تعداد اسلایدهای پاورپوینت: 20 اسلاید

moeinalizadeh6974

صفحه 1:

صفحه 2:
‎peur‏ من خاد... ینب در میلس بر ‏دديست سال بود كوروش . صلسفری ای ناد فان .بان نادب دویست 8 5 مال بود کش سا تمهت لشو رعان ب شار رفت . / 8 34 8 3 تخت بجشي يا ملت و كلو خرهاش .رگ نما دی ای رس معناو بود دد ميان لين ع كلوه و جلال . ‎git s cot at‏ مك از سوى ‎IT Bt‏ 2 2 ‎pi Bag Peo Dace ogy She‏ دق پا فگگری آنوه به ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ai pigs 0 s ‏باخاك »يدا نكرد‎ wv ye Sop ‏الميدها بدك باده. بد نوميد كريد‎ bt SI rip Sf ‏اب مين ساك ب يان اجازه‎

صفحه 3:
‎oP Moston seep‏ خی .موش .دی خراه گرد ‎stg ld Se oo? yore boi‏ 9 سوى نت جلثي بيبش ‎LHL Pets phon galing‏ درميا نكره حا ‎Bap‏ كشيد لاد اذ ل مد يبرن . سردا دود د عن ددست يراه ‎wate gal Maley » Sao yl a bole‏ ‎Sot Gott A‏ ذده بوك آزيويوذن . موا ير امبى جاب و نرومد ‎gr a SAI ale‏ بت نظ ىكآن ب بنش داف. مسب سره یال فز يفت ودم بر افراشت ,بيش ‎Map HG hab? le Lgl Ail‏ أك برب داشت, نفس دا بد تندى بيردن مودادء سردا بام قود وآشكل د باب خود ‎gal foray ATL‏ سرام كوا انا كوي ‎plop a‏ وت قآدیوبرزن « راهان بر بل یکره ‎le ines‏ اکندر. ور هگذرگاه شمه برهف د لين ‎vile ayer ahi‏ ‎ ‎wats ‏زد يرام‎ ‏آنزين سكر‎ ‏جام*»‎ fa

صفحه 4:
سبس . فرمان دادتاس ‎gle Lo fib‏ بزمل دا ازياقا كوه بد بايين در غلتائتد. ۱ لها با قزنت حرج ‎Ht‏ با كوه عفد و دد ميان سباء المكتدر ى اشادند: برض نيز در داه ب برك يا سك وير بر ع خوددند و رد ىشم و با شتق حيرستكود دد ميان ستدوفى ها فرود م ىآسدند كروعل دا بس ‎CUP LSI‏ ‎why‏ اکن مک تا آنن ‎Spl glee Ea ybi‏ در يبر سياء كم لود ريده بود خرق اندهش بس فرمان عشب نشينى داد ودر حا قك د ح رحظ . تنى جدد ا سباحيانش, ‎wh, 2 ad SE,‏

صفحه 5:
WE a op at BL ‏كلك مد مرن یگ‎ il Lhe yl» ET ‏یا داد من بيش اذ ان بان سرزسی یآمدهام داز اوضاع ان نا‎ ‏دایم داع داع شناسم كم سياه و وا ب بالا كوه مق رسائد.‎ وق شب از ن كرشت و تاريل بر هم جا سايم الند. اسُندد درا تميق از مپاه خد دا درل پا ‌گذاشت. بود. در ‎Sora on ob JA SGU‏ ‎Sr Soho? Lippi? Mt‏ تابف بدك سباحيا نآزيو رذن «ريافخر ‎poh‏ ازع رسرگان دا خاع ةكرده انثا تيا بيد لم شد وجيرل دشمن دا برخافان ديد د خوارى و خفت داب جان خی با ‎Subs yr ith fr Ses. ‎

