صفحه 1:

صفحه 2:
بسم‌الله ار حمن ال حیم اللِّسدّد السنتنا بالضّواب وَالحكمّة ۴-جهاد یکی از نکات برجسته در فرهنگ اسلامی».که مصداقهای بارزش, بیشتر در تاییخ صدر اسلام و کمتر در طول زمان دیده می‌شود؛ فرهنگ رزمندگی و جهاد است. جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن» می‌تواند جهاد تلّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن؛ تعبیر به جهاد کنند. اما اين تعبير» درست نيست. چون یک شرط جهاد» این است که در مقابله با دشمن باشد.

صفحه 3:
ابن مقابله» یک وقت در میدان جنگ مسلحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده می‌شود؛ یک وقت هم در میدان مساثل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر می‌شود یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق می‌گردد. البته جهاد با عنوانهای دیگر و در میدانهای دیگر هم هست. ‎١‏ بسء شرط اوّل جهاد ابن است كه در آن» تلاش و کوشش باشد شرط دومش این که» در مقابل دشمن صورت گیرد. این نکته در فرهنگ اسلامی» نکته‌ی بر جسته‌ای است که گفتیم نمونه‌هایی هم در میدانهای مختلف دارد. در روزگار حا هم؛ وقتی ندای مقابل‌با ریم منحوس پهلوی از حلقوم امام رضوان الله عليه و همکاران ايشان در سال ۱۳۴۱ بیرون آمد» جهاد شروع شد

صفحه 4:
۴ .پیش از امام هم البته جهاد به صورت محدود و پراکنده وجود داشت که حائز اهمیت نبود. * هنگلمی که مبارزهی امام شروع شد جهاد اهمیت پیدا کردتا این‌کهبه مرحلمی پیروزی خود» یعنی پیروزی انقلاب اسلامی رسید. ۴ بعد از تن هم‌ستلبه امروز: در لین کشور جهاد بوده است. چون‌ها دشمن داریم. چون دشمنان ماء از لحاظ نیروی مای» قوی هستند. چون اطراف و جوانب ما راء از همه جهت» دشمنان گرفته‌اند. > آنها در دشمنی‌با ابران اسلامی؛ جدی هستند و سر شوخی ندایند؟ چون می‌خواهند از هر راهی كه شد ضربه بزنند. ‎٠“‏ بسء در ایران اسلامی» هر کس به نحوی در مقابل دشمن - که از اطراف» تیرهای زه رآگین را به پیکر انقلاب و کشور اسلامی» نشانه رفته است - تلاشی بکند» جهاد فی سبیل اللّه کرده است. بحمدالله؛ شعله‌ی جهاد بوده ‏است و هست و خواهد بود. ‎

صفحه 5:
البته یکی از جهادها هم جهاد فکری است. چون دشمن ممکن است‌ها را غلفل کند؛ فکر ها را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گردلند؛ هرکس که در راه روشنگری فکر مردم؛ تللشی بکند؛ از انحرلفی جلوگیری نملید و ملنع سوءفیمی شودء از آن‌جا که در مقابله با دشمن است؛ تلاشش جهاد نامیده می‌شود. ّن هم جهادی که شلید امروز» مهم محسوب می‌شودسپس کشورا امروز کانون جهاد است و از لین جهت هیچ نگرانی‌ای هم نداریم. الحمدلله مسؤولين كشور خوبند. امروز در رأس کشور» شخصیتهای مومن» مجاهد؛ آگاه و صمیمی قرار دارند. مسؤولين» در بخشهای مختلسف - اجرایسی . مجلسس» قوّمى قضائیّه. نیروهای مسلح» آحاد مردم - همه و همه در جهادند و مملکت؛ مملكت جهاد فى سبيل الله است. از لین جهت بنده كه بيشترٍ سنگینی بارم لین است که نگاه کنم ببینم کجا شعلفی جهاد در حال فروکش کردن است وبه کمک پروردگار نگذارم؛ ببینم کجا اشتباه کاری می‌شود» جلوش را بگیرم - مسوولیت اصلی حقبر» همین‌هاست - از وجود جهاد در وضع کنونی کشورء نگران نیستم. این را شم بدانید

صفحه 6:
۲- تأکید قر آن نسبت به گذشته منتهاء نکته‌ای بلیغ در ق رآن است که ما را به فکر می‌اندازد. ق رآن به ما می‌گوید: نگاه کنید و از گذشته‌ی تاریخ» درس بگیرید. حال معکن است بعضی بنشینند و فلسفهبافی کنند.که گذشته؛ برای امروز نمی‌تواند سر مشق باشد. شنیده‌ام که از لین حرفها می‌زنند و البته؛ برف» انبار می‌کنندابه خیال خودشان» می‌خواهندسبا شیوه‌های فلسفی؛ مسائلی را مطرح کنند. کاریبه کار آنها نداریم. ۳ قرآنكه صادق مصدّق است, ما را به عبرت كرفتن از تاريخ دعوت می‌کند. خبرت گرفتن از تاییخ» یعنی همین نگرانیای که الان عرض كردم. جون در تاربخ جيزى هست كه لكر بخواهيم از كن عبرت بكيريم؛ بليد دغدفه داشته باشيم. اين دغدغه: مربوط به آينده است- جرا و براى جه دغدغه؟ مگرچه اتفاقى افتاده است؟ اتفلقى كه افتاده است» در صدر اسلام است..عنیک وقت عرض کردم: جا دارد ملت اسلام فكر كند.كه جرا بنجاه سال بعد از وفات بيغمبرء كار كشور اسلامیبه جلیی رسید که مردم مسلمان - از وزیرشان» امیرشان» سردارشان؛ عالمشان» قاضیشان» قاریشان و اجلمر و اوباششان - در کوفه و کربلا جمع شدند و چگر گوشه‌ی پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند!!

صفحه 7:
۴ خوب؛ انسان بلیسبه فکر فرو رود» که چرا چنین شد؟ لین قضیه را بنده دو» سه سال پیش» در یکی دو سخنرانی» با عنوان "عبرتهای عاشورا" مطرح کردم. ۴ البته درسهای عاشورا مثل درس شجلعت و غیره جداست. از درسهای عاشورا مهمتر» عبر تهای عاشوراست. کین راهن قبلاًگفته‌ام. کارسبه جلیی برسدکه جلو جشم مردم؛ حرم بيغمبر رلبه كوجه و بازار بياويند و به آنها تهمت خارجی بزنند! > خارجى معنايش اين نيست كه اينها از کشور خارج آمده‌اند. * آن زمان» اصطلاح خارجی» به معنای امروز به کار نمیرفت.

صفحه 8:
۳ خارجی یعنی جزو خوارج. يعنى خروج کننده. ۴ در اسلام» فرهنگی است مبتنی به این‌که؛ لكر كسى عليه امام عاد خروج و قيام كندء مورد لعن خدا و رسول و مؤمنين و نيروهاى مؤمنين قرار مى كيرد. بسي خارجی بعنی کسی که عليه امله عادل خروج مى كند. لذاء همدى مردم مسلمانء كن روز از خارجيهاء يعنى خروج كنندههاء بدشان می‌آمد. ‎٠“‏ در حديث است كه «من خرج على امام عادل فدعه هدر»؛ کسی که در اسلام؛ علیه املع عادل خروج و قيام ‎AGS‏ خونش هدر است. اسلامی که این قدر به خون مردم اهمیت می‌دهده در اين‌جا؛ چنین بوخوردی دارد. ‏* به هنگام قیام امام حسین علیه‌الشلام کسانی بودند که پسر پیخمبر؛ پسر فاطمهی زهرا و پسر امیرالموّمنین را علیهم‌الشلام را به عنوان خروج کننده بر امام عادل معرفی کردند! امام عادل کیست؟ بزید بن معاویه! ‎code GL P‏ در معرفی امام حسین علیه‌السلام‌به عنوان خروج کننده؛ میفق شدند. خوب؛ دستگاه حکومت ظللم» هر چه دلنی می‌خواهد می‌گوید. مردم چرا باید باور کنند؟! مردم چرا ساکت بمانند؟! ‎

صفحه 9:
۵- جرا کار به اینجا رسید؟ آنچه بنده را دجار دغدفه می‌کند» همین جای قضیه است. می‌گویم: چه شد که کارسبه این‌جا رسید؟! چه شد که لمّت اسلامی که ّن قدر نسبت‌به ‎OU jo‏ احکام اسلامی و آبات قر آنش دقّت داشت در چنین قضیی واضعی,به لین صورت دچار غفلت و سهل‌انگاری شد که ناگهان فاجعه‌ای به آن عظمت رخ داد؟! رخدادهایی چنین؛ انسان را نگران می‌کند. مگر ما از جامعه‌ی زمان پیغمبر و امیرالموّمنین علیهماالسَلام قرصتر و محکم‌تریم؟! جه كنيم كه .كن كونه نشود؟ خوب‌کبه سوّالی که گفتیم «چه شد .که چنین شد؟» کسی جواب جامعی نداده است. مسائلی عنوان شده است که البته کافی و وافی نیست. به همین دلیل؛ قصد دارم امروز کوتاه و مختصر» درباره‌ی اصل قضیه صحبت کنم. آن‌گاه سررشته‌ی مطلب رلبه دست ذهن شما می‌سپارم‌تا خودتان دربارهیّن فکر کنید. کسانی که لهل مطالعه و اندیشهاند» دنبال لین قضیه تحقیق و مطالعه کنند و کسانی که لهل کار و عملند؛ دنبال لین باشند,کشبا چه تمهیدلتی می‌توان جلو تکرار چنین قضایایی را گرفت؟

صفحه 10:
۴ لگر امروزهن و شما جلو قضیه را نگیییم» ممکن است پنجاه سال دیگر» ده سال دیگرسیا پنج سال دیگر» جامعه‌ی اسلامى ما كارش به جايى برسد كه در زمان امام حسين علي هالسّلام رسيده بود. * مكر اينكه جشمان تيزى تا اعماق را ببيند؛ ذكهبان امينى راه را فشان دهد؛ مردم صاحب فكرى كار را هدايت کنند و ارادههاى محكمى يشتواندى اين حر كت باشند. ‎cody gL ۳‏ البته» خاکریز محکم و دز مستحکمی خولهد بود.كه كسى نخولهد توانست در كن نفوذ كند. و الآه لكر رها کردیم» باز همان وضعيت ببش مىآيد. آنوقتء اين خونهاء همه هدر خواهد رفت. ‏* درن عهد» كارسبه جليى رسيدكه نواهمى مقتوليي جنى بدر كمبه دست اميرالمؤمنين و حمزه و بقيمى سرداران اسلام‌سبه درک رفته بودند» تکیه بر جای پیغمبر زد» سر جگر گوشفی همان پیغمبر را در مقلبل خود نهاد یبا چوب خيزران به لب و دندانش زد و گفت: ‏۴ لیت اشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل ‏> یعنی کشته‌های ما در جنگ بدر, برخبزند و ببینند که با کشنده‌هایشان چه کار کردیم ‎

صفحه 11:
< ! قضیه» لین است. این‌جاست که قربتن می‌گهید عبرت بگییید! این‌جاست که می‌گوید: «قُلّ سیژولفی الاأْْضي» در سرزمین تاریخ سیر کنید و ببینید چه افاقی افناده است؛ آن‌گاه خودتان را برحذر دارید ‎٠“‏ بنده؛ برای این‌که لین معنا در فرهنگ کنینی کشور؛ آن‌شاءاللصبه وسیله افراد صاحب یی و نظر و فکر تبیین شود و دنبال گردد» نکاتی را به اختصار بیان می‌کنم: ۴ ببینید عزیزان‌من‌لبه جملعت بشری‌که نگاه کنید» در هر جامعه و شهر و کشوری» ازمیک دیدگاه؛ مردمبه دو قسم تقسیم می‌شوند: سيك قسمْ کسانی هستندکه بر مبنای فکر خود» از روی فهمیدگی و آگلهی و تصمیم‌گیری کار می‌کنند. رلهی را می‌شنلسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار فداریم - گام برمی‌دارند. یک قسم اینهایند که اسمشان را خواص می‌گذاریم. ‎٠“‏ قسم دیگر» کسانی هستند.که نمی‌خواهند بدلنند چه رلهی درست و چه حرکتی صحیح است. در واقع نمی‌خواهند بفهمند» بسنجنده به تحلیل بپردازند و درک کنندسبه تعببری دیگر» تلبع جَوندسبه چگونگی جو نگاه می‌کنند و دنبال تن جیّبه حرکت در میآیند. اسم این قسم از مردم را عوام می‌گذاريم. پس» جامعه را می‌شود به خواص و عوام تقسیم کرد. . ‎

صفحه 12:
اکنون دقّت کنید تا نکته‌ای در باب خواص و عوام بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند: خواص چه کسانی هستند؟ آيا قشر خاصّى هستند؟ جواب؛ منفى است. زيرا در بين خواص» كنار افراضبا سوادء آدمهاى بىسواد هم هستند. گلهی کسی بی‌سواد است؛ لما جزو خواص است. يعنى می‌فهمد چه کار می‌کند. از روی تصمیم‌کیری و تشخیص عمل می‌کند؛ ولو درس نخوانده؛ مدرسه نرفته؛ مدرک نداره و لباس روحانی نپوشیده است. به‌هرحال نسبت به قضایا از فهم برخوردار است. در دوران پیش از پیروزی انقلاب؛ بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکی از شهرهای همجواره چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آنها رننده بوده یکی شغل آزاد داشت و بالاخره؛ لهل فرهنى و معرفت؛ به معنای خاص کلمه نبودند. به حسب ظلهرسبه آنها علمى اطلاق می‌شد. با اين حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب برای دیدن‌ها به ایرانشهر می آمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرشان می‌گفتند. روحانی شهرشان‌هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌کنید! راندهی کمپرسی جزو خواص» یلی روحلنی و پیش‌نماز محترم جزو عوام! مثلن روحلنی می‌گفت: «چرا وقتی اسم پیغمبر می آید یک صلوات می‌فرستید؛ ولی اسم «آقا» که می آید» سه صلوات می‌فرستید؟!» نمی‌فهمید. رانندهبه او جواب می‌داد: روزی‌که دیگر مبارزه‌ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فلثق شود؛ انقلاب پیروز شود؛علنه تنها سه صلوات؛ كه یک صلوات هم نمی‌فرستیم! امروز این سه صلوات؛ مبارزه است! راننده می‌فهمید» روحانی نمی‌فهمید!

صفحه 13:
کین را مثال زدمتا بدانید خواص که می‌گوييم؛ معنلیش صاحب لبابي خاصی نیست. ممکن است مرد باشد؛ ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیل کرده باشد» ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند بلشد؛ ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانی باشدکه در دستگاههای دولتی خدمت می‌کند؛ ممکن است جزو مخالفین دستگاههای دولتی طاغوت باشد. خواص که می‌گویيم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) بعنی کسانی که وقتی عملی انجام می‌دهند» موضعگیری‌ای می‌کنند و رلهی انتخاب می‌کنند» از روی فکر و تحلیل است. می‌فهمند و تصمیم می‌گییند و عمل می‌کنند. اینها خواصند. نقطمی مقابلش هم عوام است. عوام یعنی کسانی که وقتی جوّبه سمتی مبرود؛ آنها هم دنبالش میریند و تحلیلی ندارند. یک هقت مردم می‌گویند «زنده باد!» لین هم نگاه می‌کند» می‌گوید «زنده باد! میک مقت مردم می‌گویند «مرده باد!» نگاه می‌کند» مى كويد «مرده باد!» بك وقت جو اين طور است؛ اينجا می‌آبد. یک وقت جو آن طور است؛ آن‌جا میرود!

صفحه 14:
۴ یک وقت - فرض بفرمایید - حضرت «مسلم»وارد کوفه می‌شود. می‌گویند: «پسر عموی امام حسین علیه‌السلام آمد. < خاندان بنی‌هاشم آمدند. برویم. اینها می‌خواهند قیام کنند؛ می‌خواهند خروج کنند» و چه و چه. تحریک می‌شود؛ می‌رود ور و بُرٍ حضرت مسلم؛ می‌شوند هجده هزار بیعت کنندمبا مسلم! پنج» شش ساعت بعد؛ رسای قبلیلبه کوفه میآیندکبه مردم میگویند: «چه کار می‌کنید؟لبا چه کسی می‌جنگید؟! از چه کسی دفاع می‌کنید؟! پدرتان را در می‌آویند!» اینها دور و بر سلم را خالی می‌کنند وىبه خانه‌هایشان بر می‌گردند. بعد که سربازان لبن زیاد دور خانهی «طوعه» را می‌گییندتا مسلم را دستگیر کنند» همین‌ها از خانه‌هایشان بیرون م ی آیند و علیه مسلم می‌جنگند! هر چه می‌کنند» از روی فکر و تشخیص و تحلیل درست نیست. < هر طور که جوُلیجلب کرد؛ حرکت می‌کنند.اینها عوامند. بنابراین؛ در هر جامعه؛ خواصی داریم و عوامی. فعلا ‎١‏ «عوام» را بگذاریم کنار و سراغ خواص برویم.

