صفحه 1:
صفحه 2:
زندگینامه
بات sate تاد بخشایی
: تهیه کنندگان
هادی درزی رامندی
نامدار مومنی
ارد يبهشت ماه ۹۸
صفحه 3:
مقشمه
امروزه که به خاطر روی آوردن بسیاری از ما مسلمانان به لذتهای
دنیا قدرت و شخصیّت خود را از دست دادهايم. لازم است که به
زندگی یاران باوفای رسولاکرم (ص) بنگریم.
تا بداليم که آنها چگوته اسلام را پذیرفتند؟ و چگونه مسلمالی
بودند؟ و رمز عرت و سربلندی آنها در دنیا چه بوده است؟
صفحه 4:
در این اسلایدهای تهیه شده. از زندگی و صفات شخصیّتی یاد میشود که
جاه و مقام و لذتهاى دنيا را در راه رسيدن به حقّ و حقيقت كنار كذاشته و
انواع سختیها را تحمّل نموده و با اخلاص و ایمان به مقام و منزلتی رسیده
که به حقیقت آرزوی هر انسان عاقلی میباشد.
صفحه 5:
ولادت سلمان و دوران کود کیش
سلمان در خانوادهای زرتشتی و صاحب نفوذء در روستای «جی»
از توابع اصفهان به دنیا آمد. پدرش نام او را «روزبه» گذاشت.
9
Ga إسات
ویکیپدیا محله جی (اعفهان)
Haas AS
5 ae
پدرش کدخدای روستای «جی» و یکی از ثروتمندان آن ناحیه بود *
شهر جى از روزكاران كهن تا کنون به نامهای: انزان, كاباء Olu كابيه؛ كبى, گی و جی سرشناس بودهاست.
صفحه 6:
۷ پدر سلمانتیک ررتشتی مسب ورسرسنخت peg wy آنشکده داشت:
مردم آن ناحیه برای پرستش آتش نزد او میرفتند؛ به همین خاطر نزد مردم
از منزلت سیاسی مذهبی خاضی برخوردار بود
سلمان (س) در خانه پدرش در نهایت آسایش و ناز و نعمت پرورش
یافت.
(به کسی نگید؛ لاکچری زندگی میکرده .خخخخ)
صفحه 7:
دوران جوانی سلمان در روستایش
وی چون به سنّ جوانی رسید. به دستور پدرش خدمتگزار و
متولّی آتشکده گردید.
او به اين مقام مهم افتخار میکرد و شب و روز در خدمت
عبادتگاه بود
پدر سلمان در اطراف روستا باغ بزرگ و حاصلخیزی داشت
لذا هر روز به آن سر میزد.
صفحه 8:
اتفاقاً او روزى نتوانست به باغ سركشى كندء لذا مجبور شد پسرش را به جای
خويش به باغ بفرستد
در آن روستا كروهى مسيحى وجود داشتند كه بيرون از روستاء كليسايى براى عبادت
اساخته بودند. رفتن همانا و ورود او به كليسا و تحقيق و جستجو در مورد مسيحيت
.همانا
.سلمان چون تا اون لحظه فقط دین زرتشتی رو دیده بود
با خود گفت: به خدا سوگند دین مسیحیان که خدای
میک را میپرستنهه بهتر ان ورتقنقى .وخر أتشكذه بودن اسلق
صفحه 9:
* روزبه بعد از بازگشت اتفاقات رو برای پدر بازگو میکنه.خشم پدر از
سان aly)
انی شدن اوميشه.تا دیگر سراغ مسیحیان نره.
سلمان در زندان به این فکر افتاد كه بايد به خاطر
کشف حق و حقیقت قوم خود رو رها و از زندان فرار
صفحه 10:
سلمان در سرزمین شام
سلمان وقتی به شام رسید. سراغ داناترین و متدینترین مرد مسیحی را
گرفت .مردام ty [pal سمت رهبر مذهبی خون ذر کلیسا راهتمایی کزدند.