صفحه 6:
طلیران ایران. داه ددم « برزیدند. ان ‎ws‏ نم شنند. یک آن‌چان دراد رد كد بس از دو هزار و صد سال. نوز خاطرو ىن . در یادها بای است. رد دللادان ايراى ‎ie oy MELE‏ آنا نك ‎lle‏ نداشتد. بد سياه دشن حمل ود ع شدنه. دمن دا نابود م ىلردفد و غود نيزهد داه ون ‎LANE git ish eg i‏ از سپاهیان خود. مهن مر ‎Si So ah TI er poor poe‏ ‎LIL‏ بسيادى اسسرباذان خود دا ا دست داده بود. تواست ‎eel GP‏ سهاه دشم رابگاض. اومی فواست زودت از دشم . ‎Sebo TAA PREF aU‏ blab of eth Br Lele FE pogo

صفحه 7:
‎ae 23 ۰ ۲‏ ‎yield‏ نی باگاند بم دمن . جل برد. او و سباحيانش .أن قدر مقاومت کرک ی کشت شن و خاطرءاى ب يلد ملشق اذ ایس در داهن دا برا ین .یگ رگذاشتد. ‏ايران . من عزیز و دوست داشتتی . « دودان ما نیز هزادان سرباژ و سردار شجاع. ‏بم حود ديده ست ‎٠‏ مردارن و نا یگ در طول حشت سال جك تيل دولت عراق بر 58 53 ‏ايران ‎٠‏ دلادراث در برابر دثمنان . پایدادی درزیدند و از اسلام و ایران دفا عكردظ و نام تلو ‏از خود بر چا یگزاشتد. ‎ ‎x. 5 5‏ ۰ نا مكوج ها د خيابان هاى حل ذنم خود. ا هكنيدانام لين دلاودان و شهيدان وطن ‎pil Lp ws aig Bab‏ نامها ‎J‏ پایدادی. شجاعت و فرآگادی فزندان ان مرز و برع ‎AP‏ ‎

صفحه 8:
واژه های مهم دفاع - مباد- بوم و بر- فردوسی - کوروش- سلسله ی هخامنشی - عظمت - خیره کننده سهمگین - آغاز- شهرت طلب - جنگجو- مقدونیه - انبوه- هجوم- نومیدی - گرایید - بیگانگان سم اسبان - قطره- گذرگاه - آ می غلطیدند- ب رآمدگی - خرد- یو برزن- میهن دوست- نقطه- درغلتانند- قوت ت- حيرت آور- مانع - غرق - عقب نشینی- تنگه پیغام - اوضاع - نواحی - جلگه - پیشروی- ززین - محاصره - تسلیم- چیرگی - خانمان خواری- خّت- وطن- هزار و سیصد- سلاح- حمله ور - حلقه ی محاصره- بی باکانه مقاومت - همگی - خاطره - آیندگان - تحمیلی - عراق - مرز و بوم

صفحه 9:
واژه آموزی «دوست» واژه ای است که می تواند با واژگان دیگر تر کیب شده و معنای جدید تولید کند. مانند: مادر دوست- مادر + دوست (کسی که مادر خود را دوست دارد.)

صفحه 10:
چتد روزی بود که هراع بور» متل دمحا کف ققس اقتاحه بود. لب به آب و حلنه تمی‌زد و لز صیح تا کب این آواز را می‌خواند: کو کو کو وحلتم-. كو كو كو وطتمب - حاحب زاغ بور که دیگر از شنیدن این آواز. غسته شده بود. در قضی را باز کرد و او وا از کقسی بیرون اتداخت. زاغ بور وقتی دید دیگر توی ققی تیست. هر زد و از خاته‌ی حاحیتی حور شد. صاحب راخ پور کشت« وطن این پرتدهه حتماً از ققس طلایی من یاصفاتر است. کاشکی یال داحتم. دتبالت می‌رفتم تا ببیتم وطن او کجاست؟». الغ یور پرواز کرد و رقت 12 یه یک درخت مپیدار سوسیژ که وسط یک دشت پورگ بود- رسید. ارام ووی شاخه‌ی سپیدار تقست. یال‌هایقی را یه حم زد و شروع کرد به آواز خواندن: کو کو کو وطتیکو کو کو وطتمت - ويدار يا بر ايض برا لو كف ود و گفتده چقدر آوارت قعتگ ساعد زاغ پور گفت:< اکر اجازه بدحی کسی روی تاخمهایت استراحت می‌کنم و زود می‌روم». سپیدار گقت: << چقدر عجله داری! کی م ى خواحى يرو ى >> را يور كقت<< راد درازی در پیش دارم. م ىخواهم يد ولتم يروم »د چیدار گفت:همن سوسیزترین مییدار این دشت حستم- ویر يایم چعمه‌ی ولال است و یالای سرم آسمان آیی- خیلی از پرتده‌ها آرزو دارتد. روی شاخه‌های من لته بسازند. اگر حوست حاری. لاتمات را روی شاخه‌های من درست کن >

