صفحه 1:
4 "به نام خداوندی که خالق زیباترین ‎el”‏ و نام خانوادگی ۳ ها * مریم محمدیور - محمد مهدى قنبری

صفحه 2:
اصل ضرب المثل : پایت را به اندازه گلیمت دراز كن دراز کن مفهوم : به اندازهاى كه توانايى دارى توقع داشته باش

صفحه 3:
*ريشه ضرب المثل شتر دیدی ندیدی چنین حکایت کنند که: روزی سعدی از دیاری به دیاری میرفت و در راه چشمش به زمین افتاد. جای ‎SL‏ یک مرد و یکه شتو را دید که از جلو او رد شده بودند. بعد در یکه طرف راه, مگس و طرف دیگرء پشه دید. پیش خود گفت: یک لنگه بار اين شتر, عسل بوده و لنگه ی دیگرش روعن. باز نگاهش به خط راه افتاد. دید علفهای یک طرف جاده خورده شده. پیش خود گفت: یک چشم این شتر کوره بودهء یک چشم بینا. از قضا خیالهای سعدی همه درست بود و ساربانی که از آنجا گذشته بود, به خواب رفت و وقتی که بیدار میشوده میبیند شترش رفته است.

صفحه 4:
* او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: شتر مرا ندیدی؟ سعدی گفت: یک چشم شترت کور نبود؟ مرد گفت: چراد سعدی گفت: بارش عسل و روغن بود؟ مرد گفت: چرا سعدی گفت: من ندیدم

صفحه 5:
*اصل ضرب المنل : *خدا خر را شناخت و شاخ بهش نداد * مفهوم : * در مورد افرادی گفته مم. شود ‎ele‏ قدرت داشت باشند امان را از -

صفحه 6:
* آش شله قلمکار * هر کاری که بدون رعایت نظم و نسق انجام گیرد و آغاز و پایان آن معلوم نباشد , به آش شله قلمکار تشبیه و تمثیل می شود . اصولا هر عمل و اقدامی که در ترکیب ‎Ql‏ توجه نشودء قهرأ به صورت معجونی در می آید که کمتر از آش شله قلمکار نخواهد بود. ‏ اکنون ببینیم آش شله قلمکار چیست و از چه زمانی معمول و متداول گردیده است. ناصر الدین شاه قاجار بنابر نذری که داشت سالی یک روز ‎ul‏ ‏هم در فصل بهار , به شهرستانک از پیلاقات شمال غرب تهران و بعدها به علت دوری راه به قریه سرخه حصارء واقع در شرق تهران می رفت. به فرمان او دوازده دیگ آشی بر بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده راس گوسفند و غالب نباتات مأکول و انواع خوردنیها ترکیب می شد.

صفحه 7:
* کلیه اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در اين آشيزان افتخار حضور داشتتند و به كار تظبخ و آشپزی می پرداختند. عده ای از معاریف و موجهین کشور به کار پاک کردن نخود و سبزی و لوبیا و ماش و عدس و برنج مشغول بودند: جمعی فلفل و زرد:جویه و نمک"لهیهمی کزدند.. لسوان و: خواتین محترمه که در مواقع عادی و در خانه مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمی زدند, در این محل دامن چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر بالا می رفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیرند. خلاصه هر کس به فرا خورشان و مقام خويش کاری انجام می داد تا آش مورد بحث حاضر و مهيا شود. چون این آش ترکیب نامناسبی از غالب ماکولات و خوردنيهيٍ ‎os‏ ‏لذا هر کاری که ترکیب ناموزون داشته باشد و یا به قول علا دهخدا:" چو زنبیل در بوزه هفتاد رنگ" باشد؛ آن را ‎aba gol a‏ قلمکار تشبیه می کنند.

صفحه 8:
<اصل ضرب المثل : "هر که خربزه می خورد پای لرزد مفهوم : *کاری که کردی باید فکر عاقبتش

صفحه 9:
ضرب المثل دنبال نخود سياه فرستادن هرگاه بخواهند کسي از مطلب و موضوعي آگاه نشود و او را به تدبیر و بهانه بیرون فرستند و یا به قول علامه دهخدا:«يي کاري فرستادن که بسي دير کشد.» از باب مثال مي گویند: «فلاني را به دنبال نخود سیاه فرستادیم.» يعني جايي رفت به این زودیها باز نمي گردد. اکنون ببینیم نخود سیاه چیست و چه نقشي دارد که به صورت ضرب المثل درآمده است. به طوري که مي دانیم نخود از دانه هاي نباتي است که چند نوع از آن در ایران و بهترین آنها در قزوین به عمل مي آید. انواع و افسام نخودهايي که در ایران به عمل مي آيد همه به همان صورتي که درو مي شوند مورد استفاده قرار مي گیرند يعني چيزي از آنها کم و کسر نمي شود و تغییر قیافه هم _ 7 نمي دهند مكر نخود سياه كه جون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب مي ريزن تا خيس بخورد و به صورت ليه دربيايد و جاشني خوراك و خورشت شود.

