صفحه 1:
بسم الله الرحمن
الرحيم
۳ ا
صفحه 2:
_ Shahid Abbas Babaee
best desktop serial
صفحه 3:
تولد : 14 آذر 1329 قزوین
تحصیلات : فارغ التحصیل دانشکده خلباني از آمریکا
مسئولیت : فرماندهي معاونت عملیات نيروي هوايي ارنش
شهادت : 15 مرداد 1366 مطابق با غیذ قربا ن 1407 هد . ق - آسمان
عملياني سردشت
گلزار : قزوین امام زاده حسین (ع)
صفحه 4:
جهان
ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در
سال 1348,
به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن
دوره آموزش
مقدماتی برای تکمیل دوره به آمزیکا اعزام شد. شهید بابایی
در سال 1349
برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات
دانشکده می بایست
نك فدتث ذو ماة نا كن از «واتشهويان امدكابى فو اناق مى
صفحه 5:
صفحه 6:
wo داد, از بی بند
و باری موجود در جامعه آمریکا بیزار بود. هم اتاقی او در
گزارشی که از
ویژگی ها و روحیات عباس نوشته, یادآور می شود که بابایی
فردی منزوی و
الا برخوردها, نسبت به آذاب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت
است. از رفتار
او بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می
باشد و شدیدا
صفحه 7:
و با روحیه
طول تال هام در
جیهه های نور و شرف به نمایش گذاشت, صفحات نوین و
زرینی به تاريخ
دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از
00 ساعت برواز
باانیاع هوایساهای ous قشعت اعظم وقت خويش راادر
پرواز های
عملیاتی و يا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب
کشور سپری
صفحه 8:
شهید برای بٍ
به نظارت اکتفا
نمی اکزد بلکه شخصا پیشگام می شر و در حمیع مأموزیت
های جنگی طراحی
شده, برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی, اولین
خلبان بود که شرکت
دمن کرد
سرلشکر بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی که در دفاع از
نظام. سرکوبی و
دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد, در تاريخ 8/2/1366
به درجه
اد الى مق خر کر ده
صفحه 9:
یات نیروی هوایی ارتش <
اسلامی ایران به
هنکام بازگشت uh jl مأموریت یرون مرزی, هد كلوله ضد
هوایی قرار
.كرفت و به شهادت رسید
صفحه 10:
وحصیت نامهی شهید بایایی:
حدر لسع ی
ur الاسم و انا ال
جو من ركه See: روا
ليسا له BCE Ste MENTE جنم er abt cb bar ch ae
۳ ۳ سم - 5
ال را وج تواو شرا مخادست ی هر وعصرت اس PO Ne. wl
3 ی
دا دجت رحد اناس لاص ىلر
tae SF abe ed Aa Ae
eI TE Vago cb ba
+ EG ee WINE ATP abn
“
او سارت رعحتالن ۳۱- ۶2۱/۳۸۲۲ I Sb re
صفحه 11:
ز شهید با
بعد از ظهر یکی از روزهای پاییزی, که تازه چند ماهی از شروع اولین
سال تحضیلی ابتدایی عیاش می گذشت, او رایه محل کارم در بهدازی
شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق کارم به عباس گفتم: پسرم پشت
اين ميز بنشين و مشق هايت را بنويس. 0
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی, آنها
را برای جدا کردن و نوشتن شماره به اناق کارم آوردم. روی میز به
دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق
است. پرسیدم:
عباس! مداد خودت کجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط
کارهای مربوط به ادازه را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بتویسی :
ممکن است در آخر سال رفوزه شوی.
نگفت. جند دقيقه بعد ديدم بى درز
2 eg bcc inet ater
صفحه 12:
در دوران تحصیل در آمریکا, روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» که هر
هفته منتشر می شد, بی نوشته شده بود که توچه همه را به خود
جلب کرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می
دود تا شیطان را از خودش دور کند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت:
چند شب پیش بی خوایی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه
شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل «باکستر» فرمانده پایگاه با
همسرش از ميهمانى شبانه بر مى كشتند. ل
شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت:
در اين وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم
کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده
توت اوااضرار کرد با واقعلت را بزایش كوه به او كفم متنا يبلن در
اطراف من ی گذرد نک گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه
هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین موقعی
پدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرف من, تا دقایقی می خندیدند, زیرا با ذهنیتی که
i. 111 01 2 نا ss 2 6 ينا
صفحه 13:
رااسپا با Ged و ضوع ی خواند در عصی ونتها که
فراغت ی داشت آیه «ابّاك نعبد و اياك نستعین» را هفت بار با
چشمانی اشکبار تکرار می کرد
به يأذ دارم آر شن قشت شسالكى روره اش را به طور کامل می گرفت:
او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود که مسافرتها و
مأموريتهابنش را به كونه ای تنظیم می کرد تا کوچکترین لطمه آیبه
روزه اش وارد نشود. او هميشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما
را نیز به نماز اول وقت تشویق so کرد.
فراموش نمی لبف آحرین بار که به خائه ما امد سخانش دلتشین تر از
روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یکی اين بود که: وقتی اذان
صبح می شود, پس از اینکه وضو گرفتی, به طرف قبله بایست و بگو ای
خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار.
به شوخی دلیل اين کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر
دست خدا روی سرمان باشد. شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد.
از آن روز تا به حال اين گفته عباس بی اختیار در گوش من تکرار می
شود. (راوی: اقدس بابایی)
صفحه 14:
رسصایرادن