صفحه 11:
زاغ بور كفت:« وطن من جاى ديكرى است؛ من هور از وطنم نمى توانم زندكى كنم»ر بعد لز روى ‎alles GSE‏ برواز كرد . سپیدر گفتد «وطن اين يرنده حتماً لز شاخمهاى من سرسبزتراست. كاشكى ريشههايم در خاك تبود دنبالش مورفتم تا بينم وطن لو كجاست»ر زاغ بور يروئز كرد و رفت تا به جويبارى رسيد. يليين أمد و كتار جويبار. روى تخته ستکی ندست. آب جویرمتل اشک ‎get‏ زلال بود عکس ما توى أب افتاده بود ماهی‌های کوچولو دور سر ماه میچرخیدند. زاغ بوره منقارش را توى جويبار فروكرد تا أب بخورد ماهىها دور منقارش جمع شدند و به زاغ بور كفتتد: «خوش أمدىء يرنددى زيبا!».

صفحه 12:
زاغ بور متقارش را از آب بیرون آورد و گقت:« سلامء ماهی‌های قشتک». ماحی‌ها کفتند: «ما تا کتون پرنده‌ای بد زیبایی تو تدیده‌ايم. کجا می‌روی؟4. راخ بور از کنار جویبار برخاست و گقت: « دارم به وطتم برمی گردم» وطتم جای خیلی دوری است». عاهی‌ها عا چولب زاخ بوز را تد. کفتند: «وطن این پرنده حتماً از جویبار ما زلال‌تر است. کاعکی می‌توانستيم. دنبالش برویم ۰ تا ببینيم وطن او کجاست!». زاغ بور یه پرواز خود ادامه داد و رقت: تا یه باغی بسیار و پر از پرنده رسید. تا چشمش به باغ افتاد يايين ‎el‏ روی ردیفی از تمعادها که معل دیوارء دور باغ کشیده شده بودند» تست لک لکی سقید که روی درختی. تزدیک زاغ بور نشسته بود. سلام‌کرد و کفت:« به باغ يرتدكان. خوش آمدی!». جالوومين که چتر زیبا و رنگارنگتن را باز کرحم بوخ حقلیل زاغ بو ایستاد و ‎gy le eel eet‏ قرقی تدارد». پزستویی که مال‌های خاکستری داخت. لاتمی خودش را به زاغ بور عسان داد و حقت:« پرنده‌سا خیلی باید خوش‌بخت پاشند که بیایتد و در اینجا لانه بسازند». زاغ بور که از باغ یرندکان خوتش آمده بود. بدون آنکه حرقی بزند. پر زد و توی یکی از لاندحای خالی تهست. پرندگان خوشحال شدند. کلاغ از توق قارقار کرد و رقت تا خبر ماندن زاغ بور را یه پرندگان ذیگر برساند.

صفحه 13:
زاغ بور آن شب. توی لانه خوابید. نیمه‌های شب از خواب پرید. سرش را از لای برگ‌های پُرپشت درخت» بیرون آورد و به آسمان نگاه کرد. یاد آسمان صاف و پرستاره‌ی وطتش افتاد. چشم‌هایش را بست )جا ‎SEP BE: eg he BE SOF Sp GP SAS wee ala gh‏ باغ نشست. صبر کرد تا آفتاب بالا آمده آن وقت. پرواز کرد و رفت تا جاهاى ديكر باغ را پبیند. نزدیکی‌های ظهر, خسته و گرسنه» کنار یکی از چشمه‌های باغ نشست تا کمی آب و دائه بخورد. هنوز چیزی تخورده بود که لک لک سفیده آرام کنار او فرود آمد و پرسید:« از باغ پرندگان» خوشت آمد؟». زاغ بوره سرش را تکان داد و کفت:« من قبلاً توی قفس طلایی بازرگان بودم. غذايم آب نبات بود و ارزن اعلاء کارم فقط خوردن و خواییدن و آواز خواندن بود: اما دور از وطنم. شاد نبودم. این باغ هم قرق زیادی با آن قفس ندارد؛ فقط کمی بزرک‌تر از آن قفس است؛ شما هم پرندکان خیلی مهریانی هستید. اما هيج كدامتان زاغ بور نيستيد». مثل خود من. ‎Sb‏ دارید. پر داريدء نوك دارد

صفحه 14:
زاغ بور» این را گفت و یال‌زنان از باغ پرندگان بیرون رقت. ِ پرندگان با تعجب به زاغ بور تگاه کردند و : «وطن این پرنده حتما از باغ ماء زیباتر است. کاشکی می‌تواتستیم از اين باغ. دل بکنیم» دتبالش برویم تا ببينيم وطن او کجاست!». زاغ بور همین طور که می‌رقت. صدای خروشانی شنید. چشم‌هایش را یاز کرد. او به دریا رسیده بود. پایین آمد و روی بادیان یک کشتی. کنار چند مرغ دریایی نشست. یکی از مرغان دریایی به او کفت:« ما تا کنون تو را این طرف‌ها نديده‌ايم» اسم تو چیست؟ از کجا آمده‌ای؟». زاغ بور کفت:« اسم من زاغ یور است. از راه دوری آمدهام. می‌خواهم یه وطتم برکردم» آن طرف ‎«od‏ مرخ ماحی‌خوار بير كه به بادبان كشتىء آویزان شده بود و یه حرف‌های زاغ بور و مرغان دریایی کوش می‌داد. کیسه‌ی زیر کلویش را تکان داد و گفت:« عبور از این دریا غیر ممکن است. کمی جلوتر. توفان‌های وحشتناکی دارد» تا حالا مسافران زیادی در این توفان‌ها جان خود را از دست داده‌اند». زاغ بور بعد از شنیدن حرف های مرغ ماهی‌خوارء کمی فکر کرد و از روی بادیان بلند شد. مرغان دریایی با تعجب. یک‌صدا گفتند: «وطن این پرنده حتما امن‌تر از ساحل دریاست. کاشکی از توفان تمی‌ترسيديم. دتبالش می‌رفتيم تا ببيتيم وطن او کجاست!».

صفحه 15:
زاغ بور به تنهمایی. روی آب‌ها پرواز می کرد. هرچه جلوتر می‌رقت. سرعت باد بیشتر می‌شد. ارو داشت به وطنش فکر می‌کرد که ناگهان باد سردی وزید. برق شدیدی آسمان را روشن کرد. صدای رعد در دریا پیچید و باران تندی شروع شد. موح‌ها بالا آمدند. کشتی کوچکی که آن نزدیکی‌ها در حرکت بود, بر اثر برخورد موج » درهمم شکست و تخته پاره‌های آن» روی آب. پراکنده شدند . توفان. زاغ بور را برد. زاغ بور هرجه بال زدء نتوانست خودش را نكه دارد. سرش كيج رفت و در ميان امواج دريا كرقتار شد. از ترس» چشمانش را یست؛ امّا دیگر نتوانست آن‌ها را یاز کند. انگار مدّت‌ها بود که در خواب فرو رفته بود. تمام خاطرانش را قراموش کرد. وطنش: آخرین چیزی بود که توی حافظه‌اش مانده بود. بعد از آن؛ دیگر چیزی تفهمید. وقتی دریا کمی آرام شد. زاغ بور چشمانش را باز کرد. خودش را روی یک نخته پاره: وسط دریا دید. باورش نمی‌شد. دریا آرام شده بود و خشکی از دور پیدا بود. یک دفعه. جستی زد. بال‌های خیسش را تکاند و با سرعت از روی تختهپاره به طرف خشکی پرواز کرد. زاغ بور همین‌لور که پرواز می‌کرد. بی‌اختبار شروع به آواز خواندن کرد. یک دفعه صدایش چند برابر شد. به پایین نگاه کرد؛ چشمش به رشته کوه‌های سر یه قلک کشیده افتاد .