صفحه 10:
* مقصود این است که در هیچ دکان بقالي و سوير و فروشكاه نخود سياه بيدا نمي شود و هیچ کس دنبال نخود سياه نمي رود زيرا نخود سياه به خودي خود قابل استفاده نیست مگر آنكه به شكل و صورت لبه دربيايد و آن كاه موود بهره برداري واقع شود. فكر مي كنم با تمهید مقدمة بالا اداي مطلب شده باشد که اگر كکسي را به دنبال نخود سیاه بفرستند در واقع به دنبال چيزي فرستادند که در هیچ دکان و فروشگاهي پیدا نمي شود Oe

صفحه 11:
: ‏اصل ضرب المثل‎ ٠ ‏قطره قطره جمع شود وانكهى دريا شود‎ ٠ : ‏مفهوم‎ * در مورد عاقبت انديشى مادى و و معنوى صرفه جويى و عمل نیک به کار می رود

صفحه 12:
* دوقورت و نیمش باقی است * ضرب المثل بالا دربارة کسی به کار می رود که حرص و طمعش را معیار و ملاکی نباشد و بیش از میزان قابلیت و شایستگی انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد. عبارت مثلی بالا از جنبة دیگر هم مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد و آن موقعی است که شخض در ازای تقصیز و خطای نابخشودنی که از او سرزده نه تنها اظهار انفعال و شرمندگی نکند بلکه متوقع نوازش و محبت و نازشست هم باشد. دز این گونه :موارد اننت که اضطلاجا فى كو قورت و نیمش باقی است." جيزى هنوز ناسياس است. 5 اكنون ببينيم اين دو قوت و نيم از كجا آمده و جكونه به صورت صرب المثل:دراهده أشت: 7 فلانی دو یعنی با تمتعی فراوان از کسی یا

صفحه 13:
* چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اريکة رسالت و سلطنت تکیه زد بعد از چندی از خدای متعال خواست که همة جهان را درید قدرت و اختیارش قرار دهد و برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست. در عبارت اول آدمنان و مرغان و وحونشن. در عبادت دوم بربان. در عبادت سوم باد و آب را حق تعالی به فرمانش درآورد. بالاخره در آخرین عبادتش گفت:"الهی, هرچه به زیر کبودی آتتمان است باید کهبم فرمان من:باشد.* خداوند حکیم علی الاطلاق نیز برای آن که هیچ گونه عذر و بهانه ای برای سلیمان ‎SL‏ نمانده هرچه خواست از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت و توانایی» بدو بخشید و اعاظم جهان از آن جمله ملکة سبا را به پایتخت او کشانید و به طور کلی عناصر اربعه را تحت امر و فرمانش درآورد. ~ ee

صفحه 14:
* باری, چون حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلية مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و درياها را به صرف یک وعده غذا ضیافت کند! حق تعالی او را از اين کار بازداشت و كفت كه رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان ‎jl‏ عهدة اين مهم برنخواهد آمد. سلیمان بر اصرار و ابرام خود افزود و عرض کرد: "بار خدایاء مرا نعمت قدرت بسیار است, مسئول مرا اجابت ‎OS‏ قول می دهم از عهده برآیم!" مجدداً از طرف حضرت رب الارباب وحی نازل شد که اين کار در ید قدرت تو نیست, همان بهتر که عرض خود نبری و زحمت ما را مزید تکتی. سلیمان در تصمیم خود اصرار ورزید و مجددا ندا در داد: "پروردگارا: حال که به حسب امر و مشیت تو متکی به سعة ملک و بسطت دستگاه هستم, همه جا و همه چیز در اختیار دارم چگونه ممکن است که حتی یک وعده نتوانم از مخلوق تو پذیرایی کنم؟ اجازت فرما تا هنر خویش عرضه دارم و مراتب عبادت و عبودیت را به اتمام و اکمال رسانم

صفحه 15:
* استدعای سلیمان مورد قبول واقع شد و حق تعالی به همه جنبدگان کر خاکی از هوا و زمین و دریاها و اقیانوسها فرمان داد که فلان روز به ضیافت بنده محبوبم سلیمان بروید که رزق و روزی آن روزتان به سلیمان حوالت شده است. سليمان بيغمبر بدين :رده دز يوست: نم كتجيد و ين درنگ به هم افراد و عمال تحت فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام برای روز موعود برایند. بر لب دریا جای وسیعی ساخت که هشت ماه راه فاصلة مکانی آن از نظر طول و عرض بود:"دیوها برای پختن غذا هفتصد هزار دیگ سنگی ساختند که هر کدام هزار گز بلندی و هفتصد گز پهنا داشت." لح ~

صفحه 16:
* اصل ضرب المثل : * دوستی خاله خرسه * مفهوم : 1 * اشاره به همنشینی و رفاقت با آدم نادان > لح

صفحه 17:
* اصل ضرب المثل : ۳ * دندونه اسب ييشكش را نمى شماهياة * مفهوم : ‎ye‏ ‏اگر هدیه ای به کسی دادی بران > > 3

صفحه 18:
‎٠‏ جون غذاهای گوناگون آماده گردید همه را در آن منطقة وسیع و پهناور چیدند. سپس تخت زرینی بر کرانة دریا نهادند و سلیمان بر آن جای گرفت. ‏آصف بر خیا وزیر و دبیر و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسراییل گرداگرد او بر کرسیها نشستند. چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان بایستادند. سلیمان نبی نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند. ‏ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت:"پیش از تو بدین جانب ندایی مسموع شد که تو مخلوقات را ضیافت می کنی و روزی امروز مرا بر مطبخ تو نوشته اند, بفرمای تا نصیب مرا بدهند." ‎ee

