحیوه الدنیا بالاخره » (
(معنا : اینان کسانی هستند که دنیا را در برابر آخرت خریدند )
پیت 160 : مکن خیره بر زیر دستان ستم
1 که دستی است بالای دست تو هم
أيه « يد الله فوق ایدیهم » (48/10)
صفحه 74:
دانشكاء بي نور
2 یکی بر در خلق رنج آزمای
چه مزدش دهد در قیامت خدای
موضوع : نکوهش ریا
: آن که به درگاه مخلوق برای منفعت يا خوش آمد خود را زحمت می
دهد . خداوند در قیامت به او اجری نمی دهد
0
صفحه 75:
دانشكاء بي نور
: نگویم تواند رسیدن به دوست
در این ره جز آن کس که رویش در اوست
موضوع : رضایت خدا و تقرب به او
0
: در سیر و سلوک . کسی می تواند به خداوند برسد و به تقرب جوید
که رویش در او باشد
صفحه 76:
دانشكاء بي نور
بيت 30: كرت بيخ اخلاص در بوم نيست
ازاين بر كسى جون تو محروم نيست
موضوع: خلوص نيت و رحمت الهى
معنا : اكر اعتقاد ياك در زمين وجود تو نباشد از ثمره اخروى كسى جون تو
محروم نخواهد بود
صفحه 77:
دانشكاء بي نور
6: جه وزن آورد جايى انبان باد
كه ميزان عدل است و ديوان داد
موضوع : نفى ريا
معنا : در جايى كه ترازوى عدل الهى و ديوان داد او بر يا باشد . اعمال
رياكاران جه ارزشى خواهد داشت
صفحه 78:
دانشكاء بي نور
0 ور آوازه خواهى در اقليم فاش
برون حله كن كو درون حشو باش
معنا : اكر مى خواهى در سرزمين خود شهرت و آوازه بیابی . ظاهرت را با
جامه گران بها بیارا . با طنت اگر ناپسند است گو باشد اهمیتی ندارد
صفحه 79:
دانشگاه ینور
پیت 43: طمع در گدا . مرد معنی نبست
نشاید گرفتن در افتاده دست
موضوع : سلطنت دنیا . فقر معنوی
جو از گدای معنوی (شاه) امید طمع نمی دارد چنان که
هانستة يست از کسی که به زعیق خورده. دستگیری بخواهد
صفحه 80:
دانشگاه ینور
زغن : پرنده شکاری
پای بند : دام وحل : گل
مرایی : ریا کار ورع : پرهیزکاری
ابره : رويه لباس حشو : لایی لباس
عصار : کسی که از کرچک و کنجد روغن می کشد
بایزد بسطامی : عارف بزرگ قرن سوم
صفحه 81:
WA
دانشگاه ینور
انا
بيهام
بيت 3: به داور خروش اى خداوند هوش 1
نه از دست داور بر آور خروش داور:
1- خداوند 2- قاضی
پیت 14: اچل چون به خونش بر آورد دست
صفحه 82:
دانشگه پیز تور
اضافه اقترانی : روی نیاز
- سنك و جنك - محل و وحل - نامه
و جامه < باد و داد <- نماز و نیاز
صفحه 83:
دانشگاه ینور
صفحه 84:
دانشگاه ینور
پیت 13: نباشد حذر با قدر سودمند
مثل عربی « لا ينفع حذر من قدر »
( معنا: برهيز از قضا و قدر سودى ندارد )
بيت 14: اجل جون به خونش بر آورد دست
قضا جشم باريك بينش ببست
سخن امام على (عليه السلام) : « اذا حلت التقدير
ضلت التدابیر »
[معنا : زمانی که سر نوشت فرا رسد چاره اندیشی کارگر نمی افتد )
صفحه 85:
بیت 06 : توبرکره توسنی برکمر نگرتا نپیچد زحکم توسر
موضوع : حذر از نفس اماره
معنا : تو سوار بر اسب سرکش در پرتگاه هستی » مواظب باش تا از فرمان
تو سرنپیچد .
صفحه 86:
دانشگاه ینور
بت 2
بيت 66 : چو موش آن که نان و پنیرش خوری
به دامش در افتی و تیرش خوری
موضوع: تمثیل برای دلبسته به تعلقات دنیا
نا : اگر مانند موش » نان و پنیر کسی را بخوری » دل به او خواهی داد و
ضربه اش را خواهی خورد .
