Sar_bedaran

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.




  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “سربداران”

سربداران

اسلاید 1: مادسیج، شبکه آموزشی پژوهشی دانشجویان ایرانMadsg.comمادسیج یعنی دهکده علم و دانش ایران!!

اسلاید 2: سربدارانعلي اكبر فياضي

اسلاید 3: *نهضت ضد مغول : از ابتدای هجوم این قوم وحشی در ایران این نهضت وجود داشته است.گاه در یک منطقه شعله ور میشده و گاه آرام می گرفته ولی پیوسته همچون آتش نهفته زیر خاکستر به حیات خود ادامه می داده است سربداران یکی از این نهضت ها بود.*چون مذهب رسمی حکومت های ایرانی اغلب مثل سایر ممالک اسلامی تابع دین حکومتی خلفا بود وچون مردم مسلمان ایران امویان وعباسیان را اشغالگر و غاصب و زورمدار می دانستند ، مذهب شیعه در میان توده مردم خصوصا دهقانان منزلتی والا داشت ومردم ستمدیده ایران گروه گروه به مذهب شیعه می گرویدند ومسلمانان کشورهای دیگرآنها را رافضی می خواندند.

اسلاید 4: شیخ خلیفهدر آن ایام شیوه مریدی و مرادی در میان مسلمانان که به دین حکومتی بی اعتقاد می شدند و به تشیع روی می آوردند رواج یافته بود.شیخ خلیفه مراد ومقتدای شیعیان خصوصا خراسانیان شد وی در جوانی شاگردی چند تن از شیوخ درویشان را کرد ولی از تعلیمات ایشان نا راضی بود وترکشان گفت و به سمنان نزد رکن الدین سمنانی که در آن زمان مشهورترین شیخ متصوفه بود رفت.شیخ مزبور روزی از خلیفه پرسید که وی پیرو کدام یک از چهار مذهب تسنن می باشد خلیفه پاسخ داد آنچه من می جویم از آن مذاهب اعلاستاین سخن کفر آمیز شیخ را عصبانی کرد ودوات خود رابر سر اوشكست. شیخ خلیفه سپس به سبزوار آمد ودر مسجد جامع آن شهر منزل کرد.پتروشفسکی می نویسد:شهر سبزوار و ناحیه بیهق واقع در مغرب نیشابور که برای تبلیغات بر گزیده شده بود بهترین و مناسب ترین محل بود روستاییان اطراف سبزوار و طبقات پایین شهر ی از شیعیان متعصب و بالنتیجه مخالف قدرت موجود بودند سبزوار یکی از کانون های اصلی تشیع در ایران ودر عین حال یکی از مراکز سنت های وطن پرستی کشور بود.

اسلاید 5: شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار به تلاوت قرآن مجید می پرداخت و مردم را موعظه می کرد توده ای انبوه از روستائیان و شهریان ومریدان و شاگردان او را احاطه کردند تبلیغات و مواعظ شیخ علیه مغولان سبب شد که امیران مغول حکم تکفیر او را به اتهام رفض از فقهای زمان بگیرند و به تأیید سلطان سعید بهادرخان برسانند.پتروشفسکی نوشته است:این سلطان مغول که مردی دو رو وخرافاتی بود واز درویشان بیم داشت.فقیهان سبزوار به تحریک امرای مغول و کارگزاران آنها و با دریافت این تأیید آبکی از سوی ایلخان بزرگ ابوسعید بهادر خان مصمم به صدور واجرای حکم شرعی در مورد شیخ می شوند ایشان به کارگزاران محلی اجازه می دهد که شیخ را دستگیر کنند ظاهرا به منظور پاره ای پرسش اما در باطن برای اجرای حکم به محضر فقیهان ببرند.درویشان و مریدان شیخ با مأموران به زد و خورد می پردازند و آنها در انجام وظیفه خود نا موفق می مانند .

اسلاید 6: مورخان همه تأکید کرده اند که بامداد روز بیست و دوم ربیع الاول سال 736 ه.ق وقتی شاگردان شیخ خلیفه برای کسب فیض از محضر استاد و مرشد خود به مسجد جامع سبزوار رفتند مشاهده کردند که شیخ را به یکی از ستون های حیاط مسجد حلق آویز کرده اند .پتروشفسکی نوشته: شکی نیست که شیخ را به قتل رسانده اند ولی اولیای محلی شایع کردند که وی خودکشی کرده است . لازم به ذکر است که مذهب تشیع در عهد ایلخانی الجایتو مذهب رسمی کشور شده بود اما در زمان ابوسعید بهادر خان دوباره رسمیت خود را از دست داد واین خود یکی از علل قیام سربداران بود .پس از شهادت شیخ خلیفه ، شیخ حسن جوری بنا به وصیت شیخ جانشین او شد. شیخ حسن جوری مردی تحصیل کرده و خردمند و مدرسی توانا وسخنرانی بلیغ بود او توانست به زودی مریدان زیادی رابه دور خود جمع کند و مجالس پنهانی وگاه علنی تشکیل و مردم را علیه ستمکاری فرمانروایان مغول برانگیزد .

اسلاید 7: او نه تنها در سبزوار بلکه در شهرها وولایات دیگر از جمله نیشابور، بلخ، توس، خبوشان ،ابیورد ، هرات ، کرمان ، عراق وبسیار جاهای دیگر سفر کرد. چنانچه پس از مدتی توقف و موعظه وتبلیغ در شهری شناخته می شد بار سفر می بست واز آن شهرعازم مکانی دیگر می گردید این مسافرتهای تبلیغی سه سال طول کشید اما بالاخره به فرمان امیر ارغون شاه او را دستگیر وزندانی کردند. هنگامی که زمینه قیام در خراسان خصوصا سبزوار علیه ستمکاران مغول توسط شیخ خلیفه وشیخ حسن جوری فراهم شده بود شخصی بنام خواجه فضل اله باشتینی که یکی از اعیان و مالکان بزرگ خراسان بود ونسبش به حضرت امام حسین (ع) می رسید پسرانی برومند داشت که برخی از آنان در تاریخ سربداران نام آور شدند.بویژه دو تن از ایشان به نام های امیر عبدالرزاق وامیر وجیهه الدین مسعودعبد الرزاق جوانی شجاع ومردانه وتمام قد ونیکو صورت بود او علیه حکومت مغولان در خراسان قیام خود را آغاز می کند از منطقه باشتین در سبزوار .

اسلاید 8: رئیس ده باشتین بدست عبدالرزاق به قتل می رسد وخود را سربدار می نامد.اما شرح ماجرا وچگونگی تشکیل سربداران حکایت زیادی دارد که از همه روایات صحیح تر به نقل از مجمل فصیحی که داستان را مشروح تر از منابع دیگر حکایت می کند شرح ماجرا چنین است : پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه وحسن حمزه از مردم قریه باشتین منزل کردندو از ایشان شراب وشاهد طلبیدند ولجاج کردند وبی حرمتی نمودند.یکی از دو برادرقدری شراب آورد وقتی که ایلچیان مست شدند شاهد طلبیدند وکار فصیحت را به جایی رساندند که عورات ایشان خواستند دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد بگذار سر ما به دار برود.شمشیر از نیام برکشیدند، هر پنج مغول ر ا کشتند و از خانه بیرون رفتندو گفتند ماسر به دارمی دهیم ولی تن به ذلت نمی دهیمبدون شک این نخستین باری نبود که مغولان به تجاوزی بی شرمانه اقدام می کردند آنها به هر سبب یک قرن با مردم ما در نقاط مختلف این سرزمین این گونه رفتاری داشتند و با ز هم بدون شک این نخستین باری نبوده است که ایرانیان ظلم ستیز سر بداری کرده اند.

اسلاید 9: سال 736 ه.ق آغاز کار سربداران بود به هر حال نوشته اند که هفتصد نفر با عبد الرزاق بیعت کردند وخود را سربدار نامیدند توده عظیمی از مردم سبزوار و روستاهای تابع آن با چنگ و دندان از این حرکت ملی حمایت می کردند خواجه علاءالدین محمد وزیر که به هیچ روی حاضر نبود چنین جنبشی را آن هم در قلمرو فرمانروایی خویش تحمل کند درنتیجه خواجه جمال الدین محمد را با یک هزار سوار کار آزموده به دفع عصیانگران سربدار فرستاد که بسیاری از آنان به قتل رسیدند و باقیمانده پای به فرار نهادند .امیر عبدالرزاق به برادر خود ، وجیهه الدین مسعود دستور داد سپاه منهزم خواجه علاءالدین را تعقیب کند وکار خواجه را یکسره نماید .خواجه به محض آگاهی سیصد مرد جنگی را با خود همراه کرد و به سوی استرآباد فرار کرد سربداران به تعقیب او پرداختند واو را در یکی از روستاهای کوهستان کبود جامه دستگیر واحتمالا پس از محاکمه ای کوتاه اعدام کردند .سربداران پس از این پیروزی اموال وخزاین خواجه را مصادره کردند وپس از پیوستن به نیروهای عبدالرزاق در باشتین به آسانی شهر سبزوار را گشودند.پتروشفسکی نوشته است

اسلاید 10: در قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری قمری )خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت بزرگترین واز نظر تاریخی مهمترین نهضت آزادی خاورمیانه بود .“سربداران پس از این پیروزیهای سریع وپی درپی توانستند شهرهای جوین ، جاجرم ، اسفراین راتصرف کنند و برای خود طرفداران زیادی کسب کنند .عبد الرزاق بنام خود خطبه خواند ودستور داد نخستین سکه حکومت سربداران به نام او ضرب شود.شاید طبیعی باشد که اشراف زادگان به محض کسب قدرت توجه به تمنیات جاه طلبانه خود را بر هر امردیگری خصوصا خواست و آرمان مردمی که حمایت ایشان را بر مسند قدرت نشانده است ترجیح دهند .بی تردید در چنین حالتی است که راه آنها وخط ایشان با مردم تغییر می کند.عبد الرزاق نیز دچار چنین خبطی شد.او پس از ضرب سکه و قرائت خطبه به نام خود از بیوه خواجه علاءالدین هندو خواستگاری کرد چون خواجه علاءالدین بزرگترین مقام خطه خراسان به دست نیروهای سربدار کشته شده بود.اما عروسش اکراه داشت که همسر این مرد شود به این سبب مودبانه در خواست او را رد کرد.

اسلاید 11: عبدالرزاق دوباره پیام فرستادو تهدید کرد که اگر خاتون با زبان خوش نپذیرد به زور این کار را خواهد کرد، خانم ده روز مهلت خواست دراین فاصله اقدام به فرار کرد عبدالرزاق به محض آگاه شدن از این کار خواجه وجیهه الدین مسعود را به تعقیبش فرستاد . دربین راه وجیهه الدین به خاتون می رسد، خاتون جزع وزاری می کند که ای خواجه تو میدانی که برادرت مرد فاسق وبی اعتبار است بگو دست از سر من بردارد .چون خواجه وجیهه الدین مسعود مردی متدین وخدا ترس بود به خاتون گفت بروبه سلامت من با تو کاری ندارم وپیش برادر باز گشت. عبدالرزاق برادر را ناسزا گفت که تو مرد نیستی مسعود جواب گفت که ترا مرد ومسلمان نشاید گفت که بنیاد کار خود بر فساد نهادای.عبدالرزاق خواست تا ضربتی بر او زند مسعود پیشدستی کرده شمشیرکشید ، عبدالرزاق خود را از دریچه حصار به خاکریز قلعه افکند و گردنش شکست مسعود به جای او به حکومت نشست .بزرگان و اهالی خراسان این کار را از مسعود پسندیده داشتند .دولتشاه در تأیید وحمایت از عمل وجیهه الدین مسعود می گوید که :عبدالرزاق مردی فاسق وبدخو ومردم آزاربود .

اسلاید 12: سلطنت امیر وجیهه الدین مسعود این امیر سلطان نامیده شده و بیشترین پیروزیهای سربداران در زمان سلطنت او بوده است .در فاصله سال های 739 و 740 امیران مغول ومتحدان آنها بوسیله امیر مسعود کاملا سرکوب شدند با اینکه شیخ حسن جوری به فرمان امیر ارغون شاه رئیس امرای مغول خراسان در زندان به سر می برد طرفداران و مریدان او صفوف لشکر امیر مسعود را پر کرده بودند .نخستین جنگ بزرگ این امیر جنگ همزمان با سه امیر ترک ومغول بوده ، این سه امیر عبارت بودند از: امیر ارغون شاه، امیر محمد توکال وامیر محمود اسفراینی .منابع موجود به اتفاق از کمی عدد سپاهیان سربدار و از کثرت عدد سپاهیان امیران خراسان سخن گفته اند این امیران که به توصیه و تحریک امیر ارغون شاه متحد شده بودند وقرار بود همزمان به هنگام نیمروز بر سربداران بتازند

اسلاید 13: ولی از آنجا که آشفته بازار قدرت در آن ایام سبب شده بودکه هر امیر خود داعیه دار ریاست باشد هر کدام میل داشتند که افتخار سرکوب امیرمسعود را به خوداختصاص دهند برخی از منابع تاریخی نوشته اند: وقتی ارغون شاه از شکست مفتضحانه دو امیرمتحد خود آگاه شد بدون اینکه جنگ کند فرار کرد .امیر مسعود پس از این پیروزی توانست بخش وسیع خراسان غربی را به تصرف آورد و قلمرو سربداران را وسعت بخشد سربداران پیروز وسر بلند وارد نیشابور گشتند ، حدود قلمرو ایشان از مغرب به دامغان ، از شرق به جام ، از شمال به خبوشان و از جنوب به ترشیز رسیده بود .شور وشوق سپاهیان سربدار ، خصوصا آرمانگرایانی که در سپاه امیر وجیهه الدین شمشیر می زدند برای دیدار شیخ حسن امیر را واداشت که بر خلاف میل درونی خود شیخ را از بند برهاند .در مورد آزادی شیخ دو روایت وجود دارد ، نخست اینکه هفتاد تن از مریدان او هم قسم شدند که او را آزاد کنند و این کار را انجام دادند ، دوم روایت این است که وجیهه الدین مسعود پس از پیروزی بر امیران مغول به دژ یازر حمله برد و شیخ حسن را آزادکرد که البته روایت اول صحیح تر است

اسلاید 14: برخی نیز گفته اند امیر وجیه الدین مسعود به منظور تحکیم اساس دولت خود و بهره گیری از نیروی عظیم پیروان شیخ ، شخصا با تعدادی از سواران زبده و وفادارش به دژ یازر حمله برده وشیخ حسن را آزاد ساخت و با احترام از او در خواست کرد که با رهنمودهای خردمندانه خویش در مبارزه سربداران با مغولان و دشمنان مردم یار ویاورشان باشد شیخ هم پذیرفت و به اتفاق به سبزوار آمدند .

اسلاید 15: اتحاد اندیشمندان وسلطنت طلبانامیر وجیه الدین مسعود به یمن این اتحاد وائتلاف توانست مریدان بی شمار شیخ حسن جوری را که در اطراف واکناف شهرها وروستاهای خراسان و عراق ونقاط دیگر پراکنده بودند به زیر یک پرچم فرا خواند وتحت فرمان خویش در آورد .اما آن نامه تاریخی شیخ حسن جوری نامه ای است که در پاسخ نامه امیر محمد بیک پسر ارغون شاه مغول یکی دیگر از امیران و فرمانروایان مغول بوده است بی تردید نسبت به افکار و عقاید شیخ حسن جوری مختصر علایقی داشته است او در نامه خود از شیخ حسن درخواست کرده است که از امیر وجیه الدین حمایت نکند ، او را به حال خود واگذارد تا مغولان بتوانند او را ادب کنند چون هر چه باشد امیر مسعود مرد دنیاست ودر پی دنیا وشیخ مرد آخرت است و باید به امور اخروی بپردازد و آلودگی مادی پیدا نکند .

اسلاید 16: شیخ حسن جوری با پاسخ سنجیده ای که به نامه امیر محمد بیک داد ، ارغون شاه ومتحدانش را از نیل به هدفی که داشتند مأیوس ساخت .توغای تیمور خان که به قولی آخرین ایلخان مغول بود پس از مشاهده و استماع پیروزیهای سربداران وتسلط ایشان بر سبزوار و نیشابور با ارسال پیک وایلچی به سوی شیخ حسن وامیر مسعود به ایشان پیشنهاد کرد که از او اطاعت کنند او با آنکه سلحشوری عامی وبی سواد بود بسیار حسابگر بود ، بی گدار به آب نمیزد آرزو داشت سربداران را فرمانبردار خود کند خصوصا که آنان با چیرگی بر امیران خراسان مدعیان ورقیبان بالقوه وبالفعل او را سرکوب کرده بودند.اما شیخ حسن پس از مشورت با امیر مسعود ودیگران برای ایلخانان چنین پیام فرستاد که:پادشاه ومارا اطاعت خدای عز وعلای باید کرد و مقتضای قران مجید عمل می باید نمود و هر که خلاف این معنی کند ،عاصی باشد وبر دیگران واجب باشد که به دفع او قیام نمایند اگر پادشاه به فرموده خدا ورسول زندگانی فرماید همه متابعت کنیم والا شمشیر در میان خواهد بود .(روضه الصفا، جلد پنجم ص 613 )

اسلاید 17: توغای تیمور پس از دریافت پیام شیخ گفت : ایشان سر یاغی گری دارند او بدرستی دریافته بود که سربداران هرگز مطیع او نخواهند شد . بنا به قولی هفتاد هزار مرد مسلح گرد آورد و عازم نبرد با سربداران شد سربداران نیز با سپاه مختصر خود عازم مازندران شدند قبل از آغاز جنگ امیر مسعود پیکی به سوی توغای فرستاد که اگر شما وما به فرمان ایزد سبحان عمل نمائیم حرب از میان برخیزد وهر که سرکشی کرد به فعل خود گرفتار آید توغا تیمور خان خبر به ایشان روان کرد که شما مشت روستائی می خواهید که تا ما را مأمور امر خود گردانید ومردم را فریب دهید . وجنگ در گرفت .برخی از تاریخ نگاران رقم سپاهیان توغای تیمور را در این نبرد هفتاد هزار تن نوشته اند وافراد سپاه سربداران را سه هزار نفر البته این ارقام واعداد به هیچ روی قطعی و قابل اعتماد نیستند اما آنچه مسلم است این است که عده سپاهیان توغای تیمور به مراتب بیش از سپاه سربداران بوده است . آخرین ایلخان مغول به پیروزی در این جنگ خیلی اهمیت می داد نه تنها مسئله آبرو وحیثیت او مطرح بود

اسلاید 18: بلکه او موجودیت خود ومرگ وزندگی دولتش را وابسته به نتیجه این نبرد می دانست ، جنگ سختی در گرفت تاریخ نگاران ، تاریخ جنگ را سال 740 تا 743 نوشته اند .آوازه سلحشوریها ی سربداران وقدرت ایمان آنها موجب شده بود که ترس در دل نیرو های مغول رسوخ کند پس از یک نبرد سخت عده زیادی از مغولان کشته شدند از جمله برادر ایلخان ،امیر ارغون شاه وبقیه امرا و سپاهیانی که قبلا ضرب شصت سربداران را چشیده بودند ، رو به فرار نهادند و سپاه توغای از هم پراکنده شدند خود ایلخان هم فرار کرد اما توغای تیمور با وجود شکست سختی که خورده بود به ایلخانی خود در منطقه گرگان ودشت کماکان ادامه داد.سربداران پس از این نبرد به مناطق وسیعتری از خراسان و مازندران تسلط یافتند ، دامغان ، سمنان بسطام ، اسفراین ، جاجرم و... از این گونه مناطقند .از مجموعه منابع تاریخی موجود چنین بر می آید که توجه و ارادت عامه به شیخ حسن جوری به

اسلاید 19: مراتب بیش از فرمانبرداری آنان از امیر وجیه الدین مسعود بود .در مسجد جامع سبزوار به هنگام خواندن خطبه ابتدا نام شیخ را می آوردند سپس نام امیر را دولتشاه می نویسد : خواجه مسعود در آخر عمر مرید شیخ الشیوخ حسن جوری شد .امیر مسعود که می خواست از محبوبیت و اعتبار شیخ برای استواری بنای سلطنت خود بهره گیری کند به ظاهر نا گزیر از ابراز ارادتمندی بود ولی از اقبال و توجه بیش از حد مردم به شیخ نیز بیمناک بود .پتروشفسکی می نویسد : در دولت سربداران گویی دو رئیس وجود داشت ، یکی روحانی یعنی شیخ حسن و دیگری سیاسی یا وجیه الدین مسعود و می افزاید در آغاز متفقا کار می کردندولی بعدها بین آنها اختلاف نظر پیدا شد و به دو طایفه تقسیم شدند اتباع شیخ حسن جوری را شیخیان خوانند واتباع امیر مسعود را سربدار .اختلاف این دو به نفع دشمنان آنان بود در نتیجه با هم متحد شدند و لشکرهای پراکنده را جمع کردندبا پیدایش چنین زمینه و شرایطی و کسب و انتشار اخبار از سوی طرفین ، شیخ حسن جوری مصلحت دید که بیش از هر اقدامی امر به معروف را آغاز کند

اسلاید 20: یکی از این دشمنان ملک حسین کرت بود او پادشاه هرات وغور وگرجستان یا به عبارت دیگر خراسان شرقی بود .شیخ حسن جوری دو تن از یاران خود را مأمور کرد که به سوی ملک حسین بروند وپیام شیخ حسن که خیلی تند وجسورانه بود به او برسانند متن پیام این بود :حکم شرع این است که دزد را دست ببرند ، اکنون شما دزدان دین می باشید که به تقویت شما کارهای نامشروع انجام می گیرد و اگر دست از این افعال نا پسندیده بر ندارید آماده جنگ شوید.البته شیخ حسن به مأموران خود اعلام کرده بود که ممکن است در این راه جان خود را از دست بدهید ، ایشان هم گفته بودند : چه بهتر از آنکه ما به رتبه شهادت فایز شویم .نوشته اند وقتی که ملک حسین کرت پیام جسورانه واهانت آمیز شیخ حسن را شنید از فرط خشم عمامه خود را بر زمین کوفت وفریاد زد که :شیخک جوری ما را تهدید می دهد واز حرب می ترساند ودستور داد که فورا هر دو رسول را بکشند به این ترتیب دیگر جنگ غیر قابل اجتناب بود .

اسلاید 21: آغاز جنگ سربداران وسلطان ملک حسین کرتجنگ در روز سیزدهم ماه صفر سال 743 ه .ق در دو فرسنگی زاوه در گرفت . طرفین با سپاهیان مجهزی آمده بودند که تکلیف فرمانروایی منطقه شرق خراسان را روشن کنند .ابن بطوطه تعداد نفرات سپاه ملک حسین را صد وبیست هزار پیاده وسواره وتعداد سپاهیان سربداران را صد وپنجاه هزار سواره می نویسد اما میر خواند تعداد سپاهیان سربدار را پنج هزار عنوان کرده است .منابع تاریخی موجود ، همه اذعان دارند که در این نبرد نیز سربداران پیروز شدند عوامل هم مهیا بود اما همین که جنگ می رفت که با پیروزی کامل سربداران تمام شود امیر مسعود یکی از گماشتگان خود را مأمور کرد تا شیخ حسن را به قتل برساند .دولتشاه می نویسد :که امیر مسعود وشیخ حسن جوری به اتفاق باملک حسین کرت در ولایت زاوه (تربت حیدریه) جنگیدند وملک را نیز بشکستند اما خواجه مسعود شخصی را فرمود تا ضربتی بر شیخ زد وشیخ حسن کشته شد وشکست ملک حسین معکوس شد.

