صفحه 1:
بسم الله الرحمن الرحيم 55555255 ‎PPT.LXB.IR‏ ‏ا ۳ « م۱ 2

صفحه 2:
درس هفتم ادبيات فارسى ‎١‏ ‏یکی از متون ارزشمند ادپی و عرفانی فارسيمثنوى معنوى مولانا جلال الدين بلخى است.در اين مثنوی بیست وشش هار بیتی که در شش دفتر فرراهم آمده است»مطالب نغن و لطيف عررفانى و اخلاقی با شیوه تمثیل و حکا شده است. داستان طوطی و بقال از دفتر اول مثتوی انتخاب ‎oad‏ است.در این داستان هدفء‌نشان دادن زیان ها و نادرستی داوری های سطحی و نامنطقی پرهیز از شتاب و اشتباه در قضاوت هنگام مشاهده تشابه دو پدیده است که در

صفحه 3:
بود بقالي و وي را طوطیی خوش‌نوايي سبز و گویا طوطيي بقالی بود که یک طوطی داشت:آن طوطی حرف میزد و زیبابود. بر دکان بودي نگهبان دکان نکته گفتي با همه سوداگران سوداگر | یانبازاریان أو در دكان بقالى نكهبان بود ويا مشتريان شوخى ميكرد. در خطاب آدمي دلطق بدی ‎Socrates gla a‏ لدو مر طوطی در مواجهه با آدمیان حرف میزد و در صحبت کردن با طوطبان داشت. جست از صدر دکان سوبي گریخت . شيشه‌هاي روغن گل را بریخت صدر الا او از بالاى دكان بريد و به سوى ديكر رفت وبه شيشه هاى روغن خورد و ريخت. از سوي خانه بيامد خواجهاش 2 بردكان بنشست فارغ خواجهوش ‏ ] 2 فار خ:آسوده خواجه وش:مانند بزرگان ] موقوف المعانی دید پر روغن دکان و جامه چرب . بر سرش زد كشت طوطى كل ز ضرب جامه:لباس كل:كجل صاحب طوطی از خانه مد وما او بر سر طوطی زد و طوطی از آن زدن کچل شد. روزك چندي سخن کوتاه کرد مرد بقال از ندامت آه کرد ندامت:: او چند روز سخن نگفت ومرد بقال از این کار پشیمان شده بود. ریش بر مي‌کند و مي‌گفت اي دریغ کافتاب نعمتم شد زير ميغ دريغ:افسوس ميغ:ابر ۱ شدت ناراحتی مو هاى سر خود را میکشید ومیگفت ای افسوس که آفتاب نعمت هاى من زیر ابر پنهان شده است. نند بزرگان آسوده بر دکان نشست ودید که دکان ولباس ها چرپ شده اند. انی أه:اظهار يشيمانى كردن

صفحه 4:
دست من بشکسته بودی آن زمان چون زدم من بر سر آن خوش زبان کاش آن زمان که بر سر طوطی میزدم؛ دستم می شکست. هديهها ميداد هر درويش را اتا بيابد نطق مرغ خويش را نطق:سخن كفتن او به فقیران و مستمندان کمک میکرد و هدیه میداد تا شاید طوطی او به سخن آید. بعد سه روز و سه شب حیران و زار بر دکان بنشسته بد نومیدوار 7 انوميدوار:نااميد 4 موقوف المعانی مي‌نمود آن مرغ را هر گون شگفت تا كه باشد كاندر آيد او به كفت -- هركون:به هر روش بعد از سه روز و سه شب او ناامید در دکان نشسته بود وبراى طوطى كارهاى شكفت انكيز انجام ميداد.شايد مرغ او به سخن بيايد. جولقيي سر برهنه مي‌گذشت با سر بي مو چو پشت طاس و طشت جولقبی:درویش طوطی اندر گفت آمد در زمان بانگ بر درویش زد که:هی فلان ياد قوف مدای از جه اي كل با کلان آميختي؟ تو مكر از شيشه روغن ريختي؟ ۶ از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را دلق:لباس پشمی از مقایسه طوطی مردم خندیدند که او خود را مانند درویش تصور میکرد.