صفحه 16:
سایه‌ی زاغ بوراز روی کوه‌هاء حرکت می‌کرد. حیوانات زیادی ‎Gab ol‏ دنبال ‎sel‏ زاغ بور می‌دویدند و به آواز او كوش مىدادند. زاغ بورء بی‌توجه به آن‌ها با سرعت. بال می‌زد و از روی کوه‌ها می‌گذشت. حيوانات» وقتی از سایه‌ی زاغ بور عقب افتادنده سر جای خود ایستادند و با حسرت گفتند: «وطن این پرنده ما بلندتر از کوهسار است. کاشکی؛ راه سنگلاخی نبوده دنبالش می‌رفتیم تا ببینیم وطن او گجاستا» عصر يك روزآفتبی بود. زاغ بو همین طور که پرواز می کرد احساس کرد پوست بدنش داغ شده‌است. نسیمی گرم و خشک به صورتش خورد؛ بوی این نسیم برای زاغ بور آشنابود. خود را وی آن نسیم گرم» رها کرد. چند بار بو کشید. قلبش پر از شادی شد. توی دلش گفت: « بوى وطن را احساس می‌کنم!». زاغ بوره کمی ‎SAS ible add Zouk‏ زير بايش بيدا شد. بوتدهاى بی‌برگ کویری» تا سینه, توی ماسه بودند. تا چشم کار می‌کرد بیابان بود. از قفس طلایی بازرگان» سپیدار سرسبز دشت. جویبار زلال ماهىهاء باغ زيباى برتدكان ساحل امن دريا و كوهسار بلند حيوانات» خبرى تبوذ؛ ما قلب زاغ بور از شدّت شادی, تندتند می‌زد. انگار که همه‌ی دنیا را به او داده بودند. خودش را روی ماسه‌های داغ کویر انداخت. تتش گرم شد. ياد دوران بجكىاش افتادء آن موقع که دنبال مادرش از این شاخه به آن شاخه می‌پرید. یاد دوستانش ‎abl‏ بچه زاغ بورهایی که همبازیش بودند.

صفحه 17:
با خودش گفت: «راستیء آن‌ها الآن کجا هستند؟ چه کار می‌کنند؟». در همین موقع. صدای سرود زاغ بورهاء سكوت كوير را شکست. آن‌ها از لابه لای بوته‌های خشک خار بیرون پریدند و با دیدن زاغ بو یک صدا فریاد زدند:« به وطنت. خوش آمدی!». ره ال بل زد و خودش را در آغوش زاغ بورهاى ديكر انداخت و با نها هوصدا شد زاغ بورها شحالی مثل گردبادی, از زمين بلند شدتده توى آسمان صاف كوير جرخى زدند و باز روى بوتدها زاغ بور هم. روی شاخه‌ی خشك وبر ازخار بوته‌ای تشست و گفت:«همین ‎de‏ لانام را می‌سازم». seed

صفحه 18:
عفهوم اين حكايت با كداميك از عبارتهاى زيرارقباط ييشترى داري با یک کل ها نم‌ود [) نشمنء تون کوچک و باه ند حکایت ( ] کوه به کوه نمی‌رنده دم به آدم میر 1 ۱۳۳ 5 . سالی كه نكوست از يهارش بيناسسته وطن د وسنى (] زخم زان درا زخم ششیر اس . [_) ميهندوستى» نانهی امان استه «هنوزم ز خردی به خاطر درزست ‏ . كه در لاندى ماكيان, بُرده دست به منقارم أنسان به سختى كريد کهاشکم‌چوخون‌ازرگآن‌دم‌خهید يدرء خنده بر كريدام زد كه هان؟ 2 وطننارى أموز از ماكيان»

صفحه 19:
جاهای خالی را پر کنید. ...دعب دوست- کسی که خانواده اش را دوست دارد. دريا + دوست - مع

صفحه 20:

جهت مطالعه ادامه متن، فایل را دریافت نمایید.
10,000 تومان