صفحه 87:
دانشكاء بي نور
6 : به تنگی بریزاندت روی رنگ
چو وقت فراخی کنی معده تنگ
موضوع : پرهیز از پرخوری
: اگر هنگام فراخی نعمت » معده خود را از غذا پر کنی در روز تنگی
از گرسنگی رنگ به رویت نخواهد ماند
صفحه 88:
NA
دانشكاء بي نور
0 : مروت زمین است و سرمایه زرع
بده کاصل خالی نماند
زفرع
موضوع : جوانمردی و بخشش
نا : جوانمردی چون زمین است و بخشش سرمایه به منزله کشت و زرع در
آن . پس به مستحقان ببخش که ريشه درخت کرم بی شاخه و بار نماند .
صفحه 89:
دانشكاء بي نور
بيث ۲۳6 : گر از جاه و دولت بيفتدلنیم 1
دگر باره نادر شود مستقیم
موضوع : خساست و حقارت فرومایه
معنا : اگر آدم خسیس و بخیل از مقام بیفتد و ثروت و نیک بختی اش را از
دست بدهد » به ندرت ممکن است دوباره به جاه و دولت پیشین برسد .
صفحه 90:
دانشكاء بي نور
بیت ۲۳6 : به در می کنند آبگینه ز سنگ
Las ماند آیینه در زیر زنگ
موضوع : پنهان نماندن ارزش فاضل
معنا : شيشه را به علت ارزش آن از دل سنگ بیرون می کشند آیینه که از
شيشه هم ارزنده تر است کی در زیر زنگار می ماند . ( ارزش انسان فاضل
و صاحب کمال پنهان نمی ماند)
صفحه 91:
دانشكاء بي نور
سکون : آرامش آپگینه : شيشه
ثوسن : سرکش انبان : کیسه چرمی
پالهنگ : افسار و
ابدال : جمعی از ندگان خاص خدا ؛ صوفيان معتقد بودند جهان به وجود ابدال
پایدار است .
طارم افراشتن : خانه و عمارت بلند ساختن
گاز : وسیله ای که با آن فلزات را می برند
صفحه 92:
دانشگاه ینور
استعاره ها
بيت 00 : تو خود را از آن در چه انداختی
چاه : استعاره از ورطه و مهلکه کناه
بیث 09 : تو برکره ثوسنی بر کمر
استعاره از نفس سر کش ( آماره )
بيت 0 :كجا ذكر كنجد در انبان آز
استعاره ا( شكم ير OWNS
صفحه 93:
دانشگاه ینور
Op 60: همی میردت عیسی از لاغری تو در بندآنی که خرپروری
استعاره از رمع استعاره از تن
wat
بیت 60 : مکن خانه بر راه سیل ای غلام
استعاره از کذر زمان
بيت ۵( : وگر قیمتی گوهری غم مدار
استماره از انسان اصیل و با خضیات
صفحه 94:
دانشگه پیز تور
كنايه ها
Sy 00 : سر پر طمع بر نيايد ز دوش
كنايه از سراخکندگی و شرمساری آدم طمعکار
بیت 000 : بروخواجه کوتاه كن دست آز
چه می بایدت ز آستین دراز
آمتین درا( : کتایه از دست درا[ کردن برای گدایی و (رخواستن از تجانگمان
صفحه 95:
دانشگاه ینور
اضافه ها
اضافه تشبیهی : سگ تفس - انبان آز - تلور شکم - سیلاب خواب
اضافه اقترانی : دست آز
جناس ها
جناس خط : نبات و ثبات
جناس مضارع و لاحق : گوشه و توشه - حور و لور - چه و ره - پیچ و
هیچ - هوش و دوش - تنگ و را
۳ : آز و دراز - رای و مبرای - کمال و مال
صفحه 96:
دانشگاه ینور
صفات فاطی مرکب مرخم پینه دوز - تن پرور - هنر پرور
قید ها
بیت 66 : دران شد به مهمان سراى امير
قيد حالت
بیت 62 : چکان خونش از استخوان می دوید
همی گفت و از هول جان می دوید
كروه قيدى
صفحه 97:
كه تاويلى : جمله بعد از خود را به صفت جانشین اسم تاویل می کند :
بیث 0 : خدا را ندانست و طاعت نکرد
كه بربخت و روزى قناعت نكرد
كه تاويلن قناعت ذنكذلده بربفت ١٠
لت
بيت ©© : بسركفتش اى بابك نامجوى
cued ch
صفحه 98:
دانشكاء بي نور
بيت © : قناعت توانكر كند مرد را
حديث : القناعه مال لاينفد و كنز لايفنى
معنا : قناعت مالى است كه تمام نمى شود و كنجى است كه فنا نمى كردد
بيت 09 : كه بر معده باشد ز حكمت تهى
حديث : « نور الحكمه الجوع »
معنا : نور حکمت گرسنگی است .
