علوم انسانی و علوم اجتماعیادبیات و زبان

دستور زبان و ادبیات فارسی 2

صفحه 1:
رشته زبان و ادبیات فارسی نام درس : دستور زبان و ادبیات فارسی ۲ مولف : دکتر حسن انوری تعداد واحد : ۲ واحد تهیه کننده . جلیل مسعودی فرد مضو هيات ملمی مرکز بجنورد

صفحه 2:
طرج درس درس دستور زبان فارسی ۲ مانند دستور | از دروس پایه ای و مهم رشته زبان و ادبیات فارسی است در این درس علاوه بر اینکه دانشجویان با فواعد و ساختار زبان و ادبیات فارسی آشنامی شوند نکات تاربخی متون ادبی نیز برای آنان طرح می شود .

صفحه 3:
اهداف درس ۱- شناخت دقیق تر قواعد زبان فارسی ۲- شناخت دستور تاریخی و آشنایی با تحولات زبان فارسی ۳-آشنایی با برخی ساختارهای ادبیات گذشته ایران

صفحه 4:
جایگاه درس همچنانکه در دستور | نيز ذكر شد این درس نیز از دروس مهم رشته زبان و ادبیات فارسی است و علاوه بر آشنایی عمیق تر و دقبق تر دانشجویان با قواعد و اصول زبان و ادبیات فارسی » آنان را با تحولات زبان فارسی و ویژگی متون ادبی گذشته و تحولات زبان فارسی و ویژگی و تحولات ساختار ی زبان ادبی آشنا می سازد.

صفحه 5:
هدف های رفتاری ۱ - شناخت دقیق تر قواعد زبان فارسی : گذراندن دستور زبان | و حل تمرین های آن ضروری است اگر دانشجویی آن مباحث را فراموش کرده است باید مجددا دستور | را مرور کند . ۲- شناخت تحولات زبان و آشنا شدن با متون ادبی. ۳- تمرین و تکرار این مباحث در هنگام مطالعه آثار ادبی به نظم و

صفحه 6:
الفبای فارسی مجموع نشانه هایی که برای نشان دادن آواهای هر زبان به کار می رود » الفبای آن زبان نامیده می شود . این نشانه ها در زبان فارسی ۳۲ تا است.

صفحه 7:
elo ‏هر کدام از آواهای زبان را واج می گویند. واج عبارت است از‎ . ‏کوچکترین واحد صوتی متمایز‎ واج ها دو دسته اند : مصوت » صامت

صفحه 8:
(- حصوت با صدادار :آوایی است که با لرزش تار آواها از كلو بيرون مى آيد و هنكام اداى آن دهان كشاده مى ماند . در زبان فارسى امروز شش مصوت وجود دارد .

صفحه 9:
مصوت کوتاه : خط آوایی : مصوت بلند : خط آوایی : a

صفحه 10:
7-صادیت باب مدا ۶ واجهایی که در ادای آنها جریان هوا پس از گذشتن از ناى كلو در نقطه اى ميان كلو و لب » ناگهان بر اثر مانعی متوقف می شود . ۷"

صفحه 11:
شماره صامت ها در زبان فارسی امروز ۲۳ صامت است که عبارتند از: ۶ب پ تج ج غ درز س ش فق ک گ ل من وی ه البته برای نشان دادن برخی از صامتها چند نشانه به کار می بریم مثلا: زد ض ظ

صفحه 12:
۱و ی سه نشانه ای هستند که گاهی صامت و گاهی مصوت هستند اين نشانه ها اكر واج دوم هجا باشد مصوت است و در غير اين صورت صامت : با دام » بود » بید ( مصوت ) ابر » ورد» زد ( صامت )

صفحه 13:
۵ #صامت است. ( هنر » شهر » راه) البته گاهی در پایان کلمه نشانه مصوت کوتاه ( - ) است. خانه » كربه ۳

صفحه 14:
فصوّت نرب :_ بعضی زبان شناسان معتقدند که در زبان فارسی دو مصوت مركب فيز وجود دارد : ‎-١‏ در كلمات فرد وسی» نوروز» روشن "- دركلمات می» کی» رق ‏اما بعضی این مصوت را یک مصوت و یک صامت کوتاه می دانند. «)

صفحه 15:
تعر یف جمنه مجموعه ای از کلمات که دارای معنی مستقل و تمام باشد جمله خوانده می شود . جمله سخنی است که حداقل دارای دو جزء اصلی باشد. نهاد و گزاره . در جمله حداقل یک فعل وجود دارد .

صفحه 16:
کروه» واژه » وازگ هر جمله از جزء های کوچکتری تشکیل می شود : [- ترون : دارای یک هسته و چند وابسته است . دانشر ی آموزان 0 ينعم ِ ۱ ۲-داژد : هر کدام از جزء های هسته را واژه ای تشکیل می دهد . Z — ental ‘ 00

صفحه 17:
- واگ : بعضی واژه ها از جزء های کوچک واژک تشکیل می شوند. دانش آموزان ( واژه ) کلاس ( واژه ) پنجم ( واژه) چهار وازک اواژک ۲وازک کسره اضافه هم واژک است ۰

صفحه 18:
تتررف راک ؛ کوچکترین واحد زبان است که دارای بار دستوری و معنایی است و نمی توان آن را به واحد کوچکتری تقسیم کرد .

صفحه 19:
ارکان جمله بعض از اجزاء جمله نقش اساسی تری دارند که به آنها ار کان جمله می گویند . ۱- جمله های که فعل تام دارند دارای دو رکن هستند: عللی آمده فاعل فعل ۲- جمله های که فعل ربطی دارند دارای سه ركن هستند : هوا سرث_ شال مسند اليه مسند ‏ فعل 1

صفحه 20:
جایگاه و ترتیب اجزا ء جمله . ‏معمولا در صدر جمله می آید‎ : ols) ذل : هميشه در آخر جمله می آید . «ناد؟ قبل از فعل ربطى مى آيد . «نتول : معمولا بيش از فعل ربطى مى آيد . Ye

صفحه 21:
درم 3 بس از نهاد و بيش از مسند مى آيد . اكر جمله هم مفعول هم متمم داشته باشد اول مفعول بعد متمم مى آيد . يوسف كتاب را به كتابخانه داد. فاعل مفعول 0 متعم فعل دناذا : در آغاز جمله و پیش از نهاد می آید . ۳۱

صفحه 22:
بل : بعد از مبدل منه می آید . ‎ja)‏ 3 معمولا قبل از فعل می آید . وضاف اليه : بعد از مضاف می آید . ضفت بياذى :معمولا بس از موصوف مى آيد اما صفات پیشین مثل اشاره و پرسش قبل از موصوف می آید . تيل : معمولا در آغاز جمله می آید .اما در جاههای دیگر جمله هم جای می گیرد . vy

صفحه 23:
جمله از حیث مفهوم : به جهار نوع تقسيم مى شود : خبری ؛ پرسشی » عاطنی و اهری [1- جدله خبرقى : در آن از وقوع كار يا بودن و پذیرفتن حالتی به اثبات با ‎old‏ خبر مى دهيم ‎٠‏ 1- جمله برسدشى : در آن درباره جيزى يا كسى سوال مى برسيم ‎٠.‏ ۳

صفحه 24:
۳- وراه عاطنی : که با آن یکی از عواطف خود از قبیل تعجب ؛ تمنی » خشم و جز آنها را بیان می کنیم . ۲ چه هوای خوبی ! ۴- وله امرق : که در آن انجام دادن کاری یا داشتن و پذیرفتن رفتن صفت و حالتی به اثبات یا نفی طلب می شود. ۴

صفحه 25:
جمله شرطی : با دو فعل ساخته می شود و شرطی را بیان می کند و جزء جمله های مر کب است که بعدا توضیح داده می شود. در جمله های شرطی جمله ای که به حرف شرط همراه است 1 و جمله دیگر را <ز! می گویند اگر ببایید . ما هم می آنیچه شرط جزا vo

صفحه 26:
جمله مستفیم و فیر مستقیم ۱- جمله مستقیم ؛ جمله است که در آن اجزای کلام » نظم طبیعی و تر کیب مستقیم خود را داشته باشد و دستور مند باشد . ۳۶

صفحه 27:
۲- جمله غبر مستقیم با نادستور مند:؛ جمله ای است که در آن» اساس نظم طبعی و )دين تركيب اجزا و اركان به هم خورده باشد . باز بركردم به تاروع متمم بعد از فعل ۳۷

صفحه 28:
جمله نعلی و جمله اسنادی ۱- جمله فعلی : جمله است که از نماد و فعل تام ساخته شده باشد و دارای دو رکن باشد : نهاد + فعل: علی آمد. YA

صفحه 29:
۲- جمله اسنادی : به جمله ای می کویند که از نهاد و مسند و فعل ربطی ساخته شده باشد یعنی دارای سه رکن باشد . هوا سرد است. ‎ine oe‏ فعل ربطى ۳

صفحه 30:
جمله بی فهل . به جمله ای کفته ای می شود که در ظاهر فعل نداشته باشد و فعل در ژرف ساخت یعنی در تقدیر باشد . صبح بخير » ایستادن معنوع ۳۰

صفحه 31:
جمله ساده . جمله مر کب |-جمله ساده : جمله است که در آن تنها یک فعل به کار رفته باشد . على به كتابخانه رفت. ۲-جمله مرگب : جمله اى است كه در آن بيش از يك فعل به كار رفته باشد . على به كتابخانه رفت تا درس بخواند. ۳۱

صفحه 32:
جمنه مستثل و ناقع ۱- جمله مستقل یا کامل : جمله ای است که به تنمایی مفهوم روشن و کامل دارد ‏ آزادی بزرگترین نعمتهاست . ۲ -جمله افص : جمله ساده ای است که به تنهایی مفهوم روشن و رسایی ندارد . اگر وقت داشتم ... ۳۲

صفحه 33:
جمنه وثبت و منفی |-جمله مثبت ؛ جمله است که چیزی را خبر می دهد یا طلب می کند . شیرین درس می خواند . برای امتحان آماده شو . ۲- جمله منفی : جمله ای است که چیزی را نفی کند با عدم آن را طلب کند . شیرین درس نمی خواند . برای امتحان آماده نشوء ۳۳

صفحه 34:
جمله معترضه : جمله ای است که در ضمن جمله اصلی می آید و مفهومى يا نجه أي زا نوسيج ‎Socal ais Wale nee SINE Tis! Pi sees ee‏ نمی آید . اين جمله را بين دو ويركول يا دو خط تيره مى كذارند . استادم - خدا او را بيامرزد - مرد سخن شناسی بوذ . ۳۴

صفحه 35:
جمله م رکب : جمله هایی هستند که معنی آنها با یک فعل تمام نمی شود و برای آن که معنی کاملی را برسا ذند به جندين فعل نیاز دارند . جمله مرکب از دو جمله پایه و پیرو تشکیل شده است . ۳۵

صفحه 36:
[1- كوه زازه : جمله ای است که غالباً غرض اصلی را در بر دارد . أ دراه زین : جمله ای است که معنی کاملی ندارد و جمله ناقصی است که مفهومی از قبیل زمان » مکان » شرط و جز آن را به مفهوم جمله پایه می افزاید . ۳۶

صفحه 37:
راههای تشخیص جمله بابه و پیرو ۱ - معمولا جمله پایه غرض اصلی گوینده را در بردارد و جمله دیگر جمله پیرو است . ۲- جمله پیرو غالبا همراه یکی از حروف ربط می آید . ۳- فعل در جمله پیرو می تواند به مصدر یا صفت تاویل شود . ۳۲

صفحه 38:
گر ؛ جمله پیرو به مصدر با صفت تاویل می شود و در جمله پایه یک نقش نحوی بر عهده می گیرد که به بررسی این نقشها می پردازیم . ۳۸

صفحه 39:
الف - جمله بيرو به تاویل مصدر — ۵ ان : . براى روشن كردن اتومببل كافى است » استارت بزذيد ر نقش نها 0 ‎as‏ استارت زدن برای روشن کردن اتومبیل کافی است . نهاد

صفحه 40:
‎J gto —7‏ :2 تقاضا كردهاست_ كه به شهر منتقل شود. ‎a‏ حرف ربط بيرو به شهر منتقل شدن را تقاضا کرده است . مفعول ‎۴۰

صفحه 41:
”أب ررشراف اليه 3 اميد هست كه غم دلم نقصان پذیرد . ‎ak‏ برد امید ] نقصان پذیرفتن غم دل [ هست. مضاف اليه ۳۱

صفحه 42:
۴ وروروالن 3 دیده را فایده آن است که دلبر ببند. بايه یرو فایده دیده دلبر دیدن است . مسلا

صفحه 43:
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است بیرو- دل سو دا زده از غصه دو نیم افتاده است ak از هنكام افتادن سر زلف قو در دست فسيم » دل سو دا زده از غصه دو نیم فتاده است - فيد

صفحه 44:
جمنه پیرو به تاویل صفت . دو حالت دارد يا نش صفتی می پذیرد با صفت جانشین موصوف است در ننیجه نقش های اسم را می پذيرد . FF

صفحه 45:
حالت اول : صفت دانشجویی که مى كوشد» موفق مى شود .. ير دانشجوى كوشا موفق مى شود . صفت ۴۵

صفحه 46:
حالت ذزم : صفت جانشین موصوف ۱- نش نهاة هر که عبب دگران پیش تو آورد و شمرد._ بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد پیرو پیرو ‎ab‏ هر آورنده و شمارنده عیب_ دگران پیش تو » بیگمان عیب تو... خواهد برد. صفت جانشین موصوف » نهاد fe

صفحه 47:
۲-شعول و دوست مشعار آن كه در نعمت زند. .لاف باری و بردار خواندگی ‎a!‏ بدو 6 آن ]در نعمت لاف بارى و برادر خواندكي زننده [ را دوست مشمار. مفعول 5

صفحه 48:
باح وثاذا ‏ أى كه در كوجه معشوقه ما مى كذرى بر حذر باش كه سر مى شكند ديوارش پیرو ‎ak‏ ای ] در کوجه معشوقه ما گذرنده [ بر حذر باش منادا FA

صفحه 49:
ضمیر اشاره در جمله مرکب گاهی در جمله مر کب ضمیر اشاره ای می آید که مرجع آن » همان مصدر با صفت موّول است و ضمیر اشاره هر نقش نحوی داشته باشد مصدر با صفت موّول نیز آن نقش را خواهد داشت . آن که می کوشد موفق می شود نهاد پیرو ‎a‏ ‏آن کوشنده موفق می شود . صفت نهاد مسند فعل لوا

صفحه 50:
فعل از جهت ساختمان در زبان فارسی فعل از جهت ساختمان به شش دسته تقسیم می شود . اح ساؤة : رفت. 7-بيشونادى : در رفت ‎٠‏ ۳- مرکب : زمین خود _ر, ۴ پیشوزدی مرب ؛ دم در کشید . (- قبارت فتلی : از چشم افتاد . 2- لازم وك شخصه : سر دم شد .