صفحه 15:
خواصء طبعً دو جبهه‌اند: خواص جبهه‌ی حق و خواص جبهه‌ی باطل. ‎clove‏ لهل فکر و فرهنگ و معرفتند و برای جبهمی حق کار می‌کنند. فهمیدهلند حقبا کدلم جبهه است. حق را شناخته‌اند و براساس تشخیص خود؛ برای آن؛ کار و حرکت می‌کنند.اینها یک دستهاند. یک دسته هم نقطدى مقابل حق و ضد حقّند. اكر باز به صدر اسلام بركرديم, بايد این طور بگوییم که «عذه‌ای اصحاب امیرالمومنین و امام حسین» عليهما السّلام هستند و طرفدار بنىهاشمند. عدّهاى ديكر.هم اصحاب معاويه و طرفدار بنىاميّهاند.» بين طرفداران بنىاميّه هم» افراد با فکرء عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند. ‏۴ سپس خوامیسیک جامعه‌سبه دو گرود خواصي طرفدار حق و خواصي طرفدار باطل تقسیم میشوند. شما از خواص طرفدار باطل چه توقع داريد؟ بديهى است توقّع لین است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه‌ریزی کنند. لذا بلیسبا آنها بجنگید. با خواص طرفدار باطل باید جنگید. اين که تردید ندارد. ‎

صفحه 16:
همین‌طور که برای شما صحبت میکنم» پیش خودتان حساب کنید و ببینید کجایید؟ این‌که می‌گویيم سررشته‌ی مطلب سپردمبه دست فهن؛ یعنی تاییخ رلبا قضه اشتباه نکنیم. خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در حدیث دیگران تاییخ یعنی‌هن و شما؛ یعنی همین‌هلیی که امروز اين‌جا هستیمسپس, لگرما شرچ تاییخ را می‌گویيم» هر كداممان بايد نكاه بعد ببینیم کسی که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود» آن روز چگونه عمل كرد كه ضربه خورد؟ مواظب باشیم آن‌طور عمل نکنیم.

صفحه 17:
۲ فرض کنید شما در کلاس آموزش تاکتیک» شرکت کرده‌اید. در آن‌جا مثلاً جبهمی دشمن فرضی را مشخص می‌کنیده جبهه خودی فرضی راهم مشعص می‌کنید. بعد متیجّه تاکتیک غلط جبهفی خودی می‌شوید و می‌بینید که طراح نقشه‌ی خودی» فلان اشتباه را کرده است. ۶ شما دیگر در وقتی که می‌خواهید تاکتیک طراحی کنید» نباید مرتکب آن اشتباه شوید. “ليا مثلاً تاكتيك درست بوده؛ لما فرماندهیا بی‌سیم‌چی‌یا توپ‌چییا قاصد وبا سرباز ساده؛ در جبهمی خودی» فلان اشتباه را کرده‌اند. می‌فهمید که شما نبلید آن اشتباه را تکرار کنید. تاریخ» این گونه است.

صفحه 18:
ویژ گی‌های عوام ۴ شما خودتان را در صحنه‌ای که از صدر اسلام تبیین می‌کنم بيدا كنيد. + میک عده جزو عوامند و قدرت تصمیم‌گیری ندارند. عوام» بسته‌به خوش طالعی خوده لگر تصادفاً در مقطی از زمان قرار كرفتند كه ببشوايانسى مثسل ‏ امام _ امیرالمومنین عليهالسّلام و امام راحل ما رضوانالله تعالى عليه بر سر کار بودند و جامعه رلبه سمت بهشت می‌بردند» به ضرب دست خوبان» به سمت بهشت رانده خواهند شد. ۴ لما لگر بخت‌با آنها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند.که «وجعلناهم امه بدعون الی‌النار» وی «الم‌تر الی‌النین بدلوا نعمةالله كفرا و احلوا قومهم دارالبوار. جهنم یصلونها و بئس القرار»به سمت دوزخ خواهند رفت. پس, باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید.

صفحه 19:
جزو عوام قرار نگرفتن؛ بدین معنانیست که حتماً در بی کسب تحصیلات عالیهباشید؛ نه! گفتم که معنای عوام اين نيست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که تحصیلات دینی هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که فقیر با غنی‌اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن» دست خود من و شماست. بايد مواظب باشيم كه به اين جَركه نبيونديم. يعنى هر كارى مى كنيم از روى بصيرت باشد. هركس كه از روی بصیرت کار نمی‌کند» عوام است. لذاء مىبينيد قركن دربارعى بيغمبر مىفرمليد: «ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتبعنی.» يعنى من و پیروانم با بصیرت عمل می‌کنیم به دعوت مىبردازيم و بيش مىرويم. پس, اوّل ببینید جزو گروه عوامید يا نه. لگر جزو گروه عوامید.به سرعت خودنان را از ن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست بایید.

صفحه 20:
و اما گروه خواص. در گروه خواص, بلید ببینیم جزو خواصي طرفدار حیم» با از جملمی خواص طرفدار باطل محسوب می‌شویم. این‌جا قضیه برای ما روشن است. خواص جامعه‌ی ماء جزو خواص طرفدار حقند و در اين تردیدی نیست. زیرا به قرّن؛ به سنّت» به عترت» به راه خدا و به ارزشهای اسلامی دعوت می‌کنند. امروزه جمهوری اسلامی برخوردار از خواص طرفدار حق است. بسء خواص طرفدار باطل؛ حسابشان جداست و فعلاً به آنها كارى نداريم. به سراغ خواص طرفدار حق می‌رویم. همدى دشوارى قضيهء از اينجا به بعد است. عزيزان من!

صفحه 21:
< خواص طرفدار حق» دو نوعند. ‎Eg) SL?‏ کسانی هستندکه در مقلبلمبا دنیاء زندگی» مقام. شهوت, پول, لذّت» راحت نام و همه‌ی متاعهای خوب قرار دارند. اینهایی که ذکر کردیم؛ همه از متاعهای خوب است. < همه‌اش جزو زیباییهای زندگی است. متاع الحیاه ادنیا.» متاع» بعنی بهره. اینها بهره‌های زندگی دنیوی است. در قر آن‌که میفرملید «متاع الحباهٌ الدنیا» معنلیش لین نیست که لین متاع‌سبد است؛ نه. متاع است و خدا برای شما آفربده است. ‎٠“‏ منتها لكر در مقلبل لين متاعها و بهره‌های زندگی, خدای ناخواسته تن قدر مجذوب شدید که وقتی پای تكليف سخت به ميان آمدء نتوانستید دست بردارید؛ واویلاست! ۴ اگر ضمن بهره بردن از متاعهاى دنيوى» آن‌جا که پای امتحان سخت پیش می‌آید» مىتوافيد از آن متاعها به راحتى دست برداريد» آن وقثْ حساب است.

صفحه 22:
می‌بینید که حتّی خواص طرفدار حق هم به دو قسم تقسیم می‌شوند. ( این مسائل دقت و مطالعه لازم دارد. ۲ بر حسب اّفاق نمی‌شود جامعه؛ نظام و انقلاب را بیمه کرد. ۶ بايد به مطالعه و دقّت و فکر پرداخت. ۶ لگر در جامعه‌ای» ّن نو خوب خواصي طرفدارٍ حق؛ بعنی کسانی که می‌توانند در صورت لزوم از متاع دنیوی دست بردارند» در اکثریت باشند» ‎aad >‏ یقت جامعهی اسلامی‌به سرنوشت جامعمى دوران امام حسين عليهالسّلام مبتلا نخولهد شد و مطمئنًا تا ‏ابد بيمه است. ‎٠‏ لما لكر قضيهبه عكس شد و نوع دیگر خواص. طرفدار حق - دل سپردکان.به متاع دنیا. آنان که حق شناسند» ولی درعین حال مقابل متاع دنیاءپایشان می‌لرزد - در اکثریت بودنده وامصیبتاست! ‎

صفحه 23:
۴ اصلا دنیا یعنی چه؟ ۴ یعنی پول یعنی خانه؛ یعنی شهوت» یعنی مقام» یعنی اسم و شهرت» يعنى يست و مسؤوليت» و يعنى جان. ۴ لگر کسانی برای حفظ جانشان؛ راه خدا را ترک کنند و آن‌جاکه بلید حق بگویند» نگویند» چون جانشان به خطر می‌افند»با برای مقام‌شان‌با برای شغلشان‌یا برای پولشانیا محبت به اولاد» خانواده و نزدیکان و دوستانشان راه خدا را رها کنند» اگر عده‌ی اين‌ها زیاد باشد آن وقت دیگر واوبلاست. ۶ آن وقت حسین‌بن‌علیها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. “ كن وقتء یزیدها بر سر كار مىآيند و بنىاعيّه» هزار ماه بر کشوری که پیخمبربه وجود آورده بود؛ حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد!