اسلاید 22: این جنگ برای سربداران بویژه شاخه اندیشمندان نتیجه بسیار تأسف بار داشت آنها نه تنها رهبر ومقتدای خود را از دست دادند بلکه تلفات وخسارات بسیار سنگینی را متحمل شدند .سلطان حسین کرت که در آغاز شکست خورده بود وقصد فرار داشت وقتی پیروزی غیر منتظره خود را دید چنان با قساوت به قتل عام سربداران پرداخت که روی چنگیز وچنگیزیان را سپید کرد.میر ظهیر الدین مرعشی نویسنده کتاب تاریخ تبرستان از قول مولانا اولیااله آملی می نویسد:در این واقعه هفت هزار نفر مقتول گردید امیر مسعود منهزم شد ورو به طرف مازندران نهاد.پتروشفسکی شرح سفر امیر مسعود به مازندران را چنین می نویسد :سربداران آمل شهر عمده مازندران را مسخر ساختند ، ولی بعد در ناحیه جنگل رستمدار به دام ملک رستمدار افتادند و به قتل رسیدند.

اسلاید 23: بازماندگان امیر وجیه الدین مسعودامیر مسعود مردی سلحشور و بسیار دلیر بود برخی از تاریخ نویسان معتقدند که حکومت سربداران در زمان او به بالا ترین حد اقتدار خود رسیده است.این امیر توانست شهرهای نیشابور ، جام وتوابع آن را تصرف کند وتقریبأ بر سراسر خراسان تسلط یابد .او تنها سربداری بود که سلطان نامیده شد ولقب صاحبقران سربداران گرفت.سربداران به تعلیم و تلقین اندیشمندان خود ، حکومت را موروثی نمی دانستند ومقرر بود به کیاست و لیاقت فرمانروا توجه شود شاید امیر مسعود به سبب مخالفت با این ایده خود را سلطان نامیده بود تا بتواند فرمانروایی را موروثی کند وشاید به همین دلیل اقدام به قتل شیخ حسن نمود.سربداران پس از کشته شدن امیر مسعود با اینکه او فرزندی بنام خواجه لطف الهداشت غلامش آقا محمد تیموررا به فرمانروایی برگزیدند وپس از او نیز یکی دیگر از مشاورانش را بنام کلواسفندیارانتخاب کردند.

اسلاید 24: پس از کشته شیخ حسن جوری مقام بزرگ روحانی خواجه شمس الدین علیبود که در عزل و نصب فرمانروایان دخالت مستقیم داشت.زمانی که آقا محمد تیمور یا محمد آتیمورزمام امور را به دست گرفت در آغاز زمامداری مورد حمایت خواجه شمس الدین قرار گرفت اما خواجه قلبأ از او راضی نبود زیرا آقا محمد تیمور کم توجهی به خواجه شمس الدین می کرد ودر امور مهم ازاو نظر خواهی نمی کرد البته حرمت درویشان را نگاه می داشت.در نتیجه خواجه بدنبال فرصت می گشت تا او را بر کنار سازد.سرانجام روزی با جمعی از درویشان به خانه آقا محمد تیمور می رود ودر جمع به او پرخاش می کند و می گوید تو از حد خود تجاوز کرده ای و با درویشان دشمنی می ورزی و عده ای از ارازل و اوباش را گرد خود جمع کرده ای و آنها را به درویشان ترجیح می دهی .واز این قبیل سخنان. آقا محمد تیمور می گوید:من به اتفاق شما این کار را در پیش گرفتم وولایتی که اهل آنجا سرکشی می کردند مسخر ساختم وقلاع مظبوط ساختم وهیچ درویشی را نرنجانیدم حالا آنچه مصلحت شماست چنین کنید.

اسلاید 25: درویشان همراه خواجه به او امر می کنند که از جایش برخیزد و به اتاقی که نشان می دهند برود.او که مسلح نبوده است اطاعت می کند درویشان در اتاق را قفل می کنند وبه مشورت می پردازند.میر خواند نوشته است پس از اینکه آتیمور را در اتاق محبوس کردند به خواجه شمس الدین گفتند:بهتر ومهتر ما توئی وشیخ حسن به تدبیر تو مهمات می پرداخت در این باب فکری به صواب باید کرد.خواجه می گوید:نخست محمد آتیمور را باید کشت چه اگر او خلاص شود هیچ کس را زنده نگذارد. آنگاه سربداران حاضر در خانه آقا محمد تیمور را می کشند .اعدام آقا محمد تیمور پس از 26ماه حکومت تمام شد .سربداران پس از اعدام انقلابی از خواجه شمس الدین تقاضا می کنند که خود زمام امور را در دست بگیرد ولی خواجه نمی پذیرد و می گوید:من درویشی و گوشه نشینی خود به عالم نمی دهم.اما از آنجا که باطنأ خود به فرمانروایی می اندیشید و خویشتن را سزاوار ریاست می دانست فرد نا لایقی را برای این مقام نامزد کرد.کلو اسفندیارمشاور دیگر امیر مسعود را به فرمانروایی برگزید.

اسلاید 26: کلوعنوانی بودکه به روسای پیشه وران و صنعتکاران داده بودند.نکته ای که قابل توجه و تأمل است اینکه ارتباط مردم با فرمانروایان سربدار به هیچ روی تابع آداب و مراسم رنج آور درباری نبود وهر کس هر زمان می توانسته امیر را ببیند وحتی از اعمال و رفتار او انتقاد کند، هیچگاه با اسکورت و محافظ به میان مردم نمی رفتند.سربداران پس از مدتی از حکومت کلو اسفندیار نزد خواجه شمس الدین رفتند و شروع به شکایت و انتقاد از کلو اسفندیار کردند .دیدند خواجه نیز از او رضایت ندارد بنابراین همان بلایی را بر سر آقا تیمور آوردند بر سر کلو اسفندیار هم آوردند البته این بار بدون حضور خواجه شمس الدین به خانه او رفتند و او را به قتل رساندند.وقتی خبر مرگ کلو اسفندیار را به خواجه دادند او در ظاهر اظهار نا راحتی می کند وآنها را سرزنش می نماید که چرا بی اذن او اقدام به این عمل کردید، آنگاه از آنها می پرسد که در مورد حکومت چه نظری دارید، آنها پاسخ می دهند هر چه شما مصلحت می دانید خواجه که مصلحت نمی دانست خود را نامزد زمامداری معرفی کند ،

اسلاید 27: شاید هم خجالت می کشید به ایشان گفت بروید میرزا را بیابید .در آن ایام میرزا به جای امیرزاده وشاهزاده به کار می رفت. خواجه لطف اله پسر امیر مسعود را میرزا می نامیدند.اما چون نوجوان بود برایش نایب السلطنه گرفتند بنابراین عموی ساده لوح او امیر شمس الدین فضل اله را نایب السلطنه کردند. خواجه احتمالا از این انتخابهای نا مناسب فقط یک هدف داشت وآن اینکه شرایطی را فراهم کندتا درویشان با اصرار والتماس از او درخواست کنند که خودش زمام امور را در دست بگیرد.همین که خبر این تبدل وتغییر در کار حکومت سربداران که حاکی از بی ثباتی و ضعف آنهابوددر منطقه انتشار یافت توغای تیمورمغول که در مازندران مستقر بود به گردآوری سپاه پرداخت وقصد عزیمت به خراسان کرد.وقتی خبر لشکر کشی توغای به گوش سربداران رسید خواجه شمس الدین فضل اله نایب السلطنه به وحشت افتاد و پس از هفت ماه فرمانروایی قاطعانه گفت:من به درد این کار نمی خورم وخود را از سلطنت خلع کرد.در نتیجه میرزا لطف اله هم خود به خود از صحنه حذف شد.

اسلاید 28: و خواجه شمس الدین به آرزوی خود رسید ورسمأ فرمانروای سربداران شد. مورخین او را مردی دانا وبا کیاست وشجاع می خوانند.توغای تیمور که قصد حمله به خراسان را داشت به محض آنکه شنید خواجه شمس الدین به حکومت رسیده از خواست خود کناره گیری کرد وخواجه هم از سر احتیاط با توغای صلح کرد.توغای نیز حکومت او را به رسمیت شناخت.خواجه علی شمس الدین در قلمرو خود دست به اصلاحات مستبدانه ای زد.هیچ کس جرأت نداشت نام بنگ وشراب را بر زبان بیاورد ، فرمان داد پانصد فاحشه را زنده در چاه انداختند در اطراف و اکناف جاسوسانی گماشت تا اخبار را سریع به او اطلاع دهندمیر خواند می نویسد:چون شنیده بود که کلانتر و شهردار سبزوار از نسل حجاج بن یوسف است دستور داد او را با زهر کشتند. اما دولتشاه نوشته که مردم سبزوار نسب خود او را به حجاج بن یوسف می رسانند. چنان رعبی از او در دل مردم جای گرفته بود که هر کس را به حضور می خواند وصیت نامه اش را می نوشت

اسلاید 29: آنگاه به محضر او می رفت.در سبزوار به کارهای آبادانی پرداخت مسجد جامع آن شهر را باز سازی کرد برای ذخیره غلات و سایر مایحتاج مردم انباری ساخت که شتر با بار بر بام آن می رفت.نه تنها توغای تیمور خان از او بیمناک بود بلکه ارغون شاه وملک حسین کرت و سایر مدعیان وگردنکشان منطقه هم دچار ترس و اضطراب شده بودند.رفتار مستبدانه امیر شمس الدین و قدرت نمایی های نا معقول او سبب رنجش گروه اندیشمند سربداران شد.

اسلاید 30: چگونگی به قتل رسیدن امیر شمس الدین یکی از ملازمان امیر شمس الدین ، پهلوان حیدر قصاب بود او مسئول وصول مالیات از مردم بود به عبارت دیگر وزیر دارایی و بودجه بود.امیر شمس الدین در محاسبه مو را از ماست بیرون می کشید حسابش دقیق بود کلاه سرش نمی رفت اما اگر زمینه مساعدی فراهم می شد و خودش می توانست کلاهی بر سر کسی بگذارد یا از سر کسی بر دارد پروا نداشت.در آغاز فرمانروایی با پیشه وران و صنعتگران شریک شده بود به آنها سرمایه و وام میداد و سهم خود را از سود آنها دریافت می کرد برای پرداخت حقوق کارگزاران آنگونه که رسم بود برات و حواله نمی نوشت حساب می کرد وفی المجلس به صورت نقد طلب را می پرداخت.پهلوان حیدر در آخرین حسابرسی خود مبلغی کسر آورد .امیر شمس الدین همه دارایی او را مصادره کرد ولی باز هم خود را طلبکار می دانست و هر روز مأ موران خود را سراغ او می فرستاد وآنها نسبت به پهلوان حیدر بی حرمتی می کردند پهلوان حیدر با التماس و خواهش از خواجه خواست که به او رحم کند خواجه شمس الدین که مردی فحاش بود به او گفت :

اسلاید 31: زن خود را در خرابات بنشان و از آن ممر وجه دیوان تسلیم نمای.حیدر قصاب بگریست و گفت خدمت کنم.پهلوان حیدر تصمیم گرفت که خواجه را هلاک کند اما به تنهایی می ترسید این کار را بکند بنابراین با یکی از دوستان خود مشورت کرد واو خواجه یحیی را معرفی کرد خواجه یحیی به پهلوان حیدر گفت مردانه باش که من نخواهم گذاشت که آسیبی به تو رسد .همان شب پهلوان حیدر قصاب در محضر امیر شمس الدین در بالا خانه قلعه سبزوار از جای بر می خیزد و فریاد بر می آورد که:من از خاک بر گرفته شمایم امروز با من فضیحت و رسوایی می رود وبلافاصله خنجری از آستین بیرون می کشد و بر سینه امیر می کوبد بطوریکه از پشتش بیرون می زند.امیر شمس الدین علی کمتر از پنج سال حکومت کرد ، چهار سال ونه ماه نوشته اند هنگام مرگ پنجاه وشش ساله بوده است. بعد از خواجه شمس الدین ، امیر یحیی کرابی یکی دیگر از مشاوران خواجه مسعود به امیری می رسد.کسی که پهلوان حیدر برای کشتن امیر شمس الدین با او مشورت کرد

اسلاید 32: .امیر یحیی مردی دلیر وجنگجو ، نترس و قاطع بود او وقتی کاری را صحیح بداند در انجام آن تردید نمی کرد در نتیجه به کمک پهلوان حیدر بر می خیزد. خواجه یحیی مورد تأیید هر دو شاخه سربداران بود هم ریاست طلبان و هم اندیشمندان ، او از ریاست طلبان بود اما به درویشان واندیشمندان ارادت می ورزید.در انجام فرایض دینی کوشا ومقید بود.امیر یحیی دامنه متصرفات سربداران را وسعت بخشید مهمترین حادثه ای که در زمان فرمانروایی این امیر اتفاق افتاد کشته شدن توغای تیمور خان بدست سربداران است که به حکومت ایلخانی در منطقه پایان داد.

اسلاید 33: امیر یحیی چگونه کشته شد؟امیر یحیی از قدرت بدنی بسیار زیادی برخوردار بود او جنگجوئی چابک و فرصت شناس و بسیار بی باک بود او پس از پیروزی بر توغای تیمور و سپردن کارهای مازندران به افراد مورد اطمینان به سبزوار باز گشت برخی از صاحبنظران آبادانی سرزمین سربداران را در عهد او نتیجه عدالت وی می دانستند.اما امیر یحیی حدود دو سال پس از پیروزی بر توغای بدست برادر زن خود به قتل رسید. گفته اند جمعی از خویشان و نزدیکان او با کمک و حمایت این امیر به جاه ومقامی رسیده بودند با این حال توطئه قتل او را تدارک دیدند.یک روز هنگامی که سوار بر اسب بود برادر زنش به پشت مرکب او جهید و خنجری به پهلوی او فرو کرد امیر یحیی جلد وچابک و بی تأمل ضارب را بغل کرد

اسلاید 34: و هر دو از مرکب به روی زمین غلتیدند امیر ضارب را مهلت نداد با کاردی که در همان لحظه سوءقصد بیرون کشیده بود کار او ر ا ساخت، هر دو جان باختند.پس از کشته شدن امیر یحیی شورای بزرگان سربدار به رهبری پهلوان حیدر خواجه ظهیر الدین کرابیرا به فرمانروایی برگزید. برخی از مورخین او را برادر یحیی و برخی دیگر خواهر زاده او معرفی می کنند بهرحال امیرظهیرالدین برخلاف امیریحیی که دلاور وسلحشورومملکت دار بود فردی صبور ، خونسرد وبی مبالات بود پیوسته سرگرم لهو ولعب بود به کشورداری و آبادانی امورمردم و سپهسالاری کار نداشت، تخته نرد بازی می کرد.سربداران در زمان کوتاه حکومت او بسیار تنزل کردند.بعد از خواجه ظهیرالدین پهلوان حیدربه فرمانروایی می رسداما مدت حکومت او هم بسیار کم بود زیرا او را هم مانند سایر امیران سربدار به قتل رساندند.بعد از او سه تن دیگر به حکومت رسیدند امیرزاده لطف اله پسر امیروجیه الدین مسعود، پهلوان حسن دامغانی وعلی موید که حکومت سربداران در زمان علی موید به تیموریان واگذار شد وحکومت پنجاه ساله آنها تمام شد.

اسلاید 35: فرمانروایی امیر نجم الدین علی مویدحکومت سربداران در زمان او شکل وشباهت ایام فرمانروایی امیر مسعود را پیدا کرد او توطئه گری ریا کار بود ،برای حفظ منافع شخصی خود دست به هر کاری می زد اماوانمود می کرد که به منظور حفظ منافع مردم ودولت سربداران آن اعمال را انجام می دهد.در عوامفریبی استاد بود. فرمان داده بود که هر صبح وشام اسب راهواری را زین کنند وآماده سواری به بیرون شهر بر روی تپه ای ببرند که اگر امام زمان (عج) ظهور کند بی مرکب نماند، به نام دوازده امام سکه زد لباس بی زرق وبرق می پوشید و مالیات سالانه رعایا را سه دهم قرار داده بود، به تقلید بزرگان دین شبها به کوچه پس کوچه های سبزوار می رفت و به یتیمان وبیوه زنان پول وغذا میداد ولی اعمال بعدی او نشان دهنده این واقعیت تلخ بود که این کارها را از روی عوامفریبی وبه منظور تحکیم موقعیت سیاسی خود انجام می داده است.خواجه علی موید در آغاز کار برای نیل به اهداف سود جویانه خود ترتیبی داده کهعزیز مجدیکه یکی از روحانیون مورد اعتماد مردم بود به سبزوار بیاید تا با کمک این روحانی که بین توده مردم نفوذ و محبوبیت داشت ، پهلوان حسن را از میان برداردو خود جای او را بگیرد.

اسلاید 36: پس از ده ماه حکومت دریافت که دیگر به درویش نیازی ندارد،در نتیجه در صدد نابودی او برآمد ونقشه قتل او را کشید.و بعد از قتل درویش عزیز مجدی کوشید تا این اندیشه را ترویج کند که تشیع با مذهب شیخیان متفاوت است او می گفت من خود شیعه هستم و مذهب شیعه مذهب رسمی در قلمرو سربداران است ولی طریقت شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری وطرفداران ایشان باطل است او دستور داد مقبره شیخ خلیفه وشیخ حسن را که زیارتگاه مردم بود ویران کردند وآنجا را به مستراح عمومی بازار تبدیل کردند.حتی دستور داده بود که مردم ، شیخ خلیفه و شیخ حسن را در مراسم رسمی و غیر رسمی وپس از انجام فرایض لعنت کنند. امیرعلی موید خود بنگ وشراب مصرف نمی کرد ولی مردم را در مصرف بنگ ونوشیدن شراب آزاد گذاشته بود او از هر وسیله ای برای آرام نگاه داشتن مردم استفاده می کرد.اما امیر ولیحاکم استرآباد از ضعف امیرعلی موید استفاده کردوبا حملات پی درپی خود برای او مزاحمت های فراهم می ساخت.از طرف دیگر یکی از شاگردان شیخ حسن جوری ودرویش عزیز مجدی به نام

اسلاید 37: درویش رکن الدین رهبری قیام بزرگی را بر عهده گرفت تابتواند ادامه دهنده راه بزرگان سربدار واندیشمندانی چون شیخ حسن وشیخ خلیفه شود .قیام کنندگان سبزوار را تصرف کردند و شهر نیشابور هم مطیع درویش رکن الدین شد.امیرعلی مویدکه شکست خورده و متواری شده بود نا گزیر به دشمن دیرینه خود امیر ولی روی کرد ومتحدأ به سبزوار حمله کردند هدف اساسی آنها قلع وقمع سربداران بود محاصره شهر سبزوار چهار ماه طول کشید علی موید که همه ترکش کرده بودند متوسل به تیمور لنگ شد واز او کمک خواست.امیر علی در همان اوایل محاصره سبزوار پیک ویژه ای به سمرقند فرستادواز امیرتیمور دعوت کرد که برای تحویل گرفتن سرزمینهای سربداران به خراسان بیاید.پس از این دعوت لشکریان تیمورگورکان به خراسان رسیدند خواجه علی موید تا سرخس به استقبال ارباب خودشتافت وخراسان را به تیمور گورکان سپرد وخود تا آخر عمر به ملازمت ونوکری او پرداخت.این سلطان سربدار به آلت فعل تیمورخونخوار تبدیل شد درتضعیف وتخریب وسرکوبی نهضت های ملی ایران خصوصأ سربداران خراسان یار ومشاور تیموربود.

اسلاید 38: بدین ترتیب فرمانروایی سربداران خراسان که در آغاز با هدف ونیت براندازی قدرت بیگانه ی شرور شکل گرفته بودسرانجام با پذیرش نوکری بیگانه ی شرورتر، آن هم با کمال افتخار! انهدام و انقراض خود را اعلام کرد.البته سربداران اصیل قلبا این تسلیم را نپذیرفتند وبه گونه ای پراکنده وکم تأثیربه مقاومتهاومبارزاتی پرداختندولی عملا حکومت، سپاه ، خزانه وکشور سربداران جزو مستملکات تیموری محسوب گردید. زمانی که امیرتیمورشهرسبزوار رامحاصره کردمردم سبزوار دلیرانه از شهر دفاع کردند امابدلیل زیادی سپاه تیمورسبزوار بدست آنها افتاد، اشرار تیموری که درشکنجه وقتل انسانها مهارت بی اندازه داشتند مثل مور وملخ به شهر هجوم آوردند دژ محکم سبزوار را هم ویران کردند.تیمور فرمان داد قریب دو هزارنفر ازقیام کنندگان رالای دیوار برجی نهاده وزنده به گورکنند بدین طریق که دست وپای آنها را می بستندوایشان را به ردیف در کنار یکدیگرقرارمیدادندوبعد روی آنها رابا اجروملات میچیدند.پس از مرگ تیمور سربداران در نقاط مختلف خراسان پراکنده شدندودست به قیامهای متعددی زدند.

اسلاید 39: نهضت سربداران به نقطه خراسان محدودنشده بود، درکرمان، مازندران وسمرقندونقاط دیگرنیزتحت همین نام قیامهایی صورت گرفته است.شرحی که دکترمعین دربخش اعلام فرهنگ خود،جلد پنجم صفحه745درمورد سربداران خراسان نوشته است و واجداهمیت مرجعی ومأخذی نیز می باشد دراینجا آورده می شود.در این مقاله حکومت سربداران خراسان به اختصار معرفی شده است ونام وتاریخ جلوس همه دوازده نفرامیر سربداربه سال هجری قمری وسال میلادی ثبت شده است.این شرح درمقایسه با شرحی که درلغت نامه دهخدا تحت همین عنوان سربداران آمده است کاملتر وقابل اعتمادتراست.

اسلاید 40: اینک شرح موجوددراعلام معین:سربداران sar-be-daraاز جمله امرایی هستند که پس ازبرافتادن ایلخانان مغول مدتی در خراسان امارت داشته اند (از سال738 ه.ق/1337 م تا783 ه. ق/1381 م) واز یک جهت در تاریخ ایران قبل از تشکیل صفویه اعتباری خاص دارند وآن قیام ایشان به مخالفت اهل تسنن به عنوان علمداری مذهب شیعه وسعی درانتشار آداب و احکام آن وشروع کار خود به شکل دعوت فرقه ایی ومریدی ومرادی. وجه تسمیه این گروه به سربداران آن است که می گفتنداگر توفیق دفع ظلم ظالمان نمائیم والا سر خود برداربینیم که دیگرتحمل تعدی وظلم ند اریم. ولی بعضی این قول را عامیانه دانندوسربدار(سربدال) به معنی بزن بهادروپهلوان دانند .موسس این سلسله عبدالرزاق نامی است از روستائیان قریه باشتین خراسان که مدت کمی در خدمت ابو سعید خان بودولی در سال 737 ه. ق بریاست همشهریان خود بر حکمران ظالم خراسان شورید وشورشیان خود را سربداران نامیدند.آنان کمی بعد سبزوار وولایات مجاور آن را مسخر کردند وقریب نیم قرن برآن نواحی مسلط بودند ودراین فاصله دوازده امیربه حکومت رسیدند ونه تن از آنان عمر خود را به سختی بپایان برده ودیگران به قتل رسیده اند وهیچ یک از آنان بیش از 6یا 7 سال سلطنت نکردند . امیر تیمور گورکان این سلسله را برانداخت.

اسلاید 41: منابع : 1/ سربداران خراسان و مازندران سید محمد علی شهرستان 2/ قیام شیعی سربداران یعقوب آژند 3 / تاریخ طبرستان و رویان ومازندران میر ظهیر الدین مرعش 4 / روضه الصفا ج . پنجم میر خواند 5 / نهضت سربداران خراسان پتروشفسکی ت. کریم کشاورز 6 /سفر نامه ابن بطوطه ج . اول ت. دکتر محمد علی موحد

اسلاید 42: TitleLorem ipsum dolor sit amet, consectetuer adipiscing elit. Vivamus et magna. Fusce sed sem sed magna suscipit egestas. Lorem ipsum dolor sit amet, consectetuer adipiscing elit. Vivamus et magna. Fusce sed sem sed magna suscipit egestas. برای عضویت در شبکه دانشجویان ایران عدد 1 را به شماره زیر پیامک کنید100080809090برای ورود به شبکه آموزشی دانشجویان کلیک کنیدMadsg.comلطفا آدرس ما را به خاطر داشته باشید

29,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.

افزودن به سبد خرید