صفحه 1:
۴ طبایم

صفحه 2:
قوانین کلی گرفتن نبض انگشتان گیرنده نبضباید معتدل‌در گرمی‌و سرمیو نرمیو صلبی(1) را لطافتو غلظتباشد. فرد بايد سليم لذهنو صحيح للطبع وبا .حس‌و ادردکباشد تا بتواند از تغییرانتبض‌پیبه حا(قلبس برد س6 .0 00

صفحه 3:
...قوانین کلی گرفتن نبض مکرر نبض‌مریض‌دیده و شناخته و حدس‌و قياس(© .كرده تابه تشخیص‌وعب تولاناعتماد نمود گیرنده نبض‌و بیمار خالواز اعرلض‌ن فسانیه و ف کر و (9 انديشه واز توجه به جانبامر دیگر بوده و ازسایر امور بدنیه و طبیعیه نیز مثل‌ریاضتو گرسنگومفرط و سپرعو استحمام و ... ببه طور کلیاز هر چه مغیر حاال .قلبو ب دنو نبض‌ب اشد فارغ باشند سيد .0 0

صفحه 4:
ملاحظه مزاج و سجنه و عمر و فصلو بلد و هوا از ( مغیریاتاحوا [ دنو نیضب-س‌طبیبب اید حا (طلبیهیمریض خود را بداند و تغییراتان‌را ببه حسبف صولو... از تغیرات .لاحقه داخلیه و خارجیه تا حدس‌صایبهاشته باشد نبض‌با4 لنگشنگرفته شود که از هم دور و یا (6 سبابه به سمنسععد. نبض‌به سمنشسلبهام) ولضحتر و قوعتر استو به جانبساعد مخفیتر قوی . للمسيه جانبضعيفا لبض بررسئ: بضتا 30 تا35 ضريه (© حداقل مدت تفحص را محمد بن زكريا 12 ضربه مقرر كرده .است Or. 0. ‏سيد‎

صفحه 5:
نکته: گاهی درسی نبضه هم شریان از صلابت به نرمی و رای ل 1 نمی کند. ‎cla‏ ممکن است در برودت و حرارت و عظم و صغر و تفاوت و تواتر و قوت و ضعف و تقدم و تاخر مختلف شود زیرا که صلابت و نرمی شریان به سبب یبس و رطوبت مزاج است و آن به سرعت و بدون تدبیر متغیر و متبدل نمی گردد ولی بقیه حالات مربوط به حرارت و برودت و هیجان و سکون اخلاط و اعراض نفسانیه است که به .زودی و با افکار يا وزیدن نسیم متغیر می شود فکته: با دانستن این امور طبیب آگاه به استواء, اعتدال و انحراف مزاج می شود و با رعایت اینها می تواند حکم .بر حال مرض و مریض نماید سيد .0 0

صفحه 6:
مريضو طبيبساعد را به يهلو نجسبانند و به جيزو(م” تکیه نکنند. چیزعدر دسبفگیرند و چیزعدر دسنو یا بازو بسته نباشد, کمر محکم بسته نباشد. دسبفیگر نیز بر زمین‌تکیه نداشته باشد بلکه هر دو مستوعو درسنوو به روی‌هم نشسته باشند. و طبیبیا بیمار .احوالرسیک ند و سپسبه بررسین بضب پردازد بررسی اینکه نبض قوی است يا ضعیف , صلب است يا نرم, اگر قوی و صلب است انگشتان را به قوت اما نه تا حدی که آن را از حرکت باز دارد بر روی نبض بفشارد و اگر ضعیف و نرم است به ملایمت به حد اعتدال سيد .0 0

صفحه 7:
در جا لب ررسین بض‌باید هر دو ساکنباشند و توجه (6 به جاعدیگرین داشته باشند و نظر به ی کدیگر هم محل‌ب ررسین بض‌خا از غوغا و شورش‌مردم و صدماه قویه و از هر چه ب اعنفشویش طبیعناستب اشد خلاصه لینکه تسکین‌خاطر و صحنو جمعینجواس‌ب رای .درباقندقایقو نکاتشبض‌ضرورعاست سيد .0 0

صفحه 8:
چرا شریان ساعد انتخاب شده است؟ دست هميشه مکشوف است و در نمایاندن آن به طبیب فرد شرمنده نمی شود. تغییرات اعراض نفسانی و ... کمتر در آن موثر است. مقدار معینی از آن (به میزان 4 انگشت) آشکار است و زیر گوشت نیست . خالی از ابخره و ادخنه است. اوسع شرایین است پس روح بسیاری در آن است و احوال قلب خوب از آن ظاهر می گردد. سيد .0 0

صفحه 9:
در بعضی امراض مثل سکته قویه حرکت هیچ شریانی محسوس نیست مگر شریانی که در معای مستقیم است که مادام ‎sla‏ حیات به اعتبار قرب آن به قلب حرکت دارد (توضیح موضوع در بخش تشریج) و با داخل کردن انگشت در آن. حرکت محسوس می شود پس در مواردی که همه روشهای استدلال به حیات .مسدود و مفقود باشد بد نیست که آن را هم بیازمایند سيد .0 0

صفحه 10:
حرکت وضعی اوعیه روح است که مولف از انقباض و انبساط(و دو سکون) برای جذب نسیم بارد و ترویج روح قلبی و ات تار دخانی می باشد سيد .0 0

صفحه 11:
تعریف حرکت از دیدگاه ارسطو حركت كمال اول است برای چیزی که در آن بالقوه است از آن حیثیت که بالقوه است ان را و براى چیزی که بالقوه نیست خواه فعلیت برای آن ی تا که اصلاآن را بالقوه آن نباشد .كمال نيست مثال: بصر براى حيوان يا نبات اک 1ل لق > .ري است كه حاضل .كردد در آن بعد از آن كه نبوده باشد حاصل آن را Or. 0. ‏سيد‎

صفحه 12:
و «ارسطو» , حرکت را كمال اوّل برای چیزی که در آن گت ی ار ان عبس که بالقوه است گفته؛ به جهت آن که حرکت بعد حصول آن بالفعل, کمال ثانی است مر ‎eee‏ ]سات آن به كمال اول از همين جهت است 55 1ف ‎٠‏ اكره. ف الحقيقهاز آن حيثيت كمال ثانى است و حصول آن بالفعل , کمال ثالث؛ جهت آن كه کمال اول آن در جسم. صورت نوعیّه و جسميّه آن است .و ظاهر است که قوه و فعل, بعد از صورت می باشد و «افلاطون», تعریف حرکت را چنین نموده که: آن, بودن جسم است در امرى از امور به اين حيثيت كه حالتى كه در هر لحظه عارض آن می گردد. مخالف حالت قبل از ‎aol all> cull aban) pm itera 1 2‏ .مخالف حالت ماضیه و آتیه باشد ٠ 07. ‏س3‎

صفحه 13:
آنچه بالقوه است برای ظهوربه فعل حرکت تدریجی را لازم دارد و لهذا گفته اند حرکت عبارت از خروح مابالقوه است به فعل به تدريج؛ زیرا که حرکت دفعی را «کون و فساد » نامد که کون, عبارت از خروجح شی است از قوّه به فعل دفعتاً و فساد, عبارت از زوال آن است دفعتاً و اين هر دو غیر حرکت اند؛ زیرا که در حرکت شرط است که متحرک بر صورت نوعیّه خود باشد بعد از تحرک ؛ به خلاف کون و فساد که .تغیر صورت را لازم دارد ٠ 07. ‏س3‎

صفحه 14:
2 و انواع هشت كانه حرکت چهار از آن تعلق به مقولات اربعه دارد؛ به جهت وقوع حركت .در آن .که حرکات منسوب به آين و وضع و کم و كيف اند 0 502 كر كذ رک عرضی و قسری وارادی و است, به اعتبار ذات حرکت است (بدون در نظر گرفتن وقوع آن در مقوله ای از مقولات) و سه نوع آخر را .حرکت ذاتی نامند نکته: توجه به عدم وجود حرکت به معنی قطع مسافت و حرکت به معنی قطع مسافت. عبارت از امرى است متصّل 5000-2 دول در خركت است كه نا تمام نشذه ان كس فى کت ات وتا به انتها برسد لامحاله .قطع مى شود يس حركتى موجود نخواهد بود Or. 0. ‏سيد‎

صفحه 15:
حرکت آینی حرکت آینی آن است که متحرک انتقال نماید از مکان خود به مکان دیگر؛ اعمٌ از آن که انتقال از مکان حقیقی باشد یا از ای ارت بات کوره بر آب که انتقال کوزه اتنقال از مکان حقیقی(جابجایی از سطح حاوی خود که در حال سکون .در آن بود) است و آب مجازی و چه آن که متگرک از مکان خود انتقال تام نموده باشد و يا انتقال تام ننموده؛ و حرکت اینی را حرکت «مکانی» نیز تا یت ان که این هیات . حاصل است مر شیء را بة سبب حصول آن در مکان حقیقی یا مجازی؛ و «ثقله» نیز خوانند؛ جهت آن که نقل از محلی به سوی محلی لازم آن .است ؛ خواه حقیقی باشد و خواه مجازی سيد .0 0

صفحه 16:
معانی مکان ارسطو» و بعضوديكر میگ ویند که مراد از آنرسطح» باطن‌حاوعاست‌مانند سطح اندرون‌ک وزه که مماس سطح ظاهر جسم محوعب‌اشد؛ و ببعضر‌می‌گویند که مقصود ‎wl jl‏ چیزیاستکه مانع باشد چیزیرا از نزول و مشهور میان‌مردم لین‌است‌و بتابر رای«ارسطو», زمینرا مکان‌هوا میتوانگفثبه جهنآن‌که مکان‌هوا 6 از بح اراضوو سمح نایعو سطح مائی‌و متکلمین مکان‌را «ف راغ موهوم قایل . دخوللبعاد جسم» میدلنند سيد .0 0

صفحه 17:
قسمی آن که آن را یک سطح واحد باشد و بس؛ مانند مکان .فلک و إر كار شط متعدده مختلفه مرکب باشد؛ مانند .هوا و آب نهر که سطح هوا سه است و آب دو 27 2 وی رود که مکان. مرک از سطوح مختلفه ای اس ولیدن عحان_ متحری باشد و مکین» ساکن؛ مانند سنگی که در آب جاری آویزان باشد. و یا هر دو ستزی باشند.: ‎aul‏ شنای ماهی در ‎syle vl‏ سيد .0 0

صفحه 18:
حرکت وضعی آن است که نسبت اجزاء شیء در آن متبذل گردد؛ خواه تبال آن به قياس به غير باشد تنها؛ مانند حركت جسم مستدير حول مركز خود؛ مانند حركت فلى (حركت وضعى خالص كه در آن ‎alee ey‏ اس | اسلت) و حواه نظر به نفس شىء 1 1 كر كك نانم به قعود و حركت فاعد به قيام؛ كه .تبدل در اجزاء متحرى در قياس به ذات خودش است ‎ieee‏ 2 02 دوم است قطع نظر از آن كه تبدّل اجزاء . نظر به خارج نيز واقع شود يا نه د است كه «تدل اجزاء نسبت به تفس نشىء». بناير مقاریت و مباعدت بعض اجزاء آن است قیاس به بعض دیگر كرا ان »بل اجزاء و شبت به خارج» , ینابر تجوّز و ذشتن بعض اجزاء شیء از مقابل و محاذات آن چه خارج از 0 2 تیاس بر آن حاوی باشد و خواه به محوی میت ۵

صفحه 19:
و1 ری وسعی که نظر ‎a‏ تفس شیء باشد, با حرکت اینی نیز مقارن می باشد؛ جهت آن که تبدیل اجزاء شی ء که 10 21 اد نها بازتجاوز از سطح جاوی که مکان خاصْ آن است منصرف می گردد؛ زیرا که قاعد چون قائم شود, از سطح هوایی که هنكام قعود مماسٌ فرق او بود تجاوز می نماید و در می گذرد لامحاله و هم چنین در سایر اعضاء که متحرک سازد اعضاء خود راء البته انتقال می نمایند از مکانی به مکانی. الا آن که از «مکانی» معنی دیگر قصد نمایند که آن, « مایَستَقر عَلَِيهِ الجسم» است كه در اين صورت , حرکت قائم به قعود و ... بنابر عدم تجاوز جسم از .مستقرٌ خود جزو حرکت اینی نیست که 2 اس آینک , ایتماع حرکات دکر شده در یک متخرک در زمان واحد ممکن الحصول است؛ به خاطر آن که هر یک نی است سيد .0 0

صفحه 20:

صفحه 21:
حركت كمّى کر ی در مقدار نماید که خود بر ذو قسم است ‎cee ee‏ سار ارییاد حجم متحرک باشد و دوم: آن که ‎ai‏ ‏.اعتبار انقباض و انتقاص حجم آن باشد و آن چه به ازدیاد باشد, یا زیادتی حجم نسبت به ماده است و يا به الحوق کیفیت فقط آن چه ماده باشد و بعد از ورود در شیء , مشابه بدان شیء گردد و در وزن آن بیفزاید. آن را «نمو» ویا «سمن» نامند. و آن چه بعد از ورود, مشابه به شیء نگردد اما در وزن آن بیفزاید , آن را «ورم» نامند. و اگر نه متشابه گردد و نه در وزن آن بیفزاید , در ‎aliells os‏ و با نتم نامند. ودر ‎pt‏ ذی حیات که قابل تداخل عنصر هوایی باشد, ‎«Jabs»‏ ‏.نامند سيد .0 0

