صفحه 1:
به نام خدا
کسی را که کاهل بود گنج نیست که اندر جهان سود بیرنج نیست
صفحه 2:
کودکس فردوسی و شکل گیری شاهنامه
فردوسی در طبران طوس به سال ۳۲۹ هجری بدنیا آمد. پدرش از
دهقانان طوس بود و در آن ولایت مکنتی داشت. از اموال او در عهد کودکی و
جوانی اطلاع درستی نداریم؛ اینقدر معلوم است که در جوانی از برکت. درا مد
املاک پدر بکسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندی آن اموال را از دست.
داده و به تهیدستی افتاده است. همانطور که گفته شد وی دوران کودکی و
جوانی را در خانواده ای که همه دهقان و ایرانی پاک نژاد بودند؛ در فضایی
سرسبز و آرام به تمصیل علم و ادب گذراند. علاقه او به داستان های کهن
باعث می شد تا گهگاه طبع خود را در سرودن تاریخ ایران قدیم آزمایش کند
اما در آن زمان هيج کس باور نمی کرد که این سروده های پراکنده ادامه
یابد و به یک اثر عظیم حماسی به نام «شاهنامه» تبدیل شود.
صفحه 3:
شاهنامه سرایی
در عهد سامانیان در قرن چهارهم هجری. جمع آوری و تألیف
سرگذشت پادشاهان قدیم ایران رونق به سزایی یافت. این کتاب ها
که به شاهنامه معروف بودند به تثر نوشته شده بود و پیش از آن که
از میان بروند. منبع و مأخذ برفى از كتاب هاى منثور و منظوم CAG
در زبان فارسى و عربى قرار كرفت. جامع ترين آنها شاهنامه منثور
ابومنصورى نام داشت كه به فرمان «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق»
هاکم طوس. در هدود سال بعالاه.ق به دست جمعی از مورخان و
نویسندگان جمع آوری و تدوین گردید. این کتاب. مأخد مهم فردوسی
در نظم شاهنامه است.
صفحه 4:
دقیقی. اولین شاهنامه سرا
پیش از آن که فردوسی, به شاهنامه سرایی بیردازد. «دقیقی» که
از شاعران بزرگ و همسال فردوسی است به نظم شاهنامه روی آورده
بود. وی تنها هزار بیت از داستان گشتاسب و ارجاسب تورانی را سروده
بود که در سن کمتر از چهل سالگی به دست غلامش کشته شد.
فردوسی علت قتل )9 )| »594 بد» یاد می کند و چینن می گوید:
جوانيش را خوى بد يار بود همه ساله تا بد به پیکار بود
بدان خوى بد جان شيرين بداد نبود از جهان دلش يك روز شاد
یکایک از او بفت بركشته شد به دست يكى بنده بر كشته شد
صفحه 5:
منایع شاهنامه
منيع 9 gals در اختیار نداشت که
بپردازد؛ از این رو این شاعر خستگی نا
منابع به شهرهای بخاراء مرو. بلخ و هرا
گسترده. داستان های باستان را از سینه
آن al iia ١
کوش بزای تهیه این
صفحه 6:
نگرانسی فردوسی
بزرك ترين الخ بزركان Ge 9 (مانی 1
که چندان بمانم به گیتی به جای
بپیوندم از خوب گفتار خویش
اهنامه ۱ به پایان رساند و در
صفحه 7:
حامی قدرشناس ae
اگر چه فردوسی در خانواده ای به دنیا 1 به قول نظامی عروضی صاحب
آب و زمین بودند و او بدین سبب ۱ ju 2 ۳
خود رفتار.
ماهر چه
داشت همه را در راه تدوین شاهنامه 3 »9 تمیدستی
گردید. در اين زمان یکی از امرای قدر طوس و را از تگرانی معاش ii
قرار داد؛ اما دیری نیایید که
اندوه فقر رهایی بفشید
این مامی دربتاه شد. بعد از آن بود که دیگر
نكين خود را تا يايان عمر
چه داری به پیری مرا مستمند
به پیری مرا خوار بگذاشتی
صفحه 8:
رنج سی ساله
«هرچه زودتر برآید؛ دیر نپاید». این سخن از سعدی شیرازی است یعنی
چیزی که با شتاب انجام یابد ماندگار نمی ماند. بعضی از شاعران و
نویسندگان که بی تأمل و انديشه. سفن می سر ایند و به قدری آثارشان
بی پایه و بی مایه است که به قول نظامی عروضی «پیش از خداوند خود
بمیرد» اما فردوسی این شاعر توانمند ایران. از کسانی بود که عشق و
تلاش را به هم آمیخت و با فقر و تنگدستی در آویخت و سی سال رن برد
و دود چراغ خورد تا توانست اثری پایدار و ماندگار از خود به یادگار گذارد.
بسى (نج بردم در اين سال سى عجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم از این پس که من زنده ام كه تخم سخن را يراكنده ام
فردوسی در سن کهولت نیز خود را بازنشسته اشت و هستی خود را در
این راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را کنار تنهاد و
حاصل رنچ سی ساله خود را در سال ۰۰ هجری و در سن ۷۱ سالگی به
جامعه ادبی وهنری Oly! زمین تقدیم کرد تا در سن ۸۲ سالگی نیز به
پیرایش و آرایش آن پرداخت.
صفحه 9:
دربار سلطان محمود
فردوسی پس از تکمیل شاهنامه و بازنگری در آن. تصمیم گرفت آن
را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند, تا با پاداشی که از این راه می
ستاند هم خود را از فقر و تهدیدستی برهاند و هم کتاب را از گزند
حوادث مصون دارد. وى بدين منظور از طوس به غزنين امد. و به دربار
محمود بار يافت. اما بر خلاف انتظار. مورد بى مهرى سلطان قرار
گرفت. فردوسی خشم آلود از کاخ بیرون شتافت و به كرمابه رفت و
همه درهم هایی را که دریافت کرده بود بین کارکنان حمام تقسیم
کرد و شبانه به هرات گریخت. فردوسی مدت ها به هجو سلطان
محمود پردافت و در مذمت او شعر سرود.
صفحه 10:
علت بس توجقى سلطان محمود به فر ودوسی
درباره این که چرا سلطان محمود به فردوسی بی اعتنایی کرد گفته اند: فردوسی از پیروان
اهل بيت بود و سلطان محمود را با شیعیان میانه ای نبود. نظامی عروضی می گوید:
سلطان محمود مردی متعصب بود و اطرافیان وی که با فردوسی دشمن می داشتند به
سلطان گفتند که او مردى رافضى (شيعه) است و اين بيت ها را دليل رفظ
(و شیعه بودن) اوست.
خردمند گیتی چو دریا نهاد
جو هفتاد کشتی در و ساخته
میانه یکی خوب کشتی عروس
پیمبر بدو آتدرون با علی
اگر خلد خواهی به دیگر سرای
كرت زین بد آید گناه من است؟
بر این زادم و هم بر این بگذرم
برانگیخته موچ از او تندباد
همه بادبان ها برافرا
برآراسته همچو چشم خروس
همه اهل بیت نبی و وصی
به نزد نبى 9 وصى كير جاى
دان و اين رادء راه من است
يقين دان كه خاک پی حيدرم
صفحه 11:
حب على(ع)
فردوسی, ازدوستان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت و شیفته مقام حضرت
علی (ع) بوده است. این معنا در اشعار بسیاری از فرودسی تجلی یافته است.
مرا غمز كردند كان بد سفن به مهر نبی و علی شد کهن
هر آن كس كه در دلش بغض على است از او خوارتر درجهان گو که کیست
منم بنده هر دو تا رستفیز اکر شه کند پیکرم ریز ریز
من از مهر اين هر دو شه نكذرم اكر تيغ شه بكذرد ازسرم
من بنده اهل بيت نبى ستاينده فاك ياى وصى
نترسم كه دارم [ روشن دلى به دل مهر جان نبى و على
جه كفت أن خداوند تنزيل و وحى خداوند امر و خداوند ذهى
که من شهر علمم و علی ام در است درست اين سفن گفت پیغمبر است
صفحه 12:
فردوسی. شاعری ازاده
یکی از دلایلی که فردوسی مورد بی مهری سلطان محمود قرار گرفت این بود که او
شاعر درباری نبود. سلطان محمود انتظار داشت که او هم مانند دیگر شاعران, جیره
خوار درگاه او باشد و جز به ستایش او به کاردیگری نپردازد. او انتظار داشت که
فردوسی هم همانند فرخی, عنصری و عسجدی در مدح او قصیده ها بسراید و
زندگانی او را به نظم درآورد اما فردوسی نه تنها شاعر مدیمه سرای مزدیگیر نیود
بلكه به عكس كاه بيت هايى كفته بود كه به سلطان محمود کنایه می زد. از جمله
از زبان «رستم فرخزاد» قرن او را كه قرن جهارم هجرى است اين كونه بيش بينى
کرده بوده
بداندیش گردد پدر بر پسر پسر بر پدر همچنین چاره گر
بر این سالیان چارصد بگذرد كزين تخمه كيتى كسى نسيرد
شود بنده بی هنر شهریار نژاد و بزرگی نیاید به کار
زیان کسان از پی سود خويش بجویند و دین اندر آرند پیش
بریزند خون از پی خواسته شود روزگار مهان کاسته
صفحه 13:
وفات فردوسی
سلطان محمود غرنوی, ابتدا فردوسی را مورد بی مهری قرار داد و دل او ر۱ (
نجاند. اما سال ها بعد درصدد برآمد ازاین شاعر دل شکسته دل جویی کند؛
از این ره هدایایی فراهم کرد و گفت: با شتر سلطانی به طوس برند و از او
عذر خواهند؛ اما اقبال با این شاعر همراه نبود. نظامی عروضی گوید:
هدایای سلطان به سلامت به شهر «طبران» رسید. وقتی شتر از دروازه
«رودبار» وارد می شد. جنازه فردوسی از دروازه «رزان» بیرون می رفت. گویند
از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار, خواستند هدایای سلطان را بدو
سپارند. قبول نکرد و گفت بدان محتاج نیستم. فردوسی پس از ۸۳ سال
زندگی شراختمندانه و افتفار آمیز در سال ۰۵۲۱۱ ق SL Cbg BLE و
دفترش عزت و بلند طبعی او را کامل کرد و این چنان مقتدرانه از هدایای
مادی سلطانی چشم پوشید و افتخاری بر افتخارات پدر افزود.
صفحه 14:
کاخ بلند نردوسی
وقتی خبر مرگ فردوسی و رد هدایای او توسط دفترش به گوش سلطان محمود
غزنوی رسید. دستور داد تا با آن هدایا کاروان سرا و آب انباری در بين راه نیشابور
و مرو بنا کند. امروز پس از گذشت هزار سال که از مرگ فردوسی می گذرد نه از
کاروان سرا اثری است و نه از «سلطان سرا»؛ نه از کاخ تشانی است و نه از کاخ
نشین؛ اما کافی که فردوسی بنا کرد نه تنها با گذشت روزگاران ویران نگردید بلکه
بر آبادی و استحکام آن افزوده گشت.
"ملاح کار کجا و من خراب کجا ن تفاوت ره از کجاست تا به کجا "
فردوسی خود در شاهنامه آورده است:
بناهای آباد گردد خراب زباران و از تابش آختاب
پی افکندم از نظم کافی بلند که از باد و باران نیابد گزند
بر این نامه بر سال ها بگذرد بخواند همی هر که دارد فرد
نمیرم از این پس که من زنده ام که تفم سفن را پراکنده ام
صفحه 15:
شاهنامه و سفنان آمام oxo (ع)
از داستان های بسیار آموزنده و خواندنی شاهنامه. داستان رستم و اسنفدیار است. قسمت هایی از
این داستان. یادآور سفنان سرور آزادگان و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) است. از آن جمله. آن
جا که رستم می گوید:
مگر بند. كز بند عارى بود شکستی بود زشت کاری بود
اشاره به اين شعر امام حسين در روز عاشورا دارد كه:
القتل اولى من ركوب العارى: كشته شدن بهتر از ننك تسليم است.
رستم: مرا كشتن آسان تر آيد زننك.
امام حسين (ع): مرك در ر اه رسيدن به عزت و احياى حق جه آسان است.
رستم: و گر باز مانم به جایی ز جنگ
امام حسین (ع) خطاب به برادرش محمد حنفیه می فرماید: ای برادر, به خدا قسم, اگر در زمين
يناهكاه و جاره اى نداشته باشم. با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.
صفحه 16:
تسلیم ناپذیری قهرمانان شاهنامه
خردوسی از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم ستیزان جهان می آموزد
که در برابر بیگانگان سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورند و مرگ با عزت بر زندگی با ذلت ترمیم دهند و
این همان مضمون سفنان سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) در کربلاست.
مرا مرگ خوش تراز آن زندگی که سالار باشم کنم بندگی
بزرگی که انجام آن تیرگی است. بر آن مهتری بر بباید گریست
به نام نکو گر بمیرم رواست مرا نام باید که تن. مرگ راست.
امام حسين (ع): موت فى عز.ء فير من مياه فى ذل؛ مرک با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
چنین گفت کامروز مردن به نام به از زنده. دشمن بدو شادگام
uma lal (ع): مرک در راه عز گانی جاوید نیست و زندگانی با خلت جز مرگی که از زندگی
تهی است. نفواهد بود.
مرا مرگ خوش تر به نام بلند از این زیستن با هراس و گزند
امام حسين (ع): من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستم کاران را جز خواری نمی بینم.
منیع: نها
به نام خدا
کسی را که کاهل بود گنج نیست
که اندر جهان سود بیرنج نیست
روز بزرگداشت حكيم ابوالقاسم فردوسي ،بزرگترین شاعر
حماسه سرای ادب فارسی گرامي باد
فارسي گو و برجسته ترين
روابط عمومي
سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي ايران
كودكي فردوسي و شكل گيري شاهنامه
فردوسي در طبران طوس به سال 329هجري بدنيا آمد .پدرش از
دهقانان طوس بود و در آن واليت مکنتي داشت .از احوال او در عهد کودکي و
جواني اطالع درستي نداريم؛ اينقدر معلوم است که در جواني از برکت درآمد
امالک پدر بکسي محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست
داده و به تهيدستي افتاده است .همانطور كه گفته شد وي دوران کودکي و
جواني را در خانواده اي که همه دهقان و ايراني پاک نژاد بودند؛ در فضايي
سرسبز و آرام به تحصيل علم و ادب گذراند .عالقه او به داستان هاي كهن
باعث مي شد تا گهگاه طبع خود را در سرودن تاريخ ايران قديم آزمايش كند
اما در آن زمان هيچ کس باور نمي کرد که اين سروده هاي پراکنده ادامه
يابد و به يک اثر عظيم حماسي به نام «شاهنامه» تبديل شود.
شاهنامه سرايي
در عهد سامانيان در قرن چهارهم هجري ،جمع آوري و تأليف
سرگذشت پادشاهان قديم ايران رونق به سزايي يافت .اين کتاب ها
که به شاهنامه معروف بودند به نثر نوشته شده بود و پيش از آن که
از ميان بروند ،منبع و مأخذ برخي از کتاب هاي منثور و منظوم تاريخي
در زبان فارسي و عربي قرار گرفت .جامع ترين آنها شاهنامه منثور
ابومنصوري نام داشت که به فرمان «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق»
حاکم طوس ،در حدود سال 346ه.ق به دست جمعي از مورخان و
نويسندگان جمع آوري و تدوين گرديد .اين کتاب ،مأخد مهم فردوسي
در نظم شاهنامه است.
دقيقي ،اولين شاهنامه سرا
پيش از آن که فردوسي ،به شاهنامه سرايي بپردازد« ،دقيقي» که
از شاعران بزرگ و همسال فردوسي است به نظم شاهنامه روي آورده
بود .وي تنها هزار بيت از داستان گشتاسب و ارجاسب توراني را سروده
بود که در سن کمتر از چهل سالگي به دست غالمش کشته شد.
فردوسي علت قتل او را «خوي بد» ياد مي کند و چينن مي گويد:
جوانيش را خوي بد يار بود
بدان خوي بد جان شيرين بداد
يکايک از او بخت برگشته شد
همه ساله تا بد به پيکار بود
نبود از جهان دلش يک روز شاد
به دست يکي بنده بر کشته شد
منابع شاهنامه
پس از قتل دقيقي ،دوستان فردوسي که قوت طبع شاعري او را پيش از
اين آزموده بودند نزد وي آمده و او را به ادامه کار تشويق کردند؛ اما وي
منبع و مأخذي در اختيار نداشت که بتواند از روي آن به نظم شاهنامه
بپردازد؛ از اين رو اين شاعر خستگي ناپذير و سخت کوش براي تهيه اين
منابع به شهرهاي بخارا ،مرو ،بلخ و هرات سفر کرده و با يک تحقيق ميداني و
گسترده ،داستان هاي باستان را از سينه پيران جهان ديده بيرون کشيد و آن ر
ا به نسل هاي پيش ازخود تقديم کرد.
بپرسيدم از هر کسي بي شمار
نترسيدم از گردش روزگار
و اين در حالي بود که آتش جنگ همه جا شعله ور و راه ها پر خطر بود.
زمانه سراي پر از جنگ بود
به جويندگان بر جهان تنگ بود.
نگراني فردوسي
بزرگ ترين لذت بزرگان علم و ادب زماني است که بتوانند نتيجه تالشهاي علمي
و ادبي خود را ببيند و آثاري گران سنگ و ارزشمند از خود به يادگار گذارند.
همچنين بزرگ ترين نگراني آنان هنگامي است که موانع و مشکالتي خواسته
يا ناخواسته در اين راه پيش آيد و نتوانند کار بزرگي را که آغاز کرده اند به
پايان برند .فردوسي نيز چنين بود .او هميشه اين نگراني و دغدعه خاطر را داشت
که مبادا او هم همانند دقيقي که چهل سالگي از دنيا رفت با مرگي نا به هنگام
روبه رو شود و نتواند کار بزرگي را که با عشق و عالقه آغاز کرده به فرجام رساند؛
از اين رو از خداوند مي خواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که
خود آن را «نامه شهر ياران پيش» ناميده بود به نظم درآورد.
همي خواهم از دادگر يک خداي
که اين نامه شهر ياران پيش
که چندان بمانم به گيتي به جاي
بپيوندم از خوب گفتار خويش
دعاي او متسجاب شد و در سن 71سالگي ،شاهنامه را به پايان رساند و در سن
82سالگي نيز جهان فاني را وداع گفت.
حامي قدرشناس
اگر چه فردوسي در خانواده اي به دنيا آمد که به قول نظامي عروضي صاحب
آب و زمين بودند و او بدين سبب از امثال خود بي نياز بود؛ اما هر چه
داشت همه را در راه تدوين شاهنامه خرج کرد و خود گرفتار فقر و تهيدستي
گرديد .در اين زمان يکي از امراي قدرشناس طوس او را از نگراني معاش و
اندوه فقر رهايي بخشيد و تحت حمايت خود قرار داد؛ اما ديري نپاييد که
اين حامي قدرشناس به وضع نامعلومي ناپديد شد .بعد از آن بود که ديگر
فردوسي روي آسايش نديد و فقر ،سايه سياه و سنگين خود را تا پايان عمر
بر سر راه او انداخت.
اال اي برآورده چرخ بلند
چو بودم جوان برترم داشتي
چه داري به پيري مرا مستمند
به پيري مرا خوار بگذاشتي
رنج سي ساله
«هرچه زودتر برآيد؛ دير نپايد» .اين سخن از سعدي شيرازي است يعني
چيزي که با شتاب انجام يابد ماندگار نمي ماند .بعضي از شاعران و
نويسندگان که بي تأمل و انديشه ،سخن مي سر ايند و به قدري آثارشان
بي پايه و بي مايه است که به قول نظامي عروضي «پيش از خداوند خود
بميرد» اما فردوسي اين شاعر توانمند ايران ،از کساني بود که عشق و
تالش را به هم آميخت و با فقر و تنگدستي در آويخت و سي سال رنج برد
و دود چراغ خورد تا توانست اثري پايدار و ماندگار از خود به يادگار گذارد.
عجم زنده کردم بدين پارسي
بسي رنج بردم در اين سال سي
که تخم سخن را پراکنده ام
نميرم از اين پس که من زنده ام
فردوسي در سن کهولت نيز خود را بازنشسته نپنداشت و هستي خود را در
اين راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را کنار ننهاد و
حاصل رنج سي ساله خود را در سال 400هجري و در سن 71سالگي به
جامعه ادبي وهنري ايران زمين تقديم کرد تا در سن 82سالگي نيز به
پيرايش و آرايش آن پرداخت.
دربار سلطان محمود
فردوسي پس از تکميل شاهنامه و بازنگري در آن ،تصميم گرفت آن
را به سلطان محمود غزنوي تقديم کند ،تا با پاداشي که از اين راه مي
ستاند هم خود را از فقر و تهديدستي برهاند و هم کتاب را از گزند
حوادث مصون دارد .وي بدين منظور از طوس به غزنين آمد ،و به دربار
محمود بار يافت ،اما بر خالف انتظار ،مورد بي مهري سلطان قرار
گرفت .فردوسي خشم آلود از کاخ بيرون شتافت و به گرمابه رفت و
همه درهم هايي را که دريافت کرده بود بين کارکنان حمام تقسيم
کرد و شبانه به هرات گريخت .فردوسي مدت ها به هجو سلطان
محمود پرداخت و در مذمت او شعر سرود.
علت بي توجهي سلطان محمود به فرودوسي
درباره اين که چرا سلطان محمود به فردوسي بي اعتنايي کرد گفته اند :فردوسي از پيروان
اهل بيت بود و سلطان محمود را با شيعيان ميانه اي نبود .نظامي عروضي مي گويد:
سلطان محمود مردي متعصب بود و اطرافيان وي که با فردوسي دشمن مي داشتند به
سلطان گفتند که او مردي رافضي (شيعه) است و اين بيت ها ر ا دليل رفض
(و شيعه بودن) اوست.
خردمند گيتي چو دريا نهاد
چو هفتاد کشتي در و ساخته
ميانه يکي خوب کشتي عروس
پيمبر بدو اندرون با علي
اگر خلد خواهي به ديگر سراي
گرت زين بد آيد گناه من است؟
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
برانگيخته موج از او تندباد
همه بادبان ها برافراخته
برآراسته همچو چشم خروس
همه اهل بيت نبي و وصي
به نزد نبي و وصي گير جاي
چنين دان و اين راه ،راه من است
يقين دان که خاک پي حيدرم
حب علي(ع)
فردوسي ،ازدوستان خاندان اهل بيت عصمت و طهارت و شيفته مقام حضرت
علي (ع) بوده است .اين معنا در اشعار بسياري از فرودسي تجلي يافته است.
به مهر نبي و علي شد کهن
مرا غمز کردند کان بد سخن
هر آن کس که در دلش بغض علي است از او خوارتر درجهان گو که کيست
اگر شه کند پيکرم ريز ريز
منم بنده هر دو تا رستخيز
اگر تيغ شه بگذرد ازسرم
من از مهر اين هر دو شه نگذرم
ستاينده خاک پاي وصي
من بنده اهل بيت نبي
به دل مهر جان نبي و علي
نترسم که دارم ز روشن دلي
خداوند امر و خداوند نهي
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي
درست اين سخن گفت پيغمبر است
که من شهر علمم و علي ام در است
فردوسي ،شاعري آزاده
يکي از داليلي که فردوسي مورد بي مهري سلطان محمود قرار گرفت اين بود که او
شاعر درباري نبود .سلطان محمود انتظار داشت که او هم مانند ديگر شاعران ،جيره
خوار درگاه او باشد و جز به ستايش او به کارديگري نپردازد .او انتظار داشت که
فردوسي هم همانند فرخي ،عنصري و عسجدي در مدح او قصيده ها بسرايد و
زندگاني او را به نظم درآورد ،اما فردوسي نه تنها شاعر مديحه سراي مزدبگير نبود
بلکه به عکس گاه بيت هايي گفته بود که به سلطان محمود کنايه مي زد .از جمله
از زبان «رستم فرخزاد» قرن او را که قرن چهارم هجري است اين گونه پيش بيني
کرده بود:
پسر بر پدر همچنين چاره گر
بدانديش گردد پدر بر پسر
کزين تخمه گيتي کسي نسپرد
بر اين ساليان چارصد بگذرد
نژاد و بزرگي نيايد به کار
شود بنده بي هنر شهريار
بجويند و دين اندر آرند پيش
زيان کسان از پي سود خويش
شود روزگار مهان کاسته
بريزند خون از پي خواسته
وفات فردوسي
سلطان محمود غرنوي ،ابتدا فردوسي را مورد بي مهري قرار داد و دل او را ر
نجاند ،اما سال ها بعد درصدد برآمد ازاين شاعر دل شکسته دل جويي کند؛
از اين رو هدايايي فراهم کرد و گفت :با شتر سلطاني به طوس برند و از او
عذر خواهند؛ اما اقبال با اين شاعر همراه نبود .نظامي عروضي گويد:
هداياي سلطان به سالمت به شهر «طبران» رسيد ،وقتي شتر از دروازه
«رودبار» وارد مي شد ،جنازه فردوسي از دروازه «رزان» بيرون مي رفت .گويند
از فردوسي دختري ماند سخت بزرگوار ،خواستند هداياي سلطان را بدو
سپارند ،قبول نکرد و گفت بدان محتاج نيستم .فردوسي پس از 82سال
زندگي شرافتمندانه و افتخار آميز در سال 411ه .ق غريبانه وفات يافت و
دخترش عزت و بلند طبعي او را کامل کرد و اين چنان مقتدرانه از هداياي
مادي سلطاني چشم پوشيد و افتخاري بر افتخارات پدر افزود.
کاخ بلند فردوسي
وقتي خبر مرگ فردوسي و رد هداياي او توسط دخترش به گوش سلطان محمود
غزنوي رسيد ،دستور داد تا با آن هدايا کاروان سرا و آب انباري در بين راه نيشابور
و مرو بنا کند .امروز پس از گذشت هزار سال که از مرگ فردوسي مي گذرد نه از
کاروان سرا اثري است و نه از «سلطان سرا»؛ نه از کاخ نشاني است و نه از کاخ
نشين؛ اما کاخي که فردوسي بنا کرد نه تنها با گذشت روزگاران ويران نگرديد بلکه
بر آبادي و استحکام آن افزوده گشت.
”صالح کار کجا و من خراب کجا
ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا ”
فردوسي خود در شاهنامه آورده است:
ز باران و از تابش آفتاب
بناهاي آباد گردد خراب
که از باد و باران نيابد گزند
پي افکندم از نظم کاخي بلند
بخواند همي هر که دارد خرد
بر اين نامه بر سال ها بگذرد
که تخم سخن را پراکنده ام
نميرم از اين پس که من زنده ام
شاهنامه و سخنان امام حسين (ع)
از داستان هاي بسيار آموزنده و خواندني شاهنامه ،داستان رستم و اسنفديار است .قسمت هايي از
اين داستان ،يادآور سخنان سرور آزادگان و ساالر شهيدان حسين بن علي (ع) است .از آن جمله ،آن
جا که رستم مي گويد:
مگر بند ،کز بند عاري بود
اشاره به اين شعر امام حسين در روز عاشورا دارد که:
شکستي بود زشت کاري بود
القتل اولي من رکوب العاري :کشته شدن بهتر از ننگ تسليم است.
رستم :مرا کشتن آسان تر آيد زننگ
امام حسين (ع) :مرگ در ر اه رسيدن به عزت و احياي حق چه آسان است.
رستم :و گر باز مانم به جايي ز جنگ
امام حسين (ع) خطاب به برادرش محمد حنفيه مي فرمايد :اي برادر ،به خدا قسم ،اگر در زمين
پناهگاه و چاره اي نداشته باشم ،با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم کرد.
تسليم ناپذيري قهرمانان شاهنامه
فردوسي از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم ستيزان جهان مي آموزد
که در برابر بيگانگان سر تسليم و تعظيم فرود نياورند و مرگ با عزت بر زندگي با ذلت ترجيح دهند و
اين همان مضمون سخنان سيد و ساالر شهيدان امام حسين (ع) در کربالست.
مر ا مرگ خوش تر از آن زندگي
بزرگي که انجام آن تيرگي است
به نام نکو گر بميرم رواست
که ساالر باشم کنم بندگي
بر آن مهتري بر ببايد گريست
مرا نام بايد که تن ،مرگ راست
امام حسين (ع) :موت في عز ،خير من حياه في ذل؛ مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.
به از زنده ،دشمن بدو شادکام
چنين گفت کامروز مردن به نام
امام حسين (ع) :مرگ در راه عزت ،جز زندگاني جاويد نيست و زندگاني با ذلت جز مرگي که از زندگي
تهي است ،نخواهد بود.
مرا مرگ خوش تر به نام بلند
از اين زيستن با هراس و گزند
امام حسين (ع) :من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستم کاران را جز خواري نمي بينم.
منبعhttp://irib.ir :