۶ سلمان مسیحی ميشه اما پی برد که آن کشیش, مردی خیانتکار و بدکردار
است(پولا رو به اسم فقرا جمع میکرد اما توی خونش انبار میکرده)
* بعد از مقتی کشیش SL, و متظاهر از دنيا رفت.
(گفتن وقایع به مردم.دفن نکردن و سنگ انداختن به جسد کشیش توسط مردم)
صفحه 11:
سفر سلمان به شهر موصل عراق و نصیبین ترکیه
* سلمان از کشیش اندیشمند قبل از فوتش میخواهد که فرد پرهیزگاری مثل
خودش رو بهش معرفی کنه.او نیز فردی در موصل را معرفی می کند.
او به موصل عراق سفرکرده و این جایگزینی قبل از فوت را تکرار می
کند.کشیش موصلی به او فردی پرهیزکار در نصیبین ترکیه را پیشنهاد می
دهد.
* کشیش ترکیه ای نیز قبل از فوت .کشیشی در
عموریهی سوریه رو به سلمان معرفی کرد.
صفحه 12:
باخبر شدن سلمان از نزدیک بودن بعثت پیامبر آخر زمان
< کشیش عموریهی سوریه هم که ادم معتقد و خوبی بود قبل از فوت سلمان را
از تحریف کتب سماوی و گمراه شدن همهی مردم بر روی زمین خبر داد و و در
پایان سخنانش نیز او را از نزدیک بودن بعثت پیامبر آخر زمان (ص) در دیار
عربستان آگاه ساخت.
> کشیش عموریه گفت :
(در اسلاید بعدی ببینید)
صفحه 13:
آن پیامبر از ثهر خود (مکه)» به نخلستانى كه ميان دو كوه قرار كرفته
.(مدینه)» هجرت خواهد کرد و آن پیامبر تابع حضرت ابراهيم است
او به سلمان گفت : پیامبر آخر زمان» سه نشانه دارد:
۱- صدقه قبول نمیکند.
۲- هدیه را قبول میکند.
۳- میان دو شانهی او مهر نبوت وجود دارد.
صفحه 14:
سلمان در منطقهای به نام «وادیالقری» به بردگی گرفته ميشه. پس از مدّتیء
یکی از بهودیان بنی قربظه که به وادی القری رفته بود سلمان را از صاحبش
خرید و به مدینه برد.
یه کوچولو داستان جنگ وادی القری رو هم بگو بعدا آقا هادی 69
سلمان که شب و روز نزد صاحبش مشغول کارهای سنگین و سخت بود. فرصتی برای صحبت
کردن با کسی نداشت؛ بنابراین» از همهی حوادث و پیشامدها بیخبر بود, تا اين كه بالأخره
حضرت رسول (ص) به سوی مدینه هجرت کردند.
صفحه 15:
رسیدن سلمان به خدمت حضرت رسول
در همان روزها سلمان بالای درخت خرما مشغول کار بود و آقایش پای
درخت نشسته بود که پسرعمویش آمد و به او گفت: مردی به نام «محمد»
پیدا شده که ادّعای پیغمبری میکند. او از مکه به قبا آمده و همهی مردم را
دور خود گرد آورده است.
سلمان :شم ,این گفتگو وازخ میقلة و میپوینه: ماجوا 3 Wares tical GSA
کیست؟ الان کجاست؟ 7 y 1
صفحه 16:
آقايش خشمكين شد و سَيْلَى محكمى به او زد و
كفت: برو به كارت برس
ل شب هنكام مقدارى خرما برداشت و مخفيانه به قبا رفت و به حضور
حضرت رسولاكرم ص مشرّف شد.
حضرت به ياران خود اشاره فرمودند كه آن خرماها را بردارند و بخورند اما
خودشان از آن خرماها تناول ننمودند
Q
لا بار دوم که مشرف میشوند به حضرت میگویند این خرما .
هدیه ایست برای شماء که حضرت از آن تناول می کنند.
