tebe_sonnati

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.




  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “طب سنتی”

طب سنتی

اسلاید 1: Terminology of Herbology of TIM Majid Avijgan MD.Isfahan University of Medical SciencesOctober 2011Azad University of Sharekord Branch

اسلاید 2: Terminology of Herbology of TIM طب سنتی شامل مجمو عه ای از دستاوردهای تاریخی و فرهنگی است که نسل به نسل به ارث رسانده شده است و هر نسلی بر آن افزوده است.شامل: غذا , گیاه , اعمال دستی مثل حجامت, فصد و بادکش و......است . که گیاه درمانی سرآمد آنان در هر طب سنتی می باشد.

اسلاید 3: Terminology of Herbology of TIM داروهای گیاهیهمان صنعت دارو سازی است.از هر گیاه با یک خاصیت درمانی می توان یک دارو به دست آورد.گیاهان داروئی:همان طب سنتی شامل بخش گیاه درمانی است.هر گیاه با یک خاصیت درمانی دارای مواد با خواص درمانی و موادی با خواص دیگری است.

اسلاید 4: Terminology of Herbology of TIM به نظر شما طب سنتی ایرانی جهان شمول است یا طب سنتی چینی؟آیا به نظر شما طب سنتی ایرانی سرآمد دیگر طبهای سنتی است یا طب سنتی چینی؟آیا به نظر شما طب سنتی ایرانی , قابلیت فهم جهانی دارد یا طب سنتی چینی؟

اسلاید 5: Terminology of Herbology of TIM الحاوی, جلد بیست و یکم , صفحه 88, صمغ:صمغ خاصیت خشک کننده و چسباننده و پوشاننده در بر دارد و بنابراین زبری را از بین میبرد.الحاوی, جلد بیست و یکم , صفحه 113, عدس:عدس: خاصیت جلا دهنده دارد. باعث تغلیظ خون میگردد لذا کاهش دادن ادرار و خون قاعدگی را به همراه دارد.

اسلاید 6: Terminology of Herbology of TIM الحاوی, جلد بیست و یکم , صفحه 158, پودنک یا فودنج:جلا دادن آثار سیاه بدن ئ از بین بردن رنگ سیاه زیر چشم است. به علاوم نوع خشک شده به آسانی و به سرعت میسوزاند.

اسلاید 7: Terminology of Herbology of TIM The treatment of pain with TCM:P:441: Dang Gui nourish the blood and regulate its circulation.Jiang Huang: promote the circulation of Qi and Blood and sedate the pain.Citri Reticulatae increase the effect of promoting the circulation of Qi and Blood and removing Blood stasis.

اسلاید 8: Terminology of Herbology of TIM 1- ابتدا از اصحلاحات و کلمات بیگانه که در طول تاریخ ایران به این طب اضافه شده است باید جایگزین گردد.2-برای هر کلمه پارسی باید که یک معنی خاص پیدا کرد که به تواند (کلی شمول) باشد. یعنی هر جا که استفاده شد بتوان همان معنی را بدهد.3-مترادف کلمه و اصطلاح بین المللی باید پیدا کرد و به ویرایش و ترجمه آن پرداخت.