صفحه 51:
ساختمان فعل ساده همچنانکه در دستور | گفته شد با حذف ن از مصدر بن ماضی بدست می آید : رفتن - رفت اما ساختن بن مضارع از بن ماضى قاعده ساده اى ندارد ولى آنها را مى قوان در هشت كروه جاى داد اكر جه استثناهابى هم وجود دارد . ا۵

صفحه 52:
"ترود اول : فعلهایی که مصدر آنها به " يدان " ختم می شود . در اين گروه بس از حذف " ید " از بن ماضی » بن مضارع به دست می آید . مصدر | بن ماضى | بن مضارع آرامیدن | آرامید | آرام باريدن | باريد | بار oY

صفحه 53:
SS gl ‏استثناها یگروه‎ مصدر آفریدن گزیدن دیدن چیدن بن ماضی آفرید گزید دید چید = or

صفحه 54:
رت شاخ ش 3 فعلهایی است که مصدر آن به " ان " ختم می شود . در این گروه پس از حذف " ۵ " از بن ماضی » بن مضارع به دست می آید . مصدر بن ماضی بن مضارع راندن راند ران كندن كند كن oF

صفحه 55:
آزر ‎we me‏ آمد برد زد شد کرد مرد بن مضارع آزار و

صفحه 56:
7 09 32.929 فعلهایی که مصدر آنها به " ودن " ختم می شود در این گروه پس از حذف "۵ " از بن ماضی » "و " به ۲۳ " تبدیل می شود تا بن مضارع به دست آيد. سود بن ماضى بن مضارع آسودن آسود ‎ul‏ ‏آزمودن آزمود آزما oF

صفحه 57:
استثناها گروه سوم: بوذن عه يوق 7 ود سس ورون »> درو درودن رو ov

صفحه 58:
كروة حوارت 3 فعلهایی است که مصدر آن به "ادن " ختم می شود در اين فعلها پس از حذف "اد "از بن ماضی » بن مضا رع به دست مى آید . مصدر بن ماضى بن مضارع افتادن افتاد افت ایستادن ایستاد ایست استثناها گروه جهارم: دادن داد زادن زاد زا

صفحه 59:
کروه پنکم فعلمایی که مصدر آن به خقن ختم مى شود در اين فعلها با حذف ات از بن ماضی و تبدیل خ به ز بن مضارع بدست می آید. مصدر بن ماضى بن مضارع اندوختن ‏ اندوخت اندوز آموختن آموخت آموز ‎btn!‏ ‎ee.‏ ‏فروختن فروخت فروش ۵٩

صفحه 60:
مهو گروه ششم : فعلهایی است که مصدر آن به ‎Cyto‏ ختم می شود در اين فعلها پس از حذف ست از بن ماضی ؛ بن مضارع بدست می آید . مصدر بن ماضی . بن مضارع آراستن آراست آرا توانستن توانست توان 2۰

صفحه 61:
در فعلهايى اين كروه گاهی فقط یک صامت و یک مصوت ‎ee Sea‏ الحلا (-اگر مصورت مانده| با 1 باشد صامت ۵ افزوده می شود. 5 7 2 جستن ‏ جست جه خواستن خواست ‏ خواه ۲- اگر مصوت باقی ماندها باشد تبدیل به او می شود. 59 9 جستن جست جو ۶۱

صفحه 62:
استثناهای کروه ششم مصدر بن ماضی بن مضارع پیوستن پیوست پیوند كد ‎mass‏ شكن | ay PX:

صفحه 63:
as ‏گروه هفتم‎ فعلهایی است که مصدر آنما به شتن ختم می شود دراین فعلها پس از حذف ت از بن ماضی و تبدیل ش به و بن مضارع به دست مى آيد. مصدر بن‌ماضی ‏ بن مضارع ‎Saag ۳‏ كذر 2۳

صفحه 64:
استثناهای گروه هفتم مصدر بن‌ماضی ‏ بن مضارع ‎tly‏ رشت ريس نوشتن فوشت نويس کشت گشت کرد 2۴

صفحه 65:
گروه هشتم ؛ فعلهایی که مصدر آنها به ختن ختم می شود دراین فعلها پس از خذف ات از بن ماضى و تبديل ف به لب بن مضارع بدست می آید . مصدر بن ماضى ‏ بن مضارع قافتن تافت قاب ‎GGA ES‏ = شتاب ۶۵

صفحه 66:
9 دراين كروه كاهى ‎١‏ قبل از ب به أو تبديل مى شود. آشفتن ‎cast‏ آشوب زفتن رفت روب و گاهی فقط ت حذف می شود وین مضارع ساخته می شود بافتن بافت باف شکافتن شکاف شکاف 2۶

صفحه 67:
استثناهای گروه هشتم مصدر بن ماضی بن مضارع ‎way‏ رفت رو كرفتن كرفت كير كفتن كفت كو از فهفائن » بن مضارع و ساختهاى مضارع به كار نمى رود .

صفحه 68:
فعلهای چند شگلی : بن ماضی برخی فعلها به چند شکل به کار می رود . در نتيجه مصدر آنها نیز چند گونه است در حالی که بن مضارع آنها اغلب یکسان است . LE ELLE 2۸

صفحه 69:
بن مضارع انکاشتن انگاردن انگاریدن شنودن

صفحه 70:
بن مضارع گذار افراز زا بن ماضی گذارد افراشت افراخت زاد زایید ۷۰ گذاردن افراشتن افراختن زادن زاییدن

صفحه 71:
فعلى است كه از تركيب صفت يا اسم با يك فعل ساده بدست می آید و مجموعاً يك معنى را مى رساند . زمين خوردن » لخت كردن ۷"

صفحه 72:
راه های شناخت فعل مر کب ۱- اسم با صفتی که با فعل مرکب آمده است نقش نحوی ندارد. ۲- جزء فعل در معنی حقیقی اش بکار رفته است . ۳-جمعاً یک معنی را بیان می کند. مثلاً زمين خوردن: ۱- زمین نقش نحوی ندارد ۲- خوردن در معنی بلعیدن نیست ۳- جمعاً به معنی اصابت کردن بکار رفته است.

صفحه 73:
همکرد فعل ساده ای است که با آن فعل م رکب می سازند: گردن» خوردن _ . که به بررسی چند نمونه می پردازیم. ‎-١‏ گردن: رایج ترین همکرد در فارسی است که هم فعل لازم می سازد (زاری کردن) و هم متعدی (تسلیم کردن)

صفحه 74:
۲- ساختن: این فعل نیز مثل کردن است ولی کمتر از آن کاربرد دارد. و در زبان قدیم یش از امروز کاربرد داشته است. کمین ساختن: کمین کردن ۳- نمودن: معنی اصلی آن در فارسی نشان دادن » نمایش دادن ... است اما هنگامی که به معنی گردن باشد فعل مر کب می سازد . زاری نمودن : زاری کردن ۷۴

صفحه 75:
۴- دادن: رضا دادن » گواهی دادن ۵- زدن: مثل زدن » فرباد زدن ۶- خوردن: غم خوردن » حسرت خوردن ۷- پردن: جمله بردن » رنج بردن ۸- آوردن : اسلام آوردن» حمله آوردن ‎-٩‏ گرفتن؛ انس گرفتن » خشم گرفتن ۷۵

صفحه 76:
نله گو 3 در فعل مرکب می توان میان دو جز آن فاصله انداخت. تحصیل کردن: او تحصبلات خوبی در دانشگاه کرده است. (البته بعضی محققان فاصله افتادن را یکی از دلایل فعل ساده می دانند.) ۷۶

صفحه 77:
فعل های لحظه ای و تداومی |- فعل لحظه اي ؛ فعلی است که جریان با امتداد عمل يا حالت را کوتاه و لحظه ای و به صورت شروع نشان می دهد. مانند افتادن » فر کیدن دارم می افتم: عمل را در شرف وقوع بیان می کند. ۷۲

صفحه 78:
فعل نداوهی: فعلی است که جربان عمل با حالت را با تدام بیان مى کند و ابتدا و انتهای آن مورد نظر نیست. مانند بافتن » شمردن » جوشاندن دارم می بافم : عمل را در حال وقوع نشان می دهد . YA

صفحه 79:
چند ذ5ت4: ۱-ساخت ماضی نقلی لحظه ای - ساخت مضارع اخباری تداومی ۲- ساخت ماضی بعید لحظه ای - ساخت ماضی استمراری تداومی ۳- مضارع ملموس لحظه ای نشان می دهد که عمل در آینده اتفاق می افتد. ۴- مضارع ملموس تداومی عمل یا حالت را در حال وقوع نشان می دهد. ۷۹

صفحه 80:
رابطه ی فعل با حرف اضافه برخى از فعل ها با حروف اضافه خاص به كار مى روند. مثلاً سيردن معامله كردن نگاه كردن ل به کسی قرار كذاشتن 2 ل با کسی دعا كردن ازدواج کردن As

صفحه 81:
قذكر: * بسیاری از موارد فهم متون فارسی بستگی به فهم ارتباط حرف اضافه با فعل دارد. در مواردی معنای فعل تابع حرف اضافه است. ‎Seo‏ صبر كردن بر جيزى: تحمل كردن جيزى صبر كردن از جيزى : صرف نظر كردن از جيزى ۸۱

صفحه 82:
زمان دستوری » زمان تقویمی زمان تقویمی :همان زمان اصلی است. یعنی گذر لحظه ها که درک می كنيم و به گذشته و حال و آینده تقسیم می شود . زمان دستوری: نامی است که فعل ها با آن نامیده می شود. ‎29D y Sto‏ ماضى ساده است اما گاهی بر زمان حال و آینده دلالت دارد. ‎ay

صفحه 83:
موارد استعمال ماضی ساده (مطلق) ۱ - بیان وقوع فعل در زمان گذشته به طور مطلق : من رفتم ۲- بیان وقوع فعل در حال یا آینده : بچه ها خدا حافظ من رفتم. ۳- به جای ماضی استمراری در «بودن» و «داشتن» : سالها بود که او را ندیده بودم. ۴- به عنوان فعل معین در ماضی بعید (رفته بود) و در ماضی ملموس (داشتم می رفتم) ay

صفحه 84:
موارد استعمال ماضی نقلی | - در تقابل با ماضی مطلق فعل هایی چون شنیدن » فهمیدن » دیدن فهمیدم که نامه را نوشته است. ۲- بیان فعلی که در زمان گذشته شروع شده و هنوز ادامه دارد. همه در راه مانده اند. ۳- بیان فعلی که در گذشته اتفاق افتاده و اثر با نتیجه ی آن تا حال باقی است . سعید به کتابخانه رفته است. Z — ental 5 ۸۴

صفحه 85:
۴- بان فعلی که وقع نشده ولی احتمال وقوع آن هست : قونینی که هنوز وضع نشده اند. ۵- به جای ماضی التزامی: احتمالا سعید به خانه رفته است . ۶- در ماضی ملموس نقلی از مصدر داشتن به عنوان فعل معین : داشته میرفته است. ۷- در ماضی ابعد از مصدر بودن به عنوان ذ رفته بوده امد ۸۵

صفحه 86:
موارد استعمال ماضی استمراری ۱- بیان فعلی که در زمان گذشته استمرار و ادامه داشته است. آب به این حوضها مى رسيدء ۲- بیان فعلی که در زمان گذشته چند بار تکرار شده است. برای خودم ورقه ی انجام کار می نوشتم. ۳- بیان عادت در گذشته. پدرم سالها سیگار می کشید. 7 < ا >

صفحه 87:
۴- بیان فعلی که در زمان وقوع آن فعل دیگری هم واقع شده باشد. سعید ناهار می خورد که من وارد شدم. ۵- به جای مضارع التزامی, کاهش دوباره می آمد. و چشم ما را روشن می کرد . بيايد روشن بکند ع- به جاى فعل التزامى همراه با بيان آرزو... كاش سعيد هم مى آمد. بيايد ۸۲

صفحه 88:
موارد استعمال ماضی نقلی مستمر در جایی به كار مى رود كه جمع میان موارد استعمال ماضی نقلی و ماضی استمراری مورد نظر باشد. ادیبان میراث فرهنگی آن اجتماع را غنی تر هی ساخته اند. AA

صفحه 89:
موارد استعمال ماضی بعید (-بیان فعلی که در گذشته ی دور اتفاق افتاده است. سالها پیش پیر مردی آمده بود. ۲- بیان فعلی که پیشتر از فعل دیگری اتفاق افتاده باشد. سيمين كارش را تمام كرده بود كه سعيد آمد. 44

صفحه 90:
موارد استعمال ماضی ابعد ماضی ابعد برای بیان وقوع فعلی که در گذشته دور تر اتفاق افتاده و به طریق نقل حکایت گفته می شود » به کار می رود. در کشتی زوجه استاد محمد علی نا خوش شده بوده است و آقا حاجی ... می پرداخته است* ۹۰

صفحه 91:
موارد استعمال ماضی التزامی ۱- بیان وقوع فعل در گذشته همراه با شک و تردید. شاید تا به حال رفته باشده ۳-بیان وقوع فعل در گذشته همراه با آروز و تمنی . ای کاش آمده باشد. ۳- بیان فعل همراه با شرط. اکر کسی فتوانسته باشد... ۴- بیان فعل همراه با تشبیه: مثل این است که جیزی که چیزی را گم کرده داشم.ء a > swage ental <

صفحه 92:
۵- بیان فعل بعد از ادات استثناء . من نگفته ام مگر این که شما گفته باشید. ۶- بیان فعل در مقام لزوم یا صواب. گوینده باید طبعی توانا داشته باشد. ۷- در جمله پیرو به جای مضارع التزامی. ‎LS‏ ساده آمده بود تا حرفی زده ناشد. ۸- به جای فعل امر از ساخت دوم مشخص داشتن. ‏این را هم اطلاع داشته داشید... ‎ay

صفحه 93:
موارد استعمال ماضی ملموس ۲ ماضی ملموس فعل را در شرف اتفاق اّنادن» با در حال اتفاق افتادن در گذشته نشان می دهد. داشتم ناهار می خوردم. که علی وارد شد. ۳

صفحه 94:
5 se, ee ls ماضی ملموس نقلی از ماضی نقلی داشتن و ماضی نقلی فعل اصلی ساخته می شود . این ساخت فعل را در حال اتفاق افتادن به طریقه نقلی بیان می کند. عصر منل هر روز ... داشته می رفته است . این فعل در زمان محاوره بیشتر رایج است. ۴

صفحه 95:
مهمترین موارد استعمال مضارع اخباری ‎-١‏ بيان وقوع فعلى در زمان حال : به كتابخانه مى روم ‎-"١‏ بيان افعالى كه بيوسته در حال رخ دادن هستند: ‏برندكان تخم مى كذارنده ۳- بیان افعالی که عادت و تکرار را می رسانند: ‏هرروز با اتوبوس برمى كردم ‏۰ < ا > ‎

صفحه 96:
۴-ییان شرط و جزای شرط: چهار حالت دارد. الف- شرط و جزهر دو مضارع اخباری: اگر می آنی من هم هی آنود ب- شرط با مضارع اخباری» جزا با مضارع التزامی: اکر می آیی من هم بیایم. ج- شرط با مضارع التزامی» جزا با مضارع اخباری: اگر بیایی من هم می آیم. د-شرط با ماضی مطلق جزا با مضارع اخباری : اگر شما به وعده تان عمل كرديد من هم عمل مى كنم. 9 < اماك هاده ‎a‏

صفحه 97:
۵- بیان وقوع فعل در آینده: فردا به مدرسه مى روم ۶- در نقل داستان یا خبر به جای ماضی: ملت کاندی را مقدس می داند. ۷- برای شروع نقل قول: می گویند: روزى ... wv

صفحه 98:
موارد استعمال مضارع التزامی ۱- بیان وقوع فعل همراه با شک و تردید: شاید سعید بیاید. ۲- بیان وقوع فعل همراه با آروز و تمنا: کاش سعید بیاید. ۳-در شرط اکر توبیایی. ۴- در جزا : اگر تو می آیی من بیایم. ۵- فعلهایی که با لزوم همراه است. باید بروم. 514

صفحه 99:
موارد استفاده ماضی ساده مضارع ساده » ساخت فعل مضارع است بدون پیشوند "می "و "ب" و استعمال عمومی ندارد و گاهی به جای مضارع اخباری با التزامی به کار می رود . فعل معین از خواستن در فعل مستقبل : خواهم رفت ۰ و از داشتن در مضارع ملموس : دارم می روم۰ 515

صفحه 100:
مواره استعمال مستقبل ۱- برای بیان وقوع فعل در زمان آینده : جمعه آینده به باغ خواهم رفت. ۲- در جمله های پیرو » برای يبان جزاء شرط . اكر شما برويد من هم خواهم رفت. foo

صفحه 101:
فعل های معین و ربطی ۱ ۱ فعلهای است ؛ بودن » شدن » با شیدن اگر به تنهایی به کار برود فعل ربطی هستند . هوا سرد است. اما اگر به همراه فعل دیگری بیایند و به صرف آن کمک کند فعل معين نامیده می شود . ‎cul ad,‏ رفته بود دیده شد. ‎۱۰۱

صفحه 102:
کاربرد فعل در متون کهن فارسی ۱ از آنجا كه بخش اعظمی از دروس رشته زبان و ادبیات فارسی به متون نظم و نثر اختصاص دارد . لازم است دانشجویان به کاربرد فعل در این متون توجه کنند . ویز کی های کاربرد فعل در متون گذشته به اختصار عبارتند از : 1- حذف شناسه از آخر فعل به قرینه جمله قبلی و بندرت بعدی چون نیمه شب بود بار بر نهادند و برفت . ( برفتند)

صفحه 103:
۲- آوردن باء زینت در اول ماضی : شیخ را بگرفتند و یزدند . ۳- افزودن باء زینت به اول فعل منفی :هیچ چیز در او نماند . ۴- افزودن الف در آخر فعل : گفتا » آیدا » دادا ۵- استعمال ماضی نقلی با فعلهای استم » استى » ... رسيدستم ( رسيده ام ) ۳

صفحه 104:
۶- ماضی استمراری علاوه بر شکل امروزی در قدیم به صورت های مختلفی به کار می رود . | - همی به جای می : همی رفت. ۳- ی در آخر به جای می : یافتی ( می یافت ) ۳- می در اول ی در آخر : می گفتی ۴- همی در اول ی در آخر : همی کردمی ۵- ب در اول ی در آخر : براندی 00 < اماك هاده >

صفحه 105:
۶- می وب در اول : می بسوخت ۷- همی و ب در اول : همی بگریستم ۸- می و ب در اول ی در آخر : می براند می ‎-٩‏ مانی و تانی در آخر با ب یا بدون ب :برفتمانی»نکردتانی ۰- همی در آخر : تو رسیدی همی ‏۱- بد در آخر : شدندید ‎۵

صفحه 106:
۷- فعل مضارع نیز علاوه بر صورت امروزی صورت های دیگری دارد . ۱- همی به جای می : همی گوید ۲- همی در آخر : پیچدهمی ۳- ب به جای می در مضارع اخباری : بسوزد ( می سوزد ) ۴- مضارع ساده به جای التزامی : پس طریق سپریم تا 0 < اماك هاده ‎a‏

صفحه 107:
۵- مضارع ساده به جای اخباری : نامه نویسد ۶- ی در آخر است و نیست : کار تو از اين بهتر ستی ۷-ی در آخر : خوانندی (می خوانند) ۸- ب‌در اول و ی.در آخر : بیاموزمی

صفحه 108:
۸- فعل دعا : امروزه به صیغه مضارع التزامی ادا می شود در قدیم در سوم شخص مفرد قبل از شناسه أ می آمده است . دهد > وهاد باد مخفف بواد ‎ole‏ مخفف مبواد گاهی الفی در آخر بادا

صفحه 109:
. ‏فعل امر : امروزه با ب می آید ۰ پرو‎ -٩ مگر فعل های پیشوندی و مرکب: بردار» توجه فرمایید . ولی در آثار قدیم به صورت های گوناگون : ۱- همراه ب : بزی ۲- بدون ب : كن ۳- همراه ی : می اندیش ۴- همراه می و ب : می بدانید . ۹

صفحه 110:
۰- فعل بیان خواب : در قدیم در نقل حوادئی که در خواب می دیدند در آخر فعل ی ( یای بیان خواب ) اضافه مى کردند . یوسف به خواب دید که ستاره فروآمدی . اين از ویژگی سبکی قرن ۴ تا ۶ است ولی بعدها هم به تقلید به کار رفته است . Ve

صفحه 111:
‎-١١‏ بايستن : امروزه ساختهاى : بايد » بایست » می بایست » به صورت قبد به کار می رود اما در متون قدیم ساخت های فعل از آن دیده می شود . ‏۱- بایم : مضارع ساده ؛ اول شخص مفرد ۲- نبایند: مضارع ساده » سوم شخص جمع ‎۱۱

صفحه 112:
فعل های نا افص: ۲ ۱ ۱ در زبان فارسی فعلهایی هست که با فا عل و مفعول و متمم معنای آن کامل نمی شود و نیاز به کلمه ای دیگر دارد که به آن تمیز می گوییم و اين فعل ها ناقص نامیده می شوند . من او را از خود برتر بافتم . نهاد مفعول ‎pate‏ تمیز فعل ۱۲

صفحه 113:
معروف ترین فعلهای ناقص : دانستن » دیدن » شمردن » بافتن » حس کردن » انگاشتن » پنداشتن » گرفتن » گمان بردن » نهادن » نامیدن » خواندن» گفتن » خطاب کردن ؛ معرفى كردن » لیست کردن » ضبط کردن » گردانیدن » ساختن و داشتن. ۱۳

صفحه 114:
و تذ کر: افعال دال بر لیاقت و ضرورت » این افعال بر خلاف دسته های پیش لازم اند و تميز را به نهاد جمله وابسته می سازند . یعنی مصداق نهاد و تمیز یکی است . مرا ‎wld‏ _ انگشتری بی نگین ‎sate‏ نهان تمیز افعال : سزیدن » شایستن » بایستن و زیبیدن Wr

صفحه 115:
گر * کروه متممی یعنی حرف اضافه و متمم نیز جمعاامی تواند جایگاه تمیزرا اشغال کند . مر مرا بر راه پیخمیر شناس مفعول .. تمیز (پیرو پیغمبر) Wa

صفحه 116:
زرف ساخت » تنازع زبان شناسان می گویند هر جمله ای یک رو ساخت و یک ژرف ساخت دارد . رو ساخت آن چیزی است که بر زبان می آوریم . ژرف ساخت آن چیزی است که در ذهن گوینده جای دارد . Wr

صفحه 117:
مثال: كتابى كه خريده اى به اين قيمت ذمى ارزد ( رو ساخت ) تو كتابى خريده اى » كتاب به اين قيمت نمى ارزد ( ژرف ساخت ) دراين مثال كتاب يك بار ذكر شده است . كاهى كلمه اى كه ادغام شده است براى دو جمله دو نقش متفاوت دارد در اين صورت تنازع بيش مى آيد . كتاب براى جمله اول مفعول و براى جمله دوم نهاد است . ۱۷

صفحه 118:
۱- واژه مشترک برای فعلی مفعول و برای فعل دیگر نهاد است. لیوانی که نیج شکستی مال من بود. نماد ۳- واژه مشترک برای فعلی متعم و برای فعلی دیگر نهاد است . تازه وارد با مردی که در ردیف آخر نشسته بود » گفتگو کرد ۰۰ ۱ متمم WA

صفحه 119:
۳- واژه مشترک برای فعلی متمم و برای فعلی دیگر مفعول باشد . از بولی که شما در جیب دارید خرج هی کنیم . زيول در جيب داريد خرج مى كنيم ممم ۴- واژه مشترک مضاف الیه و نهاد باشد . رفیق کسی باش که خبر خواه تو باشد . تس عفاف اليه ناد ۱۷"

صفحه 120:
I> . ‏دیدیم که اجزایی از سخن حذف می شود‎ : ‏دلارل حذف‎ . ‏عرف زبان : صبح بخیر : صبح شما به خير باشد‎ -۱ . ‏حذف به قرینه لفظی : آن است که در خود جمله با جمله دیگر لفظی می آید‎ -۲ : ‏كه نويسنده از تکرار آن پوهیز می کند‎ ) ‏به احمد گفتم که سلام مرا به شما برساند. ( حذف احمد از جمله دوم‎ 0 < ا >

صفحه 121:
۳- حذف به قرینه معنوی : آن است سیاق کلام و منهوم کلی جمله ها و عبارتها باعث حذف کلمه با کلماتی در جمله می گردد و خواننده از روی سیاق کلام و مفهوم کلی جمله ها کلمه محذوف را در مى يابد . معلم می گوید : درس تمام شد شما ( دانش آموزان ) کتابهایتان را ببند يد . ۱۳۱

صفحه 122:
حذف فعل: فعل از ارکان جمله است و جمله بدون فعل دارای معنی و مفهوم کامل نیست. اما فعل گاهی حذف می شود. [- به ذلیل خرف زبان: درود بر شما (باد) خداحافظ(باشد) به ثرینه لنظی: چه درسی دارید ! هندسه (داریم) ۳ به ترینه سعنوی؛ از مشدی فلام چه خبر (هست)؟ ۱۳۲

صفحه 123:
حذف نهاد: نهاد از ارکان جمله است و بیشتر به قرینه لفظی حذف می شود . سنایی از مدح سرایان بود (سنایی) گاهی هزل می گفت. حذف مسند؛ مسند معمولا به همراه فعل ربطی حذف می شود. که مریض است؟ علی (مریض است) wr

صفحه 124:
حذف مفعول: مفعول بندرت به تنهایی حذف می شود و اغلب همراه حرف نشانه و دیگر اجزای جمله حذف می گردد. کتاب کو؟ -علی برد (علی کتاب را برد) حذف متمم؛ متمم نیز معمولاً همراه حرف اضافه و گاهی با اجزای دیگر جمله حذف می شود. که کناب مرا به شما داد؟ -محسن (محسن کتاب شما را به من داد) wr

صفحه 125:
حذف حرف ربط: حرف ربط نيز كاهى حذف مى شود. بيا ( كه) ذيفتى اجزاى ديكر جمله از قبيل قبد»صفت؛مضاف اليه معمولاً همراه ساير اجزاى جمله حذف مى شوند. احمد ديروز مداد قرمز مرا برداشت و برد. (درجمله دوم همه اجزاء جمله اول حذف شده است.) ۲۵

صفحه 126:
اضافه: اضافه آن است که اسمی را با کسره اضافه به اسم دیگری نسبت بدهیم. |- اصل این است که مضاف البه بعد از مضاف بیاید و بین آن دو کسره اضافه باشد . اما کاهی مضاف الیه اول می آید و کسره اضافه حذف می شود. به آن اضائد تلوب می گویند و اسم م رکب می سازد . کارخانه (خانه ی کار) گلاب ( آب گل) swage ental

صفحه 127:
۲- گاهی فقط کسره اضافه حذف می شود و به آن ذک ازداذه_می گویند. مى شود وبه آن مى كو يدر زن (بدرزن) ۳- آوردن چند اضافه را پشت سر هم تنایم اضانات می گویند. جلد کتاب گلستان سعدی swage ental ‏مسب ز‎ > vy

صفحه 128:
۴- اگر مضاف به ‎T‏ با او ختم شده باشد در آخر آن به جای کسره اضافه بای مکسور می افزایند. دریای خزر » بازوی رستم اكر مضاف به ۵ بیان حرکت مختوم باشد به جای کسره اضافه :۶ می كذاريم کارخانه ایرج ومی توانیم ی بگذاریم » کارخانه ی ایرج WA

صفحه 129:
اقسام اضافه : (-اضانه تخصیصی : در اطاق ( در اختصاص به اطاق دارد) 7 اشاثه ملک : بین آن دو رابطه مالکیت وجود دارد . خانه احمد ( خانه ای که مال احمد است) تفاوت انن ذو : در اضافه ملکی معمولا مضاف الیه » انسان است و می تواند مالک باشد » ولی در اضافه تخصیصی این چنین نست . < ماه هاههی 2 ‎va‏

صفحه 130:
۳ اضافه تشبيوى : بين آن دو رابطه شباهت است . لب لعل ( لب مانند لعل ) دای ابر ( ابری که مانند دایه است) ۴۳- اضافه استتاری : آن است که مضاف در معنی غیر حقیقی خود استعمال شده باشد . چنگال مرگ ( مرگ مانند حیوانی با چنگال خویش آدمیان را می رباید ) 07 < ا >

صفحه 131:
- اضافه توضيحى : مضاف اسم عام است و مضاف البه نام مضاف را بيان مى كند. روز جمعه » شهر فوچان 2- اضافه بيازى: مضاف اليه جنس مضاف را بيان مى كند . ظرف مس اگر به مضاف اليه ى نسبت اضافه شود به صفت نسبى تبديل مى شود. ظرف مسى صفت ۷ ۵ وه بو ‎bee‏ >

صفحه 132:
۷ساشاثه اتترانی: بین آن دو مقارنت و همراهی وجود دارد. پای ارادت (پایی که با ارادت همراه بود) اتراثه زنرت (فرزندی) : مضاف الیه نام پدر مضاف است. رستم زال( رستم پسر زال) wr

صفحه 133:
تذكر: نوع اضافه كاهى مربوط به مفهوم کلمات و قصد گوینده است. پس گاهی یک اضافه جند حالت دارد. و $3 ۱- چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد. (استعاری) ۳- دختری زیباست» چشم نرگس او را کسی ندارد .(تشبیهی) ۳- چشم فرکس درد می کند. (تخصیصی) wr

صفحه 134:
نکته هایی درباره حروف برخی از حروف در اثر تحولات تاریخی متروک شده است و برخی از آنها تحول معنایی بافته اند. بدون شناخت این تحولات درک متون قدیم دشوار است. این حروف را به ترتیب الفبایی بررسی می کنیم. ۱۳۴

صفحه 135:
ایرد حرف اضافه و صورتی از بر است. ابر دست بردست باز: حرف اضافه به معنی به سوق »به جاب: باز پیمان شدند ( به سوی پیمان رفتند) پیش: حرف اضافه به دو معنى: ([-نزدءباءبه: یکی پیش شوریده حالی نوشت. ۲- دربرابر: جهاندار پیش جهان آفرین. ۱۳۵

صفحه 136:
بر: حرف اضافه به معنی زز د؛ نه: نبشتن بر رستم نامدار دون؛ حرف اضافه برای استئنا به معنى بتز» غبر. هزار دینار دون دیگر چیزها ۱۳۶

صفحه 137:
را: شایعترین کاربرد آن» به عنوان نشانه ی مفعول است اما گاهی حرف اضافه است ودر معانی ذبل به کار می رود . (-از: قضا را در آمد. 7- به: یکی را گفتم. ۳- برای: پذیره شدن را بیاراستند. #2 ورة سرهفته را کرد آهنگ ری 5- دربرابر: زخم فلك را نه مغفر است. ۱۳۷

صفحه 138:
گاهی را نشانه ی اضافه است. كان سوخته را جان شد . جان آن سوخته كاهى رأ همراه نهاد مى آيد. ‎ais‏ آرزوى را يكى ميش كند. ‎a‏ ۱۳۸

صفحه 139:
فا؛ حرف اضافه به معنی ره ود ؛ دل فا زبان گوید. فرا: حرف اضافه به معنی زد »ذر ؛ چراغ بفینم فرا راه دار. فراز: حرف اضافه به معنی بر و به : فراز یکی پیل نر. ۱۳۹

صفحه 140:
كه : گاهی برای تاوبل است که در جملات مر کب از آن بحث شد. گاهی حرف ربط ساده است به معنای ذیل: ۰-۱ :۰7 فه» که از ناله ی مرغان چمن در طرب است ( که اضراب) ۲- زیرا» به علت آن که : که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (که تعلیل) a ‏ا‎ < "6

صفحه 141:
ذر حالى که : بر آید که ما خاک باشیم و خشت. ۴- از برای شرط: چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار. ۵- چنانکه: زدیده ام شده یک چشمه در کنار روان كه آشنا نكند در ميان آن فلاح ۷ ۵ وه ۳۱

صفحه 142:
7- [یکن: برکنم دیده که من دیده از او بر نکنم. ۷- برای تغییر و شرح: خاک مشرق شنیده ام که کنند... /- براى مفاجات ( بيان امر ناكهانى ) او به سخن در » که در آمد غبار ناکهان

صفحه 143:
مَر؛ حرفی است که پیش از نهاد و مفعول ومتمم می آمده و ظاهرا برای تاکید بوده است . مر | و هست پرورده کردکار نهاد به افعال ماننده شو مرپری را متهم مر او را به آیین پیشین بخواست مفعول ۱۴۳۳

صفحه 144:
مگر : گاهی حرف اضافه و برای استثنا ست : مگر کسی که به زندان عشق در بند است. کاهی قید است به معنای ذیل: [- قید نگ و تردید : چویها بسته ام از دیده به دامان که مگر wh . ‏فيد نايد : قو كوبى مكر فره ایزدی است‎ -1 همانا ادام ذاوذ... ‎SS festa] > ۳۴‏

صفحه 145:
"ا قید استفهام انکاری و دلش بس تنك مى بينم مكر ساغر ذمى كيرد ؟ 7- قيل تشبيه ذ نديده ام مكر ابن شيوه از برى آموخت. كويا 0 - به معنى از قضا : مكراز هيئت شيرين تو مى رفت حديثى. اتفاقا ۱۴۵

صفحه 146:
و : حرف ربط است گاهی به معنی " ذر خالء, 47 " است (واو حالیه ) اجلم می کشد و درد فراقش سبب است . در حالی که وا : حرف اضافه به معنی زا ؛ ز؛ : عشق وا ما گفتن ۰ با ورای : حرف اضافه به معنی تز : ورای طاعت دیوانگان زما مطلب. جز ۱۴۳۶

صفحه 147:
باد آورى : ‎-١‏ كاهى براى يك متمم دو حرف اضافه بيش و پس آن می آوردند . ‏بر ... اندرون / ز....بر / از برای ...۰ را / به .... اندر ‏۳- گاهی هر دو حرف اضافه پیش از متمم می آمد : دو تن را نیامد سر اندر به خواب ‏7 < اماك هاده >

صفحه 148:
۳- حرف اضافه پیش از متمم می آید اما گاهی در قدیم پس از متمم می آمد . بیند اشتر را سقط او راه بر ( بر راه) ۴- گاهی از حروف اضافه مرکب ( به جهت » به محض ) حرف یه حذف می شود . پا برهنه جانب مسجد دوید . به جانب ۱۴۳۸

صفحه 149:
پیشوند و پسوند پیشوندها و پسوند ها واژ کهایی هستند كه در اول يا آخر واژه ها می آیند . و مفهوم جدیدی به آنها می بخشند و در برخی موارد طبقه دستوری آنها را عوض می کنند. ۱۳۹

صفحه 150:
پیشوندها ی معروف و کاربرد های مهم آنها ۱-ب + اسم : صفت . بخرد : خردمند ۲- ب + اسم : قبد . بسرعت : سریحع ۳- ب + اسم : اسم م رکب . بدست : وجب ۴-ب + حاصل مصدر : قید . بزودی : سریعا ۱۸۰

صفحه 151:
با : بر سر اسم می آید و صفت مرکب مى سازد . با هنر : هنرمند باز: به معنى دوباره وإز ذو است و يا معنى كلمه را موكد مى كند. باز آمدن ( مصدر - فعل ) بازكشت ( بن ماضى ) بازبرس ( بن مضارع) ۱۵۱

صفحه 152:
32 دراول اسم مى آيد و صفت مى سازد . بر كنار .. ۱ در اول فعل : برداشتن - برداشت ( بن ماضى ) برافداز ( بن مضارع ) ی : پیشوند نفی است و بر سر کلمه های زیر می آید و صفت می سازد. ‎-١‏ دراول اسم : بى ادب ۲- در اول بن فعل : بی تاب ۳- در اول ضمیر : بی خود ۴- در اول ترکیبات و صفی : بی همه چیز var

صفحه 153:
در اول فعل : در آمدن در اول بن ماضی: در آمد در اول بن مضارع : در گذر فر : این پیشوند در چند کلمه قدیم مانند "فر خجسته " و جند اصطلاح جدید فر آورده و فر آیند ديده مى شود . ۱۳

صفحه 154:
فرا: ۱- در اول فعل : فرا گرفتن ۳- در اول بن مضارع : فرا خور ۳- در اول ضمیر مبهم : فراهم 51,9 : در اول فعل فعل می آید : فراز آوردن فرو: | - در اول فعل: فرو بردن ۲- در اول بن فعل : فروکش ۳- در اول اسم : فرومایه ۴

صفحه 155:
لا : حرف نفی عربی است و در فارسی پیشوند است : لاعلاج » لاکردار ن : پیشوند نفی است و در موارد زیر به کار می رود . ۱- بر سر صفت : نسنجیده ۳۲- بر سر اسم : فستوه ( صفت ) ۲ ۳- بر سر بن فعل » اسم با صفت می سازه : نترس ۴- در وسط صفتهای بیانی مر کب : خدانشناس ۵۵

صفحه 156:
: پیشوند نفی است و در موارد زیر به كار مى رود . ) ‏بر سر اسم : فا كام ( صفت‎ -١ ۲- بر سر صفت : نادرست ۳- در وسط صفتهای بیانی : حق ناشناس ۴- در اول بن مضارع : ناشناس ۵- در اول بن ماضی : ناشایست ۶- در اول مصدر : نادیدن ۷- در صفتهایی که بر خویشاوندی ناتنی دلالت می کنند . ناپدری » نامادری ۶

صفحه 157:
و : در موارد زیر به کار می رود : ۱- در اول فعل : وا خواستن ۳- در اول بن ماضی : واخواست ۳- در اول بن مضارع : وادار ع در اول اسم : واپس ۵- در اول صفت مفعولى : وارفته ov

صفحه 158:
ور : در مواره زیر به کار می رود: (- در اول فعل: ور رفتن ۲- در ‎Jol‏ بن ماضی :ور شکست ۳- در اول بن مضارع: ور انداز ۴- در اول اسم نوردست ۵-در اول صفت :ورپریده

صفحه 159:
هم؛ به معنی مصاحبت و همراهی در موارد زیر می آید. \- در اول اسم: همکار ۳-در اول بن ماضی: هم نشست ۳- در اول بن مضارع: همنشین ۴- در اول صفتهای اشاره: همین ۵- در اول ضمیر مبهم: همدیگر ع در اول پسوند: همسان /- در اول حرف اضافه: همجون ۱۵۹

صفحه 160:
پسوند های معروف و کاربرد های مهم آنها: أ : در موارد ذیل به کار می رود. (- برای مبالغه و تاکید و کثرت: خوشا» خرما ۲- با صفت » اسم می سازد: پهنا ۳- در آخر بن مضارع » صفت فاعلی می سازد: دانا ۴- در آخر بن مضارع صفت لیاقت با مفعولی می سازد: خوانا (لیافت) رها(مفعولی) ۵- در آخر فعل دعا: بادا

صفحه 161:
ار؛ در سه مورد به کار می رود: |- با بن ماضی » اسم مصدر می سازد: دیدار ۲- با بن ماضی و مضارع » صفت فاعلی : خواستار ۳- با بن ماضی » صفت مفعولی: گرفتار » مردار ۶۱

صفحه 162:
آسا: پیشوند تشبیه است و صفت و قید می سازد : غول آسا اک: با بن مضارع اسم می سازد: خوراک آگین؛ پسوند مبالغه » با اس صفت می سازد: عطر ‎CAST‏

صفحه 163:
ان: در موارد ذیل به کار می رود: ‎١‏ - با بن مضارع » صفت فاعلی می سازد: روان ۲- برای نسبت پدری يا نیایی: قبادان ‏۳- برای ساختن قید زمان: بامدادان ‏۴- برای نسبت به مکان و قبیله: نوران » چناران ۵- برای ساختن اسم مصدر: آشتی کنان

صفحه 164:
اذدر: پسوندی است به معنی نا بر خویشاوندی ناتنی دلالت می کند. مادر اندر: نامادری أذه: در موارد ذيل به كار مى رود. ‎-١‏ براى تشبيه و نسبت و لياقت: ويرانه» جسورانه ‏۲- اسم می سازد: عصرانه ۳- صفت و قبد می سازد: ماهانه ‎۴۴

صفحه 165:
انی: مأخوذ از زبان عربی است و برای نسبت به کار می رود: روحانی بار: به معنی کنار و ساحل: رودبار » جویبار بان؛ در مفهوم محافظت و فاعلیت: باغبان » دربان تاش: مأخوذ از تركى به معنی هم: خواجه ناش ۶۵

صفحه 166:
چه: پسوند تصغیر » اسم مصغر می سازد: باغچه چی: مأخوذ از ترکی برای نست: توپچی دان: پسوند جا و مکان است و ظرفیت را می رساند: آتشدان دیس: به معنی شباهت وحم مانندی: تندیس (شبیه تن»مجسمه) زار: پسوند مکان: لاله زار ۴۶

صفحه 167:
سار؛ در موارد زیر به کار می رود : ‎١‏ - براى شباهت : دیوسار ‏۲- برای کثرت در مکان: کوهسار ۳- در مفهوم جانب و ناحیه: رخسار ۴- برای نسبت و انصاف: شره‌سار ۵- در معنی سر: گاوسار

صفحه 168:
سان: برای مشابهت : همسان ستان: پسوند مکان: بوستان در دو کلمه ی تابستان و زمستان دلالت بر زمان می کند. سير: پسوند مکان است : گر مسیر ش: در آخربن مضارع» اسم مصدر می سازد: خورش » روش ۳ قدیم آن شت و شن بوده است: کنشت» کنشن \PA

صفحه 169:
الا در موارد زير به كار مى رود : ‎-١‏ براى تصغير: شاخكف ‏۲- برای تقلیل و تدریج در قید: فرم نرمدک ۳- برای تقلیل در صفت: دلخوش کنک ۴- برای تحقیر و توهین: شاعرگ ‏- براى تجيب و ترحم: طفلك ‏۶- برای تشبیه: عروسک ‏۷- برای نسبت: سنگک ‏۸-برای ساختن اسم آلت: غلنک ‎-٩‏ برای ساختن اسم از صفت: زردگ ‎ ‎1۶۹

صفحه 170:
کدد: پسوند مکان: میکده که: برای تحقیر : مردکه کی: بسوندی است در تداول ‎dole‏ صفت و قبد می سازد: یواشکی كار: ‎-١‏ در آخر بن فعل» يسوند فاعلى : آفريدكار ‏۲- در آخر اسم پسوند نست: بادگار ‏۳- در آخرین ماضی پسوند لباقت: ماندگار ‎We

صفحه 171:
گان: در آخر اسم با صفت شمارشی » نسبت را می سازند: مهرگان» دهگان گانه: در آخر صفت » پسوند نسبت است: جداگانه » دوگانه کافی: پسوند نسبت: خدایگانی گاد: پسوند مکان و زمان: دانشگاه » صبحگاه اف

صفحه 172:
كر: ‎-١‏ يسوند فاعلى و مبالغه: دادكر» ستمكر ۳- پسوند شغلی: رفتگر ‏گین؛ پسوند مبالغه و صفت می سازد: خمشگین لاخ: پسوند مکان و کثرت: سنگلاخ ‏م: پسوند صفت شمارشی ترتیبی و صفت پرسشی: دوم » چندم ‎wr

صفحه 173:
مان: ‎١‏ - يسوند نسبت در آخر صفت: شادمان ‏؟- يسوند نسبت در آخر اسم: دودمان ‏۳- پسوند سازنده اسم از بن مضارع: زایمان ‏۴- پسوند سازنده ی اسم ذات از بن ماضی: ساختمان ‎wr

صفحه 174:
مذد: مسند صفت و دارندگی و مبالغه: دانشمند مین: پسوند صفت شمارشی ترتیبی و صفت پرسشی: دومن » کدامین نا از صفت»اسم می سازد: تنکنا ناک: پسوند اتصاف و دارندگی : خشمناک نده: با بن مضارع» صفت فاعلی می سازد: دونده. در غير بن هم مى آيد : شرمنده ۱۷۴

