کسب و کاراستارتاپ و کارآفرینی

کارآفرین موفق ایرانی مرتضی سلطانی (موسس زرماکارون)

صفحه 1:

صفحه 2:
9 = ‏سلطارى‎ coats lal wees cess ‏"موسس زرماکارون‎ *

صفحه 3:
مرتضي سلطاني در سال 1337 در جوار حرم ملكوتي معصوم اهل بیت (س) در شهر مقدس قم به‌دنیا آمد.

صفحه 4:
من كودك دل شكسته و تنهابى بودم. كه براي زنده ماندن تلان .مى. كردم. تلاشى سخت و طاقت فرسا... روزهاى پنجشنبه و جمعه به برستان می رفتم تا شاید با شستن قبرّهاء اندک ذرآمدی به دست آورم 8 ل امد Jie eile Same ste.) Pies ii" sees ana ig wate Mey ارزوی همه بچه های هم سن وتتتال حودم, هرجند متفاوت از آنها و ۵ ‎ee ae A‏ رود نود جشمان ‎ws pale‏ مهربان» جون4یشتارگان تانتدة/نلتب ها ی تباریک هزّا روشن می کرد و بارقه های امد راار الم ‌زژنقه نگ می داسلثت. در دبای وافعی بجر قشر و سره ‎AS o>‏ تبود ووهمم کها/آخوش گرمی به افطل ره و ای فجي ‎eel‏ آودزتی روستابی عفق که با مناعت بطسعو باکیزکود فکررو روان خود» من را برای درثییت زندگی کرد و آدم بودن راهنمایی می کرد. مادر هرچند سواد نداشتت. اماجه دائش/ آفوختن ‎azo! pulley,‏ زتادی داشت و رای ددفقات فرزندانش با تمام تهایا ک دز براتر سختی های زندگی ابستادگی کر دوثالاشره "تقو شد مرا در سن ۷ سالگی به مدرسه بفرستد. هرچند این کارش باعت تشد ای مشکلات روزافزون زندگی مان شد اما این زن فداکار و نجیب برای

صفحه 5:
ue ‏ال 1۳۸۴ با مرگ خود مرا‎ a ‎we,‏ و زشب هایم در جاده پر فراز و نشیب زندگی ام لم که خداوند این توفیق را به من داد که ‏چرخیدن چوْخ صنعت و تولید بردم. داستان زندگی کسا با همت في خویش» ‎ ‎

صفحه 6:
در ابتدای جوانی» اولین تجربه خود را در کسب و کار جدی به د. يي مشغول فرش فروشى شدم اما فرش فروشی آنی نبود کم پرخروئتنقتوا,راضی کند. می خواستم وارد فضای تولید و اتفاق چند دوست. وا تژاشکاری ای را راه اندازی کرد تجربه به من می آموزاند که برای موفقیتق"تیشتر باید به کازاگ کرد. در آن روزها با گروهی آشنا شدم که پیمانکاری بوشتش می دادند. در این کار وارد شدم پاما, سوالی مهمء ذهن کنجکا درگیر ساخته بود.. سوال:شن, این.بود: «ما چه چیزی را پو: پیدا کردن پاسخ به این سوال زندذگی,مرا تغییر داد... در جشت ۲ انلهنگزکریم هبو بای [تو[سبتا كه جر جو لاش رك ررم رلیل‌به نبردم. شتش | تهران گذاشتم. عنایات الهی بار دیگر مرا مورد راه تصمیم گرفتم به دوستانم, آن, _مخایراتی که رسیدم..توقفکردم» ۲دیکی سّه راه سلفچگان. تلفن پیرمرد مسوول آن, زمانی که ‎oti‏ ‏اینگونه بی تابی؟ و من ماجرای شش ماه دوندگی بی ‎ul»‏ مرد هم داستان ابراهیم آباد و تلاش ۳۰ ساله ابراه قنات را تعریف کرد و گفت که چگونه آن مرد مود درسی دیگر آموختم... هیچگاه برای رسیدن به

صفحه 7:
ا ‎a‏ وتندیس های دریافتی- كروه | صنعتى زر - تنديس و كواهينامه رعايت حقوق ييدكان - 1388 - لوح و تنديس هفتمين جشنواره توليد 13 1 13 - لو تقدیز ریش بسا از بانك ملكا 13897302 - لوح و تنديس ‎Taw‏ همایش سراسري ايران كد - 1388 oA Ls bss ‏ازمان توسعه‎ she ots Unite lie 7 5 در کنفرانس - لوح*و تندیس صادرکننده نمونه کشور - یرب ابع و پخش - 1388 ‎wel‏ ارم میت و که كز دوه وتان

صفحه 8:

صفحه 9:
لوح «مدیر موفق» در همابش‌ت حول‌مدیرینک شور در افق‌چشمانداز 1404- 1387 - - تندیس‌اولین‌کنگره چهرههایماندگار (صنعنو تجارتایران - 1387 3 مج و تندیس‌سمپوزیوم ایران1404 ایرانت_وسعه یافته از وزارتمحترم بازرگاني - تندیست_قدی جشنواره علوم 2 ‎jays ane‏ جهانن غذا) 1386 سح - لوح و تنديسسميوزيوم ايرّان1404 #ليرانتوسعه يافته از ‎mee‏ بازركاني

کارآفرین موفق ایرانی مرتضی سلطانی “ ”موسس زرماکارون مرتض ي س لطاني در س ال 1337در جوار حرم ملكوتي معص وم اه ل بي ت (س) در شه ر مقدس ق م به‌دنيا آمد. مادر او همسر دوم پدرش بود و پدر از همسر اولش كه در قيد حيات بود ،هشت فرزند ديگر داشت .مادر مرتضي كه بعد از فوت همسر اولش از قائن به قم آمده بود ،در اتاقي شش متري با سه فرزند يتيمش زندگي ميكرد .او كه ميبايست بار زندگي و تربيت سه فرزند يتيمش را يك تنه به دوش ميكشيد به‌ناچار با مرد ديگري ازدواج كرد تا نكنند. احس اس را پدر نبود فرزندان ش آنها با هم توافق كرده بودند كه صاحب فرزندي نشوند ام ا همانطور ك ه گاه بازيهاي روزگار ب ا تص ميمات ما منافات پيدا ميكنند به‌طور ناخواسته صاحب فرزند پسري شدند و نام او را مرتضي گذاشتند .پدر از تولد مرتضي بس يار ناراح ت بود و ب ه س بب همي ن ناراحتي از همان ابتدا رفتار بدي را با او در پيش گرفت .تنها پناه واقعي داس تان زندگ ی مرتضی :سلطانی اززبان ایشان من کودک دل شکسته و تنهایی بودم که برای زنده ماندن تالش می کردم .تالشی سخت و طاقت فرسا… روزهای پنجشنبه و جمعه به گورستان می رفتم تا شاید با شستن قبرها ،اندک درآمدی به دست آورم و کمک خرجی برای مادر باشم با پای برهنه در خاک و گل می دویدم و …با سطلی پر از آب در دستم ،سنگ قبرها را می شستم البته در آن سن و سال من هم دنیایی از آرزوهای قشنگ داشتم ،مثل آرزوی هم ه بچ ه های ه م س ن و س ال خودم ،هرچن د متفاوت از آنها زندگ ی م ی گذراندم .البت ه آس مان زندگ ی م ن بی فروغ نبود چشمان مادری مهربان ،چون ستارگان تابنده ،شب های تاریک مرا روشن می کرد و بارقه های امید را در دلم زنده نگه می داشت .در دنیای واقعی چیزی ج ز فق ر و س رما در کنارم نبود و هی چ کج ا ،آغوش گرم ی به نجیب مظلوم و نمون ه ی م ن، بود و یس نمی زندگ شرای ط من درس زن ک ه ب ه ک بود مادری کنارم مادردر همیش ه ختام ا آم د، تقبالم اس و ی پاکیزگی مناعت مطبع و روستایی بود که زنی …«آدم بود .او ایرانی آموخ فکرت عاشقان با ه را بودن» روان خود ،من را برای درست زندگی کردن و آدم بودن راهنمایی می کرد .مادر هرچند سواد نداشت ،اما به دانش آموختن بچه هایش توجه زیادی داش ت و برای موفقی ت فرزندان ش با تمام توان خود در برابر س ختی های زندگ ی ایس تادگی کرد و باالخره موف ق ش د مرا در سن ۷ س الگی ب ه مدرس ه بفرس تد .هرچن د ای ن کارش باع ث تشدی د تمامی مشکالت روزافزون زندگ ی مان ش د ام ا ای ن زن فداکار و نجیب برای مادر در س ال ۱۳۸ ۴ب ا مرگ خود مرا تنه ا گذاشت .او پشت گرمی روزها و شب هایم در جاده پر فراز و نشیب زندگی ام بود .