صفحه 99:
دانشكاء بي نور
بيت 7”6 : كند مرد را نفس املره خوار
ان النفس الاماره بالسوء
معنا : هماذا نف آدمیرا به کارهای زشت وا مى دارد
بیت ۷۲ : خدایی که از خاک مردع کند
عجب باشد ارمدمی گم کند
آيه : آن الله لایضیع اجرالمحسنین
صفحه 100:
فس از حرام وس
وتسم بل به مردى ز رستم گذشتند
ن باتقوا
ع : مردانكى انسان
موضوع :
عنان paid بازداشتند
کارهای حرام
اماره را برگرداندند و از
نفس اماره : ۱
جهت مردانگی ۱ ستم و سام فراتر رفتند
1
معذا : آنان كد نز ee
» از
صفحه 101:
دانشكاء بي نور
بیت 09 : زبان در کش ای مردبسیاردان
که فردا قلم نیست بر بی زبان
موضوع : حفظ زبان از گناه
معنا : خاموشى اختيار كن زيرا در فردای قیامت بر آنان که در اين جهان
زبان نگاه داشتند ونیالودند قلم گناه چیزی نخواهد نوشت
صفحه 102:
دانشكاء بي نور
بيث ©© : از آن مرد دانا دهان دوخته ست
که بیند که شمع از زبان سوخت ست
موضوع : خاموشی دانا
معا : مرد دانا با دیدن شمع که با آشکار کردن راز خود » زبانه اش
می سوزد » عبرت می گیرد و خاموشی اختیار می کند
صفحه 103:
دانشكاء بي نور
Cy 600 : سخن دیوبند است در چاه دل
به بالاى كام و زبانش مهل
موضوع : نگاه داشتن زبان
معا : سخن مانند دیوی است که در چاه دل گرفتار شده ۰ مگذار که بر بالای
کام و زبان تو برآید .
صفحه 104:
دانشگاه ینور
بيت 60 : توان باز دادن ره نره دیو
ولی باز نتوان گرفتن به ريو
معنا : می توان دیو سخن را رها کرد ولی دوباره با مکر و حیله نمی توان او
را گرفتار ساخت . ( راز گفته شده را نمی توان برگرداند .)
صفحه 105:
دانشگاه ینور
بیت 60: تا یی یز
چو گفتی و رونق نماندت گریز
موضوع : پرهیز از پرگویی
معنا : شهرت آن که اندک سخن می گوید بسیار است وقتی پر گویی کردی و
رونق و محبوبیتت نماند فرار کن .
صفحه 106:
دانشكاء بي نور
© : سيه جال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جاى بردن به جاى
موضوع : اجتناب از فتنه جويى
معنا : اكر انسان در سياه جالى زندانى باشد و بايش را بسته باشند بهتر است
از اين كه سخن جينى كند و سخنان فتنه انكيز را از جايى به جايى برد .