صفحه 24:
جامه اسلامی چه جامعه‌ای است؟ جامعه‌ی اسلامی» جامعه‌ی امامت است. یعنی در رأس جامعه» امام است. انسانی که قدرت دارد» اما مردم از روی ایمان و دل» از او تبعیت می‌کنند و پیشوای آنان است. اما سلطان و پادشاه کسی است که با قهر و غلبه بر مردم حکم می‌راند. مردم دوستش ندارند. مردم قبولش فدارند. مردم به او اعتقاد ندارند. (البته مردمی که سرشان به تنشان بیرزد.) درعين حالء با قهر و غلبه» بر مردم حکومت می‌کند. بنی‌امیّه» املمت را در اسلامبه سلطنت و يادشاهى تبديل كرهند و هزار ماه - يعنى نود سال! - در دولت بزرى اسلامى» حاكميت داشتند. بناى كجى که بنی‌اميّه پایه گذاری کردند» چنان بود كه بعد از انقلاب عليه آنان و سقوطشانمبا همان ساختار غلط در اختیار بنی‌عبّاس قرار گرفت. بنی‌عباس که آمدندء به مت شش قرن؛ به عنوان خلفا و جانشینان پیغمبرء بر دنیای اسلام حکومت کردند.

صفحه 25:
* خلفامیابه تعبیر بهتر پادشاهان لین خاندان اهل شرب خمر و فساد و فحشا و خبائت و ثروت‌اندوزی و اشرافیکیری و هزار فسق و فجور دیگر مثل بقیه سلاطین عالم - بودند. ‎٠“‏ آنهلبه مسجد می‌رفتند؛ برای مردم نماز می‌خواندند و مردم نیزسبه امامت‌شان اقتدا می‌کردند و آن اقتداء کمتر از روی ناجاری و بیشتر به خاطر اعتقادات اشتباه و غلط بود؛ زیرا اعنقاد مردم را خراب کرده بودند. ‎٠‏ آری! وقتی خواصي طرفدار حقميا اكثيبت قاطعشان؛ دربیک جامعه؛ چنان تغیبر ماهیت می‌دهند که فقط ‏دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می‌کند؛ وقتی از ترس جان» از ترس تحلیل و تقلیل مال از ترس حذف مقام و پست از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن» حاضر می‌شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی‌ایستند و از حق طرفداری نمی‌کنند و جانشان را به خطر نمی‌اندازند؟ ‏من گاه در جهان لسلام فاجعمبا شهادت حسین‌بن‌علی علیه‌التلام بالكن وضع - آغاز می‌شود. حکومت به بنی‌امیه و شاخمی مروان» و بعسبه بنی‌عبّاس و آخرش همبه سلسله‌ی سلاطین در دنیای اسلام؛ تا امروز ‏می ر سد. ‎

صفحه 26:
۲ امروزسبه دنیای اسلام یبه کشورهای مختلف اسلامی و سرزمینی که خانه‌ی خدا و مدینالبی در آن قرار دارد نكاه كنيد و ببينيد جه فُساق و فجّاری در یلس قدرت و حکومتند! بقیمی سرزمینها را نیزنبا آن سر زمين قياس كنيد. لذاء شما در زيارت عاشورا ميكوييد: «اللهم العن اول ظللم ظلم حق محمد ول محمد» در درجدى اول» گذارندگان خشت اوّل را لعنت مى كنيم» كه حق هم همين است. ‎P‏ اکنون که اندکی به تحلیل حادثه‌ی عبرت‌انگیز عاشورا نزدیک شديم؛ به سراغ تاريخ مى رويمة ‏۲ دوران لغزش خواص طرفدار حقء حدوداً هفت؛ هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ‏<به مسأله‌ی خالفت؛ اصلاً کار ندارم. مسأله‌ی خالفت؛ جدا از جریان بسیار خطرنلکی است .که می‌خواهم به آن بپردازم. ‏۴ قضایاء کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ‎

صفحه 27:
* ابتدا سابقه‌داران اسلام - لعم از صحابه و باران و کسانی که در جنگهای زمان پیغمبر شرکت کرده بودند - از امتیازات برخوردار شدند» که بهره‌مندی مالی بیشتر از زیت‌المال یکی از آن امتبازات بود. چنین عنوان شده بودکه تساوی آنهلبا سایرین درست نیست و نمی‌توان آنها رلبا دیگران یکسان دانست! این» خشت اوّل بود. حرکتهای منجربه انحراف» لین گونه از نقطمی کمی آغاز می‌شود و سپس هر قدمی» قدم بعدی را سرعت بیشتری می‌بخشد. انحرافات» از همین نقطه شروع شد تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیندی سوم» وضعیت‌به گونه‌ای شد که برجستگان صحابه‌ی پیغمبر» جزو بزرگتیین سرمایه‌داران زمان خود محسوب می‌شدند! توجّه می‌کنید! یعنی همین صحابه‌ی عالی‌مقام که اسم‌هایشان معروف است - طلحه؛ زبیر» سعدبن ابى وقُلص و غیره - اين بزركان» که هر کدام یک کتاب قطور سابقه‌ی افتخارات در بدر و ‎ <‏ نين و أحد داشتنده در ردیف اول سرمایه‌داران اسلام قرار گرفتند.

صفحه 28:
۴ یکی از آنهاء وقتی مُرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ویثه تقسیم کنند» ابتدابه صورت شمش درآوردند و سپس با تبر» بنای شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند. < مثل هیزم؛ کمبلتبرسبه قطعات کوچک تقسیم کنند! طلا را قاعدتلْبا سنگ منقال می‌کشند. ببینید جقدر طلا بوده» که آن را با تبر می‌شکسته‌اند! 1 < اينها در تاريخ فبط شده است و مسائلی نیست که بگوییم شیعه در کتابهای خود نوشته‌اند. * حقایقی است که همه در ثبت و ضبط تن کوشیده‌اند. مقدار درهم و دیناری که از اینملبه جا می‌ماند» افسانه‌وار بود. ۴ همین وضعیت» مسائل دوران امیرالمومنین علیه لصَلاه والسّلام را به وجود آورد. ‎٠“‏ یعنی در دوران آن حضرت چون عذه‌ای مقام برایشان اهمیت پیدا کرد» با على در افتادند. ‎

صفحه 29:
۴ بیست و پنج سال از رحلت پیفمبرسی گذشت و خیلی از خطاها و اشتباهات شروع شده بود. ‎٠‏ نس اميرلمومنين عليهالصلاهُ والسلام نس پیغمبر بود. < لگر بیست و پنج سال فاصله نیفتاده بود؛ امیرالممنین علیه‌السَلاه والتلام برای ساختن تن جامعه مشکلی ‏نداشت. ‏۴ لعلبا جامعداى مواجه شدكه: «يأخذون مال الله دولا و عبادالله خولا و دين الله دخلا بينهم» جامعداى است که در آن» ارزشها تح تالشّعاع دنيادارى قرار كرفته بود. ‎٠“‏ جامعهاى استكه اميرالمؤمنين عليه الصَلاهُ والسّلام» وقتى مى خولهد مردم رلبه جهاشيبرد» كن همه مشكلات و دردسر برليش دارد! خواص دوران او - خواص طرفدار حق يعنى كسانى كه حق را مىشناختند - اكثرشان کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دادند! ‎٠‏ نتيجه لين شد كه اميرالمؤمنين علیه‌الَلاةٌ والتلام بالاجبار سه جنگسبه راه انداخت؛ عمر چهار سال و نه ماه حكومت خود را دائماً در اين جنگ‌ها گذراند و عاقبت هم به دست يكى از آن آدمهاى خبيث به شهادت رسيد. ‎

