نامه ای از پدر به فرزند

صفحه 1:


صفحه 2:
DTI Xo ays 

صفحه 3:
. J _. -- ووو كةانو مرا در دوران ثري ‎re eer)‏ 7 ا ا ‎PEAS‏ « 0 BIOL OE aa nae ‏ا‎ 286 fy not, have patience andtry tounderstan 5 

صفحه 4:
Oy 9 ‏اج ارد به نو كردم!‎ ee ee 

صفحه 5:
If, when I speaktoyou,] repeat thesamethingsthousandand | a donotinterrupt — .. Cisten tome. ۱ When youwere small,I fadtoreadto youthousandandone times the sat storyuntil youget tosleep... 

صفحه 6:


صفحه 7:


صفحه 8:


صفحه 9:
لا ‎g‏ ها تایب | وب ات توت ‎AT a‏ ‎ation but surely tobe with‏ rening tome... 

صفحه 10:


صفحه 11:
y tired legs donot alCowmewalk... 

صفحه 12:
962۱۳۵۹۷ hand... thesamewayldidwhen yougave youn first steps. 3 ۱ د نلك - - 

صفحه 13:


صفحه 14:
0 ١ VYoumust not feel sad angry or impotent Jor seeingme near you. VYoumust be next tome,try tounderstandmeandtohelpmeast Hidit when youstarted living. 

صفحه 15:
‘Helpmetowalk... helpmetoendmy way withloveandpatience. Iwillpay youbyasmileandby the immense lovel havehad alwaysfor you. ۰ ۱۳ ‏ع‎ ce ۲ ۱۲ ee 

صفحه 16:
ری ۱۹ قال تعالی آوقضی ریک آلا تعبدواآلا(یاء و بالوالدین (حسانا" ‎wry Ne, UU‏ 

 Click پسر عزيزم: ‏Dear son...  سعي كن صبور،روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني .... باشي و مرا درك كني The day that you see me old and I am already not, have patience and try to understand me … اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف مي كنم ،اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم ،صبور باش. و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم. ‏If I get dirty when eating… if I can not dress… have patience. ‏Remember the hours I spent teaching it to you. If, when I speak to you, I repeat the same things thousand and one times… do not interrupt me… listen to me. ،اگر در هنگام صحبت با تو مطلبي را هزار بار تكرار مي حرفم را قطع نكن و به من،كنم ،هنگامي كه تو خردسال بودي .گوش بده من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به .خواب بري When you were small, I had to read to you thousand and one times the same story until you get to sleep…  مرا،هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم .خجالت نده و به من غر نزن زماني را به خاطر بياور كه من براي به حمام .بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم When WhenIIdo donot notwant wantto tohave havea ashower, shower,neither neithershame shameme menor norscold scold me… me… Remember Rememberwhen whenIIhad hadto tochase chaseyou youwith withthousand thousandexcuses excusesII invented, invented,in inorder orderthat thatyou youwanted wantedto tobath… bath… هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي به من فرصت فراگيري آن را،جديد مي بيني ... بده و با لبخند تمسخرآميز به من نگاه نكن When you see my ignorance on new technologies… give me the necessary time and not look at me with your mocking smile… …I taught you how to do so many things… to eat good, to dress well …to confront life من به تو چيزهاي زيادي آموختم ...چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي ...و چگونه با زندگي مواجه شوي  موضوع بحث را از ياد،هنگامي كه در زمان صحبت به من فرصت كافي بده كه به ياد بياورم،مي برم در چه مورد بحث ميكرديم و اگر نتوانستم به ياد . از من عصباني نشو،بياورم مطمئن باش كه آنچه براي من مهم است با تو !بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث When at some moment I lose the memory or the thread of our conversation… let me have the necessary time to remember… and if I cannot do it, do not become nervous… as the most important thing is not my conversation but surely to be with you and to have you listening to me… If ever I do not want to eat, do not force me. I know well when I ‏need to and when not. اگر مايل به غذا خوردن نبودم ،مرا مجبور نكن .به خوبي مي دانم كه چه وقت بايد غذا بخورم . هنگامي كه پاهاي خسته ام به من اجازه راه رفتن نمي دهند .... ‏When my tired legs do not allow me walk... دستانت را به من بده ...همانگونه كه در كودكي اولين گامهايت را به كمك من برداشتي … give me your hand… the same way I did when you gave your ‏first steps. و اگر روزي به تو گفتم كه نمي خواهم بيش از اين . عصباني نشو... زنده باشم و دوست دارم بميرم .روزي خواهي فهميد كه من چه مي گويم And Andwhen whensomeday somedayIIsay sayto toyou youthat thatIIdo donot notwant wantto tolive liveany any more… more…that thatIIwant wantto todie… die…do donot notget getangry… angry…some someday dayyou youwill will understand… understand… You must not feel sad, angry or impotent for seeing me near you. ‏You must be next to me, try to understand me and to help me as I ‏did it when you started living. تو نبايد از اينكه مرا در كنار خود مي بيني احساس غم ،خشم و ناراحتي كني .تو بايد در كنار من باشي و مرا درك كني و مرا ياري دهي ،همانگونه كه من تو را ياري كردم كه زندگي ات را آغاز كني Help me to walk… help me to end my way with love and patience. ‏I will pay you by a smile and by the immense love I have had ‏always for you. مرا ياري كن در راه رفتن .مرا با عشق و صبوري ياري ده كه راه زندگي ام را به پايان ببرم. من نيز پاداش تو را با لبخندي و عشقي كه همواره به تو داشته ام خواهم داد. Your father …I love you son دوستت دارم پسرم. پدر تو قال تعالى ”وقضى ربك أال تعبدوا أال إياه و بالوالدين إحسانا“ وقال تعالى” :وقل ربي ارحمها كما ربياني صغيرا“