صفحه 107:
دانشكاء بي نور
سياست كردن : تنبيه كردن ١ شهربند : زنداني
زاژ خایان : بیهوده گویان برهمن: پيشواي ديني برهمايي
ريو : مكر و فريب زجر : منع كردن
تطاول : دست درازي خلق: كهنه
بهايم : چهارپایان
محك: سنكي كه با آن عيار طلا و نقره را معلوم مي كنند
ادرار : مقرري . مستمري غمازي: سخن جين
ينج نو نقاره زدن : نشانه عظمت و جلال پادشاه بوده است
صفحه 108:
بيت 6 : خردمند مردم ز نزدیک و دور
به گردش چو پروانه جويان نور
استهاره از معرفت
وعلم
تشبیه مضمر فردمند مردم به شمع
مجاز
بيت 600 : وكرتند باشی به یک باروتیز
جهان از تو گیرند راه گریز
ذکر مهل واراده هال ( مردم جهان )
بيت 006 : چو سعدی کسی ذوق خلوت چشید
که از هر که عالم زبان در کشید
صفحه 109:
دانشگاه ینور
كنايه
بيث 09 : اكر باى در دامن آرى جو كوه
كنايه از فرچتن بجدن
بیث 9 : زبان در کش ای مرد بسیار دان
صفحه 110:
دانشگاه ینور
جناس ها
جناس خط : حسد و جسد - بند و يند
جناس مزید : تیز و ستیز - شکوه و کوه - رنگ و فرنگ
جناس زاید ( مذیل ) : آواز و آوازه
جناس اشتیاق : صوفی و صفا
جناس ناقص : خلق و خلق
صفحه 111:
دانشگاه ینور
مركب :
بیت 60 : بهایم خمو شند و گویا بشر
زبان بسته بهتر که گویا به شر
جداس تام
بیت 200" : کسی گیرد آرام دل در كنار
آغوش
که از صحبت خلق گیرد
كنار
دوري
جداس مضارع : سیاست و ریاست - جواب و صواب - راز و باز - دیو و
ریو - نفس و قفس - دانگ و بانگ - دهان و نهان
صفحه 112:
دانشگاه ینور
اضافه ها
اضافه تشبیهی : گوهر راز - چاه دل
اضافه استعاری : سرپنجه عقل
صفحه 113:
دانشكاء بي نور
صفات فاعلي مركب مرخم :عنان بازبيجان - كيسه بر - غيب دان - گوهر
شناس - سحر خوان - خوش سراى - ده مرده كوى - برده بوش
صفات مفعولی :
اگنده گوش- ناساخته - نینداخته - پرورده- بخت برگشتهشوریده
رافك اضافه
بیت 00 : کم آواز را باشد آرازه تیز
آوازه كم HoT
بیت ۵( : کسی را که نام آمد اندرمیان نام کسی
Gus eb
صفحه 114:
دانشكاء بي( نور
بيت © : تو با دشمن نفس هم خانه اي
حدیث : اعدی عدوک نفسک التی ye جنبیک
معنا : سخت ترین دشمن تو نفس توست که در میان دو پهلوی توست
بت 6 : که پوشیده زیر زبان است مرد
یث : المرء مخبوء تحت لسافه
معنا :انسان در زیر زبان خود انسان است
صفحه 115:
دانشكاء بي نور
بيت PO : مكن عيب خلق اي خردمند فاش
به عيب خود از خلق مشغول باش
حديث : من نظر فى عيب نفسه ٠ اشتغل عن عيب
غيره
معنا : كسى كه به عيب خود نظر كند به عيب ديكران نمى بردازد .
حديث : طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس
معنا : خوش به حال لن كه عيب خودش او را از توجه به عيب هاى مردم باز دارد .
صفحه 116:
دانشكاء بي نور
بيت PO : چو باطل سرایند مگمار گوش
چو بی ستر بینی بصیرت
۰
بپوش
آیه : قل للمومنین یغضوامن ابصارهم
معنا : مومنان را بكو تا چشمان را از آنچه دیدن آن رو نیست بپوشند .
صفحه 117:
که راقوت وصف احسان اوست
که ار صاف » مستفرق شان اوست
موضوع : ضعف انسان در توصیف نیکی های خدا
معنا : چه کسی آن توانایی را دارد که نیکی های خدا را وصف کند زیرا تمام
صفات درشان او مستغرق است . شان او آن چنان بالاست که همه صفت های
کمال را شامل است .
صفحه 118:
دانشگاه ینور
بیت 0 : پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که مصقل نگیرد چوزنگار خورد
موضوع : زدودن گرد گناه از دل
معنا : بيوسته كرد كناه را از دل باك كن زيرا وقتى كه دل آيينه مانندت به
زنك گناه آلوده شد دیگر آلت صیقل نمی تواند زنگ را از آن بزداید .