صفحه 175:
و: بسوند اتصاف و تحقير: ريشو » يارو وار: در معانى ذيل به كار مى رود : ‎-١‏ دار ندكى: اميدوار ۲- شایستکی: شاهوار ۳ هم مانندی: بهشت وار ۴- برای نسبت و اتصاف: گوشوار ۱۷۵

صفحه 176:
واره: برای شباهت و نست: گوشواره» سنگواره 399 برای اتصاف و مبالغه: دانشوربارور. با ضمه هم می آید : رنجور وش: پسوند تشبیه: حوروش وند: برای دارندگی 9 اتصاف : فولادوند ونا

صفحه 177:
35 های بیان حرکت در موارد ذیل به کار می رود: ۱- با بن مضارع اسم مصدر(ناله) یا اسم آلت (تابه) می سازد . ۲- با بن ماضی» صفت مفعولی می سازد: گفته ۳- برای ساختن صفت و قید در کلمه های مرکب: یکشبه » هیچ کاره ۴- برای تشبیه به اسم پیوندی: گوشه > ‏اماك هاده‎ < ney

صفحه 178:
۵- برای تحقیر و تصغير: مرده» دختره ۶- برای مبالغه : خود کامه ۷- با صفت بیانی و شمارشی » اسم می سازد: زرد ؛ ذهه ۸- تغیبری در معنی ایجاد نمی کند: رخساره ‎-٩‏ برای ساختن اسم منسوب: روزه ‎۱۷4۸

صفحه 179:
ی: اقسام بسیاری دارد: ‎١‏ - معروفترین آنها نشانه نست است : تهرانی » محمودی ۲- نشانه حاصل مصدر: خوبی ‏۳- نشانه نکره: بقالی ‏۴- نشانه وحدت: کیلوبی ‏۵- نشانه لیاقت: گفتنی ‎> bowel om

صفحه 180:
۶-نشانه قید زمان: عمری ۲ ۷-نشانه تحبیب و تفخیم: نورچشمی 07" ۸-بای وصفی که به کمک که و جمله ی پس از آن » اسم را معرفه می کند. کتابی که خریدم از جمال زاده بود

صفحه 181:
بت: مأخوذ از عربی و اسم مصدر می سازد: انسانیت toe ۱- صفت نسبی می سازد: سیمین ۲- صفت ساز: دروغین » دیرین ۳-صفت برترین می سازد : مهین دنه: صفت نسبی می سازد: سیمینه للبلا

صفحه 182:
يه: مأخوذ از عربى: ‎-١‏ در اسم خاص مکان: امیریه ‎-Y‏ در اسم سازمان ها :نظميه ‏۳- در اسم فرقه ها : امامیه ‏۴- در اسم اوراق خاص: ابلاغیه ۵- در اسم انواع ادبی: هجوبه ۶- برای ساخت صفت نسبی: اصلیه ‏يليا

صفحه 183:
میائوند؛ علاوه بر پسوند و پیشوند» الفاظی در میان کلمه های مرکب می آیند که به آنها میانوند می گویند: pol of ‏سر به سر‎ 4 ‏قا سرناسر‎ ‏در؛ پی در پی‎ var

صفحه 184:

رشته زبان و ادبیات فارسی نام درس :دستور زبان و ادبیات فارسی 2 مولف :دکتر حسن انوری تعداد واحد 2 :واحد تهیه کننده :جلیل مسعودی فرد عضو هیات علمی مرکز بجنورد 1 طرح درس درس دستور زبان فارسی ، 2مانند دستور 1از دروس )ه زبان و ادبیات فارسی است در این پایه ای و مهم رشت درس عالوه بر اینکه دانشجویان با قواعد و ساختار زبان و ادبیات فارسی آشنامی شوند نکات تاریخی متون ادبی نیز برای آنان طرح می شود . 2 اهداف درس -1شناخت دقیق تر قواعد زبان فارسی -2شناخت دستور تاریخی و آشنایی با تحوالت زبان فارسی -3آشنایی با برخی ساختارهای ادبیات گذشته ایران 3 جایگاه درس همچنانکه در دستور 1نیز ذکر شد این درس نیز از دروس مهم رشته زبان و ادبیات فارسی است و عالوه بر آشنایی عمیق تر و دقیق تر دانشجویان با قواعد و اصول زبان و ادبیات فارسی ،آنان را با تحوالت زبان فارسی و ویژگی متون ادبی گذشته و تحوالت زبان فارسی و ویژگی و تحوالت ساختار ی زبان ادبی آشنا می سازد. 4 هدف های رفتاری - 1شناخت دقیق تر قواعد زبان فارسی :گذراندن دستور زبان 1و حل تمرین های آن ضروری است اگر دانشجویی آن مباحث را فراموش کرده است باید مجددا دستور 1را مرور کند . -2شناخت تحوالت زبان و آشنا شدن با متون ادبی. -3تمرین و تکرار این مباحث در هنگام مطالعه آثار ادبی به نظم و نثر. 5 الفبای فارسی مجموع نشانه هایی که برای نشان دادن آواهای هر زبان به کار می رود ، الفبای آن زبان نامیده می شود . این نشانه ها در زبان فارسی 32تا است. 6 واج هر کدام از آواهای زبان را واج می گویند .واج عبارت است از کوچکترین واحد صوتی متمایز . واج ها دو دسته اند :مصوت ،صامت 7 -1مصوت یا صدادار :آوایی است که با لرزش تار آواها از گلو بیرون می آید و هنگام ادای آن دهان گشاده می ماند . در زبان فارسی امروز شش مصوت وجود دارد . 8 ، مصوت کوتاه : ‏O خط آوایی : ‏a ‏e مصوت بلند : آ ای او خط آوایی : ‏ā ‏i ‏ū 9 -2صامت یا بی صدا :واجهایی که در ادای آنها جریان هوا پس از گذشتن از نای گلو در نقطه ای میان گلو و لب ،ناگهان بر اثر مانعی متوقف می شود . 10 شماره صامت ها در زبان فارسی امروز 23صامت است که عبارتند از: ءبپتجچخدرزسشفقکگلمنویه البته برای نشان دادن برخی از صامتها چند نشانه به کار می بریم مثال : ز،ذ،ض،ظ 11 ا ،و ،ی سه نشانه ای هستند که گاهی صامت و گاهی مصوت هستند این نشانه ها اگر واج دوم هجا باشد مصوت است و در غیر این صورت صامت : با دام ،بود ،بید ( مصوت ) ابر ،ورد ،یزد ( صامت ) 12 ه :صامت است ( .هنر ،شهر ،راه ) البته گاهی در پایان کلمه نشانه مصوت کوتاه ( ِ ) -است. خانه ،گربه 13 مصوت مرکب :بعضی زبان شناسان معتقدند که در زبان فارسی دو مصوت مرکب نیز وجود دارد : -1در کلمات فرد وسی ،نوروز ،روشن -2درکلمات مِی ،کِ ی ،رِ ی اما بعضی این مصوت را یک مصوت و یک صامت کوتاه می دانندCvc . 14 تعریف جمله : مجموعه ای از کلمات که دارای معنی مستقل و تمام باشد جمله خوانده می شود . جمله سخنی است که حداقل دارای دو جزء اصلی باشد. نهاد و گزاره . در جمله حداقل یک فعل وجود دارد . 15 گروه ،واژه ،واژک هر جمله از جزء های کوچکتری تشکیل می شود : -1گروه :دارای یک هسته و چند وابسته است . کالس پنجم . دانش آموزان هسته وابسته وابسته واژه -2واژه :هر کدام از جزء های هسته را واژه ای تشکیل می دهد . 16 ادامه دارد... -3واژک :بعضی واژه ها از جزء های کوچک واژک تشکیل می شوند. دانش آموزان ( واژه ) کالس ( واژه ) پنجم ( واژه ) چهار واژک 1واژک کسره اضافه هم واژک است . 17 2واژک تعریف واژک :کوچکترین واحد زبان است که دارای بار دستوری و معنایی است و نمی توان آن را به واحد کوچکتری تقسیم کرد . 18 ارکان جمله بعض از اجزاء جمله نقش اساسی تری دارند که به آنها ارکان جمله می گویند . -1جمله های که فعل تام دارند دارای دو رکن هستند : علی آمد. فاعل فعل -2جمله های که فعل ربطی دارند دارای سه رکن هستند :هوا سرد شد. مسند الیه مسند فعل 19 جایگاه و ترتیب اجزا ء جمله نهاد :معموال در صدر جمله می آید . فعل :همیشه در آخر جمله می آید . مسند :قبل از فعل ربطی می آید . مفعول :معموال پیش از فعل ربطی می آید . 20 متمم :پس از نهاد و پیش از مسند می آید . اگر جمله هم مفعول هم متمم داشته باشد اول مفعول بعد متمم می آید . یوسف کتاب را به کتابخانه داد . فاعل مفعول متمم فعل منادا :در آغاز جمله و پیش از نهاد می آید . 21 بدل :بعد از مبدل منه می آید . تمیز :معموال قبل از فعل می آید . مضاف الیه :بعد از مضاف می آید . صفت بیانی :معموال پس از موصوف می آید اما صفات پیشین مثل اشاره و پرسش قبل از موصوف می آید . قید :معموال در آغاز جمله می آید .اما در جاههای دیگر جمله هم جای می گیرد . 22 جمله از حیث مفهوم : به چهار نوع تقسیم می شود :خبری ،پرسشی ،عاطفی و امری -1جمله خبری :در آن از وقوع کار یا بودن و پذیرفتن حالتی به اثبات با نفی خبر می دهیم . -2جمله پرسشی :در آن درباره چیزی یا کسی سوال می پرسیم . 23 -3جمله عاطفی :که با آن یکی از عواطف خود از قبیل تعجب ،تمنی ،خشم و جز آنها را بیا ن می کنیم . چه هوای خوبی ! -4جمله امری :که در آن انجام دادن کاری یا داشتن و ﭘذیرفتن رفتن صفت و حالتی به اثبات یا نفی طلب می شود. 24 جمله شرطی :با دو فعل ساخته می شود و شرطی را بیان می کند و جزء جمله های مرکب است که بعد ًا توضیح داده می شود. در جمله های شرطی جمله ای که به حرف شرط همراه است شرط و جمله دیگر را جزا می گویند . اگر بیایید ) ما هم می آییم . شرط 25 جزا جمله مستقیم و غیر مستقیم -1جمله مستقیم :جمله است که در آن اجزای کالم ،نظم طبیعی و ترکیب مستقیم خود را داشته باشد و دستور مند باشد . 26 -2جمله غیر مستقیم یا نادستور مند :جمله ای است که در آن ، اساس نظم طبعی و آیین ترکیب اجزا و ارکان به هم خورده باشد . باز برگردم به تاریخ متمم بعد از فعل 27 جمله فعلی و جمله اسنادی -1جمله فعلی :جمله است که از نهاد و فعل تام ساخته شده باشد و دارای دو رکن باشد : نهاد +فعل :علی آمد. 28 -2جمله اسنادی :به جمله ای می گویند که از نهاد و مسند و فعل ربطی ساخته شده باشد یعنی دارای سه رکن باشد . هوا سرد است . نهاد مسند فعل ربطی 29 جمله بی فعل :به جمله ای گفته ای می شود که در ظاهر فعل نداشته باشد و فعل در ژرف ساخت یعنی در تقدیر باشد . صبح بخیر ،ایستادن ممنوع 30 جمله ساده ،جمله مرکب -1جمله ساده :جمله است که در آن تنها یک فعل به کار رفته باشد . علی به کتابخانه رفت. -2جمله مرکب :جمله ای است که در آن بیش از یک فعل به کار رفته باشد . علی به کتابخانه رفت تا درس بخواند. 31 جمله مستقل و ناقص -1جمله مستقل یا کامل :جمله ای است که به تنهایی مفهوم روشن و کامل دارد . آزادی بزرگترین نعمتهاست . - 2جمله ناقص :جمله ساده ای است که به تنهایی مفهوم روشن و رسایی ندارد . اگر وقت داشتم ... 32 جمله مثبت و منفی -1جمله مثبت :جمله است که چیزی را خبر می دهد یا طلب می کند . شیرین درس می خواند . برای امتحان آماده شو . -2جمله منفی :جمله ای است که چیزی را نفی کند یا عدم آن را طلب کند . شیرین درس نمی خواند . برای امتحان آماده نشو. 33 جمله معترضه :جمله ای است که در ضمن جمله اصلی می آید و مفهومی یا نکته ای را توضیح می دهد و اگر آن را حذف کنیم خللی در مفهوم اصلی پدید نمی آید . این جمله را بین دو ویرگول یا دو خط تیره می گذارند . استادم – خدا او را بیامرزد – مرد سخن شناسی بود . 34 جمله مرکب : جمله هایی هستند که معنی آنها با یک فعل تمام نمی شود و برای آن که معنی کاملی را برسا نند به چندین فعل نیاز دارند . جمله مرکب از دو جمله پایه و پیرو تشکیل شده است . 35 -1جمله پایه :جمله ای است که غالب ًا غرض اصلی را در بر دارد . -2جمله پیرو :جمله ای است که معنی کاملی ندارد و جمله ناقصی است که مفهومی از قبیل زمان ،مکان ،شرط و جز آن را به مفهوم جمله پایه می افزاید . 36 راههای تشخیص جمله پایه و پیرو -1معموال جمله پایه غرض اصلی گوینده را در بردارد و جمله دیگر جمله پیرو است . -2جمله پیرو غالب ًا همراه یکی از حروف ربط می آید . -3فعل در جمله پیرو می تواند به مصدر یا صفت تاویل شود . 37 تذکر :جمله پیرو به مصدر یا صفت تاویل می شود و در جمله پایه یک نقش نحوی بر عهده می گیرد که به بررسی این نقشها می پردازیم . 38 الف -جمله پیرو به تاویل مصدر -1در نقش نهاد :برای روشن کردن اتومبیل کافی است ،استارت بزنید . پیرو پایه استارت زدن برای روشن کردن اتومبیل کافی است . نهاد 39 -2مفعول : تقاضا کرده است پایه که حرف ربط به شهر منتقل شود . پیرو به شهر منتقل شدن را تقاضا کرده است . مفعول 40 -3مضاف الیه :امید هست که غم دلم نقصان پذیرد . پیرو پایه امید ] نقصان پذیرفتن غم دل [ هست. مضاف الیه 41 -4مسند : دیده را فایده آن است که دلبر بیند . پیرو پایه فایده دیده دلبر دیدن است . مسند 42 قید : تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است پیرو دل سو دا زده از غصه دو نیم افتاده است پایه از هنگام افتادن سر زلف تو در دست نسیم ،دل سو دا زده از غصه دو نیم افتاده است . قید 43 جمله پیرو به تاویل صفت : دو حالت دارد یا نقش صفتی می پذیرد یا صفت جانشین موصوف است در نتیجه نقش های اسم را می پذیرد . 44 حالت اول :صفت دانشجویی که می کوشد ،موفق می شود . پایه پیرو دانشجوی کوشا موفق می شود . صفت 45 حالت دوم :صفت جانشین موصوف -1نقش نهاد هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد پیرو پایه پیرو هر آورنده و شمارنده عیب دگران پیش تو ،بیگمان عیب تو ...خواهد برد. )ین موصوف ،نهاد صفت جانش 46 -2مفعول : دوست مشمار آن که در نعمت زند الف یاری و بردار خواندگی پیرو پایه آن ]در نعمت الف یاری و برادر خواندگی زننده [ را دوست مشمار. مفعول 47 -3منادا : ای که در کوچه معشوقه ما می گذری پیرو بر حذر باش که سر می شکند دیوارش پایه ای ] در کوچه معشوقه ما گذرنده [ بر حذر باش منادا 48 ضمیر اشاره در جمله مرکب گاهی در جمله مرکب ضمیر اشاره ای می آید که مرجع آن ،همان مصدر یا صفت ﻣﺆول است و ضمیر اشاره هر نقش نحوی داشته باشد مصدر یا صفت ﻣﺆول نیز آن نقش را خواهد داشت . آن که می کوشد موفق می شود. نهاد پایه پیرو آن کوشنده موفق می شود . صفت نهاد مسند فعل 49 فعل از جهت ساختمان در زبان فارسی فعل از جهت ساختمان به شش دسته تقسیم می شود . -1ساده :رفت. -2پیشوندی :در رفت . -3مرکب :زمین خورد . -4پیشوندی مرکب :دم در کشید . -5عبارت فعلی :از چشم افتاد . -6الزم یک شخصه :سر دم شد . 50 ساختمان فعل ساده همچنانکه در دستور 1گفته شد با حذف ن از مصدر بن ماضی بدست می آید : رفتن – رفت اما ساختن بن مضارع از بن ماضی قاعده ساده ای ندارد ولی آنها را می توان در هشت گروه جای داد اگر چه استثناهایی هم وجود دارد . 51 گروه اول :فعلهایی که مصدر آنها به ” یدن ” ختم می شود .در این گروه پس از حذف ” ید ” از بن ماضی ،بن مضارع به دست می آید . مصدر آرامیدن باریدن بن ماضی آرامید بارید 52 بن مضارع آرام بار استثناهای گروه اول: مصدر آفریدن گزیدن شنیدن دیدن چیدن بن مضارع آفرین گزین شنو بین چین بن ماضی آفرید گزید شنید دید چید 53 گروه دوم :فعلهایی است که مصدر آن به ” َدن ” ختم می شود .در این گروه پس از حذف ” د ” از بن ماضی ،بن مضارع به دست می آید . مصدر راندن کندن بن مضارع ران کن بن ماضی راند کند 54 استثناهای گروه دوم: مصدر آزردن آمدن بردن زدن شدن کردن مردن بن ماضی آزرد آمد بن مضارع آزار آ برد زد شد کرد مرد 55 بر زن شو کن میر گروه سوم :فعلهایی که مصدر آنها به ” ودن ” ختم می شود در این گروه پس از حذف ” د ” از بن ماضی ” ،و ” به ” آ ” تبدیل می شود تا بن مضارع به دست آید . مصدر آسودن آزمودن بن ماضی آسود آزمود 56 بن مضارع آسا آزما استثناها گروه سوم: بودن بود بود درودن درود درو 57 ادن ” ختم می شود در این گروه چهارم :فعلهایی است که مصدر آن به ” َ فعلها پس از حذف ” اد ” از بن ماضی ،بن مضا رع به دست می آید . مصدر افتادن ایستادن بن ماضی افتاد ایستاد بن مضارع افت ایست استثناها گروه چهارم: دادن زادن ده زا داد زاد 58 گروه پنجم فعلهایی که مصدر آن به ختن ختم می شود در این فعلها با حذف ت ماضی و تبدیل خ به ز بن مضارع بدست می آید. مصدر اندوختن آموختن بن ماضی اندوخت آموخت بن مضارع اندوز آموز استثناها شناختن فروختن گسیختن شناخت فروخت گسیخت شناس فروش گسل 59 از بن گروه ششم : فعلهایی است که مصدر آن به ستن ختم می شود در این فعلها ﭘﺲ از حذف ست از بن ماضی ،بن مضارع بدست می آید . مصدر بن ماضی آراستن آراست توانستن توانست بن مضارع آرا توان 60 در فعلهایی این گروه گاهی فقط یک صامت و یک مصوت باقی مانده و دو حالت دارد. -1اگر مصورت مانده ا یا آ باشد صامت ه افزوده می شود. جستن خواستن جست خواست جه خواه -2اگر مصوت باقی مانده ُا باشد تبدیل به او می شود. ، ، جستن جست 61 جو استثناهای گروه ششم بن مضارع بن ماضی مصدر پیوست پیوند پیوستن بند بست بستن خیز خاست خاستن شکن شکستن شکست نگر نگریست نگریستن نشین نشست نشستن 62 گروه هفتم فعلهایی است که مصدر آنها به شتن ختم می شود دراین فعلها ﭘﺲ از حذف ت از بن ماضی و تبدیل ش به ر بن مضارع به دست می آید. مصدر بن ماضی گذشتن گذشت پنداشتن پنداشت بن مضارع گذر پندار 63 استثناهای گروه هفتم بن ماضی مصدر رشت رشتن نوشتن نوشت گشت گشتن بن مضارع ریس نویس گرد 64 گروه هشتم : فعلهایی که مصدر آنها به ختن ختم می شود دراین فعلها پس از خذف ت بن ماضی و تبدیل ف به ب بن مضارع بدست می آید . مصدر بن ماضی تافتن تافت شتافتن شتافت بن مضارع تاب شتاب 65 از ، در این گروه گاهی ا قبل از ب به او تبدیل می شود. ، آشفتن رفتن آشفت رفت آشوب روب ، ) شود و گاهی فقط ت حذف می شود وبن مضارع ساخته می بافتن شکافتن باف شکاف بافت شکاف 66 استثناهای گروه هشتم مصدر )ن رفت سفتن گرفتن گفتن بن ماضی رفت سفت گرفت گفت بن مضارع رو سنب گیر گو از نهفتن ،بن مضارع و ساختهای مضارع به کار نمی رود . 