صفحه 1:
SS
SS
صفحه 2:
خط زان زندكتق پرویتااع1
©
8 9
ل
ردي 9 اعنصامنر»
9 ١
صفحه 3:
4
ides | » نفد مک .
i ١ وان از هر زر ای Ox
صفحه 4:
صفحه 5:
يروين. که در کودکی به هفراه خانواده به تهران آمّده بوذ مقدمات عرب وبرقى
متون ems (ا در خانه نزد پدر فراگرفت؛ از همان کودکی پروین با شعر وادب
آشنا شد چرا که خاثه ی آنها محفل شاعران و خرژانگان آن روزگار بود و پروین با
اذبیات و شعر بزرگ می شد. بعد از آموفتن آدب فارسی و غربی به مدزسه ی
دخترانه (آیران نبل) که آز سوی"۲مریکائیان اداره میشّد رفت:
صفحه 6:
= ۷ 7
۳
صفحه 7:
د[ ۱۹ تیرماة ۳۷(,۱۲۳۱۳- ۲۸ الگی) ,با آپسرعموی خود به نام فضل الله كه در
کزمانشاد ریس" شهزبانی آبود.ادواج کردآه ۴ ماه پس از عقد با قمر ود به
کزمانشاه أفت اما از همان,آغاز پیدا بود که"دیگز با,دل و جان به شقر و شاعرگ
نمی پزداخت هرا که [مم خشن"و,نظامی"آشوهرش با روق لطیّف پروین" همخوانیٌ
نذاشت و پزوین" نمی توانستآبرخوزدهای ۱و [1 تممل کند پس با براداش [آهی
تقران 6 سرانجام در ۱۱ مرذاد ۱۳۱۲ با چشم پوشی از مقریه از همسرش هذا شذ.
این تجربه ی تلخ از زندکاتی مشترک پروین,را "در دنیایی"ازغم و اندوه 4 انا
فزويردة
صفحه 8:
8 9
و و
3
apt be
که
وج
gat B
تالا
ور
5
BR
o> ~s
صفحه 9:
صفحه 10:
نکوهش بیجا (غزل)
سیر. یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بد بوتی
گفت. از عیب خویش بیخبری زآن ره از خلق» عیب میجوتی
گفتن از زشتروتی دگران نشود باعث نکوروتی
تو کمان میکنی که شاخ کلی بصف سر و لاله میروتی
یا که همیوی مشک تاتاری یا ز ازهار باغ مینوتی
خویشتن: بی سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان آين کوتی
ره ماء گر کج است و اهموار تو خود. این ره چکونه مییوتی
در خود. آن به که نیکتر نگری اول, آن به که عیب خود گوتی
ما زبونيم و شوخ جامه و يست تو هرا ش شود
oy oF
صفحه 11:
كرد كنشائ (مثنوى)
۱ رز SE WAU erin yy yee}
Bee hc eR ا ened
iby ۳1 ۳۹ پزشک 3 آه a 1 دوا میخواستی: a
150 1 RRC ES CMEC aN OM RGtWa lire YAU Wants)
1 0 لل ل tos
دست بر هر فوذپرستی میکشودتا پشیزی بر
۱۵ RAT) COM ا ال BTy
VCR ور
۱۳ Vas) UOT SSE) BLS ALENT SN RSC MA ELON)
صبحكاهى رفت و ازاقل كرم ٠ كس ندادش نه يشيز و نه دزم
ازدرى ميرفت حيران بر ذرى (هنورد. امانه يائى. نه سرى
ناشفردة: برزن و كوئى تماند ٠ ذيكرش ياى تكايوتى نماند
درهمئ در دست و دردامن ندّاشت .شاز و برك خانه بركشتن نداشت
را ۱
زد گره در دامن آن گندم. فقیر شد روان و گفت کای می قدیر
صفحه 12:
کر تو پیش آری بفضل خويش دست
هون كنم. يارب در اين فصل شتا
ميخريد اين كندم اريك جاى كس
آن عدس, در شوربا میریختم
درد اگر باشد یکی. دارو یکی است
0
اين دعا ميكزد و مىييمود زاه
2 0
بانق بز زد. كاى خذاى ذادكر
سالها نرد خداتی باختی
لا ع ل هر
ا ا ل oI SMU
تا که بزدست تو دادم كار (آ
هر چه در غربال دیدی؛ بیختی
من .تراكى كفتمء اى ياز عزيز
ابلهی کردم که گفتم. ای خدای
۱
بركشائى .هر كره كايام بشت
من علیل و کودکانم ناشتا
هم عسل زان میفریدم. هم عذدس
ل ل لسن
ob فداى آنكه درد او تكى است
این کره را نیز بکشا: ای جلیل
ناگه افتادش به پیش پاء نگاه
وان كرة بكشوده: كندم ريخته
چون تو داناتی, نمیداند مگر
اين كه را زان كرة نشناختى
فرقها بود اين كرة را زان كرة
كاين كه را بركشايد. تندهداى
etyec) ۳۱2(
هم عسل. هم شوربا ١ زيختى
ا ا ل
كر توانى اين كره را بركشاى
این کره بکشودنت. دیکر چه بود
صفحه 13:
من خداؤوندى نديدم زين نمط
950 0( 11227222977
هون براى جستجو خم كرد سر
سجدة كرد و كفت كاى رب ودود
ا
تو بسى (انديشه برتر بودهاى.
زان بتاریکی گذاری بنده را
تيشه.ء زان بر هررك وابندم (نند
كر كسى.(١ از.تو دزدى شد نصيب
هر كه مسكين و يريشان تو بود
(زق زان معنى ندادنذم فشان
ناتوانئ زان دهى بر تندرست
زان به درها بردی این درویش را
آندرین پستی. قضایم زان فکند
من به مردة داشتم روى نياز
من بسی دیدم خداوندان مال
برذر دونان» حو افتادم ز ياى
گندمم را ریختی: تا زز دهی
يك كره بكشودى و آنهم غلط
EST NCIC ECU NE)
ديذ افتاذه يكى هميان زر
من هه دانستم تزا حكمت هه بود
هر كه را فقرئ ذهى.آن:دولتئ انست
هر چه فرمان است. خود فرمودهای
تا ببیند آن رخ تابنده را
تا که با لطف تو؛ پیوندم زنند
هوء سرانجامش تو كرديدى طبيب
خود نميدانست و مهمان تو بود
obnSy oly ails 15.6
تا بداند كآنهه دارد زان. تست
تا که بشناسد خدای خویش را
تا تو را جویم. تو را خوانم بلند
کرچه روز و شب در حق بود باز
تو كريمىء اى خداى ذوالجلال
هم تو دستم را كرفتىء اى خداى
رشتهاق بزدى. تا كه.كوهز دهى
صفحه 14:
منابع:
آگینامه شاعران ايران
اند
)
عتصامی
دیوان پروین 1
عتمامی
فانه ى يروين ١
گردآوری:
تاليف و 9(
6 5 ِ