صفحه 119:
دانشگاه ینور
بیت 0*6:توراآسمان خط به مسجدنیشت
مزن طعنه بردیگری درکذشت
مرضوح:اشمری گرایی وجبریت
معنا:سرنوشت وتفدیرتورابه مسجدانداخث.مقدرچنان بودکه توازپارسایان
هستیپس به بهودی طعنه نزن,
صفحه 120:
دانشكاء بي نور
سرپنجه:زورمند قعود:نشستن
زرود:محلی بی آب وخشک درراه مکه
مغلول:کسی که دست وپایش رابازنجیربسته باشند
کسوت:لباس عسس:پاسبان
بدلكام :سركش خام:بندچرمی
علف:درشتى وسختى نخوت:تکبر
صفحه 121:
دانشگاه ینور
استعاره
بيت 9:بيابى بيفشان ازآبينه گرد که مصتل نگیردچوزنگارخورد
استعاره ازقلب استحاره ازگناه
بیتندل دردمندش به آذریتافت
استعاره ا(بی مهری چنامهربانی
صفحه 122:
دانشگاه ینور
جناس ها
جداس تام
بيت 00:به جای آورای خام شکرخدای
که چون مانه ای خام بردست وپای
ثاپفته جبی تجربه
جناس خطنچشم وخشم
جناس زاید:بنده وبخشندهوصف واوصاف
جناس مضارع:پاک وخاک-عهدومهدرنجه وپنجهگورومور-راه وچاه
صفحه 123:
بيت 5 : که بازار چندان که اکندهثر نهي دست را دل پراکندهثر
موضوع : پازار پر مناع و پريشاني فقیر
معنا : هر چه بازار پر از كالا باشد براي آدم تهي دست. بیشتتر پربشان دلي
ميآورد زیرا نمينواند چيزي په دست آورد
صفحه 124:
NA
دانشكاء بي نور
2 : بهاران كه بيد آورد بيد مشك
بريزد درخت كشن برف
خشك
معنا : در بهار كه درخت بیدمشك شکوفه ميآورد درخت پرشاخ و برگ.
بركهاي خشكش رااز دست ميدهد.
تمثيل براي بالندگي جوان و فرتوت شدن پیر
صفحه 125:
دانشگاه ینور
قیداندرم جره بازي که بود
دمادم سر رشته خواهد
ربود
موضوع : دور شدن جواني
0
: پاز سفید چالاكي (جواني) که در بند داشتم لحظه به لحظه بند و
رشته را پاره ميکند
صفحه 126:
دانشگاه ینور
2 مراغله تنگ اندرآمد درو
شما راکنون ميدمد سبزه نو
2
موضوع : فرارسیدن مرگ
معنا : زمان درو کردن کشت عمر من فرا رسیده است درحالي که سبزه نو
(جواني) شما تازه ميدهد.
صفحه 127:
NA
دانشگاه ینور
ك هوشیاران فرخنده بخت
که پیش از دهل زن بسازند
رخت
موضوع : آمادگي پیش از مرگ
0
: خوشا به حال آن خوش اقبالان که پیش از فرا رسیدن مرگ خود را
براي سفر آخرت آماده ميکنند
صفحه 128:
دانشگاه ینور
6 : سبق برد رهرو که برخاست زود
بس از نقل. بيدار بودن جه سود؟
مع
: آن رهروي که زود برخاست از دیگران پیش افتاد. پس از جا به جا
شدن و رفتن کاروان. بیدار شدن چه فايدهاي دارد.
