صفحه 1:
©
© © © © ©
ee
© © © © ©
۰
صفحه 2:
ملک الشعرای بهار
۳ a
ملك الشعرا يهار ور سال
۶ شمسی در مشهر به ریا
آمر و نزر پررش, شعر و فنون
ارب را آموفت. او شاعرء
a 5
تويسنئره و سياستمرار بود. يلى
از آثار مهم او «سبك شناسى»
است. وكتاب تاريخ امزاب
سياسى از ريكر آثار او است.
صفحه 3:
شعر کل و کل قالب شعوی:مسمّط
شبی در محفلی با آه و سوزی
شنیدستم که مرد پاره دوزی
جنين مى كفت با بير عجوزى
«كلى خوشبوى در حمام روزى
رسيد از دست محبوبى به دستم»
كرفتم آن كل و كردم خميرى خميرى نرم و نيكو جون حريرى
معطر بود و خوب و دلپذیری «بدو كفتم كه مشكى يا عبيرى
که از بوی دلاویز تو مستم»
همه گل های عالم آزمودم
ندیدم چون تو و عبرت نمودم
جو كل بشنيد اين كفت و شنودم «بگفتا من گلی ناچیز بودم
وليكن مدتى با كل نشستم»
كل اندر زير يا گسترده پر کرد مرا يا نقيت مقتتتخز بكزة
جو عمرم مدتى با كل كذر كرد «كمال همنشين در من آثر كرد
وكرنه من همان خاكم كه هستم»
صفحه 4:
بند ۱
شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد باره دوزی
مجلس شنيده ام پینه دوز
جنين مى كفت با يير عجوزى «كلى خوشبوى در حمام روزى
تر کیب وصفی |عجوزی : پیرزن ت ركيب وصفى
رسيد از دست محيوبى به دستم»
5
دوست داشتنى
صفحه 5:
معنی
شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پاره دوزی
جنين مى كفت با بير عجوزى «گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم»
شنیده ام که شبی در مجلسی.مرد پینه دوزی با آه و ناله به پیرزنی می
وق و gee NS care Sep lade یو واف هد كاه
صفحه 6:
دستور ادبی
بند۲
گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیک چون حریری
نوعی پارچه ابریشمی
معطر بود و خوب و دلپذیری «بدو كفتم كه مشكى يا عبيرى
خوشبو ماده خوشبو و سیاهرنگی که در ناف آهوی تولید میشود. عطر
که از بوی دلاویز تو مستم»
مطلوب
صفحه 7:
آرایه ادبی
بند۲
گرفتم آن گل و کردم خمیری . خمیری نرم و نيك چون حریری
تشبيه
معطر بود و خوب و دلپذیری «بدو كفتم كه مشكى يا عبیری
مراعات نظیر
که از بوی دلاویز تو مستم»
صفحه 8:
Voss
گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیک چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری «بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم»
آن گل را گرفتم و با آب خمیرش کردم خمیری به دست آمد که مانند
پارچه ابریشمی» نرم و لطیف بود. به او گفتم: تو مشک هستی یا عبیری که
من از بوی خوب و پسندیده توه مست هستم.
صفحه 9:
ستور ادبی و آرایه ادبی
بند۳
5 برس
همه گل های عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
تم تعجب کردم
مفعول متمم
8 فتا من ناجيز بود
جو كل بشنيد اين كفت و شنودم «بگفتا من كلى ناجيز بودم
ت ركيب وصفى
۱ وليكن مدتى با كل نشستم»
صفحه 10:
بند ۳
همه گل های lle آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
جو كل بشنيد اين كفت و شنودم «بگفتا من گلی ناچیز بودم
وليكن مدتى با كل نشستم»
من تمام كل هاى دنيا را استفاده كردم اما جاى تعجب است هيج كدام
مانند تو خوشبو نبودنددوقتی گل »اين سخنان مرا شنید کف كفت: من كلى
ناچیز بودم و بی ارزشاما زمانی با گل همنشین شدم.
صفحه 11:
بند۴
گل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گل گذر کرد . «کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم»
Lai ORE py ese WY AW Ls SF
شوم ؛ وقتی » زمانی را با گل همنشین شدم و زندگی کردم »کمال و خوبی گل در
.من اثر کرد و من خوشبو شدم وگرنه همان خاک بی ارزش . باقی ماندم
صفحه 12:
7 پایان
با سپاس از نگاه های گرمتان که ما را همراهی کردید.