علوم انسانی و علوم اجتماعیالهیات، دین و معنویت

تفسیر قرآن خطبه سوم نهج البلاغه

این خطبه از مهمترین خطبه هاى نهج البلاغه است و چون مسائل مربوط به خلافت بعد از رسول خدا (ص) را بى پرده شرح مى دهد براى گروهى جنجال برانگیز شده است. نکته هایى در این خطبه وجود دارد که در هیچ یک از خطبه هاى نهج البلاغه نیست و در عین کوتاهى، یک دوره تاریخ اسلام مربوط به عصر خلفاى نخستین در آن خلاصه شده است. تحلیلهاى دقیق و جالبى دارد که براى صاحب نظران، بسیار قابل مطالعه است و نکاتى در آن دیده مى شود که در هیچ جاى دیگر دیده نخواهد شد. قبل از ورود در شرح و تفسیر این خطبه اشاره به چند نکته لازم به نظر مى رسد: ۱- نام خطبه: نام این خطبه از جمله آخر آن گرفته شده است که امام (ع) در پاسخ تقاضاى «ابن عباس» براى ادامه خطبه، به او فرمود: «تلک شقشقه هدرت ثمّ قرّت» که معادل آن در فارسى چنین است: «این شعله آتشى بود که از دل زبانه کشید و فرو نشست» و به این ترتیب درخواست «ابن عباس» را براى ادامه سخن رد کرد، چون حال و هوایى که امام (ع) را براى بیان آن سخنان آتشین و حسّاس آماده کرده بود تغییر یافت، زیرا کسى از میان جمعیّت برخاست و نامه اى به دست حضرت داد و فکر امام (ع) را به مسائل دیگرى متوجّه ساخت

ppt.ir

20 صفحه
753 بازدید
20 شهریور 1401

برچسب‌ها

صفحه 1:

صفحه 2:
دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهین شهر :موضوع تفسیر قرآن گردآورنده تابستان 1399

صفحه 3:
خطبه در يك نگاه: این خطبه از مهمترین خطبه های نهج البلاغه است و چون مسائل مربوط به خلافت بعد از رسول خدا (ص) را بی پرده شرح می دهد برای گروهی جنجال برانگیز شده است. نکته هایی در اين خطبه وجود دارد كه در هيج يك از خطبه های نهج البلاغه نیست و در عین کوتاهی, يك دوره تاریخ اسلام مربوط به ‎pas‏ خلفای نخستین در آن خلاصه شده است. تحلیلهای دقیق و جالبی دارد که برای صاحب نظران, ‏بسیار قابل مطالعه است و نکاتی در آن دیده می شود که در هيج جای دیگر دیده نخواهد شد. ‏قبل از ورود در شرح و تفسیر این خطبه اشاره به چند نکته لازم به نظر می رسد: ‏1- نام خطبه: نام اين خظبة از جمله آخز آن گرفته شده أنست كه امام (ع) در باسح تقاضاق «اين ‏عباس» براى ادامه خطبه, به او فرمود: «تلك شقشقة هدرت ثم قرّت» كه معادل آن در فارسى ‏جنين است: «اين شعله آنشى بود كه از دل زبانه كشيد و فرو نشست» و به اين ترتيب درخواست ‏«ابن عباس» را برای ادامه سخن رد کرد. جون حال و هوابى كه امام () را برای بیان آن سخنان ‏آنشين و حشاس آماده كرده بود تغيبر يافت, زيرا کسی از میان جمعیّت برخاست و نامه ای به دست ‏حضرت داد و فکر امام (ع) را به مسائل دیگری متوجّه ساخت. ‏2 - زمان صدور: در مورد زمان صدور اين خطبه در میان شارحان نهج البلاغه گفتگوست, بعضی مانند خویی» معتقدند: از ای خطبه و همچنین | اد و طرق آن استفاده می شود كه اين ‏سخنان را در اواخر عمر شریفش بعد از ماجرای جنگ «جمل و صلین و تهروان» کار با «ناكلين و ‏قاسطین و مارقین» ایراد فرموده و انصافا محتوای خطبه نیز این نظر را تأیید می کند. ‏3- مكان ايراد خطبه: جمعى از شارحان نهج البلاغه از ذكر مكان صدور خطبه خاموشند ولي ب بعضی ‏معتقدند كه امام (ع) آن را بر فراز منبر «مسجد كوفه» ايراد فرموده و «ابن عباس» مى ‏اما (ع) ان زادر «رحبة» ایزاد فزمود و این دز موفتی يود كه يكن ار مسا خلافت به ميان ند ‏«طوفانی در قلب مبارك امام (ع) برخاست و اين سخنان را ایراد فرمود ‎

صفحه 4:
سند خطبه: در مورد سند خطبه نیز ؟ فتگوستب عضیگ فته اند: لین‌خطبه از -4 خطبه هاجمتواتر اسنو بعضیبه عکس گفته اند لی‌خطبه از علی(ع) نیسنو او هرگز از مسأّه خلافتشکاینة کرده, بلکه ساخته و پرداخته «سییّد رضی ممب‌اشد. شارح معروف «لبن‌میثم بحرلنی می‌گوید: لیندو ادعا هر دو باطلو در طریق‌افراط و تفریط است‌سند خطبه به حدّ تولتر نرسیده و از طرفیلینادعا كه از سخنان «سیّد رضی استتیز بمپایه استو جقلین‌استکه از علی(ع) صادر شده اسبك اشکال راشیدر سند لین‌خطبه, به خاطر لینن پسنکه ضعفو فتورعدر آنرله دارد ويا با ساير خطبه هاونهج الللاغه از نظر ارزشمتفاوتمىياشد. بلکه به عکس جنانكه خواهد آمد لينخطبه دار!واسناد متعدّدواسيكه در بعضواز خطبه هاىوبعضى نهج لللاغه لین‌همه لسناد وجود ندارد. تنها چیزیکه سپباشکا ل_راشودر باره خطبه شده اسللین‌استکه با پیشداویبها و ذهششگروهاز افراد سازگار نیست‌آنها سه جاعلین‌که پیشداورعو ذهشخود را با آن‌اصلاح کنند به ف کر مخدوشک ردن‌اسناد خطبه افتاده اند تا مبادا به ذهشّآنها لطمه لعوارد شود. به هر حا.لاز جمله اسنادعکه غیر از نهج اللاغه براعلین‌خطبه ذکر شده, اسناد زیر است اأت «لبن‌جوزی در کتاب«تذکرة | اخواص می‌گوید: لین‌خطبه را امام (ع) در ياسخ کسی‌ایراد فرمود که هنگامی‌که امام (ع) به منبر رقته بود از آن‌حضرتپ رسید: «ما الاعلبطا بكا ال چه چیز سببشد که تا لینزمان‌زمام خلافتوا به دست نگیرع؟ لین‌سخنن شان‌می‌دهد که «لبن‌جوزی طریق‌دیگریب راعلین‌خطبه در اختیار ‎hens od‏ سوا-للین‌جوان‌در نهج الللاغه مطرح نیسحتما «لبن‌جوزی از طریق فته است

صفحه 5:
ب- شارح معروف «ابن میثم بحرانی» می گوید: این خطبه را در دو کتاب یافتم که تاریخ تألیف آنهاء قبل از تولد «سیّد رضی»- ره- بوده است: نخست در کتاب «الانصاف» نوشته «ابو جعفر ابن قبّه» شاگرد «کعبی», که یکی از بزرگان «معتزله» است که وفات او قبل از تولّد «سید رضی» است. دیگر اين که نسخه ای از آن را یافتم که بر آن. خط «ابو الحسن على بن محمد بن فرات» وزیر «المقتدر باللّه» بود و اين. شصت و چند سال قبل از تولد سیّد رضی بوده است. سپس می افزاید: «بیشترین گمان من اين است که آن نسخه مدّتی قبل از تولّد ابن قرات نوشته شده بوده است». «ابن ابی الحدید» نیز می گوید: استادم «واسطی» در سال 603 از استادش «ابن خشَاب» چنین نقل کرد که او در جواب اين سژال که آیا اين خطبه مجعول است؟ گفت: نه به خدا سوگند! من می دانم که کلام امام (ع) است همان گونه که می دانم اسم تو «مصدق بن شبیب واسطی» است. من ادامه دادم و گفتم: بسیاری از مردم می گویند اين از سخنان «سیّد رضی» است. او در پاسخ گفت: «سیّد رضی و غير سيّد رضى كجاء و اين بيان و اين اسلوب ويزه كجا؟! ما رساله هاى سيّد رضى را ديده ايم و روش و طريقه و فن او را در نثر شناخته ایم. هیچ شباهتی با اين خطبه ندارد» سپس افزود: «به خدا سوگند من این خطبه را در کتابهایی یافته ام که دویست سال قبل از تولد «سیّد رضی» تصنیف شده است. من این خطبه را با خطوطی دیده ام که آنها را مى شناسم و می دانم خط کدام يك از علما و اهل ادب است پیش از آن که پدر رضی .«متولّد شود