اما امروز خوشحالم که خداوند این توفیق را به من داد که توانستم بعد از آن سال های سخت و جانکاه ،چند صباحی را برای آن مادر نمونه ،آسایش فراهم کنم. کالسکه ای داشتم با واکس های رنگارنگ و مشتری هایی که براق ی کف ش شان را ب ه دس تان م ن م ی س پردند .همیشه از خواندن س رگذشت آدم های ی ک ه ب ا ایجاد اشتغال ب ه نوعی در چرخیدن چرخ صنعت و تولید این کشور سهم داشتند ،لذت می بردم .داستان زندگی کسانی را خوانده بودم که توانسته بودند ب ا همت عالی خوی ش ،منشاء تحوالت بزرگی در کشور باشند. م ن ب ا الهام از آنان ،م ی خواس تم روزی ه م چون آنها ،در ص نعت س رزمینم تاثیرگذار باش م و در خود توان آ ن را می دیدم… در ابتدای جوانی ،اولین تجربه خود را در کسب و کار جدی به دست آوردم و مشغول فرش فروش ی شدم ام ا فرش فروش ی آن ی نبود ک ه بتواند روح پرخروش مرا راضی کند .می خواستم وارد فضای تولید و صنعت بشوم .به اتفاق چن د دوس ت ،واح د تراشکاری ای را راه اندازی کردی م و ای ن اولین تجربه به من می آموزاند که برای موفقیتی بیشتر باید به کار گروهی اعتماد کرد .در آن روزها با گروهی آشنا شدم که پیمانکاری پوشش سوله را انجام می دادند .در این کار وارد شدم اما سوالی مهم ،ذهن کنجکاو مرا به خود درگیر ساخته بود ..سوال من این بود« :ما چه چیزی را پوشش می دهیم؟ پیدا کردن پاسخ به این سوال زندگی مرا تغییر داد… در جست و جوی پاسخ، مخالفت سازی من درخواست جدیت با مرکزی صنایع مدیرکل نهایت به خود سوله و در بیاموزم آوری آن را به فن کردم استانتالش رسیدم و سوله به ازی رو به مایوس گذشت جایی کردم راه تالش هرچه برو وله و س ماه س ششراغ نبردم .س ن ،ب ه ولبه ک ش را پوش کرد… م: گفت تهران گذاشتم .عنایات الهی بار دیگر مرا مورد لط ف خود قرار داد .در بین راه تصمیم گرفتم به دوستانم ،آن خبر ناگوار را بدهم .پس به اولین دفتر مخابراتی که رسیدم ،توقف کردم… آنجا روستایی بود به نام ابراهیم آباد در نزدیک ی س ه راه س لفچگان .تلف ن خراب بود و م ی بای د معط ل می ماندم… پیرمرد مسوول آن ،زمانی که تب و تاب مرا دید ،پرسید :چه شده است که اینگونه بی تابی؟ و من ماجرای شش ماه دوندگی بی حاصل را تعریف کردم و آن مرد هم داستان ابراهیم آباد و تالش ۳۰ساله ابراهیم نامی برای احداث قنات را تعری ف کرد و گف ت ک ه چگون ه آ ن مرد موف ق شده اس ت… و من درسی دیگر آموختم… هیچگاه برای رسیدن به هدفی که به آن ایمان دارم، لیست لوح ها وتندیس های دریافتی گروه صنعتی زر تنديس و گواهينامه رعايت حقوق مصرفكنندگان 1388 - لوح و تنديس هفتمين جشنواره توليد ملي 1388 - گواهينامه تعهد به تعالي 1388 - لوح تقدير از سازمان تامين اجتماعي ساوجبالغ 1388 - لوح و تنديس صادركننده نمونه كشور 1388 - لوح و تنديس واحد نمونه استاندارد استان تهران 1388 - لوح تقدير خوش حسابي از بانك ملي ايران 1388 - لوح و تنديس سومين همايش سراسري ايران كد 1388 - لوح و تنديس برند برتر 1388 - لوح و تنديس برند برتر از سازمان توسعه تجارت 1388 - گ@واهينامه اهتمام به كيفيت 1388 - لوح تقدير از سازمان صنايع و معادن و خانه صنعت و مع@دن استان تهران -1388 لوح و تنديس صادركننده نمونه در سومين جشنواره توليدكنندگان