khaghani

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.




  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “گزیده قصاید خاقانی”

گزیده قصاید خاقانی

اسلاید 1: گزيدۀ قصايد خاقاني رشته زبان و ادبیات فارسی2 واحد درسینام منبع و مؤلف: گزيدۀ قصايد خاقاني، دكتر منصور ثروت، انتشارات دانشگاه پیام نور 1383تهیه كنندۀ اسلایدها: محمد شكرائی ( استادیار گروۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور )

اسلاید 2: هدف كلي كتاب:آشنايي با شعر و سبك قصايد خاقاني

اسلاید 3: جايگاه درس: درس گزيدۀ قصايد خاقاني از دروس پایۀ دوره كارشناسی زبان و ادبیات فارسی است.

اسلاید 4: هدفهاي رفتاري: آشنایی كلي با زندگی، شعر و سبك شاعري خاقاني شرح ابیات مشكل قصايد 10-1

اسلاید 5: آشنایی كلي با زندگی، شعر و سبك شاعري خاقانيمابين سالهاي 500 تا 528 ه. ق. كودكي پاي به حيات گذاشت كه نام او را ابراهيم گذاشتند. پدرش نجيب الدين، نجاري بيش نبود و مادرش كنيزي طباخ از روميان مسيحي كه بعداً مسلمان شده بود و جدّش جولاهه. با وجود چنين خاندان بي نام و نشان هنوز بيست سالش نشده بود كه به يكي از شاعران ممتاز عصر خود تبديل شد و آنچنان شهرت و محبوبيتي به دست آورد كه همۀ شاهان پدر بي نام و نشان او را فراموش كردند و در دربارهاي خود پذيراي وجود وي شدند. »»

اسلاید 6: «« تربيتها و حمايتهاي عموي وي كافي الدين عمر بن عثمان خاقاني را به جايي رساند كه به حسان العجم يا افضل الدين ملقب شد.ابو العلاء گنجه اي شاعر ديگر همين دوران استعداد خاقاني را كشف كرد و در تربيت شاعري اش كوشيد و به دربار خاقان شروان معرفي كرد. »»

اسلاید 7: «« شعر خاقاني در قصيده و قطعات و تركيب بندها بسيار پيچيده، مشكل ياب، از حيث دريافت معني بسيار سخت و گاه ناممكن است و اين ويژگي شامل اكثر قصايد وي مي شود. همين ويژگي در كنار ساير مختصات لغوي و بياني وي را در كنار ساير قصيده سرايان ماقبل و مابعد صاحب سبك ساخته است.

اسلاید 8: قصيده 1 در توحيد و موعظه و مدح حضرت خاتم الانبياء‌ صلوات الله عليه 1- جوشن صورت برون كن در صف مردان درآ دل طلب كز دار ملك دل توان شد پادشا جوشن: نوعي از لباس جنگ كه غير از زره است. جوشن صورت، اضافه تشبيهي است به معني روپوش محكم و پولادين.// مردان: كنايه از عارفان و اهل معني.// دل: مهبط اسرار الهي و نقطه عروج انساني.// دار: به عربي خانه و محله و سراي.// »»

اسلاید 9: «« معني بيت: شيفتگي به ظاهر را رها كن و در رده اهل معني درآي و براي رسيدن بدين منظور رجوع به دل كن، چون از اين طريق سلطنت مطلق قابل دريافت است.

اسلاید 10: 2- تا تو خود را پاي بستي باد داري در دو دست خاك بر خود پاش كز خود هيچ نگشايد ترا باد در دست داشتن: كنايه از تهيدست و بي‌حاصل بودن.// خاك بر خود پاشيدن: كنايه از ترك منيّت است.// معني بيت: تا ظاهرپرستي، پاي خود را از حركت به سوي معني بسته‌اي و تهيدستي،‌ بنابراين ترك خودپرستي و منيّت كن زيرا از خود(منيّت) گشايشي بر تو حاصل نيست.

اسلاید 11: 3- با تو قرب قاب قوسين آنگه افتد عشق را كز صفات خود به بعدالمشرقين ماني جدا 3. قاب قوسين: فاصله مابين قبضه و گوشه كمان. مأخوذ از آيه فكان قاب قوسين او ادني (نجم،‌ 9).// صفات خود: كنايه از صفت نفساني است.// مشرقين: شرق و غرب، بعدالمشرقين يعني به فاصله مشرق و مغرب// معني بيت: زماني به عشق بسيار نزديك مي‌شوي كه از صفات نفساني خود به فاصله مشرق و مغرب كاملاً دور شده باشي.

اسلاید 12: 4- آن خويشي،‌چندگويي كآن اويم آن اوي باش تا او گويد از خود كان مايي آن ما 4. آن خويشي: وابسته و متعلق به صفات نفساني هستي.// معني: لاف زدن از اينكه وابسته به خدا هستم بي‌فايده است. بايد خود پرودگار ترا از خويشتن بداند. در اين بيت اشارتي به موضوع كوشش و كشش عرفاني نيز وجود دارد.

اسلاید 13: 5- چيست عاشق را جز آن كاتش دهد پروانه‌واراولش قرب و ميانه سوختن و آخر فنا قرب: در لغت نزديك بودن و نزد صوفيان نزديكي دل به خداوند است از راه صفاي آن و اختصاص يافتنش به محبّت حق، بعد عكس آن است كه انسان خود و بندگي خويش را در برابر حق،‌ نيست انگارد و تمايلات و تمنّيات خويش را به چيزي نشمارد و همه جهان و جهانيان را درقبال حق موجود نپندارد. معني: وظيفه عاشق چيزي نظير سرنوشت پروانه است. پروانه اوّل به آتش نزديك مي‌شود، سپس مي‌سوزد و در پايان فاني مي‌گردد.

اسلاید 14: 6- لاف يكرنگي مزن تا از صفت چون آينه از درون سو تيرگي داري و بيرون سو صفا 6. يك رنگي:‌ كنايه از:‌ اخلاص‌مندي، يك جهتي و دوستي كه در آن شائبه‌اي از نفاق و ساختگي و ريا نباشد. // معني: تا زماني كه همچون آينه از درون تيره و از بيرون درخشنده‌اي، داراي چنين صفتي هستي، از يكرنگي لاف نزن.

اسلاید 15: 7- آتشين داري زبان زان دل سياهي چون چراغ گرد خود گردي از آن تردامني چون آسيا 7. آتش زبان: كنايه از تند و تيز فصيح و بليغ. زبان آتشين داشتن در اين بيت به معني اهل قيل و قال و صرف سخنوري فاقد ايمان و معناست.// تردامني آسيا: مراد آسياهاي آبي است كه آب پيوسته در دامن آن مي گردد و ترش مي‌كند. اما در مورد انسان تردامني كنايه از گناهكار و فاسق بودن اوست.// »»

اسلاید 16: «« دل سياهي:‌ بدقلبي و بدانديشي . تشبيه فتيله سوزان چراغ و روغندان آن به سخنوري ظاهري و بي‌ايماني و تاريكي درون جالب توجه است. گرد خود گشتن:‌ خود محور بودن.// معني: چون تنها اهل قيل و قالي بدان سبب علي‌رغم زبان فصيح‌ات، درونت چون درون چراغ تيره ‌و تار است، و چون مانند آسيا خودمحوري بدان جهت تردامني.

اسلاید 17: 8- رخت از اين گنبد برون بر گر حياتي بايدت زانكه تا در گنبدي با مردگاني هم وطا 8. گنبد: كنايه از جهان و دنيا (فرهنگ كنايات) در مصراع دوم اشاره ضمني به گور نيز هست.// رخت از جائي بيرون بردن يا كشيدن: كنايه از ترك آنجاست و قطع علاقه.// وطاء: به كسر واو، بستر و نهالين است. (غياث) هم وطا كنايه از همبستر و هم‌سفره.// معني: اگر به دنبال حيات واقعي هستي از اين دنيا دل بركن، زيرا تا وابسته بدين جهاني با مردگان هم بستري.

اسلاید 18: 9- نفس عيسي جست خواهي راي كن سوي فلك نقش عيسي در نگارستان راهب كن رها نفس عيسي:‌ كنايه از نفس ناطقه و روح مجرد. مقصود از نفس ناطقه، نفسي كه ادراك معاني كند، در اصطلاح حكما روح و جان. (فرهنگنامه شعري)// نقش عيسي: كنايه از: صورت ظاهر انسان با صفات خاكي وي.// نگارستان راهب: كنايه از دير مسيحيان كه پراز نقش و نگار است و همچنين كنايه از اين دنياي پر از رنگ و نقش‌هاي گوناگون است. »»

اسلاید 19: «« تلميح به عروج عيسي (ع) به آسمان چهارم. آرايه تضاد ميان نفس و نقش.// معني: اگر به دنبال روح مجردي، همچون عيسي به افلاك عروج كن و صورت مادي آدمي را در مكان صورت‌پرستان رها ساز.

اسلاید 20: 10- بر در فقرآي تا پيش آيدت سرهنگ عشق گويد اي صاحب خراج هر دو گيتي مرحبا فقر: در لغت به معني احتياج و تنگدستي است . در اصطلاح صوفيان: نيازمندي به خدا و بي‌نيازي از غيراوست.// سرهنگ عشق: اضافه تشبيهي عشق مانند فرمانده است.// معني:‌ به درگاه فقر محمدي روي آور تا فرمانده عشق به تو خوشآمد گويد، تويي كه مالك هر دو گيتي هستي.

اسلاید 21: 11- شرب عزلت ساختي از سر ببر آب هوس باغ وحدت يافتي از بُن بكن بيخ هوا شرب عزلت: به ضم شين، اضافه تشبيهي.// از سر: از بيخ و بن.// باغ وحدت: اضافه تشبيهي كنايه از گلستان وحده لااله الاهو.// معني: وقتي آب گواراي گوشه‌نشيني را مهيا كردي، آب هوا و هوس را از بيخ قطع كن و زماني كه به وحدت رسيدي هواهاي نفساني را از ريشه قطع كن.

اسلاید 22: 12- با قطار خوک در بیت المقدس پی منه با سپاه پیل بر درگاه بیت الله میا قطار خوک: قطار به کسر اول، شتران بر یک نسق رونده و چند اجسام كه پهلوی همدیگر باشند. قطار خوک، کنایه از هواهای نفس که به دنبال هم پیاپی می آیند.// بیت المقدس: شهر و مرکز حکومت قدیم فلسطین و پایتخت کنونی اسرائیل. اما اینجا مراد، مسجدی است که در ملک شام حضرت داود علیه السلام آن را بنا نهاده و حضرت سلیمان علیه السلام آن را به اتمام رسانیده »»

اسلاید 23: ««و قبله اکثر انبیاء همان بوده است. کنایه است از مقام وحدت و عزلت.// سپاه پیل اشاره است به حمله ابرهه با پیلان به مکه.// بیت الله: خانه خدا، کعبه. کل مصراع تمثیل است برای مصراع اول.// معنی با هواهای نفسانی پایدرمقام مقدس وحدت و عزلت مگذار، کما اینکه حمله با فیل به خانه مقدس کعبه درست نبود.

اسلاید 24: 13- سربنه کاینجا سری را صد سرآید در عوض بلکه بر سر هر سری را صد کلاه آید عطا 13. سربنه: سر را رها کن. سر نشانه ملیت است. در عین حال سرنهادن به معنی تسلیم و ترک خودی و فدا کردن آن نیز هست.// معنی: سر را در اینجا فدا کن که در مقابل یک سر، صدها سر پاداش آید، حتی برای هرکدام از این سرها صدها تاج سلطنت نیز عطا می شود.

اسلاید 25: 14- هرچه جز نور السموات از خدای آن عزل کن گر ترا مشکوه دل روش شد از مصباح لا نورالسموات: اشاره دارد به آیه الله نورالسموات و الارض... (نور، 35).// مشکوه: چراغدان.// مصباح: چراغ.// لا: مقام نفی وترک، مستفاد از لااله الا الله. مصباح لا، اضافه تشبیهی لا چون چراغ روشنی بخش تاریکی شرک است.// معنی: اگر درون تو از نور لااله لاالله روشن شده است، از خداوند جز خداوندگاری همه چیز را دور کن.

اسلاید 26: 15- چون رسیدی بر در لاصدر الا جوی از آنک کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا 15. منا: (منی) به کسر میم، موضعی است در مکه معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث) تشبیه مرحله لا به منا و الّا به مکه، همچنین انتهای زیارت از منا به مکه ختم و کامل می شود. پس از لا نیز به الّا بایست رسید: لا اله الا الله.// معنی: وقتی به دروازه لا رسیدی مقام اثبات خدای را از الّا بجوی، تا مفهوم لا اله الاالله کامل شود، چنانکه در زیارت کعبه نیز پس از قربانی کردن در منا نبایست متوقف شد بلکه کعبه را نیز باید دید. خلاصه آنکه پس از نفی نوبت به اثبات می رسد.

اسلاید 27: 16- ور تو اعمی دیده ای بر دوش احمد دار دست کاندرین ره قائد تو مصطفی به مصطفا16. اعمی: نابینا.// احمد. یکی از نامهای پیامبر اکرم.// قائد: پیشوا.// به نکته ظریف در مصراع اول باید توجه داشت که اگر کسی کور باشد معمولاً دستش را بر دوش یا به دست کسی می گذارد تا او را هدایت کند. مقصود تبعیت محض از شریعت محمدی است.//معنی اگر تو از حیث معنی کور هستی خود را به دست شریعت محمدی بسپار، زیرا در این راه بهتر است پیشوای تو پیامبر اکرم باشد.

اسلاید 28: 17- اوست مختار خدا و چرخ و ارواح و حواس زان گرفتند از وجودش منت بی منتهی 17. مختار، برگزیده. بیت ناظر است بر حدیث معروف لولاک لما خلقت الافلاک// معنی: پیامبر برگزیده خدا و گردون و ارواح و حواس است، و تمام هستی وجود خویش را مدیون خلقت اوست.

اسلاید 29: 18-هشت خلد از هفت چرخ و شش جهت از پنج حسچار ارکان از سه ارواح و دوکون از یک خدا 18. هشت خل عبارتنداز: جنت، جنه المأوی، جنه النعیم، دارالسلام، دارالقرار، فردوس، عدن، علیین.// هفت فلک: قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری، زحل.// شش جهت عبارتنداز: بالا، پایین، راست و چپ، پس و پیش.// چارارکان، چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش.// سه ارواح یا موالید ثلاثه عبارتنداز: جماد و نبات و حیوان.// دو کون، این جهان و آن جهان.// معنی: همه پدیده ها از یک خدا در وجود آمده اند.

اسلاید 30: 19- چون مرا در نعت چون اویی رود چندین سخن از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا نعت: تعریف و وصف کردن. شاعر در این بیت پس از اظهار ناتوانی در نعت رسول الله گریز می زند و به وصف حال شخصی و شکایت از آن.// معنی: کسی مانند من، چگونه در نعت شخصیتی مانند او سخن بگوید؟منی که خود گرفتاری های فراوانی از جهان دارم.

اسلاید 31: مطلع دوم 20- کار من بالا نمی گیرد در این شیب بلا در مضیق حادثاتم بستۀ بند عنا 20. شیب بلا: کنایه از دنیاست.// مضیق: جای تنگ(غیاث).// عنا: رنج.// معنی : در این دنیا کار من رونق نمی گیرد، در تنگنای اتفاقات و گرفتار بند رنج هستم.

اسلاید 32: 21- میکنم جهدی کزین خضرای خذلان بگذرم حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا 21. خضرای خذلان: خضراء، سبزه و گیاه سبز باشد. (غیاث) خذلان به کسر اول و سکون دوم به معنی بی بهره گی و فروگذاشتن و بازماندن است. (غیاث) مقصود از سبزه بی بهره کنایه از دنیاست.// حبذا: کلمه مدح به معني خوبست و بهترست. (غیاث)// معنی: کوشش من بر این است که از سر این دنیای بی فایده بگذرم. چه خوبست اگر روزی توفیق این کوشش را داشته باشم.

اسلاید 33: 22- صبح آخر دیده ای بختم چنان شد پرده در صبح اول دیده ای روزم چنان شد کم بقا صبح آخر: صبح دوم= صبح صادق.// صبح اول: صبح کاذب.// معنی: بخت و اقبالم نظیر صبح صادق پرده در شده است و عمرم مانند صبح کاذب گذراست و کم بقا.

اسلاید 34: 23- با كه گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم روزی من نیست یا خود نیست در عالم وفا 23. معنی: با چه کسی مأنوس بشوم زیرا که از صاحبان وفا بی نصیب ام، آیا از این وفا من سهمی ندارم یا اساساً در جهان چیزی به نام وفا وجود ندارد؟

اسلاید 35: 24- در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست دوست خود ناممکن است ای کاش بودی آشنا 24. معنی: درتمامی شهر شروان نیم دوستی هم حاصلم نشد، دوست که ممکن نشد ای کاش آشنایی می داشتم.

اسلاید 36: 25- من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا 25. معنی: من شده ام حسین (ع) زمان و نااهلان روزگار شده اند یزید و شمر در حق من، روزگارم تماماً شده است عین عاشورا و شهر شروان نظیر کربلا.

اسلاید 37: 26- ای عراق الله جارک سخت مشعوفم به تو وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم ترا الله جارک: خدا نگهدارت.// مشعوف: خشنود و خوشحال.// عمرک الله: خداوند عمرت را طولانی کناد.// معنی: ای عراق که سخت دلخوش توأم، خداوند نگهدارت، و ای خراسان که سخت اشتیاق دیدارت را دارم خداوند عمرت طولانی دارد.

اسلاید 38: 27-گرچه جان از روزن چشم شما بی روزیست از دریچۀ گوش می بیند شعاعات شما 27. گرچه جان من از دیدار شما بی نصیب است؛ لیکن از راه گوش شعاع اخبار شما را دریافت می کند. روی سخن شاعر با عراق و خراسان است.

اسلاید 39: 28- عذر من دانید کاخر پای بست مادرم هدیۀ جانم روان دارید بر دست صبا معنی: عذر مرا بخاطر مسافرت نکردن در جهت دیدار شما، در پای بندی به مادرم می دانید، پس برای جانم هدیه ای به دست باد صبا بفرستید.

اسلاید 40: 29- تشنۀ دل تفته ام از دجله آریدم شراب دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا تفته: سخت گرم شده. (غیاث) دل تفته: دلسوخته.// معنی: این بیت نشانگر اشتیاق شدید شاعر به مسافرت بغداد است. در این زمان بغداد مرکز علم و دانش دنیای اسلام است. دل سوخته ام تشنه است برای رفع این تشنگی از دجله برایم آب بیاورید، دردمند زاری هستم پس از بغداد دارو برایم بیاورید.

اسلاید 41: 30- بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها 30. بوی بردن: امید و توقع داشتن.// مزاج، آمیزش و به اصطلاح اطبا کیفیتی که از آمیختن چیزها به هم رسد.(غیاث)// نوشدارو: تریاق و شراب و پادزهر. نوشدارو معجونی است شیرین مزه، مفرح قلب و مقوی معده و دوایی است که دفع جمیع آلام وجراحتها کند. (غیاث)// »»

اسلاید 42: «« معنی: خاقانی پس از گلایه از زندگی پر زحمت خود، خویشتن را متوجه ماهیت پر رنج این جهان می کند که در مزاج آن اساساً راحتی نیست و نباید از آن متوقع آسایش بود. این خواسته شگفت انگیز را در مصراع دوم با تمثیلی کامل می کند بدین ترتیب که توقع راحتی از جهان نظیر درخواست نوشدارو از دهان اژدهاست.

اسلاید 43: 31- پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده ماکیان بر درکنند و گربه در زندان سرا 31. مائده: خوان پر از طعام و نعمت. (غیاث)// ماکیان لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن ار خروس گویند.(غیاث)// معنی: شاعر در انتقاد از اهل زمان گوید: در دوران ما کریمانی را می بینی که هنگام پهن کردن سفره مرغ را از در خانه دور و گربه را زندانی می کنند که مبادا از ته مانده سفره چیزی بخورند. یعنی کریم در عهد ما باقی نمانده است.

اسلاید 44: 32- گر برای شوربایی بر در اینها روی اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا شوربا: آش ساده که با برنج و انواع سبزی پخته شود. (معین)// سکبا: نوعی از آش که از بلغور گندم، سرکه، نبات، گوشت و کشمش سازند. (غیاث) سکبا از چهره دادن، کنایه از تروشرویی است.// معنی: جماعت روزگار ما طوری هستند که اگر برای درخواستی سوی آنان روی نخست روی ترش می کنند، سپس درخواست ناچیزت را اجابت میکنند.

اسلاید 45: 33- مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم در عدم نه روی کانجا بینی انصاف و رضا معنی: ای خاقانی، مردم به جهت خشم و ستم اهریمن شده اند، بنابراین انتظار انصاف و رضا (خشنودی) از آنان بی معنی است، اگر دنبال داد و خشنودی هستی به سوی عدم رو شاید آنجا به دست آوری .

اسلاید 46: قصیده 2 ترسائیه 1- فلک کژ رو ترست از خط ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا 1. خط ترسا: خط لاتین، چون از چپ به راست نوشته می شود آن را کژرو نامیده است.// مسلسل: پیوسته.// راهب: پارسا و عابد ترسایان. بعضی نوشته که راهبان اکثردر کمر یا در دست زنجیری دارند.(غیاث)// معنی: روزگار کج روتر از خط ترساست و مرا پیوسته در بند و زنجیر کرده است. یعنی عذاب می دهد.

اسلاید 47: 2- نه روح الله برین دیر است چون شد چنین دجال فعل این دیر مینا روح الله: لقب عیسی (ع) است.// دیر: صومعه راهبان و در اینجا جایگاه عیسی(ع) یعنی آسمان چهارم است.// دجال: مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد. صفت آدمهای بسیار دروغگو، کذاب وفریب دهنده است. (فرهنگ معین)// مینا: شیشه شراب ونیز آبگینه رنگین که بدان بر طلا و نقره نقاشی کنند دیر مینا، کنایه از فلک است.(فرهنگ کنایات) »»

اسلاید 48: «« جمله «نه روح الله بر این دیر است؟» استفهام تقریری است.// معنی: آیا جز این است که عیسی بر این آسمان است، پس چگونه است که این آسمان دجال کردار شده؟

اسلاید 49: 3- تنم چون رشته مریم دوتا است دلم چون سوزن عیسی است یکتا رشته مریم: به دو نکته اشاره دارد. نخست اشاره است به مهارت مریم در خیاطی، دوم رشته عذرا احتمالاً به تارهایی گفته می شود که در پاییز در هوا موج می زند و وسیله لعاب عنکبوت ساخته می شود. در این بیت کنایه از لاغری مفرط و خمیدگی قامت است.// سوزن عیسی: اشاره دارد به عروج عیسی(ع) به آسمان که چون از دارایی دنیا سوزنی به همراه داشت بیش از فلک چهارم به وی اجازه صعود ندادند. »»

اسلاید 50: «« اما دوتا (خمیده) بودن قامت و تشبیه آن به رشته مریم نیز ناشی از آن است که هنگام فرو کردن نخ به سوزن تاب می خورد و دوتو یا دوتا می شود.// معنی: جسم من مانند نخی که مریم با آن خیاطی می کرد خمیده است و دلم مانند سوزن عیسی یکه و تنهاست.

اسلاید 51: 4- من اینجا پای بست رشته مانده چو عیسی پای بست سوزن آنجا پای بست: پای بسته.// رشته: در اینجا مراد زنجیر است.// معنی: همانطور که عیسی (ع) در آسمان چهارم پای بسته سوزن شد، من نیز در اینجا پای بسته زنجیر شدم.

اسلاید 52: 5- چرا سوزن چنین دجال چشم است که اندر جیب عیسی یافت مأوا 5. دجال چشم: یک چشم. زیرا دجال در اساطیر یک چشم تصور شده است. جیب: گریبان.// مأوا: پناهگاه.// معنی: چرا سوزنی که مانند دجال یک چشم است می بایست در گریبان عیسی پناهگاه جوید؟ مقصود شاعر آن است که پیوسته موانع بسیار کوچکی از رسیدن به مقصودهای بسیار بزرگ و عالی پدید می آید. کما اینکه وجود سوزنی بی مقدار از عروج کامل عیسی (ع) مانع شد.

اسلاید 53: 6- لباس راهبان پوشیده روزم چون راهب زان برآرم هرشب آوا معنی: روزم مانند لباس سیاه راهبان، سیاه است. و هرشب از درون این تاریکی زندان مانند راهبان مشغول دعا و زاری و ناله هستم. به تاریکی زندان، شب، سیاهی جامه و دعاخوانی راهب توجه شود.

اسلاید 54: 7- به صور صبحگاهی بر شکافم صلیب روزن این بام خضرا 7. صور صبحگاهی: فریاد و خروش سحرگاهان است.// صلیب روزن: پنجره یا شکاف سقف زندان که با میله هایی به هم پیوسته شبیه صلیب پوشیده است.// خضراء : سبز زنگاری؛ بام خضرا: کنایه از آسمان. از بام خضرا، روشن است که شاعر به سقف زندان می نگرد و آن با میله های شبیه صلیب پوشیده است.// »»

اسلاید 55: «« معنی: با فریادهای بامدادی، روزن صلیب گون سقف زندان را می شکافم. و چون از میان روزن بام آسمان سبزگون را می بیند پس ساده تر آن است که گفته شود: با خروشهای بامدادی خود سقف آسمان را می شکافم. یعنی فریادم به آسمان بلند است.

اسلاید 56: 8- شدست از آه دریا جوشش من تیمم گاه عیسی قعر دریا 8. معنی : بس که من آه تفته و داغ کشیده ام، از گرمای آن تمام دریاها خشک شده است و در نتیجه قعر دریای خشک شده، محل تیمم عیسی (ع) قرار گرفته است. بیت دارای غلو است.

اسلاید 57: 9- به من نامشفق اند آبای علوی چو عیسی زان ابا کردم ز آبا آبا علوی (پدران جهان برین) کنایه از هفت اختر که به عقیده قدما با امهات اربعه (مادران چهارگانه) یعنی چهار عنصر، ازدواج کرده اند و موالید ثلاثه (فرزندان سه گانه) یعنی جماد، نبات و حیوان از آنها پدید آمده است. // ابا کردن: خودداری کردن، سرباز زدن.// آبا: مخفف آباء: پدران.

اسلاید 58: 10- مرا از اختر دانش چه حاصل که من تاریکم او رخشنده اجزا

اسلاید 59: 11- چه راحت مرغ عیسی را زعیسی که همسایه است با خورشید عذرا 11. مرغ عیسی : شب پره، خفاش. شب پره را از آن جهت مرغ عیسی خوانده اند که گویند عیسی بر پاره ای گل چیزی خواند و دمید و آن پرنده ای شد که بدان خفاش گویند. در قرآن کریم به این داستان اشاره شده است: انی اخلق لکم من الطین کهیه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً باذن الله (سوره 3 آیه 49)// عذراء : دوشیزه. شاعر عذرا را صفت خورشید آورده و در عین حال عیسی(ع) در آسمان چهارم با خورشید همسایه بود.// »»

اسلاید 60: ««معنی: با آنکه شب پره را مرغ عیسی نامیده اند ولی چه فایده که روزهنگام قادر به دیدن نیست، بنابراین شب پره آفتاب را نمی خواهد. بنابراین با آنکه عیسی همسایه خورشید است برای شب پره از این نعمت فایده ای نیست. منظور نهایی شاعر آن است که دانش همچون خورشید برای من بهره ای نداشته و نصیبم از این فضل زندان بوده است.

اسلاید 61: 12- گر آن کیخسرو ایران و تور است چرا بیژن شد این در چاه یلدا 12. کیخسرو: پادشاه اسطوره ای ایران از سلسله کیانیان. کنایه از خورشید است و مطلق پادشاه عالم.// تور: در اوستا صفت و نام قوم تورانی است. به معنی دلیر و پهلوان نیز گرفته اند، در ین بیت مراد از ایران و توران، تمام عالم است که خورشید بدان می تابد.// بیژن: پسر گیو و خواهرزاده رستم است.// معنی: اگر آن خورشید(دانش) شهریار همه عالم است؛ پس چرا بیژن(خاقانی) در چاه تاریک یلدا(زندان) زندانی است. بیت دارای تلمیح است.

اسلاید 62: 13- چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست که اکمه را تواند کرد بینا 13. اکمه: نابینا. ناظر است به آیه و اَبری الاکمه و الابرص(سوره 3 آیه 49) و بی کنم اکمه (نابینای مادرزاد) و پیس را.// معنی: عیسی که می تواند کور مادرزاد را بینا کند چرا نمی تواند طبیب مرغ خود (خفاش روزکور) باشد؟ منظور شاعر آن است: که نور دانش که می تواند چشم همگانرا به ناشناخته ها باز کند و چراغ راه زندگانی او باشد درمورد شاعر چرا نمی تواند رهایی بخش اش از تاریکی زندان بشود.

اسلاید 63: 14- نتیجه دختر طبعم چو عیسی است که بر پاکی مادر هست گویا 14. نتیجه دختر: کنایه از شعر شاعر است. علت آنکه طبع خود را دوشیزه نامیده چون سخن اش بکر است و از کسی اقتباس نکرده است. در ضمن اشاره دارد به زادن مریم (ع) عیسی (ع) را بی آنکه شوی برگزیده باشد و گواهی فرزند در قنداق به بکارت مادر.// معنی: شعر من مانند عیسی است که بر پاکی مادر گوا است و گویا.

اسلاید 64: 15- سخن بر بکر طبع من گواهست چو بر اعجاز مریم نخل خرما 15. رابطه اعجاز مریم و درخت خرما در قرآن کریم (سوره 19 آیات 23، 25) آمده است. مریم (ع) از ملامت مردمان که فرزند در شکم خود را برداشته به بیابان رفته بود و به درخت خرمایی خشک تکیه داده بود و از شرم آرزو می کرد کاشکی می مرد. لیکن به فرمان خدا درخت بارور شد و با جنباندن مریم (ع) خرما به پایین فرو افتاد.// »»

اسلاید 65: «« معنی: همانطور که درخت خرما بر اعجاز مریم (ع) گواه است، شعر من هم بر طبع دوشیزه ام گواهی می دهد. در عین حال بین خرما و سخن شاعر ایهامی نیز به شیرینی سخن شاعر وجود دارد.

اسلاید 66: 16- چو من ناورد پانصد سال هجرت دروغی نیست ها برهان من ها 16. 520 هـ. ق. سال تولد خاقانی است ولی رقم کامل 500 را میزان گرفته است. «ها» کلمه تنبیه که برای تأکید تکرار شده است.// معنی: شاعر مدعی است که پانصد سال است شاعری نظیر او درعالم سخنوری پای نگذاشته است و شعر خود را محک مدعای خود می داند.

اسلاید 67: 17- برآرم ز این دل چون خان زنبور چو زنبوران خون آلوده غوغا 17. خان: لانه. دل خود را به لانه زنبور تشبیه کرده است. وجه شبه مشبک بودن هر دوست. فریاد و غوغای خود را نیز به زنبوران خونآلود تشبیه کرده است که زنبورهای متخاصم یکدیگر را خونالود می کنند.// معنی: از این دل شبیه به لانه زنبور خود فریادی، همچون داد وفریاد زنبوران با یکدیگر ستیزنده، برمی آورم.

اسلاید 68: 18- زبان روغنينم ز آتش آه بسوزد چون دل قنديل ترسا 18. زبان روغنين:‌ زبان چرب به جهت سخنان ملايم طبع است.// قنديل:‌ چراغ،‌ چراغدان، شمعدان، مخصوصاً كه از سقف آويزند. قنديل ترسا:‌ قنديلي كه پيوسته در كليسا آويخته باشند. (معين)// معني: از آه آتشين من زبان روغنينم مانند چلچراغ كليسا مي‌سوزد.

اسلاید 69: 19- چو قنديلم برآويزند و سوزند سه زنجيرم نهاده دست اعدا 19. معني: دشمنان مانند چلچراغ از سه زنجير مرا آويزان كرده و مي‌سوزند. مراد از سه زنجير، تشبيه زنجيرهايي است كه بر دست او زده‌اند؛ زنجيرهايي كه معمولاً چلچراغ را از سقف مي‌آويزند.

اسلاید 70: 20- چو مريم سرفكنده ريزم از طعن سرشكي چون دم عيسي مصفي 20. سرافكندگي مريم(ع) از سرزنش جهودان ناظر است بر آيه ويكفرهُم و قولهم علي مريم بهتاناً عظيما (سوره 4 آيه 155) مريم (ع) از اين طعنه‌ها در پاي درختي گريست كه اكنون بدانجا بيت‌اللحم گويند. مصفّي : زلال، تصفيه شده.// معني: مانند مريم (ع) از سرزنش ديگران سرفكنده و اشكي به پاكي نفس عيسي مي‌ريزم.

اسلاید 71: 21- چنان استاده‌ام پيش و پس طعن كه استاده است الفهاي اطعنا اطعنا: فرمان برديم. شاعر در اين بيت براي رساندن معني خود به بازي با صورت لفظ پرداخته است. اگر به كلمه اطعنا توجه شود گويي پيش و پس طعن دو تا الف ايستاده است.// معني: پيش و پس طعنه‌هاي مردم نظير الفي هستم كه پس و پيش كلمه اطعناست و آن را محاصره كرده است.

اسلاید 72: 22- مرا زانصاف ياران نيست ياري تظلم كردنم زان نيست يارا 22. معني: از انصاف دوستان چون كمكي به من نمي‌رسد، بدان جهت دادخواهي كردنم نيز بي‌فايده است.// تظلم: دادخواهي.// يارا: توانايي

اسلاید 73: 23- علي‌الله از بد دوران علي‌الله تبرا از خدا دورا ن تبرا 23. تبّرا: بيزاري (غياث‌اللغات).// معني: از حادثه ناگوار روزگار به خدا پناه مي‌برم و از كساني كه از خدا بي‌خبرند دوري مي‌جويم.

اسلاید 74: 24 نه از عباسيان خواهم معونت نه بر سلجوقيان دارم تولا 24. معونت: از عون به معني مدد،‌ ياري؛ معونت خواستن يعني كمك طلبيدن.// تولّا: محبت و اميد. دوست داشتن. (غياث‌اللغات)// معني: نه از خاندان عباسي ياري مي‌طلبم و نه دوستي سلجوقيان در دل من است.

اسلاید 75: 25- چو داد من نخواهد داد اين دور مرا چه ارسلان سلطان چه بغرا 25. مراد از ارسلان سلطان بايد سلطان عراق ارسلان ثاني بن طغرل (573 ، 556 هـ. ق.) باشد كه خاقاني قصيده اي نيز در مدح او سروده است و ظاهراً از اين مدح نتيجه‌اي نبرده است.// بغرا نيز ظاهراً به عنوان لقب براي خاقان سلسله قراخانيه مركز آسيا بكار برده است. معني: وقتي زمانه در مورد من با انصاف نيست براي من چه فرقي مي‌كند چه كسي سلطان باشد.

اسلاید 76: 26- چو يوسف نيست كز قحطم رهاند مرا چه ابن يامين چه يهودا 26. ابن يامين و يهودا جوانترين پسران يعقوب بودند. معني: وقتي براي من حامي واقعي نظير يوسف كه از قحطي برهاند وجود ندارد، يهودا و ابن يامين با يكديگر تفاوتي ندارند. چون هر دو براي يوسف خائن بودند. در بيت تلميح به داستان حضرت يوسف(ع) ديده مي‌شود.

اسلاید 77: 27- مرا اسلاميان چون داد ندهند شوم بر گردم از اسلام حاشا 27. معني: ‌چون اهل اسلام داد من نمي‌دهند آيا از اسلام روي گردان شوم؟ هرگز!

اسلاید 78: 28- پس از تحصيل دين از هفت مردان پس از تأويل وحي از هفت قرا 28. هفت مردان:‌ مردان: خدا كه عبارتند از:‌ اقطاب، ابدال، اخيار يا ائمه، اوتاد، غوث، نقباء‌، نجباء، گاه از هفت مردان ، اصحاب كهف را اراده كنند. (شرح سجادي)// معني: پس از آنكه دين را از اهل آن و تأويل وحي را از هفت قراء‌ فرا گرفتم... ‌

اسلاید 79: 29- پس از الحمد و الرحمن و الكهف پس از ياسين و طاسين ميم و طاها 29. الحمد نام سوره يكم،‌ الرحمن سوره پنجاه و پنجم، الكهف سوره هيجدهم، ياسين سوره سي و ششم و طاوسين هم سوره بيست و ششم و طاها سوره بيستم قرآن كريم است.

اسلاید 80: 30- پس از ميقات و حرم و طوف كعبه جمار و سعي و لبيك و مصلي 30. ميقات‌: به معني وعده‌گاه، جايگاهي است كه احرام حج در آنجا بسته مي‌شود.// حرم: احرام حج.// طوف: همان طواف است كه دور خانه خداي مي‌چرخند.// جمار: جمع جمره، رمي الجمار،‌ يعني انداختن سنگريزه‌اي چند كه حاجيان در اداي مناسك حج كنند. (غياث‌اللغات)// »»

اسلاید 81: «« سعي: دويدن، اصطلاحاً دويدني است كه حاجيان بين صفا و مروه (نام دو كوه در مكه) هفت بار انجام مي‌دهند.// لبيك: به معني به فرمانم، اصطلاحاً به زبان آوردن اين كلمه است در نزد حاجيان كه چند بار در زيارت خانه خدا مي‌گويند.// مصلي:‌ نمازگاه، مقام ابراهيم است كه در آنجا دو ركعت نماز مي‌خوانند.// معني:‌ مراد شاعر در اين دو بيت اين است كه پس از خواندن تمام سوره‌هاي قرآن و انجام مراسم كامل حج و...

اسلاید 82: 31- پس از چندين چله در عهد سي سال شوم پنجاهه گيرم آشكارا 31. چله: مخفف چهله، چله نشيني صوفيان و عبادت و رياضت چهل روزه است.// پنجاهه: مدت اعتكافق نصاري است در پنجاه روز// آيا پس از چندين بار چله نشيني در طول سي سال حيات، بروم آشكارا پنجاهه مسيحيان را اختيار كنم؟

اسلاید 83: 32- مرا مشتي يهودي فعل خصم اند چو عيسي ترسم از طعن مفاجا 32. مفاجا مخفف مفاجاه به معني ناگاه. (غياث‌اللغات)// معني: عده‌اي يهودي كردار دشمن منند و مانند ترس عيسي از يهوديان، از سرزنش ناگهاني آنان مي‌ترسم.

اسلاید 84: 33- چه فرمايي كه از ظلم يهودي گريزم در در دير سكوبا 33. سكوبا:‌ يا سكوپا (ايراني شده كلمه يوناني اپيسكوپس به معني ناظر) در معني اسقف. دير سكوبا در بين ديرهاي متعددي كه ياقوت در معجم‌البلدان ذكر آنها را آورده است نيست. سكوبا ظاهراً به معني اسقف باشد. در اصل نام عابدي است نصارا، عيسي از اين دير به آسمان رفته است.// معني: شاعر پس از اين مقدمه خطاب به مخاطب مي‌گويد: اكنون با اين اوضاع نظرت چيست؟‌آيا از دست ستم يهوديان به دير سكوبا پناه ببرم؟

اسلاید 85: 34- چه گويي آستان كفر جويم نجويم در ره دين صدر والا 34. آستان: پاي‌ماچان.// صدر والا:‌به نظر مينورسكي مراد از صدر والا آيا رسول اكرم است؟‌ (ص59). اما مرحوم سجادي آستان و صدر را صنعت تقابل دانسته و صدر والا را فراز مجلس در برابر آستان (فرود مجلس) مي‌داند. در نتيجه بيت را چنين معني كرده است: چه مي‌گويي كه در پي آستان كفر باشم و در راه دين جايگاه بلند و فراز مرتبه را نجويم؟ ! (شرح سجادي، ص 137)

اسلاید 86: 35- در ابخازيان آنك گشاده حريم روميان آنك مهيا 35. ابخازيان: در اين جا به معني طايفه‌اي كه به اين نام در كنار درياي سياه زندگي مي‌كنند نيست. بلكه مقصود از آن مسكن آن عده از اقوام گرجي است كه در آن زمان تحت حكومت سلاله غربي (موسوم به ابخاز) پادشاهان بقراطي بودند. (شرح قصيده ترسائيه، ص 59، 60)// معني: هم دروازه ابخاز و هم حريم روميان به رويم گشوده است. يعني هر دو مكان، پذيراي حضورمنند.

اسلاید 87: 36- بگردانم ز بيت الله قبله به بيت‌المقدس و محراب اقصا 36. بيت‌المقدس: به تشديد دال يا فتح آن. معادل اورشليم عبري به معني شهر سلامتي است. (شرح سجادي، ص 137) قبلاً قبله مسلمانان بود.// اقصا: مراد مسجدالاقصي است.// معني: آيا از خانه خدا قبله خود را عوض كنم و به سوي بيت‌المقدس و مسجد الاقصي روي گردانم. سؤال اين است كه آيا ترك اسلام كرده مسيحي شوم؟‌

اسلاید 88: 37- مرا از بعد پنجه ساله اسلام نزيبد چون صليبي بند بر پا 37. صليبي منسوب به صليب يعني صليب پرست؛ رهبان مسيحي.// معني: شايسته نيست كه من پس از پنجاه سال مسلمان بودن مسيحي شوم و چون رهبانان مسيحي از بابت رياضت زنجير بر پاي باشم.

اسلاید 89: 38- روم ناقوس بوسم زين تحكم شوم زنار بندم زين تعدا 38. ناقوس: سنجي از چوب كه آن را به جاي جرس بكار برند. ناقوس بوسيدن: كنايه از مسيحي شدن.// تحكم: حكومت به زور.// زنار: كمربند مخصوص مسيحيان است. (شرح قصيده ترسائيه، ص 60) زنار بستن،‌كنايه از مسيحي شدن است.// تعدا: تعدي، تجاوز، ستمكاري.// معني: آيا از اين ستم و زورگويي بروم مسيحي شوم؟‌

اسلاید 90: 39- كنم تفسير سرياني ز انجيل بخوانم از خط عبري معما 39. سرياني: منسوب به سوريه، يكي از زبانهاي سامي كه يكي از صورتهاي زبان آرامي است.// عبري: خطي است منشعب از فينيقي.// معني: سپس از انجيل به زبان سرياني تفسير كنم و خط عبري را خوانده رمز آن را بشكافم.

اسلاید 91: 40- مگو اين كفر و ايمان تازه گردان بگو استغفرالله زين تمنا معني: اي خاقاني كفر مگو و ايمان خود را تازه كن و استغفرالله (از خدا آمرزش مي‌خواهم) از اين آرزو بكن.

اسلاید 92: 41- فقل و اشهد بان الله واحد تعالي عن مقولاتي تعالي 41. معني: پس به واحد بودن خدا شهادت بده و او از مقولات من برتر است. تكرار «تعالي» براي تأكيد است.

اسلاید 93: قصيده 3 حرزالحجاز 1- شب روان چون رخ صبح آينه سيما بينند كعبه را چهره در آن آينه پيدا بينند 1. معني: روندگان در شب چون رخ صبح را مانند چهره آينه صاف مي‌بينند؛‌ بنابراين در آن آينه، چهره كعبه را آشكارا ملاحظه مي‌كنند. اين بيت نشانگر شوق وافر راهيان كعبه به زيارت آن است.// رخ صبح:‌ اضافه استعاري است.

اسلاید 94: 2- گرچه زآن آينه خاتون عرب را نگرند در پس آينه رومي زن رعنا بينند 2. خاتون عرب: كنايه از كعبه است.// رومي زن: كنايه از آفتاب و رعنا، زيبا صفت آن است.// معني: اگرچه از رخسار صبح كعبه را مي‌بينند، ليكن با برآمدن آفتاب از پشت آينه صبح خورشيد را مي‌بينند. اشاره است به صبح صادق كه به مرورخورشيد در آن به جلوه بالا مي‌آيد.

اسلاید 95: 3- اختران عود شب آرند و برآتش فكنند خوش بسوزند و صبا خوشدم از اينجا بينند 3. عود شب‌: اضافه استعاري؛ شب سياه.// آتش استعاره از خورشيد. به تناسب سياهي شب، سياهي عود، خوشبويي عود و باد صبا توجه شود.// معني: ستارگان، شب سياه را بر آتش خورشيد مي‌افكنند و مي‌سوزانند و علت خوشبويي باد صبا ناشي از اين حركت است.

اسلاید 96: 4- صبح دندان چون مطرا كند از سوخته عود عودي خاك زدندانش مطرا بينند 4. مطرّا:‌ تازه. مجازاً مصفّا و آبدار. // معني: وقتي صبح، با اين عود سوخته (سوختن شب و محو شدن آن) دندانش را تميز و سفيد مي‌كند و روشن و نوراني مي‌شود، خاك تيره و سياه شب هم، از سفيدي تر و تازه ميشود. در قديم ظاهراً دندان را با عود سوخته مي‌شسته‌اند.

اسلاید 97: 5- صبح را در ردي ساده احرام كشند تا فلك را سلب كعبه مهيا بينند 5. رداء: به كسر اول: چادري كه بر دوش گيرند.// احرام: دو چادر نادوخته است كه يكي را لنگ كنند و ديگري را بر دوش افكنند. جامه مخصوص سفيد حاجيان است در زيارت كعبه.// سلب كعبه: همان لباس احرام است.// معني:‌شاعر، برآمدن سپيدي صبح را همچون لباس احرام سپيد حاجيان تلقي كرده كه براي پوشش فلك مهيا كرده‌اند.

اسلاید 98: 6- محرمان چون ردي صبح در آرند به كتف كعبه را سبز لباسي فلك آسا بينند 6. محرم: احرام بسته.// رداء ‌صبح: كنايه از جامه سپيد احرام است.// كتف: دوش. تشبيه كعبه به فلك با وجه شبه سبزي و صفا.// معني: احرام بندان چون جامه سپيد احرام را بر دوش مي‌افكنند،‌كعبه در نظرشان سبزپوش جلوه مي‌كند.

اسلاید 99: 7- خود فلك شقه ديباي تن كعبه شود هم ز صبحش علم شقۀ ديبا بينند 7. شقه:‌ پارچه كه بر سر علم بندند. (غياث)// معني : فلك پارچه‌اي براي پوشش كعبه مي‌شود و صبح، طراز و زينت اين پارچه.

اسلاید 100: 8- دم صبح از جگر آرند و نم ژاله زچشم تا دل زنگ‌پذير آينه سيما بينند 8. دم صبح كنايه از آه سرد.// نم ژاله: كنايه از اشك.// معني: راهيان كعبه با رؤيت چنين مناظري، آه سرد از جگر بر آورده و اشك از چشم سرازير مي‌كنند، در نتيجه دل زنگ گرفته را مانند آينه روشن و صاف مي كنند.

اسلاید 101: 9- دم ونم تيره كنند آينه، اين آينه بين كز نم گرم و دم سرد مصفا بينند 9. معني: هم نفس و هم نم هر دو تيره كننده آينه است، لكن نفس گرم زايران خانه خدا و آه سردشان باعث روشني آينه دل مي شود.

اسلاید 102: 10- زآه سبوح زنان راه صبوحي بزنند ديو را ره زدن روح چه يارا بينند 10. سبوح: به فتح اول به معني ثناكننده و به ضم اول بسيار پاك و اين يكي از اسماء الهي است. (غياث) مراد از سبوح زنان در اينجا تسبيح‌گويان مي‌باشد.// صبوحي: شراب بامداد.// راه زدن: تاراج نمودن اموال و اسباب مسافران. (فرهنگ كنايات)// معني: به وسيله آه تسبيح گويندگان، راه صبوحي زدن، هوي‌پرستي، را مي‌بندند. در چنين حالي شيطان نفس را چه جرأتي براي رهزني روح است؟‌

اسلاید 103: 11- بشكنند آن قدح مه تن گردون زنّار كه به دست همه تسبيح ثريا بينند 11. قدح مه تن: جام شرابي كه چون هلال ماه است.// گردون، زنار: زنار قدح: خط قدح است. (غياث) گردون زنار، اشاره است به حاشيه و كناره قدح كه براي زينت، شكلي برآمده داشته است.// تسبيح ثريا: تسبيحي كه مهره‌هايش علو و منزلتي چون ستارگان ثريا (خوشه پروين) دارد.// معني‌: محرمان، در اين حال تسبيح‌شان كه ثرياي فلك است، بدان وسيله گردن جام را مي‌شكنند.

اسلاید 104: 12- اختران از پي تسبيح همه زير آيند كآتش دلها قبه زده بالا بينند 12. قبه زده: قبه به معني چتر، خيمه و بناي گرد چون گنبد. (غياث)// معني: آنگاه كه آتش دلها بالا گرفته و چتري زده است، ستارگان نيز براي تسبيح گفتن فرود مي‌آيند. شاعر در دماي بامداد كه ستارگان در حال فرو ريختن‌اند، آن حالت را به تسبيح‌گويي ستارگان تعبير كرده است.

اسلاید 105: 13- نيك لرزانند از مؤذن تسبيح فلك اختراني كه چو تسبيح مجزا بينند 13. معني‌: شاعر از هم پاشيدن ستارگان را تشبيه كرده است به دانه‌هاي تسبيح كه از هم جدا مي‌شوند و علت از هم پاشيدگي آنها را در شنيدن صداي اذان مي‌داند. يعني: از بانگ مؤذن فرشتگان تسبيح‌گوي آسماني(تسبيح فلك) ستارگان بر خود مي‌لرزند و چون دانه‌هاي از هم پاشيده رشته تسبيح مي‌شوند.

اسلاید 106: 14- صبح و شام آن ردي روز بشويند چو شير كان رداء جامۀ احرام مسيحا بينند 14. ردي روز:‌كنايه از خورشيد به قرينه مسيحا در مصراع بعدي كه جايگاه او با خورشيد، آسمان چهارم، يكي است.// معني:‌ ستارگان ، خورشيد را كه چون ردايي است پيوسته مانند شير سپيد مي‌شويند، زيرا كه آن ردا جامه احرام حضرت مسيح (ع) است.

اسلاید 107: 15- نه نه مشتاقان از صبح و ز شام آزادند كه دل از هرچه دو رنگي است شكيبا بينند 15. مشتاقان:‌ زايران كعبه.// دو رنگي: ريا و دو رنگي.// شكيبا: فارغ، آزاد.// معني: زايران مشتاق، از سپيدي روز و سياهي شب آزادند زيرا دلشان فارغ از هرگونه دو رنگي و رياست.

اسلاید 108: 16- صبح و شام آمده گلگونه‌فش و غاليه فام رو كه مردان نه بدين رنگ زنان وا بينند 16. گلگونه: رنگي است كه زنان بر روي مالند. (غياث)// فش:‌وش.// غاليه: خوشبوي معروف و آن مركب باشد از مشك و عنبر و كافور و دهن‌البان و غيره.// فام:‌رنگ و مون.// معني: در تأييد مفهوم بيت قبلي شاعر مي‌گويد:

اسلاید 109: «« سپيدي و سياهي رنگي است نظير گلگونه زنان و مواد معطر كه به درد آرايش آنان مي‌خورد و مصرف ظاهري دارد. حال آنكه مرد كامل توجهي به آرايش و زينت زنان ندارد. زايران از هر جنس و مليتي و هر طبقه اجتماعي كه باشند، با پوشيدن جامه سپيد احرام از هر زينتي مبّرا هستند.

اسلاید 110: 17- صبح صادق پس كاذب چه كند بر تن دهر چادر سبز درد تا زن رسوا بينند 17. چادر سبز:‌ كنايه از شب. مراد از سبزي در اين جا تيرگي است.// زن رسوا:‌ كنايه از خورشيد. رسوايي خورشيد از باب برهنگي اوست كه رسوايي و آشكارايي ببار مي آورد.// معني:‌ معمولاً صبح صادق كه از پس صبح كاذب مي‌آيد، تيرگي آسمان را مي‌درد تا خورشيد همچون زن رسوا و بي‌پرده‌اي ديده شود.

اسلاید 111: 18- زآبنوس شب و روز آمد بر رقعۀ دهر دو سپه كالت شطرنجي سودا بينند 18. درختي است از تيره پروانه‌واران، چوب آن سياه، سخت، سنگين و گرانبهاست. (معين) آبنوس شب: اضافه تشبيهي.// رقعه:‌ پارچه جامه و كاغذ. (غياث) اينجا صفحه شطرنج.// رقعه دهر: اضافه تشبيهي. مناسبت تشبيه روزگار به صفحه شطرنج ناشي از سپيدي روز و سياهي شب است.// »»

اسلاید 112: «« شطرنجي سودا:‌ هوسها و تصورات شطرنج‌باز كه هردم براي بردن نقشه‌هاي تازه‌اي مي‌كشد.// معني: گويي از سياهي و سپيدي شب و روز، ‌صفحه شطرنجي پهن شده است مانند دو سپاه آلات و نقشه‌هاي بازيگران شطرنج را در خيالات خود رسم مي‌كنند. يعني روزگار براي انسان مهره‌هاي شطرنج را چيده است.

اسلاید 113: 19- لعب دهر است چو تضعيف حساب شطرنج گرچه پايان طلبندش نه همانا بينند 19. لعب: به فتح و كسر لام، بازي. (غياث)// تضعيف حساب شطرنج: آن را تضعيف بيوت هم گويند. عبارت است از دوچندان كردن خانه‌هاي شطرنج در محاسبه‌ عددي و ادامه دادن اين كار تا پايان. معني: بازي روزگار مانند تضعيف حساب شطرنج است و پاياني بر آن متصور نيست.

اسلاید 114: 20- كي كند خاك در اين كاسه ميناي فلك كه در او آتش و زهر آبخور ما بينند كاسه ميناي فلك:‌ اضافه تشبيهي است. آسمان مانند كاسه بلورين يا لعاب شيشه‌اي است.// آبخور:‌ نصيب و قسمت. (غياث)// آتش و زهر: كنايه از سختي و ناملايمات زندگي است.// خاك در كاسه كردن: كنايه از ذليل كردن.// معني: چه كسي اين كاسه شيشه‌گون آْسمان را كه محتوي آن آتش و زهر براي ماست ذليل خواهد كرد؟‌

اسلاید 115: 21- غلطم خاك چه حاجت كه چو اندر نگرند همه خاكست كه در كاسه مينا بينند 21. غلط: اشتباه. غلطم؛ در اشتباه هستم.// اندر نگريستن: تعمق كردن. در كاسه خاك ديدن يعني جنس خاكي و اصالت خاكي آن را متوجه شدن.// معني: اشتباه كردم و نيازي به ذليل كردن كاسه شيشه‌گون آسمان نيست. زيرا با تعمق توان دريافت كه جنس اين كاسه از خاك است و خاك به اندازه كافي خود ذليل وخوار مي‌باشد.

اسلاید 116: 22- خاك خواران ز فلك خواري بينند چو خاك خاك بر سر همه را هيچ مگو تا بينند 22. خاك خوار: كنايه از دنيا‌پرست.// معني: همه دنيا‌پرستان مانند خاك از روزگار خواري مي‌بينند. خاك بر سر اينان كه هشداري لازم نيست،‌ بگذار تا خود به چشم اين ذلّت را ببينند.

اسلاید 117: 23- بگذريم از فلك و دهر و در كعبه زنيم كاين دو را هم به در كعبه تولا بينند 23. تولا: محبت و اميد. دوست داشتن و به كار كسي قيام نمودن. (غياث) كعبه در اين جا نماد معني و روحانيت در برابر دهر و فلك است.// معني: از دنيا و فلك دست بكشيم و به سوي كعبه بشتابيم كه حتي روزگار و فلك نيز به دنبال دوستي كعبه‌اند.

اسلاید 118: 24- ما و خاك پي وادي سپران كز تف و نم آهشان مشعله‌دار و مژه سقا بينند 24. وادي سپران:‌ بيابان نوردان. به مناسبت راه‌پيمايان وادي كعبه است.// تف و نم: گرماي آه و اشك چشم.// مشعله‌دار: كسي كه با مشعل راه كاروان را روشن مي‌كند.// سقا: كسي كه آب به تشنگان مي‌دهد.// معني: ما دنباله‌روي روندگاني (زايران پيشين كعبه) خواهيم شد كه از آه گرم نفس‌شان مشعله‌دار و از سيل اشك‌شان سقاي كاروانيان بوده‌اند.

اسلاید 119: 25- ها ره واقصه واقصۀ آن راه شويم كه زبركه‌اش بركه بركه سينا بينند 25. ها: لفظ تنبيه مانند هان.// واقصه: نام مكاني كه دژي آباد داشته با چند چاه شيرين. واقصه دوم متشكل از دو كلمه وا + قصه: با داستان.// سينا: واقع در شمال شرقي مصر كه شبه جزيره‌اي كوهستاني است و چشمه‌هايي دارد. آرايه‌ جناس در بيت پيداست.// معني: اكنون بايد به داستان راه واقصه بپردازيم كه بر فراز كوهش، بركه‌اي نظير بركه سينا دارد. شاعر از اين بيت در دو بيت بعدي نيز به نام مكانهايي كه بر سر راه زيارت كعبه است اشارت مي‌كند.

اسلاید 120: 26- باديه بحر و بر آن بحر چو باران زحباب قبه سيم زده حله و احيا بينند 26. قبه سيم زده: گنبدي از نقره ساييده.// حله: آنجا كه به بغداد نسبت داده‌اند نمي‌تواند مناسب راه مكه باشد. احتمالاً جايي خوش آب و هوادر راه مكه بوده است.// احيا: رودي كه در آنجا جنگ فرستاده پيامبر رخ داد.// معني:‌ زايران كعبه، صحرا و بيابان را دريايي مي‌بينند كه دو مكان حله و احيا مانند گنبدي نقره ساييده نظير حبابهاي بر روي درياست. مقصود آنكه، حاجيان از شوق ديدار كعبه، بيابان برهوت را چون نزهتگاههاي دلگشايي نظير حله و احيا مي‌بينند.

اسلاید 121: 27- از خفاجه به سر راه معونت يابند و ز غزيّه به لب چاه مواسا بينند 27. خفاجه: نام طايفه‌اي از اعراب باديه نشين.// غر: قبيله‌اي است از عرب‌بني ‌عام كه اكثر آن قوم راهزني مي‌كنند.(غياث)// غزيّه: طايفه‌اي از عرب باديه، در آنجا آبي است كه (غمر غزيّه) گفته مي‌شد و آن را در شمار گواراترين آبها مي‌دانستند. (ارمغان صبح، ص 134)// مؤاسا: ياري به مال و جان.// معني: از طايفه خفاجه، در سر راه ياري مي‌بينند و از لب چاه غزيّه ياري ملاحظه مي‌كنند.

اسلاید 122: 28- گرمگاهي كه چو دوزخ دمد آن باد سموم تف باحورا چون نكهت حورا بينند 28. سموم: باد گرم.// باحورا: د راصل سختي گرما در تموز و ايام مقرري آن هشت روز است.(غياث)//نكهت:‌ بوي خوش.// معني: ظهر كه باد گرم مانند دوزخ مي‌دمد، زايران شدت آن حرارت تابستاني را چون رايحه حوري بهشتي حس مي‌كنند.

اسلاید 123: 29- قرصۀ شمس شود قرصۀ ريوند ز لطف بهر تفته جگران كآفت گرما بينند 29. ريوند: ريواس، گياهي است از تيره ترشكها. (معين) براي گرمازدگي مفيد دانسته‌اند.// معني: مشتاقان كعبه، قرص خورشيد را كه ظاهراً در صحراي عربستان گرم و سوزان است به لطافت ريوند مي‌بينند كه آفت گرمازدگي را از جگرهاي تفته مي‌زدايد.

اسلاید 124: 30- چرخ نارنج صفت شيشۀ كافور شود كه ز انفاس مريدان دم سرما بينند 30. نارنج صفت: به شكل نارنج؛ گرد. همچنين رنگ نارنجي متمايل به سرخي آسمان مراد است.// شيشه كافور: شيشه‌اي كه در آن كافور بريزند.// معني: از نفسهاي مريدان زيارت كعبه، آسمان نارنجي رنگ مانند شيشه‌اي كه در آن كافور ريخته باشند سرد و خوشبو مي‌شود.

اسلاید 125: 31- علم خاص خليفه زده در لشكر حاج چتر شامست كز او ماه شب‌آرا بينند 31. علم خاص: بيرق مخصوص كه در اينجا مراد بيرق سياه عباسيان است كه نشان ماه يا هلال داشته است. علم خاص خليفه: بيرق ويژه خليفه عباسي منظور است.// حاجّ: حاجي.// معني : بيرق خاص خليفه در گروه حاجيان زده شده است. منظورحضور شخص خليفه در جمع حاجيان است. و اين بيرق سياهرنگ شبيه چتر شام است كه در آن ماه شب‌آرا پيدا است.

اسلاید 126: 32- باز زرين به سر رايت و دستارچه زير آفتابي به شب آراسته عمدا بينند دستارچه: در اين بيت مراد پارچه زير ماهيچه علم است.// معني: پارچه زير دستارچه علم بر سر ماه زرّين روي پارچه سياه شبيه به شب سياه است كه آن را با خورشيد آراسته باشند.

اسلاید 127: 33- تاج زرين به سر دختر شاهنشه زنگ باز پوشيده به گيسوش سراپا بينند 33. دختر شاهنشه زنگ: استعاره از بيرق سياه خليفه است.// زنگ: زنگبار، كنايه از سياهي.// معني: بيرق خليفه كه دربالاي آن علامت ماه وجود دارد شبيه دختر زنگي است كه سرتاپايش را با زلف سياهش پوشانيده است.

اسلاید 128: 34- زمي از خيمه پر افلاك و زبس فلكۀ زر سرسر هر فلكي كوكب رخشا بينند 34. زمي: زمين.// فلكه زر: گوي زرين و هرچيز شبيه به چرخ مدّور. اشاره دارد به خيمه‌هاي مدّور حاجيان. // سرسر: بالاي.// معني: خيمه‌هاي گرد حاجيان و گويهاي زرين بالاي دير كشان ، مانند ستارگان درخشاني بود كه به جاي آسمان زمين را پر كرده بود. گويهاي زريني كه گويي هريك بر بالاي فلكي چون ستاره‌اي تابناك مي‌درخشيد.

اسلاید 129: 35- سالكان راست ره باديه دهليز خطر لكن ايوان امان كعبۀ عليا بينند 35. دهليز خطر‌:گذرگاه خطرناك.// ايوان امان: كاخ و آستانه آسايش.// معني بيت: راه صحرا براي رهروان كعبه مانند گذرگاه خطرناكي است، امّا كعبه والا مقام را مكان امن اين راه خطرناك تلقي مي‌‌كنند.

اسلاید 130: 36- همه شبهاي غم آبستن روز طرب است يوسف روز به چاه شب يلدا بينند 36. يوسف روز:‌ اضافه تشبيهي است.// چاه شب: اضافه تشبيهي؛ وجه شبه تيرگي و تاريكي(يلدا).// معني: به هرحال دنبال شبهاي غم‌آلود روزهاي شادماني نيز فرا مي رسد. اين روزهاي شادماني مانند خورشيدي است كه در چاه شب يلدا گرفتار باشد. در يوسف روز تلميحي به حضرت يوسف (ع) و چاه زندان او نيز هست.

اسلاید 131: قصيده 4 در ستايش پيغمبر اكرم (ص) و حكمت و موعظه 1- طفلي هنوز بستۀ گهواره فنا مرد آن زمان شوي كه شوي از همه جدا گهواره فنا:‌ كنايه از دنياست.// مرد شدن:‌ كنايه از: به حدّ رشد و فهم معاني رسيدن. مقابل طفل بودن.// معني:‌ هنوز به حد رشد نرسيده‌اي و وابسته دنياي فاني هستي، زماني كه از تعلقات دنيوي رها شدي آن گاه مرد كامل خواهي شد.

اسلاید 132: 2- جهدي بكن كه زلزلۀ صور در رسد شاه دل تو كرده بود كاخ را رها 2. زلزله صور: اشاره به آيه انّ زَلزله الساعه شيءٌ عظيمٌ (سوره 22 آيه1) به درستي كه جنبش رستاخيزچيزي بزرگ است. روز قيامت اسرافيل به شاخ خود مي دمد و رستاخيز را اعلام مي‌كند. اينجا منظور نداي مرگ است.// شاه دل:‌ كنايه از:‌ روان.// كاخ: كنايه از تن و كالبد.// معني: پيش از آنكه روان‌ات تن تو را وداع گويد،‌ قبل از مرگ جسماني ات و نداي مرگ در رسد كوششي بكن.

اسلاید 133: 3- آن به كه پيش هودج جانان كني نثار آن جان كه وقت صدمه هجران شود فنا 3. هودج:‌ كجاوه.// جانان: معشوق.// هودج جانان:‌ اضافه ملكي.// صدمه هجران:‌ اضافه استعاري، آزار دوري.// معني: آن روح را كه از دوري معشوق در شرف فناست،‌ بهتراست تقديم كجاوه معشوق كني.

اسلاید 134: 4- جان ا ز درون به فاقه و طبع از برون به برگ ديو ازخورش به هيضه و جمشيد ناشتا 4. فاقه:‌ بي برگي، بي آزوقگي.// به برگ:‌ د اراي غذا و آذوقه.// ديو:‌ شيطان، كنايه از جسم. // هيضه: استفراغ.// جمشيد: مراد سليمان و كنايه از روح است در برابر ديو تن. «ب» صفت‌ساز بر فاقه و برگ و هيضه آمده و صفت ساخته است. // »»

اسلاید 135: «« معني: نقد زندگي كسي است كه به تمنيات جسم بيش از روح مي‌پردازد؛ روح از درون گرفتار بي‌غذايي است حال انكه طبع بيروني و جسم در عيش و عشرت مي‌باشد. ديو تن بسكه زيادي مي‌خورد به استفراغ فتاده حال انكه سليمان روح ناشتا و گرسنه است. بيت داراي آرايه تضاد (درون، برون ، ديو، سليمان ) و لف و نشر مشوش است.

اسلاید 136: 5- رخش ترا بر آخر سنگين روزگار برگ گيا نه و خر تو عنبرين چرا 5. رخش:‌ در اصل نام اسب رستم و اينجا استعاره از: روان است.// آخرسنگين:‌ جايي بي آب و علف و گياه و خشك. خر:‌ استعاره از جسم// عنبرين:‌ عنبر ماده خوشبوي كه از ماهي عنبر برگيرند+ ين نسبت.// معني: در اين روزگار بي‌آب و علف روانت غذاي مناسب ندارد، حال آنكه جسمت درحال چراي علفهاي خوشبوست.

اسلاید 137: 6- در پرده عدم زن زخمه ز بهر آنك برداشتست بعد فروداشت اين نوا 6. پرده: نوا، گاه.// فروداشت: پايان آواز. در مصراع اول ميان ركن دوم و سوم از اختيار تسكين استفاده كرده كه منجر به سكته شده است.// معني: زندگي واقعي پس مرگ است پس بهتر آنكه زخمه در پرده عدم بزني.

اسلاید 138: 7- در ركعت نخست گرت غفلتي برفت اينجا سجود سهو كن و درعدم قضا 7. ركعت نخست: مقصود نيمه نخست زندگي است.// معني: اگر در نيمه نخست زندگي اشتباهي كرده‌اي.اكنون تلافي آن را در بياور.

اسلاید 139: 8- گر حله حيات مطرز نگرددت انديك درنماندت اين كسوت از بها 8. حله: جامه نو.// مطرّز:‌از واژه طرازيعني با نقش و نگار.// انديك، از ادات تمنّا به معني باشد كه.// معني: اگر جامه زندگي‌ات منقش نگردد، باشد كه اين پوشش براي تو از روشني و درخشش نيفتد.

اسلاید 140: 9- از پيل كم نه‌اي كه چو مرگش فرا رسد در حال استخوانش بيرزد بدان بها 9. معني : تو از فيل كمتر نيستي كه پس از مرگ،‌ استخوانش(عاج فيل) به اندازه زنده‌اش مي‌ارزد. مثلي است گويند فيل زنده و مرده‌اش هزار تومان است. استخوان به علاقه جزء‌ و كل، مجاز از عاج فيل است.

اسلاید 141: 10- از استخوان پيل نديدي كه چرب دست هم پيل سازد از پي شطرنج پادشا 10. چربدست: ماهر.// پيل: اينجا مراد مهره شطرنج است. اين بيت تعليل بيت ماقبل است.// معني: نديده‌اي كه آدم ماهراز عاج فيل براي شطرنج پادشاه فيل مي‌سازد؟‌يعني استخوان فيل، عاج بسيار گرانبهاست تا جايي كه شطرنج پادشاه را از آن درست مي‌كنند.

اسلاید 142: 11- امروز سكه ساز كه د ل دارضرب تست چون دل روانه شد نشود نقد تو روا 11. دار ضرب: ضراب‌خانه. كارگاه سكه و پول زدن. مابين وا‍‌ژه‌هاي سكه، دارضرب، نقد، ‌روا، دل= قلب تناسب وجود دارد.// معني: امروزكه زنده‌اي و دل دراختيار تست سكه اي بزن كارارزشمندي انجام بده فردا كه اين دارضرب از دست تو رفت، فوت كردي و دلاز تو جدا شد،‌سكه نقد تو رايج نمي‌شود.

اسلاید 143: 12- اكنون طلب دوا كه مسيح تو بر زمي است كانگه كه رفت سوي فلك فوت شد دوا 12. مسيح:‌استعاره از دل، كه شفابخش است.// معني: اكنون كه دل چون مسيح شفابخش تو بر روي زمين است دارو طلب كن. آنگاه كه به آسمان پروازكرد دارو از دست مي‌رود.

اسلاید 144: 13- بيمار به سواد دل اندر نياز عشق مجروح به قباي گل از جنبش صبا 13. سواد دل: نقطه سياه دل.// معني: اگر در نياز عشق خال و مركزدل بيمار باشد بهتراست، چنانكه برگ گل از وزش نسيم صبا آزرده شود بهتراست. بوي موضوع «درد طلبي» در مكتب عرفان، از بيت به مشام مي‌رسد.

اسلاید 145: 14- عشق آتشي است كاتش دوزخ غذاي اوست پس عشق روزه‌دار و تو در دوزخ هوا 14. معني: عشق آتشين است، آتشي آنچنان شديد كه گويي غذايش آتشگرم دوزخ است، ليكن به خاطر ناداني و نفس پرستي تو بي غذا و روزه‌دارمانده است.

اسلاید 146: 15- در ايرمان سراي جهان نيست جاي دل ديراز كجا و خلعت بيت‌الله از كجا 15. ايرمان سرا:‌ كاروانسرا، صفت جهان.// خلعت بيت‌الله: پوشش خانه كعبه، از راه تشبيه مضمر:‌ دل.// معني: اين كاروانسراي دنيا جايگاه دل نيست. مصراع دوم تأكيد مصراع اول است؛ همچنانكه ديرجايگاه پوشش كعبه نمي‌باشد. پوشش كعبه مناسب خانه خداست نه دير.

اسلاید 147: 16- بنگر چه ناخلف پسري كزوجود تو دارالخلافۀ پدر است ايرمان سرا 16. معني:‌ توجه كن كه چه پسرناخلفي شدي كه از وجود تو دل تبديل به كاروانسرا ومحل تردد هوا و اميال شده است. به عبارت ديگرتو به جاي تقويت دلبه تربيت جسم پرداخته‌اي.

اسلاید 148: 17- در جستجوي حق شو و شبگير كن ازآنك ناجسته خاك ره به كف آيد نه كيميا 17. شبگير كردن:‌ سحرخيزبودن. ناظراست به آيه و بالأسحارهم (سوره 5 آيه 18) و درآخر شبها آمرزش مي‌خواستند.// كيميا معرب خميا، خاك سياه كه مقصود مصراست، ماده‌اي كه با آن اجساد را به كمال رسانند. اكسير و ماده‌اي كه تصورمي‌شد هر فلز ديگررا به طلا كند.// معني: درجستجوي خدا سحرخيز باش زيرا آنچه بدون كوشش حاصل دست آدمي است خاك است نه چيز با ارزشي نظير كيميا.

اسلاید 149: 18- با لا برآر نفس چليپا‌پرست از آنك عيسي تست نفس و صليب است شكل لا 18. چليپاپرست: صليب‌پرست. مسيحي.// لا:‌ مخفف لااله الّا الله.// معني:‌ نفس تثليث‌پرست خود را به كمك لا اله الّا الله به صليب بكش؛ از بين ببر، زيرا كه معبود تو نفس اماره است و صليب به شكل لا.

اسلاید 150: 19- گر در سموم باديه لا تبه شوي آرد نسيم كعبه الا اللّهت شفا 19. سموم:‌ باد زهرآگين بيابانها كه مرگ‌آور است.// باديه لا: اضافه مجازي كنايه از نفي مطلق خدا.// الّا الله:‌ كنايه از اثبات يگانگي خدا. كعبه الّاالله اضافه مجازي در برابر باديه لاست.// معني:‌اگر در آغاز لا اله الّا الله،‌ لاي نفي چون زهر كشنده تباه شدي،‌ نسيم كعبه توحيد ترا شفا داده از نفي به اثبات مي‌رساند.

اسلاید 151: 20- لا را زلات باز نداني به كوي دين گر بي چراغ عقل روي راه انبيا 20. لا: مخفف لااله الّا الله.// نام يكي از بتهاي سه گانه عرب جاهلي.// كوي دين: اضافه استعاري.// معني: براي آنكه راه واقعي دين را بشناسي و لا و لات را با يكديگر اشتباه نگيري، لازمه ‌اش پيروي از خرد است تا راه انبيا را بروي.

اسلاید 152: 21- اول ز پيشگاه قدم عقل زاد و بس آري كه از يكي يكي آيد به ابتدا 21. قدم : ‌دربرابرحدوث. يكي ازصفات حق تعالي است. مصراع اول ناظراست به حديث نبوي اول ما خلق الله العقل. مصراع دوم نيز اشاره بدين حكم فلسفي دارد: الواحد من جميع الجهات لا يصدر عنه الا الواحد، از آنكه از هر جهت يكتاست جز يكي صادرنمي شود. (شرح سجادي ،‌ ص 119) // معني:‌نخستين چيزي كه از پيشگاه خداوند زاده شد عقل بود و بس، آري از يكي درآغاز، يكي صادر شود.

اسلاید 153: 22- عقل جهان طلب درآلودگي زند عقل خدا پرست زند درگه صفا 22. شاعر در اين بيت ما بين عقل دنيوي و ماده پرست و رياضي مآب با خرد خداجوي و معني طلب تفاوت قايل مي شود.// معني:‌ خرد دنيا دوست خواستار آلودگي است و خرد دنيا پرست در بي آلايشي را مي زند.

اسلاید 154: 23- كتف محمد از در مهر نبوتست بر كتف بيوراسب بود جاي اژدها 23. ازدر: شايسته ، مناسب.// مهرنبوت: اشاره بدان دارد كه برشانه پيامبر(ص) بنا برفطرت، نشانه نبوت نقش شده بود.// بيور اسب: به معني: ده هزار اسب. لقب ضحّاك تازي است.// نشان اژدها:‌اشاره به دومار دارد كه بر كتف ضحّاك روييده بود.// معني: شانه محمد(ص) لايق مهر نبوت و جاي اژدها شانه ضحاك مي‌باشد.

اسلاید 155: 24- با عقل پاي كوب كه پيريست ژنده‌پوش بر فقر دست‌كش كه عروسيست خوش لقا 24. پيرژنده‌پوش: مراد عارف كامل است.// فقر: در لغت به معني احتياج و تنگدستي است و دراصطلاح صوفيان، نيازمندي به خدا و بي‌نيازي ا زغيراوست. دست‌كش:‌ بنواز.// خوش‌‌لقا: خوش‌منظر، خوش‌ديدار، خوش سيما.// معني:‌ به وسيله عقل گام درراه بزن زيرا كه عقل عارف كاملي است، فقر را بنواز زيرا فقر مانند عروسي است خوش منظر.

اسلاید 156: 25- جان را به فقر باز خر از حادثات از آنك خوش نيست اين غريب نوآيين درين نوا 25. غريب: صفت جان است. چون دراين عالم آشنا نيست.// نوآيين: آراسته. (غياث)// نوا: گرفتاري و قيد. (غياث) معني:‌ با توسل به خدا جان را از حوادث مصون بدار زيرا كه اين غريبآراسته در اين گرفتاري خوش نيست.

اسلاید 157: 26- اندر جزيره‌اي و محيط است گرد تو زين سوت موج محنت و زان سو شط بلا 26.معني: تو در جزيره‌اي هستي كه اطرافت را اقيانوس فرا گرفته و از اين سوي موج رنج و از آن سو شط بلا احاطه كرده است.

اسلاید 158: 27- از رمز در گذر نه زمين چون جزيره‌ايست گردون به گرد او چو محيطست در هوا 27. معني: از سخن رمزآلود بگذر، زمين مانند جزيره نيست، بلكه درواقع گردوني است كه اطرافش را به جاي اقيانوس (آب) هوا گرفته است.

اسلاید 159: 28- از گشت روزگارسلامت مجوي از آنك هرگز سراب پر نكند قربۀ سقا 28. قربه: مشك آب.// سقّا:‌ كسي كه آب نوشاندن پيشه او باشد و اين صيغه نسبت است مانند حدّاد. (غياث)// معني: از گردش روزگارسلامتي انتظار نداشته باش، زيرا هرگز سراب مشك سقّا را پر نمي‌كند. روزگار را به سرابي تشبيه كرده است و چشم انتظارآن را به آدمي تشنه و اين دو متضاد يكديگرند.

اسلاید 160: 29- در قمره زمانه فتادي به دست خون وامال كعبتين كه حريفيست بس دغا 29. قمره:‌ قمارخانه.// دست خون: بازي آخرين نرد. دراين مرحله نرّاد همه چيزخود را باخته است و گرو برسرخود يا يكي از اعضاي بدن‌اش است.// واماليدن كعبتين:‌ كنايه از آوردن نقشي است كه نقش حريف را باطل كند.// كعبتين:‌ تاس‌هاي نرد كه در قديم سه تاس بوده است و حال دو تاس است.// دغا:‌ نادرست.// معني: درقمارخانه دنيا به بازي برسر هستي و نيستي گرفتار شده‌اي. پس نقش حريف را باطل كن كه بس نادرست و فريبكاراست.

اسلاید 161: 30- فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشي آلوده دان دهان مشعبد به گندنا 30. مشعبد: شعبده باز.// گندنا: تره. شعبده‌بازان به وقت شعبده‌بازي دردهان خود تره مي‌گرفتند؛ اما علت اين كارمعلوم نيست. (شرح سجادي، ص 120) شعبده‌‌بازان قديم با گرفن تره در دهان صداي بلبلرا تقليد مي‌كردند. (شرح معدن‌كن)// معني: تصورات از دنيا چنين باشد: جهان به دليل بيماري مزاج طبع‌اش فرسوده است و دهانش مانند دهان شعبده‌باز آلوده به تره است.

اسلاید 162: 31- اينجا مساز عيش كه بس بينوا بود درقحط سال كنعان دكان نانوا 31. كنعان: نام شهريعقوب(ع). (غياث)// معني: در اين جهان زندگي را بنا مكن كه بسياربيچاره است آنكس كه در قحط سالي كنعان مغازه نانوايي بازكند.

اسلاید 163: 32- زين غرقه گاه رو كه نهنگست برگذر زين سبزه جاي خيز كه زهر است در گيا 32. غرقه‌گاه:‌غرقاب؛ كنايه از جهان.// سبزه جاي:‌كنايه از جهان ظاهراً‌زيبا.// معني:‌از اين غرقاب گذر كن زيرا نظيرنهنگي است بركناره، از اين دنياي به ظاهرسبز بلند شو زيرا گياهش زهرآلود است.

اسلاید 164: 33- گيتي سياه خانه شد از ظلمت وجود گردون كبود جامه شد از ماتم وفا 33. ظلمت وجود: تاريكي هستي به خاطرفقدان معنويات است.// كبودجامه شدن: كنايه از لباس سياه و عزا پوشيدن است.// معني: گيتي به خاطرفقدان معنويت سياه خانه شده است و چرخ از ماتم نبود وفا ، سياه پوشيده است.

اسلاید 165: 34- از خشك‌سال حادثه در مصطفي گريز كانك به فتح باب ضمان كرد مصطفي 34. گريز:‌پناه ببر.// كانك: كه آنك مقابل اينك// فتح باب: گشاد كار.// ضمان كردن: تضمين و ضمانت كردن.// معني براي امان يافتن از گزند خشكسالي حادثه به پيامبرپناه ببر، زيرا كه او به گشايش باب نجات و سعادت ضمانت كرده است.

اسلاید 166: 35- ورد تو اين بس است كه اي غيث‌الغياث كز فيض او به سنگ فسرده رسد نما 35. غيث: باران.// الغياث: دادرسي مي‌خواهم // نما: رشد و نمو.// معني: ورد زبان تو همين بس كه بگويي اي باران رحمت كمك! زيرا كه از جوشش باران حتي به سنگ يخزده نيز نمو حاصل مي‌شود. مراد از باران رحمت حضرت مصطفي(ص) است.

اسلاید 167: 36- بودند تا نبود نزولش درين سراياين چار مادرو سه مواليد بينوا 36. چار مادر:‌ كنايه از چهار عنصر. (فرهنگ كنايات)// سه مواليد: كنايه از: حيوان، نبات، معادن. (فرهنگ كنايات)// معني: قبل از حضور رسول اكرم، چهار عنصر و سه مواليد بيچاره بوند. يعني معني‌دارشدن اين عناصرو مواليد پس از نبي اكرم آغاز شد.

اسلاید 168: 37- شاهنشهي است احمد مرسل كه ساخت حق تاج ازل كلاهش و درع ابد قبا 37. احمد: يكي از نامهاي رسول خدا. (سوره 61 آيه 6)// مرسل:‌فرستاده.// ازل: زمان بي‌آغاز.// ابد: زمان بي‌پايان.// درع: زره. تاج ازل و درع ابد اضافه مجازي است از باب آنكه ازل تاجي بر سر زمان و ابد مانند زره مقرون به بقاست. // معني:‌ پيامبر آن شاهي است كه خداوند برا ي‌اش از ازل تاج و از ابد زره و لباس ساخته است.

اسلاید 169: 38- آن قابل امانت در قالب بشروآن عامل ارادت در عامل جزا

اسلاید 170: 39- چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودي و احد صلوات آمدش صدا 39. جودي: نام كوهي است كه كشتي نوح درتوفان معروف بر آن قرارگرفت. (سوره 11 آيه 44)// احد: نام كوهي است نزديك مكه كه غزوه احد در آنجا روي داد. (شرح سجادي، ص 121)// صلوات: جمع صلات:‌درود.// نوبت زدن: اعلام كردن.// معني: زماني كه نوبت به پيامبري در سرزمين عرب بهاو رسيد از كوه جودي و احد صداي درود آمد.

اسلاید 171: 40- برخوان اين جهان زده انگشت در نمك ناخورده دست شسته ازين بي نمك ابا 40. انگشت در نمك زدن: اشاره به اين سنت است كه پيش و بعد از غذا نمك خورند و ظاهراً حديثي از پيامبر در اين باب نقل شده است. (ر.ك: شرح سجادي، ص 122)// دست شستن: چشم پوشيدن و كناركشيدن. نيز ايهام دارد به وداع از ماديات.// معني:‌ پيامبر برسفره اين جهان هنوز انگشت در نمك نزده و چيزي نخورده، از آش بي نمك آن چشم پوشيد. يعني نعمتهاي جهان را آزمايش نكرده تركشان كرد.

اسلاید 172: 41- آزاد كردۀ دَر او بود عقل و او چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما 41. معني: خرد، آزاد كرده درگاه وي بود و او مانند عقل فرمانروا و نگهبان ماست.

اسلاید 173: 42- او رحمت خداست جهان خداي را از رحمت خداي شوي خاصۀ خدا42. معني: محمد(ص) مايه رحمت خدا براي جهان آفريده خدا، از رحمت خداوند مي تواني برگزيده خدا باشي.

اسلاید 174: 43- اي هستها زهستي ذات تو عاريت خاقاني از عطاي تو هست آيت ثنا 43. معني :‌ اي آنكه هستيها و وجودها از ذات تو وام گرفته شده است، خاقاني به همين مناسبتاز بخشش تست كه نشانه ثناگويي شده است. يعني لطف پروردگار شاعر را درثناگويي انگشت‌نما كرده است.

اسلاید 175: 44- مرغي چنين كه دانه و آبش ثناي تست مپسند كز نشيمن عام كشد جفا 44. معني: پرنده‌اي اين چنين كه دانه و آبش از قبل ثناگويي تو حاصل مي‌شود، راضي نشو درجايگاه دنيا دچارستم شود.

اسلاید 176: 45- از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانك ديگر ندارد اين زن رعناش در عنا 45. دو رنگ: دو رو.// فراغت:‌ آسودگي.// رعنا: زيبا. زن رعنا: كنايه از دنيا.// عنا: رنج.// معني:‌ براي شاعر از دنياي دورو آسودگيش عطا كن تا اينكه اين جهان نتواند رنج‌اش رساند.

اسلاید 177: قصيده 5 در شكايت از حبس و بند 1- راحت از راه دل چنان برخاست كه دل اكنون ز بند جان برخاست 1. راه دل‌: اضافه مجازي.// زبند جان برخاست:‌ يعني قيد جان را زد. ديگردر بند جان نيست. (شرح سجادي، ص183)// معني: آسايش خاطر آن چنان از راه رخت بربسته است كه دل ديگرقيد جان را زده است.

اسلاید 178: 2- نفسي در ميان ميانجي بود آن ميانجي هم از ميان برخاست 2. معني: ميان دل و جان تنها نفسي واسطه بود، كه آنهم از واسطگي پشيمان شد.

اسلاید 179: 3- چار ديوار خانه روزن شد بام بنشست و آستان برخاست 3. چارديوار خانه روزن شد: يعني اساس خانه در هم ريخت.// بام نشستن و آستان برخاستن: كنايه از ويراني است.// معني: چهارديوارخانه درهم ريخت، سقف فرود آمد و آستانه بلند شد، يعني خانه زيرو رو شد. در اين بيت شاعر جسم خويش را به خانه‌اي تشبيه كرده كه دچار ويراني گشته است.

اسلاید 180: 4- سايه‌يي مانده بود هم گم شدوز همه عالمم نشان برخاست 4. معني: از جسمم سايه‌اي باقي مانده بود كه آنهم ناپديد شد،‌ بدين ترتيب از تمام عالم اثر و نشان‌ام منهدم شد.

اسلاید 181: 5- دل خاكي به دست خون افتاداشك خونين ديت ستان برخاست 5. به دست خون افتادن: ضمن اينكه معني ظاهري خونين شدن دل مراد است اما ايهام دارد به بازي نرد كه نرّاد همه چيز را باخته و اكنون بر سر جان قمار مي كند.// ديه: خونبها، پولي كه قاتل در مقابل عمل قتل به صاحب دم مي‌پردازد.// معني: دل خاكي كه جان خود را برسرقمار حيات باخته، اشك خونين براي ستاندن ديه او بپا خاسته است.

اسلاید 182: 6- آب شور از مژه چكيد و ببست زيرپايم نمك ستان برخاست 6. اغراق شاعرانه شگفتي دراين بيت آمده است.// آبشور: كنايه از اشك.// معني:‌اشك شوري كه از مژه چكيد و بخار شد،‌زير پايم تنها نمك زاربر جاي ماند.

اسلاید 183: 7- بردل من كمان كشيد فلك لرز تيرم ز استخوان برخاست 7. معني: فلك كه عليه دل من كمان را آماده تير انداختن كرد،‌ وحشت تير از استخوانم برخاست.

اسلاید 184: 8- آه من دوش تيرباران كرد ابرخونبار از آسمان برخاست 8. تيرباران: اضافه تشبيهي.// معني:‌ در مقابل ستم اين فلك، دوش من نيز آه كشيدم و تيرهاي آه من باعث شد تا از آسمان ابرهاي خونبار برخيزد

اسلاید 185: 9- غصه‌يي برسر دلم بنشست كه بدين سر نخواهد آن برخاست 9. معني: ‌سردل‌ام غصه‌ايي لانه كرده كه بدين وضع و به سادگي جاكن نخواهد شد.

اسلاید 186: 10- آمد آن مرغ نامه‌آور دوست صبحگاهي كز آشيان برخاست10. معني: بامداد آن مرغ نامه‌رسان كه از آشيان برخاسته بود، نامه دوست را به من آورد.

اسلاید 187: 11- ديد كز جاي بر نخاستمش طيره بنشست و دل گران برخاست 11. طيره:‌ خشمگين.// دل گران: رنجيده و بي ميل.// معني:‌آن پرنده نامه رسان وقتي ملاحظه كرد كه به پايش بلند نشدم، خشمگين نشست و رنجيده بلند شد. شاعر دليل برنخاستن‌اش را د ر بيت بعد روشن مي كند. آرايه تضاد در بيت مشهود است .

اسلاید 188: 12- اژدها بود خفته بر پايم نتوانستم آن زمان برخاست12- اژدها كنايه از زنجيراست.// معني: درآن زمان (زمان رسيدن مرغ نامه‌‌آور دوست)برپايم زنجيربسته بود، بنابراين نتوانستم بلند شوم.

اسلاید 189: 13- پاي من زير كوه آهن بود كوه بر پاي چون توان برخاست13.كوه آهن:كنايه از غل و زنجيراست. // معني: پايم در زيرفشار غل و زنجيركوه پيكر بود، كسي كه به پايش كوه بسته شده باشد چگونه مي‌تواند بلند شود!

اسلاید 190: 14- پاي خاقاني ار گشادستي داندي كز سر جهان برخاست14. معني: اگر پاي خاقاني باز مي‌بود، مي‌دانست كه چگونه ترك دنيا كند.

اسلاید 191: 15- مار ضحاك ماند بر پايم وز مژه گنج شايگان برخاست 15. مار ضحّاك:كنايه از زنجيراست ك هچون ماربرپاي شاعر پيچيده است.// شايگان نام گنجي از گنجهاي خسروپروي. هرچيز بهتر و خوب را كه لايق شاه باشد گويند. (غياث)// در اين بيت كنايه‌از اشك است. مناسبت آنكه اشك به درو مرواريد تشبيه شده از جهت زلالي، و آن گرانبها و شايگاني است.// معني:زنجيردرپايم ماند و از ميان مژگان اشكم سرازيرشد. تناسب مار و ضحاك و نيز مار و گنج قابل ملاحظه است.

اسلاید 192: 16- سوزش من چو ماهي از تابه زين دو مار نهنگ سان برخاست 16. دو مار:‌ اشاره است به زنجير. دو مار(زنجير) را در درشتي و سنگيني به نهنگ تشبيه كرده است.// معني: سوزش من چون ماهي در داخل تابه به مناسبت وجود زنجيرسنگين در پاهايم حاصل شده است.

اسلاید 193: 17- چون تنورم به گاه آه زدن كاتشين مارم از دهان برخاست17. معني:‌ وقتي آه مي‌كشم، اين نفس گرم من انگار از تنوربيرون مي‌آيد، گويي آن مار آتشين از دهانم بيرون مي زند.

اسلاید 194: 18- در سيه خانه دل كبودي من از سپيدي پاسبان برخاست 18. سپيدي پاسبان:‌ سپيد: كنايه از ظاهر و نمايان. (فرهنگ معين) با توجه به اين معني و اينكه در لغتنامه‌ها سفيد شدن كنايه از ظاهر و آشكار شدن مكرر آمده است. (ر.ك فرهنگ كنايات) مي‌توان سپيدي پاسبان را به معني اعمال ناشايست پاسبان زندان دانست. زيرا پاسبان از اعمال فشار و آزار بر زنداني پنهانكاري نمي‌كند و در نتيجه انجام چنين كارها را آشكارا عمل مي كند.// »»

اسلاید 195: «« معني: درخانه سياه دل، كبودي من از جهت اعمال ناشايست و خفقان اين پاسبان بي‌آبروست. منشأ خفقان دل من اين پاسبان است. مراعات نظير ميان رنگهاي سياه، كبود و سپيد قابل ملاحظه است.

اسلاید 196: 19- سگ ديوانه پاسبانم شد خوابم از چشم سيل‌ران برخاست19. معني :‌ نگهبان من چون سگ ديوانه‌اي است، به همين مناسبت خواب از چشم اشك ريزم رخت بربست.

اسلاید 197: 20- سگ گزيده از آب ترسد از آن ترسم از آب ديدگان برخاست 20. سگ گزيده: سگ گزيده از آب مي‌ترسد مثل است.// معني: همچنانكه ضرب‌المثل است كه سگ گزيده مي‌ترسد من نيز از سرازيرشدن اشكها واهمه دارم. توضيح نوع واهمه را در دو بيت بعد مي‌دهد.

اسلاید 198: 21- در تموزم ببندد آب سرشك كز دمم باد مهرگان برخاست 21. تموز: به زبان رومي مدت ماندن آفتاب در برج سرطان. در فارسي مجازاً‌ به معني شدت موسم گرماست.(غياث)// مهرگان: نام ماه خزان و آن مدت مدت ماندن آفتاب است در برج ميزان.(غياث)// معني: مي ترسم در گرماي تابستان اشكم يخ ببندد، زيرا كه نفسم چون باد سرد پاييزي است.

اسلاید 199: 22- همه شب سرخ روي چون شفقم كز سرشك آب ناردان برخاست 22. آب ناردان: آبانار، مجازاً‌سرخ. شفق: سرخي شام و بامداد. (غياث)// معني: تمام شب چون شفق سرخ روي‌ام، زيرا اشك خونين مي ريزم.

اسلاید 200: 23- ساقم آهن بخورد و از كعبم سيل خونين به ناودان برخاست 23. معني: ساق پايم را زنجيرزخمي كرد و از قوزك پايم سيلاباشك خونين مانند جريان آب از ناودان (زياد)جاري شد.

اسلاید 201: 24- بل كه آهن ز آه من بگداخت زآهن آواز الامان برخاست 24. معني: شايد زنجيرآهنين از آن من ذوب شده است كه از آن فرياد الامان برخاسته است. دراين بيت و بيتهاي پيشين، غلو قابل تشخيص است.

اسلاید 202: 25- تا چو بازم درآهنين خلخال چون جلاجل زمن فغان برخاست 25. خلخال: حلقه طلا و نقره كه در پاي كنند و آن را درفارسي پاي‌برنجين گويند.(غياث)// جلاجل: زنگوله‌هاي خرد آهنين خلخال دراين بيت كناهي از:‌ زنجيراست.// معني: تا زمانيكه مانند شاهين پاي در زنجيربسته‌ام،‌فغان من مانند صداي جلاجل بلند است.

اسلاید 203: 26- تن چو تار قز و بريشم وار ناله زين تار ناتوان برخاست 26. قز: معرب كژ= كج، بريشم و ابريشم بد قماش.// معني:‌ تن از نحيفي مانند تار ابريشم شده است، ناله از اين تار ناتوان برخاسته است. ميان تار مصراع دوم و ناله و تار مصراع اول و نيز ابريشم مراعات نظير هست ضمن اينكه تار مصراع دوم ايهام دارد: الف) همان تار ابريشم ب) نوعي آلت موسيقي

اسلاید 204: 27- رنگ رويم فتاد بر ديوار نام كهگل به زعفران برخاست 27. معني:‌ رنگ رخسار من وقتي بر ديوار منعكس شد، رنگ كاهگل آن ديوار مثل زعفران زرد شد. مراد اين است كه رنگ رخسارم زردتر از كاهگل است به اندازه‌اي كه شبيه زعفران شده است.

اسلاید 205: 28- خون دل زد به چرخ چندان موج كه گل از راه كهكشان برخاست

اسلاید 206: 29- بلبلم در مضيق خارستان كه اميدم ز گلستان برخاست 29. مضيق:‌ جاي تنگ.(غياث)// خارستان: كنايه از دنيا. مضيق خارستان مقصود زندان است.// معني:بلبلي هستم كه در تنگناي زندان گرفتارآمده است، به همين سبب اميدم از گلستان بريده شده است.

اسلاید 207: 30- چند نالم كه بلبل انصاف زين مغيلان باستان برخاست 30. بلبل انصاف: اضافه تشبيهي،‌ از جهت برخاستن بلبل از خار مغيلان،‌ و انصاف از جهان،‌ يعني دو جاي نامناسب.// مغيلان:‌در اصل امّ غيلان. ام:‌مادرو غيلان جمع غول، درخت سمره كه آن رااطلح گويند و آن درختان بزرگ‌اند خاردار در ريگستان عرب. (غياث)// مغيلان باستان، كنايه از:‌دنيا. // معني: تا كي بنالم كه انصاف از اين جهان رفته است. يعني ناله فايده‌اي ندارد و گوش شنوايي نيست.

اسلاید 208: 31- جگر از بس كه هم جگرخورده است معده را ذوق آب و نان برخاست 31. معني:‌ بسكه خون جگر خورده‌ام، ديگر معده نيرو و ذائقه‌اش را از دست داده است. اشتها وجود ندارد.

اسلاید 209: 32- جان شد اينجا چه خاك بيزد تن كابخوردش زخاكدان برخاست 32. شدن: رفتن// خاك بيختن: كنايه از كارهاي سخت انجام دادن براي حصول به مقصود.(ر.ك فرهنگ كنايات ذيل خاك بيز)// آبخورد: ‌رودخانه و تالاب. (غياث)// معني: روح از كالبد رفت، ديگرچه فايده از تلاش جسم درحالي كه مايه حيات(آبخورد) از اين خاكدان برخاست و رفت.

اسلاید 210: 33- جامه گارزآب سيل ببرد شايد ار د رزي از دكان برخاست 33. گازر: رخشتشوي.// درزي: خيّاط، دوزنده. احتمالاً‌ قبل از دوختن پارچه را مي شسته‌اند.// شايد: ‌سزاواراست.// معني: رخت گازر را آب سيل برد،‌ شايسته است كه خياط دكان را ترك كند.

اسلاید 211: 34- چرخ گويي دكان قصابي است كز سحر تيغ خون‌فشان برخاست 34. معني:‌ انگار چرخ مغازه قصّابي است كه از بامداد تيغ خون‌فشان(اشعه خورشيد) برخاسته است.

اسلاید 212: 35- بره زين سو ترازوي زان سو چرب و خشكي از ميان برخاست 35. بره: برج حمل كه محل شرف آفتاب است. (غياث)// ترازو: برج ميزان. ترازوي قصابي.// چرب و خشكي:‌ اشاره به اندكي زيادتر يا كمتركشيدن است به مناسبت ترازو كه درمصراع پيشين آورده. در اين بيت صنعت ايهام بكار رفته. زيرا شاعر به هر دو معني بره و ترازو نظر دارد.

اسلاید 213: 36- قسم هر ناكسي سبك فربه قسم من لاغري گران برخاست 36. سبك: شخص بي‌وقار. (فرهنگ معين)// گران: قابل توجه،‌ فراوان.// قسم: سهم، نصيب.// معني:‌ سهم هر ناكس بيوقاري در اين دنيا فراوان و سهم من بسيار اندك است.

اسلاید 214: 37- هرسقط گردني است پهلوساي زان ز دل طمع گِردْ ران برخاست 37. سقط: كم مايه، بي ارزش. // گردران: استخوان ران كه برآن گوشت بسيار باشد، گردران با گردن است،‌مثل است. يعني قصاب بايد گردران را با گردن توأماً‌ بفروشد.//معني: هرآدم بي‌ارزشي در زمانه ما گردنش به كلفتي پهلو شده است. بدين جهت بايد طمع گردران را از دل بركند.

اسلاید 215: 38- گر برفت آب روي ترس برفت گله مرد و غم شبان برخاست 38. معني: وقتي آبرو ريخته شد، ترس از بين رفت(زيرا واهمه براي حفظ آبرو بود)، ‌نظيرآنكه وقتي گلّه بميرد عصّه چوپان نيز زايل شود.

اسلاید 216: 39- كاروان منقطع شد از در شهر رصد از راه كاروان برخاست 39. رصد: چشم داشتن و به معني نظر كنندگان.// معني: وقتي كاروان دروازه شهر را ترك كند،‌ نظركنندگان چشم از آن بر مي‌گيرند.

اسلاید 217: 40- اشتراندر وحل به برق بسوخت باج اشتر ز تركمان برخاست40. وحل: گل. // برق: صاعقه.// تركمان:نام قومي از ترك،‌ اينجا مراد شتربان است.// معني: شتري كه در گل فروماند و به وسيله صاعقه سوخت، تاوانش از گردن و عهده شتربان برداشته مي‌شود. چون او ضامن حوادث آسماني نيست.

اسلاید 218: 41- نيك عهدي گمان همي بردم يار بد عهد شد گمان برخاست

اسلاید 219: 42- دل خرد مرا غمان بزرگ از بزرگان خرده دان برخاست

اسلاید 220: 43- خواري من ز كينه توزي بخت ازعزيزان مهربان برخاست

اسلاید 221: 44- اي برادر بلاي يوسف نيز از نفاق برادران برخاست 44. اشاره است به حسد و نفاق حضرت يوسف(ع) كه او را به چاه افكندند.// معني: شاعر پس از گلايه از دوستان و ياران و بزرگان قوم حال خود را تشيه به ماجراي ستم كشيدن يوسف نه ازغريبه‌ها بلكه از برادران مي‌كند.

اسلاید 222: 45- قوت روزم غمي است سال‌آورد كه نخواهد به ساليان برخاست 45. سال آورد:آورده عمر و زمان.// قوت:غذا و روز.// معني: خوراك روزانه‌ام غم زمانه و طولاني مدت است كه ظاهراً ديرپاست و سالها ماندني.

اسلاید 223: 46- اينت كشتي شكاف طوفاني كه از اين سبز بادبان برخاست 46. اينت: كلمه تعجب.// كشتي، شكاف: كشتي شكننده.// سبز بادبان:‌ كنايه از آسمان و فلك.// معني: شگفتا از اين توفان كشتي شكن كه از اين فلك بپا خاست.

اسلاید 224: 47- قضي الامر كافت طوفان به بقاي خدايگان برخاست 47. قضي‌الامر: ناظر است به آيه: و قيلَ يا ارضُ ابْلعَي ماءَكِ و يا سَماءُ أَقلِعِي وَغيضَ الماءُ و قٌضِي الامْرُ و اسْتَوَتْ علي الجُوديِّ (آيه 43، سوره 11) و گفتند پس از هلاك غرق‌شدگان اي زمين فرو بر تو آن آب خويش كه برانداخته‌اي، و اي آسمان تو بازگير آن آب كه فرو بردند و كار برگزاردند و كشتي آرام گرفت برسركوه جودي.// خداگان :‌پادشاه، گان به معني لايق و سزاوار است. // معني:‌ توفان به مباركي بقاي پادشاه قطع شد و كار،‌ گزارده آمد.

اسلاید 225: 48- چيست غم چون به خواستاري من خسرو صاحب‌القران برخاست48.صاحب‌القرآن. صاحب قران؛ آن مولود كه وقت افتادن نطفه پدرش در رحم مادرش يا به وقت ولادت او زحل و مشتري را قران عظمي باشد و اين چنين مولود را پادشاهي ديرماند. (غياث) كنايه از: سعادتمند.// معني:‌ چه جاي غصّه كه خسرو صاحبقران به هواخواهي و طلب من برپا خاسته است.

اسلاید 226: 49- بعد كشتن قصاص خاقاني از درشاه شه نشان برخاست 49. شاعر دراينجا تأسف مي‌خورد كه هواداري سلطان خيلي دير انجام گرفته و باعث نابودي او شده است.// معني:‌ پس از كشته شدن خاقاني، از درگاه سلطان براي قصاص بپا خاسته‌اند.

اسلاید 227: قصيدۀ 6در مدح نصرت الدين ابو المظفر اسپهبد ليالواشير پادشاه مازندران1- رخسار صبح پرده به عمدا برافكندراز دل زمانه به صحرا برافكندرخسار صبح: اضافة استعاري. // بعمدا: از روي عمد.//راز دل زمانه: پنهانيهاي چهان قبل از طلوع خورشيد به علت تاريكي. به صحرا افكندن: آشكار كردن.// معني: بامداد كه عمداً پرده را كنار زده رخسار خود را نمايان مي سازد. تمامي پنهانيهاي شب را عيان مي‌كند، يا خورشيد را به نمايش مي‌گذارد.

اسلاید 228: 2- مستان صبح چهره مطرا به مي‌كنند كاين پير طيلسان مطرا برافكند مستان صبح : صبوحي كنندگان . مطرا(مطري) : تازه و تازگي كرده شده، گاهي مجازا به معني مصفا و آبدار.(غياث) باطراوت. به مي‌:با مي، با شراب . پير: كنايه از چرخ و آسمان است. طليسان :‌معرب تالسان، نوعي از ردا و فوطه كه عربان و خطيبان و قاضيان بر دوش اندازند. (غياث) »»

اسلاید 229: «« طليسان مطرا، كنايه از شب است كه رداي سياه بر تن كرده است. معني: آن گاه كه اين چرخ رداي [سياه] خود از دوش بردارد(صبح سپيده بزند) صبوحي كشان چهرة‌خود را به وسيله صبوحي زدن با طراوت مي‌كنند.

اسلاید 230: 3- جنبيد شيب مقرعة صبح هم كنون ترسم كه نقره خنگ به بالا برافكند شيب: به كسر شين: دوال باريك كه بردنبالة تازيانه وصل كنند تا به وقت زدن آواز برآيد.(غياث)// مقرعه: تازيانه، شيب مقرعه در مجموع رشته‌هاي تازيانه و شيب مقرعة صبح، كنايه از تيغهاي نور آفتاب است. »»

اسلاید 231: «« شاعر نخستين تلألوء تيغهاي خورشيد را به حركت تازيانه و تكان خوردن دنبالة تازيانه تشبيه كرده است و با توجه به مصراع بعدي (نقره خنگ) بي‌مناسبت نيست. ترسم:‌بعيد نمي‌دانم. نقره خنگ: اسب نقره گون، استعاره از خورشيد. بالا افكندن: به بالا جهاندن كه كنايه از بالا آمدن خورشيد است. معني: تيغه‌هاي نور آفتاب به حركت درآمد، بعيد نيست به دنبال خورشيد بالا بكشد.

اسلاید 232: 4- در ده ركاب مي‌كه شعاعش عنان زنان برخنگ صبح برقع رعنا برافكند ركاب: پيالة هشت پهلوي دراز: (شرح سجادي ص 204) عنان: لگام: عنان زنان: شتابان. خنگ: اسب سفيد موي يا سياه و سپيد؛ خنگ صبح: اضافه استعاري كنايه از خورشيد است.// برقع: روبند، نقاب.// رعنا:‌زيبا.بين ركاب، عنان و خنگ مراعات النظير است. »»

اسلاید 233: «« در واژه «ركاب» ايهام تناسب است:‌الف) پياله ب) از لوازم زين است.// معني: جام مي‌هشت پهلو را بده كه شعاع آن شتابان، برخورشيد نقاب زيبا براندازد. دليل انداختن شعاع مي برخورشيد انعكاس نور خورشيد بر محتوي جام است كه بس شفاف و آينه‌وار مي‌باشد نور را منعكس مي‌كند.

اسلاید 234: 5- گردون يهوديانه به كتف كبود خويش آن زرد پاره بين كه چه پيدا برافكند يهوديانه: يهودي+ آنه= يهودي وار.// زرد پاره : غيار و آن پارچة زردي بود كه جهت مشخص بودن جامعة‌ يهودي از مسلمان، بايد يهوديان برجامه خود بدوزند كنايه است از قرص خورشيد . معني: چرخ همچون يهوديان زرد پاره دوخته است، ببين آن زرد پاره (خورشيد) را كه چقدر آشكار مي‌سازد . بواقع خورشيد با چنين دميدني در ميان آسمان، نظير يهودي در ميان مسلمانان استثنا مي‌شود.

اسلاید 235: 6- چون بركشد قوارة ديبا زجيب صبح سحرا كه برقوارۀ ديبا برافكند قواره: پارة هر چيز ديبا: نوعي از جامة ابريشمي و منقش. جيب: گريبان . سحرا:‌ با الف تاكيد سحرهاي بسيار. مراد از قواره ديبا. در مصراع دوم مراد خورشيد است كه نوع ديگري از ديباي منقش آسمان است. معني: زماني كه گردون از گريبان صبح لباس منقش شب را بيرون مي‌آورد( شب به اتمام مي رسد و مي‌خواهد صبح شود) سحرهاي بسيار ديگري(مرارد خورشيد است) آشكار مي‌سازد. بيت بعد اين معني رات تأييد مي‌كند.

اسلاید 236: 7- هر صبحدم كه برچند آن مهره‌ها فلك بررقعه كعبتين همه يكتا برافكند برچند: برچيند. مهره‌ها :‌استعاره ازستارگان است. رقعه: صفحة شطرنج يا نرد. كعبتين :‌طاس نرد. كعبتين يكتا، كنايه از خورشيد است. معني :‌هر بامداد كه فلك آن ستارگان را برمي‌چيند برصفحة آسمان تنها خورشيد را پديد مي‌آورد و نگه مي‌دارد.

اسلاید 237: 8- تا مهره ها كنيم قدح ها چو آسمان آن كعبتين به رقعة مينا برافكند كعبتين: استعاره از خورشيد. رقعه مينا: استعاره از آسمان. تا: واژه هشدار. معني: تا مهره‌ها (ستاره‌ها) در آسمان است و تا زماني كه آسمان آن خورشيد را برصفحة مينائيش هويدا مي‌كند قدحها را پركنيم.

اسلاید 238: 9- دريا كشان كوه جگر باده‌اي به كف كزتف به كوه لرزه دريا برافكند دريا كشان: كساني كه دريا دريا(خيلي زياد) شراب مي‌نوشند. كوه جگر: جگري چون كوه كنايه از نيرومند. تف: گرما . لرزه دريا: موج دريا. معني: رطل گران خورهاي نيرومند باده به دست[ آن قدر مي‌نوشند] كه از گرماي آن ‍)باده(كوه، امواج دريا را پيدا مي‌كند و به امواج و لرزش دچار مي شود.

اسلاید 239: 10- كيخسروانه جام ز خون سياوشان گنج فراسياب به سيما برافكند كيخسروانه:‌كيخسرو در اصل پسر سياوش بود كه به خونخواهي پدر برخاست. خون سياوشان. ( با ان نسبت) : خون سياووش ، دارويي سرخ رنگ، (شرح سجادي، ص204) اينجا استعاره از شراب است . نيز ايهام دارد به قتل سياوش به دست افراسياب پادشاه توران و خونخواهي ايرانيان. »»

اسلاید 240: «« گنج افراسياب:‌نام گنج چهارم از هشت گنج خسرو پرويز است كه نهادة افراسياب بود به دست خسروپرويز افتاد. كنايه از پرتو مي‌كه باعث سرخي است. مراعات نظير ميان كيخسرو ، سياوش و افراسياب. معني: جام كيخسرو از مي سرخ، پرتو زرين برچهره مي‌افكند. (پس از نوشيدن شراب، چهره گلگون مي‌شود.)

اسلاید 241: 11- عاشق به رغم سبحة زاهد كند صبوح بس جرعه هم به زاهد قرا برافكند سبحه: تسبيح. صبوح كردن:‌بامداد نوشيدن شراب. قرا: قاريان، پارسايان. معني: عاشق بررغم(خلاف ميل) تسبيح زاهد صبوحي مي‌كند و بسيار جرعه‌ها برزاهد يا به سوي و زير پاي زاهد پارسا مي‌رزد. به تعريضي زاهد را خوارمي‌دارد چون جرعه برخاك مي‌ريزنند.

اسلاید 242: 12- از جام دجله دجله كشد پس به روي خاك از جرعه سبحه سبحه هويدا برافكند دجله دجله: كنايه از:‌ بسيار و پشت و سرهم. سبحه سبحه : دانه دانه، اينجا قطره قطره . منظور از قطره قطره فكندن جرعه فشاني برخاك است. پيشينة اين رسم به روزگاران كهن در فرهنگهاي ايراني، يوناني و رومي باز مي‌گردد. در اين رسم به ياد عزيزان درگذشته به هنگام باده گساري جرعه‌هايي نيز بر روي خاك مي ريخته‌اند. »»

اسلاید 243: «« معني:‌عاشق باده گسار، جامهاي بسيار و پياپي مي نوشد و برخاك آشكارا جرعه فشاني مي‌كند. در كلمه سبحه سبحه، توجه به از هم گسيختن رشتة تسبيح و دانه دانه ريختن آن نيز است.

اسلاید 244: 13- آب حيات نوشد و پس خاك مردگان بر روي هفت دخمة خضرا برافكند آب حيات: استعاره از مي. خاك مرده برچيزي افكندن. (پاشيدن) كنايه از:‌ترك كردن و فراموش كردن و يكسو نهادن چيزي است. دخمه: گورخانة گبران.هفت دخمه:‌كنايه از هفت آسمان. خضرا: سبز تيره صفت آسمان. مضمون بيت« دفع غم توسط باده»‌است كه حافظ بيتهاي فراواني در اين مورد سروده است. معني: مي مي خورد و رنج هستي را فراموش مي‌كند. (خاك فراموشي بر چهرة هفت آسمان مي‌پاشد.)

اسلاید 245: 14- از بس كه جرعه برتن افسردة‌ زمين آن آتشين دواج سراپا برافكند 15- گردد زمين ز جرعه چنان مست كز درون هرگنج زر كه داشت به عمدا برفكند آتشين دواج: كنايه از خورشيد. ولي اينجا استعاره از مي است به مناسبت حرارت و جان بخشي آتشين دواج به قرينة «آن» به جرعه برمي‌گردد. معني: بس كه برتن افسردة‌زمين جرعه فاني مي‌شود ، زمين آن چنان مست مي‌كند كه ناغافل تمامي پنهانيهاي با ارزش(گنج زر) خود را آشكار مي‌سازد. مراد از پنهانيهاي زمين تمامي كانيهاست.

اسلاید 246: 16- اول كسي كه خاك شود جرعه را منم چون دست صبح جرعة‌ صهبا برافكند خاك شدن : خاضع و فروتن شدن. دست صبح:‌اضافة استعاري. صهبا:‌شراب انگوري مايع به سرخ. (غياث) جرعة صهبا، كنايه از پرتو خورشيد است. معني: زماني كه بامداد پرتو خورشيد را هويدا كند نخستين فروتن و خاكساري در برابر آن پرتو من خواهم بود.

اسلاید 247: 17- ساقي به ياد دار كه جام صدف دهي بحري دهي كه كوه غم از جا برافكند جام صدف: جامي كه از صدف ساخته شده است.بحري: به اندازة دريا. كوه غم: غمي به بزرگي كوه. ميان صدف و بحر و كوه مراعات نظير است. معني:‌ساقي بياد داشته باش [كه در لحظة پرتو افشاني خورشيد] كه به اندازه دريا مي اي در جام صد ف بدهي تا آنكه كوه غم را از جا بركند.

اسلاید 248: 18- يك گوش ماهي از همه كس بيش ده مرا تا بحر سينه جيفة سودا برافكند گوش ماهي: جام كوچك كه از صدف بوده است. بحر سينه :‌درياي سينه.از جهت وسعت و ژرفا به دريا تشبيه شده است. جيفه: مردار. سودا: يكي از اخلاط چهارگانه(سودا به روان مربوط است)معني: به من يك گوش ماهي بيشتر ازديگران مي بده، تا مردار سودا را از درياي سينه بيرون بيفكنم. »»

اسلاید 249: «« شاعر آرزوهاي دنيوي خود را در حدجيفه قلمداد كرده است، همچنانكه دريا مردار را نگه مي‌دارد و به وسيلة امواج به ساحل پرت مي‌كند، شاعر نيز با نوشيدن مي و موج كردن سينة خود قصد دارد چنين آرزوها مانند مرداد از درياي سينه به بيرون پرت كند.

اسلاید 250: 19- مي لعل ده چو ناخنة‌ديدة شفق تا رنگ صبح ناخن ما را برافكند لعل :‌اينجا صفت سرخ مي است= مي لعل رنگ. ناخنه: گوشتي باشد مايل به سفيدي مشابه ناخن كه در كنج چشم پيدا شود اگر علاج آن نكنند سياهي چشم را فرو پوشد و كور گرداند. شفق:‌سرخي شام و بامداد. رنگ صبح: رنگ سپيد چون صبح. رنگ صبح ناخن: رنگ سفيد ناخن. معني:‌مي سرخگون مانند ناخنة شفق بده. تا رنگ سفيد ناخن مرا زايل كند. چون در قديم مردان زماني كه به حمام مي رفتند نه تنها برمحاسن بلكه بردست و پا از جمله ناخن نيز خضاب

اسلاید 251: 20- جام و مي چو صبح و شفق ده كه عكس آن گلگونه صبح را شفق آسا برافكند گلگونه: رنگي است كه زنان بر رو مالند. سرخاب. يكي از لوازم آرايش قديم زنان نظير سرخاب و سفيداب و غيره. در مصراع نخست تشبيه ملفوف ديده مي‌شود؛ جام و مي چو صبح و شفق...// معني:‌ جامي همچون صبح صاف و شفاف كه درون آن باده‌اي به رنگ سرخ شفق باشد به من ده كه انعكاس و تلألوء آن چهرة صبح را چون شفق سرخ كند. در مجموع انعكاس و پرتو مي به گلگونه اي تشبيه شده كه نظير سرخي شفق بر چهرة بامداد مي‌افتد.

اسلاید 252: 21- آبستنانه عدة‌ توبه مدار بيش كآسيب توبه قفل به دلها برافكند آبستنانه: چون زن آبستن . عده: به كسر اول و دوم، شمار مدتي كه در آن مدت، زن مطلقه را با مرد ديگر نكاح جايز نباشد و آن سه ماه است. (غياث) براي زني كه شويش فوت كرده نيز رعايت اين مد ت لازم است. عده نگهداشتن براي زن آبستني كه شوهرش را از دست داده ضرورت داشته است. عده توبه: اضافه تشبيهي. معني : مانند زن آبستن، عدة توبه را پيش از اين نگه ندار، زيرا اين نوع توبه زيان دارد و باعث قفل شدن دلها مي‌شود.

اسلاید 253: 22- آن عده‌دار بكر طلب كن كه روح را آبستني به مريم عذرا برافكند عده‌دار بكر:‌ استعاره از مي است. عذرا:‌دختر دوشيزه . زن بكر كه صفت مريم(ع) است. بكر بودن مي از آن جهت است كه براي مدت معين در خمر مي‌ماند و كسي بدان دست نمي‌زند. ميان عذرا، بكر، مريم و عده‌دار مراعات نظير هست. روح با مريم ايهام تناسب دارد زيرا روح در معني جبرئيل خواست شاعر نيست و در معني روان است. معني :‌آن مي بكر را طلب كن كه جان را مريم وار شكوفا كند و به شور و شادماني وادارد.

اسلاید 254: 23- هر هفت كرده پردگي رز بمجلس آر تا هفت پردة‌ خرد ما برافكند هفت كرده: بزك كرده كامل، پردگي: پرده نشين و مستور ، پردگي رز استعاره از : دختر رز و شراب است. هفت پرده: كنايه از تمامي هوش و خرد. ميان پرده و كرده جناس مطرف هست. معني: دختر باكرة رز را كه هفت قلم آرايش كرده است به مجلس بياور تا تمامي هوش و خرد را زايل كند.

اسلاید 255: 24- بنياد عقل برفكند خوانچة صبوح عقل آفت است هيچ مگو تا برافكند خوانچه:‌طبق و سفره . صبوح: باده‌اي كه در صبح نوشند. خوانچة صبوح، طبق يا سفره‌اي است كه علاوه بر باده نقل و شيريني و ساير وسايل همراه را بر روي آن مي‌نهند. معني: مي بنياد خرد را از بين مي‌برد، هيچ مگو تا چنين كند زيرا عقل آفت است.

اسلاید 256: 25- داري گشاد نامة‌جان در ده فلك گو ده كيا كه نزل تو اينجا برافكند گشاد نامه: نامة‌ سرگشاده: ده فلك: فلكي كه مانند ده است. (اضافة تشبيهي) ده كيا: كدخدا، كياي ده، ارباب ده. نزل: طعامي كه پيش مهمان نهند. معني:‌نامة‌سرگشاده(منشور و فرمان) اي از سوي [پادشاه] جان در روي زمين‌داري ، كجاست آن كدخدا كه نزل ترا پيش‌ات نهد؟

اسلاید 257: 26-كس نيست در ده ارچه علف خانه‌يي بجاست كس برعلف چه نزل مهيا برافكند ده: كنايه از اين عالم است به جهت بي‌ارزشي در نزد شاعر. علف خانه:‌خانة‌علف، تشبيه ديگري است از دنيا به جت خواري آن. برعلف:‌با علف . نزل مهيا:‌غذاي آماده . معني :‌شاعر از گفتة بيت قبل به مناسبت بي‌ارزشي جهان و آنچه به عنوان نزل در خوان آدم مي‌گسترد مي‌گويد: در اين جهان كس با ارزشي نيست، گرچه علف‌خانه‌يي به جاي مانده اما چه فايده آيا شخص مي‌تواند با علف نزلي پيش مهمان بگسترد.

اسلاید 258: 27- چون لاشة تو سخره گرفتند برتو چرخ منت به نزل يك تن تنها برافكند لاشه:‌به معني زبون و لاغر و ضعيف. مطلق خواه انسان خواه حيوان و اكثر اين لفظ صفت اسب و خر واقع مي‌شود، مرده از آدمي و ديگر حيوانات. (غياث) سخره گرفتن:‌به بيكاري گرفتن. يك تن: به اندازه يك نفر. معني:‌روزگار از آنجا كه ترا به بيگاري گرفته است، به اندازه قوت يك تن پيشت خوراك مي‌گذارد. يعني اگر از تو بيگاري نمي‌كشيد از دادن غذاي يك نفرة روازنه‌ات هم خودداري مي‌كرد.

اسلاید 259: 28- امروز كم خور انده فردا چه داني آنك ايام قفل بر در فردا برافكند معني: امروز اندوه فردا مخور، از كجا مي داني كه اصلاً فردايي وجود دارد؟ممكن است روزگار درب فردا را به روي تو قفل كند. مضمون بيت براغتنام ‌فرصت استوار است كه مضمون درويشانه و حكيمانه است.

اسلاید 260: 29- منقل در آر چون دل عاشق كه حجره را رنگ سرشك عاشق شيدا برافكند منقل:‌محل قرار آتش. حجره:‌خانه و اتاق. شيدا: شيفته. معني:‌ منقل آتشين چون دل عاشق، گداخته ، بياور تا براتاق (مجلس) رنگ سرخ‌اش را همچون اشك خونين سرخ عاشق شيفته منعكس كند.

اسلاید 261: 30- سرد است سخت سنبلة رز به خرمن آر تا سستيي به عقرب سرما برافكند سنبله:‌خوشه، سنبلة‌زر، خوشة‌انگور استعاره از هيمة مو است. (شرح سجادي، ص207) خرمن: مقصود خرمن آتش است. عقرب سرما: اضافة‌تشبيهي از جهت گزندگي و سوزندگي . عقرب يا كژدم در عين حال يكي از برجهاي دوازده‌گانه است كه آن را برج سرد دانسته‌اند و چون آفتاب در اين برج درآيد سرما آغاز شود. »»

اسلاید 262: «« برج عقرب برابر آبان ماه است. ميان سنبله و خرمن مراعات و نظير است و نيز سنبله به معني يكي از بروج با عقرب تناسب دارد. معني:‌هواي بسيار سردي است، درخت تاك را به سوي خرمن آتش بياور تا زهر و سوزناكي سرما را زايل كند.

اسلاید 263: 31- بي صرفه در تنور كن آن زر به خرمن آر كو شعله‌ها به صرفه و عوا برافكند بي‌صرفه: بدون صرفه جويي. تنور: همان منقل يا آتشدان است. زر صرف. زر خالص، كنايه از آتش، صرفه:‌ستاره‌اي است روشن و آن منزل دوازدهم است از منازل قمر. (غياث) عوا: نام منزل سيزدهم از منازل قمر معني:‌بدون صرفه جويي آتش در آتشدان آنقدر بريز كه شعله‌هاي بلند آن به صرفه و عوا (آسمان) برسد.

اسلاید 264: 32- گويي كه خرمگس پرد از خان عنكبوت برپر سبز رنگ غبيرا برافكند خرمگس :‌استعاره از زبانه‌هاي آتش خان عنكبوت: خانة‌ عنكبوت ، استعاره از منقل . غبيرا، نام ميوه‌اي كه آن را سنجد گويند. مقصود رنگ بال خرمگس است . معني:‌انگار زبانه‌هاي آتش مانند خرمگس است كه با بالهاي نارنجي خود از روي منقل به پرواز در آمده است.

اسلاید 265: 33- ماند به عنكبوت سطرلاب كافتاب زاو ذره‌هاي لايتجزا برافكند عنكبوت سطرلاب:‌عنكبوت اسطرلاب، از جمله هفت اندام و اعضاي كلي اسطرلاب است و آن را شبكه هم گفته‌اند و بر روي دايرة عنكبوت تقسيمات منطقه البروج و ثوابت نقش شده است به عنكبوت اسطرلايي كه تابش خورشيد ذرات از هم ناگسستني را از آن مي‌پراكند.

اسلاید 266: 34- از هر دريچه شكل صليبي چو روميان بر رنگ رنگ روي بحيرا برافكند دريچه: خانه‌هاي منقل مراد است. چو روميان :‌ مانند چهرة سرخ روميان. بحيرا: به فتح يا ضم اول: نام راهبي كه در راه شام آن حضرت را (حضرت محمدص) در ايام طفلي آخر الزمان شناخته، ايمان آورده بود.(غياث) اينجا مراد رنگ سرخ اوست. معني: از هر دريچة صليب شكل منقل چون رنگارنگي سرخ بحيرا، آتش مي‌پراكند. »»

اسلاید 267: «« در نسخه‌اي ديگر در مصراع دوم به جاي رنگ‌رنگ، زنگ رنگ آمده است و اين مناسبتر است. زيرا زنگ= سياهي مناسب دارد با رنگ سياه منقل، بنابراين معني چنين مي‌شود كه از منقل سياه زنگي رنگ، رنگ سرخ رومي شكل پراكنده مي‌شود.

اسلاید 268: 35- نالنده اسقفي زير بستر پلاس رومي لحاف زرد به پهنا برافكند ستر پلاس: بستر كهنه و از جنس پارچة درشت، كنايه از زمينه منقل است. رومي لحاف:‌كنايه از لحاف زرد، كنايه از :‌آتش. معني:‌صداي سوختن هيزم در داخل منقل تشبيه شده است به اسقفي كه از فراز بستر پلاس مي‌نالد. خلاصه آن ذغال مي‌سوزد و اخگر زرد خود را به فضا مي‌پراكند.

اسلاید 269: 36- غوغاي ديو و خيل پري چون به هم رسند خيل پري شكست به غوغا برافكند غوغا: سرو صدا، ازدحام مردم، خيل: گروه ديو:‌استعاره از ذغال . پري :‌استعاره از آتش. معني:‌زماني كه زبانه‌هاي آتش به ذغالها مي‌رسد. با سروصدا ذغال را شكست مي‌دهد. يعني آنها را نيز مي‌سوزاند . اين ماجرا شباهت دارد به جنگ ديو و پري كه در پايان به شكست ديو منجر مي‌شود.

اسلاید 270: 37- مريخ بين كه در زحل افتد پس از دهان پروين صفت كواكب رخشا برافكند مريخ:‌ نخستين ستاره‌اي كه بشر نخستين آن را كشف كرده، چون رنگ سرخ ويژة ‌آن و درخشش فصولي آن مريخ را ستاره‌اي متمايز و مشخص ساخته است. به معني سرخي در اين بيت استعاره از آتش است. زحل: كيوان، زحل دورترين سياره است و كلمة زحل به همين معني است. زحل را تيره دانسته‌اند و به همين جهت در اين بيت استعاره از ذغال است. »»

اسلاید 271: «« پروين‌: يا ثريا داراي مجموعه شش يا هفت ستاره است و نگريستن بدان را موجب جمعيت خاطر دانسته‌اند. كواكب: رخشا: ستارگان رخشان. استعاره از جرقه‌هاي آتش. معني:‌تلاقي آتش و ذغال مانند آنست كه آتش ذغال را در دهان خود فرو برده (مريخ زحل را بلعيده) و مانند ستارة پروين ستاره‌هاي درخشاني پراكنده است. مراد جرقه‌هاي آتش است كه پس از اين تلاقي پديد مي‌آيد.

اسلاید 272: 38- طاووس بين كه زاغ خورد وانگه از گلو گاورس ريزه‌هاي منقا برافكند طاووس: استعاره است از آتش به مناسبت رنگارنگي پرش. زاغ: استعاره از ذغال به مناسبت سياهي است. گاورس: ارزن، گاورس ريزه، دانة ارزن اينجا استعاره از جرقه‌هاي آتش. منقا:‌پاكيزه و برگزيده. معني:‌آتش را ببين كه چگونه ذغال را مي‌خورد و سپس جرقه‌هاي ريز پاك از گلوي خود مانند دانه‌هاي ارزن بيرون مي ريزد.

اسلاید 273: 39- مجلس چو گرم گردد چون آه عاشقان مي‌ راز عاشقان شكيبا برافكند عاشق شكيبا: عاشق صبوركه عشق خود را بروز نمي‌دهد. معني:‌وقتي مجلس به وسيلة آتش مانند آه عاشقان گرم بشود، مي‌ مي‌نوشند و اين مي راز عاشقان را برملا مي‌كند.

اسلاید 274: 40- ساقي تذرو رنگ به طوق و غبب چو كبك طوقي دگر زعنبر سارا برافكند تذرو: قرقاول:‌تذر و رنگ: به شكل تذرو، طوق:‌گردن بند و حلقه و هرچه مدور باشد.(غياث) غبب:‌گوشت آويخته زير ذقن و آن را طوق گلو نيز گويند و آن از لوازم حسن است. غبغب. عنبر: خوشبويي است معروف گويند آن سرگين جانور بحري است كه به صورت گاو باشد. سارا: خالص ، عنبر سارا، در اينجا استعاره از زلف ساقي است. معني:‌ساقي تذرگون با طوق و غبغب چون كبك مي‌خرامد حال آنكه حلقة ديگري نيز از زلف طوق گردن كرده است.

اسلاید 275: 41- بردست آن تذرو چو پاي كبوتران مي‌بين كه رنگ عيد چه زيبا افكند معني:‌بردست آن ساقي چون تذرو، مي سرخ (چون پاي كبوتر) را ببين كه به رنگ عيد چه زيبا ديده مي‌شود. رنگ عيد به مناسبت آنكه مردم در عيد لباسها و آرايشهاي رنگارنگي دارند. تذرو: استعاره از ساقي.

اسلاید 276: 42- چون آب پشت دست نمايد نگين نگين پس مهر جم به خاتم گويا برافكند آب :‌استعاره از تابناكي. نگين نگين: لخت لخت ، آرام آرام.مهرجم:‌مهر سليماني . خاتم گويا :‌استعاره از دهان .(ارمغان صبح، ص167 و 166) معني: آرام آرام ساقي پشت دست و سپيدي آن را نشان مي دهد و از سخن گفتن فرو مي‌ماند. بر دهان مهر سكوت مي‌زند.

اسلاید 277: 43- ز آن خاتم سهيل نشان بين كه برزمين چشمم نگين نگين چو ثريا برافكند خاتم سهيل نشان:‌كنايه از دهان كوچك محبوب است كه از فرط كوچكي مانند ستاره سهيل، پنهان و ناپيداست. نگين نگين :‌قطره قطره ، دانه دانه، در عين حال اشك نيز چون جواهر نگين در چشمم قطره قطره اشك چون ستارگان ثريا برزمين مي‌بارد.

اسلاید 278: 44- چون بلبله دهان به دهان قدح برد گويي كه عروه باد به عفرا برافكند بلبله: كوزه و آواز صراحي. (غياث) عروه: نام مردي كه برعفرا نام زني عاشق بود. (غياث) عفرا: نام معشوقه عروه. معني: آن‌گاه كه كوزه شراب دهان به دهان قدح مي‌سايد از صداي ريختن آوازي برمي‌خيزد كه گويي عروه با عفرا نجوا مي‌كند.

اسلاید 279: 45- يا فاخته كه لب به لب بچه آورد از حلق ناردان مصفا برافكند معني: يا فاخته‌اي است كه لب را لب بچه‌اش نزديك كرده و از حلق خويش دانة نار پاكيزه‌اي به دهان او مي‌گذارد.

اسلاید 280: 46- خيكست زنگي خفقان دار كز جگر وقت دهان گشا همه صفرا برافكند خيك:‌مشك ، ا ينجا مشك شراب مراد است. زنگي :‌مراد رنگ سياه خيك است. خفقان‌دار: گلو گرفته، اشاره به صداي بيرون ريختن شراب از خيك است. صفرا: يكي از اخلاط چهارگانه: مايعي زرد و اينجا استعاره از شراب زرد است. معني:‌يا گويي خيك گلو گرفته‌اي است سياه كه از جگر خود هنگام گشودن دهان مايع زرد رنگي بيرون مي‌دهد.

اسلاید 281: 47- مطرب به سحر كاري هاروت در سماع خجلت به روي زهرة زهرا برافكند سحركاري: جادوگري. هاروت: نام يكي از آن دو فرشته كه در چاه بابل آويخته شده‌اند، اگر كسي بر سر آن چاه به طلب جادو رود او را تعليم كنند. (برهان قاطع) سماع:‌مجازاً رقص و سرور و وجد . (غياث) زهره: ستارة معروف. نيز نام زني كه هاروت و ماروت شيفتة او بودند. (غياث) زهرا: سپيد و زيبا. معني: مطرب بزم نظير ساحري هاروت آن چنان سروري ايجاد مي‌كند كه زهرة‌زيبا شرمسار مي‌شود.

اسلاید 282: 48- انگشت ارغنون زن رومي به زخمه بر تب لرزة‌تنا تننا نا برافكند ارغنون زن: ارغنون نواز، نوازندة ارغنون، ارغنون، نام سازي كه افلاتون واضع آن است و آن كدوي خالي باشد به چرم اندر كشيده. (غياث) زخمه : هرچيز كه به آن سازها را نوازند .(برهان قاطع) مضراب. تناتننا:‌اسم صوت صداي موسيقايي .نظير تن تننا. تب لرزه:‌لرزه‌هاي حاصل از تب . انگار ساز تب كرده است. معني:‌انگشتان نوازندة رومي از ارغنون با زخمه‌هايي كه برساز مي‌كند تب لرزة‌تنا تننا درست مي‌كند.

اسلاید 283: 49- چنگي بده بلورين ماهي آبدار چون آب لرزه وقت محاكا برافكند چنگي:‌چنگ+ي ، نوازنده چنگ. ده بلورين ماهي آبدار:‌كنايه از ده انگشت نوازنده . مناسبت اين تشبيه از آنجاست كه حركت انگشتان بر روي سيمهاي ساز مانند حركت آرام و نرم ماهي در آب است، آبدار بودن آن ينز به درخشندگي فلس‌ها مربوط است. »»

اسلاید 284: «« محاكا:‌مخفف محاكات، با هم سخن گفتن است، با هم حكايت گفتن، (غياث) اينجا مراد نواي ساز است كه گويي با شنونده گفتگوي دوطرفه ايجاد مي‌كند. وقت محاكا، زمان نواختن . معني: نوازندة چنگ با انگشتان با صفاي خود هنگام نواختن گويي آب لرزه ايجاد مي‌كند. صداي لطيف ساز به لرزش ملايم آب مانند شده است.

اسلاید 285: 50- بربط كريست هشت زبان كش به هشت گوش هر دم شكنجه دست توانا برافكند بربط: نام سازي است مثل طنبوره باشد مگر كاسة بزرگ و دستة كوتاه دارد. (برهان قاطع) داراي هشت سيم است و نزد شاعران كوك كردن آن به گوشمال دادن بربط تعبير شده است. كربودن بربط نيز ناشي از همين مسأله است. ظاهراً چون نمي‌شنود و پيوسته از كوك خارج مي شود بايد گوش‌اش را پيچاند. »»

اسلاید 286: «« مراعات نظير ميان زبان، گوش، دست . دم در معني دهان مراد شاعر نيست و با زبان و گوش و دست ايهام تناسب دارد. معني: چون بربط هشت زبان (هشت سيم) دارد و در عين حال كر، پس بايد هر لحظه به دست توانايي شكنجه و هشت گوش‌اش پيچانده شود.(هشت سيم‌اش پياپي‌ تنظيم گردد.)

اسلاید 287: 51- چنگست پاي بسته، سرافكنده ، خشك تن چون زرقي كه گوشت ز احشا برافكند زرق: معرب جره، مرغي است شكاري، باز سپيد. (فرهنگ معين) احشاء‌: آنچه در سينه و شكم باشد، از دل و جگر و معده و روده. (غياث) خشك تن: چون چنگ از چند چوب بهم پيوسته تشكيل يافته است. معني: چنگ، شكل ظاهري‌اش پاي بسته، سرافكنده و خشك تن است كه نظير باز سپيد هرچه درون صيد خود دارد بيرون مي افكند. صدايي كه از نواختن چنگ بيرون پخش مي‌شود درنظر شاعر نظير تخلية درون است.

اسلاید 288: 52- نايست بسته حلق و گرفته دهان چرا كز سرفه خون قنينة حمرا برافكند قنينه: معرب جره؛ مرغي است شكاري، باز سپيد (فرهنگ معين) احشاء :‌آنچه در سينه و شكم باشد، از دل و جگر و معده و روده (غياث) خشك تن: چون چنگ از چند چوب بهم پيوسته تشكيل يافته است. معني: چنگ ، شكل ظاهري‌اش پاي بسته، سرافكنده و خشك تن است كه نظير باز سپيد هرچه درون صيد خود دارد بيرون مي افكند. صدايي كه از نواختن چنگ بيرون پخش مي ‌شود در نظر شاعر نظير تخلية درون است.

اسلاید 289: 53- در چنبر دف آهو و گور است و يوز سگ كاين صف برآن كمين به مدارا برافكند چنبر دف: حلقة‌دف . دف سازي است معروف شبيه دايره. معني:‌ظاهراً در گرداگرد دف تصاوير آهو و گرو و يوز و سگ نقش بسته است كه گويي روبروي هم صف آرايي كرده‌اند و به يكديگر قصد حمله دارند.

اسلاید 290: 54- حلق رباب بسته طنابست اسيروار كز درد حلق ناله براعضا برافكند رباب: نام سازي است مشهور. رباب، طناب، ناله و اعضا به ترتيب استعاره از موجودي كه حلق دارد ، سيم ساز، نواي ساز، سيم‌هاي چهارگانه ساز است. معني: حلق رباب مانند اسيري است كه با طناب بسته شده است كه از درد حلق ناله براندام شنونده مي‌افكند.

اسلاید 291: 55- درّ دري كه خاطر خاقاني آورد قيمت به بزم خسرو والا برافكند رعد: استعاره از آواز و صداي بلند. سپيده مهره:‌نوعي بوق يا شيپور جنگي، شاه فلك غلام :‌شاهي كه فلك غلام و بندة اوست . بوقبيس نام كوهي در قرب و جوار مكة معظمه. (غياث) معني:‌آواي رعد آساي شيپور پادشاه، لرزه به اندام كوه بوقبيس مي‌افكند.

اسلاید 292: 56- رعد سپيد مهرة‌ شاه فلك غلام بر بوقبيس لرزه زآوار برافكند رعد: استعاره از آواز و صداي بلند. سپيده مهره: نوعي بوق يا شيپور جنگي. شاه فلك غلام: شاهي كه فلك غلام و بندة‌اوست. بوقبيس. نام كوهي در قرب و جوار مكة معظمه . (غياث) معني: آواي رعد آساي شيپور پادشاه، لرزه به اندام كوه بوقبيس مي‌افكند.

اسلاید 293: 57- خورشيد جام شاه مظفر به جرعه ريز برخاك اختران مجزا برافكند خورشيد جام: اضافة‌ تشبيهي، جام از حيث درخشندگي به خورشيد تشبيه شده است. شاه مظفر: ممدوح شاعر، اصفهبد ليالوا شير كه ابوالمظفر كنية اوست. نيز ايهام دارد به شاه پيروز. جرعه ريز: جام ناوچه‌دار به جرعه‌ريز، يعني هنگام جرعه‌ريزي. اختران مجزا:‌كنايه از قطره‌هاي شراب. معني: جام خورشيدوش شاه مظفر هنگام جرعه‌فشاني برخاك، گويي ستارگان پراكنده‌اي برزمين مي ريزد تشبيه قطره‌هاي مي به ستاره‌هاي پراكنده از جهت شفاف و درخشان بودنشان است.

اسلاید 294: 58- تاج و سرير خسرو مازندران ز رشك خورشيد را گداز همانا برافكند سرير:‌تخت پادشاه. خسرو مازنداران :‌همان ممدوح شاعر است. رشك: حسادت . معني: تاج و تخت پادشاه مازندران آن چنان درخشان است كه خورشيد را از حسادت ذوب مي كند.

اسلاید 295: 1- هان اي دل عبرت بين از ديده عبركن هان ايوان مداين را آيينة عبرت دان هان: از ادات تنبيه، آگاه باش . عبرت بين پندگير. از ديده :‌از چشم. آيينة عبرت: اضافة استعاري . معني :‌اي دل پندگير، هشيار باش و از درون بنگر تا كاخ تيسفون را مظهر عبرت انگيزي قرار دهي.

اسلاید 296: 2- يك ره ز لب دجله منزل به مداين كن و زديده دوم دجله برخاك مداين ران يك ره: يك بار. لب:‌اينجا كناره، ساحل. دجله:‌شطي در آسياب داخلي، منزل كردن:‌منزل جاي فرود آمدن. دجله:‌در استعمال مصراع دوم كنايه از گرية سيلاب كردن است. با ران (راندن) استعمال شده است. معني:‌يك بار در كنار رودخانة‌ دجله در مداين اقامت گزين آن‌گاه برخاك مداين اشك بريز.

اسلاید 297: 3- خود دجله چنان گريد صد دجلة خون گويي كز گرمي خونابش آتش چكد از مژگان معني: اگر توجه داشته باشيم خود دجله نيز گويي اشك خونين[براحوال مداين] مي ريزد و از گرمي آن اشك خونين از مژگانش آتش مي‌چكد. آرايه تشخيص يا پرسونيفيكاسيون در بيت پيداست.

اسلاید 298: 4- بيني كه لب دجله چون كف به دهان آرد گويي ز تف آهش لب آبله زد چندان آبله زدن ساحل: كنايه از سوراخها و رورفتگيهايي است كه از حركت آب در ساحل ايجاد مي‌شود. معني:‌ملاحظه خواهي كرد كه ساحل رودخانة دجله از گرماي آه آبله زده است.

اسلاید 299: 5- از آتش حسرت بين بريان جگر دجله خود آب شنيدستي كاتش كندش بريان معني:‌جگر دجله را بسكه حسرت خورده است بريان خواهي ديد، آيا تا به حال شنيده‌اي كه آب را آتش بريان كند؟ (حسرت آتشين دجله از ويرانيهاي تيسفون است). آرايه تناقض(پارادوكس) در بريان شدن آب ديده مي شود.

اسلاید 300: 6- بر دجله‌گري نونو و ز ديده زكاتش ده گرچه لب دريا هست از دجله زكاه استان گري:‌گريه كن . نونو: پياپي. زكات ديده درست ديدن و در مثل اينجا عبرت آموختن و گريستن است. گرچه لب دريا... اشاره به آنكه آب دجله آخر سر به دريا مي‌ريزد و دريا زكات ستان دجله است. معني:‌در كنار دجله پياپي گريه كن و بدين وسيله زكات سيلاب اشك‌ات را بدو بده، همان‌طور كه خود دجله به دريا زكات مي دهد.

اسلاید 301: 7- گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل نيمي شود افسرده و نيمي شود آتشدان باد لب:‌آه سرد. افسرده :‌يخ زده. معني: اگر دجله با آه سرد و سوز دل اين تماشاگر خرابه‌هاي مداين را بياموزد، نصف اش يخ مي زند و نيمة ديگرش آتشدان مي شود. نكته: نسخه عبدالرسولي به جاي درآموزد، در آميزد آورده است. و آقاي دكتر امامي اين گونه بيت را معني كرده است. [كه اگر آه سرد و سوز دل را دجله با هم همراه كند] نيمي از دجله منجمد و نيم ديگرش همانند آتشداني، گرم و گداخته مي‌گردد.

اسلاید 302: 8- تا سلسلة ايوان بگسست مداين را در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پيچان سلسله:‌زنجير. مراد از سلسلة ايوان اشاره به زنجيري است كه به روايت بعضي منابع از جمله سياستنامة خواجه نظام الملك از درون ايوان به بيرون كشيده شده و زنگهايي بدان پيوسته بودند و دادخواهان، چون زنجير را تكان مي دادند و بانگ زنگ برمي‌خاست حاجبان به داد آن‌كس مي رسيدند و اگر لازم مي‌شد او را به حضور انوشيروان مي بردند. (ارمغان صبح، ص 90) در سلسله شدن:‌زنجيري و ديوانه شدن. چون سلسله شد پيچان:‌اشاره است به موجهاي آب دجله.

اسلاید 303: 9- گه گه به زبان اشك آواز ده ايوان را تا بوكه به گوش دل پاسخ شنوي ز ايوان زبان اشك:‌اضافة استعاري، با گريستن. بوكه: باشد كه ، بود كه. گوش دل:‌از ضمير و باطن. بين زبان، گوش و دل مراعات نظير است. معني:‌گاهي با زبان گريه كاخ مداين را مخاطب قرار بده تا باشد كه پاسخي از ايوان را به گوش دل بشنوي.

اسلاید 304: 10- دندانة هر قصري پندي دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان دندانه:‌كنگره . نونو :‌تازه تازه. زبن دندان. از ته دل. معني: كنگرة هر قصري گويا حقايقي است و در واقع پندهاي تازه‌اي به بينندة صاحبدل مي دهد. منتهي بايد اين گونه پندها را از ته دل شنيد. اين پندها براي آدم اهل دل با تماشاي ويرانه‌هاي قصر از جمله چنين است.

اسلاید 305: 11- گويد كه تو از خاكي، ما خاك توايم اكنون گامي دو سه بر ما نه و اشكي دو سه هم بفشان معني: مي‌گويد :‌تواز خاك آفريده شده‌اي و ما هم اكنون خاك زير پاي تو شده‌ايم، دو سه قدم برما نزديك شو و دو سه قطره اشكي برما بيفشان. اعتبار اين همدلي علي القاعده مي‌بايست برانگيخته از هم جنسي خاك وجود آدمي و خاك كاخ باشد.

اسلاید 306: 12- از نوحة جغد الحق ماييم به درد سر از ديده گلابي كن، درد سر ما بنشان از ديده گلابي كن: از چشم جاري كن. گلاب از آن جهت كه زلال مانند اشك است. در ضمن گلاب ماية‌ رفع سردرد نيز است. نوحة جغد: به مناسبت آن است كه جغد در ويرانه‌ها مسكن دارد و آواز او نشان مكان ويرانه است. معني:‌بسكه در اين خرابه جغد آواز سر مي‌دهد ما دچار دردسريم، از ديده اشكي چون گلاب بريز تا سردرد ما فرونشيند. فاعل در همه جمله‌ها خرابة كاخ است.

اسلاید 307: 13- آري چه عجب داري كاندر چمن گيتي جغد است پي بلبل، نوحه است پي الحان معني: آري تعجب مكن كه در گيتي جغد به دنبال بلبل، نوحه در پي آوازهاي خوش سر مي‌رسد. يعني زندگي آميزه‌اي از شادي و غم است.

اسلاید 308: 14- ما بارگه داديم، اين رفت ستم برما برقصر ستمكاران گويي چه رسد خذلان بارگه داد: بارگاه عدالت. خذلان:‌خواري. معني:‌ما كه بارگاه عدالت بوديم، اين ستم برما رفت (عاقبت مان چنين شد)، ببين كه بركاخ ستمكاران چه خواريها خواهد رسيد.

اسلاید 309: 15- گويي كه نگون كرده است ايوان فلك وش را حكم فلك گردان يا حكم فلك گردان نگون كردن: سرنگون كردن. فلك وش: نظير فلك، بلند. فلك گردان:‌ چرخ گردنده . فلك گردان:‌خداوند. معني:‌عقيدة تو چيست؟ چه كسي كاخ بلند را سرنگون كرده است: گردش روزگار يا فرمان خداوند؟

اسلاید 310: 16- برديدة من خندي كاينجا ز چه ميگريد گريند برآن ديده كاينجا نشود گريان معني:‌برچشم گريان من مي خندي كه در اين مكان براي چه ميگريد، بر‌آن چشمي كه در يان مكان نمي‌گريد بايد گريست. دليل اين گريه را ابيات بعدي روشن مي‌كند.

اسلاید 311: 17- ني زال مداين كم از پيرزن كوفه ني حجرة تنگ اين كمتر ز تنور آن زال مداين:‌اشاره به پيرزني است كه كلبه‌اي در حاشيه ايوان كسري داشت و حاضر نمي شد كلبة محقر خود را براي گسترش كاخ بفروشد . ظاهراً انوشيروان در جهت رضايت خاطر پيرزن ديوار كاخ كج بنا نهاد و از زورگويي حذر كرد. پيرزن كوفه :‌اشاره به پيرزني است كه مقارن توفان نوح از تنور او آب برآمد و مقدمة توفان نوح شد. معني: پيرزن مداين از پيرزن كوفه كمتر نيست و ارزش تنبه حجرة(كلبه) كوچك اين كمتر از تنور آن يكي نيست. يعني هر دو ماية‌عبرت‌اند.

اسلاید 312: 18- داني چه مداين را با كوفه برابر نه از سينه تنوري كن و از ديده طلب طوفان معني: مي داني مداين با كوفه برابر نيست، سينة خود را به تنوري بدل كن و از ديده‌ات توفان بطلب. يعني با نگريستن به ويرانه‌هاي كاخ، آه گرم آتشين و اشك توفاني پديد آور، توجيه تأسف عميق در بيت بعدي است

اسلاید 313: 19- اين هست همان ايوان كز نقش رخ مردم خاك در او بودي ديوار نگارستان اين همان درگاهي است كه بسكه مردم در مقابلش و برخاك درش تعظيم كرده و چهره سوده بودند، خاك درگاهش شده بود نگارستان چين.

اسلاید 314: 20- اين هست همان درگه كو را ز شهان بودي ديلم ملك بابل، هندو شه تركستان ديلم: علم شده است براي بنده، غلام.(شرح سجادي، ص 284) بابل : (باب ايل، دروازة خدا) شهري باستاني در بين النهرين به كنار فرات. (شرح سجادي، همانجا). هندو:‌مجازاً غلام و دربان. در واژه ديلم و هندو مجاز به علاقه جزء و كل توسيع وجود دارد. معني:‌اين درگاه (مداين) همان درگاهي است كه ملك بابل و شاه تركستان غلامان آن درگاه بودند.

اسلاید 315: 21- اين هست همان صفه كز هيبت او بردي بر شير فلك حمله شير تن شادروان صفه: ايوان سقف‌دار، خانة باستاني سقف‌دار. شير تن شادروان: چهرة شيري كه بر شادروان(فرش و پرده) نقش بسته است. شير فلك: برج اسد. معني:‌اين همان ايواني است كه شكوه آن شير شادروانش به شير فلك حمله مي برد.

اسلاید 316: 22- پندار همان عهد است از ديدة فكرت بين در سلسلة درگه در كوكبة ميدان ديدة فكرت: اضافة استعاري. با نگاه درون. سلسله درگه :‌زنجير عدل انوشيروان. كوكبة‌ميدان:‌ظاهراً مقصود گروه دادخواهان فراهم آمده در ميدان است به قرينة سلسلة درگه (شرح سجادي، ص 284) معني:‌تصور كن كه عهد، عهد انوشيروان است و اين را با نگاه درون ببين كه زنجير عدل انوشيروان برپاست و دادخواهان فراهم آمده‌اند.

اسلاید 317: 23- از اسب پياده شو، برنطع زمين نه رخ زير پي پيلش بين شهمات شده نعمان نطع: بساط و فرش چرمين. مراد روي زمين است. نعمان بن منذر:‌نعمان سوم پسر منذر چهارم پادشاه حيره. بين اسب، پياده، رخ، پيل مراعات نظير است و همه از اسامي مهره‌هاي شطرنج‌اند. بدين ترتيب در اين بيت مراد از نطع نيز صفحة شطرنج و شهمات نيز اصطلاح همين‌بازي است. وضعي كه شاه توان حركت از او سلب شده است. معني:‌از اسب پياده شو و رخ برزمين بگذار و ببين كه چگونه نعمان منذر مغلوب خسروپرويز شده است. انگار كه در بازي شطرنج شاه، مات شده است.

اسلاید 318: 24- ني ني كه چو نعمان بين پيل افكن شاهان را پيلان شب و روزش گشته به پي دوران پيل افكن:‌زورمند وشجاع. پيلان شب و روز: فيل سياه و سپيد شطرنج. اضافة تشبيهي= روزگار ، گردش ايام. پي دوران پاي و قدم روزگار. معني: نه نه، شاهان زورمند را كه نعمانها را برزمين مي زدند ملاحظه كن كه چظور گردش ايام آنان را از بين برده است.

اسلاید 319: 25- اي بس شه پيل افكن كافكنده به شه پيلي شطرنجي تقديرش در ماتگه حرمان شه پيل افكن: شاهي كه آن را فيل افكنده است. در بازي شطرنج اگر رخ در قلعه رود و موجب مات شدن شاه بشود آن را شه پيلي يا شاه پيلي گويند. شطرنجي:شطرنج‌باز، شطرنجي تقدير اضافة تشبيهي است يعني تقديري كه چون شطرنج باز است. ماتگه:‌جاي مات شدن. ماتگه حرمان، اضافة‌تشبيهي ، نوميديي كه مانند ماتگه است. معني: اي بسا شاه نيرومندي كه شطرنج باز تقدير او را در جايگاه مات درماندگي مات كرده است.

اسلاید 320: 26- مست است زمين زيرا خورده است به جاي مي در كاس سرهرمز خون دل نوشروان معني:‌زمين مست است، زيرا به جاي خوردن مي، در كاسة سر هرمز(نام چند تن از شاهان ساساني از جمله پسر نوشيروان) خون دل انوشيروان خورده است. اشاره است به نهايت درجه خودكامگي و مستي روزگار.

اسلاید 321: 27- بس پند كه بود آنگه در تاج سرش پيدا صد پند نوست اكنون، در مغز سرش پنهان پند تاج نوشيروان، اشاره است به پندهايي كه در حاشيه تاج نوشيروان حك بوده است. معني:‌زماني انوشيروان زنده بود و در حاشية تاج‌اش پندهايي ثبت بود، اكنون كه فوت كرده است مي‌توان از كاسة سرش صدها پند گرفت.

اسلاید 322: 28- كسري و ترنج زر، پرويز و به زرين بر باد شده يكسر، با خاك شده يكسان كسري:‌معرب خسرو به معني واسع الملك، لقب نوشيروان و غالب شاهان ساساني است. ترنج،‌بالنگ. ترنج زر، ترنجي كه از طلا مي ساختند و داراي منفذها و سوراخهايي بود و موادي خوشبو در آن مي كردند و پادشاه همواره به دست مي داشت و مي بوييد و يكي از مظاهر شكوه و تجمل محسوب مي‌گشت. »»

اسلاید 323: «« به زرين: بهي موضوع از زر، نظير زرين تره در بيت بعد كه هر دو براي زينت است. معني:‌اكنون انوشيروان با ترنج زرش و خسرو پرويز با به زرين‌اش كاملاً از بين رفته و با خاك يكسان شده است. يعني همة شكوه سلطنت ساساني منهدم شده و آثاري از آن نمانده است.

اسلاید 324: 29- پرويز بهر بومي زرين تره آوري كردي ز بساط زر زرين تره را بستان معني:‌خسرو پرويز كه از هر جايي جواهر و زينتها را مي آورد و از بساط زر براي زرين تره بستان مي ساخت.

اسلاید 325: 30- پرويز كنون گم شد، ز آن گم شده كمتر گوي زرين تره كو برخوان؟ رو كم تر كوا برخوان كم تركوا: اشاره است به آيات‌25-27 سورة 44:كم تر كوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمه كانوا فيها فاكهين(چند فرو گذاشتند از رزان و چشمه‌ها و كشتزارها و نشستنگاههاي نيكو بشكوه و تن آساني كه در آن بودند، شادان و نازان و خندان. معني: اكنون خسرو پرويز نيست شد ، بنابراين از آن گمشده كمتر صبحت كن، كجاست اكنون آن زرين تره بر سفره؟ آية كم تركوا.... را بر زبان جاري كن.

اسلاید 326: 31- گفتي كه كجا رفتند آن تاجوران اينك ز ايشان شكم خاكست آبستن جاويدان آيا پرسيدي كه آن تاجداران اكنون كجا رفته‌اند؟ [پاسخ اين است] شكم خاك تا ابد از ايشان آبستن است. يعني درون خاك خفته‌اند.

اسلاید 327: 32- بس دير همي زايد آبستن خاك آري دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان معني:‌خاك آبستن بسيار دير مي زايد(اين اصل است) نطفه گرفتن هميشه آسان ولي زاييدن دشوار است.

اسلاید 328: 33- خون دل شيرين است آن مي كه دهد رز بن ز آب و گل پرويز است آن خم كه نهد دهقان شيرين: دلدار و زن ارمني خسرو پرويز: رز بن: بن رز؛ درخت تاك. دهقان:‌دهگان :‌زمين‌دار. معني: آن مي‌كه از انگور حاصل مي‌شود. در واقع خون دل شيرين و آن خمي كه دهگان در آن شراب مي نهد بواقع از آب و گل (خاك وجود) خسروپرويز است.

اسلاید 329: 34- چندين تن جباران كاين خاك فرو خورده است اين گرسنه چشم آخر هم سير نشد زايشان معني: اين خاك تن بسياري از ستمكاران را خورده است و آخر سر مانند گرسنه چشمي(حريصي) است كه از اين كار سير نمي‌شود.

اسلاید 330: 35- از خون دل طفلان سرخاب رخ آميزد اين زال سپيد ابرو وين مام سيه پستان زال سپيد ابرو:‌پيرزن كه از فرط پيري حتي ابروهايش سپيد شده، كنايه از: دنيا. مام سيه پستان: مادر سياه پستان. سياه پستان، دايه‌اي كه هر طفلي از پستانش شير بنوشد مي‌ميرد.(ارمغان صبح، ص 93) كنايه از: دنيا. معني: اين دنيا همچون پيرزن و دايه اي است كه سرخاب رويش را با خون دل كودكان آميخته مي‌كند. يعني دنيا فرزند كش است.

اسلاید 331: 36- خاقاني از اين درگه دريوزة عبرت كن تا از در تو ز آن پس دريوزه كند خاقان دريوزه كردن: گدايي كردن. خاقان: لقب شاهان شروان. معني:‌خاقاني تو از درگاه مداين گدايي عبرت آموزي كن، تا خاقان نيز از شعر تو كسب عبرت كند.

اسلاید 332: 37- امروز گر از سلطان رندي طلبد توشه فردا ز در رندي توشه طلبد سلطان معني:‌اگر امروز رندي چون خاقاني از سلطان طلب توشه كند، فرداي قيامت سلطان از شاعر طلب توشه خواهد كرد. به عبارت ديگر امروز پادشاه شفيع شاعر است و در روز قيامت شاعر شفيع شاه خواهد بود.

اسلاید 333: 38- گر زاد ره مكه توشه است به هر شهري تو زاد مداين بر تحفه ز پي شروان زاد ره مكه: توشة سفر مكه اعم از مادي و معنوي. زاد مداين: همين قصيدة شاعر است. معني:‌اگر هر زاير كعبه براي همشهريان خود از مكه سوغاتي مي برد، تو نيز اين قصيده را به عنوان سوغاتي سفر مداين براي مردم شروان ببر.

اسلاید 334: 39- هر كس برد از مكه سبحه ز گل حمزه پس تو ز مداين بر تسبيح گل سلمان سبحه: مهرة تسبيح. حمزه: ابوعماره حمزه بن عبدالمطلب (م30 هـ. ق) عموي پيامبر اكرم گل سلمان: تربت سلمان فارسي كه مقبرة وي در نزديكي ويرانه‌هاي ايوان مداين جاي دارد معني: هر كس به عنوان تبرك از مكه تسبيحي از خاك حمزه را مي برد، تو نيز از مداين تسبيحي از خاك سلمان فارسي ببر.

اسلاید 335: 40- اين بحر بصيرت بين بي شربت از او مگذر كز شط چنين بحري لب تشنه شدن نتوان بحر بصيرت: كنايه از قصيدة ايوان مداين. شربت: نوشيدن مجازاً درك كردن. معني:‌اين قصيده پر معني را مطالعه كن و بدون درك معاني آن رهايش مكن، دريايي از معاني كه تشنه از كنار آن گذشتن جايز نيست.

اسلاید 336: 41- اخوان كه ز راه آيند آرند ره آوردي اين قطعه ره آورد است از بهر دل اخوان معني:‌برادران و دوستاني كه از سفر مي آيند با خود سوغاتي مي آورند، اين قصيده نيز سوغاتي سفر مداين من است براي دل دوستان.

اسلاید 337: 42- بنگر كه در اين قطعه چه سحر همي راند مهتوك مسبح دل، ديوانة عاقل جان مهتوك: مرده، فوت شده. كنايه از:كسي كه ترك تعلقات دنيوي كرده است. مسبح دل آنكه دل‌اش تسبيح كند. (فرهنگ معين) ديوانة عاقل جان:‌كسي كه ظاهراً ديوانه باطناً عاقل است. ديوانگي در اين جا تعبيري است براي شيفتگي و استغراق در مراتب معنوي.(ارمغان صبح، ص 94) معني: بنگر كه در اين قصيده، سراينده فارغ از تعلقات دنيوي و شيفته مراتب معنوي با شعر خود چه ساحري كرده است.

اسلاید 338: 1- مگر بساحت گيتي نماند بوي وفا كه هيچ انس نيامد ز هيچ انس مرا ساحت: ميدان. گشادگي و فضاي مكان و ناحيه .(غياث) انس: دلبستگي و خوگيري و الفت. انس:‌آدميان و اين مفرد است به معني جمع(غياث) جناس ناقص ميان انس و انس. معني:‌مگر در فضاي جهان بويي از وفا نمانده كه با هيچ آدميزادي مرا الفتي پديد نيامد.

اسلاید 339: 2- فسردگان را همدم چگونه برسازم فسردگان ز كجا و دم صفا زكجا فسردگان: غمگينان، دلمردگان . دم صفا:‌نفس خالص و باصفا. در ركن دوم مصراع نخست اختيار تسكين ديده مي شود. معني: چگونه با خود دلمردگان را همدم كنم‌؟ بين دلمرده‌ها و دم صفا و اهل خلوص فاصله‌هاست.

اسلاید 340: 3- درخت خرما از موم ساختن سهل است و ليك ازو نتوان يافت لذت خرما درخت خرما از موم ساختن:‌اشياي مصنوعي از موم ساختن. ساختن گل و گياه از گل. نخلبندي. سعدي در گلستان آورده: «نخلبندي دانم ولي نه در بستان.» (شرح سجادي ص 146) اين بيت قبلي را تعليل مي‌كند. معني:‌از موم درخت خرماي مصنوعي ساختن راحت است، ليكن از اين درخت نمي توان لذت خرماي واقعي را چشيد.

اسلاید 341: 4- مرا ز فرقت پيوستگان چنان روزي است كه بس نماند كه مانم ز سايه نيز جدا روزي:‌نصيب و بهره، معني:‌از فراق خويشان و وابستگان نصيبم آن چنان است كه كم نمانده تا از ساية خويش نيز جدا بمانم.

اسلاید 342: 5- اگر به گوش من از مردمي دمي برسد به مژده مردمك چشم بخشمش عمدا ميان مردمي و دمي جناس زايد و ميان مردمي و مردمك جناس مطرف است بين گوش ومردمك و چشم در بيت نيز مراعات نظير وجود دارد.(شرح سجادي، ص 147) عمداً:‌از روي قصد و اراده. معني: اگر نفسي از انسانيت به گوشم برسد، در مژگاني اين خبر مردمك چشم را عمداً بدان نفس مي بخشم.

اسلاید 343: 6- اگر مرا نداي ارجعي رسد امروز وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا ارجعي: اشاره است به آية‌يا أيها الذين النفس المطمئنه ‌إرجعي إلي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي. امروز: دم مرگ. فردا:‌فرداي قيامت بين اين دو صنعت تضاد يا طباق بكار رفته است. معني:‌اگر در دم مرگ مرا نداي ارجعي برسد و اگر فرداي قيامت بشارت لاتقنطوا فرا رسد.

اسلاید 344: 7- به گوش هوش من آيد خطاب اهل بهشت نصيب نفس من آيد نويد ملك بقا گوش هوش: اضافة اقتراني. نويد: مژده . ملك بقا: سراي جاويد . معني:‌اگر با گوش درون خطاب اهل بهشت را بشنوم كه مژده مي دهند سراي جاويد نصيب وجود تو شده است.

اسلاید 345: 8- نداي هاتف غيبي زچار گوشة عرش صداي كوس الهي به پنج نوبة لا هاتف غيبي: آواز دهنده‌اي كه خود وي ديده نمي‌شود فرشته اي كه از جهان غيب ندا مي دهد. عرش: آسمان نهم مقابل فرش= زمين است. كوس: طبل، كوس الهي:‌نداي الهي. پنج نوبه: منظور رسمي است كه در نقاره‌ خانه‌هاي شاهان و اميران در شبانه روز سه ، پنچ يا هفت بار نقاره مي زدند. لا: نشان اختصاري لااله الا الله. پنج نوبت لا مي تواند اشاره به پنج بار اذان باشد. بين چهار و پنج صنعت مراعات النظير است. معني: نداي هاتف غيبي از چهار گوشة آسمان و آواي الهي با پنج بار اذان شنيده شود.

اسلاید 346: 9- خروش شهپر جبريل و صور اسرافيل غريو سبحة رضوان و زيور حورا شهپر: بال بزرگ. صوراسرافيل :‌شاخي كه درآن اسرافيل روز محشر خواهيد دميد. سيه چشم بهشتي. رضوان:‌باغبان بهشتي. مراعات نظير در بيت هويداست. معني:‌خروش بال جبرئيل و صوراسرافيل ، شور و غوغاي تسبيح بهشتيان و زيور سيه چشمان بهشتي.

اسلاید 347: 10 لطافت حركات فلك به گاه سماع طراوت نغمات زبور گاه ادا حركات فلك: گردشهاي دايمي سپهر. صفت لطافت به جهت موزوني حركات فلك آمده. چنانكه ارغنون فلك هم گفته‌اند. سماع: شنيدن. در معني رقص و سرور و وجد مجاز است. نغمات: ج نغمه به معني ترانه و آواز. زبور: عربي، جمع آن زبر، كتاب مقدسي كه بر داود نازل شده و سرودهاي آن را مزامير ج مزمار گفته‌اند.معني: لطافت گردش موزون سپهر هنگام وجد و زيبايي نغمه‌هاي زبور در هنگام خواندن.

اسلاید 348: 11- صرير خامة مصري ميانة توقيع صهيل ابرش تازي ميانة هيجا صرير: نامة‌قلم در آن هنگام كه روي كاغذ كشيده مي شود . خامه: قلم. توقيع. نشان كردن پادشاه بر نامه و منشور و به معني دستخط و نشاني پادشاه صهيل: آواز اسب. شيهة‌ اسب. ابرش: بر وزن مهوش، اسبي كه نقطه‌ها بر آن، مخالف رنگ او باشند و به معني رنگ سرخ و سپيد بهم آميخته. هيجا كارزار و جنگ . (غياث) معني:‌نالة قلم مصري در ميانة توقيع، شيهة‌ اسب خالدار در ميانة نبرد.

اسلاید 349: 12- نواي باربد و ساز بربط و مزمار طريق كاسه‌گر و راه ارغنون و سه تا باربد: خنيانگر مشهور دربار خسرو پرويز بربط: سازي است مانند طنبوره مزمار: ني كه آن را مي‌نوازند. طريق:‌مقام ، پرده. راه. كاسه گر:‌نام مطربي كه واضع قول است و نام لحتي است. ارغنون :‌ يا ارغن يا ارغون بر وزن افزودن، معني هر سه لفظ واحد است. نام سازي كه افلاتون واضع آن است و آن كدوي خالي باشد به چرم اندر كشيده و بر آن روده‌ها بندند. (غياث) سه تا: سه تار. معني:‌لحن باربد و صداي بربط و ني و پردة كاسه‌گر و مقام ارغنون و سه تا، يعني آواي خوش همة اين سازها.

اسلاید 350: 13- صفير صلصل و لحن چكاوك و ساري نفير فاخته و نغمة هزار آوا صفير:‌بانگ و فرياد. صلصل:‌فاخته. چكاوك :‌مرغي است از گنجشك اندك بزرگ وخوش‌آواز و تاج برسر دارد. (غياث) ساري: سار . فاخته: پرنده‌اي است . كوكو . هزار آوا: هزار دستان، بلبل. مراعات نظير ميان مرغان. معني: بانگ فاخته و لحن چكاوك و سار و ناله و صداي كوكو و نغمة‌بلبل.

اسلاید 351: 14- نوازش لب جانان به شعر خاقاني گزارش دم قمري بپردة عنقا نوازش: به نوا درآمدن ، ترنم. گزارش : بيان. دم قمري: يا پردة‌قمري ، نوايي است از موسيقي پردة عنقا: نام نوايي از موسيقي است. در واژه قمري و عنقا ايهام تناسب ديده مي شود. معني: ترنم لب معشوق با شعر خاقاني و بيان لحن دم قمري در پردة عنقا.

اسلاید 352: 15- مرا از اينهمه اصوات آن خوشي نرسد كه از ديار عزيزي رسد سلام وفا معني: از تمام اين آواهاي خوش آن خوشي دست نمي دهد كه از ديار عزيزي سلام از روي وفا فرا رسد.

اسلاید 353: 16- چنان كه دوشم بي‌زحمت كبوتر و پيك رسيد نامة صدر الزمان به دست صبا دوشم: دوش مرا. صدر الزمان :‌لقب رشيدالدين و طواط شاعر است. صبا: باد خنك كه غالباً پيام آور است. معني: همچنانكه ديشب بدون زحمت كبوتر نامه‌ رسان و پيك، نامة رشيد و طواط به دست باد صبا به من رسيد.

اسلاید 354: 17- درست گويي صدرالزمان سليمان بود صبا چو هدهد و محنت سراي من چو سبا درست: قيد تأكيد و ايجاب است. سبا:‌نام شهر بلقيس كه در نكاح حضرت سليمان آمده بود. هدهد:‌كه به پرنده يا مرغ سليمان نام گرفته از آن جهت است كه از ملكه سبا يعني بلقيس به سليمان پيغام آورد و از سليمان به بلقيس پاسخ برد. معني:‌حقيقتاً انگار رشيد و طواط سليمان زمان بود و باد صبا نقش هدهد او را داشت و سراي محنت زدة بنده مانند سرزمين سبا بود.

اسلاید 355: 18- از آن زمان كه فرو خواندم آن كتاب كريم همي سرايم يا ايها الملاء به ملا فرو خواندم: تمام و كمال، همة ابيات و خواندم. كتاب كريم: مقصود شعر رشيد و طواط است. ايها الملاء:‌اشاره است به آية : قالت ياايها الملأ إني ألقي إلي كتاب كريم(سورة 27 آية 29) [بلقيس ] گفت[خاصه خويش را] كه اي مهينان به من اوكندند نامه‌اي نيكو. به ملا:‌آشكارا . معني: از آن لحظه كه شعر نيكويي و طواط (كتاب كريم) را خواندم آشكارا از نيكويي آن ياد مي‌كنم، همان طور كه بلقيس از نيكي نامة سليمان ياد مي‌كرد.

اسلاید 356: 19- بهار عام شكفت و بهار خاص رسيد دو نو بهار كز آن طبع و عقل يافت نوا بهار عام:‌بهار عمومي مراد بهار طبيعت است: بهار خاص: پيام و طواط مراد است. نوا: توشه و خوراك معني: بهار طبيعت شكوفا شد و پيام رشيد رسيد و از اين دو نوبهار سرشت و خرد توشة خود دريافت كرد.

اسلاید 357: 20- بهار عام شكفت و بهار خاص رسيد دو نوبهار كز آن طبع و عقل يافت نوا اعتدال‌ مزاج: مقصود اعتدال ربيعي است، چون در اول بهار شب و روز مساوي مي شود. سيد الشعرا:‌لقب رشيد است. معني:‌بهار طبيعت محصول اعتدال طبيعي است و بهار ويژة من از شعر رشيد و طواط است.

اسلاید 358: 21- سزد كه عيد كنم در جهان به عز رشيد كه نظم و نثرش عيد مؤبدست مرا عيد كردن:‌عيد گرفتن. مؤبد: از كلمة ابد، جاودانه. معني: مي ارزد كه در زير ساية عزت رشيد و طواط عيد بگيريم زيرا كه نظم و نثر رشيد عيد جاودانه‌اي براي من است.

اسلاید 359: 23- اگر به كوه رسيدي روايت سخنش زهي رشيد جواب آمدي به جاي صدا روايت: خواندن شعر كسي. زهي: از ادات تحسين است، خوشا. صدا: در مقابل ندا، پژواك. معني: اگر راوي شعر و طواط صدايش به كوه مي رسيد به جاي پژواك كوه مي‌گفت :‌‌آفرين بر رشيد و طواط.

اسلاید 360: 23- ز نقش خامة آن صدر و نقش نامة او بياض صبح و سواد دل مراست ضيا روايت:‌خواندن شعر كسي. زهي:‌از ادات تحسين است. خوشا . صدا: در مقابل ندا، پژواك . معني:‌اگر راوي شعر و طواط صدايش به كوه مي رسيد، به جاي پژواك كوه مي گفت :‌آفرين بر رشيد و طواط.

اسلاید 361: 24- ز نظم و نثرش پروين و نعش خيزد و او به هم نمايد پروين و نعش در يك جا پروين: شش ستارة كوچك كه با هم مجتمع‌اند و آن در ايام زمستان از اول شب نمايان باشند. نعش: همان بنات النعش است. معني:‌از نظم و نثر رشيد ستارة پروين و نعش درست مي شود. و اين شگفت كه او در صورت فلكي را در يكجا با هم گرد مي آورد.

اسلاید 362: 25- عبارتش همه چون آفتاب و طرفه‌تر آن كه نعش و پروين در آفتاب شد پيدا معني: سخن‌اش چون آفتاب درخشان است و شگفت آنكه پروين ونعش در هنگام تابش خورشيد يكجا گرد آمده است.

اسلاید 363: 26- براي رنج دل و عيش بدگوارم ساخت جوارشي ز تحيت مفرحي ز ثنا عيش: زندگي. بدگوار:‌ناگوار در برابر خوشگوار. جوارش :‌معرب گوارش. تركيبي است كه براي هضم غذا مي خورند. تحيت :‌درود. مفرح :‌دارويي تركيبي كه شيرين و خوشبو و مقوي دل و جگر باشد. ثنا: ستايش. معني: رشيد از شعر خود براي مداواي رنج دل و زندگي ناگوارم از درود و ستايش معجوني مفرح ساخته است.

اسلاید 364: 27- معانيش همه ياقوت بود و زر يعني مفرح از زر و ياقوت به برد سودا معانيش:‌مفاهيم سخن و طواط را از جهت گرانبهايي به ياقوت وزر تشبيه كرده است. مفر ح از زر .... اشاره است به مفرح ياقوت يا نوعي شراب كه در آن به مقدار كم گرد ساييده شده انواع سنگهاي قيمتي از قبيل ياقوت و فيروزه و عقيق و جز آنها مي ريختند و عقيده داشتند كه موجب نشاط بيشتري است. »»

اسلاید 365: «« سودا:‌يكي از سرشتهاي چهارگانه ماليخوليا و افسردگي. در عين حال رنگ زر (زردي) با صفرا و رنگ ياقوت(سرخي) با دم (خون) مناسبت دارد كه خود دوتاي ديگر از مزاجهاي چهارگانه‌اند. (شرح سجادي، ص 152)معني : معاني و مفاهيم شعر و طواط چون ياقوت و زر بود، مفرح ياقوت و زر، افسردگي را بهتر مدارا مي‌كند.

اسلاید 366: 28- زبونتر از مه سي روزه‌ام مهي سي روز مرا به طنز چو خورشيد خواند آن جوزا مه سي روزه: ماه سي روز بسيار لاغر و ضعيف است. مهي سي روز: تمام سي روز ماه. جوزا: دو كودك بر پاي ايستاده، دو پيكر. معني: رشيد كه چون برج دو پيكر است به شوخي من ضعيف‌تر از سي ‌ام ماه در تمام زندگي را خورشيد خطاب كرده است.

اسلاید 367: 29- به صد دقيقه ز آب درمنه تلخ ترم به سخره چشمة خضرم چه خواند آن دريا دقيقه:‌نكتة باريك. درمنه: نوعي از گياه دارويي. (غياث) چشمة خضر: آب حيات. دريا :‌مجازاً رشيد. معني: به دلايل باريك من از آب درمنه تلخ‌تر هستم. اما رشيد از روي طنز مرا آب حيات خوانده است.

اسلاید 368: 30- طويلة سخنش سي و يك جواهر داشت نهادمش به بهاي هزار و يك اسما طويله:‌رشته. طويلة سخن: اضافة تشبيهي است كه مراد رشتة سخن(پيام) رشيد است. هزار و يك اسماء :‌هزار و يك نام خدا. معني:‌رشتة سخن رشيد سي و يك جواهر(بيت) داشت و من برآنها ارزش هزار و يك نام خداوند را قايل شدم.

اسلاید 369: 31- به سال عمرم ازو بيست و پنج بخريدم شش دگر را شش روز كون بود بها شش روز كون:‌اشاره به آفرينش جهان است در شش روز خلق السموات و الارض في سته ايام. معني:‌از اين سي و يك بيت، بيست و پنج بيت‌اش را برابر بيست و پنج سال از عمرم خريدم و شش بيت باقيمانده هم مساوي بود با شش روز ايام آفرينش (شاعر بهاي سي و يك بيت را چنين ارزش نهاده است.)

اسلاید 370: 32- مگر كه جانم از اين خشكسال صرف زمان گريخت در كنف او به وجه استسقا صرف: گردش ايام. كنف:‌پهلو، پناه. به وجه : از طريق . استسقا: آب خواستي ، نيايش براي طلب باران. معني:‌شايد جان من از دست خشكسالي گردش زمانه به جهت طلب باران به كنف حمايت او بگريزد.

اسلاید 371: 33- كه او به پنج انامل به فتح باب سخن ز هفت كشور به جانم ببرد قحط و وبا انامل:‌ج انمله، سرانگشتان. فتح باب:‌گشايش در. هفت كشور جان: اضافة تشبيهي، تمامي وجود. معني:‌زيرا كه رشيد با پنج انگشت خود(نوشتن) و گشايش در سخن بتواند قحطي و وبا را از تمام وجودم بزدايد.

اسلاید 372: 34- حيات بخشا در خامي سخن منگر كه سوخته شدم از مرگ قدوه الحكما حيات بخشا:‌منادا رشيد و طواط است. قدوه الحكما: پيشواي فرزانگان . مرا عموي خاقاني است معني: اي رشيد حيات بخش در خامي سخن‌ام(مراد جوابيه است) نگاه نكن، زيرا از مرگ كافي الدين دلسوخته شده‌ام.

اسلاید 373: 35- شكسته دل تر از آن ساغر بلورينم كه در ميانة خاراكني ز دست رها معني: تمام روشنايي فكر و باطنم وابسته به حضور عمويم بود و با مرگ وي تمام آن روشني از بين رفت.

اسلاید 374: 36- فروغ فكر و صفاي ضميرم از عم بود چو عم بمرد، بمرد آن همه فروغ و صفا معني:‌تمام روشنايي فكر و باطنم وابسته به حضور عمويم بود و با مرگج وي تمام آن روشني از بين رفت.

اسلاید 375: 37- جهان به خيره كشي در كسي كشيد كمان كه بركشيدة‌حق بود و بركشندة ما خيره كشي: بيهوده كشتن. بركشيده: برگزيده. بركشنده :‌مايه ترقي . جناس خطي و جناس اشتقاق در بيت پيداست. معني:‌ جهان كمان عليه كشتن بيهودة كسي كشيد كه وي برآوردة خدا بو د و باعث ترقي من.

اسلاید 376: 38- از اين قصيده نمودار ساحري كن از آنك بقاي نام تو است اين قصيدة غرا معني:‌اين قصيدة مرا در شمار ساحري بدان. زيرا باعث پايداري نام تست. در بيت مقاخره ديده مي شود.

اسلاید 377: 39- به هر كسي ز من اين دولت ثنا نرسد خنك تو كاين همه دولت مسلم است ترا هر كسي شانس آن را ندارد كه من ثنايش بگويم، خوشا به حال تو كه اينهمه شانس بر تو مسلم شد.

اسلاید 378: 40- اگر خري دم اين معجزه زند كه مراست دمش ببند كه خر گنگ بهتر از گويا دم زدن: ادعا كردن. دم را بستن:‌خاموش و ساكت كردن. گنگ: بي‌زبان معني: اگر ابلهي مدعي شود كه اين معجزه از آن من است ، ساكت‌اش كن، زيرا خر لال باشد بهتر از عرعر كردن‌اش است.

اسلاید 379: 41- كمان گروهة گبران نداردآن مهره كه چار مرغ خليل اندر آورد ز هوا كمان گروهه: كماني كه در آن گلوله نهاده رها كنند. (غياث) گبران:‌كافران.چارمرغ خليل: كبوتر و زاغ و خروس و طاووس .معني:‌كافران آن وسيله و قدرت لازم را در اختيار ندارند كه معجزه‌اي از ايشان سربزند.

اسلاید 380: 42- اگر چه هرچه عيال منند خصم منند جواب ندهم الا انهم هم السفها عيال: به كسر اول به معني زن و فرزندان و ديگر توابع.(غياث) منظور شاعر از عيال منند. شاعران ديگر را مي‌گويدكه نان خور طبع او هستند، ليكن اكنون به دشمنان وي بدل شده اند. انهم هم السفها اشاره است به سورة دوم آية‌ سيزده الا انهم هم السفهاء ولكن لايعلمون. معني:‌اگرچه اكنون ريزه خواران خوان طبع من تبديل به دشمنانم شده‌اند، ليكن من پاسخ آنان را جز به اينكه آنان سفيه‌اند نمي‌دهم.

اسلاید 381: 43- كه خود زبان زبّاني به حبس گاه جحيم دهد جواب به واجب كه اخسئوا فيها عيال:‌به كسر اول به معني زن وفرزندان و ديگر توابع. (غياث) منظور شاعر از عيال منند، شاعران ديگر را مي گويد كه نان خور طبع او هستند، ليكن اكنون به دشمنان وي دل شده‌اند . انهم هم السفها اشاره است به سورة دوم آية سيزده الا انهم هم السفهاء و لكن لايعلمون. معني: اگرچه اكنون ريزه‌خوران خوان طبع من تبديل به دشمنانم شده‌اند ليكن من پاسخ آنان را جز به اينكه آنان سفيه اند نمي دهم.

اسلاید 382: 44- محققان سخن زين درخت ميوه برند وگر شوند سراسر درختك دانا محققان سخن:‌سخن شناسان، منتقدان . درخت: مجازاً شعر كه ميوه‌اش معني آن است. درختك دانا:‌در شرح خاقاني درختي شمرده شده است در اندلس كه چون برك آن را زير سر نهند و بخوابند هرچه فراموش كرده باشند بياد آورند . درختي كه برهر جانب آفتاب بگردد برگهاي آن رو بدان جانب كند. معني:‌سخن شناسان از درخت سخن من بهره مي برند هرچند كه خود به تمامي معني درختك دانا باشند.

اسلاید 383: 45- دعاي خالص من پس رو مراد تو باد كه به ز ياد توام نيست پيشواي دعا معني: دعاي پاك من بدرقة آرزوي تو باشد، زيرا بهتر از ياد تو پيش روي دعا نمي‌شناسم.

اسلاید 384: قصيدۀ 9 منطق الطير 1- زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب خيمة روحانيان كرد معنبر طناب نفس: دم.// سر به مهر: ممهور، دست نخورده.// ملمع: رنگارنگ. ملمع نقاب: كنايه از اشعة زرين آفتاب، صبح ملمع نقاب، صبح داراي نقاب رنگين كه از اشعة زرين آفتاب پديد مي‌آيد.// خيمه: كنايه از آسمان.// »»

اسلاید 385: «« روحانيان: كنايه از فرشتگان.// معنبر:عنبرين شده، خوشبو؛ معنبر طناب: كنايه از شعاع خورشيد.// معني: بامداد با نقابي رنگين بر چهره با اولين نفسي كه زد (بيدارشد) آسمان را با پرتو معطر خويش پر كرد.

اسلاید 386: 2- شد گهر اندر گهر صفحة تيغ سحر شد گره اندر گره حلقة درع سحاب تيغ سحر: اضافة تشبيهي، پرتو سپيده‌دم؛ صفحة تيغ سحر، كنايه ازكران افق.// گره اندر گره: پر گره.// درع: زره.// سحاب: ابر. ابر به زره تشبيه شده و وجه شبه حلقه حلقه بودن آن دو. تيغ و درع مراعات النظير و هر دو از لوازم جنگ است.// معني: كران افق پر از ستاره و ابر، چون زره حلقه حلقه شد.

اسلاید 387: 3- بال فرو كوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل بانگ برآورد كوس، كوس سفر كوفت خواب بال فرو كوفتن: كنايه از: آماده شدن براي خواندن چون پرنده براي شروع خواندن بال‌ها را به هم مي‌كوبد. مرغ طرب گشت دل: يعني دل مانند پرندة شادي شد.// كوس كوفتن: به قصد آمادگي حركت مسافران بر طبل مي‌زدند.// معني: پرنده {خروس} بالها را بهم كوفت و دميدن صبح را خبر داد، دل نيز شاد شد، انگار بر كوس زده باشند، خواب آمادة سفر از ديدگان شد.

اسلاید 388: 4- صبح برآمد زكوه چون مه نخشب ز چاه ماه برآمد به صبح چون دم ماهي ز آب صبح: منظور سپيدة بامداد است.// ماه نخشب: مراد آن ماه است كه هاشم بن حكيم بن عطا معروف به مقنع، مقتول به سال 167 هـ . ق. از چاهي بر مي آورد و در ادب فارس به ماه كش و ماه مقنع نيز معروف است.// معني: سپيدة صبح مانند ماه نخشب كه از چاه بيرون مي‌آمد از پشت كوه درآمد، ماه نيز مانند برآمدن دمب ماهي از آب در صبح پيدا شد.

اسلاید 389: 5- نيزه كشيد آفتاب حلقة مه در ربود نيزة اين زر سرخ حلقة آن سيم ناب نيزه: كنايه از: شعاع آفتاب. ربودن حلقة ماه توسط نيزة خورشيد اشاره به بازيي دارد كه در آن با نيزه حلقه را مي‌ربايند. (شرح سجادي، ص 158) در مصراع دوم، نور خورشيد سرخ و نور ماه سپيد شمرده شده است.// معني: شعاع خورشيد حلقة ماه را ربود (روز آمد و شب رفت)، شعاع خورشيد سرخ و حلقة ماه سپيد خالص بود.

اسلاید 390: 6- شب عربي‌وار بود بسته نقاب بنقش از چه سبب چون عرب نيزه كشيد آفتاب نقاب بنفش: روي بندي كه اعراب بر روي مي‌كشيدند. اشاره به رنگ بنفش آسمان است در شب.// معني: شب كه چون عرب روبند بنفش داشت به چه دليلي آفتاب مانند عرب نيزه بر او كشيد. (چرا شب رفت و روز آمد؟)

اسلاید 391: 7- بر كتف آفتاب باز رداي زر است كرده چو اعرابيان بر در كعبه مآب اعرابيان: جمع اعرابي يعني باديه نشين.// مآب: بازگشت.// معني: بر دوش آفتاب جبة زرين است و مانند باديه نشينان عرب به كعبه بازگشته است.

اسلاید 392: 8- حق تو خاقانيا كعبه تواند شناخت ز آخور سنگين طلب توشة يوم‌الحساب آخور سنگين: آبخور سنگي.// يوم‌الحاسب: روز حساب، قيامت.// معني: اي خاقاني حق ترا كعبه مي‌تواند بشناسد، بنابراين از آبشخور زمزم توشة آخرت بردار.

اسلاید 393: 9- مرد بود كعبه جوي طفل بود كعب باز چون تو شدي مرد دين روي ز كعبه متاب كعب: قاب كه با آن بازي مي‌كنند كعب باز، همان قاب باز است.// مرد: انسان كامل. كعب وكعبه: جناس زايد. مرد و طفل: تضاد.// معني: انسان كامل كعبه‌جوي است، اما كودك كعب باز، حال كه تو مرد دين (وارستة كامل) شده‌اي از كعبه روي مگردان.

اسلاید 394: 10- كعبه كه قطب هدي است معتكفست از سكون خود نبود هيچ قطب منقلب از اضطراب هدي: هدايت و راهنمايي؛ قطب هدي: محور هدايت.// معتكف: از اعتكاف يعني گوشه نشين.// معني: كعبه كه محور هدايت است از سر آرامش ثابت مانده است، البته هيچ محوري از بي تابي و جنبش دگرگون نمي‌شود.

اسلاید 395: 11- هست به پيرامنش طوف كنان آسمان آري برگرد قطب چرخ زند آسياب در اين بيت كعبه به قطب يا محور آسياب و آسمان به خود آسياب تشبيه شده است.// معني: آسمان در پيرامون كعبه طواف كنان و گردان است، آري آسياب حول محور خود مي گردد.

اسلاید 396: 12- خانه خدايش خداست لاجرمش نام هست شاه مربع نشين تازي رومي خطاب خانه خدا: صاحب خانه.// شاه مربع نشين: شاهي كه بر چهار بالش تكيه زد. اشاره بدان كه قاعدة كعبه چهارگوش است و دارالملك پيامبر اسلام مكه بوده و قبلة اسلام كعبه است.// تازي رومي خطاب: مقصود حجرالاسود است كه سياه است و تازي؛ ليكن سپيدپوستان (شايد احرام پوشان) به آن روي مي‌آورند. از رومي، سپيدي و روشني آفتاب نيز مراد است.// معني:صاحبخانة كعبه خداست،‌بناچار نام حجرالاسود شاه مربع نشين شده است.

اسلاید 397: 13- رخش به هرا بتاخت بر سر صفر آفتاب رفت به چرب آخوري گنج روان در ركاب هرا: گلوله‌هاي زرين و سيمين كه به زين اسب آويزان كنند.// صفر: برج حمل.// چرب آخوري: فراخي روزي. گنج روان؛ گنج قارون كه گويند پيوسته زير زمين حركت مي‌كند.// معني: آفتاب، اسب داراي گلوله‌هاي زرين و سيمين خود را بر سر برج حمل تاخت (وارد برج حمل شد) و در حالي كه گنج روان (پرتو خورشيد) در ركاب داشت به سراغ آبشخور فراخ رفت. مضمون بيت: رسيدن بهار.

اسلاید 398: 14- كحلي چرخ از سحاب گشت مسلسل به شكل عودي خاك از نبات گشت مهلهل به تاب كحلي: منسوب به كحل؛ سرمه، جامه‌اي سرمه‌اي.// كحلي چرخ: چرخ سرمه‌اي پوش يا سرمه‌اي رنگ.// عودي خاك: خاك به رنگ و بوي عود.// مهلهل: خشن بافته شده و منقش.// به تاب: از جهت تابيدگي.// معني: آسمان نيلگون از ابر به شكل زنجير يا حلقوي درآمد و خاك خوشبو بواسطة گياه از حيث تاب انبوه و تنك شد.

اسلاید 399: 15- روز چو شمعي به شب زود رو و سرافراز شب چو چراغي به روز كاسته و نيم تاب معني: روز مانند شمعي كه در شب تند و سرفراز مي‌سوزد، بالا مي‌آيد و شب مانند چراغي كه در روز بسوزد كم نور است. (صبح، آفتاب بسرعت منتشر مي‌شود و در چنين حالي شب به انتها مي‌رسد).

اسلاید 400: 16- دردي مطبوخ بين بر سر سبزه ز سيل شيشة بازيچه بين بر سر آب از حباب دردي: ته نشين شدة روغن و شراب و نظاير آن.// مطبوخ: جوشانده.// شيشة بازيچه: شيشة ‌شعبده‌بازي. حباب را به شيشه شعبده بازي تشبيه كرده است و بقاياي سيل و رگبار به ته نشست جوشانده.// معني: آنچه از سر سيل و رگبار بر سر سبزه بر جاي مانده مانند ته‌نشين جوشانده است و حباب بر فراز آب نظير شيشة شعبده‌بازي.

اسلاید 401: 17- مرغان چون طفلكان ابجدي آموخته بلبل‌الحمد خوان گشته خليفة‌كتاب ابجدي: منسوب به ابجد، منظور حروف الفباست.// الحمدخوان: خوانندة نخستين سورة قرآن. منظور آنكه بلبل نخستين آوازش در ستايش خداوند است.// خليفه: در مكتبهاي قديم به جاي مبصر امروز در كلاسها بوده است.// كتاب: مخفف كتاب به معني مكتب است.// معني: پرندگان مانند كودكان الفبا آموخته‌اند، و بلبل، الحمد خوان و مبصر كلاس درس شده است.

اسلاید 402: 18- دوش ز نوزادگان مجلس نو ساخت باغ مجلسشان آب زد ابر به سيم مذاب نوزادگان: استعاره از: گلهاي نورسته.// سيم مذاب: نقره آب شده، كنايه از: دانه‌هاي باران.// معني: ديشب باغ از حضور گلهاي نورسته مجلس جديدي آراست، و ابر اين مجلس را با باران طراوت بخشيد.

اسلاید 403: 19- داد به هر يك چمن خلعتي از زرد و سرخ خلعه نوردش صبا رنگرزش ماهتاب خلعه نورد: خلعت پيچ.// معني: چمن به هر كدام از نورسيده‌ها لباس زرد و سرخ داد كه خلعت پيچ آن باد صبا و رنگرزش مهتاب بود.

اسلاید 404: 20- اول مجلس كه باغ شمع گل اندر فروخت نرگس با طشت زر كرد به مجلس شتاب شمع گل: اضافة‌ تشبيهي است؛ گلي كه چون شمع فروزان و تابنده است.// اندرفروختن: افروختن، روشن كردن.// نرگس با طشت زر: اشاره است به رنگ زرد ميان گل نرگس كه گلبرگهاي آن سفيد است.// معني: در اول مجلس كه باغ، شمع مانند گل را روشن ساخت، نرگس با طشت زر به مجلس شتافت.// مضمون بيت: زيبايي چمن پس از باران.

اسلاید 405: 21- ژاله بر آن جمع ريخت روغن طلق از هوا تا نرسد جمع را زآتش لاله عذاب طلق: معرب تلك، سنگي كاني. روغن طلق، روغني كه از طلق گرفته مي شود. چون طلق نمي‌سوزد از اين رو روغن طلق مانع سوختگي از آتش لاله (به مناسبت رنگ سرخ آتشين آن) تصور شده است.// معني: ژاله از هوا بر آن گلهاي باغ روغن طلق ريخت تا از آتش لاله براي همة‌ آنان آسيبي نرسد.

اسلاید 406: 22- هر سوي از جوي جوي رقعة شطرنج بود بيدق زرين نمود غنچه ز روي تراب رقعة شطرنج: صفحه و بساط شطرنج.// بيدق: معرب پياده.// تراب: خاك.// معني: در هر سويي از تقاطع جويباران صفحة شطرنجي تشكيل شده بود و غنچه از روي خاك همچون پياده پيش مي‌آمد.// مضمون بيت: راه افتادن جريان آب باران.

اسلاید 407: 23- شاخ جواهر فشان ساخته خيرالنثار بيدق زرين نمود غنچه ز روي تراب شاخ جواهرفشان: شاخة‌ گل افشان.// خيرالنثار: بهترين شاباش.// خيرالثياب: بهترين جامه‌ها.// معني شاخة گل افشان بهترين شاباش را ترتيب داده بود و سوسن سوزن‌گون بهترين لباسها را دوخته بود.// تصوير بيت: ريزش گلبرگ‌هاي سفيد شكوفه‌ها به روي گلهاي باغ در اثر بارش باران.

اسلاید 408: 24- مجمر گردان شمال مروحه زن شاخ بيد لعبت باز آسمان زوبين افكن شهاب مجمر: عود سوز، بخوردان. باد شمال به بخوردان تشبيه شده است.// مروحه: بادبزن.// لعبت: عروسك. كنايه از ستارگان آسمان.// شهاب: ستارة تيرانداز. شعله‌هايي در آسمان كه بر اثر برخورد شهاب سنگها با جو زمين ايجاد مي‌شود.// معني: باد شمال مانند بخوردان و شاخة بيد مانند بادبزن شده و هوا را معطر مي‌كند، آسمان با ستارگانش بازي مي‌كند و شهاب زوبين مي‌افكند.

اسلاید 409: 25- پيش چنين مجلسي مرغان جمع آمدند شب شده چون شكل موي مه چو كمانچة رباب شكل موي: به شكل موي سياه.// رباب: ساز زهي.// كمانچة رباب: كمان كوچكي كه بدان وسيله رباب را نوازند. كنايه از: ماه.// معني: در مقابل چنين مجلسي پرندگان گرد آمده‌اند و شب مانند موي سياه و ماه مانند كمانچة رباب باريك شده است.

اسلاید 410: 26- فاخته گفت از نخست مدح شكوفه كه نحل سازد از آن برگ تلخ ماية شيرين لعاب فاخته: كوكو.// نحل: زنبور عسل.// شيرين لعاب: لعاب شيرين با شهد.// معني: نخست فاخته به مدح شكوفه پرداخت كه زنبور عسل از برگ تلخ‌اش شهد مي‌سازد.

اسلاید 411: 27- بلبل گفتا كه گل به ز شكوفه است از آنك شاخ جنيبت‌كش است گل شه والاجناب جنيبت‌كش: يدك كش. كسي كه اسب را يدك مي‌كشد.// معني: بلبل گفت: گل از شكوفه بهتر است،‌ زيرا شاخة درخت يدك كش و گل، شاه والا دستگاه است.

اسلاید 412: 28- قمري گفتا ز گل مملكت سرو به كاندك بادي كند گنبد گل را خراب قمري: كبوتر، ياهو.// گنبد گل: غنچة گل.// معني: كبوتر ياهو گفت: مملكت درخت سرو از گل بهتر است، زيرا گل را اندك وزشي از باد خراب مي‌كند.

اسلاید 413: 30- ساري گفتا گه سرو هست زمن پاي لنگ لاله از او به كه كرد دشت به دشت انقلاب ساري: سار.// زمن: زمين‌گير. مزمن از اين كلمه است.// معني: ساري گفت: سرو درختي پاي لنگ و زمين‌گير است، لاله از او بهتر است زيرا دشتها را دگرگون ساخته است.

اسلاید 414: 31- صلصل گفتا به اصل لاله دو رنگست از او سوسن يكرنگ به چون خط اهل الثواب صلصل: فاخته. دو رنگي لاله، به جهت سياهي وسط آن است.// خط اهل الثواب: نامة اعمال نيكوكاران.// معني: فاخته گفت: چون لاله در اصل دو رنگ است، سوسن يگرنگ مانند نامة عمل ثوابكاران از لاله بهتر است.

اسلاید 415: 32- تيهو گفتا به است سبزه ز سوسن بدانك فاتحة صحف باغ او است گه فتح باب تيهو: پرنده‌اي كمي كوچكتر از كبك معمولي.// فاتحه: سرآغاز.// صحف: از صحف ج صحيفه؛ نامه، كتاب. فاتحة صحف را شاعر به فاتحه‌الكتاب (سوره الحمد) اشاره كرده است.// فتح باب: گشايش در، سرآغاز.// معني: تيهو گفت: سبزه از سوسن بهتر است، زيرا سرآغاز كتاب باغ هنگام گشايش در اوست. يعني اول چيزي كه در باغ پديد مي‌آيد سبزه است.

اسلاید 416: 32- طوطي گفتا سمن به بود از سبزه كو بوي ز عنبر گرفت، رنگ ز كافور ناب كافور: ماده‌اي خوشبو كه از گياهاني نظير بابونه و جز آن و به ويژه از درخت كافور به دست مي‌آيد.// معني: طوطي گفت: سمن از سبزه بهتر است، زيرا كه سمن بوي خود را از عنبر و رنگ‌اش را از كافور خالص گرفته است.

اسلاید 417: 33- هدهد گفت از سمن نرگس بهتر كه هست كرسي جم ملك او و افسر افراسياب هدهد: مرغ سليمان است.// كرسي جم: اينجا مقصود شيراز است. از اين جهت كه جم در ادب فارسي گاهي به جاي سليمان نشسته و شيراز پايتخت ملك سليمان يعني فارس خوانده شده است.// افسر افراسياب: اشاره است به حلقة زرد رنگ كه در ميان گل نرگس ديده مي شود. مراعات نظير ميان ملك و افسر، همچنين جم و افراسياب.// معني: هدهد گفت: نرگس از سمن بهتر است زيرا كه شيراز ملك او و حلقة زرد وسط‌اش تاج اوست.

اسلاید 418: 34- جمله بدين داوري بر در عنقا شدند كوست خليفة طيور داور مالك رقاب عنقا: مرغي افسانه‌اي؛ سيمرغ.// خليفه: پيشوا.// رقاب: ج رقبه: گردن. در مصراع دوم واژه خليفه را بايد با (ي) ساكن خواند: خليفه‌ي.// معني: همة پرندگان براي داوري در اين مورد پيش عنقا رفتند كه وي پيشوا و صاحب اختيار آنان است.

اسلاید 419: 35- صاحب ستران همه بانگ بر ايشان زدند كاين حرم كبرياست بار بود تنگ ياب صاحب سِتْر: پرده‌دار. // حَرم: بارگاه، مكان مقدس. // كبريا: بزرگي.// تنگ ياب: آنچه به دشواري حاصل آيد.// معني: پرده‌داران عنقا همه بر ايشان فرياد زدند، كه حرم عنقا، بارگاه مقدسي است و بار يافتن بسيار مشكل است.

اسلاید 420: 36- فاخته گفت آه من كلة خضرا بسوخت حاجب اين بار كو ورنه بسوزم حجاب كله: خيمه.// خضرا: كنايه از آسمان.// معني: فاخته گفت: آه من خيمه سبز را خواهد سوزاند، پرده‌دار اين بارگاه كو و گرنه پرده را مي‌سوزانم.

اسلاید 421: 37- مرغان بر در بپاي عنقا در خلوه جاي فاخته با پرده‌دار گرم شده در عتاب خلوه جاي: جاي خلوت.// عتاب: سرزنش.// معني: پرندگاهبر درگاه منتظر، سيمرغ خلوت كرده و فاخته با پرده‌دار گرم برخورد و درشتي بود.

اسلاید 422: 38- هاتف حال اين خبر چون سوي عنقا رساند آمد و در خواندشان راند به پرسش خطاب هاتف: بانگ زنندة غيب.// حال: فوراً (قيد است).// معني: هاتف به محض آنكه اوضاع را به عنقا گزارش داد، عنقا آمد و آنان را فراخواند و شروع به سؤال كرد.

اسلاید 423: 39- بلبل كردش سجود گفت الا انعم صباح خود بخودي باز داد صبحك الله جواب الاانعم صباح (صباحاً): هان بامداد خوش باد.// خود به خودي: بي اراده. صبحك الله (... صباحاً): خدا بامداد ترا نيكو گرداند.// معني: بلبل پس از سجده در برابر سيمرغ گفت: بامدادت خوش باد! پس سيمرغ خود به خود پاسخ داد: خدا بامداد ترا نيكو كناد.

اسلاید 424: 40- قمري كردش ندا كاي شده از عدل تو دانة انجير رز دام گلوي غراب رز: اينجا به معني باغ و مخصوصاً تاكستان است. دانه انجير رز، مثلي است كه گويند: مرغي كه انجير مي‌خورد نوك‌اش كج است. اصولاً انجير را پرندگاني كه نوكشان كج است مي‌خورند ليكن براي زاغ كه نوك‌اش كج نيست گلوگير است.// معني: قمري با اشاره به سيمرغ گفت: بامدادت خوش باد! پس سيمرغ خود به خود پاسخ داد: خدا بامداد ترا نيكو كناد.

اسلاید 425: 41- واي كه ز انصاف تو صورت منقار كبك صورت مقراض گشت بر پر و بال عقاب معني: واي كسي كه در ساية انصاف تو شكل منقار كبك مانند قيچي بر پر و بال عقاب مي‌افتد.

اسلاید 426: 42- ما به تو آورده‌ايم دردسر ارچه بهار دردسر روزگار برد به بوي گلاب دردسر: در مصراع اول: شكوه و گلايه. در مصراع دوم به معني حقيقي و اشاره بدان اعتقاد دارد كه گلاب ماية دفع سردرد است. جناس تام ميان دردسر اول و دوم.// معني: ما گرفتاري و گلاية خود را پيش تو آورده‌ايم، گرچه بهار سردرد طبيعت را با بوي گلاب درمان كرده است.

اسلاید 427: 43- دانكه دو اسبه رسيد موكب فصل ربيع دهر خرف بازيافت قوت فصل شباب دواسبه: سريع.// موكب: گروه سواران در ركاب شاه.// فصل ربيع: فصل بهار.// خرف: پير و كودن.// معني: بدان كه فصل بهار بسرعت فرا رسيد و روزگار پير دوباره عهد جواني را به دست آورد.

اسلاید 428: 44- خيل رياحين بسي است ما به كه شادي كنيم زين همه شاهي كراست كيست بر تو صواب معني: لشكر گلها متنوع است، ما به كدام گل شادي كنيم؟ و از ميان اين همه شاه‌شاه كدام است و نزد تو سزاوار؟

اسلاید 429: 45- عنقا بر كرد سر گفت: كز اين طايفه دست يكي پر حناست جعد يكي پر خضاب جعد: گيسو.// خضاب: رنگ مو.// معني: سيمرغ سر را بلند كرد و پاسخ داد: از اين گروه گلها يكي دستش و ديگري مويش رنگين است. (اشاره دارد به تنوع رنگها)

اسلاید 430: 46- اين همه نورستان بچة حورند پاك خورده گه از جوي شير گاه ز جوي شراب نورسته: تازه روييده.// حور: جمع احور و حورا در فارسي مفرد بكار رود؛ سياه چشم بهشتي. خورده گه از جوي شير... اشاره است به قيها انها من ماء غير آسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذه للشار بين و انهار من عسل مصفي (سورة 47 آية 15): در آن بهشت جويهاست از آب نه گندا و نه حال گشته و جويها از عسل پالوده آفريده.// معني: تمام اين گلهاي نودميده مثل حورند كه از جويهاي شير و شراب بهشتي نوشيده‌اند.

اسلاید 431: 47- گرچه همه دلكشند از همه گل نغزتر كو عرق مصطفاست و اين دگران خاك و آب گل: مطلق گل سرخ محمدي است. از قول پيامبر در حديث است كه الورد الحمر مني، بنابراين آن را عرق مصطفي گفته‌اند زيرا از افتادن عرق محمد(ص) بر خاك است كه اين گل روييده است.// معني: گرچه همة گلها زيبا و تاره هستند ليكن گل سرخ چون عرق مصطفي است از همه بهتر و مابقي محصول معمولي آب و خاكند.

اسلاید 432: 48- هادي مهدي غلام، امي صادق كلام خسرو هشتم بهشت، شحنة چارم كتاب هشتم بهشت: برترين مرتبة بهشت به اعتبار آنكه بهشت هشت باب دارد.// چارم كتاب: قرآن و سه كتاب ديگر: زبور، تورات و انجيل است.// امي: درس نخوانده.// معني: در ادامه بيت پيشين مي‌گويد: حضرت مصطفي هدايت كننده رستگاران، درس نخوانده راست گفتار، پادشاه بهشت هشتم و پاسبان كتابي آسماني است.

اسلاید 433: 49- باج ستان ملوك، تاج ده انبيا كز در او يافت عقل خط امان از عقاب خط امان: امان نامه.// عقاب: كيفر، عذاب.

اسلاید 434: 50- احمد مرسل كه كرد از تپش و زخم تيغ تخت سلاطين زگال گردة شيران كباب تپش: تافتن. تف.// زخم تيغ: ضربت شمشير.// زكال: زغال.// گروه: كليه، قلوه.

اسلاید 435: 51- جمع رسل بر درش مفلس طالب زكوه او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب رسل: جمع رسول. پيامبران.// مفلس: از افلاس، بي‌چيز.// زكوه: آنچه از مال لازم است براساس مقداري كه شريعت تعيين كرده است به امام يا نايب او دادن.// صاحب نصاب: واجب الزكوه.// معني: همة پيامبران بر در محمد (ص) تهيدست و زكوه خواه هستند و او تاج رسولان و بازرگان واجب الزكوه است.

اسلاید 436: 52- عطسة او آدم است، عطسة آدم مسيح اينت خلف كز شرف عطسة او بود باب عطسه: زاده، برآورد. عطسة‌ او آدم است اشاره به حديث نبوي دارد: كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين (من پيامبر بودم حال آنكه آدم در ميان آب و گل بود).// خلف: بازمانده، فرزند.// باب: پدر.// معني: حضرت آدم پروردة پيامبر است و مسيح نتيجة آدم، زهي فرزندي كه از راه شرف و بزرگي، پدر نتيجه و پروردة اوست.

اسلاید 437: 53- گشت زمين چون سفن چرخ چو كيمخت سبز تا ز پي تيغ او قبضه كنند و قراب سفن: پوست درشت كه بر قبضة شمشير وصل كنند.// كيمخت: جرم ساغري.// قراب: غلاف.// معني: زمين زمخت شد مانند پوست قبضة شمشير، آسمان مانند چرم ساغري گرديد تا براي قبضة شمشير پيامبر غلاف درست كنند.

اسلاید 438: 54- ذرة خاك درش كار دو صد دره كرد راند بران آفتاب بر ملكوت احتساب دره: تازيانه.// ملكوت: عالم مجردات.// احتساب راندن: اجراي حدود شرعي كردن نظير تازيانه زدن در برخي موارد. جناس مصحف در دره و ذره.// معني: ذره خاك در محمد(ص) كار دو صد تازيانه كرده است و آفتاب با آن ذره بر عالم ملكوت اجراي حد شرعي كرده است.

اسلاید 439: 55- لا جرم از سهم آن بربط ناهيد را بند رهاوي برفت، رفت بريشم ز تاب سهم: ترس.// رهاوي: مقامي از موسيقي قديم كه در آخر افشاري نواخته شود.// بريشم: مخفف ابريشم، مراد تار و سيم آلت زهي است.// تاب: پيچ و تاب.// معني: ناچار از ترس آن تازيانه بند آهنگ رهاوي بربط زهره رفت و كوك زه آن خراب شد.

اسلاید 440: 56- ديده نه‌اي روز بدر كآن شه دين بدروار راند سپه در سپه سوي نشيب و عقاب روز بدر: جنگ پدر كه در رمضان سال دوم هجرت اتفاق افتاد.// بدروار: ماه كامل.// عقاب: جمع عقبه: گردونه‌ها.// معني: آيا نديده‌اي كه آن شاه دين (پيامبر) در جنگ بدر مانند ماه كامل سپاه را در نشيب و گردونه‌ها حركت داد؟

اسلاید 441: 57- بهر پلنگان دين كرد سراب از محيط بهر نهنگان كين كرد محيط از سراب پلنگان دين: كنايه از: مجاهدان راه دين.// محيط: دريا.// نهنگان كين: كنايه از: پهلوانان كينه‌جوي دين.// معني: جهت مجاهدان راه دين دريا را سراب و براي پهلوانان كينه جو، سراب را دريا كرد. يعني او ياور مجاهدان است.

اسلاید 442: 58- از شغب هر پلنگ شير قضا بسته دم و ز فزع هر نهنگ حوت فلك ريخت ناب شغب: جنگ و ستيز.// قضا: حكم الهي.// شير قضا: اضافة تشبيهي به معني قضاي آسماني چيره چون شير.// بستن دم: بند آوردن نفس.// فزع: ترس.// حوت: ماهي.// ناب: دندان.// معني: از فرياد هر مجاهد، شير قضا خاموش ماند و از ترس هر مجاهد دندان ماهي فلك ريخت.

اسلاید 443: 59- از پي تأييد او صف ملايك رسيد آخته شمشير غيب، تاخته چون شير غاب تأييد: تصديق، توانا كردن.// غاب: بيشه.// معني: در جهت توانا كردن پيامبر، فرشتگان به كمك اش شتافتند در حالي كه شمشير بركشيده و چون شير بيشه مي‌تاختند.

اسلاید 444: 60- در علمش مير نحل نيزه كشيده چو نخل غرقة صد نيزه خون اهل طعان و ضراب مير نحل: نحل زنبور عسل و اميرالنحل لقب علي(ع) است.// نيزه كشيده جو نخل: نيزه را به برگ نخل تشبيه كرده.// طعان: نيزه به يكديگر زدن.// ضراب: به يكديگر شمشير زدن. جناس مصحف يا خطي در نحل و نخل.// معني: در زير بيرق محمد(ص) حضرت علي(ع) نيزه كشيده و اهل جنگ به اندازة صد نيزه خون غرق خون شده اند.

اسلاید 445: 61- چون الف سوزني نيزه و بنياد كفر چون بن سوزن به قهر كرده خراب و يباب الف سوزان: سوزني كه چون الف باريك است.// بن سوزن: سوراخ سوزن.// يباب: ويران و خراب.// معني: نيزه مانند سوزن راست است و بنياد كفر را مانند سوراخ سوزن به زور خراب و ويران كرده است.

اسلاید 446: 62- حامل وحي آمده كامد يوم الظفر اي ملكان الغزاه اي ثقلين النهاب حامل وحي: مقصود جبرئيل است.// يوم‌الظفر: روز پيروزي.// ملكان: جمع ملك، فرشته.// الغزاه: غزاه از غزو، جنگ با كافر.// ثقلين: دو تكيه‌گاه مقصود جن و انس است.// نهاب: غارت. الغزاه اينجا يعني بجنگيد و النهاب يعني غارت كنيد.// معني: جبرئيل آمد و وحي آورد كه اكنون روز پيروزي است، اي فرشتگان به جنگ كافران بشتابيد و اي جن و انس غرت كنيد.

اسلاید 447: 63- خاطر خاقانيست مدح‌گر مصطفي زان ز حقش بي حساب هست عطا در حساب معني: ضمير خاقاني مداح پيامبر است، بدان جهت‌ او را در روز قيامت پاداش بي‌شمار است.

اسلاید 448: 64- كي شكند همتش قدر سخت پيش غير كي فكند جوهري دانة‌ در در خلاب جوهري: معرب گوهري، كوهر فروش.// خلاب: گل+ آب= لجنزار. شاعر خود را به گوهر فروش و سخت را به دانة در تشبيه كرده است.// معني: خاقاني قدر سخن را با بكار بردنش براي غير رسول(ص) نمي‌شكند، همان‌طور كه گوهر فروش، دانه در را در لجنزار نمي‌افكند.

اسلاید 449: 65- يا رب ازين حبسگاه باز رهانش كه هست شروان شرالبلاد خصمان شرالدواب حبسگاه: كنايه از: شروان.// شرالبلاد: بدترين شهرها.// شرالدواب: بدترين چهارپا.// معني: خدايا، خاقاني را از اين بازداشتگاه برهان كه شروان بدترين شهرها و دشمنان او بدترين نوع چهارپا هستند.

اسلاید 450: 66- زاين گره ناحفاظ حافظ جانش تو باش كز تو دعاي غريب زود شود مستجاب نا حفاظ: بيشرم، گستاخ.// مستجاب: قبول. پذيرفته.// معني: خدايا تو نگهبان جان خاقاني از اين گروه بيشرم باش، زيرا دعاي غريب از جانب تو زود پذيرفته مي‌شود.

اسلاید 451: قصيدۀ 10 در حكمت و عزلت و فقر و شكايت 1- قلم بخت من شكسته سر است موي در سر ز طالع هنر است قلم بخت: اضافة‌ مجازي. بختي كه داراي قلم و قدرت نگارش است. شكسته‌ سر: در مورد قلم، شكستگي سر به معني درست ننوشتن است.// »»

اسلاید 452: «« موي در سر: اگر موي بر سر قلم گير كند مانع درست نويسي مي شود. در كلمه‌هاي بخت و طالع مراعات النظير است.// معني: به خاطر لياقت و هنر بخت و طالع من كج‌تاب و كج‌رو است. شاعر تمام بدبختيهاي خود را ناشي از اهل هنر بون مي‌داند.

اسلاید 453: 2- بخت نيك آرزو رسان دلست كه قلم نقش بند هر صور است معني: شانس خوب، دل را به آروز مي‌رساند، زيرا كه قلم فقط تصويرگر صورتهاست و نقشي در اقبال آدمي ندارد.// نقش بند را هم مي‌توان به معني تصويرگر و هم زنداني تصوير معني كرد. نتيجه يكي است يعني قلم و سواد و نتيجة آن تأثيري در سعادت ندارد.

اسلاید 454: 3- نقش اميد چون تواند بست قلمي كز دلم شكسته‌تر است نقش بستن: نگاشتن، شكل دادن، تصوير كردن.// معني: قلمي كه از دل من شكسته‌تر است چگونه مي‌تواند تصويرگر اميد باشد؟ جمله پرسشي انكاري يعني هرگز نمي‌تواند...

اسلاید 455: 4- ديده دارد سپيد بخت سياه آن سپيد آفت سياه‌ سر است ديده سپيد داشتن: مقصود نابينا بودن است.// سياه سر: مراد رنگ سياه مو، كنايه از جواني است.// معني: بخت سياه، نابيناست و آن سپيدي، آفت سر سياه يعني جواني است. آرايه تضاد ميان سپيد و سياه و مراعات نظير بين سر و ديده.

اسلاید 456: 5- بخت را در گليم بايستي اين سپيدي برص كه در بصر است برص: پيسي. سپيدي گليم بخت يعني نيكبختي و سياهي گليم بخت يعني بدبختي و تيره‌روزي.// معني: سپيدي پيسي كه در چشم (ديدة بخت) افتاده است، مي‌بايست در گليم بخت مي‌افتاد تا خوشبخت مي‌شدم.

اسلاید 457: 6- چشم زاغ است بر سياهي بال گر سپيدي به چشم زاغ در است در اين بيت شاعر سياه بختي خود را تشبيه به سياهي بال زاغ كرده است. گرچه سپيدي در چشم زاغ نيز هست ولي چه فايده كه هر گاه به پر خود و يا به كل وجود خود بنگرد جز سياهي چيزي نخواهد ديد.// معني: چشم زاغ منظر و ديدگاهش سياهي بالش است، گرچه او نيز در چشم سپيدي دارد.

اسلاید 458: 7- كوه را زر چه سود بر كمرش كه جهان را زر از پي كمرست معني: چه فايده از زري (معدن) كه كوه در دامن خود دارد. زيرا جهانيان زر را براي بستن كمر زرين استفاده مي‌كنند. يعني كوه از زر خود بهره‌اي ندارد بلكه ديگران از آن بهره‌مند مي‌شوند. شاعر نيز كه قلم زرين دارد به درد خودش نمي‌خورد و جز بدبختي برايش ره‌آوردي ندارد. در قديم بستن كمر زرين نشانة ثروتمندي و قدرتمندي بود. نيز در قديم پول را به كمر مي‌گذاشتند نه جيب.

اسلاید 459: 8- تن چو ناخن شد استخوانم از انك بخت را ناخنه به چشم در است ناخنه: گوشتي باشد مايل به سفيدي، مشابه ناخن كه در كنج چشم پيدا شود.// معني: استخوان تنم مانند ناخن شد (از فشار زندگي بسيار لاغر شدم)، زيرا كه چشم بختم ناخنه در آورده است؛ بد اقبالي روي آورده است.

اسلاید 460: 9- استخوان پيشكش كنم غم را زآنكه غم ميهمان سگ جگرست سگ جگر: كنايه از: موذي و بي‌رحم.// معني: براي غم مي‌بايست استخوان پيشكش كنم، زيرا كه غصه ميهمان موذي بيرحمي است. استخوان دادن به مهمان به تلويح يعني نداشتن گوشت (لاغري).

اسلاید 461: 10- روز دانش زوال يافت كه بخت به من راست فعل كژ نگرست معني: روزگار دانش پايان گرفت، زيرا كه بخت با من راست كردار، كژبين شده است. تضاد ميان راست و كژ و مراعات نظير ميان فعل و نگر.

اسلاید 462: 11- بس به پيشين نديده‌اي خورشيد كه چو كژ سر ببود كژ نظر است پيشين: ضد پسين؛ نيمروز، هنگام ظهر.// معني: بسيار اوقات ديده‌اي كه خورشيد پس از نيمروز كج مي‌تابد و آن‌گاه كه كج تابد ديدش نيز كج مي‌شود. احتمالاً نظر به سايه نيز هست. به هر حال مقصود آن است كه هنگام زوال روز دانش، بخت بي مهر مي‌شود.

اسلاید 463: 12- خوش نفس مي‌زنم كژم نگرد چرخ كژ سير كاهرمن سيراست كج سير: كجرفتار.// سير: جمع سيرت يعني روش. بين سير و سير جناس ناقص است.// معني: تا مي‌آيم نفسي به خوشي بزنم چرخ كجرفتار شيطان روش به من بدرفتاري مي‌كند.

اسلاید 464: 13- چون صفيرش زني كژت نگرد اسب كو را نظر بر آبخور است صفير: آواز طايران در اينجا آوازي است براي اسب در نوشيدن آب؛ سوت.// آبخور: رودخانه و تالاب و نهر كه مردم و بهايم از آنجا آب خورند.// معني: اسبي كه چشم‌اش به سوي آب است اگر صدايش بزني بر تو كج مي‌نگرد. با توجه به بيت قبلي چرخ كجرفتار را به اسب تشنه تشبيه كرده است.

اسلاید 465: 14- يا مگر راست مي كند كژ من كه مرا از كژي هنوز اثر است معني: شايد هم با اين نگاه لج مي خواهد كژي مرا اصلاح كند، زيرا كه هنوز در من از كژي نشانه‌هايي باقي است.

اسلاید 466: 15- ترك از آن كژ نگه كند در تير تا شود راست كالت ظفر است ترك: مجازاً سپاهي.// آلت ظفر: وسيلة پيروزي.// معني: در تأييد بيت قبل گويد، سپاهي از آن جهت در تير خود كج نگاه مي‌كند كه آن را راست به هدف زند، زيرا وسيلة پيروزي اوست. يعني بعيد نيست كه چرخ قاتل از آنجهت به من كج نگاه مي‌كند كه درست هدف‌گيري كند.

اسلاید 467: 16- همه روز اعور است چرخ وليك احولست آن زمان كه كينه‌ور است اعور: يك چشم.// احول: دو بين.// معني: چرخ پيوسته يك چشم است، ليكن آن‌گاه كه كينه‌ور شود دوبين مي‌شود.يعني يك ذره خوشي را چند برابر مي‌بيند.

اسلاید 468: 17- هركه را روي راست بخت كژ است مار كژ بين كه بر رخ سپر است ماركژ بر رخ سپر: اشاره به نقش مار و اژدهاست كه روي سپرها نقش مي‌زده‌اند.// معني: هر كه روراست باشد بدبخت است، چنانچه سپر چون روبه‌رو مي‌ايستد ماركژ بر آن نقش مي‌زنند.

اسلاید 469: 18- بس نبالد گيابني كه كژ است بس نپرد كبوتري كه تر است باليدن: رشد كردن.// گيابن: چيزي كه از ريشه رشد مي‌كند، درخت. تناسب ميان گياه و تر.// معني: درختي كه كج روييده خيلي رشد نمي‌كند، كبوتري كه بال‌اش خيس شده، به علت سنگيني، خيلي اوج نمي‌گيرد.

اسلاید 470: 19- دهر صياد و روز و شب دو سگست چرخ، باز كبود تيز پر است معني: روزگار چون شكارچي، شب و روز مانند دو سگ تازي، چرخ نظير عقاب كبود تيزپر است. در هر سه مورد تشبيه بليغ روشن است.

اسلاید 471: 20- همه عالم شكار گه بيني كاين دو سگ زير و باز بر زبر است معني: در نتيجه، همة عالم نظير شكارگاهي است كه اين دو سگ در پايين و آن باز در بالا در حال شكار و بريدن عمر آدمي‌اند.

اسلاید 472: 21- عقل سگ جان هوا گرفت چو باز كاين سگ و باز چون شكارگر است سگ جان: جان سخت، سمج.// هوا گرفت: به پرواز درآمد.// شكارگر: شكارچي.// معني: عقل سمج وقتي اين سگ و باز شكارچي را ديد، جاي مقاومت نديد و به پرواز درآمد تا خود را نجات دهد. عدم مقاومت عقل و احساس اسارت در دستان شكارچيان توجيه ترس در بيت بعدي است.

اسلاید 473: 22- من چو كبك آب زهره ريخته رنگ صيد باز و سگي كه بوي بر است آب زهره: آب كيسة صفرا كه در مقام ترس مي تركد و اسباب مرگ مي‌شود.// سگ بوي بر: سگ كه بو مي‌كشد، سگ تازي.// معني: من مانند كبكي كه شكار عقاب و سگ تازي شده باشد زهره‌ام ريخته است.

اسلاید 474: 23- نيك بد حال و سخت سست دلم حال دل بر دو، يك نه، بر خطر است معني: كاملاً بد حال و سست دل هستم و اين دو حالت بد حالي و سستي با خطر همراه است. به كارگيري واژگان متضاد (نيك و بد، سخت و سست) قابل توجه است.

اسلاید 475: 24- عافيت آرزو كنم هيهات اين تمناست يافتن دگر است معني: با اين اوصاف، من سلامتي مي‌طلبم، البته اين آرزوست و به آرزو رسيدن نكتة ديگري است. يعني همه آرزومند چيزهاي خوبند، خوش به حال كسي كه در عمل به آرزو مي رسد وگرنه صرف آرزو كه فايده‌اي ندارد.

اسلاید 476: 25- آرزو را ذخيره اميد است واصل اميد عمر جانور است معني: اندوخته و يا پشتوانة آرزو اميد است، و اميدواري اساس زندگي زنده محسوب مي شود.

اسلاید 477: 26- آرزو چون نشاند شاخ طمع طلبش بيخ و يافت برگ و بر است شاخ: شاخه.// بيخ: ريشه و بن.// يافت: در معني يافته؛ يافته شده، به دست آمده.// برگ و باز: ثمره.// معني: آرزو وقتي شاخة طمع را در دل آدمي كاشت، طلب آن آرزو مي‌شود بن و ريشه و ره‌آورد و نتيجه‌اش مي‌شود برگ و بار درخت.

اسلاید 478: 27- طمع آسان ولي طلب صعب است صعبي يافت از طب بتر است معني: طمع آسان است ولي طلب مشكل و سختي مطلوب و به دست آمده از طلب نيز سخت‌تر است.

اسلاید 479: 28- آرزويي كه از جهان خواهم بدهد ز آنكه مست بي خبر است معني: آرزويي كه از جهان مي‌خواهم مي‌دهد، زيرا كه جهان مست و ناهشيار است. مقصود آنكه گاهي روزگار با آدمي موافق خواسته‌اش حركت مي‌كند، اما چون اين مورد نادر است شاعر اين نادره را به مستي جهان تعبير مي‌كند. چنانچه مفهوم بيت بعد همين نكته را تأييد مي كند.

اسلاید 480: 29- لكن آن داده را به هشياري واستاند كه نيك بدگهر است معني: ليكن آن داده را به هنگام هشياري پس مي گيرد زيرا كه اساساً بدنهاد است.

اسلاید 481: 30- در دبستان روزگار مرا روز و شب لوح آرزو به بر است دبستان روزگار: اضافة استعاري.// لوح آرزو: اضافة استعاري.// بر: كنار، پهلو.// معني: در مدرسة روزگار شبانه‌روزي لوح آرزو در پهلوي من است. در عمرم هميشه آرزومند بوده‌ام (نيازمندي).

اسلاید 482: 31- هيچ طفلي در اين دبستان نيست كه ورا سورة وفا ز بر است سورة وفا:اضافة مجازي.// زبر: مخفف از بر يعني از حفظ.// معني: در اين مدرسة روزگار هيچ شاگردي نيست كه سورة وفا را از حفظ باشد. در اين دو بيت شاعر زمانه را به مدرسه و اهل زمانه را به كودكان دبستاني تشبيه كرده است كه معمولاً كودك فراموشكار است و درسهاي مدرسه را به فراموشي مي‌سپارد.

اسلاید 483: 32- چون كند آيت وفا فرموش كاخر «اوفوا بعهدي» از سور است آيت: آيه.// فرموش: فراموش.// اوفوابعهدي: اشاره است به آية اوفوابعدي اوف بعهدكم و اياي فارهبون (سورة آية ) باز آييد پيمان مرا تا باز آيم شما را به پيمان شما و از من بترسيد.// معني: چطور آية وفاداري را مردم فراموش مي‌كنند؟ حال آنكه افوابعهدي از زمرة سوره‌هاي قرآن است.

اسلاید 484: 33- خاطرم بكر و عهد نامرد است نزد نامرد بكر كم خطر است خاطر: طبع.// بكر: دوشيزه، دست نخورده.// خطر: ارزش، بزرگي.// معني: طبع‌ام بكر و زمانه ناجوانمرد است، و بكر در نزد ناجوانمرد كم بهاست.

اسلاید 485: 34- نالش بكر خاطرم ز قضاست گلة شهربانو از عمر است بكر خاطر: اضافة مقلوب، طبع دست نخورده.// شهربانو: دختر يزدگرد مادر امام زين‌العابدين(ع). گلة شهربانو اشاره است به آنكه عمر دستور داد شهربانو را با ساير اسيران در بازار بفروشند و حضرت علي (ع) او را از اين كار منع كرد، طبع بكر خود را به شهربانو و قضا را به عمر تشبيه كرده است.// معني: خاطر بكر من از قضا و قدر مي‌نالد چنانكه گلاية شهربانو نيز از رفتار عمر مي‌باشد.

اسلاید 486: 35- ساية من خبر ندارد از آنك آه من چرخ سوز و كوه در است چرخ سوز: آسمان سوز.// كوه در: شكافنده و درندة كوه.// معني: حتي ساية من خبر از ان ندارد كه آه من آسمان‌سوز و درندة كوه است. يعني آه من بسيار تأثير گذار و قوي است.

اسلاید 487: 36- جوش دريا دريد زهرة كوه گوش ماهي بنشود كه كر است زهره: كيسة زرداب. زهره دريدن، ترساندن، زيرا از ترس فراوان زهره مي‌تركد.// بنشنود: باء تأكيد دارد.// معني: خروش دريا زهرة كوه را دريد اما گوش ماهي، كه ماهي در داخل جوش و خروش درياست، نمي‌شنود زيرا كر است.

اسلاید 488: 37- مر ما مر من حساب‌العمر چون به پنجه رسد حساب مر است مر ما مر من حساب‌العمر:گذشت آنچه از حساب عمر گذشت. بيت ملمع است.// معني: گذشت از حساب عمر آنچه گذشت و آن‌گاه كه عمر من به پنجاه رسيد حساب از دست در رفت.

اسلاید 489: 38- ناودان مژه ز بام دماغ قطره ريز است و آرزو خضر است خضر: جمع خضرت: سرسبزي.// بام دماغ: شاعر مكان گريه را بالاي سر دانسته است.// معني: اشك از فراز سر جاري و از ناودان مژه قطره قطره مي‌ريزد و موجب سبز شدن دوباره آرزو مي شود.

اسلاید 490: 39- سبب آبروي آب مژه است صيقل تيغ كوه تيغ خور است معني: مژه است كه بر اشك جلوه مي‌بخشد و آن را پالوده و شفاف مي‌كند، همان‌طور كه اشعة خورشيد تيغ (قله و ستيغ) كوه را با روشنايي خود صيقل مي‌دهد.

اسلاید 491: 40- نكنم زر طلب كه طالب زر همچو زرِّ نثار پي سپر است زر نثار: سكة طلايي كه بر سر عروس بريزند.// پي سپر: زير پا ريخته.// معني: خواهان زر نيستم زيرا كه طالب آن دنبال چيزي است كه زير پا مي‌ماند و بي‌ارزش است.

اسلاید 492: 41- عاقبت هركه سر فراخت به ‌زر سرنگون همچو سكه زخم خور است فراخت: افراخت.// سكة زخم‌خور:سكه معمولاً در ضرابخانه براي حك نشانها و نامها زير فشار قرار مي‌گيرد.// معني: هر كس به وسيلة زر سرافراز شد، عاقبت مانند سكه زير فشار قرار گرفت و زخمي شد.

اسلاید 493: 42- روي عقل از هواي زر همه را آبله خورده همچو روي زر است هوا: آرزو.// آبله خورده: نوشته‌ها و علامتهاي روي سكه را به آبلة صورت تشبيه كرده است.// معني: چهرة خرد همه به مناسبت آرزومندي زر مانند رخسار سكه نشاندار چون آبله شده است.

اسلاید 494: 43- از شمار نفس فذلك عمر هم غم است ارچه غم نفس شمر است شمار نفس: به حساب دم.// فذلك: نتيجة حساب پس از جمع و كسر، بازمانده.// نفس شمر: كشندة و هلاك كننده.// معني: در محاسبة نفسهايي كه مي‌كشيم نتيجة زندگي چيزي جز غم نيست. هر چند غم شمارشگر دمها و هلاك كنندة آدمي است.

اسلاید 495: 44- غم هم از عالم است و در عالم مي‌نگنجد كه بس قوي حشر است حشر: سپاه، گروه نظامي نامرتب.// قوي حشر: داراي سپاه قوي.// معني: غم نيز چيزي است دنيايي اما سپاهي قوي كه در اين جهان نمي‌گنجد.

اسلاید 496: 45- عالم از جور مايه زاي غم است تبر از هيمه مادت شرر است هيمه: هيزم سوختني. (غياث)// مادت: مايه، موجب.// شرر، شراره، پاره آتش.// معني: حضور و فلسفة غم در عالم زاييدة ستم است، همان‌طور كه فلسفة تبر از وجود درخت است.

اسلاید 497: 46- چون شرر شد قوي همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است شرر: يك پارة آتش. (غياث).// معني: زماني كه شرر قوي شد همة جهان را طعمة خود مي‌سازد در چنين وضعي هيچ نيازي به وسيلة ويران كردن نيست.

اسلاید 498: 47- لهو يك جزو و غم هزار ورق غصه مجموع و حصه مختصر است لهو: بازي و نشاط.// جزو: مقدار مختصر.// هزار ورق: اينجا مقصود مقدار زياد است.// حصه: سهم.// معني: شادي بسيار اندك و غم بسيار زياد است. غصه فراوان و سهم شادي بسيار اندك است.

اسلاید 499: 48- قابل گل منم كه گل همه تن رگ خونست و خار نيشتر است قابل: درخور. شاعر در اين بيت ضمن توجه به همراهي پيوسته خار و گل، خويشتن را چون گل و آفتهاي زمانه را كه موجب ناراحتي اوست چون خار مي‌داند.// معني: من نظير گل سرخي‌ام كه همة وجود او را خون (سرخي) فراگرفته و خار نيشتر او محسوب مي‌شود.

اسلاید 500: 49- غم ز دل زاد و خورد خون دلم خون مادر غذا ده پسر است زادگاه غصه دل آدمي است و خوراكش خون دل، و اين طبيعي است زيرا تغذيه كنندة بچه در شكم مادر خون اوست.

اسلاید 501: 50- آتشي كز دل شجر زايد طعمة او هزار بن شجر است معني: آتشي كه از درون درخت پديد آيد، خوراكش ريشة هزاران درخت است. مفهوم بيت قبل را تأييد مي‌كند.

اسلاید 502: 51- چرخ بازيچه گون چو بازيچه در كف هفت طفل جان شكر است هفت طفل: كنايه از: هفت سياره.// جان شكر: جان شكار كننده. شكردن به معني شكار كردن و شكستن است. هفت طفل جان شكر، كنايه از: هفت شمع كه هفت سياره باشد.// معني: زمانه چون بازيچه‌اي در كف دست هفت سيارة شكارگر جان قرار گرفته است.

اسلاید 503: 52- بدو خيط ملون شب و روز در كشاكش بسان بادفر است خيط: رشته، خيط اسود، سياهي شب و خيط ابيض، روشنايي صبح.// ملون: رنگارنگ.// بادفر: چوبي تراشيده كه اطفال ريسماني در آن مي‌پيچند و از دست رها مي كنند تا بر روي زمين، گردان شود.// معني: با دو رشتة رنگين شب و روز، اين چرخ مانند فرفره در كشاكش است.

اسلاید 504: 53- شب كه تركان چرخ كوچ كنند كاروان حيات بر حذر است تركان چرخ: استعاره از سپيدي چرخ است.// معني: شب كه سپيدي رو در حال كوچ است، (آن‌گاه كه تاريكي شب فرا مي‌رسد)، كاروان حيات مي‌ترسد.

اسلاید 505: 54- چند تركان كنند بر سر كوچ غارت كاروان كه بر گذر است چند تركان: تعداد اندكي از تركان. ترك در اين جا مجازاً به معني غارتگر است.// معني: تعداد اندكي از غارتگران، هنگام گذر كاروان و كوچ كردن غارت‌شان مي كنند.

اسلاید 506: 55- خواجه چون ديد دردمند دلم گفت كاين دردناكي از سفر است خواجه: شخص معيني مراد نيست.// معني: خواجه زماني كه دل مرا دردمند ديد گفت: اين دردناكي نتيجة سفر است.

اسلاید 507: 56- هان كجايي چه مي‌خوري گفتم مي‌خورم خون كه خرد ماحضر است خرد: اندك، مختصر.// ماحضر: آنچه حاضر است.// معني: خواجه در ادامة سؤال مي‌پرسد: كجا هستي، خوراكت چيست؟ گفتم: خون مي‌خورم كه ماحضر اندكم همين است.

اسلاید 508: 57- چه خورش‌كو خورش كدام خورش دست خون مانده را چه جاي خور است دست خون: بازي آخر نرد است.// جاي خور: موقعيت خوردن. مراد خوردن يا زدن و اخراج مهرة بازي است.// معني: ادامة پاسخ است: چه خورش، كجاست خورش و كدام خورش، براي كسي كه در موقعيت دست خون است چه جاي خوردن مهره. يعني ديگر وسايل و وسايط كاميابي به پايان آمده است.

اسلاید 509: 58- گويد آخر چه آرزو داري آرزو زهر و غم نه كام و گر است كام و گر: مراد و مقصود.// معني: پرسش آخرين آن است كه آرزويت چيست؟ پاسخ آنكه آرزو در ديدگاه من زهر و غم نيز مراد و مقصود نتواند بود.

اسلاید 510: 59- نيم جنسي و يكدلي خواهم آرزوم از جهان همين قدر است جنس: در شعر خاقاني مقصود اهل دل و همدم و همزبان و دوست است.نيم در اين تركيب در معني اندكي و قليلي بكار رفته است؛ نيمچه آدمي.// معني: همدل و نصفه دوست يكرنگي مي‌خواهم و تنها آرزويم از جهان همين مقدار است.

اسلاید 511: 60- از دو يكدم كه در جهان يابم ناگزيرست و از جهان گزر است معني: گرچه مي‌توان از جهان دست كشيد اما از به دست آوردن دو مجانس صميمي گزيري نيست. بيت بعد تأييد اين معني است.

اسلاید 512: 61- نگذرد ديگ پايه را ز حجر بگذرد ز آتشي كه در حجر است معني: با توجه به اينكه در بيابان براي بار گذاشتن ديگ از سنگ استفاده مي‌شود مي‌گويد: براي ايجاد پاية ديگ چاره‌اي از سنگ نيست حال آنكه مي‌توان از آتش درون سنگ صرفنظر كرد.

اسلاید 513: 62- به مقامي رسيده‌ام كه مرا خار و حنضل به جاي گلشكر است حنظل: هندوانة ابوجهل.// گلشكر: گل قند.// معني: به جايگاهي رسيده‌ام (دچار چنان وضعي شده‌ام) كه خار و حنظل برايم گلشكر است. يعني بس كه زندگيم تلخ است شيريني برايم معني ندارد.

اسلاید 514: 63- كو سر تيغ كارزوي سرست كانس وحشي به سبزه و شمر است وحشي: غير متمدن.// شمر: جويبار.// معني: كجاست لبة شمشير كه در آرزوي بريدن سر مي‌باشد؟ كه الفت وحشي با سبزه و جويبار است. يعني من نيز به جايي رسيده‌ام كه علاقه‌اي به زندگي ندارم و دنبال فرصتي براي مرگ هستم.

اسلاید 515: 64- بر سر تيغ به سري كه سر است خرج قصاب به بزي كه نر است البته سري كه ارزش داشته باشد بهتر آنكه با شمشير تماس داشته باشد، همان‌طور بزي كه نر است به درد قصاب مي خورد. مراد شاعر آن است كه هر سري ارزش بريده شدن را ندارد اگر چنين بود آن را ماية مباهات بايد دانست. چند بيت پايين تأييد همين موضوع است.

اسلاید 516: 65- ابله ازچشم زخم كم رنج است اكمه از چشم درد كم ضرر است اكمه: كور مادرزاد.// معني: نادان و سفيه از چشم زخم ديگران كمتر دچار رنج مي شود، و كور مادرزاد از درد چشم كمتر زيان مي‌بيند.

اسلاید 517: 66- جاهل آسوده، فاضل اندر رنج فضل مجهول و جهل معتبر است معني: نادان آسوده خاطر و فاضل در رنج است، فضل امري ناياب و گمشده و ناداني داراي اعتبار شده است.

اسلاید 518: 67- سفله مستغني و سخي محتاج اين تغابن ز بخشش قدر است سفله: دون و پست.// مستغني: بي‌نياز.// سخي: سخاوتمند، اهل كرم و بخشش.// تغابن: يكديگر را در زيان افكندن .// قدر: قضا و حكم كلي مجمل الهي در روز ازل.// معني: آدم پست بي‌نياز و بخشنده نيازمند است و اين غبن و افسوس را از بخشش‌هاي! قضا و تقدير بايد دانست.

اسلاید 519: 68- همه جور زمانه بر فضلاست بوالفضول از جفاش ز آنستر است بوالفضول: بيهوده‌گوي، ياوه سرا.// زآنستر: زان سوتر، بري، بركنار.// معني: زمانه تمامي ستمهايش معطوف بر فاضلان است. حال آنكه ياوه‌گوي از ستمهاي آن بركنار است.

اسلاید 520: 69- سوس را با پلاس كيني نيست كين او با پرند شوشتر است سوس: كرمي است كه جامة ابريشمي را تباه كند.// پلاس: چيزي است مثل كرباس كه از ريسمان پوست درخت رسن بافند.// پرند: حرير ساده و بافتة ابريشمي.// معني: سوس نسبت به پلاس كينه اي ندارد، كينة وي با حرير اعلاي شوشتري است. خوردن و از ميان بردن ابريشم توسط سوس به كينه آن تعبير شده است.

اسلاید 521: 70- حال مقلوب شد كه بر تن دهر ابره كرباس و ديبه آستر است مقلوب: وارونه، برعكس، قلب شده.// ابره: چيزي است مشابه نمد و به غايت جاذب آب باشد. اينجا به معني آستر.// كرباس: جامة سفيد معروف، مجازاً جامه كه از پنبه ساخته شود.// سمر: قصه و افسانه، در بيت به معني سخن گسترش يافته.// معني: گرچه كلمة عالم از علم مشتق است، ليكن در زمانة ما قصه عالمان جاهل همه جا را پر كرده است.

اسلاید 522: 72- معني از اشتقاق دور افتد كز صلف لاف و از اصف كبر است صلف: لاف زدن.// اصف: بيخ كبر است و كبر نباتي است خاردار.// معني: وقتي كلمه مشتق شود معني‌اش تغيير مي‌يابد چنانكه از صلف، لاف و از اصف كبر مشتق است.

اسلاید 523: 73- قوت مرغ جان به بال دلست قيمت شاخ گز به زال زر است مرغ جان: اضافة تشبيهي. جان مانند پرنده است.// شاخ: شاخه.// گز: درختي باشد كه بيشتر در كنار رودخانه‌ها رويد.// زال: نام پسر سام و پدر رستم است. به معني پير سفيد موي، چون زال نيز هنگام تولد سپيد موي بود.// معني: نيروي پرندة جان به بال دل است كما اينكه قيمت واقعي شاخة گز را زال زر مي‌داند. بيت داراي تلميح است.

اسلاید 524: 74- دل پاكان شكستة فلك است زال دستان فكندة پدر است دستان: لقب زال است. علت بي ارجي زال نزد پدر خودش اشاره بدان است كه چون وي از مادر بزاد سپيد موي بود و پدرش سام او را از همان شيرخوارگي از خود جدا كرد و بر دامنة البرز نهاد و سيمرغ آن نوزاد را پرورش داد.// معني: دل انسانهاي پاك مقلوب است. چنانچه زال نيز زمين خوردة پدر خود مي‌باشد.

اسلاید 525: 75- جان دانا عجب بزرگ دلست تن ادريس بس بلند پر است ادريس: نام پيامبري است كه به حيات در جنت رفت.// معني: در اين بيت شاعر پس از ذكر ركود بازار عالم و بعكس، شأن و منزلتي كه نادانان به دست آورده‌اند اين ارزش و آن ركود را ناپايدار مي داند و منزلت دانا را اصل و اساس و بنياد حقيقي ارزشها قلمداد مي كند.

اسلاید 526: 76- در گلستان عمر و رستة عهد پس گل خار و بعد نفع ضر است معني: به هر حال زمان و زمانه و زندگي انسان يكسان و يكنواخت نمي‌گذرد، اين طبيعت عمر و زمان است كه از پس گل خار و بعد سود زياني حاصل آيد.

اسلاید 527: 77- از پس هر مباركي شومي است از پس هر محرمي صفر است اين بيت در تأييد بيت قبل گويد: همان طور كه در گلستان عمر و بازار زمانه به دنبال مباركي، شومي و پس از محرم، صفر مي‌آيد. تمثيل در بيت ديده مي‌شود.

اسلاید 528: 78- فقر كن نصب عين و پيش خسان رفع قصه مكن نه وقت جر است نصب عين كردن: در پيش چشم داشتن.//قصه رفع كردن: كنايه از شكايت كردن.// جر: كش دادن، جر و بحث.// فقر: درويشي، ترك تعلقات دنيوي، بي نيازي از مال و جاه دنيا و بسنده كردن به نصيب الهي.// معني: درويشي پيش چشم دار و در برابر بي مقدارها شكايت مكن كه زمان جر و بحث در اين موارد نيست.

اسلاید 529: 79- دهر كو خوان زندگاني ساخت خورد هر چاشني كه كام و گر است ساختن: مهيا و آماده كردن.// كام وگر: توان و قدرت.// معني: روزگار كه سفرة‌ زندگي را پهن مي‌كند، خود بس كه قلدر است چاشني آن را مي‌خورد.

اسلاید 530: 80- سال كو خرمن جواني ديد سوخت هر خوشه‌اي كه زيب و فر است زيب: زينت، آرايش.// فر: شكوه.// معني: زمان وقتي خرمن جواني را در آدمي مي‌بيند، فرراً خوشه‌هاي آن را كه موجب زيبايي است مي‌سوزد.

اسلاید 531: 81- درزيي صدرة مسيح بريد علمش برد و گفت گوش خر است درزي: خياط.// صدره: سينه پوش، پيراهن نيم تنه.// معني: خياطي صدرة مسيح را بريد، و مقداري از آن دزديد، وقتي فهميدند گفت گوش خر است. مقصود آنكه يك بار هم كه كسي براي مسيح بدون لباس، لباس سفارش داد آنرا هم به قامت او ندوختند و سهمي از آن را دزديدند.

اسلاید 532: 82- كشت اميد چون نروياند گريه كو فتح باب هر نظر است معني: شاعر گريه را هم ديگر مشكل گشا ندانسته و از عدم كارسازي آن تعجب مي‌كند: گريه كه معمولاً فتح باب و گشايش هر فكري است چگونه است كه كشت اميد را نمي‌روياند؟ بيت بعد تأييد همين مطلب است.

اسلاید 533: 83- وقت تب چون به ني نبرد تب شير كز نيستانش مستقر است وقت تب ... تب را به ني دعا خوانده مي‌بندند، و شير هميشه تب‌دار است و در نيستان از ني خوب نمي‌شود.// معني: شيري كه خود مقيم نيستان است شگفت آنكه آن گاه كه دچار تب مي‌شود با ني دعا تب‌اش نمي‌برد.

اسلاید 534: 84- دفع عين الكمال چون نكند رنگ نيلي كه بر رخ قمر است عين الكمال: چشم زخم يعني نظري كه به چيز زيبا و خوش ضرر برساند.// رنگ نيلي ... براي دفع چشم زخم به پيشاني كودكان نيل مي‌كشند.// معني: رنگ نيلي كه بر چهرة ماه است چگونه است كه دفع چشم زخم نمي‌كند!

اسلاید 535: 85- دي همين گفتم آه كز ره چشم دل من نيم گشتة عبر است نيم گشته: دو نيم شده، شكسته.// عبر: عبرت گرفتن و اشك باريدن. اينجا جمع عبرت است.// معني: ديروز با خود مي‌گفتم: افسوس كه از راه چشم، دلم به دو نيم شده و شكستة عبرتها گشته است. شاعر از او رؤيت ناراحتيها قلبش مي‌شكند.

اسلاید 536: 86- مرگ ياران شنيدم از ره گوش دلم امروز كشتة فكر است فكر: جمع فكرت.// معني: از راه گوش خبر مرگ دوستان را شنيدم، بدان سبب امروز دلم كشته افكار است. مثل است كه انسان از طريق گوش، با شنيدن اخبار خوش،‌ چاق مي شود. شاعر عكس آن را نيز اراده كرده.

اسلاید 537: 87- هركه از راه گوش كشته شود ز اندرون پوست خون او هدر است معني: هركس كه از راه گوش كشته شود، خوني كه زير پوستش جاري است بي فايده است.

اسلاید 538: 88- آري آري هم از ره گوش است كشتن قندزي كه در خزر است قندز: نام جانوري سياه رنگ مشابه سگ كه در تركستان مي‌باشد از پوست آن پوستين سازند.// معني: در تأييد بيت قبل شاعر تصديق مي كند كه آدمي از راه گوش شكار مي كنند.

اسلاید 539: 89- نقطة‌ خون شد از سفر دل من خود سفر هم به نقطه‌اي سقر است سفر و سقر: در نقطه تفاوت دارد.// سقر: يكي از مراتب هفتگانة دوزخ. حديثي از پيامبر نقل شده است كه السفر قطعه من السقر، سفر پاره‌اي است از دوزخ.// معني: دلم از سفر به لكة خوني بدل شده است، البته سفر با افزودن نقطه سقر مي شود. شايد اين گلايه اشارتي بدان باشد كه خاقاني پيوسته به سفر و دوري از شروان علاقمند بود و بنا به دلايل شخصي و غير شخصي زيانهاي زيادي از اين علاقه بدو رسيد.

اسلاید 540: 90- تا به غربت فتاده‌ام همه سال نه مهم غيبت و سه مه حضر است حضر: مقابل سفر، در شهر بودن. حضارت: شهر نشيني.// معني: از زماني كه به غربت افتاده‌ام، از تمام سال نه ماه در سفرم و سه ماه در شهرم.

اسلاید 541: 91- ني ني از بخت شكرها دارم چند شكري كه شوك بي ثمر است شوك: خار.// معني: در ابيات پيش كه شاعر گلايه‌ها داشت اكنون اظهار پشيماني مي‌كند و مي‌گويد: نخير بايد از بخت خود سپاسگزار باشم، اما ظاهراً شكر به خار بي‌ثمر تبديل شده است.

اسلاید 542: 92- صورت بخت من طويل الذيل در وفا چون قصير با قصر است طويل الذيل: داراي ساية بلند.// قصير: در وفا چون قصير مثل است. در عربي «ادهي من قصير» گويند. وي نديم جذيمة ابرش از ملوك حيره بود و جزيمه مي‌خواست با زنوبيا وصلت كند اما زنوبيا او را كشت و قصير با عده‌اي در صندوقهاي بسته وارد شد و شبانه زنوبيا را كشت. (تعليقات ديوان، سجادي، ص 1007)// قصر: كوتاهي.// معني: هيكل اقبال من داراي ساية بلندي است و در وفاداري نظير قصير با خاطي عمل مي‌كند.

اسلاید 543: 93- بخت ملاح كشتي طرب است بخت فلاح كشتة بطر است بطر: شادي، فراخي عيش، توانگري.// ملاح: كشتيبان.// فلاح: كشاورز.// معني: بخت بواقع كشتيبان كشتي طرب و كشاورز كشتة شادي است.

اسلاید 544: 94- چشم بد دور بر در بختم چرخ حلقه بگوش همچو در است چشم بد دور: دعايي است در برابر چشم زخم حسود.// در بخت: اضافة استعاري.// حلقه به گوش: كنايه از رام.// معني: چشم بد دور! كه چرخ بردر خانة من فرمانبردار ايستاده است. بيت مفاخره دارد.

اسلاید 545: 95- بخت مرغ نشيمن امل است روز طفل مشيمة سحر است امل: آرزو.// نشيمن: خلوتگاه، آرامگاه و آشيانة مرغان. (غياث)// مشيمه: پوست رقيق كه بر بچه وقت ولادت پيچيده مي‌باشد و نام پردة هفتم چشم.// معني: بخت، مانند پرندة آشيانه آرزوهاست و روز كودكي است پيچيده در پوست سحر.

اسلاید 546: 96- هم ز بخت است كز مقالت من همه عالم غرايب و غرر است مقالت: گفتار.// غرر: سپيديها و اول چيزها و بهترهاي هر چيز. در اين صورت جمع غره است. درر و غرر به معني مرواريدهاي بهتر و برگزيده. مجازاً برگزيده‌ها.// معني: اين نيز از بخت نيك من است كه سروده‌هاي من در جزو غرايب و غرر جهان شده است. در بيت مفاخره ديده مي شود.

اسلاید 547: 97- استراحت ببخت يا نعمست استطابت بآب يا مدر است نعم: جمع نعمت.// استطابت: پاكي خواستن و خوشي كردن و خوشبودار كردن و لذيذ شدن.// مدر: كلوخ.// معني: استراحت آدمي به واسطة وجود بخت يا نعمتهاست، همانگونه كه طلب پاكيزگي بواسطة آب يا كلوخ مقدور است. آب و در صورت نبود آب، كلوخ از وسايل طهارت است.

اسلاید 548: 98- فخر من ياد كرد شروان به كه مباهات خور به باختر است مباهات: نازيدن و تفاخر كردن به چيزي. (غياث)// خور: خورسيد.// معني: فخر فروختن من با ياد كرد شروان بهتر است، همچنانكه نازيدن خورشيد به مشرق است. شروان زاگاه خاقاني است.

اسلاید 549: 99- ليك تبريز به اقامت را كه صدف قطره را بهين مقر است صدف و قطره: معتقدند كه صدف قطره‌اي از قطره‌هاي باران را مي‌بلعد و سپس در دل خود آن را به مرواريد بدل مي‌كند.// معني: ليكن براي اقامت، تبريز بهتر است، زيرا كه براي قطره بهترين جايگاه صدف مي‌باشد. شاعر با ظرافت تمام تبريز را صدف و خود را مرواريد قلمداد كرده است. داراي تشبيه مضمر.

اسلاید 550: 100- هم به مولد مقام نتوان كرد كه صدف حبس خانة‌ درر است مولد: اسم مكان، محل تولد.// مقام كردن: اقامت گزيدن.// درر: جمع در، مرواريد.// معني: همچنين ماندن در زادگاه درست نيست زيرا كه صدف در عين حال زندان مرواريد است.

اسلاید 551: 101- گرچه تبريز شهره‌تر شهريست ليك شروان شريفتر ثغر است شهره‌تر: مشهورتر.// ثغر: دندان پيش. مجازاً مرز، توسعاً ولايت.// معني: گرچه تبريز از شهرهاي مشهور است، ليكن شروان نيز از شريفترين ولايتهاست. شاعر ميان علاقمندي به زادگاه و ترك آنجا به مناسبت خاطرات نامباركي كه از آن دارد در ترديد است. از بيت بعد و ماقبل اين نكته را مي‌توان دريافت.

اسلاید 552: 102- خاك شروان مگو كه وان شر است كان شرفوان به خير مشتهر است وان شر است: به مناسبت وجود كلمة شر در شروان مي‌توان به تعبير برخي آن را شر خواند.// مشتهر: اشتهار يافته، مشهور.// معني: خاك شروان را شر مخوان زيرا همين شرف بر آن بس كه مشهور به خير است.

اسلاید 553: 103- هم شرفوان ببينمش لكن حرف علت از آن ميان به در است حرف علت: حرف عله در نحو عربي واو و ياء و الف است.// معني: من نيز آن را داراي شرف مي‌دانم زيرا حرف عله از آن به دور است. شرفوان: واو را اگر از آن حذف كنيم شرفان مي ماند.

اسلاید 554: 104- عيب شروان مكن كه خاقاني هست از آن شهر كابتداش شر است معني: عيب شروان را بدان دليل كه ابتداي اين كلمه «شر» است مكنيد زيرا خاقاني از آن شهر بپا خاسته است.

اسلاید 555: 105- عيب شهري چرا كني به دو حرف كاول شرع و آخر بشر است معني: چرا بايست عيب شهري را به مناسبت داشتن دو حرف ش و ر (شر) كرد كه آغاز واژة شرع و پايان كلمة‌ بشر از آن حروف مي باشد؛

اسلاید 556: 106- جرم خورشيد را چه جرم بدانك شرق و غرب ابتدا شر است و غر است غر: بد دل و زن فاحشه. مخنث.// معني: جثه و هيكل خورشيد را چه جرم و گناه از اينكه شرق و غرب با «شر» و «غر» شروع مي‌شوند!

اسلاید 557: 107- گرچه ز اول غر است حرف غريب مرد نامي غريب بحر و بر است معني: در تأييد ابيات قبل مي گويد: گرچه حرف اول كلمة غريب «غر» مي‌باشد، ليكن مرد نامي غريب بر و بحر است.

اسلاید 558: 108- چه كني نقص مشك كاشغري كه غر آخر حروف كاشغر است مشك: مادة معطر.// كاشغر: شهري است از توران در اقليم پنجم ما بين توران و تركستان و چين.// معني: نمي‌تواني اين نكته را نقص كاشغر بشماري كه كلمة «غر» در پايان كاشغر قرار گرفته است.

اسلاید 559: 109- گرچه هست اول بدخشان بد نه نتيجش نكوترين گهر است بد خشان: نام شهري است كه امروزه در افغانستان قرار دارد و معدن عقيق آن مشهور است.// معني: گرچه اول بدخشان با «بد» شروع مي‌شود ليكن يكي از بهترين گوهرها را در خود داراست.

اسلاید 560: 110- نه تب اول حروف تبريز است ليك صحت رسان هر نفر است معني: نه اين است كه اول حروف تبريز با«تب» شروع مي شود ليكن بهبود بخش هر كسي است؟

اسلاید 561: 111- ديدي آن جانور كه زايد مشك نامش آهو و او همه هنر است آهو: نام حيواني است؛‌ غزال و هم به معني عيب است.// معني: آن جانوري كه مشك مي‌زايد نامش آهو (عيبناك) است ولي سر تا پا شايستگي است.

34,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.

افزودن به سبد خرید