صفحه 1:
صفحه 2:
The two
brothers
صفحه 3:
7 0
هنري است . يكي از آن ها پسر خيلي خوبي بود .
ش جیمز بود. او هميشه مادرش را خوشحال مي
.قبل از غذا دست هايش را مي شست
صفحه 4:
the chairs in the house. When his mother
ed him to pele. her, he did not want to.
۱ . در رو نمي بست . با لگد به
نه مي زد . وقتي مادرش از او تقاضاي کمک مي کرد , او
نمي داد . بعضي وقت ها از كابينت كيك بر مي داشت و مي خورد .
e] Fe amp) ا ات ا ا ا ا toa ا
صفحه 5:
Ne روز که مدرسه بسته بود . دو بسر براي
& ol w wlio . 28) SOL w spl
۳ ۳ پول ات كه ناهارشان ۳-۹
يولشان بخرند. ان ها يى توب با خودشان
برداشتند. قبل از رفتن به پارک براي خرید
بولش يى ساندويج rs clin | !ذ
اما هنري يى ياكت بزرك شيريني خريد
Pee fe عم
صفحه 6:
park with their ball. Then Henry wanted to
go home because he was feeling sick. He
chad eaten so any sweets. When they got
پسرها در پارک با تویشان بازي کردند . سپس
است به خانه برود براي اينکه احساس مريضي مي
کرد . شيريني هاي خيلي زيادي خورده بود . وقتي رفتند
خانه. مادرشان او را بدون هيج شامي به رختخواب فرستاد
ا ا ا 0 2
صفحه 7:
Questions of Reading
his dinner. ©
صفحه 8:
Questions of Reading
©
Henry wanted to
because he was feeling sick
صفحه 9:
IN
T
E
H
M
A
N
E
F
O
G
D
O
The two
brothers
دو
برادر
named James and Henry. One was a
very good boy. His name was James. He
always made his mother very happy. His
clothes were always clean. And he
always washed his hands before he ate
his dinner.
اين داستاني درباره ي دو برادر به نام هاي جيمز و
هنري است .يکي از آن ها پسر خيلي خوبي بود .
نامش جيمز بود .او هميشه مادرش را خوشحال مي
کرد .لباس هايش هميشه تميز بودند .و هميشه
.قبل از غذا دست هايش را مي شست
boy. He did not close the doors. He kicked
the chairs in the house. When his mother
asked him to help her, he did not want to.
Sometimes he took cakes from the cupboard
and ate them. He liked to play in the street.
He always made his mother very angry.
با لگد به. در رو نمي بست. او پسر شيطوني بود.پسر ديگر هنري بود
او، وقتي مادرش از او تقاضاي کمک مي کرد. صندلي هاي خانه مي زد
. بعضي وقت ها از کابينت کيک بر مي داشت و مي خورد. انجام نمي داد
هميشه مادرش را عصباني مي کرد. بازي در خيابان را دوست داشت.
One day the school was not open. The two boys
went to the park to play. Their mother gave
them some money and told them to buy their
lunch with their money. They took a ball with
them. Before going to the park they stopped to
buy lunch. James bought a sandwich with is
دو پسر براي. يک روز که مدرسه بسته بود
money but Henry bought a large packet of
مادرشان به آن ها. بازي به پارک رفتند
sweets and ate them all.
مقداري پول داد و گفت که ناهارشان را با
آن ها يک توپ با خودشان.پولشان بخرند
قبل از رفتن به پارک براي خريد.برداشتند
جيمز با پولش يک ساندويچ. ناهار ايستادند
خريد اما هنري يک پاکت بزرگ شيريني خريد
park with their ball. Then Henry wanted to
go home because he was feeling sick. He
had eaten so many sweets. When they got
home his mother put him in bed without
any dinner and told him that it was wrong
to eat sweets for lunch.
بعد از ناهار پسرها در پارک با توپشان بازي کردند .سپس
هنري خواست به خانه برود براي اينکه احساس مريضي مي
کرد .شيريني هاي خيلي زيادي خورده بود .وقتي رفتند
خانه ،مادرشان او را بدون هيچ شامي به رختخواب فرستاد
.و به او گفت که خوردن شيريني براي ناهار اشتباه بود
Questions
of
Reading
1-How was
James ?
He always made his mother very happy.
His clothes were always clean. And he
always washed his hands before he ate
2-Does
Henry
made
his dinner.
his mother happy ?
Questions
Reading
1-Does Jamesof
made
his
mother angry ?
2- Why did Henry
want to go home ?
Henry wanted to go home
because he was feeling sick
.