صفحه 30:
خون اميرالمؤمنين عليهالصَلاةُ والسَلابه قدر خون امام حسين ‎Lap Me‏ ارزش است. شما در زیارت وارث می‌خولنید:«الشلام علیکسیا ثارالّه و ابن ثاره.» يعنى خداى متعال» صاحب خون امام حسين علي هالسّلام و صاحب خون بدر او اميرالمؤمنين عليهالصَلاةٌ والشلام است. لین تعبیر؛ براى هيج كس ديكر نيامده است. هر خونى كه بر زمين ريخته مىشودء صاحبى دارد. كسى که کشته می‌شود» پدرش صاحب خون است؛ فرزندش صاحب خون است؛ برادرش صاحب خون است. خونخواهى و مالكيّت حقّ دم را عرب «ثار» مى كويد. «ثار» امام حسين علي هالسّلام از آن خداست. يعنى حق خون امام حسين عليهالسّلام و بدر بزركوارش» متعلق به خود خداست. صاحب خون این دو نفر» خود ذات مقدّس بروردكار است. اميرالمؤمنين عليهالصَلاة والشلام به خاطر وضعيّت آن روز جامعدى اسلامى به شهادت رسيد. بعد نوبت امامت به امام حسن عليهالسّلام رسيد و در همان وضعيت بود كه آن حضرت نتوانست بيش از شش ماه دوام بياورد. تنهاى تنهايش كذاشتند. امام حسن مجتبی علیه‌الشلام می‌دانست‌که لگرببا همان عنهی معدود اصحاب و باران خوضبا معاییه بحنگد وبه شهادت برسد؛ انحطاط اخلاقى زبادى كه بر خواص جامعفی اسلامی حلکم بود» نخولهد گذاشت که دنبال خون او را بگیوند! تبلیغات؛ پول و زرنگیهای معاییه» همه را تصرّف خولهد کرد و بعد از گذشت یکی دو سال» مردم خواهند گفت امام حسن علیه‌الشلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد. لذا؛ با همه‌ی سختیها ساخت و خود را به میدان شهادت فینداخت؛ زیرا می‌دانست خوفش هدر خواهد شد.

صفحه 31:
گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! حمّاکه چنین است! لین نکته را لهل معنا و حکمت و دقّت» خوب درک می‌کنند. گلهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن درمیک محیطسبه مراتب مشکلتر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است. امام حسن علیه‌الشلام این مشکل را انتخاب کرد. وضع ّن زمان چنین بوده است. خواص تسلیم بودند و حاضر نمی‌شدند حرکتی کنند. بزید که بر سر كار تمده جنگیدن‌با او امکان‌پنیر شد. به تعبیری دیگر: کسی که در جنگ با یزید کشته می‌شد» خونش» به دلیل وضعیّت خرابی که یزید داشت؛ پامال نمی‌شد. امام حسین علیه‌التلامببه همین دلیل قیام کرد. وضع دوران بزیدبه گونه‌ای بودکه قیام» تنها انتخاب ممکن‌به نظر می‌رسید. اين» به خلاف دوران امام حسن عليهالسّلام بود که دو انتخاب شهید شدن و زنده ماندن وجود داشت و زنده ماندن؛ ثواب و اثر و زحمتش بیش از کشته شدن بود. لذا؛ انتخاب سخت‌تر را امام حسن علیه‌الشلام کرد. لعا در زمان امام حسين علیه‌التلام» وضع بدان کونه نبودسیک انتخاب بیشتر وجود نداشت. زنده ماندن معنی نداشت؛ قیام نکردن معنی نداشت و لذا بایستی قیام می‌کرد. حال اگر در اثر آن قیام به حکومت می‌رسید» رسیده بود. کشته هم مى شدء شده بود. بایستی راه را نشان می‌داد و برچم را بر سر راه می‌کوبید تا معلوم باشد وقتی که وضعیت چنان است؛ حرکت باید چنین باشد.

صفحه 32:
> وقتی امام حسین علیه‌الشلام قیام کرد با تن عظمتی که در جامعمی اسلامی داشت - بسیاری از خواصبه نزدش نیامدند وببه او کمک نکردند. نید وضعیت درمیک جامعه‌ستا چه اندازمبه وسیله‌ی خواصی که حاضیند دنبای خودشان رابه راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنمای آینده ترجیح دهنده خراب می‌شود! ۶ به قضایای قیام امام حسین علیه‌الشلام و حرکت وی از مدینه نگاه می‌کردم‌سبه لین نکته بر خوردم کیک شب قبل از ّن شبی که آن حضرت از مدینه خارج شود؛ عبداللّمین زبیر بیرون آمده بود..هر دوه در ولقع‌سیک وضعیّت داشتند؛ لما امام حسین علیه‌الشلام كجاء عبداللمبن زیبر کجا! سخن گفتن امام حسين علی‌الشلام و مقابله و مخاطبه‌اش از چنان صلابتی برخوردار بیدکه ولید حلکم وقت مدینه؛ جيأت نمى كرهبا وى به درشتی حرف بزند! مروان یک کلمه در انتقاد از آن حضرت بر زبان آورد. چون انتقادش نابجا بود حضرت چنان تشریبه او زدکه مجبور شد سرجایش بنشیند.ن وقت امثال همین مروان؛ خانمی عبدالمین زهير را به محاصره در آوردند. ‎callin‏ برادرش رابا لين بيام نزد آنها فرستاد که اگر اجازه بدهيد, فعلآبه دارالخلافه نيايم..به او اهلنت كردند و گفتند: پدرت را در می آوریم! اگر از خانهات بیرون نیایی» به قتلت مى رسانيم و جدها مى كنيم! جنان تهديدى كردند كه عبدالله بن زبير به التماس افتاد و كفت: بس اجازه بدهيد فعلاً برادرم را بفرستم؛ خودم فردلبه دارالخلافه مىآيم. كن قدر اصرار و التماس كردكه يكى واسطه شد و كفت: امشب را به او مهلت بدهید. ‎

صفحه 33:
عبداللسین زبیرسبا این‌که شخصیتی سرشناس وبا نفوذ بود» لین قدر وضعیتش,با امام حسین علیه‌الشلام فرق داشت. کسی جرأت نمی کرد با آن حضرت به درشتی صحبت کند. از مدینه همکه بیرون آمد؛ چه در بین راه و چه در مکه» هرکس به او رسید و هم‌صحبت شد؛ خطابشبه آن حضرت «جعلت فداک» (قربلنت گردم) و پدر و مادرم قربلنت گردند و «عمی و خللی فداک» (عمو و دایی‌ام قربلنت گردند) بود. برخورد عمومی با امام حسین علیه‌الشلام این گونه بود. شخصیّت او در جامعه‌ی اسلامی» چنین ممتاز و بر جسته بود. عبداللد بن مطیع» در مکه نزد امام حسین علیه‌الشلام آمد و عرض کرد: «یابن‌رسول‌الله! آن قتلت 3 ن بعدک.» اگر تو قیام کنی و کشته شوی» بعد از توه کسانی که دارای حکومتنده ما را به بردگی خواهند برد. امروز به احترام و از ترس تو و از هیبت توست که راه عادی خودشان را می‌روند.

صفحه 34:
< عظمت مقام امام حسین علیه‌الشلام در بين خواص چنین است که حتّی لبن عبّاس در مقابلش خضوع می‌کند؛ عبداللسین جعفر خضوع می‌کند؛ عبدالمبن زییربا آن‌که از حضرت خوشش نمی آید خضوع می‌کند. ۴ بزرگان و همه‌ی خواص اهل حقی در برابر عظمت مقام او خاضعند. < خاضعان به او» خواص جبهدى حقّند؛ كه طرف حکومت نیستند؛ طرف بنىاميّه نيستند و طرف باطل نيستند. " درجين آنهاء حتّى شيعيان زيادى هستندكه اميرالمؤمنين عليهالصَلاهُ والشلام را قبول دایند و او را خلیف‌ی اوّل می‌دانند. < اما همدی اینها؛ وقتی که‌جا شنت عمل دستگاه حاکم مواجه می‌شیند و می‌بینند بناست جانشان» سلامتی‌شان» راحتی‌شان» مقامشان و پولشان به خطر بیفتد» پس میزنند! ۴ اینها که پس زدند؛ عوام مردم هم به آن طرف رو می‌کنند.