اسلاید 9: بي­مزهچربشيرينترشقابضگسگسشورتلختند ،گزندهمزهمعتدل(نه متراكم يا كثيف و نه لطيف)+معتدل (نه گرم و نه سرد)لطيف + معتدل(كثيف) متراكم + معتدللطيف+ سردمعتدل+ سرد(كثيف) متراكم+ سرد(كثيف) متراكم+ سردمعتدل+ گرم(حرارت)(كثيف) متراكم+ گرم (حرارت)لطيف+ گرم (حرارت)جوهرطبيعتسرد< سرد < سرد< سردگرم< گرم< گرممزاجترشنرسيدهنرسيدهميوة كال0< تحليل برندهو< قطعه قطعه كنندهو جلا دادنعملكردخاصيتمثلا قورهسرد تر از گسپوشش سطح زبانپوشش سطح زبانپوشش سطح زبان و داخل زبان0< تحليل برندهو< قطعه قطعه كنندهو جلا دادنعملكردخاصيتنضج ، نرم گردانيدنتغذيه اندامسرد كردنبريدنتكاثف عضو احتباس مواد سخت كردن زودودن شستن خشك كردن جلوگيري از عفونتزدودن زبر نمودنتحليل بردن!عفونت پذيريتباه و گندانندهعملكردخاصيت° نرم كننده° ليز كردن° اندكي پختن° پخته گرداندن° نرم كردن° مغذي° سرد كننده° قطعه قطعه كننده° قابض° غليظ بخشيدن° متراكم كردن° سخت گردانيده° باز داشتن° حبس كردن° قابض (اگر ضعيف باشد)و° افشرنده (اگر قوي باشد)° قابض (اگر ضعيف باشد)و° افشرنده (اگر قوي باشد)° شوينده° جلا دهنده° زدانيده° خشك كننده° منع عفونت° جلا دادن يا (زداينده)° زبر كننده° تباه كنندگيو° قطعه قطعه كنندگيعملكردخاصيتگرم هستند.گرم هستند.گرم هستند.سرد هستندبوي رطوبت و كفك و سرد هستند.بوي رطوبت و كفك و سرد هستند.بوي رطوبت و كفك و سرد هستند.بوي رطوبت و كفك و سرد هستند.بوي رطوبت و كفك و سرد هستند.بوي رطوبت و كفك و سرد هستند.بو

اسلاید 10: طبيعتطبيعتطبيعتطبيعتطبيعتسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريع

اسلاید 11: خاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردخاصيت و عملكردنرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذگسترندهقابضمحرک

اسلاید 12: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعداروهاي گرم كنندهالف+گرم کننده (مسخن)1+ضد تراکمنمونه اين گروه زوفا، حاشاو بابونه است.نمونه اين گروه زوفا، حاشاو بابونه است.نمونه اين گروه زوفا، حاشاو بابونه است. +لطیف کننده (ملطف-مرفق)2+ضد غلظت+خلط را تجزيه (تغيير قوام) مي نمايند و به صورت اجزائ كوچك خارج مي سازنند.خلط را تجزيه (تغيير قوام) مي نمايند و به صورت اجزائ كوچك خارج مي سازنند.خلط را تجزيه (تغيير قوام) مي نمايند و به صورت اجزائ كوچك خارج مي سازنند.خلط را تجزيه (تغيير قوام) مي نمايند و به صورت اجزائ كوچك خارج مي سازنند.خلط را تجزيه (تغيير قوام) مي نمايند و به صورت اجزائ كوچك خارج مي سازنند.+تحلیل برنده (محلل) تبخیر کردن3+عدم تغيير قوام را به دنبال دارد. ولي به اجزائ كوچك تبديل مي كنند. ضد چسبندگي است.عدم تغيير قوام را به دنبال دارد. ولي به اجزائ كوچك تبديل مي كنند. ضد چسبندگي است.عدم تغيير قوام را به دنبال دارد. ولي به اجزائ كوچك تبديل مي كنند. ضد چسبندگي است.عدم تغيير قوام را به دنبال دارد. ولي به اجزائ كوچك تبديل مي كنند. ضد چسبندگي است.عدم تغيير قوام را به دنبال دارد. ولي به اجزائ كوچك تبديل مي كنند. ضد چسبندگي است.+قطعه قطعه کننده (مقطع)4+يا زبر كننده يا قابض و يا گزنده و با خاصيت قطعه قطعه كنندگي دارد. اكليل­الملك در استخوان و غضروف و كمتر در پوستيا زبر كننده يا قابض و يا گزنده و با خاصيت قطعه قطعه كنندگي دارد. اكليل­الملك در استخوان و غضروف و كمتر در پوستيا زبر كننده يا قابض و يا گزنده و با خاصيت قطعه قطعه كنندگي دارد. اكليل­الملك در استخوان و غضروف و كمتر در پوستيا زبر كننده يا قابض و يا گزنده و با خاصيت قطعه قطعه كنندگي دارد. اكليل­الملك در استخوان و غضروف و كمتر در پوستيا زبر كننده يا قابض و يا گزنده و با خاصيت قطعه قطعه كنندگي دارد. اكليل­الملك در استخوان و غضروف و كمتر در پوستيا زبر كننده يا قابض و يا گزنده و با خاصيت قطعه قطعه كنندگي دارد. اكليل­الملك در استخوان و غضروف و كمتر در پوست++زبر کننده (مخشن)5مواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسلمواد تلخ جلا دهنده هستند/ جلا دهنده سبب نرمي مي­شودند هر چند مسهل نباشند. MA : ظاهرا بدون اثر در ساختار ( مثل محلل ها) سبب حركت و دفع مي گردد. مثل ماءالعسل++جلا دهنده، زداينده (جالی)6+قوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتانقوام اندام را نرم كرده و منافذي كه متراكم بودند وسيع تر شده و دفع فضولات راحت مي شود. ضماد شبت / دانه كتان++سست کننده (مرخی)7به دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شدهبه دليل قابض بودن با حبس خلط سبب نضج (پختن) خلط شده+ گرم و معتدلنضج دهنده (منضج)8قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.قوام باد را رقيق و هوائي ميكند و آن را تحليل مي برد.+ باد شکن (کاسرالریح مفشی)9+قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.قويتر از جلا دهنده و محرك/ تحليل برنده، قطعه قطعه ، شوينده (+لطيف) است. هر ماده تند و تلخ – ترش مزه – سيالي كه گرم يا معتدل باشد ، باز كننده است.+++باز کننده (مفتح)10

اسلاید 13: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذگسترندهگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعداروهاي گرم كننده پوستيب+رطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كندرطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كندرطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كندرطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كندرطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كندرطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كندرطوبت­ها را از اعماق بدن به طرف خود جذب مي­كند+جاذب1تفرق اتصال در منافذزياد و نزديك به هم بوجود مي آورد.تفرق اتصال در منافذزياد و نزديك به هم بوجود مي آورد.تفرق اتصال در منافذزياد و نزديك به هم بوجود مي آورد.تفرق اتصال در منافذزياد و نزديك به هم بوجود مي آورد.تفرق اتصال در منافذزياد و نزديك به هم بوجود مي آورد.تفرق اتصال در منافذزياد و نزديك به هم بوجود مي آورد.++گزنده (لذاع)2+خردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارندخردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارندخردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارندخردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارندخردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارندخردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارندخردل، انجير، پونه اثري نزديك به داغ كننده­ها دارند+سرخ کننده (محمر)3پوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطارپوست را مي سوزاند و خشك ميكند. جاي سوختگي را خشكريشه گويند كه براي بند آوردن خونريزي سرخرگ است (كوتريزاسيون) و پوست در محل سفت مي گردد. زاج، قلقطار++داغ کننده (کاوی)4كشيدن خلط هاي گزنده و خارش زا به سوي منافذ پوست بدون توليد زخم است.كشيدن خلط هاي گزنده و خارش زا به سوي منافذ پوست بدون توليد زخم است.كشيدن خلط هاي گزنده و خارش زا به سوي منافذ پوست بدون توليد زخم است.كشيدن خلط هاي گزنده و خارش زا به سوي منافذ پوست بدون توليد زخم است.كشيدن خلط هاي گزنده و خارش زا به سوي منافذ پوست بدون توليد زخم است.++خارش زا (محکک)5كشيدن ماده بد به سطح پوستكشيدن ماده بد به سطح پوستكشيدن ماده بد به سطح پوستكشيدن ماده بد به سطح پوستكشيدن ماده بد به سطح پوست+++زخم کننده (مقرّح)6تحليل برنده و جلا دهنده، مثل زنجارتحليل برنده و جلا دهنده، مثل زنجارتحليل برنده و جلا دهنده، مثل زنجارتحليل برنده و جلا دهنده، مثل زنجار++خورنده (اکال)7با تحليل اخلاط ، خاكستر بجاي مي­گذارد. (فرفيون و زرنيخ)با تحليل اخلاط ، خاكستر بجاي مي­گذارد. (فرفيون و زرنيخ)با تحليل اخلاط ، خاكستر بجاي مي­گذارد. (فرفيون و زرنيخ)با تحليل اخلاط ، خاكستر بجاي مي­گذارد. (فرفيون و زرنيخ)با تحليل اخلاط ، خاكستر بجاي مي­گذارد. (فرفيون و زرنيخ)++سوزاننده (محرق)8نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.نه مي­سوزاند، نه مي­خورد، نه رطوبت را مي­كشد بلكه رطوبت فاسدي را بر جاي مي­گذارد. گرمي بيگانه داشته و خاصيت تحليل برنده دارد.+بيگانهگنداننده، تباه کننده (معفن)9در درمان خلط سفت و سنگي ، خلط را ريز ريز كرده و نرم ميكند.در درمان خلط سفت و سنگي ، خلط را ريز ريز كرده و نرم ميكند.در درمان خلط سفت و سنگي ، خلط را ريز ريز كرده و نرم ميكند.در درمان خلط سفت و سنگي ، خلط را ريز ريز كرده و نرم ميكند.در درمان خلط سفت و سنگي ، خلط را ريز ريز كرده و نرم ميكند.در درمان خلط سفت و سنگي ، خلط را ريز ريز كرده و نرم ميكند.++تيزيخرد کنندۀ سنگ (مفتت)10به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.به شدت خاصيت جلا دهنده دارد كه اجزاي فاسد پوست را جلا مي دهد و مي برد.+جدا کنندۀ پوست (قاشر)11بازرنيخ، نوره، سفيد آب، خاكستر، ريشه موي سست مي­گرددبازرنيخ، نوره، سفيد آب، خاكستر، ريشه موي سست مي­گرددبازرنيخ، نوره، سفيد آب، خاكستر، ريشه موي سست مي­گرددبازرنيخ، نوره، سفيد آب، خاكستر، ريشه موي سست مي­گرددبازرنيخ، نوره، سفيد آب، خاكستر، ريشه موي سست مي­گردد++ شديدسترنده موها (حالق)12

اسلاید 14: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذنفوذگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعداروهاي عمومي سرد كنندهجخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددخاصيت اعتدال بخشي يا معتدل كنندگي دارد. سردتر را گرم و گرمتر را سرد مي­كند تادر برابر فضولات و هجوم آفات به عضو تقويت گرددتقویت کننده (مقوی)1مثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه داردمثل كافورMA : ظاهرا سردي در كل بدن را به همراه دارد+سرد کننده (مبرد)2ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.ضد مرخي(سست كننده) است. خاصيت و جوهر عضو را محكم و سفت مي كند.++سخت کننده اندام (مصلب)3ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.ضد لطيف كننده است. يا با روش منجمد كردن يا با منعقد كردن يا مخلوط با رطوبت ، غليظ مي كند.++غلیظ کننده (مغلظ)4ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.ضد تحليل برنده است. اخلاط و رطوبت را منجمد مي كند.++جامد کننده (مجمد)5اخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهربااخلاط رقيق و سيال را منجمد مي­كند. مثل موم ، كثيرا ، كهرباقوام دهنده (جامد)6با تراكم اجزائ وبا قبض منافذ عضو سبب سردي عضو ، يا با انجماد مايعات ، از رسيدن به عضو مانع ميشود.(براي درمان ورم عنب­القلب)با تراكم اجزائ وبا قبض منافذ عضو سبب سردي عضو ، يا با انجماد مايعات ، از رسيدن به عضو مانع ميشود.(براي درمان ورم عنب­القلب)با تراكم اجزائ وبا قبض منافذ عضو سبب سردي عضو ، يا با انجماد مايعات ، از رسيدن به عضو مانع ميشود.(براي درمان ورم عنب­القلب)با تراكم اجزائ وبا قبض منافذ عضو سبب سردي عضو ، يا با انجماد مايعات ، از رسيدن به عضو مانع ميشود.(براي درمان ورم عنب­القلب)با تراكم اجزائ وبا قبض منافذ عضو سبب سردي عضو ، يا با انجماد مايعات ، از رسيدن به عضو مانع ميشود.(براي درمان ورم عنب­القلب)با تراكم اجزائ وبا قبض منافذ عضو سبب سردي عضو ، يا با انجماد مايعات ، از رسيدن به عضو مانع ميشود.(براي درمان ورم عنب­القلب)-ضد جذب++باز دارنده (رادع)7اخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردداخلاط را منجمد كرده و منافذ عضو را مي­بندد. با منع نفوذ روح نفساني به عضو ، سبب بي حسي و بي حركتي مي گردد+++تخدیر کننده (مخدر)8با سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكندبا سردي و اعتدال، تيزي گرم و حاد ، اخلاط يا سوء مزاج گرم را مي­شكند+فرونشانندۀ تیزی اخلاط (مطفیء)9

اسلاید 15: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعداروهاي عمومي رطوبت زادرطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.رطوبت بدن را مي افزايند.++مرطوب کننده (مرطب)1با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)با نيروي تاثير ژذير رطوبت ، فضولات را نرم كرده و سبب حركت و جريان آنها ميگردند. (مانند ماءالشعير و آب)++شوینده (غسال)2چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)چرك و رطوبت را مي افزايد و مانع از خشكيدن و التيام آن مي گردد . رطوبت آن با رطوبت زخم مي­آميزد (موم روغن)ضد خشكي+چرک آور (موسخ للقروح)3+سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)سطح جسم حبس شده در مجرا را مرطوب كرده و اجزاء را نرم كرده تا با قوه ثقل يا جريان حركت ، دفع گردد. (مانند آلو)+لغزاننده (مزلق)4داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.داروي چسبنده است. كهبا رطوبتي كه دارد سطح زبر جسمي را صاف و هموار مي­كند.+هموار کننده (مملس)5مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.مثل لوبيا در معده – زنجبيل و بزرالجرجير – توليد باد در رگ­ها ، نعوظ آور است. اگر گرماي غريزي بدن بر رطوبت اثر كند به سرعت تحليل نشده و به باد تبديل مي گردد. كه يا فقط در معده ، يا فقط در رگ ها يا ابتدا در معده بوجود آمده و بعد به رگها ميرود.+نفخ آور (منفخ) تری بيگانه و غليظ6

اسلاید 16: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعداروهاي عمومي خشك كنندهذ+محو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروسمحو رطوبت ها با خاصيت تحليل برنده و لطيف كننده كه دارند. مثل سندروس+خشک كننده (مجفف)1با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)با جمع كنندگي قوي سبب دفع رطوبت­ها بر اثر قبض يا فشردن يا جمع كنندگي عضو مي­گردد. (هسته تمرهندي در دمل­ها)++افشرنده (عاصر)2اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.اجزاء اندام را گرد هم آورده ،متراكم كرده و مجرا را مي بندد.++قابض3با خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گرددبا خاصيت متراكم بودن، پوشاننده و چسباننده خشكاننده ، سبب انسداد منافذ و مجرا مي­گردد+مسدود کننده منافذ (مسدد)4آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.آتش روي مواد چسبناك سيال لغزاننده اثر كرده و سبب تبديل به مواد پوشاننده، بند آورنده، حبس كننده مي­گردد. با اندك رطوبت چسبناك دهانه را بسته و حبس مايع مي دهد.+±اندك رطوبت چسبناكپوشاننده (مغری)5دم­الاخوين، صبرزرد، كتيرا، صمغ عربيدم­الاخوين، صبرزرد، كتيرا، صمغ عربيدم­الاخوين، صبرزرد، كتيرا، صمغ عربيدم­الاخوين، صبرزرد، كتيرا، صمغ عربي+رطوبت بين دو زخم را غليظ كرده و به آن خاصيت ژوشاننده و چسبناك داده كه سبب چسباندن مي­گردد. رطوبت بين دو زخم را غليظ كرده و به آن خاصيت ژوشاننده و چسبناك داده كه سبب چسباندن مي­گردد. رطوبت بين دو زخم را غليظ كرده و به آن خاصيت ژوشاننده و چسبناك داده كه سبب چسباندن مي­گردد. رطوبت بين دو زخم را غليظ كرده و به آن خاصيت ژوشاننده و چسبناك داده كه سبب چسباندن مي­گردد. رطوبت بين دو زخم را غليظ كرده و به آن خاصيت ژوشاننده و چسبناك داده كه سبب چسباندن مي­گردد. رطوبت بين دو زخم را غليظ كرده و به آن خاصيت ژوشاننده و چسبناك داده كه سبب چسباندن مي­گردد. +التیام بخش (مدمل)6با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.با تعديل مزاج خون وارده به زخم و انعقاد و با خشكاندن خون وارد ، به زخم آن را به گوشت تبديل ميكند.+رویانندۀ گوشت (منبت للحم)7با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)با خشكي سطح زخم، سبب توليد خشكريشه مي­گردد (داروي خشكاندن معتدل، رويش پوست معتدل و بدون سوزش)+دلمه ساز (خاتم)8

اسلاید 17: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعداروهاي عمومي رداروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.داروئي كه طبيعت را به خواستن غذا تحريك مي كند.اشتها آور (مشهي)1+لطيفتعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)تعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)تعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)تعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)تعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)تعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)تعديل مزاج ،تلطيف روح حيواني و مفساني و اخلاط و منبسط شده كه به خارج سوق مي دهد.(نابودي اندوه، تقويت مغز، حواس نيكو، صافي ذهن، دور ي كسالت با شراب)+فرح آور (مفرح)2با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)با گرمي معتدل و رطوبت ، محتويات معده و امعاء را خارج مي كند. (مغز فلوس، خيار شنبر، تمرهندي، شيرخشت)++ملین3براي دفع اخلاط فاسد مفيد استبراي دفع اخلاط فاسد مفيد استبراي دفع اخلاط فاسد مفيد است+رقيق كننده+دفع كننده+جذب كننده+نفوذ كننده+مسهل كننده+گرم كنندهمسهل4+اخلاط غليظ جمع شده در مجاري غذا و معده را رقيق كرده و با روش قي خارج ميكند.اخلاط غليظ جمع شده در مجاري غذا و معده را رقيق كرده و با روش قي خارج ميكند.اخلاط غليظ جمع شده در مجاري غذا و معده را رقيق كرده و با روش قي خارج ميكند.اخلاط غليظ جمع شده در مجاري غذا و معده را رقيق كرده و با روش قي خارج ميكند.اخلاط غليظ جمع شده در مجاري غذا و معده را رقيق كرده و با روش قي خارج ميكند.+قی آور (مقي)5+بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .بخش مائي غذاها و فضولات مايع را از راه ادرار، خون قاعدگي، عرق و شير دفع مي­كند .+مدر6+براي دفع رطوبت حبس شده در پوست و اعضاء نزديك پوست استبراي دفع رطوبت حبس شده در پوست و اعضاء نزديك پوست استبراي دفع رطوبت حبس شده در پوست و اعضاء نزديك پوست استبراي دفع رطوبت حبس شده در پوست و اعضاء نزديك پوست استبراي دفع رطوبت حبس شده در پوست و اعضاء نزديك پوست استبراي دفع رطوبت حبس شده در پوست و اعضاء نزديك پوست است+عرق آور (معرق)7داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.داراي خاصيت ضديت با بدن و نيز مزاج فاسد دارد.مسموم کننده (سم)8سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)سبب تباهي مزاج در حد افراط مي گردد.(افربيون و فرفيرن)کشنده (قاتل)9ضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استضد سم بوده و تندرستي را حفظ مي­كند. ترياق نوع پادزهر مصنوعي و پادزهر نوع طبيعي استپاد زهر و تریاق10

اسلاید 18: نرم لطیف؟باز کنندهضد صاف (زبر)رقیقغلیظ تراکم؟دفعجذبنفوذنفوذگسترندهقابضمحرکسردیپذيرش سرماي سريع و سرعت انجمادخشکیسرعت اشتعالتریگرمی (حرارت)پذيرش گرماي سريعLighteningOpeningSofteningThinContractExpelAbsorbentPenetratingExpandingExpandingAstringingPromotionCold-coolDryingMoisteningHeat- hot- fire

اسلاید 19: ChinesePersianDictionaryAscend فرازيدن (خیزش) (فراز)فرازیدن --- بالا رفتن --- صعود کردن --- بلند شدن --- جلوس کردن برBring Downپايين آوردن پایین آوردنClearتمیز کردن پاکسازی کردنروشن کردن , واضح کردن , صاف کردن , تبرئه کردن , فهماندنContractingجمع و جوركردنقرار دادن , منقبض کردن , منقبض شدن , به هم کشیدن , مخفف کردنDescendپايين كشيدن (نشست) (فرود ) (نشیب)پایین آمدن --- فرود آمدن --- نزول کردن Disperseپخش کردن پراکندن پخش وپلا کردن پراکنده کردن --- متفرق کردن --- متفرق ساختن Drainتخليه كردنآب کشیدن از , زهکشی مردن , کشیدن , زیر آب زدنExciteتحريك كردن بر آشفتن , بر انگیختن , تحریک کردن , القا. کردن (سرزندگی) ( ذوق زدگی)Expandگستراندن فراخ کردن گشایشبسط دادن , بسط یافتن , منبسط شدن , منبسط کردن , پهن کردن , به تفصیل شرح دادنExpelبيرون كردن , راندنبیرون انداختن , منفصل کردن , بزور خارج کردنLeachشستن,شستو شو, آبکشی, دباغیصافی کردن , از صافی گذراندن , صافی , شستنLiftبالا بردنبلند کردن , بالا رفتن , مرتفع به نظر آمدن , بلند کردنObstructionمسدود كردن گره زدنانسداد , منع , جلوگیری , گرفتگی , مسدود کردن , جلو چیزی را گرفتن , مانع شدن , ایجاد مانع کردن , اشکال تراشی کردن Parch دم كشيدن تبخير كردنبرشته کردن --- بریان کردن ---نیم سوز کردن ---خشک شدن --- با حرارت تفیدن ----آفتاب سوخته کردنPierceشكافتن ، تركاندن خراشیدنخلیدن , سبوختن , سوراخ کردن , ( با نیزه , چیز نوک تیز) سفتن , فرو کردن ( نوک خنجر و عیره) شکافتن , رسوخ کردنPromoteرونق دادن ترویج دادن رونق , رواج, تسریعترفیع دادن , ترقی دادن , ترویج دادن Purgeپالایش, پاکسازی , زدودنپاکسازی کردن , پاک کردن , تهی کردن , خالی کردن , زدودن , تنقیه کردن , تطهیر کردن , بترئه کردن , پالایش کردن.Riseبالا رفتنبرخاستن , ترقی دادن , بلند کردن , طغیان کردن , بالا آمدن , طلوع کردن , سر بالا رفتن , صعود کردن , طالع شدنSpreadingمنتشر كردنپخش کردن --- گستردن --- فرش کردن --- گسترش یافتن --- منتشر شدن --- بسط و توسعه یافتن --- گسترش , وسعت , شیوع پهن کردن و پهن شدن.

اسلاید 20: خلط: Clear Body fluidماده بد:pathogen thingرطوبت: water pathogenخلل و فرج: interstitial spaceانبساط: extent ion expansionاندام: organخاكستر تحليل اخلاط:خلط رقيق سيال:Body Fluidاجزاء اندام: organ partگرمي معتدل: modified heatفضولات: Turbid Fluid Yinرطوبت فاسد:pathogen Fluidمنافذ پوست:poreاندام:organبخش مائي غذا: fluid part of foodپختن خلط: TP/TFگرماي غريزي:Yang qiمايعات: waterمجري: channel or maiفضولات مايع: turbid fluid yinباد:windگرماي بيگانه:pathogen qiاخلاط تيز،گرم و حاد: fire/heat/toxicمنفذ:poreرطوبت حبس شده: damp or phlegmرطوبت: water pathogenهضم كنندگي: TP/TFسوء مزاج گرم: bad temperamentدهانه:orificeفاسد: putrefiedمنافذ پوست: poreفضولات:Turbid Yinرطوبت بدن: water pathogenحبس مايع: fluid stagnationتباهي مزاج: putrefiedخلط هاي گزنده: Turbid fluid (phlegm and Damp)آفات:pathogenحركت و جريان: promote and purgeخشكريشه: يا دلمه: crudeافراط:extremeجلا دادن:clearخاصيت و جوهر: constitutionچرك: pusتعديل مزاج: modificationتلطيف: lighteningتعاريف و اصطلاحات در طب سنتي ايراني كه قابل مقايسه با اصطلاحات طب سنتي چيني هستند.

اسلاید 21: با سپاس از توجه تان

29,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.

افزودن به سبد خرید