صفحه 5:
كار باكان را قياس از خود مكير گر چه ماند در نبشتن شير و شير قياس:مقايسه كار و اعمال مردان پاک را با اعمال خود مقايسه نكن اكر جه كه شير جنكل و شير خوردنى مثل هم نوشته ميشود. جمله عالم زين سبب كمراه شد كم كسي ز ابدال حق آكاه شد ابدال:عارفان همه ی مردم جهان از این مقایسه ها وسنجش های ناروا گمراه شدند وکمترکسی است که عارفان را بشناسد وازکار آنان آگاه شود هر دو گون زنبور خوردند از محل ليك شد زان نيش و زان دیگر عسل گون:گونه‌نوع هر دو نوع زنبور از يك جا تغذیه مي‌کنند اما يكي عسل شیرین مي‌دهد و ديگري زهر هر دو گون آهو گیا خوردند و آب زین يكي سرگین شد و زان مشك تاب سرگین:مدفوع هر دو نوع آهو یک گیاه و آب خوردند امااز یکی مدفوع تولید شد و از دیگری مشک خوشبو هر دو ني خوردند از يك آب‌خور ‏ این يكي خالي و آن پر از شکر هر دو نی از یک آب خوردند؛ولی یکی توخالی است و دیگری پر از شکر صد هزلران این چنین اشباه بين فرقشان هفتاد ساله راه بين اشباه: از اين مثال ها صد هزار مثال ديكر ميتوان كفت كه تفاوت زيادى با هم ‎BUDS‏ ‏چون بسی ایلیس آدم روی هست . پس به هر دستى نشايد داد دست | چون انسان های شیطان صفت زیادی هستند بس شايسته نيست كه با هر كسى

صفحه 6:
بیاموزیم(۳) تمثیل در لغت به معنای مثال آوردن است. تمثیل: آوردن حکایت با ضرب المئلی که ننیجه آن سر مشقی برای موارذ مشابه دیگر است. به کمک تمثیل میتوان بسیاری مفاهيم را به روشنی منتقل کررد.مولانا ببرای بیان مطالب اخلاقی و عرفانی خود از تمثیل بسیار بهره گررفته است. این تمثیل هاءاغلب ساده ومثل ها ی ساده وعاميانه هستند. =

صفحه 7:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد منزده دهيد باغ را بوى بهار ميررسد هین:زیرا راه دهيد يار راءآن مه دهجهار را كن رخ نوربخش او ض نثار ميرسد رما BSCR Gates (ae ee چاک شدست آسمان,غلفله ای ‎ale Gu‏ عنبر‌ومشک میدهدهسنجق یار میر‌سد چاک شده:پاره شده غلظه:شوروشوق ‏ سنجق:پرچم . عنیر‌ومشکنماده ‎gut‏ که عنیراازگاوماهی میگرنه ومشک را زآهو رونق باغ ميرسدءجشم و جرراغ میس‌سد غم به کتاره ميرروددمه به کتار میر‌سد استمارء ازمعشوق مه؛معشوق کناره:صاحب‌گوشه كنار:آغوش تير روانه میررود‌سوی نشانه میررود ما چه نشسته ایم پس؟شه زشکار میر‌سد رواته:درحال حركت شه: باغ سلام ميكندوسرو قيام میکند سبي ياد سرد و سر تشخیص قيام:بلند شدن به احترام خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند! روح خراب و مست شدءعقل خمار ميررسد متا حتود بي سنوة امُشى است خوى ما زان كه ز كفت وكوي ما كرد وغبار ميرسد تشطيم! كنت وك و ماقد م ونش كرم وتاك ميكند )

صفحه 8:
تشبیه مشبيةٌ يه رهد كيه استعاره مكنيه:اكر در يك تشبيه اجزاى بالا خذف شود و فقط مشبه بماند. استعاره مصرّحه: مكنيه:اكر در يك تشبيه اجزاى بالا خذف شود و فقط مشبة به بماند. رستم مانند هیولا آمد. هیولا آمد. هيولا استعاره ال رستم است., مشیه اداث مشية یه استعاره هایی در زبان فارسی: بلبل:عاشق شمع: موق . لع‌یلب مرواريد:اشك ‎١‏ سروتقد بلند =

صفحه 9:
درآمدی برادییات یایداری در ادییاتپایداری با ((ادب مقاومت)) اصلى قرين مسائل عبار قند از: ١.دعوت‏ به مبارزه وتحمل سختى هاومشكلات ‎oleae‏ ببدادكرى هاونصوير جهره يبدادكران ‏۳.ستایش آزای وآزاه‌کی ‏7.نشان دادن افق روشن ببروزى كه ره آورد قلاشبوحدتهمدلی و مبارزه متمر است. 9.ترسيم مظلوميت مردم ‏#دجزرك دافت وستايش مرهم مبارز وشعداق راه ‎GU‏

صفحه 10:
قلندریه: (ملامتیم)/سر خود را کچل رست داشتند مردم به آنها بد بگویند. جولقى:لبسشان دلق ee

صفحه 11:
با به 3 1 آفتاب نعمت: اضافه تشبيهى نعمت مانند آفتاب است. مشبه ادات مشبه به