صفحه 35:
‎٠“‏ وقتیبه اسامی کسانی که از کوفه برای امام حسین علیه‌الشَلام نلمه نوشتند و او را دعوت کرهند» نگاه می‌کنید» می‌بینید همه جزو طبقه‌ی خواص و از زبدگان و برجستگان جامعه‌اند. ‎P‏ تعداد نامه‌ها زياد است. صدها صفحه نلمه و شلید چندین خورجین‌یا بسته‌ی بزرگ نلمه, از کوفه برای امام حسین علیه‌الشلام فرستاده شد. ‎P‏ همه‌ی نامه‌ها را بزرگان و اعیان و شخصیتهای بر جسته و نام و نشاندار و همان خواص نوشتند. ‏۴ منتها مضمون و لهن نامعها راکه نگاه کنید» معلوم می‌شود از لین خواصي طرفدارٍ حقء کدامها جزو دسته‌ای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیایشان کنند و کدامها کسانی هستند که حاضرند دنیایشان را قربانی دینشان کنند. ‏< از تفکیک نامههاهم می‌شود فهمید.که عذه‌ی کسانی که حاضیند دینشان را قربلنی دنیاکنند؛ بیشتر است. نتیجه در کوفه تن می‌شود که مسلمبن عقیلبه شهادت می‌رسد و از همان کوفه‌ای که هجده هزار شهروندش‌با مسلم بیعت کردند» بیست؛ سی هزار نفر با بیشتر» برای جنگ با امام حسین علیه‌السلام به كربلا می‌روند! ‏* یعنی حرکت خواص به دنبال خود» حرکت عوام را می‌آورد. ‎

صفحه 36:
* نم‌یدانم عظمت این حقیقت که برای هميشه گریبان انسانهاي هوشمند را می‌گیرد؛ درست برای ما روشن می‌شود يا نه؟ ماجرای کیفه را للبد شنیده‌ایدسبه امام حسین علیه‌الشلام نلمه نوشتند ون حضرت در نخستین گام» مسلم‌بن عقیل رلبه کوفه اعزام کرد. با خود اندیشید مسلم رلبه آن‌جا می‌فرستم. لگر خبر دادکه اوضاع مساعد است؛ خود نیز رلهی کوفه می‌شوم. مسلمبن عقیلبه معض هرود به کوفه؛ به منزل بزرگان شیعه وارد شد و نامه‌ی حضرت را خواند. گروه گروه؛ مردم آمدند و همهء اظهار ارادت کردند. فرماندار کوفه؛ نعمان‌بن‌بشیر نام داشت که فردی ضعیف و مللیم بود. گفتشتا کسیباهن سر جنگ نداشته باشد؛ جنگ نمی‌کنم. لذلبا مسلم مقابله نکرد. مردم‌که جو را آرام و میدان را باز می‌دیدند» بیش از پیش با حضرت بیعت کردند. دوء سه تن از خواص جبهه‌ی باطل - طرفداران بنىاميّه - به بزید نلمه نوشتندکه لگر می‌خولهی کوفه را داشته باشی؛ فرد شایسته‌ای را برای حکومت بفرست. چون نعمانبن بشیر نمی‌تولند در مقابل مسلم‌بن عقیل مقاومت کند. يزيد هم عبيدالله بن زياد» فرماندار بصره را حکم داد که علاوه بر بصره - به قول امروز با حفظ سمت - کوفه را نیز تحت حکومت خود در آیر. عبیداللّمبن زیاد از بصرمتا کوفه یکسره تاخت. در قضیه‌ی آمدن او به کوفه هم نقش خواص معلوم می‌شود؛ که اگر دیدم مجللی هست؛ بخشی از ّن را برایتان نقل خولهم کرد. او هنگلمیبه دروازهی کوفه رسید که شب بود. مردم معمیلی کوفه - از همان عولمی که قادرمبه تحلیل نبودند تا دبدند فردیبا اسب و تجهیزات و نقاب بر چهره وارد شهر شده تصوّر کردند امام حسین علیه‌الشلام است. جلو دویدند و فریاد الّلام علیک با بن رسولالّه در فضا طنین افکند!

صفحه 37:
ویژگی فرد عامی» چنین است. آدمی که اهل تحلیل نیست» منتظر تحقیق نمی‌شود. دیدند فردی-با اسب و تجهیزات وارد شدسبی آن‌کیک کلمه حرفبا او زده باشند» تصور غلط کردند. تا یکی گفت او امام حسین علیه‌الشلام است همه فریاد امام حسین» امام حسین بر آوردندلبه او سلام کردند و مقدمش را گرامی داشتند؛ بی آن که صبر کنند تا حقیقت آشکار شود. عبیدالّه‌هم اعتنلییبه آنها نکرد و خود رلبه دارالاماره رساند و از همان جا طرح مبارزمبا مسلمین عقیل را به اجرا گذاشت. اساس کار او عبارت از لین بودکه طرفداران مسلمین عقیل رلبا اشة فشار مورد تهسيد و شکنجه قرار دهد. بدين جهت»ء هانى بن عروه را با غدر و حيله به دارالاماره کشاند و به ضرب و شتم او پرداخت. وقتی گروهی از مردم در اعتراض‌به رفتار او دارالاماره را محاصره كر هندمبا توسلبه دروغ و نيينك» آنها را متفرق كرد.

صفحه 38:
در اين مقطع ‎pd‏ نقش خواص به اصطلاح طرفدار حق که حق را شناختند و تشخیص دادند» اما دنیایشان را بر آن مرجُح دانستند» آشکار می‌شود. از طرف دیگر» حضرت مسلمبا جمعیت زیادیبه حرکت در آمد. در تاییخ طلبن اثیر» آمده است‌ که گویی سی هزار نفر اطراف مسلم گرد آمده بودند. از اين عذه فقط چهار هزار نفر دورادر محل اقامت او ایستاده بودند و شمشیر به دست به نفع مسلم بن عقیل شعار می‌دادند. لین وقلیع» مربوطبه روز نهم ذیالحجّه است. کاری که لین زیاد کرد کین بودکه عده‌ای از خواص را وارد دسته‌های مردم کرد تا آنها را بترسانند. خواص هم در بین مردم می‌گشتند و می‌گفتندبا چه کسی سر جنگ دایید!! چرا می‌جنگید؟! لگر می‌خواهید در امان باشید؛ به خانه‌هایتان ب گر دید. اینها بنی‌امیه‌اند. پول و شمشیر و تازیانه دارند. چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراکندند که ّن حضرت به وقت نماز عشا هیچ کس را همراه نداشت؛ هیچ کس!

صفحه 39:
كن گاه لین زیادبه مسجد کوفه یفت و اعلان عمیمی کرد.که همه بلیسبه مسجد ببایند و نماز عشایشان رلبه املمت‌من بخوانند! تاریخ می‌نویسد: مسجد کوفه معلو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. چرا چنین شد؟ بنده که نگاه می‌کنم» می‌بینم خواص طرفدار حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند. مثل چه کسی؟ مثل شریح قاضى. شریح قاضی که جزو بنی‌امیّه نبود! کسی بود که می‌فهمید حق با کیست. می‌فهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتی هلفیبن عروه رلبا سر و روی مجروعبه زندان افکندند» سربازان و افراد قبیلفی او اطراف قصر عبیداللّه زیاد را به کنترل خود درآوردند. ابن زیاد ترسید. آنها می‌گفتند: شما هانی را کشته‌اید. لین زیادبه شیح قاضی گفت: برو ببین لگر هلفی زنده است‌سبه مردمش خبر بده. شویح دید هلنیبن عروه زنده؛ اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد» فریاد بر آورد: ای مسلمانان! اين چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمی آیند مرا از اين‌جا نجات دهند؟! مگر مرده‌اند؟!

صفحه 40:
شریح قاضی گفت: می‌خواستم حرفهای هانی را به کسانی که دور دارالاماره را گرفته بودند؛ منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللّه آن‌جا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می‌گویيم ترجیح دنیا بر دین! شاید لگر شریح همین‌یک کار را انجام می‌داد» تاريخ عوض مىشد. لكر شويح به مردم مى كفت كه هانى زنده لستء اما مجروح در زندان افتاده و عبيدالله قصد دارد او را بكشد» “ با توجّهبه اينكه عببدالله هنوز قدرت نكرفته بودء آنها مىريختند و هلنى را نجات مىدادند.با نجات هلنى هم قدرت بيدا می کر دند» روحیه می‌یافتند» دارالاماره را محاصره می‌کردند» عبيدالله را مى كر فتند؛ يا مى كشتند و يا مى فرستادند مى رفت. ‎٠“‏ تن گاه کوفه از آن امام حسین علیه‌السلام مىشد و ديكر واقعمى كربلا اثفاق نمىافتاد! لكر واقعمى كربلا اثفاق نمی‌افتاد؛ یعنی امام حسين عليهالسّلامبه حكومت مىرسيد. حكومت حسينى؛ لكر شش ماه هم طول مىكشيد براى تاريخ» بركات زيادى داشت. گرچه؛ بيشتر هم ممكن بود طول بكشد. ‎