صفحه 129:
دانشگاه ینور
: فرو رقت جم را يكي نازنین
کفن کرد چون کرمش ابریشمین
معنا : فرزند نازپروردهاي از جمشید درگذشت. جمشید نیز او را در کفن
ابریشم در پوشانید(همچنان که کرم ابریشم پیرامون خود تارهايي از
ابریشم ميتند)
صفحه 130:
دانشگاه ینور
9 : میسر نبودش کزاو عالمي
ستانند و مهلت دهندش دمي
اي اسکندر این امکان وجود نداشت که جهان را که زیر سیطره
داشت از آو بگیرند و يك لحظه مهلتش ندهند
صفحه 131:
دانشكاء بي نور
4 : تو را خود بماند سر از ننگ پیش _
که كردت برايد عملهاي خويش
موضوع : ننگ از گناهان
:سر تو از ننگ به زیر ميماند زیرا گناهان در اطرافت جمع ميشود
صفحه 132:
NA
دانشگاه
ييام نور
بیت 125: به فتراك پاکان درآویز جنگ
که عارف ندارد زدر بوزه ننگ
موضوع ؛ نوسل به پاکان
معنا : به پاگان متوسل شو زیرا صاحب محرفت از توسل به پاکان پا از
آموختن از آنها ننگ ندارد
صفحه 133:
دانشگاه ینور
2 : قضا نقش يوسف جمالي نکرد
كه ماهي كورش جو يونس نخورد
موضوع : عمر كوتاه زيبا رويان
0
: سرنوشت هرکس را چون یوسف زیبا آفرید. گور همچون ماهي که
يونس را بلعید آن زيباي یوسف وش را در کام خود کشید
صفحه 134:
دانشكاء بي نور
پرگ : توشه
طیب : پاكيزگي
گشن :انبوه "
پادپا : اسب تندرو
زمام : افسار
سبق بردن : پیش افتادن
جرهباز : باز سفيد و جالاك
فيد : منزلى در راه مكه
رحيل : كوج
صفحه 135:
دانشگاه
بيام نور
شیب : موي سفید پيري شباب : جواني
دخمه : گور رباب : آلت موسيقي
مغاك : كودال ثري : زمين
دهشت : سرگشتگي و ترس شوخ چشم : گستاخ
فتراك : تسعه و ريسماني که از پس و پیش زین اسب ميآویزند دریوزه
:گدايي
صفحه 136:
دانشگاه
بيام نور
استعاره
پیت 22: به قید اندرم جره بازي که بود
استعاره ا( شادابي و چالاکي lee ol
بيت 23 : شما راست نوبت برين خوان نشست
استعاره از ججاني و شادابي آن
صفحه 137:
دانشگاه
ييام نور
استعاره
بيت 25 :مرا برف باریده بر پرزاغ
استعارة ا موي سفيد اسطعارة ا( مرجي سياه
بيت 47: كرآن باد يايان برفتند تيز
استعاره ا( كسائي كه در اعمال خير ا( دیگران پیش
افتادهاند
صفحه 138:
NA
دانشگاه
بيام نور
استعاره
بيت 95: خبر داري اي استخواني قفر
cesT of apa
2 : ززنجير نابارسايان برست
استعاره ا( كناه ٠ الودكي معاشرت با فاسان
بيت 133 : در این باغ سروي نیامد بلند
استعاره از دنیا Pim dd cet sau
صفحه 139:
دانشگاه ینور
ایهام تناسب
پیت 42: شکسته قدح ور ببندند چست
نیاورد خواهد بهاي درست
سیم و (ر الم
لا درست در معناي سيم و زر با بها ايهام تناسب دارد
صفحه 140:
دانشگاه ینور
مشاکله
بیت 31 : گل سرخ رویم نگر زر ناب
فرو رفت. چون زرد شد آفتاب
«(ه زد به ماسیت آنته مراد شاعر از زنب زيي سبرت بو آمدد
On!
صفحه 141:
دانشكاء بي نور
اضافهها
اضافه تشبيهي : چراغ عمل- بازار مینو- بدر روي- لیل موي- خرمن
معرفت- گل سرخ روي- باد اجل- شبستان گور- دلآرام دنيا
اضافه استعاري : سرپنچه غم
صفحه 142:
دانشگاه ینور
جناسها
جناس مضارع : کم و حم- روي و كوي- مشك و خشك- باغ و زاغ- گور و
نور- حیف و سیف- عیش و جيش- كوش و هوش
جناس خط : قيد و فيد
جناس مزيد : انبيا و بيا
جناس شبه اشتقاق : شيب. شباب. شب
صفحه 143:
دانشگاه ینور
صفات فاعلي مرکب مرخم : کارکن- خوشهچین
صفت بياني مرکب : فراوان طمع
راي فك اضافه
بيت 5: تهي دست را دل پراکندهتر
دل تهي دست
بيت 28: كلستان ما را طراوت گذشت
طراوت كلستان
صفحه 144:
دانشگاه ینور
راي فك اضافه
بيت 73: يكبي را اجل در سر آورد جيش
del
بيت 114 تو را خود بماند سر از نگ پیش
سرت
بيت 116 : اولوالحزم را تن بلرزد زهول
تن هزم
صفحه 145:
دانشگاه ینور
بيت 40 : قضا روزگاري زمن درربود
كه هر روزي از وي شبي قدر
بود
آيه : « ليله القدر خير من الف شهر »
( قدرء آيه 2 )
صفحه 146:
دانشكاء بي نور
7: كنون بايد اى خفته بيدار بود
جو مرك اندر آرد ز خوابت جه سود؟
حدیث :«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»
معنا : مردم خفتگانند که چون بمیرند بیدار شوند.
صفحه 147:
دانشگاه ینور
2 کنون وقت تم است اگرپروري
حدیث:الدنیامزرعه الاخره
بيت 63: ضايح به افسوس وحیف
Se = كه فرصت عزيزست والوقت سيف
حدیث:«الوقت سیف قاطع,لولم تقطعه بالطاعات
mare 0 0 0 گذشتنش رشته زندگي
معنانوقت مانندشمشيري برنده است اگرتوآن راباعبادات نبرياوباگذشتنش رشته زندگي
تورامي برد.
صفحه 148:
بيت21نمي تازداین نفس سرکش چنان
که عقلش تواندگرفتن
عنان
موضوع:عدم چيرگي عقل برنفس
معنا:تفس اماره چنان تندمي تازدکه عقل نمي تواندعنان اورابگیرد.
صفحه 149:
دانشگاه ینور
ت33:بگردان زناديدني دیده ام
مده دست برناپسندیده ام
ازآنچه نبایددید.,چشمم رابگردان وقدرت براتجام دادن آنچه
ناپسنداست یه من مده.
صفحه 150:
WA
بیت65برآورده مردم زبیرون خروش
توبابنده درپرده
وپرده پوش
امردم به حکم ظاهربه عیب گويي دیگران فريادبرمي آورنداما توباآن که
ازهرعیب پنهان بنده آگاهيبازهم پرده پوش عیوب ماهستي,
صفحه 151:
ذل:خواري مصاف:جمع مصفمیدان جنگ
زلت:لغزش وخطا احتقار:خواري
نبید:شراب مقصوره:خانه کوچك .محراب مسجد
زلل:لغزش وخطا
صفحه 152:
دانشگاه ینور
استعاره
بیت 5قضاخلعتي نامدارش دهد
استعاره ازبركهاي درفت
بيت21نمي تازداین نفس سرکش چنان
که عقلش
تواندگرفتن عنان
0 استعاره كنايي تشبيه نفس به اسب سرکش
صفحه 153:
ایهام تناسب
اجوشاخ برهنه برآريم دست 7
كه بي برك ازاين بيش نتوان نشست
[-برگ درفت 2-توشه وآنجقه
یت 34:من آن ذره.ام درهواي تونیست
Bho hel
صفحه 154:
دانشگاه ینور
اضافه ها
اضافه تشبيهي:جراغ بقين-غباركناه
اضافه اقتراني :دست نياز-أستان كرم
اضاقه مسيب به سيب :ذل كناة
صفحه 155:
دانشگاه ینور
جناس ها
جناس مزید: جود و وجود
جناس مطرف : نواز و نیاز
جناس خط : ناز و باز
جناس مضارع و لاحق : مور و زورء كس و بس ١ عهد و جهد
صفحه 156:
دانشگاه ینور
صفات فاعلي مرکب مرخم : پرده پوش . مسکین نواز
صفت مفعولي مرکب : برآورده دست
دو حرف اضافه براي يك متمم : به فصل خزان در
ارداف
بيت 6: همه طاعت آرند و مسكين نياز
بيا تا به دركاه مسكين نواز
Mobs
صفحه 157:
NA
دانشگاه ینور
CH 13: عزيزي و خواري تو بخشي و بس
عزیز تو خواري نبیند ز کس
:< و تعز من تشاء و تذل من تشاء»
: به هر که خواهي عزت دهي و هر که را خواهي خوار گردان.
صفحه 158:
یم به دوستداران
و ادب پارسي در دانشگاه پیام نور
بيات 7