صفحه 6:
سپس «ابن ابی الحدید» می گوید: من نیز خودم قسمت مهم اين خطبه را در نوشته های استاد د ‎eal op‏ بلخی» که از علمای بزرگ «معتزله» بود یافته ام و او معاصر «المقتدر باللّه» بود که مدّت زیادی قبل از تولد «سیّد رضی» می زیسته است و نیز بسیاری از آن را در کتاب «ابن قبّه» (که از متکلمان امامیّه است) به نام «الانصاف» یافتم و او از شاگردان «ابو القاسم بلخی» است و قبل از «سیّد رضی» می زیسته است. مرحوم علامه امینی در الغدیر, جلد 7, صفحه 82 به بعد, این خطبه را از 28 کتاب, آدرس داده است. محتوای خطبه: همان گونه که قبلا نیز اشاره شد این خطبه در تمام فرازهایش از مسأله خلافت بعد از پیامبر اسلام (ص) سخن می گوید و مشکلاتی را که در دوران خلفا به وجود آمد در عبارات کوتاه و پر معنی و بسیار داغ و مر شرح می دهد و با صراحت, این حقیقت را بیان مي کند که بعد از رسول خدا (ص) او, از همه شایسته تر برای این مقام بود و شدیدا تأسف می خورد که چرا خلافت از محور اصلی تغییر داده شد. در پایان خطبه, داستان پیعت مردم را با خودش شرح می دهد و اهداف پذیرش بیعت را در .جمله های بسیار زیبا و الهام بخش بیان می قرماید

صفحه 7:
:تحلیلی مهم پیرامون مسأله خلافت اين خطبه به طوفانهاى سخت و سنگینی اشاره می کند که بعد از رسول خدا(صلی الله عليه وآله) برای تغییر محور خلافت انجام شد و شایسته ترین فرد را با تکیه بر دلیل و منطق برای جانشینی پیامپر(صلی الله علیه وآله) نشان می دهد و سپس به مشکلات عظیمی که به خاطر تخلف از اين امر و از نصّ صريح بيامبر(صلى الله .علیه وآله) در امر خلافت برای مسلمین پدید آمد اشاره می قرماید نخست شکایت خود را از نخستین مرحله خلافت بیان می دارد و می فرماید: «به خدا سوگند او پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب مي دانست موقعیّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسیاست! (کم بدون آن هرگز گردش نمی کند)» (آما والله لد تققصها(1) فلان و اه لعلَمْ آن ‎oe bad Das le las‏ .الرّحا(2)) بدون اشكال مرجع صمير «تققّصها» خلافت است وو تعبير به «قميص» (بيزاهن) شايد اشاره به اين نكته باشد که او از مسأله خلافت به عنوان پیراهنی برای پوشش و زینت خود بهره گرفت در حالی که اين آسیاب عظیم, نیاز به محور نیرومندی دارد که نظام آن را در حرکت شدیدش حفظ کند و از انحراف باز دارد و در نوسانات و بحرانها, حافظ آن باشد و به نفع اسلام و مسلمین بچرخد. آری خلافت پیراهن نیست: سنگ آسیای گردنده جامعه است: خلاقت نیاز به محور دارد, نه اين که کسی .او را بر تن کند و پوشش خود قرار دهد سپس دلیل روشنی برای اين معنا ذکر می کند که به هیچ وجه قابل انکار نیست, می فرماید: «سیلهای خروشان و چشمه های (علم و فضیلت) از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاري است و مرغ (دور پرواز انیپشه) به قله (وجود) من نمی رسد» ‎BI 8.52 Vg etal Sit (3) 325)‏ الطير)

صفحه 8:
به «يَنْحَدِرٌُ:ْ فرود مى ريزد و يايين مى آيد», (وَلا یژقی: بالا نمی رود» که در دو جهت مختلف و در آبر هم قرار گرفته:بیانگر تکته. لطیف:و ظریفی است و آن این که:وجود امامبه كوه عظیمی تشبیه ه: که دارای قلّه بسیار مرتفعی است و طبیعت این گوته کوه ها و قلّه ها این است که نژولات آسمانی را در خود جای می دهد و سپس به صورت مستمر به روی زمینهای گسترده و دشت ها جاری ها و گياهان و درختان را بارور می کتد و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی, نمی تواند gi ‏همان چبزی اسب كه در قزآن مجيد دزياره نقيش كوه ها در آرامش و آ,ادع‎ as el ‏شا لک تهتژون: خداوند در زمین, کوه هلى‎ 5 Lgl 3 2 ‏«و آلقی فی الارض تواسیت‎ : ‏یماد کرد‎ (Gl dws) cides oat ‏محکم و ثابتى افكند تا اصطراب و لرزش ترا نیت و‎ ‏و راه هایی در آن قرار داد تا هدایت شوید».(4)‎ آری اگر شبکه کوه های عظیم نبودند فشار درونی زمین از یکسو و تأثیر جاذبه ماه و خورشید و جزر و مد پوسته زمین از سوی دیگر و فشار وزش طوفانها از سوی سوّم. آرامش را از انسانها می گرفت و آبهایی که از آسمان نازل می شد به صورت سپلاب عظیمی به دریاها می ریخت و ذخیزه آبی به صورت .نهر و چشمه وجود نداشت وجود آمام آگاه و بیدار و نیرومند و معصوم برای هر ائّت. مایه آرامش و انواع برکات است. در ضمن, / اين تعبیر نشان می دهد که هیچ کس را ارای دستیابی به افکار بلند امام(علیه السلام) و اوج معرفت و / کنه شخصیّت آن حضرت نیست و به اسرار وجود او 52 پیامبر آکرم(صلی ‎alll‏ علیه وأله) که استاد بزرگ \ .آن حضرت بود و امامان معصوم, پی نمی برد هز کین از بازان و اضحاب ورپیزوانسش بهانداره مان وچید ‎ssa ois Suusieelill yal yl iad‏ كيرد پی آن که کرانه ها و ژرفای آن بر کسی روشن باشد.(5) ین نکته نیز قابل توچّه است که برای گردش سنگ آسیاب از وجود نهرها استفاده می شود و اين نهرها از کوه های عظیم سرچشمه می گیرد. به علاوه سنگهای آسیاب را از کوه ها جدا می کنند و ممکن تعبیر فوق, اشاره ای به همه اين معانی باشد: یعنی هم محورم و هم سنگ آسیابم و هم نیروی رک آن, که چیزی جز علم و دانش سرشار نیست

صفحه 9:
مچنین همان طور که اشاره شد. بايد توجّه داشت كه قلّه های کوه ها برکات آسمانی را به صورت برفها در خود جای می دهند و سپس به صورت تدریجی به زمين های تشنه می فرستند و اين می تواند اشاره ای به قرب وجود علی(علیه السلام) نسبت به سرچشمه وحی و بهره گیری از دریای بی کران .وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد بعضی از شارحان تعبیر به «سیل» در جمله بالا را اشاره به علم و دانش بیکران علی(علیه السلام اد بيت اند كه ييامبر اسلام(صلى الله عليه ‎(aly‏ 39 حدیث معروف: «آتا مد عَلِنَ باها»(6) يه آن اشاره فرموده است و نیز 50 ‎Beit ab aed pauls‏ لو 2 ماؤكم غقرا قن انیم بماء قعین: بگو به من خبر دهید اگزآبهای شفا دز زمین فرو رود چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد»,(7) از آمام «علی بن موسی الرضا»(علیه السلام) می خوانیم که: «ماء معین» را به علم امام تفسیر فرمودند.(8) :در اين جا چند سوال کوتاه پیش می

صفحه 10:
خست اين که ممکن است گفته شود: چرا علی(علیه السلام) در این جا از خویشتن تعریف .کرده, در حالی که تعریف از خویش نکوهیده است )25.55 ‎(qad eyelid Spall‏ ولی باید توچّه داشت که میان خودستایی و معژفی کردن, فرق بسیار است. گاه مردم از شخصیّت کسی بی خبرند و بر اثر نآآگاهی نمی توانند استفاده کافی از او کنند: در اين جا معرفی کردن چه از سوی خود و چه از سوی دیگران نه تنها عیب نیست بلکه عین صواب و طریق نجات است و همانند معّفی هایی است که یک طبیب در بالای نسخه خود در مورد تخضْص های طبّیش می کند که تنها, فایده راهنمایی مردم برای حلّ مشکلاتشان .دارد نه جنبه خودستایی ‎So‏ این كه, ‎gaat» alee‏ عَتّى الشَيْلُ, ولا تزقى إِلَنَ ‎«bil‏ یک اعاست, دلیلش ‏چیست؟ ‏پاسخ این سوال از پاسخ سوال اوّل روشن تر است: زیرا هر کس کم ترین ارتباطی با ‏تاريخ اسلام و مسلمين دارد. مقام بی نظیر امیرمومنان علی(عليه السلام] را درعلم و ‏دانش من داند ریرا علامه بز احادیت فراقاتی که از پیعسز آکرم(صلی الله علبه والدادر ‏زمينه علم وسيع على (عليه السلام) نقل شده و علاوه بر آن که همه علوم اسلامی طبق ‏تصریح جمعى از دانشمندان اسلامى از وجود او سرجشمه كرفته و او بنيانكذار اين علوم | ‏محسوب می شود(9) و علاوه بر اين که در تمام دوران خلفا هر زمان مشکل مهمّی در ۱ ‏مستائل مقتلف اسلامی پیش می آمد و همه از حل أن عاجز مى ماندند. به غلی(علله ۱ ‏السلام) پناه مي برند و حلّ نهایی را از او می خواستند. تنها مطالعهت خطبه ها و نامه ها 1 ‏و كلمات قصار أن حضرت در نهج البلاغه براى بى بردن به اين حقيقت كافى است. هر 1 ‏أنسان متصفى - چه مسلمان و جه غير مسلمان - نهج البلاغه را به دقّت مطالعه كند در ‏ابر عظمت علهی آن حضرت سر تعظیم فرود می آورد و مفهوم: «يَنْحَدِرٌ عَنّى السَيْلٌء ۱ ‎| one aa eer dee Oe a Bl all cas 0 ‎ ‎love‏ انتنتاها فد ومووم قمن ره عم كن او ‎lb‏ و شكال می نود

صفحه 11:
سقم این که:چگونه آن حضرب از حواذئن که:بعد:از زسول:خدا(صلن الله:غلیه:واله) در امر خلافت واقع شد شکایت می کند. آیا با مقام صبر و تسلیم و رضا منافات ندارد؟ پاسخ این سوال نیز پیچیده نیست. ضبر و تسلیم و رضا مطلبی است و بیان حقایق يراق ثبت در تاریخ و آگاهی حاضران و آیندگان, مطلبی دیگر که نه تنها مانعی ندارد, بلکه گاهی از اوجب واجبات است و مسائل مربوط به خلافت درست از همین نمونه است. در حقیقت مصالح مردم و جامعه اسلامی و نسلهای آینده ایجاب می کرده که امام(علیه .السلام) اين حقایق را بیان کند تا به دست فراموشی سپرده نشود سپس می فرماید: «(هنگامی که دیدم او پیشدستی کرد و خلافت را در بر گرفت) من در برابر آن پرده ای اقکندم و پهلو از آن تهی کردم (و خود را کنار کشیدم)» (فَسَدَلْث(10) .دوتها تؤباء و طؤيث عَنّْها كشّحا(11)) اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) هنكامى كه خود را در برابر اين جریان دید, آماده دركيرى نشد و به دلايلى كه در ذيل به آن اشاره مى شود بزركوارانه از آن چشم پوشید و زاهدانه از آن کناره گیری کرد. ولی از سوی دیگر اين فکر دائماً روح او را آزاز:می:داد که در بزابر اين انحراف: بزرگ چه باید اتجام دهد و مسئولیّت الهی خویش را چگونه پیاده کند؟ به همین دليل اضافه مى كند: «بيوسته در اين انديشه بودم كه ‎UT‏ با دست بريده (و باور به مخالفان) حمله کنم یا بر اين تاریکی کور, صبر نمايم؟» (وَطَفِقُتْ ان آضُول بید جداء(12) آو ابر عَلی طِحْیه(13) عَشباء)

صفحه 12:
امام(علیه السلام) با اين جمله, اين حقیقت را روشن می سازد که من هرگز مسئولیّت خودم را در برابر امّت و وظیفه ای که خدا و پیامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نکرده, ولی چه کنم که در میان دو محذور, گرفتار بودم: محذور اقل اين كه قيام كنم و با مخالفان, درگیر شوم در حالی که از یکسو, یار و یاور کافی نداشتم و از سوی دیگر اين فیام-موجب شکاف در میان مسلمین می شد و فرصت به دست: متافقان و دشمناتی من داد که در انتظار چنین شرایطی بودند. محذور دوم اين که در آن محیط تاریک و ظلمانی en ‏تعبير به «طَحْيّة عَمْياءَ» با توجّه به اين كه «طخيه» خود به معناى ظلمت و تاريكى است.‎ ‏اشاره به اين است كه كاهى ظلمتها شديد نيست و از خلال آن مى توان شبحى مشاهده‎ ‏طلمت كوريفر با ميد‎ sulivaS ‏.كرد #ولى اين*طلهت آن قدن شديد نود‎ سيس توصيف بيشترى از شرايط آن زمان در سه جمله كوتاه و برمعنا ارائه مى دهد و می فرماید: «ظلمت و فتنه ای که بزركسالان را فرسوده و كودكان خردسال را بير و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگی و لقای ‎es 8585) sans eB Je‏ الكبيز. .وَيَشيبُ فيها الصّغيرٌ, و يَكَدَحُ(14) فيها 058 ‎NF il, SS‏ از اين عتارت ‎ae al‏ روشى فق شود كه یک زنج وذرد حمويق تسمه را بحت فيمان راق داده بود. صغيران را يبر مى كرد و پیران را زمین گیر, ولی مومنان رنج مضاعفی داشتند چرا که مشکلات روزافزون جامعه اسلامی و خطراتی که از هر سو آن را تهدید می کرد آنان را در اندوه عمیق و رنج بی پایانی فرو برده بود. همان درد و مصیبتی که با گذشت زمان و در مدّت کوتاهی در عصر «بنی امیّه» خود را نشان داد و بسیاری از زحمات پیامبر .اکرم(صلی الله علیه وآله) و مومنان راستین نخستین را بر باد داد

صفحه 13:
سرانجام. تصمیم گیری خود را در برابر اين «دو راهی» مشکل و خطرناک به اين صورت بیان می فرماید: «سرانجام (بعد از انديشه کافی و در نظر گرفتن تمام چهات) دیدم برباری و ‎wala‏ در ‎(onl‏ به عقل و خرد .نزدیکتر است» (قرَا 3 ابر على هاتا(15) آشجی(26)) 8 كردم (به ند گیرایمیخجه: با آراسف‌خا نطو بلکه) در حللبود که گويیچشم را خاشاکپر کرده و استخوان رله گلویم .را گرفته بود» (قصتانو ف باق ص(17) ا اين تعبیر, ترسیم گویایی از نهایت ناراحتی امام در آن سألهای پر درد ‎we los‏ اشد که نمی توانست چشم به روی حوادث ببندد و نه بگشاید و نیز نمی توانست فریاد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد. «چرا که با چشم خود .مى ديدم ميرائم به غارت مى رود!» (أرى ثرائى تقباً)

صفحه 14:
by aS: ‏چرا لمام(علیه السلام) صبر را ترجیج داد؟1‎ ‏تاریخ به خوبی گواهی می دهد که منافقان و دشمنان اسلام برای رحلت پیامبر(صلی‎ ‏الله علیه واله) دقیقه شماری می کردند و بسیاری از آنها معتقد بودند با رحلت آن‎ ‏حضرت یکپارچگی مسلمانان از میان می رود و شرایط برای یک حرکت ضدٌ انقلایی‎ ‏فراهم می آید و قادر خواهند بود اسلام نویا را در هم بشکنند: در چنین شرایطی اگر‎ ‏علی(علیه السلام) برای گرفتن حق خویش پا به تعبیر دیگر بازگرداندن مسلمانان به‎ ‏اسلام راستین عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) قيام مى کرد با توجّه به تصمیم هایی‎ ‏که برای کنار زدن او از صحنه خلافت از پیش گرفته شده بود. به يقين دركيرى روی‎ ‏می داد و صحنه جامعه اسلامی چنان آشفته می شد که راه برای منافقان و دشمنان,‎ ‏جهت رسیدن به نات سوءشان هموار می گشت: گروه هایی که به نام «اهل رده» بعد‎ ‏از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بلاقاصله در برابر حکومت اسلامی قیام کردند و‎ ‏بر اثر یکیارچگی مردم سرکوب شدند. شاهد و گواه روشتی بر این معناست. در بعضی‎ ‏از تعبیرات كه در تواريخ معروف اسلام آمده. می خوانیم: «لمَا توقی رَشولٌ اللء(صلی‎ ‏الله عليه وآلم) ازتدّتِ العرّبُ و اشْرَابّتِ البَهُودِيّةُ و التَصْرانيهُ و تجم الفاقْ و صاز‎ ‏الْمُسْلِمُونَ کالقتم الْمطيرَة فِى اللَيْلّةِ الشَّاتيَةِ: هنكامى كه بيامبر وفات يافت عرب‎ ‏(جاهلی) بازگشت خود را شروع کرد و بهود و نصارا سر برداشتند و منافقان آشکار‎ و وارد صحنه شدند و مسلمانان همانند رمه بی چوپانی بودند که در یک شب سرد و بارانی زمستان, در بیابان, گرفتار شده اند».(19)

صفحه 15:
اينها همه از یکسو و از سوی دیگر قیام کردن با نداشتن یار و ‎ual‏ پیروزی را بر او مشکل می کرد و شاید اگر قیام مي فرموة بنسیاری از تااگاهان, این قیام را نه برای مضائل مهعٌ .الهی, بلکه به خاطر مسائل شخصی تفسیر می کردند ولی ضایعات و مشکلات فراوانی که از تفییر محور خلافت به وجود آمده بود روز به روز خود را بیشتر تشان می داد و همین ها بود که به صورت خار و خاشاکی به چشم مولا(علیه دالسلام) نم نشیست و همچون استخوانی گلویش زا آزاز هی داد این درسی است برای همه مسلمین در طول تاریخ که هرگاه احقاق حقّ خویش, موجب ضربه ای بر اساس و پایه دین شود باید از آن چشم بپوشند و حفظ اصول را بر همه جيز .مقدّم پشمرند و بر درد و رنجهای ناشی از تضیع حقوق, صبر کنند و دندان بر چگر بفشارند ‎Oak ca‏ مفلا دن یه 29 رنآهده اش کویمی فیمایقا «قتطَرّث ‎Gl gall Ils‏ مُعين إلا آهل تثتى... و اغْصَيْت عَلَى القدی و شرب علی الشجی...: من نگاه کردم و دیدم برای كرفتن اين حق ياورى به جز خاندان خویش ندارم... چشم های پر از خاشاک را فرو بستم و .هن کلوی که كويى استتوان فز آن گیر کرده يوذ جرع حوادث را الوشيدم جرا از خلافتععییز به «ازبه فده اسبگد در عبارآت فوق خواتدیم که آمام(علیه السلام) می فرماید: «من دیدم که میرائم به غارت إمى رود.» در اين جا سؤالى بيش می آید كه جرا از خلافت تعبير به «ميراث» شده است؟ ياسخ اين سؤال با توجّه به اين نکته روشن می شود و آن اين که خلافت یک میراث الهی و معنوی است که از پیامبر(صلی ‎(ally ails alll‏ به جانشینان معصومش می رسد نه یک هرات شحصى: وماأى : حکوفت طاهزی. شبيه اين تعبير در أيات قرأن نيز ديده مى شود آن جا که «زکریا» از خداوند تقاضاى فرزندى مى كند كه «وارث او» و «وارث آل يعقوب» باشد (و بتواند به خوبى از ميراث نبت و بيشوايى خلق ياسدارى كند) «قَهَبٌ لى ‎SU Be‏ رئنی وترث من آلِ يَقَقُوتَ».(20)

صفحه 16:
در حقيقت اين ميراث متعلّق به همه امّت است ولی در اخنیار امام و جانشین پیامبر(صلی الله .عليه وآله)قرار داده شده است 2 در مورد کتب آسمانی می خوانیم: «ثمآوْرئنا الاب الّذینَ اصُطقُنا من عبادنا: سپس کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم.»(21) و از همین نظر در حدیث مشهور تبوى آمده است: «الْعُلَماءٌ ور الالبیاء: دانشمندان وارئان پیامبرانند».(22) شاهد اين سخن تاريخ گویای زندگی علی(علیه السلام) است, او عملا نشان داد که هیچ گونه دلیستگی به مال و مقام ندارد و خلاف را - بدون انجام وظایف الهی ‏ همانند کفش کهنه بی ارزش, یا آب بینی حیوانی می دانست, چگونه ممکن است برای از دست رفتن آن چشمی پرخاشاک و گلویی گرفته, داشته باشد؟ بعضی احتمال داده اند که منظور از اين «میراث غارت شده» , «فدک» باشد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای دخترش «زهرا»(علیها السلام) گذارده بود و از آن جا که مال همسر در حکم مال شوهر است این تعبیر را بیان فرمود:(23) ولی اين احتمال بسیار بعید به نظر می رسد چرا که در تمام اين خطبه, سخن از مسأله خلاقت است و اين جمله نيز ناظر به آن است - امام در گوشه خانه3 هیچ کس نمی تواند ضایعه عظیمی را که بر جهان اسلام از نشستن علی(علیه السلام) در گوشه خانه وارد شد ارزیابی کند. تها در تعد علمی وقتی به نهجالبلاغه نگاه کنیم که بخشی از خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن حضرت را در مدّت کوتاه خلافتش تشکیل می دهد آن هم خلافتی که مملوّ از حوادث و ماجراهای دردناک و جنگهای پی در پی بود. می توانیم حدس بزنیم که اگر آن 25 سال نیز علی(علیه السلام) در میان اقت بود و مردم از چشمه جوشان علم و دانش بی پایان او .بهره می بردند, چه آثار عظیمی برای مسلمانان جهان بلکه برای جامعه بشریّت به یادگار می ماند ولی چه می توان کرد که اين فیض عظیم را از مسلمانان و بشربّت گرفتند و ضایعه بزرگی که .هرگز قابل جبران نيست در تاريخ روی داد جرا امام (عليه للسلام) مسأك خلافنتوا طرح موكند؟4