خوش‌نوايي سبز و گويا طوطيي بود بقالي و وي را طوطيی بقالی بود که یک طوطی داشت،آن طوطی حرف میزد و زیبا بود. نكته گفتي با همه سوداگران سوداگران:مشتریان،بازاریان بر دكان بودي نگهبان دكان او در دکان بقالی نگهبان بود وبا مشتریان شوخی میکرد. در نواي طوطيان حاذق بدي ناطق:سخن گو حاذق:ماهر در خطاب آدمي ناطق بدی طوطی در مواجهه با آدمیان حرف میزد و در صحبت کردن با طوطیان مهارت داشت. شيشههاي روغن گل را بريخت صدر:باال ‌ جست از صدر دكان سويي گريخت او از باالی دکان پرید و به سوی دیگر رفت وبه شیشه های روغن خورد و ریخت. از سوي خانه بيامد خواجه‌اش بر دكان بنشست فارغ خواجه‌وش موقوف المعانی خواجه وش:مانند بزرگان فارغ:آسوده بر سرش زد گشت طوطی كل ز ضرب ديد پر روغن دكان و جامه چرب ضرب:زدن کل:کچل جامه:لباس صاحب طوطی از خانه آمد ومانند بزرگان آسوده بر دکان نشست ودید که دکان ولباس ها چرب شده اند. او بر سر طوطی زد و طوطی از آن زدن کچل شد. مرد بقال از ندامت آه كرد ندامت:پشیمانی آه:اظهار پشیمانی کردن روزك چندي سخن كوتاه كرد او چند روز سخن نگفت ومرد بقال از این کار پشیمان شده بود. ريش بر مي‌كند و مي‌گفت اي دريغ كافتاب نعمتم شد زير ميغ دریغ:افسوس میغ:ابر او از شدت ناراحتی مو های سر خود را میکشید ومیگفت ای افسوس که آفتاب نعمت های من زیر ابر پنهان شده است. دست من بشکسته بودی آن زمان چون زدم من بر سر آن خوش زبان کاش آن زمان که بر سر طوطی میزدم ،دستم می شکست. تا بيابد نطق مرغ خويش را نطق:سخن گفتن هديه‌ها مي‌داد هر درويش را او به فقیران و مستمندان کمک میکرد و هدیه میداد تا شاید طوطی او به سخن آید. بعد سه روز و سه شب حيران و زار بر دكان بنشسته بد نوميدوار نومیدوار:ناامید مي‌نمود آن مرغ را هر گون شگفت تا كه باشد کاندر آيد او به گفت موقوف المعانی هرگون:به هر روش بعد از سه روز و سه شب او ناامید در دکان نشسته بود وبرای طوطی کارهای شگفت انگیز انجام میداد.شاید مرغ او به سخن بیاید. جولقيي سر برهنه مي‌گذشت طوطی اندر گفت آمد در زمان از چه اي كل با كالن آميختي؟ با سر بي مو چو پشت طاس و طشت جولقیی:درویش بانگ بر درويش زد که:هی فالن تو مگر از شيشه روغن ريختي؟ کل:کچل بانگ:فریاد موقوف المعانی درویشی سر برهنه میگذشت که سرش طاس و بی مو بود.ناگهان طوطی به سخن آمد و به درویش فریاد زد که ای فالنی،چرا کچل شدی و مانند کچالن هستی.تومگرشیشه روغن را ریخته ای؟ كو چو خود پنداشت صاحب دلق را دلق:لباس پشمی از قياسش خنده آمد خلق را از مقایسه طوطی مردم خندیدند که او خود را مانند درویش تصور میکرد. گر چه ماند در نبشتن شير و شير قیاس:مقایسه كار پاكان را قياس از خود مگير کار و اعمال مردان پاک را با اعمال خود مقایسه نکن اگر چه که شیر جنگل و شیر خوردنی مثل هم نوشته میشود. جمله عالم زين سبب گمراه شد كم كسي ز ابدال حق آگاه شد ابدال:عارفان همه ی مردم جهان از این مقایسه ها وسنجش های ناروا گمراه شدند وکمترکسی است که عارفان را بشناسد وازکار آنان آگاه شود هر دو گون زنبور خوردند از محل ليك شد زان نيش و زان ديگر عسل گون:گونه،نوع هر دو نوع زنبور از يك جا تغذيه ميکنند اّما يكي عسل شيرين ميدهد و ديگري زهر هر دو گون آهو گيا خوردند و آب زين يكي سرگين شد و زان مشك ناب سرگین:مدفوع هر دو نوع آهو یک گیاه و آب خوردند امااز یکی مدفوع تولید شد و از دیگری مشک خوشبو هر دو ني خوردند از يك آب‌خور اين يكي خالي و آن پر از شكر هر دو نی از یک آب خوردند،ولی یکی توخالی است و دیگری پر از شکر صد هزاران اين چنين اشباه بين فرقشان هفتاد ساله راه بين اشباه:مثال ها از این مثال ها صد هزار مثال دیگر میتوان گفت که تفاوت زیادی با هم دارند. چون بسی ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نشاید داد دست چون انسان های شیطان صفت زیادی هستند پس شایسته نیست که با هر کسی دوست شد. قلندریه(:مالمتیه)سر خود را کچل میکردند. دوست داشتند مردم به آنها بد بگویند. جولقی:لباسشان دلق مشبٌه به مشبه آفتاب نعمت :اضافه تشبیهی نعمت مانند آفتاب است. مشبه ادات مشبٌه به

51,000 تومان