67 فعلهای چند شکلی :بن ماضی برخی فعلها به چند شکل به کار می رود . در نتیجه مصدر آنها نیز چند گونه است در حالی که بن مضارع آنها اغلب یکسان است . مصدر کستن کاشتن کاریدن گشادن گشودن بن ماضی کشت کاشت کارید گشاد گشود 68 بن مضارع کار گشا بن مضارع بن ماضی مصدر گسل گسیخت گسست گسلید گسیختن گسستن گسلیدن انگار انگاشت انگارد انگارید انگاشتن انگاردن انگاریدن شنو شنید شنفت شنود شنیدن شنفتن شنودن 69 بن مضارع بن ماضی مصدر گذار گذاشت گذارد افراشت افراخت زاد زایید گذاشتن کذاردن افراشتن افراختن زادن زاییدن افراز زا 70 فعل مرکب فعلی است که از ترکیب صفت یا اسم با یک فعل ساده بدست می آید و مجموع ًا یک معنی را می رساند . زمین خوردن ،لخت کردن 71 راه های شناخت فعل مرکب -1اسم یا صفتی که با فعل مرکب آمده است نقش نحوی ندارد. -2جزء فعل در معنی حقیقی اش بکار رفته است . -3جمع ًا یک معنی را بیان می کند. مث ً ال ً زمین خوردن -1 :زمین نقش نحوی ندارد -2خوردن در معنی بلعیدن نیست -3جمع ًا به معنی اصابت کردن بکار رفته است. 72 همکرد فعل ساده ای است که با آن فعل مرکب می سازند: کردن ،خوردن که به بررسی چند نمونه می پردازیم. -1کردن :رایج ترین همکرد در فارسی است که هم فعل الزم می سازد (زاری کردن) و هم متعدی (تسلیم کردن) 73 -2ساختن :این فعل نیز مثل کردن است ولی کمتر از آن کاربرد دارد .و در زبان قدیم بیش از امروز کاربرد داشته است. کمین ساختن :کمین کردن -3نمودن :معنی اصلی آن در فارسی نشان دادن ،نمایش دادن ...است اما هنگامی که به معنی کردن باشد فعل مرکب می سازد . زاری نمودن :زاری کردن 74 -4دادن :رضا دادن ،گواهی دادن -5زدن :مثل زدن ،فریاد زدن -6خوردن :غم خوردن ،حسرت خوردن -7بردن :جمله بردن ،رنج بردن -8آوردن :اسالم آوردن ،حمله آوردن -9گرفتن :انس گرفتن ،خشم گرفتن 75 تذکر: در فعل مرکب می توان میان دو جز آن فاصله انداخت. تحصیل کردن :او تحصیالت خوبی در دانشگاه کرده است. (البته بعضی محققان فاصله افتادن را یکی از دالیل فعل ساده می دانند). 76 فعل های لحظه ای و تداومی -1فعل لحظه ای :فعلی است که جریان یا امتداد عمل یا حالت را کوتاه و لحظه ای و به صورت شروع نشان می دهد. مانند افتادن ،ترکیدن دارم می افتم :عمل را در شرف وقوع بیان می کند. 77 فعل تداومی :فعلی است که جریان عمل یا حالت را با تدام بیان می کند و ابتدا و انتهای آن مورد نظر نیست. مانند بافتن ،شمردن ،جوشاندن دارم می بافم :عمل را در حال وقوع نشان می دهد . 78 چند نکته: -1ساخت ماضی نقلی لحظه ای = ساخت مضارع اخباری تداومی -2ساخت ماضی بعید لحظه ای = ساخت ماضی استمراری تداومی -3مضارع ملموس لحظه ای نشان می دهد که عمل در آینده اتفاق می افتد. -4مضارع ملموس تداومی عمل یا حالت را در حال وقوع نشان می دهد. 79 رابطه ی فعل با حرف اضافه برخی از فعل ها با حروف اضافه خاص به کار می روند .مث ً ال سپردن نگاه کردن دعا کردن به کسی معامله کردن قرار گذاشتن ازدواج کردن 80 با کسی تذکر: در بسیاری از موارد فهم متون فارسی بستگی به فهم ارتباط حرف اضافه با فعل دارد . در مواردی معنای فعل تابع حرف اضافه است .مث ً ال صبر کردن بر چیزی :تحمل کردن چیزی صبر کردن از چیزی :صرف نظر کردن از چیزی 81 زمان دستوری ،زمان تقویمی زمان تقویمی :همان زمان اصلی است .یعنی گذر لحظه ها که درک می کنیم و به گذشته و حال و آینده تقسیم می شود . زمان دستوری :نامی است که فعل ها با آن نامیده می شود. مث ً ال رفتم :ماضی ساده است اما گاهی بر زمان حال و آینده داللت دارد. 82 موارد استعمال ماضی ساده (مطلق) -1بیان وقوع فعل در زمان گذشته به طور مطلق :من رفتم -2بیان وقوع فعل در حال یا آینده :بچه ها خدا حافظ من رفتم . -3به جای ماضی استمراری در «بودن» و «داشتن» : سالها بود که او را ندیده بودم. -4به عنوان فعل معین در ماضی بعید (رفته بود) و در ماضی ملموس (داشتم می رفتم) 83 موارد استعمال ماضی نقلی -1در تقابل با ماضی مطلق فعل هایی چون شنیدن ،فهمیدن ،دیدن فهمیدم که نامه را نوشته است. -2بیان فعلی که در زمان گذشته شروع شده و هنوز ادامه دارد. همه در راه مانده اند. -3بیان فعلی که در گذشته اتفاق افتاده و اثر یا نتیجه ی آن تا حال باقی است . سعید به کتابخانه رفته است. 84 ادامه دارد... -4بیان فعلی که واقع نشده ولی احتمال وقوع آن هست : قوانینی که هنوز وضع نشده اند. -5به جای ماضی التزامی: احتما ً ال سعید به خانه رفته است . -6در ماضی ملموس نقلی از مصدر داشتن به عنوان فعل معین : داشته میرفته است. -7در ماضی ابعد از مصدر بودن به عنوان فعل معین: رفته بوده ام. 85 موارد استعمال ماضی استمراری -1بیان فعلی که در زمان گذشته استمرار و ادامه داشته است. آب به این حوضها می رسید. -2بیان فعلی که در زمان گذشته چند بار تکرار شده است. برای خودم ورقه ی انجام کار می نوشتم. -3بیان عادت در گذشته. پدرم سالها سیگار می کشید. ادامه دارد... 86 -4بیان فعلی که در زمان وقوع آن فعل دیگری هم واقع شده باشد. سعید ناهار می خورد که من وارد شدم. -5به جای مضارع التزامی. کاهش دوباره می آمد و چشم ما را روشن می کرد . روشن بکند بیاید -6به جای فعل التزامی همراه با بیان آرزو... کاش سعید هم می آمد. بیاید 87 موارد استعمال ماضی نقلی مستمر در جایی به کار می رود که جمع میان موارد استعمال ماضی نقلی و ماضی استمراری مورد نظر باشد. ادیبان میراث فرهنگی آن اجتماع را غنی تر می ساخته اند. 88 موارد استعمال ماضی بعید -1بیان فعلی که در گذشته ی دور اتفاق افتاده است. سالها ﭘیش ﭘیر مردی آمده بود. -2بیان فعلی که ﭘیشتر از فعل دیگری اتفاق افتاده باشد. سیمین کارش را تمام کرده بود که سعید آمد. 89 موارد استعمال ماضی ابعد ماضی ابعد برای بیان وقوع فعلی که در گذشته دور تر اتفاق افتاده و به طریق نقل حکایت گفته می شود ،به کار می رود. در کشتی زوجه استاد محمد علی نا خوش شده بوده است و آقا حاجی ...می پرداخته است0 90 موارد استعمال ماضی التزامی -1بیان وقوع فعل در گذشته همراه با شک و تردید. شاید تا به حال رفته باشد. -2بیان وقوع فعل در گذشته همراه با آروز و تمنی . ای کاش آمده باشد. -3بیان فعل همراه با شرط. اگر کسی نتوانسته باشد... -4بیان فعل همراه با تشبیه: مثل این است که چیزی که چیزی را گم کرده باشم. ادامه دارد... 91 -5بیان فعل بعد از ادات استثناء . من نگفته ام مگر این که شما گفته باشید. -6بیان فعل در مقام لزوم یا صواب. گوینده باید طبعی توانا داشته باشد. -7در جمله ﭘیرو به جای مضارع التزامی. خیلی ساده آمده بود تا حرفی زده باشد. -8به جای فعل امر از ساخت دوم مشخص داشتن. این را هم اطالع داشته باشید... 92 موارد استعمال ماضی ملموس ماضی ملموس فعل را در شرف اتفاق افتادن ،یا در حال اتفاق افتادن در گذشته نشان می دهد. داشتم ناهار می خوردم که علی وارد شد. 93 موارد استعمال ماضی ملموس نقلی ماضی ملموس نقلی از ماضی نقلی داشتن و ماضی نقلی فعل اصلی ساخته می شود . این ساخت فعل را در حال اتفاق افتادن به طریقه نقلی بیان می کند. عصر مثل هر روز ...داشته می رفته است . این فعل در زمان محاوره بیشتر رایج است. 94 مهمترین موارد استعمال مضارع اخباری -1بیان وقوع فعلی در زمان حال :به کتابخانه می روم. -2بیان افعالی که پیوسته در حال رخ دادن هستند: پرندگان تخم می گذارند. -3بیان افعالی که عادت و تکرار را می رسانند: هرروز با اتوبوس برمی گردم. ادامه دارد... 95 -4بیان شرط و جزای شرط :چهار حالت دارد. الف -شرط و جزهر دو مضارع اخباری: اگر می آیی من هم می آیم. ب -شرط با مضارع اخباری ،جزا با مضارع التزامی: اگر می آیی من هم بیایم. ج -شرط با مضارع التزامی ،جزا با مضارع اخباری: اگر بیایی من هم می آیم. د-شرط با ماضی مطلق جزا با مضارع اخباری : اگر شما به وعده تان عمل کردید من هم عمل می کنم. ادامه دارد... 96 -5بیان وقوع فعل در آینده :فردا به مدرسه می روم. -6در نقل داستان یا خبر به جای ماضی :ملت کاندی را مقدس می داند. -7برای شروع نقل قول :می گویند :روزی ... 97 موارد استعمال مضارع التزامی -1بیان وقوع فعل همراه با شک و تردید :شاید سعید بیاید. -2بیان وقوع فعل همراه با آروز و تمنا :کاش سعید بیاید. -3در شرط :اگر تو بیایی. -4در جزا :اگر تو می آیی من بیایم. -5فعلهایی که با لزوم همراه است .باید بروم. 98 موارد استفاده ماضی ساده مضارع ساده ،ساخت فعل مضارع است بدون پیشوند ”می ” و ”ب“ و استعمال عمومی ندارد و گاهی به جای مضارع اخباری یا التزامی به کار می رود . فعل معین از خواستن در فعل مستقبل :خواهم رفت . و از داشتن در مضارع ملموس :دارم می روم. 99 موارد استعمال مستقبل -1برای بیان وقوع فعل در زمان آینده : جمعه آینده به باغ خواهم رفت. -2در جمله های پیرو ،برای بیان جزا ،شرط . اگر شما بروید من هم خواهم رفت. 100 فعل های معین و ربطی فعلهای است ،بودن ،شدن ،با شیدن اگر به تنهایی به کار برود فعل ربطی هستند . هوا سرد است. اما اگر به همراه فعل دیگری بیایند و به صرف آن کمک کند فعل معین نامیده می شود . رفته است رفته بود دیده شد . 101 کاربرد فعل در متون کهن فارسی از آنجا که بخش اعظمی از دروس رشته زبان و ادبیات فارسی به متون نظم و نثر اختصاص دارد .الزم است دانشجویان به کاربرد فعل در این متون توجه کنند . ویژگی های کاربرد فعل در متون گذشته به اختصار عبارتند از : -1حذف شناسه از آخر فعل به قرینه جمله قبلی و بندرت بعدی چون نیمه شب بود بار بر نهادند و برفت ( .برفتند ) 102 -2آوردن باء زینت در اول ماضی :شیخ را بگرفتند و بزدند . -3افزودن باء زینت به اول فعل منفی :هیچ چیز در او نماند . -4افزودن الف در آخر فعل :گفتا ،آیدا ،دادا -5استعمال ماضی نقلی با فعلهای استم ،استی ... ،رسیدستم ( رسیده ام ) 103 -6ماضی استمراری عالوه بر شکل امروزی در قدیم به صورت های مختلفی به کار می رود . -1همی به جای می :همی رفت. -2ی در آخر به جای می :یافتی ( می یافت ) -3می در اول ی در آخر :می گفتی -4همی در اول ی در آخر :همی کردمی -5ب در اول ی در آخر :براندی ادامه دارد... 104 -6می و ب در اول :می بسوخت -7همی و ب در اول :همی بگریستم -8می و ب در اول ی در آخر :می براند می -9مانی و تانی در آخر با ب یا بدون ب :برفتمانی،نکردتانی -10همی در آخر :تو رسیدی همی -11ید در آخر :شدندید 105 -7فعل مضارع نیز عالوه بر صورت امروزی صورت های دیگری دارد . -1همی به جای می :همی گوید -2همی در آخر :پیچدهمی -3ب به جای می در مضارع اخباری :بسوزد ( می سوزد ) -4مضارع ساده به جای التزامی :پس طریق سپریم تا ادامه دارد... 106 -5مضارع ساده به جای اخباری :نامه نویسد -6ی در آخر است و نیست :کار تو از این بهتر ستی -7ی در آخر :خوانندی (می خوانند ) -8ب در اول و ی در آخر :بیاموزمی 107 -8فعل دعا :امروزه به صیغه مضارع التزامی ادا می شود در قدیم در سوم شخص مفرد قبل از شناسه ا می آمده است .دهد باد مباد مخفف مخفف گاهی الفی در آخر بواد مبواد بادا 108 دهاد -9فعل امر :امروزه با ب می آید .برو . مگر فعل های پیشوندی و مرکب :بردار ،توجه فرمایید . ولی در آثار قدیم به صورت های گوناگون : -1همراه ب :بزی -2بدون ب :کن -3همراه ی :می اندیش -4همراه می و ب :می بدانید . 109 -10فعل بیان خواب : در قدیم در نقل حوادثی که در خواب می دیدند در آخر فعل ی ( یای بیان خواب ) اضافه می کردند . یوسف به خواب دید که ستاره فروآمدی . این از ویژگی سبکی قرن 4تا 6است ولی بعدها هم به تقلید به کار رفته است . 110 -11بایستن :امروزه ساختهای :باید ،بایست ،می بایست ،به صورت قید به کار می رود اما در متون قدیم ساخت های فعل از آن دیده می شود . -1بایم :مضارع ساده ،اول شخص مفرد -2نبایند :مضارع ساده ،سوم شخص جمع 111 فعل های ناقص: در زبان فارسی فعلهایی هست که با فا عل و مفعول و متمم معنای آن کامل نمی شود و نیاز به کلمه ای دیگر دارد که به آن تمیز می گوییم و این فعل ها ناقص نامیده می شوند . من او را از خود برتر یافتم . نهاد مفعول متمم 112 تمیز فعل معروف ترین فعلهای ناقص : دانستن ،دیدن ،شمردن ،یافتن ،حس کردن ،انگاشتن ،پنداشتن ،گرفتن ، گمان بردن ،نهادن ،نامیدن ،خواندن ،گفتن ،خطاب کردن ،معرفی کردن ،لیست کردن ،ضبط کردن ،گردانیدن ،ساختن و داشتن. 113 تذکر: افعال دال بر لیاقت و ضرورت ،این افعال بر خالف دسته های پیش الزم اند و تمیز را به نهاد جمله وابسته می سازند .یعنی مصداق نهاد و تمیز یکی است . مرا شاید متمم فعل انگشتری نهاد بی نگین تمیز افعال :سزیدن ،شایستن ،بایستن و زیبیدن 114 تذکر :گروه متممی یعنی حرف اضافه و متمم نیز جمعا ًمی تواند جایگاه تمیزرا اشغال کند . مر مرا بر راه پیغمبر شناس مفعول تمیز ( پیرو پیغمبر ) 115 ژرف ساخت ،تنازع زبان شناسان می گویند هر جمله ای یک رو ساخت و یک ژرف ساخت دارد . رو ساخت آن چیزی است که بر زبان می آوریم . ژرف ساخت آن چیزی است که در ذهن گوینده جای دارد . 116 مثال: کتابی که خریده ای به این قیمت نمی ارزد ( رو ساخت ) تو کتابی خریده ای ،کتاب به این قیمت نمی ارزد ( ژرف ساخت ) در این مثال کتاب یک بار ذکر شده است . گاهی کلمه ای که ادغام شده است برای دو جمله دو نقش متفاوت دارد در این صورت تنازع پیش می آید .کتاب برای جمله اول مفعول و برای جمله دوم نهاد است . 117 -1واژه مشترک برای فعلی مفعول و برای فعل دیگر نهاد است. لیوانی که شکستی مال من بود. مفعول نهاد -2واژه مشترک برای فعلی متمم و برای فعلی دیگر نهاد است . تازه وارد با مردی که در ردیف آخر نشسته بود ،گفتگو کرد . . نهاد متمم 118 -3واژه مشترک برای فعلی متمم و برای فعلی دیگر مفعول باشد . از پولی که شما در جیب دارید خرج می کنیم . مفعول متمم -4واژه مشترک مضاف الیه و نهاد باشد . رفیق کسی باش که خیر خواه تو باشد . مضاف الیه نهاد 119 حذف دیدیم که اجزایی از سخن حذف می شود . دالیل حذف : -1عرف زبان :صبح بخیر :صبح شما به خیر باشد . -2حذف به قرینه لفظی :آن است که در خود جمله یا جمله دیگر لفظی می آید . که نویسنده از تکرار آن پرهیز می کند : به احمد گفتم که سالم مرا به شما برساند ( .حذف احمد از جمله دوم ) ادامه دارد... 120 -3حذف به قرینه معنوی :آن است سیاق کالم و مفهوم کلی جمله ها و عبارتها باعث حذف کلمه یا کلماتی در جمله می گردد و خواننده از روی سیاق کالم و مفهوم کلی جمله ها کلمه محذوف را در می یابد . معلم می گوید :درس تمام شد شما ( دانش آموزان )کتابهایتان را ببندید . 121 حذف فعل :فعل از ارکان جمله است و جمله بدون فعل دارای معنی و مفهوم کامل نیست. اما فعل گاهی حذف می شود. -1به دلیل عرف زبان :درود بر شما (باد) خداحافظ(باشد) -2به قرینه لفظی :چه درسی دارید ؟ هندسه (داریم) -3به قرینه معنوی :از مشدی غالم چه خبر (هست)؟ 122 حذف نهاد: نهاد از ارکان جمله است و بیشتر به قرینه لفظی حذف می شود . سنایی از مدح سرایان بود (سنایی) گاهی هزل می گفت. حذف مسند :مسند معمو ً ال به همراه فعل ربطی حذف می شود. که مریض است؟ علی (مریض است) 123 حذف مفعول :مفعول بندرت به تنهایی حذف می شود و اغلب همراه حرف نشانه و دیگر اجزای جمله حذف می گردد. کتاب کو؟ -علی برد (علی کتاب را برد) حذف متمم :متمم نیز معمو ً ال همراه حرف اضافه و گاهی با اجزای دیگر جمله حذف می شود. که کتاب مرا به شما داد؟ -محسن (محسن کتاب شما را به من داد) 124 حذف حرف ربط :حرف ربط نیز گاهی حذف می شود. بپا ( که) نیفتی اجزای دیگر جمله از قبیل قید،صفت،مضاف الیه معمو ً ال همراه سایر اجزای جمله حذف می شوند. احمد دیروز مداد قرمز مرا برداشت و برد( .درجمله دوم همه اجزاء جمله اول حذف شده است). 125 اضافه: اضافه آن است که اسمی را با کسره اضافه به اسم دیگری نسبت بدهیم. چند نکته: -1اصل این است که مضاف الیه بعد از مضاف بیاید و بین آن دو کسره اضافه باشد . اما گاهی مضاف الیه اول می آید و کسره اضافه حذف می شود .به آن اضافه مقلوب می گویند و اسم مرکب می سازد . کارخانه (خانه ی کار) گالب ( آب گل) ادامه دارد... 126 -2گاهی فقط کسره اضافه حذف می شود و به آن فک اضافه می گویند. پدر زن (پدر زن) -3آوردن چند اضافه را پشت سر هم تتابع اضافات می گویند. جلد کتاب گلستان سعدی ادامه دارد... 127 -4اگر مضاف به آ یا او ختم شده باشد در آخر آن به جای کسره اضافه یای مکسور می افزایند. دریای خزر ،بازوی رستم اگر مضاف به ه بیان حرکت مختوم باشد به جای کسره اضافه ،ء ء کارخانه ایرج ومی توانیم ی بگذاریم ،کارخانه ی ایرج 128 می گذاریم اقسام اضافه : -1اضافه تخصیصی :درِ اطاق ( در اختصاص به اطاق دارد ) -2اضافه ملکی :بین آن دو رابطه مالکیت وجود دارد . خانه احمد ( خانه ای که مال احمد است ) تفاوت این دو :در اضافه ملکی معموال مضاف الیه ،انسان است و می تواند مالک باشد ،ولی در اضافه تخصیصی این چنین نیست . ادامه دارد... 129 -3اضافه تشبیهی :بین آن دو رابطه شباهت است . لب ِ لعل ( لب ِ مانند لعل ) داﯾﮥ ابر ( ابری که مانند دایه است ) -4اضافه استعاری :آن است که مضاف در معنی غیر حقیقی خود استعمال شده باشد . چنگال ِ مرگ ( مرگ مانند حیوانی با چنگال خویش آدمیان را می رباید ) ادامه دارد... 130 )ی :مضاف اسم عام است و مضاف الیه نام مضاف را -5اضافه توضیح بیان می کند. ) روز جمعه ،شهر قوچان -6اضافه بیانی :مضاف الیه جنس مضاف را بیان می کند . ظرف مس اگر به مضاف الیه ی نسبت اضافه شود به صفت نسبی تبدیل می شود. ظرف مسی صفت ادامه دارد... 131 -7اضافه اقترانی :بین آن دو مقارنت و همراهی وجود دارد. پای ارادت (پایی که با ارادت همراه بود) -8اضافه بنوت (فرزندی) :مضاف الیه نام پدر مضاف است. رستم زال( رستم پسر زال) 132 تذکر :نوع اضافه گاهی مربوط به مفهوم کلمات و قصد گوینده است .پس گاهی یک اضافه چند حالت دارد. چشم نرگس -1چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد( .استعاری) -2دختری زیباست ،چشم نرگس او را کسی ندارد (.تشبیهی) -3چشم نرکس درد می کند( .تخصیصی) 133 نکته هایی درباره حروف برخی از حروف در اثر تحوالت تاریخی متروک شده است و برخی از آنها تحول معنایی یافته اند .بدون شناخت این تحوالت درک متون قدیم دشوار است. این حروف را به ترتیب الفبایی بررسی می کنیم. 134 ابر :حرف اضافه و صورتی از بر است .ابر دست باز :حرف اضافه به معنی به سوی ،به جانب: باز پیمان شدند ( به سوی پیمان رفتند) پیش :حرف اضافه به دو معنی: -1نزد،با،به :یکی پیش شوریده حالی نوشت. -2دربرابر :جهاندار پیش جهان آفرین. 135 بردست بر :حرف اضافه به معنی نزد ،به: نبشتن بر رستم نامدار دون :حرف اضافه برای استثنا به معنی جز ،غیر. هزار دینار دون دیگر چیزها 136 را :شایعترین کاربرد آن ،به عنوان نشانه ی مفعول است اما گاهی حرف اضافه است ودر معانی ذیل به کار می رود . -1از :قضا را در آمد. -2به :یکی را گفتم. -3برای :پذیره شدن را بیاراستند. -4در :سرهفته را کرد آهنگ ری. -5دربرابر :زخم فلک را نه مغفر است. 137 گاهی را نشانه ی اضافه است. کان سوخته را جان شد . جان آن سوخته گاهی را همراه نهاد می آید. گرگ را آرزوی را یکی میش کند. نهاد 138 فا :حرف اضافه به معنی به وبر: دل فا زبان گوید. فرا :حرف اضافه به معنی به ،در : چراغ یقینم فرا راه دار. فراز :حرف اضافه به معنی بر و به : فراز یکی پیل نر. 139 که :گاهی برای تاویل است که در جمالت مرکب از آن بحث شد. گاهی حرف ربط ساده است به معنای ذیل: -1بلکه :نه ،که از ناله ی مرغان چمن در طرب است ( که اضراب) -2زیرا ،به علت آن که : که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (که تعلیل) ادامه دارد... 140 -3در حالی که :بر آید که ما خاک باشیم و خشت. -4اگر برای شرط :چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار. -5چنانکه: که آشنا نکند در میان آن فالح زدیده ام شده یک چشمه در کنار روان ادامه دارد... 141 -6لیکن :برکنم دیده که من دیده از او بر نکنم. -7برای تغییر و شرح :خاک مشرق شنیده ام که کنند... -8برای مفاجات ( بیان امر ناگهانی ) او به سخن در ،که در آمد غبار ناگهان 142 َمر :حرفی است که پیش از نهاد و مفعول ومتمم می آمده و ظاهرا برای تاکید بوده است . مر ا و هست پرورده کردگار نهاد به افعال ماننده شو مرپری را متمم مر او را به آیین پیشین بخواست مفعول 143 مگر :گاهی حرف اضافه و برای استثنا ست : مگر کسی که به زندان عشق در بند است. گاهی قید است به معنای ذیل: -1قید شک و تردید :چویها بسته ام از دیده به دامان که مگر شاید -2قید تاکید :تو گویی مگر فره ایزدی است . همانا ادامه دارد... 144 -3قید استفهام انکاری : دلش بس تنگ می بینم مگر ساغر نمی گیرد ؟ -4قید تشبیه : ندیده ام مگر این شیوه از پری آموخت. گویا - 5به معنی از قضا : مگر از هیئت شیرین تو می رفت حدیثی. اتفاقا 145 و :حرف ربط است گاهی به معنی ” در حالی که ” است (واو حالیه ) اجلم می کشد و درد فراقش سبب است . در حالی که وا :حرف اضافه به معنی با ،به :عشق و ا ما گفتن . با ورای :حرف اضافه به معنی جز : ورای طاعت دیوانگان زما مطلب. جز 146 یاد آوری : -1گاهی برای یک متمم دو حرف اضافه پیش و پس آن می آوردند . بر ...اندرون /ز....بر /از برای ....را /به ....اندر -2گاهی هر دو حرف اضافه پیش از متمم می آمد : دو تن را نیامد سر اندر به خواب ادامه دارد... 147 -3حرف اضافه پیش از متمم می آید اما گاهی در قدیم پس از متمم می آمد . بیند اشتر را سقط او راه بر ( بر راه ) -4گاهی از حروف اضافه مرکب ( به جهت ،به محض ) حرف به حذف می شود . پا برهنه جانب ِ مسجد دوید . به جانب 148 پیشوند و پسوند پیشوندها و پسوند ها واژکهایی هستند که در اول یا آخر واژه ها می آیند .و مفهوم جدیدی به آنها می بخشند و در برخی موارد طبقه دستوری آنها را عوض می کنند. 149 پیشوندها ی معروف و کاربرد های مهم آنها ب– -1ب +اسم :صفت .بخرد :خردمند -2ب +اسم :قید .بسرعت :سریع -3ب +اسم :اسم مرکب .بدست :وجب -4ب +حاصل مصدر :قید .بزودی :سریعا 150 با :بر سر اسم می آید و صفت مرکب می سازد . با هنر :هنرمند باز :به معنی دوباره و از نو است و یا معنی کلمه را موکد می کند. باز آمدن ( مصدر – فعل ) بازگشت ( بن ماضی ) بازپرس ( بن مضارع) 151 بر : در اول اسم می آید و صفت می سازد .بر کنار در اول فعل :برداشتن – برداشت ( بن ماضی ) برانداز ( بن مضارع ) بی :پیشوند نفی است و بر سر کلمه های زیر می آید و صفت می سازد. -1در اول اسم :بی ادب -2در اول بن فعل :بی تاب -3در اول ضمیر :بی خود -4در اول ترکیبات و صفی :بی همه چیز 152 در : در اول فعل :در آمدن در اول بن ماضی :در آمد در اول بن مضارع :در گذر فر :این پیشوند در چند کلمه قدیم مانند ”فر خجسته ” و چند اصطالح جدید فرآورده و فرآیند دیده می شود . 153 فرا : -1در اول فعل :فرا گرفتن -2در اول بن مضارع :فرا خور -3در اول ضمیر مبهم :فراهم فراز :در اول فعل فعل می آید :فراز آوردن فرو : -1در اول فعل :فرو بردن -2در اول بن فعل :فروکش -3در اول اسم :فرومایه 154 ال :حرف نفی عربی است و در فارسی پیشوند است :العالج ،الکردار ن :پیشوند نفی است و در موارد زیر به کار می رود . -1بر سر صفت :نسنجیده -2بر سر اسم :نستوه ( صفت ) -3بر سر بن فعل ،اسم یا صفت می سازد :نترس -4در وسط صفتهای بیانی مرکب :خدانشناس 155 نا :پیشوند نفی است و در موارد زیر به کار می رود . -1بر سر اسم :نا کام ( صفت ) -2بر سر صفت :نادرست -3در وسط صفتهای بیانی :حق ناشناس -4در اول بن مضارع :ناشناس -5در اول بن ماضی :ناشایست -6در اول مصدر :نادیدن -7در صفتهایی که بر خویشاوندی ناتنی داللت می کنند . ناپدری ،نامادری 156 وا :در موارد زیر به کار می رود : -1در اول فعل :وا خواستن -2در اول بن ماضی :واخواست -3در اول بن مضارع :وادار -4در اول اسم :واپس -5در اول صفت مفعولی :وارفته 157 ور :در موارد زیر به کار می رود: -1در اول فعل :ور رفتن -2در اول بن ماضی :ور شکست -3در اول بن مضارع :ور انداز -4در اول اسم :وردست -5در اول صفت :ورپریده 158 هم :به معنی مصاحبت و همراهی در موارد زیر می آید. -1در اول اسم :همکار -2در اول بن ماضی :هم نشست -3در اول بن مضارع :همنشین -4در اول صفتهای اشاره :همین -5در اول ضمیر مبهم :همدیگر -6در اول پسوند :همسان -7در اول حرف اضافه :همچون 159 پسوند های معروف و کاربرد های مهم آنها: ا :در موارد ذیل به کار می رود. -1برای مبالغه و تاکید و کثرت :خوشا ،خرما -2با صفت ،اسم می سازد :پهنا -3در آخر بن مضارع ،صفت فاعلی می سازد :دانا -4در آخر بن مضارع صفت لیاقت یا مفعولی می سازد: خوانا (لیاقت) رها(مفعولی) -5در آخر فعل دعا :بادا 160 ار :در سه مورد به کار می رود: -1با بن ماضی ،اسم مصدر می سازد :دیدار -2با بن ماضی و مضارع ،صفت فاعلی :خواستار -3با بن ماضی ،صفت مفعولی :گرفتار ،مردار 161 آسا :پیشوند تشبیه است و صفت و قید می سازد :غول آسا اک :با بن مضارع اسم می سازد :خوراک آگین :پسوند مبالغه ،با اسم ،صفت می سازد :عطر آگین 162 ان :در موارد ذیل به کار می رود: -1با بن مضارع ،صفت فاعلی می سازد :روان -2برای نسبت پدری یا نیایی :قبادان -3برای ساختن قید زمان :بامدادان -4برای نسبت به مکان و قبیله :توران ،چناران -5برای ساختن اسم مصدر :آشتی کنان 163 اندر :پسوندی است به معنی نا بر خویشاوندی ناتنی داللت می کند. مادر اندر :نامادری انه :در موارد ذیل به کار می رود. -1برای تشبیه و نسبت و لیاقت :ویرانه ،جسورانه -2اسم می سازد :عصرانه -3صفت و قید می سازد :ماهانه 164 انی :مأخوذ از زبان عربی است و برای نسبت به کار می رود: روحانی بار :به معنی کنار و ساحل :رودبار ،جویبار بان :در مفهوم محافظت و فاعلیت :باغبان ،دربان تاش :مأخوذ از ترکی به معنی هم :خواجه تاش 165 چه :پسوند تصغیر ،اسم مصغر می سازد :باغچه چی :مأخوذ از ترکی برای نسبت :توپچی دان :پسوند جا و مکان است و ظرفیت را می رساند :آتشدان )م مانندی: دیس :به معنی شباهت و ه تندیس (شبیه تن،مجسمه) زار :پسوند مکان :الله زار 166 سار :در موارد زیر به کار می رود : -1برای شباهت :دیوسار -2برای کثرت در مکان :کوهسار -3در مفهوم جانب و ناحیه :رخسار -4برای نسبت و انصاف :شرمسار -5در معنی سر :گاوسار 167 سان :برای مشابهت :همسان ستان :پسوند مکان :بوستان در دو کلمه ی تابستان و زمستان داللت بر زمان می کند. سیر :پسوند مکان است :گرمسیر ش :در آخربن مضارع ،اسم مصدر می سازد :خورش ،روش معادل قدیم آن شت و شن بوده است :کنشت،کنشن 168 ک :در موارد زیر به کار می رود : -1برای تصغیر :شاخک -2برای تقلیل و تدریج در قید :نرم نرمک -3برای تقلیل در صفت :دلخوش کنک -4برای تحقیر و توهین :شاعرک -5برای تجیب و ترحم :طفلک -6برای تشبیه :عروسک -7برای نسبت :سنگک -8برای ساختن اسم آلت :غلتک -9برای ساختن اسم از صفت :زردک 169 کده :پسوند مکان :میکده که :برای تحقیر :مردکه کی :پسوندی است در تداول عامه صفت و قید می سازد: یواشکی گار: -1در آخر بن فعل ،پسوند فاعلی :آفریدگار -2در آخر اسم پسوند نسبت :یادگار -3در آخربن ماضی پسوند لیاقت :ماندگار 170 گان :در آخر اسم یا صفت شمارشی ،نسبت را می سازند: مهرگان ،دهگان گانه :در آخر صفت ،پسوند نسبت است :جداگانه ،دوگانه گانی :پسوند نسبت :خدایگانی گاه :پسوند مکان و زمان :دانشگاه ،صبحگاه 171 گر: -1پسوند فاعلی و مبالغه :دادگر ،ستمگر -2پسوند شغلی :رفتگر گین :پسوند مبالغه و صفت می سازد :خمشگین الخ :پسوند مکان و کثرت :سنگالخ م :پسوند صفت شمارشی ترتیبی و صفت پرسشی :دوم ،چندم 172 مان: -1پسوند نسبت در آخر صفت :شادمان -2پسوند نسبت در آخر اسم :دودمان -3پسوند سازنده اسم از بن مضارع :زایمان -4پسوند سازنده ی اسم ذات از بن ماضی :ساختمان 173 مند :مسند صفت و دارندگی و مبالغه :دانشمند ُ مین :پسوند صفت شمارشی ترتیبی و صفت پرسشی: دومین ،کدامین نا :از صفت،اسم می سازد :تنگنا ناک :پسوند اتصاف و دارندگی :خشمناک نده :با بن مضارع ،صفت فاعلی می سازد :دونده. در غیر بن هم می آید :شرمنده 174 و :پسوند اتصاف و تحقیر :ریشو ،یارو وار :در معانی ذیل به کار می رود : -1دارندگی :امیدوار -2شایستگی :شاهوار -3هم مانندی :بهشت وار -4برای نسبت و اتصاف :گوشوار 175 واره :برای شباهت و نسبت :گوشواره ،سنگواره ور :برای اتصاف و مبالغه :دانشور،بارور. با ضمه هم می آید :رنجور وش :پسوند تشبیه :حوروش وند :برای دارندگی و اتصاف :فوالدوند 176 ه :های بیان حرکت در موارد ذیل به کار می رود: -1با بن مضارع اسم مصدر(ناله) یا اسم آلت (تابه) می سازد . -2با بن ماضی ،صفت مفعولی می سازد :گفته -3برای ساختن صفت و قید در کلمه های مرکب :یکشبه ،هیچ کاره -4برای تشبیه به اسم پیوندی :گوشه ادامه دارد... 177 -5برای تحقیر و تصغیر :مرده ،دختره -6برای مبالغه :خودکامه -7با صفت بیانی و شمارشی ،اسم می سازد :زرد ،دهه -8تغییری در معنی ایجاد نمی کند :رخساره -9برای ساختن اسم منسوب :روزه 178 ی :اقسام بسیاری دارد: -1معروفترین آنها نشانه نسبت است :تهرانی ،محمودی -2نشانه حاصل مصدر :خوبی -3نشانه نکره :بقالی -4نشانه وحدت :کیلویی -5نشانه لیاقت :گفتنی ادامه دارد... 179 -6نشانه قید زمان :عمری -7نشانه تحبیب و تفخیم :نورچشمی -8یای وصفی که به کمک که و جمله ی پس از آن ،اسم را معرفه می کند. کتابی که خریدم از جمال زاده بود 180 یت :مأخوذ از عربی و اسم مصدر می سازد :انسانیت ین: -1صفت نسبی می سازد :سیمین -2صفت ساز :دروغین ،دیرین -3صفت برترین می سازد :مهین ینه :صفت نسبی می سازد :سیمینه 181 یه :مأخوذ از عربی: -1در اسم خاص مکان :امیریه -2در اسم سازمان ها :نظمیه -3در اسم فرقه ها :امامیه -4در اسم اوراق خاص :ابالغیه -5در اسم انواع ادبی :هجوبه -6برای ساخت صفت نسبی :اصلیه 182 میانوند :عالوه بر پسوند و پیشوند ،الفاظی در میان کلمه های مرکب می آیند که به آنها میانوند می گویند: ا :سراسر به :سر به سر تا :سرتاسر در :پی در پی 183 پایان 184

62,000 تومان