صفحه 41:
سیک پقتسیک حرکت بجاء تاییخ را نجات می‌دهد و گلهی یک حرکت نابجانکه نلشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است؛ تاريخ را در ورطه‌ی گمراهی می‌غلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است؛ شهادت حق ندادی؟! عیب و نقص خواص ترجیح دهنده‌ی دنیا بر دین» همین است. عبه داخل شهر کیفه برگردیم: وقتی‌که عبیداللسین زیاشبه رسای قبلیل کوفه گفت بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در می‌آورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رسای قبایل که همه‌شان اموی نبودند و از شام نیامده بودند؟ بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. شَبَتْ بن ريُعى يكى از آنها بود که به امام حسین علیهالّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. هموء جزو كسانى استكه وقتى عبيدالله كفت برويد مردم را از دور مسلم متفرّق كنيد قدم بيش گذاشت یبه تیدید و تطمیع و ترساندن اهللی کوفه پرداخت! جرا جنين كارى كردند؟! اكر امثال شَبَتْ بن رنعی در یک لحظه‌ی حسّاس, به جاى اينكه از ابن زباد بترسند» از خدا مىترسيدند» تاريخ عوض می‌شد. كيرم.كه عوام متفرّق شدند؛ جرا خواص مؤعنى كه دؤر مسلم بوهندء از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جاء اشتباه کردند.

صفحه 42:
۴ البته آنملیی که در کربلا ثهید شدند» کثارهی اشتباهشان داده شد. دربارمی آنها بحثی نیست و اسمشان را هم نمی آوریم. لما کسانی از خواص‌سبه کربلاهم نرفتند. نتوانستند بریند؟ توفیق پیدا نکردند و البته» بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! ‎٠‏ وقتى امام حسين عليهالسّلام کشته شد؛ وقتی فریند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اثفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد» دیگرچه فایده؟! ‏۴ لذاست که در تاریخ» عده‌ی توابین» چند برابر عده‌ی شهدای کربلاست. ‏۴ شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. ‏۴ اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند» یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند» نیست! ‏۴ به‌خاطر این که در یقت خود نبامدند. کار را در لحظهی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گر فتند و دیر تشخیص دادند. ‎

صفحه 43:
چرا مسلم بن عقیل را با اين که می‌دانستید نماینده‌ی امام است» تنها گذاشتید؟! آمده بود و با او بيعت هم کرده بودید. قبولش هم داشتیدسبه عوام کاری ندارم. خواص را می‌گویم. چرا هنگام عصر و سر شب که شد» مسلم را تنها گذاشتید تلبه خانهی طوعه پناه ‎No ys‏ لگر خواص؛ مسلم را تنها نمی‌گذاشتند و مثلأ؛ عدمبه صد نفر می‌رسید؛ تن صد نفر دور مسلم را می‌گرفتند. خانه‌ی یکی‌شان را مقرّ فرماندهى می‌کردند. می‌ایستادند و دفاع می‌کردند. مسلم, تنها هم که بود» وقتی خواستند دستگیرش کنند» ساعتها طول کشید. سربازان ابن زیاد» چندین بار حمله کردند؛ مسلم به تنهایی همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند» مگر می‌توانستند دستگیرش کنند؟! باز مردم دورشان جمع می‌شدند. پس» خواص در این مرحلهء کوتاهی کردند که دور مسلم را نگرفتند. ببینید! از هر طرف حرکت می‌کنیم» به خواص می‌رسیم. تصمیم گیری خواص در وقت لازم, تفخیص خواص در وقت لازم» گذشت خواص از دنیا در لحظه‌ی لازم» اقدام خواص برای خدا در لحظه‌ی لازم. اینماست که تاریخ و ارزشها را نجات می‌دهد و حفظ می‌کند!

صفحه 44:
در لحظه‌ی لازب باید حرکت لازم را انجام داد. 51 ‎Joli‏ کردید و وقت گذشت» دیگر فایده ندارد. در الجزئیر: جبههی اسلامی تن کشور برندهی انتخابات شده بود؛ یلی‌با تحویک امریکا و دیگران؛ حکومت نظلمی بر سر کار آمد. روز اوّلی که حکومت نظامی در آن‌جا شکل گرفت. از قدرتی برخوردار نبود. لگرّن روز - بنده» پیغام هم برایشان فرستاده بودم - و در قن‌ساعات اوّلیهی حکومت نظامی؛ سوولین جبههی اسلامی؛ مردم را به خیابانها کشانده بودند» قدرت نظامی کاری نمی‌توانست بکند» و از بين می‌رفت. نتیجه این که امروز در الجزایر حکومت اسلامی بر سر کار بود. اما اقدامی نکردند. در وقت خودش بابستی تصمیم می گر فتند» نگرفتند. عدّهاى ترسيدند» عذّه‌ای ضعف پیدا کردند» عذه‌ای اختلال کردند و عده‌ای بر سر کسب ریاس با هم نزاع کردند. بر عکس آن انقلاب اسلامی

صفحه 45:
در عصر روز هجدهم بهمن ماه سال ۸۵۷ در تهران حکومت نظامی اعلام شد. امام به مردم فرمود به خیابانها بریزید. اگر امام در آن لحظه چنین تصمیمی نمیگرفت؛ امروز محمّدرضا در اين مملکت بر سر کار بود. یعنی لگربا حکومت نظلمی ظلهر می‌شدند؛ و مردم در خانه‌هایشان می‌ماندند» اوّل امام و ساکنان مدرسه‌ی رفاه و بعد اهالی بقیه‌ی مناطق را قنل عام و نابود می‌کردند. پانصدهزار نفر را در تمران مى كشتند و قضيه تمام می‌شد. چنان که در اندونزی یک میلیون نفر را کشتند و تمام شد. امروز هم آن آقا بر سر کار است و شخصیت خیلی هم آبرومند و محترمی است! آب هم از آب تکان نخورد! اما امام» در لحظه‌ی لازم تصمیم لازم را گرفت. لگر خواص امری راعه تشخیص دادنسبه موقع و بدون فوت وقت عمل کنند, تاییخ نجات پیدا می‌کند و دیگر حسی‌بن‌علی‌ها به کربلاها کشانده نمی‌شوند. اگر خواص بد فهمیدند» دير فهمیدند» فهمیدند اما با هم اختلاف کردند؛ کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد.

صفحه 46:
< به افغانها نگاه کنید! در یلس کار؛ آدمهای حسابی بودند؛ لما طبقمی خواص منتشر در جامعه» جواب ندادند. یکی گفت ما امروز دیگر کار داریم. یکی گفت دیگر جنگ تمام شد. ولمان کنید؛ بگذایید سراغ کارمان برییم؛ برییم کاسبی کنیم. چند سال؛ همه آلاف و ألوف جمع کردند؛ ولی ما در جبهه‌ها گشتیم و از اين جبهه به‌ّن جبهه رفتیم. گاهی غرب؛ گاهی جنوب؛ گلهی شمال. بس است دیگر! خوب؛ اگر اين گونه عمل کردند» همان کربلاها در تاریخ» تکرار خواهد شد! خدای متعال وعده داده است که لگر کسی او را نصرت کنده او هم نصرتش خواهد کرد. برو برگرد ندارد؟! گر کسی برای خدا تلاش و حركت كندء پیروزی نصیبش خواهد شد. نه اين که به هر يك نفر پیروزی می‌دهند! وقتی مجموعه‌ای حرکت می‌کند» البته؛ شهادت‌ها هست؛ سختی‌ها هست رنج‌ها هست؛ لما پبروزی هم هست: «ولینصرن اللأسمن بنصره» نمی‌فرملید که نصرت می‌دهیم؛ خون هم از دماغ کسی نمی آید. ‎P‏ نه! «فیقنلون و یقتلون»؛ می‌کشند و کشته می‌شوند؛لما پیروزی‌به دست می‌آورند. لین» مسّت الهی است. وقتی که از ريخته شدن خونمان ترسیدیم! از هدر شدن پول ولبرو ترسیدیمکبه خاطر خانواده ترسیدیمشبه خاطر دوستان ترسیدیمکبه خاطر منقص شدن راحتى و عيش خودمان ترسيديمكبه خاطر حفظ كسب و كار و موقعيت حركت ذكرديمكبه خاطر كسترش ضياع و عقار حركت نكرهيم؛ معلوم است ديكر! دمقن امام حسين هم سر راه قرار بگییند؛ همه شهید خواهند شد و از بين خواهند رفت! كمااينكه اميرالمؤمنين علي هالضَّلاهُ والسّلام شهيد شد؛ كمااينكه امام حسين عليهالسّلام شهيد شد. ‎

