صفحه 1:
صفحه 2:
Ce ee ی ee ee
یلکه تندهاند که نزد. پریردگارشان ویتی دابه میشوتد.
صفحه 3:
صفحه 4:
قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می
كردن کنسی باور نمی كرد که درو موی با
خراقى ها بيفتد اما جنى واقهاً شروع DN rae
5ه ققط 33 سال سن داشت: تصميم گرقت بماند. اد |
مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک مى
کروتتمباران کهم امه من وو يود ويه مجووبو ین
رسيد. او با همان جسم كوجك اما روح بزر:
وربا ابش به قلب دنمس می رد و با وجود مخالفت
فرماندهان» خود را به صف اول نبرد میرساند تا از
شهر و دیار خود دفاع کند. بهنام چندین بار نیز به
اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوهای
ار تست آنان رب
برای قریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت:
“من ۱۳ ee ae " او با بهره
صفحه 5:
خمباره ها امان شهر را بریده بودند. درگیری در
آرش شدت گرفته بود مثل هميشه بهنام سر ر
نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را
کرد کنار مدرسه امير معزی (شهید Bi) (Gate oll
خیلی سخت شده بود. ناگهان بچه ها متوجه شد:
+ام گوشه ای افتاده است و از سر و سین اش 32
921 بود و جند روز قبل ازمسقوط خرم )|
دلاور خوزستانی بالاخره در 1359/7/28 پر کشید
مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون
سال 1389 طی یک مراسم باشکوه و
مسئولان و مدیران استان خوزستان و b>
صفحه 6:
صفحه 7:
وصیت نامه شهید
! الرحمن الرحیم من نمیدانم چه alleen:
2 من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به
خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم ,
که «ر اسطلار شهادت هتم . پيام من ؛
ننر بار نیاورید ازابكه هاا مى 02052 امام
نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا
کنند . پدر و مادرهافرزندان خود را Jal
.جهاد در راه خدا بار بياوريد
صفحه 8:
لك
صفحه 9:
وود اميس سود نت ری حورا مالك ayy” ica eam كن سوسوم Jot للم 2 ١
ا ا ا ال Pee
زيركى و جابكى اين نوجوان 13 ساله رو نمايان كنم ,
بيدا نشد كه نشد .اصلا كارى كه اين نوجوان كرده در
قالب حرف و شرح و معرفت نمی گنجه ...همون
روزهاف 1و حنق أنه جه 13 اله وفنى فى بينه حي
slo « orw 9 7 12ت
Fe Ps es eae a PME oR aT eee
ee ا تر Fe etree
na pe ame weg] On AP ok A و
میات شناسايى ميكنه ...همون روزهاى re er)
ز.اول و قبل از تصرف خرمشهر ) اين
آشموتی میشه .جرف آخرم :محال جابی
3 بت مقدس بياد و نام خرمشهر
he ir eae وی
allas. sbi al, Srore eligs »+
صفحه 10:
صفحه 11:
۱ Jlw orjw eligs nlrors Sir jel
نخستین فرزندم بود: او در دوازده سالگی به من
2-0-5 0 ا ا
ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم."
| L oline yuol aS sjlas gaiuss Wail uls>
روی دیوار بنویسد این بود: «يا مرگ يا خمینی» مرگ بر
9
0 ل لال ا
ندت» توجه نمیکرد. اعلامیه پخش میکرد» شعار
ی شرکت میکرد. گاهی نیز بانیزژ
صفحه 12:
