سایرتحقیق و پژوهش

شهید ابراهیم هادی

10 صفحه
478 بازدید
25 بهمن 1400

صفحه 1:

صفحه 2:

صفحه 3:
ابراهيم دراول ارديبهشت سال ‎1١”‏ در شهس تههران درمحله شهيد .سعيدى حوالى ميدان خراسان به دنيا آمد ‎DYe Tee) ae)‏ ا ل لا ل ا ۳ .محمد حسين به او علافه حاصی داشت نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که 1

صفحه 4:
دوران دبستان را به مدرسه طالقانى رفت 9 .مدارس ابوريحان وكريم خان ءسال ۱۳۵۵ توانست به ا دييلم 1 2 از همان سال های پایانی دبیم‌ستان مطالعات غیس درسی رانین شروع د او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشفول بود. زَلاب در سازمان تربيت بدنى و بعد از آن به آموزش يم ورش ‎Geen‏ ا ا ا ل 0

صفحه 5:
اهل ورزش بود.با ورزش يهلوانى يعنى ورزش باستانى شروع ‎5S‏ .در والیبال و کشتی بی نظیس بود ا ل ا 0 ‎Pero SYP Peay PES es‏ نلک کشیده بازی دراز و گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب .مشاهده کرد اودر اين مناطق هنوز در آذهان ياران قديمى جنك تداعى ‎iG ۰.‏ كند

صفحه 6:
دروالفج متدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل وحنظله ۱ اما تسلیم نشدند. سر‌انجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به ‎xy ar=‏ ا 0 ‎Tere CCR SENET tC Seen Pee Sis) peo‏ 19 ‎eee Sowa Ter enews Sele abi S|‏ .وغییردر فکه مانده تا خورشیدی باشد بای راهیان نور Fas

صفحه 7:
هم که ‎ASL‏ نوبت ‎ae:‏ ازاين سردار ‎Sas:‏ است

صفحه 8:
عصر یک‌روز وقتی‌خواهر وشوهر خواهر ابراهیم بم* منزلشانآمدم بودند هنوز دقایقین گذشته بود که از داخل کوچه سرو صدلیی‌شنیده می‌شد.ابراهيیم سریع از پنجرم برداشته ودر حا تراتسا مب ۱ ۰ ۱۲۰ دزد دوید و هنوز چند قدمی‌نرفته بود که یکیاز ب چم محل ها گدعبه موتور زد و دزد با موتور بم زمین‌خورد.تکم آ[هتووسيتشرا بريد و خونجاركشد. ابراهیم نگاهییم جهره پراز ترس‌و دلهرم دزد انداختو بعد موتور را بلند کرد و كت سوار شو! فورعدزد را بع درمانگام برد و دسمدزد را یانسمان‌کرد. شببا هم به مسجد وفتند و بعد از نماز ابراهیم کلیب | اون‌دزد صحبت‌کرد و فهمید که آدم

صفحه 9:
مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم , تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن؛,شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود» کاملاً مشخص بود ورزشکاری .ابراهیم با يدن این حرفها یک لحظه جاخورد. انگار توقع چنین حرفی زا ددا و لد لوي فكو ركه راهم از آن روز به بعد بيراهن بلند و شلوار كشاد مى يوشيد و هيج وقت هم ساك ورزشى همراه نمی آورد و لباس هايش رو داخل كيسه بلاستيكى مى ریخت.هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو ديكه جه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می اثیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم 6 رت را ارب ‎ee [See‏ هه جر ای سس ارای. 8 ابر هی ۱

صفحه 10:

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
10,000 تومان