صفحه 47:
خواص! خواص! طبقهی خواص! عزیزان‌هن! ببینید شما جزو کدام دسته‌اید؟ لگر جزو خواصید - که البته هستید - پس حواستان جمع باشد. عرض ما فقط این است. البته مطلبی که درباره‌ی آن صحبت کردیم» خلاصه‌ای از کل بود. در دو بخش باید روی این مطلب کار شود: یکی بخثی تاریضی قضیه است؛ که لگر یقت داشتم خودم میکردم. متأسفانه برای پرداختن‌به لین مقولات؛ وقتی برایم نمی‌ماندسبه هر صورت؛ علاقه‌مندان کاردان بلید بکردند و نمونه‌هلیی راکه در تاییخ فراوان است؛ بیلبند و ذکر کنند که کجاها خواص بایستی عمل می‌کردند و نکردند؟ اسم لین خواص چیست؛ چه کسانی هستند؟ البته لگر مجال بود و خودم و شما خسته نمی‌شدید, ممکن بود ساعتی در زمینه‌ی همین موضوعات و اشخاصش برایتان صحبت کنم؛ چون در ذهنم هست. بخش دیگری که باید روی آن کار شود؛ تطبیق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان‌عاء بلکه هر زمان. باید معلوم شود که در هر زمان» طبقه‌ی خواص» چگونه بايد عمل كنند تا به وظيفهشان عمل کرده باشند. اين که گفتیم اسیر دنیا نشوند یک کلمه است. چگونه اسبر دنیا نشوند؟ مثالها و مصداق‌هایش چیست؟

صفحه 48:
۴ عزیزان من! حرکت در راه ‎MAS‏ هميشه مخالفینی دارد. ۶ از همین خواصی‌که گفتیم» لگریک نفرشان بخولهد کار خوبی انجام دهد - کاری راکه بلید انجام دهد - ممکن است چهار نفر دیگر از خود خواص پیدا شوند و بگویند آقا؛ مگر تو بیکاری؟! مگر دیوانه‌ای؟! مگر زن و بچه نداری؟! چرا دنبال چنین کارها می‌روی؟! کمااین که در دوره‌ی مبارزه هم می‌گفتند. ۶ لما نیک نفر بلید بایستد. یکی از لوازم مجاهدت خواصی, لین است که بلید در مقلبل حرفها و ملامتها ایستاد. تخطنه می کنندسبد میگویند, تهمت می‌زنند؛ مسأله‌ای نیست. خدا را شکر می‌کنيم که ما انتخابات بسیار خوبی داشتیم. آحاد مردم شرکت کردند و الحمدلله نمایندگان خوبی انتخاب شدند. دولت» وزارت کشور» رئیس جمهور» شورای نگهبان؛ همه و همه الحمدللّه فعالیت کردند و انتخاباتبه لین خوبی انجام گرفت. حالا چهار نفر بسیجی در گوشه و کنار کشور - در تهران‌با فلان شهر - دو کلمه حرف زدملند؛ سر و صدا بلند می‌شود که آقاء سپاه وارد انتخابات شد! آقاء فلان شد! این حرفها جیست؟! کو؟! چه وقت؟!

صفحه 49:
خوب؛ همین‌طور است دیگراتا بخواهید اقدلمی کنید» حرکتی کنید» دشمن هست. دشمنهای جوراجور هستند. بعضی دوستند» دشمن هم نیستند» از جبهمی خودی هستند؛ منتها نمی‌فهمند و تشخیص نمی‌دهند. لذا مورد سوّال قرار می‌دهند. البته همان‌طور که امام فرمودند» سپاه» ارتش و نیروهای مسّح نباید در سیاست دخالت کنند. لما معنای فرمودهی امام لین نیست که نیروی عظیم بسیج» حق ندارد در قضیدی عظیمی مثل انتخابات» حرکت شایسته و مناسبی انجام دهد. جرا مسائل را با هم مخلوط می‌کنند؟! آحاد سپاه هم مثل بقیدی مردم؛ در همه کار بلید خردمندلنه عمل کنند. البته وارد نشدن در سیاست به همان معنلیی که امام فرمودذ = به قو ت خودش بلقی است. لین طور نیست‌که حالا کسی خیال کند؛ سیاست عوض شد. یعنی امام در زمان خود فرمودند وارد سیاست

صفحه 50:
غرض لین لست که خر حرکتی شما انجام دهید با خواص در حر بخشی انجام دهند - حرکت اخیره البته نسبتبه کارهای بزرگ و عظیمی که ممکن است در آینده پیش ‎gol ALT‏ کوچکی است - کسانی هستند که بگویند چرا؟ و اشکال کنند. خدا را شکر می‌کنیم که امروز کشور ماء کشور مجاهدت فی سبیل الّه است» کشور جهاد است» کشور ایثار است و کشور ارزشهاست. مسژولین کشور؛ بزرگان کشور؛ علمای آعلام» گویندگان؛ مبلفین و حتّی در بخشهای زیادی دانشگاهها و جاهای دیگرء در خدمت اسلام» در خدمت انقلاب و در خدمت ارزشها حرکت می‌کنند. فيروهاى مسح هم كه معلوم استء مظهر ارزش‌هایند. سپاه و لین سوابق روشن و چنین لشکرهلیی که وضعشان معلوم لست. چقدر اینها زحمت کشیدند و چقدر ارزش آخریدند! الان‌هم باید دنبال ارزشها باشند. آنچه گفتیم؛ اجمللی بود از مسأله‌ای که بنا شدبه مناسبت ایام محرّم عرض کنیم. البته آنچه عرض کردیم خیلی مختصر بود. اگرچه» زمان» قدرى زياد شد. میتبسبه‌عا سفارش میکنند سخنرانيهايتان را كوتاه كنيد؛ براى اينكه خسته نشويد. حقيقتش لين است كه بنده مصلحت مىدانم خودم را خسته نکنم» تا بعد بتوانم کارهای دیگر را انجام دهم. اما وقتی انسان در جمعی مثل جمع شما می‌نشیندهاساع زبانپیدا میکند و احساس خستگی نمی‌کند.

صفحه 51:
> امیدواییم خدایند هممی شما را میقق بدارد. خدایند روح امام رلبا انبیا و اولبا؛ محشور فرماید. خدایند لین راه روشن راکه در پیش بای ملت ایران گذاشته شده است‌سبه توفیق خود» راه هميشكى اين ملت قرار دهد. > خدایند ها را در خدمت انقلاب» در خدمت اسلام و در خدمت ارزشهای اسلامی زنده بدارد و در همین راه‌عا را بمیراند. پروردگارا! مرک‌ها را به شهادت در راه خودت قرار ow ۴ درجات شهیدان ما را روزبه‌روز عالیتر فرماء ۴ جانبازان ما را از قبل خود» اجر وافر عنایت فرما؛ به آنها سلامتی کامل عنایت فرماء

صفحه 52:
پروردگارا! کسانی که در لین راه زحمتی کشیدند» مذتها در اسارت بودند» آزاد شدنسیا هنوز آزاد نشدهلندسیا مفقود الحسد هستنده مفقودالاثر هستند» از آنها کسی خبر ندارد؛ اجر هممی آنها را در اعلا دوایین خود بنوسی‌سبه خانواده‌های آنها اجر بده و صبر عنایت کن. مفقودان و اسرا را زودتر رها و آزاد فرماء امور مسلمانان را اصلاح فرما. حاجات مسلمانان را بر آورده فرماء کشورهای اسلامی را از چنگال اجلنب و از چنگال امریکا نجات بده. رسای کشورهای اسلامی را از خواب غفلت بیدار کن و از منجلاب شهوات بیرون بکش. بروردكارالبه محمد و لل محمّدء امريكا و بقيمى ايادى و اقطاب استكبار را كن جنان كه شایسته‌ی اقتدار و عزّت خود توست؛ منکوب و مقهور فرما. لذّت قهر و غلبه بر آنها را به ملت ایران بچشان. همچنان که شوروی را متلاشی کردی, بقیه‌ی اقطاب استکبار را هم متلاشی فرماء پروردگارا! کسانی راکه در لین راه زندگی کردند و در لین رامبه لقایتو پیوستند» مشمول رحمت و برکات خودت قرار بده. کارها و تلاشهایی را که میشود» به لطف و کرمت قبول فرماء والشلام علیکم و رحمفاللّه و بر کاته

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
24,000 تومان