جوان 1388 - لوح و تنديس ديموند بلورن در ك@نفرانس -لوح و تنديس صادركننده نمونه كشور -1389مديريت نظام توزيع و پخش 1388 - -لوح خادم صنع@ت و فرهنگ در هفدهمين دوره هفته كتاب و ششمين جشن كتاب وا@حد ت@@@ول@يدين@@مون@ه ش@@ه@رس@تانس@@او@ج@بال@غ - 1388 - ل@@وح و ت@@@ندي@سط@ال@ي@يص@@ادر@ك@ننده ن@@مون@ه ك@@شور 1387 - ل@@وح و ت@@@ندي@سوا@حد ن@@مون@ه ا@س@تاندارد ك@@شور 1387 - ل@@وح و@ت@ندي@سوا@حد ن@@مون@ه ا@س@تاندارد ا@س@تانت@@@ه@را@ن1387 -@يدي @ي ت@@@ول - ل@@وح و ت@@@ندي@سج@شنوار@ه ط@رح م@ليس@@پاس( م@ع@رف@يت@@@وا@ن@منديه@ايب@@@ازر@گ@ان -ص@نعتي -س@@رماي@ه@گ@@ذار@ي) – 1387 ت@@@ندي@سدو@م@ينج@شنوار@ه م@ليت@@@ول@يدك@نندگان1387 - ل@@وح ح@ماي@تاز م@صرفكننده از س@@از@مانح@ماي@تاز م@صرف@ك@@نندگانو ت@@@ول@يدك@نندگان1387 - ت@@@ندي@سش@@شمينج@شنوار@ه ت@@@ول@يد م@لي1387 -ن 1387 - @دمات@يرا@ ) ا ل@@وح و ت@@@ندي@سا@يرا@نك@@د ( م@ركز ش@@مار@ه گ@@ذار@يك@@ا@الو خ ل@@وح و ت@@@ندي@سص@@نعتو م@ع@دنب@@@ه م@ناس@بتگ@@را@م@يدا@ش@تروز ص@@نعتو م@ع@دن1387- ل@@وح و ت@@@ندي@سا@ن@جمنب@@@ه@ره ور@يا@يرا@ن1387 -@ا@ل 1387 ل@@وح و ت@@@ندي@سم@ركز ت@@@حقيقو ت@@@وس@عه ن@@مون@ه س@ -@ت 1387 @تاز وزار@تب@@@ه@دا@ش - ل@@وح و ت@@@ندي@سن@@شانا@ي@منيو س@@ال@م@ت(س@@يبس@@ال@م ) ل@@وح و ت@@@ندي@سس@@يبط@ال@ي@يص@@ناي@ع@ غ@ذا@ي@ي(ج@ايزه غ@ذا@يف@@را@سود@م@ند در ب@@@خشت@@@ول@يدماكارو@ن@ي س@@بوسدار) 1387 - ت@@@حقيقات@موز@شو ف@@نآور@يص@@نعتغ@ذا 1387 - آ ت@@@ندي@سه@ماي@ش -ت@@@ندي@سن@@خستينج@شنوار@ه د@ن@يايت@@@غ@ذي@ه ،س@@ال@م@تك@@ود@كان1387 - لوح «م@دير م@وف@ق» در ه@ماب@شت@@@حولم@ديري@تك@@شور در ا@ف@قچ@شمانداز - 1387 -1404 ن – 1387 @ت@يرا@ ) ت@@@ندي@ساو@ل@ينك@@نگره چ@ه@رهه@ايم@اندگ@ار (ص@@نع@تو ت@@@جار ا ل@@وح و ت@@@ندي@سس@@مپوز@يوم ا@يرا@ن 1404ا@يرا@نت@@@وس@عه ي@@اف@ته از وزار@تم@حترم ب@@@ازر@گان@ي 1387 ل@@وح و ت@@@ندي@سوا@حد ن@@مون@ه ا@س@تاندارد ا@س@تانت@@@ه@را@ن1386 - ل@@وح ح@ماي@تاز م@صرفكننده از س@@از@مانح@ماي@تاز م@صرف@ك@@نندگانو ت@@@ول@يدك@نندگان1386 -@نعت 1386 ل@@وح و ت@@@ندي@سوا@حد ن@@مون@ه ص@@نعتيدر س@@وم@ينج@شنوار@ه ق @ه@رمانانص@ - ل@@وح و ت@@@ندي@سم@دير ن@@مون@ه ج@وا@ندر او@ل@ينج@شنوار@ه م@ليت@@@ول@يدك@نندگانج@وا@ن1386 - ل@@وح و ت@@@ندي@سص@@نعتو م@ع@دنب@@@ه م@ناس@بتگ@@را@م@يدا@ش@تروز ص@@نع@تو م@ع@دن1386 - ت@@@ندي@ست@@@قدير ج@شنوار@ه علوم ص@@ناي@ع@ غ@ذا@ي@يك@@شور (ج@ايزه د@ك@تر هدا@ي@تدر روز ج@ه@ان@يغ@ذا) 1386 ل@@وح و ت@@@ندي@سس@@مپوز@يوم ا@يرا@ن 1404ا@يرا@نت@@@وس@عه ي@@اف@ته از وزار@تم@حترم ب@@@ازر@گان@ي 1386@ت @تدر@مانو آ@موز@شپ@@@زش@كيدر ه@فته س@@ال@م - ل@@وح س@@ال@م@تو ب@@@ه@دا@ش@تاز وزار@تب@@@ه@دا@ش ،1386 ل@@وح و ت@@@ندي@سب@@@ه@ع@نوا@نم@قام او@لك@@ارآ@فري@ناند@ي@جيتا@@ليدر ح@وز@ه ب@@@ازر@گان@ي1386 - ت@@@ندي@سك@@ارآ@فري@نانب@@@رتر ب@@@خشص@@نعتدر س@@وم@ينج@شنوار@ه ك@@ارآ@فري@نانب@@@رتر م@نطقهك@@رج 1386 -

62,000 تومان