صفحه 22:
و آن چه فقط به سبب لحقوق کیفیت و بدون لحوق ماده به آن باشد را «تخلخل حقیقی» نامند؛ به جهت آن که در او ماه جسمی بدان متخلخل نگشته؛ ‎dio‏ ذوب شدن يخ كه وزن ثابت است ولی آب حاصل حجم بیشتری دارد (فقط تاثیر حرارت) و اما آن چه به سیب انتقاص حجم بود, آن نیز بر دو قسم است: ی آن که به افنای بعض اجزاء شیء بود؛ مانند ذبول و شزال. و تا سیر اجراء بود و اين نیز بر دو گوته است ‎ally ore ay Fail ks‏ آحراء ردىء باشد فقط؛ جنان جه آب را در ظرفی گذارند که منجمد گردد و يخ شود و یا مثال هوا در .شيشه ‎ibe‏ هوای جوف شیشه نزد امتصاص و بعد از متکاثف گشتن, .از ال اشیاء است بر اثبات حصول تخلخل و تکاثف در هوا سسا دوم: آنکه بنابر خروج جسم غریب- که علات تخلخل جسمی شده باشد- حاصل گردد؛ مانند اسفنج و پنبه که چون در هم بگیرند و بفشارند, حجم آن هر دو ناقص و کم گردد؛ به سبب بر آمدن هوا . از جوف اجزاء آن هر دو مت 6 ۵

صفحه 23:
خلاصه اینکه تناقص درحجم , هر نوعی که باشد, آن را «تکاثف» نامند. ولیکن آن چه به ماسک اجزاء باس آن را «تکانف حقیقی» وان چه به سبب خروج غریب باشد, «تکاثف غیر حقیقی » diol. Or. RB, Gaxbots

صفحه 24:
حرکت کیفی آن است که حرکت واقع گردد در مقوله کیف یعنی که تغيّر در كيفيّت آن به هم رسد؛ مانند آن که جسم گرم به تدریچ سرد گردد و یا سفید به سیاهی نماید و همچنین شیء عفص و تفه میل به حموضت و مرارت و حموضت .ميل به حلاوت نمايد .نكته1: حركت در كيف را «استحاله» نامند نكقه2:حركت در جميع كيفيات واقع نمى شود, بلکه مخضوص به کیفیاتی است که قابل اشتداد و ضعف باشند؛ مانند کیفیات اربعه و الوان و طعوم . و اما در چیزی که قابل شدّت و ضعف نباشد واقع نمی شود؛ مانند زوجیّت و ‎ciel gee‏ . که حرکت تیفی در آن واقع .نمی تواند شد سيد .0 0

صفحه 25:
ات که تابع حرکت جسم 01200 عرکت مسافر کشتی و سوارکار و حرکت آب در کوزه و ریح ‏ بر مش؟ سيد .0 0

صفحه 26:
حرکت قسری 01 كرك ات که تایع جسم دیکر نباشد و به ذات خود هم متحرک نباشد ولیکن به تحریک محرکی به حرکت آید و مرک آن در غیر آن 1 رک سنگ پرتاب شده (مرمی) سيد .0 0

صفحه 27:
حرکت ارادی ور ای ك نایم جسم دیگر نباشد؛ بلکه محرک آن ‎yy‏ ی ی و باشد و از شأن آن, افتران به ‎eeu‏ در وفتی از اوقات باشد: مانند حرکت حیوان قداماً و ای ال که هر بت ب- اراده و قصد است. و همچنین تكلم و كاه سكوت و عدم تكلم كه نيز به قصد و اراده كلك وساکت است سيد .0 0

صفحه 28:
حرکت طبیعی وان ری اس که تایع جسم دیگر نباشد و محوّک آن در نفس متحلژک باشد ‎ai‏ خارج از آن ولیکن بی شعور باشد؛ مانند حرکت هر یک از عناصر به سوی مرکز خود و همچنین حرکت حجر به سوی اسفل و توجه اينکه تحقّق این هر چهار قسم حرکت نمی تواند -- بود مگر در ضمن حرکت اینی؛ چنان چه از بیاناتی .که ذکر یافت معلوم می گردد سيد .0 0

51,000 تومان