صفحه 17:
مسلمان شدن سلمان
سلمان روزی پیامبر ص را در قبرستان بقیع در حال تشیع جنازهای مشاهده کرد. پس از سلام
و عرض ادب. پشت سر آن حضرت به راه افتاد تا بتواند مهر نبوّت آن سرور را ببیند.
پیامبر متوجه شد که منظور سلمان چیست؟ به همین خاطر وقتی به کنار قبر رسید. پارچهای
galled ad) رده کنار زد تا سلمان مهر نبوت آن حضرت را به خوبی ببیند.
سلمان وقتی مهر درخشان آن حضرت را دید. جلو رفت و آن را بوسید و به گریه افتاد و
شهادتین را بر زبان جاری ساخت و مسلمان شد.
صفحه 18:
سلمان تا آخر سال سوّم هجری در قید بردگی بود و همین امر سبب شد كه
.نتواند در جنگ «بدر» و «آحد» شرکت کند
در اسلاید بعد
)0157 نسدنساماناز قید بسرشكى
رو خواهیم خواند
صفحه 19:
بعد از جنگ «آحد» پیامبراکرم ص از سلمان خواستند که با آقایش مکاتبه نماید.
تا از قید بردگی آزاد گردد .
اما شرط صاحب :
سیصد درخت خرما برايش بکارد (البته به شرط سبز شدن) و
همجنين جهل اوقيه طلا (حدوداً بنج كيلو) به او بدهد» آزاه
صفحه 20:
پیامبر ص پراساس مفاد آیه کریمه
62-22 41 * -آهگو- ۶
وَتَعَاوَنُو ی آلبر ولفوّی) » [المائدة 5](
به یاران دستور دادند. تا در کندن گودال برای کاشتن نخلها با سلمان همکاری
کنند.پیامبر خود نیز شخصاً در کاشتن نخلها به سلمان کمک نمودند و به
.برکت ایشان؛ نخلها زود سبز شدند
.بعد از مقتی مقداری طلا نیز به خدمت رسولخدا ص آوردند تا در راه خدا به نیازمندان ببخشد
پیامبر بر آن طلا دعای برکت خواند و فرمود: اکنون برو آن را به آقایت بده و مطمئن باش خدا
.به آن برکت خواهد داد
صفحه 21:
نقش سلمان در جنگ احزاب
پیامبر در سال پنجم هجری در مدینهی منوره باخبر شدند که کقار مکه و سایر قبایل عرب آن
ناحیه, به تحریک بهود ده هزار جنگجوی مجهز به سلاحهای جنگی به قصد قلع و قمع اسلام
به سوی مدینهی منوّره روانه کردهاند.
ایده ایجاد خندق توسط سلمان
در جمعی که بودند «سمان رأی خود را خدمت حضرت رسول بیان نمود و گفت: در سرزمین
عجم هرگاه لشکر اثبوهی قصد شهری نماید و اهالی آن شهر توانایی مقاومت نداشته باشند. در
اطراف شهر خود خندقی میکنند تا دشمن نتواند به آسانی حمله کند.
صفحه 22:
aly را لشکرگاه خود ساختند و به عبداللّه بن ام مکتوم دستور دادند تا
در راه ورودی کاروانها به مدینه, خندق بزرگی بکنند
بعد از جنك خندق بود كه بيامبر گفت: «سلمان متا هل البیت».
«سلمان از آل پیت ماست».
رای سلمان افتخار بزرگی بود.
سلمان فارسى در تك يامير اسلام
پیامبر اسلام به اصحاب سفازش میکردن/ چهارنفر را دوشت یداو
"علی ع:+ سلمان" امقداداو َو
نب فرمودند, #سلسان از ما
ال بیت است. سلمان فا امد و اذاو لاخر در لين جار
حضرت فاطمه زهرا سم اعد
بودند.
ساسا 67نس علا
نیس رت
صفحه 23:
کار و کسب سلمان فارسی
وی چون تقریباً در تمام غزوات شرکت داشت. به همین خاطر در غنایم به دست آمده از آنها
سهیم بود.