صفحه 17:
چنین می پندارند که آیا بهتر نبود امام(علیه السلام) اصلا به سراغ مسأله خلاقت که الزتوط يه كذتشته يود نمی رفت و آن را به دستافرانونشی ی بنتیزد.مبادا منت اطلاق ‎sity‏ ‏!در میان مسلمانان گردد؟ نظیر همین سخن, ‎a a aot‏ ری گروهی مطرح است و به مجرد اين که سخن از خلافت پلافصل علی(علیه السلام) به آید می گویند برای حفظ وحدت مسلمین سکوت کنید و این گونه مسائل را به فراموشی بسپارید. ما امروز با دشمنان بزرگی روبه رو هستیم و پرداختن به این مسائل ما را در مبارزه با دشمنان مشترک تضعیف می کند: اصولا این گونه بحثها چه قایده اى فى جوائد داشعه باشد ذر حال که‌پیروان هر یک از تداهت تصميم جود را كرفعه و به زأة مى رسددكه ادامه اين كونه بحثها سرجشمه اتحاد تازه اى .شود :در ياسخ اين سؤال لازم است دو نكته را يادآور شويم ‎all‏ - واقعیُتهای موجود هرگز نمی تواند را به فراموشی بسپارد. اين یک حقيقت است كه علاوة بر تاكيد شخص پیاقیر(شلی الله‌علیه والد) پر علافت علی(غلیه السلاش ماسگی اهاز هر نظر برای این امر بیشتر بود: حال چه حوادئی واقع شد که اين مسأله دگرگون کشت مطلبی ‏.جداگانه است بنابراين على ( عليه السلام ) که همه جا ظزقداز حعیعت بودو با واقعکیای جوجود که هماهنگبا ‏نبود ستیز داشت حق دارد که حقایق مربوط به خلافت را بعد از رسول خدا بازگو کند تا مخكقان بعد.ان قرتها يا هزاران سال بتوانند متصفانة قضاوت كتند و اكر كشانى بخواهند از وضع 1 موجود صرف نظر كرده و به حقايق بينديشند قادر بر اين امر باشند و راه مستقيم را در يرتو 4 .تحقيق خود بيدا كنند 1 به هر حال هركز نمى توان كسى را از بيان حقيقت بازداشت و به فرض كه بتوانيم, حقٌّ اری را نداریم زیرا ضایعه بزرگی محسوب می شود چرا که هميشه واقعیْتهای موجود با حقایق | ‎ ‎ ‎ ‏ق نمی کند و گاه فاصله زیادی با آن دارد, آنچه هست هميشه به معنای آنچه باید باشد د ‎cor ores al‏ کید ما ناندیه وال رم اه که نایدا رد

صفحه 18:
بیت(علیهم السلام) می گویند. یا جزء فروع دین, هر چه هست مسأله ای است که از نظر دینی سرنوشت ساز می باشد و به هیچ وجه جنبه شخصی ندارد و بر خلاف آنچه برخی ناآگاهان می اندیشند تنها یک بحث تاریخی مربوط به گذشته نیست: بلکه آثار زیادی برای امروز و فردا و فرداها دارد و می تواند در بسیاری از مسائل مربوط به اصول و فروع اسلام اثر بگذارد و درست به همین دلیل علی(علیه السلام) در دوران خلافت ظاهریش به .طور مکتزر متذکّر این مسأله شده است ‎al,‏ ضر به وعدت و الحا دهعو مولمانآن اسك جهاك سطالى ويعضت الودق پر شگرانه است: : ولى بحثهاى علمى و منطقى كه طرفين, حدود و موازين علمى و منطقی را در آن رعایت کنند نه تنها مزاحم وحدت صفوف مسلمانان نیست بلکه در ینهازی از موافع به آن کمک فن کند ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 19:
الورسسن رانيه عنوان بق:سطلب ذمین: بسن گوبيم تلکه آمزی اسب غه آن را تج گرده أيم. اقیرا در یکی از استانهای ابران به مناسسیت هفته وحدت جمعی از دانشمندان شیعه و اهل سّت در یک گردهمایی بزرگ در کنار هم نشستند و بخشهای مهی از مسائل مربوط به اخطلاف اهل یکت و شیعه را مورد چررسن علمن فرار دادید وجیجه آن سبار جالب و چشمگیر بود: زیرا در بسیاری از مباحث, نظرها به هم نزدیک شد و اختلافها کمتر گردید و همه باور کردند که اگر اين گونه بحث:ها ادافه یابد کنک شایان توگهن,به کنتر کردن فاصله ها و وحدت صفوف می کند.(24) حتّی درباره اختلاف میان ادیان آسمانى نيز اين كونه بحثها مفيد و مؤثّر و سبب كم شدن فاصله هاست و آنها که با اين گونه بحثها مخالفند در واقع ناآگاهانه به تشدید اختلافات و .زیاد شدن فاصله ها کمک می کنند

صفحه 20:

51,000 تومان