علوم انسانی و علوم اجتماعیادبیات و زبان

خوبان پارسی گوی 9 (گذری و نظری بر شعر امروز، آفتاب غزل امروز، هوشنگ ابتهاج (سایه))

صفحه 1:

صفحه 2:
به نام خداوند شعرافرين

صفحه 3:
(9) ‏گوی‎ www lL ules گذری و نظری بر شعر امروز آفتاب

صفحه 4:

صفحه 5:

صفحه 6:

صفحه 7:
۳ صدف خالی یک تنهایی اسث و تو چون مروارید کردن اویز کسان دگری...

صفحه 8:
هوشنک ابتهاج: حافظ به سعی سایه

صفحه 9:
" هوشنگ ابتهاج. در قللب هاى شعر ‏ 227 و شعر طبع آزمایی کرده و در هر دو گونه. موفتق بوده. البته نام سایه . یادآور قللب غزل و شکوه‌بی پایان ن است که بی اختيارء اين بيت حافظ را در خاطر می آورد: کز هر زبان که می شنوم نامک‌رر است

صفحه 10:
برخيز دلا كه دل به دلدار دهیم جان را به جمال آن خریدار دهیم این جان و دل و دیده . پی دیدن اوست جان و دل و دیده را به دیدار دهیم

صفحه 11:
<> . دبه خو 0 << .کتر محند 1 ee — oe

صفحه 12:
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی . در مقذمه ی ۰.۱ :, .۰ چنین .5 | نوشته اند: از ديربازبا شعر سايه .لنس و الفت داشته ام و نميدلنم جه كونه شكر لین نعمت را بلید گزارد که حشر و نشر ل ‎eee‏ ‏بح ‎ae Ea‏ 2 :

صفحه 13:
نشود فاش كسى آن جه ميان من و توست نا اشارات نظر . نامه رسان من و توست كوش كن با لب خاموش سخن میگویم ياسخم كو به نكاهى كه زبان من و توست روزكارى شد و كس مرد ره عشق نديد حاليا جشم جهانى نكران من و توست كر جه در خلوت راز دل ما كس نرسيد همه جا زمزمه ى عشق نهان من و توست

صفحه 14:
كو بهار دل و جان باش و خزان باش ؛ ار نه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست این همه قصّه ی فردوس و تمنتای بهشت گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هر کجا نامه ی عشق است . نشان من و توست زآتشکده ی ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست!

صفحه 15:
ee ert sents od ‏هنوز‎ ‏دراين شط شفق‎ ‏آواز سرخ او‎ 55

صفحه 16:
فرياد كه از عمر جهان . هر نفسى رفت ديديم كزين جمع يراكنده كسى رفت شادى مكن از زادن و شيون مكن از مرك زین گونه بسی آمد و زين گونه بسی رفت قافله درماند

صفحه 17:
رفتى وذ ‎al ١‏ ا ‎aa iat ae 5‏ 5 قفسی رفت تو. ای داد! رفت اين 25 1 بن هى ‎Peele wecdee ts‏ 1 1 7 05 1 ودى زسر شمع بريد 8 بريد و انف 3 7

صفحه 18:
فتنه ی چشم تو چندان پی بیداد گرفت که شکیب دل من . دامن فریاد گرفت آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت آه از شوخي چشم تو . که خونریز فلک ديد اين شيوه ى مردم كشى و ياد كرفت منم و شمع دل سوخته . يا رب مددى! كه دكرباره شب آشفته شد و باد كرفت

صفحه 19:
شعرم از ناله ی عشتاق غم انگیزتر است داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت سایها ما ککشته ی عشتیم . که این شیرین کار مصلحت را . مدد از تیشه ی فرهاد گرفت

صفحه 20:
or ‎a‏ امروز نه آغاز و نه انجام زمان است ‎Za‏ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است , حا ‎» ‎ ‏گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است ‏۵ سایه ‎http://negahmedia.ir

صفحه 21:

صفحه 22:

به نام خداوند شعرآفرین خوبان پارسی گوی ()9 گذری و نظری بر شعر امروز آفتاب غزل امروز هوشنگ ابتهاج (سایه) طراحی و پژوهش: مد سلگی مح ّ امیرهوشنگ ابتهاج ‏زادهنگام 1306 :خورشیدی ‏زادگاه :رشت ‏ تخلـص :سایه ّ آثار: ‏سراب ‏سیاه مشق 1و 2و 3و 4 ‏شبگیر ‏زمین ‏چند برگ از یلدا ‏یادگار خون سرو ‏هنر گام زمان ‏تاسیان بسترم صدف خالی یک تنهایی است و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری... کار بسیار ارزشمند و ماندگار هوشنگ ابتهاج، تصحیح دیوان حافظ است که با نام حافظ به سعی سایه به چاپ رسیده است. در پایان حافظ به سعی سایه ،ترجمه ی ابیات عربی ،به قلم استاد دکتر مح ّمدرضا شفیعی کدکنی آورده شده. ـنـتی و شعـر نیمایـی ،طبع هوشنـگ ابتهاج ،در قالـب های شعـر س ّ موفـق بوده. آزمایی کرده و در هر دو گونه، ّ البتـه نام سـایه ،یادآور قالـب غزل و شکوه بـی پایان آـن اسـت کـه بی اختیار ،این بیت حافظ را در خاطر می آورد: قصه بیش نیست غم عشق وین عجب یک ّ کز هر زبان که می شنوم نامکـ ّرر است برخیز دال که دل به دلدار دهیم جان را به جمال آن خریدار دهیم این جان و دل و دیده ،پی دیدن اوست جان و دل و دیده را به دیدار دهیم برگزیده شعـر سـایه ،بـه انتخاب دکتـر مح ّمدرضـا شفیعی کدکنی ،با نام آینه در آینه به چاپ رسیده. عنوان کتاب ،از این غزل ابتهاج انتخاب شده: مژده بده ،مژده بده ،یار پسندید مرا سایه ی او گشتم و او ،برد به خورشید مرا پرتو دیدار خوشش ،تافته در دیده ی من آینه در آینه شد :دیدمش و دید مرا مقدمـه ی آینـه در آینـه ،چنین دکتـر مح ّمدرضـا شفیعـی کدکنـی ،در ّ نوشته اند: از دیربازبـا شعـر سـایه ،انـس و الفـت داشتـه ام و نمیدانـم چـه گونـه شکر ایـن نعمـت را بایـد گزارد کـه حشـر و نشـر بسـیار نزدیـکبـا او نیـز یکی از خجستگی های زندگی من در این سال ها بوده است. نشود فاش کسی آن چه میان من و توست تا اشارات نظر ،نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن میگویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش ؛ ار نه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست تمنـای بهشت قصه ی فردوس و این همه ّ ّ گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هر کجا نامه ی عشق است ،نشان من و توست سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست! گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز در این شط شـفق آواز سرخ او جاری ست ... فریاد که از عمر جهان ،هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چون پیر از این قافله درماند و آن پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست ؛ چه سنجد که بر این موج ،خسی رفت! رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت رفتی و غم آمد به سر جای تو ،ای داد! بیدادگری آمد و فریادرسی رفت این عمر سبکسایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت فتنه ی چشم تو چندان پی بیداد گرفت که شکیب دل من ،دامن فریاد گرفت آن که آیینه ی صبح و قدح الله شکست خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت شوخی چشم تو ،که خونریز فلک آه از ِ دید این شیوه ی مردم کُشی و یاد گرفت منم و شمع دل سوخته ،یا رب مددی! که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت عشـاق غم انگیزتر است شعرم از ناله ی ّ داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت کـشته ی عشقیم ،که این شیرین کار سایه! ما ُ مصلحت را ،مدد از تیشه ی فرهاد گرفت طراحی و پژوهش : مح ّمد سلگی ‏شعرخوانی : بهناز رضایی ‏موسیقی : ‏berore I go اثر ‏Yanni

51,000 تومان