صفحه 19:
* سلیمان گفت:"اين همه طعام را برای خلق جهان تدارک دیده ام. مانع و رادعی وجود ندارد. هر چه می خواهی بخور و سدٌ جوع کن." ماهی موصوف به یک حمله تمام غذاها و آمادگیهای مهمانی در آن منطقة وسیع و پهناور را در کام خود فرو برده مجدداً گفت:"یا سلیمان اطعمنی!" یعنی: ای سلیمان سیر نشدم. غذا می خواهم!! سلیمان نبی که چشمانش را سیاهی گرفته بود در کار اين حیوان عجیب الخلقه فرو ماند و پرسید:"مگر رزق روزانة تو چه مقدار است كه هر جه در ظرف اين مدت براى كلية جانداران عالم مهیا ساخته ام همه را به یک حمله بلعیدی و همچنان اظهار گرسنگی و آزمندی می کنی؟" ماهی عجیب الخلقه در حالی که به علت جوع و گرسنگی! یارای دم زدن نداشت با حال ضعف و ناتوانی جواب داد: "خداوند عالم روزی 3 وعده و هر وعده یک قورت غذا به من كمترين! مى دهد. لح ~

صفحه 20:
" امروز بر اثر دعوت و مهمانی تو فقط نیم قورت نصيب من شده هنوز دو قورت و باقى است كه سفرة تو برجيده شد. ای سلیمان اگر ترا از اطعام یک جانور مقدور نیست چرا خود را در اين معرض باید آورد که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی؟" سلیمان از آن سخن بی هوش شد و چون به هوش امد در مقابل عظمت کبریایی قادر متعال سر تعظیم فرود آورد.

صفحه 21:
اصل ضرب المثل : ماراز پونه بدش می آید دم لونش سبز می شود مفهوم : . اشاره به کسی است که از چیزی یا کسی نفرت دارد و با آن تقوااخة مق اتود

صفحه 22:
*دوغ و دوشاب یکی است * وقتیکه به زحمات و فداکاریهای افراد توجه ‎en ate!‏ بت ی کات مسا ار بط کف قرار كيرد به ضرب المثل با لا استشهاد و تمثيل مى كنند ويا به عبارت ديكر مى كويند: وع و دوشاب پیشش يكى است." ‎vor‏ اساس کار در این کتاب بر این است که ريشه های واقعی امثال و حکم از لابلای تاریخ و افکار و عقاید مردم این سرزمین بیرون کشیده شود و یکی از آنها ريشة همین ضرب المتل است, علی هذا دریغ دانست که از آن ‏سطری نگوییم و سطری بردازيي یه

صفحه 23:
* دوغ که متفرع از ماست است و پس از گرفتن کره از ماست باقی می ماند در محیط داری بیشتر به مصرف. تغذية سگان گله می رسید. دوشاب همان شیره است که با پختن آب انگور به دست می آید. ‎arg Ll‏ تناسب دوغ و دوشاب و توجه به اهمیت یکی بر دیگری را در سرزمین لرستان باید جستجو کرد زیرا به قرار تحقیق لرهای گله دار برای دوغ که کره آن گرفته شده ارزش و اهمیتی قابل نبوده اند و غالباً آن را به دور می ريختند ‏دوشاب که به اصطلاح دیگر آن را شیره می گویند جون مواد اولیه و وسایل تهیه و تدارک آن برای گله دارها فراهم نبود بدون تردید عزت و اهمیت بیشتر داشت و هرگز دوغ بی خاصیت در نزد لرها نمی توانست جای دوشاب را بگیرد. ‎ee ‎~

صفحه 24:
لرهای گله دار و به طور کلی طبقة حشم دار دوشاب را به سبب شیرینی و حلاوتش دوست دارند زیرا علاوه بر آنکه ذاثقه را شیرین می کند در سرمای سخت زمستان در کوهستانها بر میزان کالری و حرارت بدن می افزاید لح

صفحه 25:
* اصل ضرب المثل ز * آشپز که دو تا شد آش يا شور است يا بی نمک * مفهوم : 1 * منظور دخالت بی جای دو ادم نا وارد ,در کار می > >

صفحه 26:
*دو قرص كردن دو قرص کردن عبارت از خرده كاريهايي است که براي پیش بردن مقصود معتول دازند. یک موزد اشتعغال دیگر این :عبارتمتلی هم موردي اتف كه قرار داد قبلي را به خاطر بیاورند مانند: در میان دعوا نرخ تعیین کردن. بة ور که علاخطاه:تنتد الاح دو قرّض کردن ذر واقع پنس از اقدامات اوليه به منظور تأييد به عمل مي آيد تا محل ترديد و ابهامي براي طرف مقابل باقي نكذارد. قبلاً بايد دانست كه ريشة اين اصطلاح از فعل دو از مصدر دويدن نيست بلکه آنزرا ذزبارق برد باید ‎paves 558 ssunas‏ الحمله سر دادم مي شود بازي نرد فقط دو نفر بازیکن دارد که در مقابل یکدیگر مي نشینند و هر كدام بانزده مهره در اختيار دارند و با ريختن طاس كه از يى تا شش نقظه در شش گوش آن نقش شده است مهره هاي خود را به جلو مي رانتد و مهرة حریف را چنانچه به صورت طاق در سر راه قرار گیرد مي زنند و پیش مي روند تا به شش خانة آخر برسند.

صفحه 27:
نتیجة بازي نرد این است که هر یک از دو حریف که توانست مهره هایش را زودتر به شش خانة آخر برساند و بردارد برنده است و ديگري بازنده شناخته مي شود. بازي نرد بر چند نوع است که دو نوع آن بیشتر معمول و متداول مي باشد. نوع اول بدين ترتيب است كه دو حريف براي ينج دست شرط مي بندند و هر کدام زودتر توانست پنج مرتبه ببرد شرط را برده است. 5 در اين نوع بازي اگر حریف پنج مرتبة متوالي- يعني پنج بر هیچ ببرد- که آن را اصطلاحاً مارس گویند شرط بازي را هر مبلغ باشد دو برابر مي گیرد مگر آنکه قبلاً قرار بگذارند که مارس نداشته باشند. نوع دوم آنکه دو حریف براي هر دست برد و باخت مبلغي شرط مي بندند و هر کس زودتر مهره ها را جمع کند برنده شناخته مي شود. در این نوع بازي که بیشتر اختصاص به نرادهاي حرفه اي دارد غالبا با گرفتن حق دو بازي مي کنند. منظور از بازي کردن با حق دو این است که در خلال بازي چنانچه يكي از طرفین احساس برد و موفقیت کند به حریف مي گوید دو. يعني شرط و مبلغ بازي دو برابر شود.

صفحه 28:
< اكر طرف مقابل قبول كرد مي كويد بدو يعني با دو برابر موافقم و بازي را ادامه مي دهد, در غین اين صورت با كلمة ندو بازي ختم مي شود و همان مبلغ شرط بندي را مي بازد و در وقت و زمان بازي بدین وسیله صرفه جويي مي شود. با این توصیف به طوري که ملاحظه مي شود کلمة دو در بازي تخته نرد عبارت از دو برابر كردن شرط بندي است به اين معني كه حريف براي پیش بردن مقصود دو قرص 7 مي کند تا چنانچه برنده شد دو برابر بگیرد. دو قرص کردن, اصطلاح بازي نرد و تخته بازي است ولي چون بازیکنان حرفه اي و غیر حرفه اي اين اصطلاح را در موقع بازي چند بار متقا به کار مي برند رفته رفته معاني و مفاهیم مجازي پیدا کرد و از آن به منظور استحکام عمل و به یاد آوردن قول و قرار قبلي استشهاد و تمثیل مي کنند في المثل مي گويند:«فلاني دو قرص مي کند.» يعني در انجام مقصود خويش زمينه سازي و محكم كاري مي کند.

صفحه 29:
* اصل ضرب المثل : * ريگي در کفش داشتن * مفهوم : * در مورد افرادی که با نقشه قبلی درفکر ریا و دوروئى هستند گفته می شود > >

صفحه 30:
+ گنج فارون دارد قارون در ادبیات فارسی کنایه از کسی است که در اندوختن مال و ثروت افراط ورزد و در دیتاری صرف نکند : مقصود از گنج فارون در اصطلاح عامیانه به اموال بی قیاسی اطلاق می شود که از طریق ناصواب به دست آيد و بالمال نسبت به صاحب مال و ثروت وفا نکند . این ضرب المثل در جای دیگر هم به کار می رود وآن موقعی است که از ممسک و بخیلی طلب مال و اعانت و امداد شود و او برای ‎ul‏ که متقاضى رأ از سر خويش باز كند جواب می دهد :" مگر گنج فارون دارم ۶" اكنون باید دید قارون کیست و گنج قارون تا چه میزان و مبلغ بوده و چه فرجامی برای صاحبش داشته قارون كه به لغت عبرى او را قاروج مى كويند به روابتى عموزاده حضرت موسى بوده و صورتى زيبا داشت :" ان قارون كان من قوم موسى " در اوایل کار غاشیه اطاعتش را بر دوش می کشید به قسمی که در حقظ و قرائت تورات از بیشتر بنی اسرائیل مقدم بود . تعت گیمیا را که تا آن زمان غبر از حضرت موسی هیچ کس ندانسته بود از حضرتش بباموخت و بدان وسیله ثروتی عظیم جمع آوری کرد که به قولی جهل شتر کلیدهای خرائتش را به قولی دیگر :" چندان زینت داشت که چهل مرد کلید در گنجها بر دوش می کشیدند ۰"

صفحه 31:
*از ‎cowl‏ که بر ماست درخت جواني پیش درخت پيري رفت و گفت: خبر داري که چيزي آمده که ما را مي برد. درخت پیر گفت:برو ببین از ما هم چيزي همراه او هست؟ وقتي که درخت جوان رفت ديد دسته ي اره و دسته ي تيشه از چوب است. آن وقت آمد و گفت: دسته ي اره و تيشه از چوب است. درخت پیر آهي کشید و گفت: از ماست که بر ناست

صفحه 32:
* اصل ضرب المثل : * گر صیر کنی ز غوره حلوا سازی * مفهوم : به آدمهای عجولی که تحمل دیدن نتیجه کار را ندارند گفته می شود

صفحه 33:
* اصل ضرب المثل : _ ‎٠‏ ماهى را هر وقت از آب بگیری تازه است ‏* مفهوم : ‏* کار نیک و عمل صالح را هر وقت انجام دهى اجر خود خواهی برد ‎> ‎> ‎> ‎

صفحه 34:
ایا

به نام خداوندی که خالق زیباترین حکایت هاست نام و نام خانوادگی : ‏ موضوع :ضرب المثل ها و حکایت ها مریم محمدپور -محمد مهدی قنبری اصل ضرب المثل : پایت را به اندازه گلیمت دراز کن دراز کن مفهوم : به اندازهای که توانایی داری توقع داشته باش ریشه ضرب المثل شتر دیدی ندیدی !!! چنین ح;کایت کنند که :روزی سعدی از دیاری به دیاری میر;فت و در راه چشمش به زمین افتاد .جای پای یک مرد و یک; شتر; را دید که از جلو او رد شده بودند. بعد در یک; طرف راه ،مگس و طرف دیگر ،پشه دید. پیش خود گفت :یک لنگه بار این شتر ،عسل بوده و لنگه ی دیگرش روغن. باز نگاهش به خط راه افتاد .دید علفهای یک طرف جاده خورده شده. پیش خود گفت :یک چشم این شتر کوره بوده ،یک چشم بینا. از قضا خیالهای سعدی همه درست بود و ساربانی که از آنجا گذشته بود ،به خواب رفت و وقتی که بیدار میشود ،میبیند شترش رفته است.  او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید :شتر مرا ندیدی؟ سعدی گفت :یک چشم شترت کور نبود؟ مرد گفت :چراد سعدی گفت :بارش عسل و روغن بود؟ مرد گفت :چرا سعدی گفت :من ندیدم اصل ضرب المثل : خدا خر را شناخت و شاخ بهش نداد مفهوم : در مورد افرادی گفته می شود که اگر قدرت داشت باشند امان را از خلق الله می گرفتند ‏  ‏ آش شله قلمکار هر کاری که بدون رعایت نظم; و نسق انجام گیرد و آغاز و پایان آن معلوم نباشد ،به آش شله ق;لمکار تشبیه و تمثیل می شود .اصوال هر عمل; و اقدامی که در ترکیب آن توجه نشود، قه;رأ به صورت معجونی در می; آید که کمتر از آش شله قلمکار نخواهد بود. اکنون ببینیم آش شله قلمکار چیست و از چه زمانی معمول و متداول گردیده است. ناصر الدین شاه ق;اجار بنابر نذری که داشت سالی; یک روز ،آن هم; در فص;ل به;ار ،به شهرستانک از ییالقات شمال غرب تهران و بعدها به علت دوری راه به ق;ریه سرخه حصار ،واقع در شرق ته;ران می رفت .به فرمان او دوازده دیگ آشی بر بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چه;ارده رأس گوسف;ند و غالب نباتات مأکول و انواع خوردنیها ترکیب می شد.  کلیه اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در این آشپزان افتخار حضور داشتتند و مجتمعأ به کار طبخ و آشپزی می پرداختند .عده ای از معاریف و موجهین کشور به کار پاک کردن نخود و سبزی و لوبیا و ماش و عدس و برنج مشغول بودند .جمعی فلفل و زرد چوبه و نمک تهیه می کردند .نسوان و خواتین محترمه که در مواقع عادی و در خانه مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمی زدند ،در این محل دامن چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر باال می رفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیر;ند .خالصه هر کس به فرا خورشان و مقام خویش کاری انجام می داد تا آش مورد بحث حاضر و مهیا شود. چون این آش ترکیب نامناسبی از غالب مأکوالت و خوردنیها بود، لذا هر کاری که ترکیب ناموزون داشته باشد و یا به قول عالمه دهخدا ":چو زنبیل در یوزه هفتاد رنگ" باشد؛ آن را به آش شله قلمکار تشبیه می کنند. اصل ضرب المثل : هر که خربزه می خورد پای لرزش هم مینشیند مفهوم : کاری که کردی باید فکر عاقبتش هم باشی  ضرب المثل دنبال نخود سياه فرستادن هرگاه بخواهند کسي از مطلب و موضوعي آگاه نشود و او را به تدبير و بهانه بيرون فرستند و يا به قول عالمه دهخدا«:پي کاري فرستادن که بسي دير کشد ».از باب مثال مي گويند« :فالني را به دنبال نخود سياه فرستاديم ».يعني جايي رفت به اين زوديها باز نمي گردد. اکنون ببينيم نخود سياه چيست و چه نقشي دارد که به صورت ضرب المثل درآمده است. به طوري که مي دانيم نخود از دانه هاي نباتي است که چند نوع از آن در ايران و بهترين آنها در قزوين به عمل مي آيد. انواع و اقسام نخودهايي که در ايران به عمل مي آيد همه به همان صورتي که درو مي شوند مورد استفاده قرار مي گيرند يعني چيزي از آنها کم و کسر نمي شود و تغيير قيافه هم نمي دهند مگر نخود سياه که چون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب مي ريزن تا خيس بخورد و به صورت لپه دربيايد و چاشني خوراک و خورشت شود. مقصود اين است که در هيچ دکان بقالي و سوپر و فروشگاه نخود سياه پيدا نمي شود و هيچ کس دنبال نخود سياه نمي رود ،زيرا نخود سياه به خودي خود قابل استفاده نيست مگر آنکه به شکل و صورت لپه دربيايد و آن گاه مور;د بهره برداري واقع شود. فکر مي کنم با تمهيد مقدمۀ باال اداي مطلب شده باشد که اگر کسي را به دنبال نخود سياه بفرستند در واقع به دنبال چيزي فرستادند که در هيچ دکان و فروشگاهي پيدا نمي شود  ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : قطره قطره جمع شود وانگهی دریا شود مفهوم : در مو;رد عاقبت اندیشی مادی و و معنوی صرفه جویی و عمل نیک به کار می رود  ‏ دوقورت و نیمش باقی است ضرب المثل باال دربارۀ کسی به کار می رود که حرص و طمعش را معیار و مالکی نباشد و بیش از میزان قابلیت و شایستگی انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد .عبارت مثلی باال از جنبۀ دیگر هم مورد استفاده و اصطالح قرار می گیرد و آن موقعی است که شخص در ازای تقصیر و خطای نابخشودنی که از او سرزده نه تنها اظهار انفعال و شرمندگی نکند بلکه متوقع نوازش و محبت و نازشست هم باشد. در این گونه موارد است که اصطالحا ً می گویند":فالنی دو قورت و نیمش باقی است ".یعنی با تم;تعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است. اکنون ببینیم این دو قوت و نیم از کجا آمده و چگونه به صورت ضرب المثل درآمده است.  چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکۀ رسالت و سلطنت تکیه زد بعد از چندی از خدای متعال خواست که همۀ جهان را درید قدرت و اختیارش قرار دهد و برای اجابت مسئول خو;یش چند بار هفتاد شب متو;الی عبادت کرد و زیادت خواست. در عبارت اول آدمیان و مرغان و وحوش .در عبادت دوم پریان. در عبادت سوم باد و آب را حق تعالی به فرمانش درآورد. باالخره در آخرین عبادتش گفت":الهی ،هرچه به زیر کبودی آسمان است باید که به فرمان من باشد". خداوند حکیم علی االطالق نیز برای آن که هیچ گو;نه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نمانده هرچه خواست از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت و توانایی ،بدو بخشید و اعاظم جهان از آن جمله ملکۀ سبا را به پایتخت او کشانید و به طو;ر کلی عناصر اربعه را تحت امر و فرمانش درآورد.  باری ،چون حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلیۀ مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به صرف یک وعده غذا ضیافت کند! حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهدۀ این مهم برنخواهد آمد .سلیمان بر اصرار و ابرام خود افزود و عرض کرد: "بار خدایا ،مرا نعمت قدرت بسیار است ،مسئول مرا اجابت کن قول می دهم از عهده برآیم!" مجددا ً از طرف حضرت رب االرباب وحی نازل شد که این کار در ید قدرت تو نیست ،همان بهتر که عرض خود نبری و زحمت ما را مزید نکنی .سلیمان در تصمیم خود اصرار ورزید و مجددا ً ندا در داد: "پروردگارا ،حال که به حسب امر و مشیت تو متکی به سعۀ ملک و بسطت دستگاه هستم ،همه جا و همه چیز در اختیار دارم چگونه ممکن است که حتی یک وعده نتوانم از مخلوق تو پذیرایی کنم؟ اجازت فرما تا هنر خویش عرضه دارم و مراتب عبادت و عبودیت را به اتمام و اکمال رسانم  استدعای سلیمان مورد قبول واقع شد و حق تعالی به همۀ جنبدگان کرۀ خاکی از هوا و زمین و دریاها و اقیانوسها فرمان داد که فالن روز به ضیافت بندۀ محبوبم سلیمان بروید که رزق و روزی آن روزتان به سلیمان حوالت شده است. سلیمان پیغمبر بدین مژده در پوست نمی گنجید و بی درنگ به همۀ افراد و عمال تحت فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام برای روز موعود برآیند. بر لب دریا جای وسیعی ساخت که هشت ماه راه فاصلۀ مکانی آن از نظر طول و عرض بود":دیوها برای پختن غذا هفتصد هزار دیگ سنگی ساختند که هر کدام هزار گز بلندی و هفتصد گز پهنا داشت".  ‏ ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : دوستی خاله خرسه مفهوم : اشاره به همنشینی و رفاقت با آدم نادان  اصل ضرب المثل : دندونه اسب پیشکش را نمی شمارند مفهوم : اگر هدیه ای به کسی دادی برآن خرده نگیر ‏ ‏  چون غذاهای گوناگون آماده گردید همه را در آن منطقۀ وسیع و پهناور چیدند .سپس تخت زرینی بر کرانۀ دریا نهادند و سلیمان بر آن جای گرفت. آصف بر خیا وزیر و دبیر و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسراییل گرداگرد او بر کرسیها نشستند .چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان بایستادند. سلیمان نبی نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند. ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت":پیش از تو بدین جانب ندایی مسموع شد که تو مخلوقات را ضیافت می کنی و روزی امروز مرا بر مطبخ تو نوشته اند ،بفرمای تا نصیب مرا بدهند".  سلیمان گفت":این همه طعام را برای خلق جهان تدارک دیده ام. مانع و رادعی وجود ندارد .هر چه می خواهی بخور و سدّ جوع کن ".ماهی موصوف به یک حمله تمام غذاها و آمادگیهای مهمانی در آن منطقۀ وسیع و پهناور را در کام خود فرو برده مجددا ً گفت":یا سلیمان اطعمنی!" یعنی :ای سلیمان سیر نشدم .غذا می خواهم!! سلیمان نبی که چشمانش را سیاهی گرفته بود در کار این حیوان عجیب الخلقه فرو ماند و پرسید":مگر رزق روزانۀ تو چه مقدار است که هر; چه در ظرف این مدت برای کلیۀ جانداران عالم مهیا ساخته ام همه را به یک حمله بلعیدی و همچنان اظهار گرسنگی و آزمندی می کنی؟" ماهی عجیب الخلقه در حالی که به علت جوع و گرسنگی! یارای دم زدن نداشت با حال ضعف و ناتوانی جواب داد: "خداوند عالم روزی 3وعده و هر وعده یک قورت غذا به من کمترین! می دهد. امروز بر اثر دعوت و مهمانی تو فقط نیم قورت نصیب من شده هنوز دو قورت و نیمش باقی است که سفرۀ تو برچیده شد. ای سلیمان اگر ترا از اطعام یک جانور مقدور نیست چرا خود را در این معرض باید آورد که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی؟" سلیمان از آن سخن بی هوش شد و چون به هوش آمد در مقابل عظمت کبریایی قادر متعال سر تعظیم فرود آورد.  ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : ماراز پو;نه بدش می آید دم لونش سبز می شود مفهوم : اشاره به کسی است که از چیزی یا کسی نفرت دارد و با آن مواجه می شود دوغ و دوشاب یکی است وقتیکه به زحمات و فداکار;یهای افراد توجه نشود و خوب و بد و زشت و زیبا در یک کفه قرار گیرد به ضرب المثل باال استشهاد و تمثیل می کنند و یا به عبارت دیگر می گویند: "دوغ و دوشاب پیشش یکی است". چون اساس کار در این کتاب بر این است که ریشه های واقعی امثال و حکم از البالی تاریخ و افکار و عقاید مردم این سرزمین بیرون کشیده شود و یکی از آنها ریشۀ همین ضرب المثل است ،علی هذا دریغ دانست که از آن سطری نگوییم و سطری نپردازیم  دوغ که متفرع از ماست است و پس از گرف;تن کره از ماست باقی می ماند در محیط گله داری بیشتر به مصرف; تغذیۀ سگان گله می رسید .دو;شاب همان شیره است که با پختن آب انگور به دست می آید. اما وجه تناسب دو;غ و; دوشاب و توجه به اهمیت یکی بر دیگری را در سرزمین لرستان باید جستجو کرد زیرا به قرار تحقیق لرهای گله دار برای دوغ که کره آن گرف;ته شده ارزش و; اهمیتی ق;ابل نبوده اند و غالبا ً آن را به دور می ریختند. دوش;اب که به اصطالح دیگر آن را شیره می گویند چون مواد او;لیه و; وس;ایل تهیه و تدارک آن برای گله دارها ف;راهم نبود بدون تردید عزت و اهمیت بیشتر داشت و هرگز دوغ بی خاصیت در نزد لرها نمی توانست جای دوشاب را بگیرد. لرهای گله دار و به طور کلی طبقۀ حشم دار، دوشاب را به سبب شیرینی و حالوتش دوست دارند ز;یرا عالوه بر آنکه ذائقه را شیرین می کند در سرمای سخت زمستان در کوهستانها بر میزان کالری و حرارت بدن می افزاید  ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : آشپز که دو تا شد آش یا شور است یا بی نمک مفهوم : منظور دخالت بی جای دو آدم نا وارد ،در کار می باشد دو قرص کردن دو قرص کردن عبارت از خرده کاريهايي است که براي پيش بردن مقصود معمول دارند .يک مورد استعمال ديگر اين عبارت مثلي هم موردي اس;ت که قرار داد قبلي را به خاطر بياورند مانند :در ميان دعوا نرخ تعيين کردن. به طوري که مالحظه شد اصطالح دو قرص کردن در واقع پس از اقدامات اوليه به منظور تأييد به عمل مي آيد تا محل ترديد و ابهامي براي طرف مقابل باقي; نگذارد. قبال ً بايد دانس;ت که ريشۀ اين اصطالح از فعل دو از مصدر دويدن نيست بلکه آن را دربازي نزد بايد جستجو کرد که في الجمله شرح داده مي; ش;ود. بازي نرد فقط دو نفر بازيکن دارد که در مقابل يکديگر مي نشينند و هر کدام پانزده مهره در اختيار دارند و با ريختن طاس که از يک تا شش نقطه در شش گوشۀ آن نقش ش;ده است مهره هاي خود را به جلو مي رانند و مهرۀ حريف را چنانچه به صورت طاق در سر راه قرار گيرد مي زنند و پيش مي; روند تا به شش خانۀ آخر برسند.  نتيجۀ بازي نرد اين است; که هر يک از دو حريف که; توانست مهره هايش را زودتر به ش;ش خانۀ آخر برساند و بردارد برنده است; و ديگري بازنده شناخته مي شود. بازي نرد بر چند نوع است که دو نوع آن بيشتر معمول و متداول مي باش;د. نوع اول بدين ترتيب اس;ت که دو حريف براي پنج دست شرط مي بندند و هر کدام زودتر توانست پنج مرتبه ببرد شرط را برده است. در اين نوع بازي اگر حريف پنج مرتبۀ متوالي -يعني پنج بر هيچ ببرد -که آن را اصطالحا ً مارس گويند شرط بازي را هر مبلغ باشد دو برابر مي گيرد مگر آنکه قبال ً قرار بگذارند که; مارس نداشته باشند. نوع دوم آنکه; دو حريف براي هر دست برد و باخت مبلغي ش;رط مي; بندند و هر کس زودتر مهره ها را جمع کند برنده شناخته مي ش;ود .در اين نوع بازي که بيشتر اختصاص به; نرادهاي حرفه اي دارد غالبا ً با گرفتن حق دو بازي مي کنند. منظور از بازي کردن با حق دو اين اس;ت که; در خالل بازي چنانچه يکي از طرفين احساس برد و موفقيت کند به; حريف مي گويد دو .يعني شرط و مبلغ بازي دو برابر شود.  اگر طرف مقابل قبول کرد مي گويد بدو يعني با دو برابر موافقم و بازي را ادامه مي دهد ،در غين اين صورت با گفتن کلمۀ ندو بازي ختم مي شود و همان مبلغ شرط بندي را مي بازد و در وقت و زمان بازي بدين وسيله صرفه جويي مي شود. با اين توصيف به طوري که مالحظه مي شود کلمۀ دو در بازي تخته نرد عبارت از دو برابر کردن شرط بندي است به اين معني که حريف براي پيش بردن مقصود دو قرص مي کند تا چنانچه برنده شد دو برابر بگيرد. دو قرص کردن ،اصطالح بازي نرد و تخته بازي است ولي چون بازيکنان حرفه اي و غير حرفه اي اين اصطالح را در موقع بازي چند بار متقابال ً به کار مي برند رفته رفته معاني و مفاهيم مجازي پيدا کرد و از آن به منظور استحکام عمل و به ياد آوردن قول و قرار قبلي استشهاد و تمثيل مي کنند في المثل مي گويند«:فالني دو قرص مي کند ».يعني در انجام مقصود خويش زمينه سازي و محکم کاري مي کند.  ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : ریگي در کفش داشتن مفهوم : در مورد افرادی که با نقشه قبلی درفکر ریا و دوروئی هستند گفته می شود  ‏ گنج قارون دارد قارون در ادبیات فارسی کنایه از کسی است که در اندوختن مال و ثروت افراط ورزد و در راه خدا دیناری صرف نکند . مقصود از گنج قارون در اصطالح عامیانه به اموال بی قیاسی اطالق می شود که از طریق ناصواب به دست آید و بالمال نسبت به صاحب مال و ثروت وفا نکند . این ضرب المثل در جای دیگر هم به کار می رود وآن موقعی است که از ممسک و بخیلی طلب مال و اعانت و امداد شود و او برای آن که متقاضی را از سر خویش باز کند جواب می دهد ":مگر گنج قارون دارم ؟" اکنون باید دید قارون کیست و گنج قارون تا چه میزان و مبلغ بوده و چه فرجامی برای صاحبش داشته است . قارون که به لغت عبری او را قاروج می گویند به روایتی عموزاده حضرت موسی بوده و صورتی زیبا داشت ":ان قارون کان من قوم موسی " در اوایل کار غاشیه اطاعتش را بر دوش می کشید به قسمی که در حفظ و قرائت تورات از بیشتر بنی اسرائیل مقدم بود .صنعت کیمیا را که تا آن زمان غیر از حضرت موسی هیچ کس ندانسته بود از حضرتش بیاموخت و بدان وسیله ثروتی عظیم جمع آوری کرد که به قولی چهل شتر کلیدهای خزائنش را می کشیدند . به قولی دیگر ":چندان زینت داشت که چهل مرد کلید در گنجها بر دوش می کشیدند ". از ماست كه بر ماست درخت جواني پيش درخت پيري رفت و گفت: خبر داري كه چيزي آمده كه ما را مي برد. درخت پير گفت:برو ببين از ما هم چيزي همراه او هست؟ وقتي كه درخت جوان رفت ديد دسته ي اره و دسته ي تيشه از چوب است. آن وقت آمد و گفت :دسته ي اره و تيشه از چوب است .درخت پير آهي كشيد و گفت :از ماست كه بر ماست  ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی مفهوم : به آدمهای عجولی که تحمل دیدن نتیجه کار را ندارند گفته می شود  ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ اصل ضرب المثل : ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است مفهوم : کار نیک و عمل صالح را هر وقت انجام دهی اجر خود خواهی برد  پایا

62,000 تومان