حضرت عمر(رض) در دورهی خلافت خود. وی را استاندار مداین نمود و حقوق وی را ماهانه
مبلغ ينج هزار درهم تعیین کرد.
اماسلمان ساذه ژیست بوذ وبزای امراز معاش و خرج خالفه با ریک درجم قاخهی مرطوب ۵ رختظ
خرما میخرید و با آن حصیر. زنبیل و.. میبافت و دستبافت خود را به سه درهم میفروخت
صفحه 24:
af * a: .
برخی از فرمایشات گوهربار سلمان
لدأ از بوالبختری نقل شده که سلمان گفت:
مثال دل و بدن انسان, مثال فرد معلولی است که به دوست نابینایش میگوید:
من خرماها را میبینم ولی نمیتوانم آنها را بردارم. تو مرا بردار تا برویم آنها را برداریم.
سلمان با این مثال میخواهد به ما بفهماند که :
انسان ضمن اراده کردن باید حر کتی هدفمند نیز داشته باشد.
زیرا اراده کردن بدون حرکت و تلاش» سودی ندار
صفحه 25:
بیماری سلمان
وی در روزهای آخر عمر با برکتش به شکم درد سختی مبتلا شد.
روزی که سعدبن لبی وقاص به عیادت سلمان رفت. وی گریه میکرد. سعد به او گفت: ای اباعبداله! چرا گریه
میکنی؟ حضرت رسولاکرم (ص) در حالی رحلت فرمودند. که از و خشنود بودند.
سلمان گفت: من از ترس مرگ يا از حرص دنيا كريه نمىكنم بلكه ازاين مىترسم كه رسولالله از ما ييمان
كرفته بود كه اموال دنيا و وسايل زندكى را جمع نكنيم مكر به مقدار توشدى يك مسافر.
در حالی که اين همه وسايل در منزل من وجود دارد.
سعد میکوید:
من با دقت به منزل او نگربستم اما جز یک
تشت و قابلمه و آفتابه» جيز ديكرى نديد
صفحه 26:
وفات سلمان
سلمان در آخرین روز زندگیش, چون فهمید که وقت رحلتش نزدیک است. به همسرش گفت :
در و پنجرههای اتاق را باز نگه دار و مقدارى هسك را با آب مخلوط كن و آن را در اطراف بستر
.من بپاش؛ زیرا امروز کسانی به زیارت من میآیند که از نوع جِنْ و انسان نیستند
همسرش میگوید: وقتی آب مسک را در اطراف بستر او میپاشیدم. دیدم که روح پاک او از
.بدنش خارج شد. در حالی که مانند خوابیدهای بر بستر خود دراز کشیده بود
تاریخ وفات وی سال ۳۲ يا ۳۴ هجری» یعنی دوران خلافت حضرت عثمان
.آرامگاه مطیّر وی در قسمت شرقی ایوان مدائن عراق است
صفحه 27:
عمر سلمان و فرزندان او
برخی از مورخین گفتهاند که سلمان. ۲۵۰ سال عمر کرده است. برخی دیگر
عمر وی را ۳۵۰ سال برآورد کردهاند. اما بعضی دیگر میگویند که وی هفتاد
سال بیشتر عمر نکرده است.
ابن جوزی در کتاب صفهٌ الصفوهُ؛ از ابوبکر بن ابوداود نقل میکند که:
سلمان دارای سه دختر بوده که
یکی از آنها در اصفهان و بقیه در مصر زیستهاند.
صفحه 28:
سلمان در خواب عبدالله بن سلام
عبدالله بن سلام میگوید: پس از آن که سلمان فوت کرد او را در خواب دیدم. جلو آمد
و به من سلام کرد و من هم جواب سلامش را دادم و از او پرسیدم: چه منزلتی یافتی؟
...سلمان گفت: منزلت بسیار نیکویی یافتم و به تو توصیه میکنم
چه توصیه ای!11
(در لساهد بعدىي بينيد)
صفحه 29:
(ولينجمله #قلسه بر تسكريكرد)
صفحه 30: