صفحه 1:
عشق عمومي
احمد شاملو
‘amir mohammad
صفحه 2:
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک. آن شب لبخند, عشقام بود.
صفحه 3:
صفحه 4:
صفحه 5:
صفحه 6:
صفحه 7:
«2
۲
من ريشه هاى تو را دريافته ام
با لبانت براى همه لبها سخن كفته ام
و دستهايت با دستان من آشناست
صفحه 8:
در خلوتِ روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان»
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زيرا كه مردكان اين سال
عاشق ترين زندكان بوده اند
صفحه 9:
«2
دست ات را به من بده
دستهای, تو با من آشناست
اى ديريافته با تو سخن میگویم
صفحه 10:
بهسان, ابر که با توقان
باشان عاف که با متضرا
بهسان,باران که با دریا
باسان, پرنده كه با بهار
بهسان, درخت که با جنگل سخن میگوید
صفحه 11:
زیر کمن
ریشههای, تو را دریافتهام
زیرا که صدای, من
با صدای, تو آشناست
صفحه 12:
