صفحه 1:
وقتی خودم رو از ساختمان پرت کردم . در حال پایین افتادن ‎se‏

صفحه 2:
تو طبقه دهم زن و شوهری رو که هميشه به داشتن روابط عاشقانه مشهور بودن ۰ درحالی ديدم كه بدجورى با هم دعوا مى كردن .

صفحه 3:

صفحه 4:
دختر جوان طبقه هشتم . نامزدش رو در حال مصرف مواد مخدر بيدا كرده بود .

صفحه 5:
تو طبقه هفتم . همسایمون رو دیدم که مثل هر روز در حال خوردن داروی ضد افسردگی بود .

صفحه 6:
تو طبقه ششم . جوانی که بیکار بود مثل هميشه هفت تا روزنامه خریده بود تا بلکه کاری پیدا کنه .

صفحه 7:
تو طبقه پنجم دکتر داشت همسایمون رو که توی یک تصادف چشمش رو از دست داده بود و تا آخر عمر مى لتكيد مداوا مى كرد

صفحه 8:
تو طبقه چهارم هم که دوباره خواهر و برادر دعوا راه انداخته بودند .

صفحه 9:
تو طبقه سوم پیرمرد بیچاره مثل هر روز منتظر بود که یکی به دیدنش بیاد .

صفحه 10:
خانوم ساکن طبقه دوم به عکس شوهرش که ۶ ماه پیش از دست داده بود زل زده بود

صفحه 11:

صفحه 12:
اما حالا فهمیدم که هر کسی مشکلات و نگرانی های خودش را دارد مانند شخصیت هبلت در نمایشنامه شکسپیر که بین بودن و نبودن باید یکی را انتخاب کند زیرا هر کس میزان فقدان و رنج خویش را بهتر می داند هملت بیان م, دارد که :

صفحه 13:
بودن یا نبودن مسئله این است ‎UT‏ شایسته تر آن است که ضربه های روزگار نامسائد را تحمل کنیم ‏یا صلاح نبرد به دست بگیرم و در مبارزه مرگ بار با دریای مصائب آنها را از ميان برداريم ‏مردن . خفتن . خفتن و شاید خواب دیدن ‏آه مانع همین جاست ‏در آن زمان که اين کالید خاکی را بدور انداخته باشیم ‏در آن خواب مرگ شاید رویاهای ناگواری ببینیم ‏ترس از همین رویاهلست که اين عمر مصیبت بار را اینقدر طولانی می کند ‏زیرا اگر شخص یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه می تواند خود را آسوده کند کسیت که در برابر ‏خفت ها و لطمه های زمانه - ظلم ظالم - تفرعن متکبر - دردهای عشق شکست خورده و تحقیر هایی که ‏لايقان صبور از دست نالايقان مى بيند تن به تحمل در دهد ‎

صفحه 14:
شما باید خودتون انتخاب کنید آ یا نه چشم های خود رو به روی واقعیت ها باز کنید ؟

وقتی خودم رو از ساختمان پرت کردم ، در حال پایین افتادن......... تو طبقه دهم زن و شوهری رو که همیشه به داشتن روابط عاشقانه مشهور بودن ، درحالی دیدم که بدجوری با هم دعوا می کردن . پسر خشن و پرزور طبقه دهم رو دیدم که نشسته بود و های های گریه می کرد........ دختر جوان طبقه هشتم ،نامزدش رو در حال مصرف مواد مخدر پیدا کرده بود . تو طبقه هفتم ،همسایمون رو دیدم که مثل هر روز در حال خوردن داروی ضد افسردگی بود . تو طبقه ششم ،جوانی که بیکار بود مثل همیشه هفت تا روزنامه خریده بود تا بلکه کاری پیدا کنه . تو طبقه پنجم دکتر داشت همسایمون رو که توی یک تصادف چشمش رو از دست داده بود و تا آخر عمر می لنگید مداوا می کرد تو طبقه چهارم هم که دوباره خواهر و برادر دعوا راه انداخته بودند . تو طبقه سوم پیرمرد بیچاره مثل هر روز منتظر بود که یکی به دیدنش بیاد . خانوم ساکن طبقه دوم به عکس شوهرش که 6ماه پیش از دست داده بود زل زده بود قبل از اینکه خودم رو پرت کنم فکر کردم از همه بدشانس تر و بدبخت ترم !!!!! اما حاال فهمیدم که هر کسی مشکالت و نگرانی های خودش را دارد مانند شخصیت هملت در نمایشنامه شکسپیر که بین بودن و نبودن باید یکی را انتخاب کند زیرا هر کس میزان فقدان و رنج خویش را بهتر می داند هملت بیان می دارد که : بودن یا نبودن مسئله این است آیا شایسته تر آن است که ضربه های روزگار نامسائد را تحمل کنیم یا صالح نبرد به دست بگیرم و در مبارزه مرگ بار با دریای مصائب آنها را از میان برداریم مردن ،خفتن ،خفتن و شاید خواب دیدن آه مانع همین جاست در آن زمان که این کالبد خاکی را بدور انداخته باشیم در آن خواب مرگ شاید رویاهای ناگواری ببینیم ترس از همین رویاهاYست که این عمر مصیبت بار را اینقدر طوالنی می کند زیرا اگر شخص یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه می تواند خود را آسوده کند کسیت که در برابر خفت ها و لطمه های زمانه -ظلم ظالم -تفرعن متکبر – دردهای عشق شکست خورده و تحقیر هایی که الیقان صبور از دست ناالیقان می بیند تن به تحمل در دهد شما باید خودتون انتخاب کنید آیا باید خود رو پرتاپ کنید تا واقعیت رو ببینید ؟ یا نه چشم های خود رو به روی واقعیت ها باز کنید ؟

51,000 تومان