صفحه 1:
مروری بر کتاب:
به نام خدا
خویشتن از هم کسیخته
تهیه کننده : مهتاب سادات رضوی
صفحه 2:
* مبانی وجودی- پدیدارشناختی برای علوم انسانی
اصطلاح اسکیزوئید. به فردی ناظر است که تمامیت تجربه او به دو طریق اساسی انشقاق يافته است: در
طریق نخست. نوعی بیگانگی در ارتباط او با جهان خویش و در طریق دوم. نوعی گسستگی در پیوند او
با خویشتن وجود دارد.
صفحه 3:
* پدیدار شناسی وجودی
پدیدارشناسی وجودی. در پی آن است که ماهیت تجربه شخص را در مورد خود و جهان خويش
le ee ی برآن است كه تمامى تخربيات خاص او و ند موارد خاصى ار تجريه
وىء- در زمينه هستى تام و تمام وى در جهان خويش قرار داده شود. كزارش هاى مطرح شده از افراد
مورت مطالعة: اشاره به مسائلى :دارد. كه اين افراد آنها را يشت سر كداسته اند و اثبات اين معتى اديت كه
مسائل مزبورء توسط روشهاى موجود در روان يزشكى و آسيب شناسى روانی» قابل درک نیست و اين
امر مستلزم به كاركرفتن روش وجودى- يديدارشناختى براى تشريح معنى دار روابط آنهاست.
صفحه 4:
ارتباط با بیمار به منزله شخص با شىء
در پدیدارشناسی وجودی, وجود مورد مطالعه ممکن است وجود خود فرد یا و جود دیگری باشد. در
موازدی که فرد دوكر يكم بیمار است» بدبدارشناسی وجودی کوششی خواهد بود براى بازسارى هستى
أو به طريقى كه خويشتن واقعى خود را در جهان خويش بازيابد. هر جنبه ای از هستی بیماره به طریقی
با هر يك از جنبه هاى ديكر در ارتباط است. هر جند ممكن است شيوه ای که اين جنبه ها طبق آن
ل بندى شده اند. به هيج نحو روشن نباشد. اين وظيفه يديدارشناسى وجودى اسث كه «جهان»
فرد ديكر و طريقه بودن او در آن را مفصل بندى كند.
صفحه 5:
مبانی وجودی- پدبدارشناختی برای فهم روان پربشی
از جمله ویژگی های اصطلاحات معمول در روان پزشکی این است که روان پریشی را به مثابه نوعی «درماندگی» در
سازگاری اجتماعی یا زیستی یا نوع خاصى از «كث»سازكارى ريشه اى يا «فقدان» ارتباط با واقعيت یا «فقدان» بصیرت
معرفی می کند.
اینگونه اصطلاحات روان پزشکی. حقیقتا یک «فرهنگ رسواسازی» است. وقتی کسی را روان پریش می نامیم. بايد به
داوری هایی که در ضمن این نامگذاری صورت داده ایم. کاملا تصریح داشته باشیم. مشکلی که برای من (لینگ) به عنوان
روان پزشک پیش می آید این است که. به جز در مورد اسکیزوفرنی مزمن, در کشف واقعی «علایم و نشانه های مرضی»
روان پریشی در افرادی که خود با نها مصاحبه میکنم. با مشکلی رو به رو هستم و آن اينكه غالبا مى أنديشم كه يرخى
کمبودها در خود من نیز وجود دارد. نکته ای که بايد به آن توجه كرد اين است كه هر كونه تعبیری كه ما أز رفتار بيمار مئى
کنیم. بستكى دارد به رابطه اى كه با بيمار برقرار كرده ايم. ساختار وجودی- پدیدارشناختی, به ما کمک میکند که درباره
طريقه اى كه ديكرانء طبق آن احساس و عمل می کنند.استنباط و فهم داشته باشیم.
صفحه 6:
ناامنی وجودی (وجود شناختی)
انسان ممکن است از حضور خویش در جهان, به منزله شخصی واقعی, زنده. تام و تمام و از حیث زمانی»
چون موجودی پیوسته و مستمی آگاه شود.
اگر فرد به امنیت اصلی و اولی دست نیابد. شرایط معمولی زندگی روزمره. برای او تهدیدی مستمر و مهلک
در بر خواهد داشت. تنها با درک این نکته می توان چگونگی رشد و توسعه روان پریشها را فهم نمود.
بیماران در صورت گرفتار شدن به ناامنی وجودی, گریبانگیر سه نوع اضظراب خواهند شد که عبارتند:
<۱- غرقه شدن: فرد از برقراری ارتباط با هرکس یا هر چیز و حتی با خود وحشت دارد و آنچه موجب
این وحشت می شود عدم اعتماد او نسبت به ثبات استقلال خویش است و او در هر گونه ارتباطی»
نگران آن است که مبادا استقلال و هویت خویش را از دست بدهد.
صفحه 7:
اين اساس, هر گونه ارتباط با واقعیت, فی نفسه به صورت تهدیدی وحشتناک
یرا واقعیت به گونه ای که در این موقعیت به تجربه در می آید, ضرورتا موجب
انفجار درونی فرد می شود و بنابراین, ارتباط با دیگران, در اینجا نیز همان گونه که در حالت غرقه
شدن بیان شد. «فی النفسه» تهدیدی است نسبت به هرگونه هویتی که او بتواند برای خود تصور
کند. و واقعیت تهدید آمیزء خواه به صورت غرقه شدن یا انفجار درونی جلوه کند. عاملی آزاردهنده
خواهد بود:
۳۶- تحجر شخصیت و شخضیت زذایی: افرادی که دارای چنین وضعیتی هستنده مایلنده هم خود
را کم و بیش فاقد شخصیت احساس کنند.و هم بهتتخصیت زدایی دیگران بیرهازند.
صفحه 8:
ون
؟ء خويشتن با جسم و خويشتن بى جسم
هر كسء حتى شخصى كه قويا خود را بى جسم مى داند» خود را به نحو انفكاك نايذيرى»
وابسته به بدن خويش تجربه مى كند. بيشتر مردم احساس مى كنند از همان لحظه اى
که بدنشان تکوین یافته. موجود شده اند و هنگامی که بدنشان دچار مرگ شود. خود نیز
پایان می گيرند.
صفحه 9:
س با جسم احساس می کند که گوشت و خون و استخوان است و از جهت زنده و واقعی ا
خود را به منزله موجودی تجربه خواهد کرد که در معرض خطرهایی قرار داره که بدن وي را تهدید می
کنند. خطر حمله قطع عضو بیماری» زوال و مرگ.
خویشتن بی جسم؛ همچون مراقبی است که تمام اعمال بدن را زیر نظر دارد ولی در هیچ چیز به نحو
مستقیم مداخله نمی کند. خویشتن بی جسم به فوجودی بیش آگاه بدل می شود که می کوشد تصورات:
خويش را متحصّل كند. اين خویشتن به برقراری نوعی ارتباط با خود و بدن می پردازد که می تواند بسیار
پیچیده باشد.
صفحه 10:
* خویشتن درونی در شرایط اسکیزوئیدی
در شرایط اسکیزوئیدی, بریدگی پایداری میان خویشتن و بدن وجود دارد. فرد آنچه را به منزله
خویشتن حقیقی خویش در نظر میگیرد. کم و بیش به صورت جدا شده از جسم به تجربه در می آورد
.و تجربه و اعمال بدنی را به نوبه خود. همچون بخشی از نظام خویشتن کاذب. احساس می کند
این انقصال, صرفا عکس العملی موقت نسبت به موقعیت خاصی از خطری بزرگ نیست كه با رفع آن»
قابل بازگشت باشد؛ به عکس. آن یک جهت گیری اساسی نسبت به زندگی است و اگر کسی برای پی
جوبی این امر در زندگی بیمارن. بهعقب برگردد. معمولا در مى يابد كه آنها در وقع از ماههای اولیه
-نوزادی, با این انشقاق, همراه بوده ان
صفحه 11:
* شخص پارانوئید. «حساس می کند» که توسط خود واقعیت. مورد اذیت قرار می گیرد. جهان همان
طور که هست و مردم همان طور که هستند. خطر محسوب می شوند. خویشتن, به واسطه بی چسم
بودن. در جسجوی آن است که به ورای جهان برود و به این ترتیب امنیت بیابد. اما در این مسیره
خویشتن مستعد بسنط آبن احساین در خود است که خارج از هرگونه تجربه و فعالیت قرار دارد و
بنابراین به صورت فضایی خالی در می آید.
صفحه 12:
این جدایی خویشتن, بدان معنی است که خویشتن, هرگز مستقیما در بینات و اعمال فرد. آشکار نمی
شود و هيج چیز را به نحو ارتجالی (خودانگیخته) یا فوری به تجربه در نمی آورد. هر فردی ممکن است
كاه نا حدى حالاتى جون بوجى: بى معنارى و بى هدفى بيدا كنت اما در اراد اسکیرو کته این حالات»
به نحو ويزه اى بايدار است. اين حالات از آنجا نشأت مى يابد كه دريجه cele ادراك و يا دروازه هاى
عمل تحت فرمان خویشتن نیستنده بلکه توسط خویشتنی کاذبه اداره می شوند و به انجام می رسد
صفحه 13:
x
در اینجا هستی فرد به یک خویشتن «حقیقی» و یک خویشتن «کاذب» تقسیم شده و
a sabe را گم می کنند. اما علاوه بر اين» هر یک از
.آنها به نوبه خود. به نظام های زیر ساز در درون خود. شکسته می شوند
صفحه 14:
نظام خويشتن كاذب
هر كس شخصا با اين مسأله دركير است كه آيا و تا جه حد «نسبت به ماهيت حقيقى خود. صادق
است». فى المثل در موارد بالينى؛ شاهد آن هستيم كه اشخاص مبتلا به هيسترى و هيبومانى؛ طريقه
خاصی برای خود نبودن دارند. «انسان بدون نقاب» به راستی بسیاره بسیار نادر است» اما #خویشتن
کاذب فرد اسکیزوتید» از حیث برخی جنبه های مهم متفاوت با نقابی است که شخص «بهنجار» دربر
میکند و نیز متفاوت با نمای کاذبی است که مشخصا توسط فرد مبتلا به هیستری ابقا می شود.
صفحه 15:
رفتار قابل مشاهده ای که جلوه خویشتن کاذب است. اغلب کاملا «بهنجار» است. ما
کودکی نمونه. شوهری آرمانی يا فروشنده ای ماهر را می بینیم. اما به هر حال؛ اين نماى
خارجی, معمولا به نحو روز افزون, قالبی می شود و ویژگی های غریبی در این نقش
قالبی آشکار می شود
صفحه 16: