تحقیق و پژوهشاخلاقتاریخ و بیوگرافیفلسفه و حقوق

پاورپوینت استدلال قضایی

پاورپوینت کتاب استدلال قضایی از دو نظام بزرگ حقوقی، صورتگرا و واقعگرا

محدثه يكرنگ حق پناه

صفحه 1:
به نام خدا استدلال قضایی در دو نظام بزرگ حقوقی صورتگرا و واقع گرا درس: حقوق مالی استاد محترم : دانشجو :

صفحه 2:
گفتار دوم : ویلیام جیمز و رجحان مصلحت بر حقیقت (۱۸۴۲-۱۹۱۰) ویلیام جیمز, یکی از پایه‌گذاران مکتب پراگماتیسم (عمل‌گرایی) بود و باور داشت که مفهوم حقیقت و واقعیت باید بر اساس سودمندی و کاربردشان در زندگی انسان‌ها سنجیده شود. برخلاف دیدگاه‌های سنتی که تأکید داشتند اندیشه‌ها باید با واقعیت هماهنگ باشند, جیمز معتقد بود که اگر یک باور بتواند زندگی انسان‌ها را بهتر کند, همان باور, «حقیقت» به حساب می‌آید؛ حتی اگر وجود خارجی نداشته باشد. در آن زمان, بیشتر فیلسوفان بر دوگانگی ذهن و عین (یا ذهن و واقعیت) تأکید می‌کردند؛ یعنی باور داشتند که ذهن انسان باید خود را با واقعیت خارجی هماهنگ کند. اما جیمز این نگاه را رد کرد و گفت به جای توجه به اين که آیا باورهای ما با واقعیت بیرونی همخوانی دارند با نه» باید ببينیم که آیا این باورها به بهبود زندگی ما کمک می‌کنند.

صفحه 3:
از دیدگاه جیمز, فلسفه و دانش باید به انسان‌ها کمک کنند تا زندگی بهتری داشته باشند, نه اینکه تنها به «حقیقت» تئوریک بپردازند. برای مثأل, او معتقد بود که اگر اعتقاد به خدا موجب آرامش و شادی انسان‌ها می‌شود, مهم نیست که واقعاً خدا وجود دارد يا نه؛ بلکه همین اثر مثبت کفایت می‌کند. به همین دلیل جیمز به دیانت علاقه‌مند بود, اما نه به عنوان یک واقعیت عینی, بلکه به عنوان نگ پدیده‌ای که می‌تواند انشان‌ها را خوشبخت‌تر کند.

صفحه 4:
این دیدگاه پراگماتیستی باعث شد که جیمز معیار «ثابت و مطلقی» برای تشخیص حقیقت قائل نباشد و معتقد باشد که «حقیقت» همواره نسبی و وابسته به شرایط است. او این نظریه را به مباحث حقوقی هم بسط داد و بیان کرد که قوانین حقوقی نیز باید بر اساس شرایط و پیامدهای هر پرونده بررسی شوند, نه اینکه تنها به نوشته‌های ثابت قانون اتکا شوند. بر رت رت که مفید است. این بعتی بآور‌هایی که به با کیک می‌کنند تا به خواسته‌ها و نیازهای خود برسیم؛ بهترین باورها هستند. حقیقت در این فلسفه نه به معنای واقعيت مطلقء بلكه به معناى آن جيزى است كه به كار

صفحه 5:
گفتار سوم : جان دیویی و رجحان تحقیق بر حقیقت (۱۹۵۲۰۱۸۵۹) (John Dewey) جان دیویی فیلسوف پراگماتیست آمریکایی, دیدگاهی متفاوت از حقیقت داشت و به جای آن مفهوم «تحقیق» را به عنوان معیار اصلی شناخت مطرح کرد. او معتقد بود که ‎low‏ ‏جستجو برای یافتن حقیقت ثابت و همیشگی, باید به فرایند «تحقیق» اهمیت بدهیم. به‌عبارت دیگر, برای دیویی مهم نبود که آیا یک ایده کاملاً و هميشه درست است يا نه؛ بلکه برایش مهم بود که آن ایده چطور می‌تواند به ما کمک کند که به نتایج عملی و سودمند برسیم. دیویی تعریف خاصی از تحقیق داشت: او می‌گفت تحقیق به معنای تغییر شرایط مبهم و نامشخص به حالتی است که بتوانیم از آن نتیجه‌گیری واضحی کنیم. او برای رسیدن به نتایج عملی, معتقد بود که باید مسائل پیچیده را تحلیل کنیم, روابط میان اجزای مختلف را شناسایی کرده و آن‌ها را به یک «کل» تبدیل کنیم.

صفحه 6:
اين دیدگاه دیویی باعث می‌شود که در فلسفه‌اش: منطق به‌جای اينكه فقط درباره اصول و قوانين ثابت باشد, بيشتر به نتايج عملى تصميمات توجه كند. او باور داشت كه منطق نبايد فقط به دنبال نتیجه‌گیری‌های انتزاعی و بی‌عمل باشد, بلکه باید به تصمیماتی توجه کند كه واقعاً به حل مسائل کمک میکنند. آو مفهوم حقیقت را نه به‌عنوان یک واقعیت مطلق و ایستا, بلکه به‌عنوان چیزی پویا و متغیر می‌دید. به باور دیویی, حقیقت هیچ‌گاه مطلق نیست و یک ایده می‌تواند در زمانی مفید و در زمانی دیگر بی‌فایده باشد. به عنوان مثال, یک ایده يا عقیده ممکن است در زمان و شرایطی نتایج مثبت و مفیدی داشته باشد, ولی در شرایط دیگری بی‌فایده یا حتی مضر شود. این یعنی «حقیقت» بسته به شرایط و محیط می‌تواند تغییر کند. در نتيجه, دیویی به‌جای اينکه به دنبال اصول و حقیقت‌های ابدی باشد, بر اهمیت « تحقیق » و« تجربه » تأکید داشت. او اعتقاد داشت که انسان‌ها باید با محیط و شرایط پیرامون خود سازگار شوند و در مسير رشد و تكامل قرار بكيرند. به همين دلیل, او فلسفه‌ای در جریان و يويا را ييشنهاد مىداد كه به آينده و تغييرات اجتماعى و فرهنكى باز باشد.

صفحه 7:
از دیدگاه دیویی, ارزش و صحت يك ايده بر اساس سودمندی آن برای زندگی انسان‌ها سنجیده می‌شود. بنابراین, عدالت و حقیقت به معنای سنتی و مطلق در فلسفه او جایگاهی ندارند. به‌جای آن, او معتقد بود كه بايد به ايدهها و عقايدى بها دهيم كه در عمل مفيد و مؤثر باشند و بتوانند به بهبود زندكى انسانها كمى كنند. به اين ترتيبء از نكّاه ديويى. فلسفهاى زنده است كه بتواند با شرايط و نیازهای انسان‌ها تغییر كند و در خدمت ييشرفت و رشد جامعه باشد.

صفحه 8:
John Dewey 1859-1952 + Life spanned - American Civil ‘War to after the Second World War + The “Father” of the Progressive Movement © One of the most outstanding thinkers ofthe 19th and 20th, century ۶ ۱۸۵۹۲ طول عمر جنگ داخلی آمریکا تا پس از جنگ جهانی دوم * پدر جنبش مترقی * یکی از برجسته ترین متفکران قرن ‎۱٩‏ و ۲۰

صفحه 9:
گفتار چهارم : رسکو پاند و شخصی کردن دعاوی (۱۸۷۰-۱۹۶۴) ‎(Roscoe Pound)‏ رسکو پاند, استاد برجسته حقوق و رئیس پیشین دانشگاه هاروارد, یکی از مصلحت‌گرایان معروف در فلسفه حقوق است. او به اين باور بود که برای درک عمیق قوانین و قواعد حقوقی, , باید توجه داشت که اين قوانین و قواعد چه تأثیری در جامعه دارند و چگونه می‌توانند به رفع مشکلات کمک کنند. او اعتقاد داشت که سیستم حقوقی نباید فقط بر متون قانونی تکیه کند. بلکه باید شرایط اجتماعی و نیازهای روز را نیز در نظر بگیرد. پاند معتقد بود که قاضی نمی‌تواند مشکلات جدید زندگی ماشینی را تنها با استفاده از قوانین قدیمی حل کند. او می‌گوید اگر قضات تنها به متون حقوقی توجه کنند و منفعت‌های اجتماعی و نیازهای جامعه را نادیده بگیرند, آن سیستم حقوقی ناپایدار خواهد بود.

صفحه 10:
پاند اعتقاد داشت که حقوق تنها شامل مجموعه‌ای از قوانین و قواعد انتزاعی و الزام‌آور نیست, بلکه یک ابزار برای تعادل‌بخشی میان منافع متضاد در جامعه است. او می‌گفت که وظیفه علم حقوق, مدیریت و تنظیم اين منافع به نحوی است که بیشترین خواسته‌ها و نیازها با کمترین برخورد ممکن برآورده شود. اين رویکرد به «مهندسی اجتماعی» معروف است و طبق آن, قوانین باید با در نظر گرفتن ویژگی‌های هر جامعه و اهداف اجتماعی آن تنظیم شوند تا بتوانند مشکلات را به صورت موثر حل کنند. یکی از مفاهیم مهم در دیدگاه پاند. «شخصی‌سازی» دعاوی است. این به معنی آن است كه در هر وعواء باید راه‌خلی خاص و منضفانه انتخاب شود که نا شرایط ویژه آن دعوا هماهنگ باشد. این رویکرد باعث شده است که توجه به شخصیت متهم و شرایط خاص او اهمیت یابد. بنابراین. پاند و پیروانش معتقدند که «مصلحت» باید بر حقیقت مقدم باشد؛ به اين معنا كه در قضاوتها بايد به سودمند بودن حکم در شرایط واقعی توجه شود.

صفحه 11:
پاند بر مبنای فلسفه هگل به اين نتيجه رسيد که قانون نمی‌تواند به طور مطلق و بر اساس اصول ثابت و تغییرناپذیر اجرا شود. در واقع, او معتقد بود که توجه به قاضی و تفسیر او از شرایط و همچنین به مصالح و منافع مردم. بسیار مهم تر از قوانین خشک و قواعد کلی است. این نگرش نوعی «سوبژکتیویسم» در قضاوت‌ها به شمار می‌آید. یعنی قاضی باید به شرایط خاص و سوژه‌های درگیر در دعوا توجه کند و تصمیماتش را بر اساس آن‌ها اتخاذ کند. اين نگرش نوعی «سویژکتیویسم» در قضاوت‌ها به شمار می‌آید. یعنی قاضی باید به شرایط خاص و سوژه‌های درگیر در دعوا توجه کند و تصمیماتش را بر اساس آن‌ها اتخاذ کند.

صفحه 12:
: استحسان و مصالح مرسله در فقه اسلامی براى درك بهتر ايدههاى ياند. مىتوان آن را با مفهوم «استحسان» در فقه اسلامى مقايسه كرد. استحسان به معنى دور شدن از حکم یک دلیل کلی به دلیل وجود مصلحت خاص در یک مورد خاص است. به به عبارت دیگر, استحسان نوعی استثناء است که بر قواعد کلی اعمال می‌شود تا مفاسد اععالی آن‌هارا تاه دهد استحسان بیشتر در مذاهب اسلامی مانند حنفی, مالکی و حنبلی پذیرفته شده و معتقدند که گاهی ع للع ات حسی وراسساف ید پاش و اعمال آن‌ها بت مشتلاد مر شود اما دای یی شاف با استحسان تحالف اند و اي رافول تارب زبرا من که بسن رویکرده می‌تواند به اجتهاداتی بدون پایه و غیرمنطقی منجر شود. در ققه اسلامی قیاس به عنوان یکب از روش‌های اصلی استباط حکم مورد استفاده فرار می‌گیرد: قیاس یعنی تطبیق احکام فرعی با احکام اصلی, با استفاده از اصول منطقی مانند اصل علیت و ‎sly‏ مثال, قیاس جلی (قیاسی که بدون نیاز به تفسیر و تامل واضح است) و قیاس خفی (قیاسی که نیاز به تامل و تحلیل بیشتری دارد) وجود ‎Wyld‏

صفحه 13:
*نتیجه گیری از دیدگاه پاند به طور خلاصه, پاند و پیروانش بر اهمیت شرایط خاص در هر دعوا و تطبيق آن با مصلحت‌های 7 جامعه تاکید دارند و معتقدند كه نبايد بر قوانين خشى و كلى تكيه كرد. اين ديدكاه به مصلحت كرايى نزديكى استء زيرا ارزش قانون را بر اساس مفيد بودن آن در شرايط واقعى و ياسخكويى به نيازهاى جامعه مى سنجد.

صفحه 14:
گفتار پنجم : هومز و تضعیف منطق صوری (۱۸۴۱-۱۹۳۵) (Arthur F. Holmes) یکی از مهمترین منتقدان صورتگرایی و منطق صوری, هومز است. به طور خلاصه, هومز معتقد بود که حقوق باید بر اساس تجربه و واقعیت‌های زندگی باشد, نه بر اساس منطق خشک و اصول ثابت. هومز با منطق صوری مخالف بود. او معتقد بود که زندگی حقوقی نه تنها بر اساس منطق نیست, بلکه تجربی است و باید بر اساس واقعیت‌های اجتماعی و تجربیات روزمره تصمیم‌گیری شود. به نظر او, قضات باید در هر پرونده با توجه به شرایط خاص آن تصمیم بگیرند و تنها به قوانین از پیش نوشته شده اتکا نکنند. هومز معتقد بود که قضات در حقیقت حقوق را "ایجاد" می‌کنند و نباید صرفاً بر اساس قوانین قبلی حکم دهند. او فکر می‌کرد که قوانین خشک و منطق صوری نمی‌توانند به تمام پیچیدگی‌های زندگی پاسخ دهند, و اين قضات هستند که با توجه به مصلحت و شرایط هر مورد باید تصمیم‌گیری کنند. طرفداران هومز قضاوت بر پایه ی منطق صوری را قضاوت مکانیکی لقب داده اند و منظورشان اين است که اگر قاضی تنها از روی قوانین و بدون در نظر گرفتن شرایط واقعی قضاوت کند, قضاوت او مکانیکی و بی‌روح می‌شود. هومز معتقد بود قضاوت باید با درک انسانی همراه باشد, چیزی که ماشین‌ها از آن بی‌بهره‌اند.

صفحه 15:
هومز از دیدگاه صیرورت و تحول مدام که در فلسفه ی هگل مطرح است. دفاع می‌کرد. یعنی اين باور که همه چیز در حال تغییر و تحول است. او فکر می‌کرد که حقوق نیز باید انعطاف‌پذیر و در حال تغییر باشد. به این ترتیب, هومز هم مانند هگل معتقد بود که نباید به اصول ثابت تکیه کرد و باید به جریان طبیعی زندگی و تحولات آن توجه داشت. حقوق, مانند زندگی, باید پوبا و در حال تغییر باشد و نباید به قوانین قدیمی متکی بماند.

صفحه 16:
فصل سوم : واقع گرایی حقوقی آمریکایی ایی یا رئالیسم که از رئل مشتق شده , بر اصالت واقعیت و پذیرش جهان خارجی به‌عنوان امری مستقل از ذهن تأکید می؟ اما واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی, در عوض اینکه به قوانین ثابت و نوشته‌شده اعتقاد داشته باشد, واقعیت را در رفتار و تصمیمات انسان‌ها, به‌ویژه قضات, جستجو می‌کند. این مکتب معتقد است که قانون چیزی نیست که تنها در متن قانون‌نامه‌ها و اسناد قانونی وجود داشته باشد, بلکه در حقیقت, اين قاضی است که با تصمیماتش قانون را به واقعیت تبدیل می‌کند. در اين نگاه, قانون صرفاً شبحی در ذهن قاضی است و قاضی است که به ‎ol‏ جان می‌بخشد و آن را در جامعه اجرایی می‌کند. در نتیجه, رئالیسم حقوقی آمریکایی با این دیدگاه وارد میدان می‌شود که قوانین و قواعد حقوقی باید واقعیت محور باشند و نه صرفاً قاعده‌محور؛ به این معنا که در عمل و در تصمیمات قضایی انعطاف‌پذیری و توجه به نیازهای جامعه و عدالت اجتماعی اهمیت بیشتری دارد و قضات در نائل آمدن به تصمیم بیش از آنکه قاعده محور باشند, واقعیت محور هستند. واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی مکتبی است که به‌جای تأکید بر قوانین و قواعد ثابت و از پیش نوشته‌شده, بیشتر به نقش قاضی و تصمیمات او در تعیین عدالت توجه دارد. در این مکتب. حقیقت حقوقی نه در قوانین خشک و بی‌روح, بلکه در رفتارها و قضاوت‌های انسان‌ها, به‌ویژه قضات, دیده می‌شود.

صفحه 17:
از نگاه واقع‌گرایان, قوانین و قواعد صرفاً ابزارهایی هستند که قاضی در برخی موارد ممکن است آن‌ها را در نظر بگیرد, اما تصمیم نهایی وابسته به شرایط خاص هر پرونده و برداشت شخصی او از عدالت, انصاف, و اخلاق است. اين مکتب که در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در آمریکا به‌وجود آمد, در برابر نظام‌های حقوقی که قوانین را ثابت و تغییرناپذیر می‌دانستند, ایستاد و معتقد بود که شرایط واقعی و نیازهای اجتماعی باید در قضاوت‌ها منعکس شوند. به عقیده ی رئالیست ها اين قواعد حقوقی نیستند که تعیین می کنند تصمیم دادگاه چه باید باشد, بلکه احساس قاضی اردرستی ‎Sass Cull Selly cline colori‏ رسیدگی را معین می کند.

صفحه 18:
‎oS, Liat‏ : مبانی مکتب واقع گرایی حقوقی آمریکایی ‏این مکتب که در اوایل قرن بیستم در آمریکا شکل گرفت و تحت تأثیر فلسفه عمل‌گرایی (پراگمانیسم) و سوفسطاییان یونان باستان قرار دارد که اصول ثابتی برای خوبی و بدی قائل نبودند و حقیقت را نسبی می‌دانستند. آن‌ها باور داشتند که حقایق از نگاه هر فرد و جامعه متفاوت است و چیزی به عنوان حقیقت مطلق وجود ندارد. برای واقع گرایان حقوقی, ارزش و اعتبار قوانین به تأثیر عملی آن‌ها در جامعه بستگی دارد؛ بنابراین, تصمیمات قضات و نظرات آن‌ها در مورد هر پرونده اهمیت فراوانی دارد. ‏در واقع‌گرایی حقوقی, قاضی‌ها هنگام بررسی پرونده‌ها نباید تنها بر اصول خشک و بی‌روح قوانین تکیه کنند, بلكه بايد شرایط خاص هر پرونده و نیازهای جامعه را در نظر بگیرند. این دیدگاه به قاضی‌ها اجازه می‌دهد که قوانین را تفسیر کنند و حتی در موارد مشابه به تصمیمات متفاوتی برسند. اين انعطاف در حقوق, سبب شده که واقع گرایان به جای تاکید بر ثبات حقوق, به تغییر و تطبیق ‎ol‏ با نیازهای روز باور داشته باشند. ‏نکته‌ای که واقع‌گرایان حقوقی بر آن تاکید دارند اين است که معیارهای اخلاقی و فلسفی نباید قضاوت‌های قضایی را محدود کنند. از نظر آن‌ها, قوانین به خودی خود کافی نیستند و چیزی که حقیقت حقوق را شکل می‌دهد, نظرات و تصمیمات قضات است. هر چند این موضوع ممکن است به بی‌ثباتی در حقوق و عدم پیش‌بینی‌پذیری منجر شود, واقع گرایان معتقدند که این تغییرپذیری و انعطاف برای سازگاری با نیازهای جامعه ضروری است.

صفحه 19:
باهت های فکری و فلسفی واقع گرایان حقوقی آمریکایی و سوفسطائیان : نسبیت‌گرایی در حقیقت: هر دو مکتب. سوفسطائیان و واقع‌گرایان حقوقی, حقیقت را امری نسبی و وابسته به برداشت‌های فردی يا اجتماعی می‌دانند. از دید سوفسطائیان, حقیقت برای هر فرد آن چیزی است که او به ‎ul‏ ‏باور دارد و نمی‌توان یک حقیقت مطلق و ثابت را برای همه افراد قائل شد. واقع‌گرایان حقوقی نیز با پذیرش این نسبیت, معتقدند که قوانین باید انعطاف‌پذیر باشند و در بستر شرایط اجتماعی و ذهنیت قضات تفسیر شوند. نقش باور و تجربه در ارزش‌گذاری حقایق: هر دو گروه به ارزش‌های عملی و کارکردگرایانه باور دارند. سوفسطائیان به این موضوع باور داشتند که حقیقت يا خوبی چیزی نی که ذاتاً موجود باشد, بلکه بسته به شرایطی است که برای افراد سودمند یا قابل پذیرش باشد. واقع‌گرایان حقوقی نیز بر اين باورند که قوانین در صورتی ارزش دارند که در عمل مفید و کارآمد باشند و بتوانند به نیازهای واقعی جامعه پاسخ دهند. کاکید یر تحریه و عصل سوفسطانیان و واقع‌گرایان هر دو مخالف این دیدگاه هستند که قوانین یا حقایق بر اساس منطق مطلق یا اصول ثابت شکل بگيرند. آن‌ها به جای اتکا به مفاهیم انتزاعی و ثابت, بر تجربه و نتایج عملی تأکید دارند. واقع‌گرایان حقوقی نیز به اين نکته معتقدند که قوانین و اصول حقوقی باید از تجربه عملی قضات و شرایط روزمره زندگی انسان‌ها نشأت بگیرند. نه از اصول نظری و انتزاعی.

صفحه 20:
عدم پایبندی به معیارهای ثابت و تغییرناپذیر: سوفسطائیان و واقع‌گرایان حقوقی هر دو بر اين باورند که معیارهای ثابت و جهان‌شمول در تعیین خوبی, بدی یا کارآیی ندارند. سوفسطائیان به معیارهای نسبی و متغیر برای هر فرد باور داشتند و واقع‌گرایان حقوقی نیز معتقدند که هر قاضی بر اساس قضاوت خود و شرایط خاص پرونده, تفسیر خاص خود را از قانون ارائه می‌دهد. جایگاه ذهنیت در حقوق و اخلاق : در اندیشه هر دو مکتب, ذهنیت و برداشت‌های شخصی قاضی‌ها نقش محوری دارند. برای واقع‌گرایان حقوقی, برداشت و تصمیمات قضات, حقیقت حقوقی را شکل می‌دهد. اين دیدگاه با سوفسطائیان که حقیقت را وابسته به باور فردی می‌دانستند و قائثل به ذهنی بودن حقیقت بودند, هم‌خوانی دارد. واقع‌گرایان حقوقی آمریکایی از بسیاری جهات ادامه‌دهنده راه سوفسطائیان هستند و تأکیدشان بر نسبیت, ذهنیت گرایی و تجربه‌گرایی از ریشه‌های فکری مشابهی سرچشمه می‌گیرد.

صفحه 21:
گفتار دوم : منابع مکتب واقع گرایی حقوقی آمزیکایی مکتب واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی با ترکیب و تلفیق نظریات مختلف در حقوق به وجود آمد. این مکتب از یک سو به تحلیل حقوق به عنوان علمی مستقل توجه دارد و از سوی دیگر, تأثیرات اجتماعی, روانشناختی و واقعی را بر حقوق پزززسی می‌کید دن آینجا برغی از منابع ونالیرات فكرى اطلق اين مكتت نه شکلی ساده وگامل:توصیح:داده شده است. نظریه حقوق محض کلسن هانس کلسن, حقوقدان اتریشی, تأکید زیادی بر استقلال حقوق به عنوان یک علم داشت. او تلاش کرد حقوق را از علوم دیگر مانند جامعه‌شناسی و روان‌شناسی جدا کند و آن را به عنوان یک سیستم منسجم و خالص تعریف کند. تظرية كلسن بر ابن آيدة انتوار بود کةردر یک کنتتور,:نظام حفوقی,فانه هرمی اشنت کة در رائن آن فانون آشانتی قزار ذازة و بقيه قواتين و فقزرات از آن سرچتتمه م ىكيزيد. كلسن اعتقاة داشت كة اعتبار هر قانون تنها به اعتباز و فلسله‌فر اتب حفوقن مربوط است وربه آزرش‌های.اخلاقن یا اجتماعی زنظی ندازد. : پوزیتیویسم حقوقی هارت هربرت هارت. یکی از طرفداران پوزیتیویسم حقوقی, به تفکیک چیستی حقوق از اخلاق پرداخت. او معتقد بود که شهروندان قوانین را نه به خاطر اخلاقی بودنشان, بلکه به دلیل اعتبار و الزام‌آوری آنها رعایت می‌کنند. او قوانین را قاعده‌هایی دانست که افراد جامعه آنها را می‌پذیرند و رفتارشان را بر اساس آنها تنظیم می‌کنند. حتی اگر این قوانین لزوماً اخلاقی نباشند.

صفحه 22:
: جامعه‌شناسی حقوقی اگوست كنت اگوست کنت, فیلسوف فرانسوی و پدر جامعه‌شناسی, معتقد بود که قوانین و قواعد حقوقی نیز بخشی از پدیده‌های اجتماعی هستند و باید با روش علمی و تجربی بررسی شوند. از نظر او, قوانین حقوقی باید بر اساس مشاهده و تجربه تحلیل شوند و برای اين کار لازم است که اين قوانین از مفاهیم اخلاقی و مذهبی جدا شوند. او تأکید داشت که وجدان عمومی (یعنی اختتناسات:و باوزهای عموعی جافعه) یکی اراعواقل اضلن در شگل‌گتری قوانین استد : پراگماتیسم ویلیام جیمز و دکتر جان دیویی پراگماتیسم (عمل‌گرایی) که توسط فیلسوفانی مانند ویليام جیمز و جان دیویی توسعه یافت, به تأثیرات عملی و کاربردی قوانین توجه می‌کند. از دیدگاه پراگماتیسم. قانون باید بر اساس تأثير واقعی و عملی آن در جامعه سنجیده شود. این دیدگاه در واقع‌گرایی حقوقی تأثیرگذار بود و باعث شد که حقوق نه تنها به عنوان یک سیستم تئوریک, بلکه به عنوان چیزی که در زندگی روزمره مردم تأثیر می‌گذارد, در نظر گرفته شود.

صفحه 23:
نتیجه‌گیری تجزیه و تحلیل مکتب واقع‌گرایی حقوقی واقع‌گرایان حقوقی آمریکایی, معتقد بودند که حقوق توسط دادرسان (قضات) به وجود می‌آید و با حکم آنها تفسیر می‌شود. قاضی نه تنها به عنوان نماینده دولت بلکه به عنوان عضوی از جامعه که تحت تأثیر شرایط و عوامل اجتماعى است, عمل مىكند. بنابراين, تصميمات قضايى تنها از قانون نشات نمی‌گیرند. بلکه تحت تأثير روان‌شناسی قاضی, فرهنگ جامعه و شرایط واقعی قرار دارند. از این منظر, حقوق پدیده‌ای ایستا و تغییرناپذیر نیست. بلکه با تغییرات اجتماعی و فرهنگی دچار تحول می‌شود.

صفحه 24:
در هارت ال د ‎cine‏ ترکیی ازا طرنه حضوي ‎ge‏ واقع‌گرایی حقوقی معتقد است که برای فهم و تحلیل حقوق بايد به شرايط واقعى, اثرات اجتماعی و تصمیمات دادرسان توجه شود و تنها نمی‌توان آن را به عنوان یک سیستم انتزاعی و مستقل در نظر گرفت. به بیان دیگر, واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی به جای اينکه حقوق را فقط به عنوان یک سیستم قانونی ببینند, آن را به عنوان پدیده‌ای اجتماعی و قابل تغییر درک می‌کنند که به شدت تحت تأثیر عوامل مختلف جامعه شناختی و روان‌شناختی است.

صفحه 25:
مکتب واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی که با تأثیر پراگماتیسم (عمل‌گرایی) رشد کرده بود. بعد از جنگ جهانی دوم با چالش‌هایی روبرو شد و به تدریج اهمیت خود را از دست داد. این افول به دلیل ظهور و قدرت گرفتن جریان جدیدی در فلسفه به نام پوزیتیویسم منطقی بود. پرزآگمامیسم یا عمل‌گرایی:تیگی از فلسفه‌هاین بود که واق‌گرانی حقوقی زا تقویت کرد. خان ديويق: يكن از نظريةيزدازان مهم براكماتيسم, معتقد نود که قوانین باید تر انشانن کارترد و تأثیر عقلی آنها ارزیابی شوند. با اين حال, بعد از جنگ جهانی دوم, گرایش به سمت عمل‌گرایی کاهش یافت و نگاه علمی و دقیق‌تری به مسائل حقوقی و فلسفی پیدا شد که به آن پوزیتیویسم منطقی می‌گویيم. پوزیتیویسم منطقی رویکردی علمی و تجربی به شناخت و فلسفه است. یکی از اصول مهم پوزیتیویسم متطفی:اصل تحقیق‌پذیریزاسب, زیر اساس این اطلءیک تظریه با گزازه‌تنها ژمائی معناز دارداکه بتوانيم آن را در تجربه آزمايش و تحقيق كنيم. به اين معنا كه اككر جيزى را نمىتوانيم تجربه يا مشاهده کنیم, نمی‌توانیم آن را معنادار بنامیم. آنها اعتقاد داشتند که علم باید تنها بر اساس مشاهده‌های حسی و تجربيات عينى بنا شود و هر نوع عنصر متافیزیکی از جمله بحث‌های اخلاقی يا اصول ماورايى بايد كنار گذاشته شود.

صفحه 26:
فیلسوف متشهور مانتد ارنست ماخ: کارل دوتم و اعضاق خلقه وین (مانتد راسل و ویتگنشتتاین) این دیدگاه را تونسه Ludwig Wittgenstein Bertrand Russel Ernst Mach Austrian physicist and philosopher Austrian philosopher British philosopher and logician پوزیتیویسم منطقی با وجود تمام تأثیراتش, به مرور با انتقادات زیادی روبرو شد. یکی از فیلسوفان برجسته به نام کارل پوپر, نقدی مهم به اين رویکرد وارد کرد. او بیان کرد که پیش از اینکه بتوانیم مفهوم نظریه را به خوبی درک کنیم. به عبارتی, فهم نظریه‌ها باید اولویت داشته باشد, سپس در مورد تحقیق‌پذیری آنها صحبت کنیم. پوپر در واقع نشان داد که نمی‌توانیم به راحتی نظریه‌ها را فقط بر اساس تحقیق‌پذیری ارزش‌گذاری کنیم, ی را تحقیق‌پذیر بدانیم, باید خود

صفحه 27:
یکی دیگر از نقاط ضعف پوزیتیویسم این بود که نمی‌توانست به طور کامل ماهیت فعالیت‌های ذهنی انسان و قدرت درک او را توضیح دهد. مثلا موضوعات انتزاعی و کلی مانند ایده‌های اخلاقی (خوبی با بدی) يا مفاهیم عمومی (مثل رنگ‌ها) در جهان فیزیکی به سادگی قابل اندازه‌گیری و آزمون نیستند, اما ذهن انسان آنها را درک می‌کند. این باعث شد برخی فیلسوفان معتقد شوند که باید از حیطه تجریه و حس فراتر برویم و برخی مسائل متافیزیکی را نیز در بحث‌های فلسفی جای دهیم. به طور کلی, افول مکتب واقع‌گرایی حقوقی و ظهور پوزیتیوبسم منطقی نشان‌دهنده تغییری بزرگ در فلسفه و علم بود. با وجود اینکه پوزیتیویسم منطقی تلاش کرد با تکیه بر تجربه و مشاهده علم را از متافیزیک جدا کند, اين رویکرد هم با نقدهایی روبرو شد. در نهایت, اين تغییرات باعث شد تا توجه به برخی از جنبه‌های متافیزیکی و غیرمادی در فلسفه دوباره اهمیت بيدا كند و حتى منتقدان پوزیتیویسم, مانند پوپر, به دنبال راه‌های جدید برای توضیح علم و شناخت انسان باشند.

صفحه 28:
گفتار چهارم : نقد پراگماتیسم و پوزیتیویسم منطقی نقدی که به پراگماتیسم و پوزیتیوبسم منطقی وارد شده, بیشتر به این موضوع می‌پردازد که این مکاتب به طور کامل از متافیزیک یا امور ماورای طبیعت فاصله گرفته و فقط بر تجربه‌های حسی و عینی تکیه کرده‌اند. مسئله تطبیق با واقعیت پراگماتیسم و واقع‌گرایی حقوقی (که به تجربه و عمل تاکید دارند) واقعیت را به‌گونه‌ای می‌بینند که باید مطابق با نیازها و مصالح ما باشد. این نگاه از دید منتقدان مشکلی اساسی دارد. منتقدان می‌گویند که ما نمی‌توانیم با تمرکز بر تجربه و عمل, واقعیت را دگرگون کنیم. واقعیت‌ها سخت و ثابت هستند و قابل تغییر بر اساس سلیقه نیستند. تفکر جان لاک درباره صفات اولی و ثانوی چان لاک, فیلسوف انگلیسی, تفاوتی بین "صفات اول" و "صفات ثانوی" قائل بود. او می‌گفت که صفات اول (مانند شکل و اندازه) واقعاً در اشیا وجود دارند. اما صفات ثانوی (مانند رنگ و بو) فقط در ذهن ما و بر اساس حواس ما هستند. مثلاً اگر چشم وجود نداشت, ما رنگی را نمی‌دیدیم و اگر گوش نبود. صدایی هم وجود نداشت. این دیدگاه نشان می‌دهد که برخی از ویژگی‌هایی که ما به اشیا نسبت می‌دهیم. صرفاً ساخته ذهن و حس ما هستند و در واقعیت خارجی وجود ندارند. اين ایده همچنین به انتقادی از پوزیتیویسم منطقی اشاره دارد که بیش از حد بر تجربه‌های حسی تکیه می‌کند و از واقعیت‌های فراتر از حواس غافل می شود.

صفحه 29:
دیدگاه بارکلی و ذهنی بودن واقعیات بارکلی, فیلسوف دیگری, باور داشت که "واقعیت" اشیاء چیزی جز ادراک ما از آنها نیست. به بیان ساده, او معتقد بود که اگر چیزی را درک نکنیم, وجود هم ندارد. مثلاً مغز به عنوان یک شی محسوس, فقط در ذهن ماست؛ یعنی چیزی که می‌بینیم یا حس می‌کنيم, در واقعیت ذهنی ماست نه در دنیای حازج. این نگاه به نوعی از پوزیتپویسم منطقی انتقاد می‌کند که تمام جهان را عینی و قابل سنجش می‌بیند. در حالی که به نظر بارکلی, بخش بزرگی از واقعیت‌ها صرفاً در ذهن ماست و دنباي خارجی مستقلی وجود ندارد. نقد نیوتن و تجربه‌گرایی نظریه گرانش نیوتن مثال خوبی برای نقد پوزیتیویسم منطقی است. نیوتن نظریه گرانش جهانی را ارائه داد که حرکت اجرام آسمانی و بسیاری از پدیده‌های دیگر را توضیح می‌داد, اما اين نظریه حاصل مشاهده مستقیم و تجربه نبود؛ بلکه او ابتدا نظریه را تدوين كرد و بعداً داده‌های تجربی برای تایید آن یافت. این موضوع به ما نشان می‌دهد که نظریه‌های علمی همیشه بر اساس تجربه مستقیم نیستند و پوزیتیویسم منطقی نمی‌تواند پیچیدگی‌های علم را تنها با تکیه بر تجربه حسی توضیح دهد. مشکل استقرا و انتقاد هیوم استقرا (استنتاج از تجربه‌های مکرر) یکی از روش‌های علمی است که بر اساس تکرار تجربیات گذشته نتیجه‌گیری می‌کند. اما هیوم. فیلسوف اسکاتلندی, به اين روش انتقاد داشت. او معتقد بود که استقرا از نظر منطقی ضعیف است؛ اینکه خورشید هميشه طلوع کرده, تضمینی نمی‌دهد که فردا هم طلوع کند. هيوم اين موضوع را به مسئله‌ای زوانی مرتبط می‌داند که انسان‌ها با مشاهده تکرارء انتظار دارند رعیدادها باز هم تکراز شوند, اما این روش در واقع آثبانی منطقی نیست و به تنهاین نمی‌تواند مبنای علمی محکمی باشد. به طور خلاصه, این انتقادات نشان می‌دهند که هرچند این مکاتب دستاوردهای قابل توجهی در علم و فلسفه داشته‌اند, اما برای درک همه‌جانبه واقعیت و پاسخ به پرسش‌های عمیق انسانی کافی نیستند.

صفحه 30:
گفتار پنجم : ظهور نسبی گرایی در حقوق ایده‌ای است که می‌گوید قوانین و اصول حقوقی ثابت و مطلق نیستند و با گذشت زمان و تغییرات اجتماعی و فرهنگی باید بازنگری شوند. نسبی‌گرایان باور دارند که نمی‌توان همه را تحت یک قانون ثابت و تغییرنایذیر قرار داد. چون شرایط زندگی و نبازهای انسان‌ها متفاوت است. به همین دلیل, قانون باید منتاسب پا اوضاع و احوال هر دعوی تغییر کند و وابسته به شرایط خاص آن باشد. ‎٠‏ اين عقيده مانند پارادوکسی از زنون (به نام پارادوکس شيل و لاک‌پشت) است؛ در این پارادوکس, ال سریع‌تر از لاک‌پشت است. اما چون لاک‌پشت همواره جلوتر از اشیل حركت كن اشبل هیچ‌وقت به او نمی‌رسد. در قوانین هم ممکن است همیشه مخاطبان جلوتر از آن‌ها باشند و قانون هيج وقيت + طون كام در علوم ‎es Voie‏ حفه ژورهیم چیزی قطعی نیست و همه ‎juz‏ وابسته به شرايط و برداشتهاست. اين مشابه اتفاقى است که در علم فیزیک افتاد؛ مثلاأء نظريه نيوتن درباره گرانش به عنوان یک «نیرو» بود, اما اينشتين كرانش را نتيجه خميدكى فضا و زمان دانست. هر دو نظريه كاربردى هستند ولى هركدام در شرايطى خاص.

صفحه 31:
ویتگنشتاین, فیلسوف زبان, نیز به نسبی‌گرایی کمک کرد. در فلسفه متأخر ‎sgl‏ دیگر زبان و جهان به‌طور مستقیم منعکس‌کننده یکدیگر نیستند, بلکه کاربردهای مختلف زبان موجب می‌شوند که حقیقت‌ها به شکل‌های مختلفی درک شوند. توماس کوهن و پاول فایرابند از اين ایده‌های ویتگنشتاین الهام گرفتند؛ کوهن از اصطلاح پارادایم استفاده کرد و معتقد بود که دانشمندان در هر دوره با پارادایم خاصی کار می‌کنند و فایرابند تا جایی پیش رفت که خود را آنارشیست معرفتی نامید.

صفحه 32:
در کل, نسبی‌گرایی حقوقی این باور را دارد که قوانین ثابت و همیشگی نیستند و باید با توجه به تغییرات اجتماعی و فرهنگی انعطاف‌پذیر باشند. مانند علم, در حقوق هم باید به دیدگاه‌های مختلف توجه کرد و اصول ثابت و واحدی را برای همه شرایط تجویز نکرد. oll

به نام خدا استدالل قضایی در دو نظام بزرگ حقوقی صورتگرا و واقع گرا درس :حقوق مالی استاد محترم : دانشجو : گفتار دوم :ویلیام جیمز و رجحان مصلحت بر حقیقت ()۱۸۴۲-۱۹۱۰ ویلیام جیمز ،یکی از پایه‌گذاران مکتب پراگماتیسم (عمل‌گرایی) بود و باور داشت که مفهوم حقیقت و واقعیت باید بر اساس سودمندی و کاربردشان در زندگی انسان‌ها سنجیده شود. برخالف دیدگاه‌های سنتی که تأکید داشتند اندیشه‌ها باید با واقعیت هماهنگ باشند ،جیمز معتقد بود که اگر یک باور بتواند زندگی انسان‌ها را بهتر کند ،همان باور« ،حقیقت» به حساب می‌آید؛ حتی اگر وجود خارجی نداشته باشد. در آن زمان ،بیشتر فیلسوفان بر دوگانگی ذهن و عین (یا ذهن و واقعیت) تأکید می‌کردند؛ یعنی باور داشتند که ذهن انسان باید خود را با واقعیت خارجی هماهنگ کند .اما جیمز این نگاه را رد کرد و گفت به جای توجه به این‌که آیا باورهای ما با واقعیت بیرونی همخوانی دارند یا نه ،باید ببینیم که آیا این باورها به بهبود زندگی ما کمک می‌کنند. از دیدگاه جیمز ،فلسفه و دانش باید به انسان‌ها کمک کنند تا زندگی بهتری داشته باشند ،نه اینکه تنها به «حقیقت» تئوریک بپردازند. برای مثال ،او معتقد بود که اگر اعتقاد به خدا موجب آرامش و شادی انسان‌ها می‌شود ،مهم نیست که واقعًا خدا وجود دارد یا نه؛ بلکه همین اثر مثبت کفایت می‌کند .به همین دلیل جیمز به دیانت عالقه‌مند بود ،اما نه به عنوان یک واقعیت عینی ،بلکه به عنوان یک پدیده‌ای که می‌تواند انسان‌ها را خوشبخت‌تر کند. این دیدگاه پراگماتیستی باعث شد که جیمز معیار «ثابت و مطلقی» برای تشخیص حقیقت قائل نباشد و معتقد باشد که «حقیقت» همواره نسبی و وابسته به شرایط است .او این نظریه را به مباحث حقوقی هم بسط داد و بیان کرد که قوانین حقوقی نیز باید بر اساس شرایط و پیامدهای هر پرونده بررسی شوند، نه اینکه تنها به نوشته‌های ثابت قانون اتکا شوند. به طور خالصه ،جیمز می‌گوید :حقیقت آن چیزی است که مفید است .این یعنی باورهایی که به ما کمک می‌کنند تا به خواسته‌ها و نیازهای خود برسیم ،بهترین باورها هستند .حقیقت در این فلسفه نه به معنای واقعیت مطلق ،بلکه به معنای آن چیزی است که به کار انسان می‌آید و به زندگی بهتر کمک می‌کند. گفتار سوم :جان دیویی و رجحان تحقیق بر حقیقت ()۱۹۵۲-۱۸۵۹ )(John Dewey جان دیویی فیلسوف پراگماتیست آمریکایی ،دیدگاهی متفاوت از حقیقت داشت و به جای آن مفهوم «تحقیق» را به عنوان معیار اصلی شناخت مطرح کرد .او معتقد بود که به‌جای جستجو برای یافتن حقیقت ثابت و همیشگی ،باید به فرایند «تحقیق» اهمیت بدهیم .به‌عبارت دیگر ،برای دیویی مهم نبود که آیا یک ایده کامًال و همیشه درست است یا نه؛ بلکه برایش مهم بود که آن ایده چطور می‌تواند به ما کمک کند که به نتایج عملی و سودمند برسیم. دیویی تعریف خاصی از تحقیق داشت :او می‌گفت تحقیق به معنای تغییر شرایط مبهم و نامشخص به حالتی است که بتوانیم از آن نتیجه‌گیری واضحی کنیم .او برای رسیدن به نتایج عملی ،معتقد بود که باید مسائل پیچیده را تحلیل کنیم ،روابط میان اجزای مختلف را شناسایی کرده و آن‌ها را به یک «کل» تبدیل کنیم. این دیدگاه دیویی باعث می‌شود که در فلسفه‌اش ،منطق به‌جای اینکه فقط درباره اصول و قوانین ثابت باشد ،بیشتر به نتایج عملی تصمیمات توجه کند .او باور داشت که منطق نباید فقط به دنبال نتیجه‌گیری‌های انتزاعی و بی‌عمل باشد ،بلکه باید به تصمیماتی توجه کند که واقعًا به حل مسائل کمک میکنند. او مفهوم حقیقت را نه به‌عنوان یک واقعیت مطلق و ایستا ،بلکه به‌عنوان چیزی پویا و متغیر می‌دید .به باور دیویی ،حقیقت هیچ‌گاه مطلق نیست و یک ایده می‌تواند در زمانی مفید و در زمانی دیگر بی‌فایده باشد .به عنوان مثال ،یک ایده یا عقیده ممکن است در زمان و شرایطی نتایج مثبت و مفیدی داشته باشد ،ولی در شرایط دیگری بی‌فایده یا حتی مضر شود .این یعنی «حقیقت» بسته به شرایط و محیط می‌تواند تغییر کند. در نتیجه ،دیویی به‌جای اینکه به دنبال اصول و حقیقت‌های ابدی باشد ،بر اهمیت « تحقیق » و « تجربه » تأکید داشت .او اعتقاد داشت که انسان‌ها باید با محیط و شرایط پیرامون خود سازگار شوند و در مسیر رشد و تکامل قرار بگیرند .به همین دلیل ،او فلسفه‌ای در جریان و پویا را پیشنهاد می‌داد که به آینده و تغییرات اجتماعی و فرهنگی باز باشد. از دیدگاه دیویی ،ارزش و صحت یک ایده بر اساس سودمندی آن برای زندگی انسان‌ها سنجیده می‌شود. بنابراین ،عدالت و حقیقت به معنای سنتی و مطلق در فلسفه او جایگاهی ندارند .به‌جای آن ،او معتقد بود که باید به ایده‌ها و عقایدی بها دهیم که در عمل مفید و مؤثر باشند و بتوانند به بهبود زندگی انسان‌ها کمک کنند .به این ترتیب ،از نگاه دیویی ،فلسفه‌ای زنده است که بتواند با شرایط و نیازهای انسان‌ها تغییر کند و در خدمت پیشرفت و رشد جامعه باشد. • ۱۸۵۹-۱۹۵۲ • طول عمرـ جنگ داخلی آمریکا تا پس از جنگ جهانی دوم • پدر جنبش مترقی • یکی از برجسته ترین متفکران قرن ۱۹و ۲۰ گفتار چهارم :رسکو پاند و شخصی کردن دعاوی ()۱۸۷۰-۱۹۶۴ )(Roscoe Pound رسکو پاند ،استاد برجسته حقوق و رئیس پیشین دانشگاه هاروارد ،یکی از مصلحت‌گرایان معروف در فلسفه حقوق است .او به این باور بود که برای درک عمیق قوانین و قواعد حقوقی ،باید توجه داشت که این قوانین و قواعد چه تأثیری در جامعه دارند و چگونه می‌توانند به رفع مشکالت کمک کنند .او اعتقاد داشت که سیستم حقوقی نباید فقط بر متون قانونی تکیه کند ،بلکه باید شرایط اجتماعی و نیازهای روز را نیز در نظر بگیرد. پاند معتقد بود که قاضی نمی‌تواند مشکالت جدید زندگی ماشینی را تنها با استفاده از قوانین قدیمی حل کند .او می‌گوید اگر قضات تنها به متون حقوقی توجه کنند و منفعت‌های اجتماعی و نیازهای جامعه را نادیده بگیرند ،آن سیستم حقوقی ناپایدار خواهد بود. پاند اعتقاد داشت که حقوق تنها شامل مجموعه‌ای از قوانین و قواعد انتزاعی و الزام‌آور نیست ،بلکه یک ابزار برای تعادل‌بخشی میان منافع متضاد در جامعه است .او می‌گفت که وظیفه علم حقوق ،مدیریت و تنظیم این منافع به نحوی است که بیشترین خواسته‌ها و نیازها با کمترین برخورد ممکن برآورده شود .این رویکرد به «مهندسی اجتماعی» معروف است و طبق آن ،قوانین باید با در نظر گرفتن ویژگی‌های هر جامعه و اهداف اجتماعی آن تنظیم شوند تا بتوانند مشکالت را به صورت مؤثر حل کنند. یکی از مفاهیم مهم در دیدگاه پاند« ،شخصی‌سازی» دعاوی است .این به معنی آن است که در هر دعوا ،باید راه‌حلی خاص و منصفانه انتخاب شود که با شرایط ویژه آن دعوا هماهنگ باشد .این رویکرد باعث شده است که توجه به شخصیت متهم و شرایط خاص او اهمیت یابد .بنابراین ،پاند و پیروانش معتقدند که «مصلحت» باید بر حقیقت مقدم باشد؛ به این معنا که در قضاوت‌ها باید به سودمند بودن حکم در شرایط واقعی توجه شود. پاند بر مبنای فلسفه هگل به این نتیجه رسید که قانون نمی‌تواند به طور مطلق و بر اساس اصول ثابت و تغییرناپذیر اجرا شود .در واقع ،او معتقد بود که توجه به قاضی و تفسیر او از شرایط و همچنین به مصالح و منافع مردم ،بسیار مهم‌تر از قوانین خشک و قواعد کلی است .این نگرش نوعی «سوبژکتیویسم» در قضاوت‌ها به شمار می‌آید ،یعنی قاضی باید به شرایط خاص و سوژه‌های درگیر در دعوا توجه کند و تصمیماتش را بر اساس آن‌ها اتخاذ کند. این نگرش نوعی «سوبژکتیویسم» در قضاوت‌ها به شمار می‌آید ،یعنی قاضی باید به شرایط خاص و سوژه‌های درگیر در دعوا توجه کند و تصمیماتش را بر اساس آن‌ها اتخاذ کند. :استحسان و مصالح مرسله در فقه اسالمی برای درک بهتر ایده‌های پاند ،می‌توان آن را با مفهوم «استحسان» در فقه اسالمی مقایسه کرد. استحسان به معنی دور شدن از حکم یک دلیل کلی به دلیل وجود مصلحت خاص در یک مورد خاص است .به به عبارت دیگر ،استحسان نوعی استثناء است که بر قواعد کلی اعمال می‌شود تا مفاسد احتمالی آن‌ها را کاهش دهد. استحسان بیشتر در مذاهب اسالمی مانند حنفی ،مالکی و حنبلی پذیرفته شده و معتقدند که گاهی قوانین کلی ممکن است خشک و انعطاف‌ناپذیر باشند و اعمال آن‌ها به مشکالتی منجر شود .اما مذاهب شیعه و شافعی با استحسان مخالف‌اند و آن را قبول ندارند؛ زیرا معتقدند که چنین رویکردی می‌تواند به اجتهاداتی بدون پایه و غیرمنطقی منجر شود. در فقه اسالمی ،قیاس به عنوان یکی از روش‌های اصلی استنباط حکم مورد استفاده قرار می‌گیرد. قیاس یعنی تطبیق احکام فرعی با احکام اصلی ،با استفاده از اصول منطقی مانند اصل علیت و بطالن تناقض. برای مثال ،قیاس جلی (قیاسی که بدون نیاز به تفسیر و تامل واضح است) و قیاس خفی (قیاسی که نیاز به تامل و تحلیل بیشتری دارد) وجود دارند. :نتیجه گیری از دیدگاه پاند به طور خالصه ،پاند و پیروانش بر اهمیت شرایط خاص در هر دعوا و تطبیق آن با مصلحت‌های عمومی جامعه تاکید دارند و معتقدند که نباید بر قوانین خشک و کلی تکیه کرد. این دیدگاه به مصلحت‌گرایی نزدیک است ،زیرا ارزش قانون را بر اساس مفید بودن آن در شرایط واقعی و پاسخگویی به نیازهای جامعه می‌سنجد. گفتار پنجم :هومز و تضعیف منطق صوری ()۱۸۴۱-۱۹۳۵ )(Arthur F. Holmes یکی از مهمترین منتقدان صورتگرایی و منطق صوری ،هومز است. به طور خالصه ،هومز معتقد بود که حقوق باید بر اساس تجربه و واقعیت‌های زندگی باشد ،نه بر اساس منطق خشک و اصول ثابت .هومز با منطق صوری مخالف بود .او معتقد بود که زندگی حقوقی نه تنها بر اساس منطق نیست ،بلکه تجربی است و باید بر اساس واقعیت‌های اجتماعی و تجربیات روزمره تصمیم‌گیری شود .به نظر او ،قضات باید در هر پرونده با توجه به شرایط خاص آن تصمیم بگیرند و تنها به قوانین از پیش نوشته شده اتکا نکنند. هومز معتقد بود که قضات در حقیقت حقوق را “ایجاد” می‌کنند و نباید صرفًا بر اساس قوانین قبلی حکم دهند .او فکر می‌کرد که قوانین خشک و منطق صوری نمی‌توانند به تمام پیچیدگی‌های زندگی پاسخ دهند ،و این قضات هستند که با توجه به مصلحت و شرایط هر مورد باید تصمیم‌گیری کنند. طرفداران هومز قضاوت بر پایه ی منطق صوری را قضاوت مکانیکی لقب داده اند و منظورشان این است که اگر قاضی تنها از روی قوانین و بدون در نظر گرفتن شرایط واقعی قضاوت کند ،قضاوت او مکانیکی و بی‌روح می‌شود .هومز معتقد بود قضاوت باید با درک انسانی همراه باشد ،چیزی که ماشین‌ها از آن بی‌بهره‌اند. هومز از دیدگاه صیرورت و تحول مدام که در فلسفه ی هگل مطرح است ،دفاع می‌کرد .یعنی این باور که همه چیز در حال تغییر و تحول است .او فکر می‌کرد که حقوق نیز باید انعطاف‌پذیر و در حال تغییر باشد .به این ترتیب ،هومز هم مانند هگل معتقد بود که نباید به اصول ثابت تکیه کرد و باید به جریان طبیعی زندگی و تحوالت آن توجه داشت. حقوق ،مانند زندگی ،باید پویا و در حال تغییر باشد و نباید به قوانین قدیمی متکی بماند. فصل سوم :واقع گرایی حقوقی آمریکایی رایی یا رئالیسم که از رئل مشتق شده ،بر اصالت واقعیت و پذیرش جهان خارجی به‌عنوان امری مستقل از ذهن تأکید می‌ک اما واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی ،در عوض اینکه به قوانین ثابت و نوشته‌شده اعتقاد داشته باشد ،واقعیت را در رفتار و تصمیمات انسان‌ها ،به‌ویژه قضات ،جستجو می‌کند .این مکتب معتقد است که قانون چیزی نیست که تنها در متن قانون‌نامه‌ها و اسناد قانونی وجود داشته باشد ،بلکه در حقیقت ،این قاضی است که با تصمیماتش قانون را به واقعیت تبدیل می‌کند .در این نگاه ،قانون صرفًا شبحی در ذهن قاضی است و قاضی است که به آن جان می‌بخشد و آن را در جامعه اجرایی می‌کند. در نتیجه ،رئالیسم حقوقی آمریکایی با این دیدگاه وارد میدان می‌شود که قوانین و قواعد حقوقی باید واقعیت محور باشند و نه صرفًا قاعده‌محور؛ به این معنا که در عمل و در تصمیمات قضایی انعطاف‌پذیری و توجه به نیازهای جامعه و عدالت اجتماعی اهمیت بیشتری دارد و قضات در نائل آمدن به تصمیم بیش از آنکه قاعده محور باشند ،واقعیت محور هستند. واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی مکتبی است که به‌جای تأکید بر قوانین و قواعد ثابت و از پیش نوشته‌شده ،بیشتر به نقش قاضی و تصمیمات او در تعیین عدالت توجه دارد .در این مکتب ،حقیقت حقوقی نه در قوانین خشک و بی‌روح ،بلکه در رفتارها و قضاوت‌های انسان‌ها ،به‌ویژه قضات ،دیده می‌شود. از نگاه واقع‌گرایان ،قوانین و قواعد صرفًا ابزارهایی هستند که قاضی در برخی موارد ممکن است آن‌ها را در نظر بگیرد ،اما تصمیم نهایی وابسته به شرایط خاص هر پرونده و برداشت شخصی او از عدالت ،انصاف ،و اخالق است. این مکتب که در دهه‌های ۱۹۲۰و ۱۹۳۰در آمریکا به‌وجود آمد ،در برابر نظام‌های حقوقی که قوانین را ثابت و تغییرناپذیر می‌دانستند ،ایستاد و معتقد بود که شرایط واقعی و نیازهای اجتماعی باید در قضاوت‌ها منعکس شوند. به عقیده ی رئالیست ها این قواعد حقوقی نیستند که تعیین می کنند تصمیم دادگاه چه باید باشد ،بلکه احساس قاضی از درستی ،انصاف ،عدالت و اخالق است که نتیجه ی رسیدگی را معین می کند. گفتار یکم :مبانی مکتب واقع گرایی حقوقی آمریکایی این مکتب که در اوایل قرن بیستم در آمریکا شکل گرفت و تحت تأثیر فلسفه عمل‌گرایی (پراگماتیسم) و سوفسطاییان یونان باستان قرار دارد که اصول ثابتی برای خوبی و بدی قائل نبودند و حقیقت را نسبی می‌دانستند .آن‌ها باور داشتند که حقایق از نگاه هر فرد و جامعه متفاوت است و چیزی به عنوان حقیقت مطلق وجود ندارد .برای واقع‌گرایان حقوقی ،ارزش و اعتبار قوانین به تأثیر عملی آن‌ها در جامعه بستگی دارد؛ بنابراین ،تصمیمات قضات و نظرات آن‌ها در مورد هر پرونده اهمیت فراوانی دارد. در واقع‌گرایی حقوقی ،قاضی‌ها هنگام بررسی پرونده‌ها نباید تنها بر اصول خشک و بی‌روح قوانین تکیه کنند، بلکه باید شرایط خاص هر پرونده و نیازهای جامعه را در نظر بگیرند .این دیدگاه به قاضی‌ها اجازه می‌دهد که قوانین را تفسیر کنند و حتی در موارد مشابه به تصمیمات متفاوتی برسند .این انعطاف در حقوق ،سبب شده که واقع‌گرایان به جای تاکید بر ثبات حقوق ،به تغییر و تطبیق آن با نیازهای روز باور داشته باشند. نکته‌ای که واقع‌گرایان حقوقی بر آن تاکید دارند این است که معیارهای اخالقی و فلسفی نباید قضاوت‌های قضایی را محدود کنند .از نظر آن‌ها ،قوانین به خودی خود کافی نیستند و چیزی که حقیقت حقوق را شکل می‌دهد ،نظرات و تصمیمات قضات است .هر چند این موضوع ممکن است به بی‌ثباتی در حقوق و عدم پیش‌بینی‌پذیری منجر شود ،واقع‌گرایان معتقدند که این تغییرپذیری و انعطاف برای سازگاری با نیازهای جامعه ضروری است. شباهت های فکری و فلسفی واقع‌گرایان حقوقی آمریکایی و سوفسطائیان : نسبیت‌گرایی در حقیقت :هر دو مکتب ،سوفسطائیان و واقع‌گرایان حقوقی ،حقیقت را امری نسبی و وابسته به برداشت‌های فردی یا اجتماعی می‌دانند .از دید سوفسطائیان ،حقیقت برای هر فرد آن چیزی است که او به آن باور دارد و نمی‌توان یک حقیقت مطلق و ثابت را برای همه افراد قائل شد .واقع‌گرایان حقوقی نیز با پذیرش این نسبیت ،معتقدند که قوانین باید انعطاف‌پذیر باشند و در بستر شرایط اجتماعی و ذهنیت قضات تفسیر شوند. نقش باور و تجربه در ارزش‌گذاری حقایق :هر دو گروه به ارزش‌های عملی و کارکردگرایانه باور دارند. سوفسطائیان به این موضوع باور داشتند که حقیقت یا خوبی چیزی نی که ذاتًا موجود باشد ،بلکه بسته به شرایطی است که برای افراد سودمند یا قابل پذیرش باشد .واقع‌گرایان حقوقی نیز بر این باورند که قوانین در صورتی ارزش دارند که در عمل مفید و کارآمد باشند و بتوانند به نیازهای واقعی جامعه پاسخ دهند. تأکید بر تجربه و عمل :سوفسطائیان و واقع‌گرایان هر دو مخالف این دیدگاه هستند که قوانین یا حقایق بر اساس منطق مطلق یا اصول ثابت شکل بگیرند .آن‌ها به جای اتکا به مفاهیم انتزاعی و ثابت ،بر تجربه و نتایج عملی تأکید دارند .واقع‌گرایان حقوقی نیز به این نکته معتقدند که قوانین و اصول حقوقی باید از تجربه عملی قضات و شرایط روزمره زندگی انسان‌ها نشأت بگیرند ،نه از اصول نظری و انتزاعی. عدم پایبندی به معیارهای ثابت و تغییرناپذیر :سوفسطائیان و واقع‌گرایان حقوقی هر دو بر این باورند که معیارهای ثابت و جهان‌شمول در تعیین خوبی ،بدی یا حقیقت کارآیی ندارند .سوفسطائیان به معیارهای نسبی و متغیر برای هر فرد باور داشتند و واقع‌گرایان حقوقی نیز معتقدند که هر قاضی بر اساس قضاوت خود و شرایط خاص پرونده ،تفسیر خاص خود را از قانون ارائه می‌دهد. جایگاه ذهنیت در حقوق و اخالق :در اندیشه هر دو مکتب ،ذهنیت و برداشت‌های شخصی قاضی‌ها نقش محوری دارند .برای واقع‌گرایان حقوقی ،برداشت و تصمیمات قضات ،حقیقت حقوقی را شکل می‌دهد .این دیدگاه با سوفسطائیان که حقیقت را وابسته به باور فردی می‌دانستند و قائل به ذهنی بودن حقیقت بودند ،هم‌خوانی دارد. واقع‌گرایان حقوقی آمریکایی از بسیاری جهات ادامه‌دهنده راه سوفسطائیان هستند و تأکیدشان بر نسبیت ،ذهنیت‌گرایی و تجربه‌گرایی از ریشه‌های فکری مشابهی سرچشمه می‌گیرد. گفتار دوم :منابع مکتب واقع گرایی حقوقی آمریکایی مکتب واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی با ترکیب و تلفیق نظریات مختلف در حقوق به وجود آمد .این مکتب از یک سو به تحلیل حقوق به عنوان علمی مستقل توجه دارد و از سوی دیگر ،تأثیرات اجتماعی ،روانشناختی و واقعی را بر حقوق بررسی می‌کند .در اینجا برخی از منابع و تأثیرات فکری اصلی این مکتب به شکلی ساده و کامل توضیح داده شده است. :نظریه حقوق محض کلسن هانس کلسن ،حقوقدان اتریشی ،تأکید زیادی بر استقالل حقوق به عنوان یک علم داشت .او تالش کرد حقوق را از علوم دیگر مانند جامعه‌شناسی و روان‌شناسی جدا کند و آن را به عنوان یک سیستم منسجم و خالص تعریف کند. نظریه کلسن بر این ایده استوار بود که در یک کشور ،نظام حقوقی مانند هرمی است که در رأس آن قانون اساسی قرار دارد و بقیه قوانین و مقررات از آن سرچشمه می‌گیرند .کلسن اعتقاد داشت که اعتبار هر قانون تنها به اعتبار و سلسله‌مراتب حقوقی مربوط است و به ارزش‌های اخالقی یا اجتماعی ربطی ندارد. :پوزیتیویسم حقوقی هارت هربرت هارت ،یکی از طرفداران پوزیتیویسم حقوقی ،به تفکیک چیستی حقوق از اخالق پرداخت .او معتقد بود که شهروندان قوانین را نه به خاطر اخالقی بودنشان ،بلکه به دلیل اعتبار و الزام‌آوری آنها رعایت می‌کنند .او قوانین را قاعده‌هایی دانست که افراد جامعه آنها را می‌پذیرند و رفتارشان را بر اساس آنها تنظیم می‌کنند ،حتی اگر این قوانین لزومًا اخالقی نباشند. :جامعه‌شناسی حقوقی اگوست کنت اگوست کنت ،فیلسوف فرانسوی و پدر جامعه‌شناسی ،معتقد بود که قوانین و قواعد حقوقی نیز بخشی از پدیده‌های اجتماعی هستند و باید با روش علمی و تجربی بررسی شوند .از نظر او، قوانین حقوقی باید بر اساس مشاهده و تجربه تحلیل شوند و برای این کار الزم است که این قوانین از مفاهیم اخالقی و مذهبی جدا شوند .او تأکید داشت که وجدان عمومی (یعنی احساسات و باورهای عمومی جامعه) یکی از عوامل اصلی در شکل‌گیری قوانین است. :پراگماتیسم ویلیام جیمز و دکتر جان دیویی پراگماتیسم (عمل‌گرایی) که توسط فیلسوفانی مانند ویلیام جیمز و جان دیویی توسعه یافت ،به تأثیرات عملی و کاربردی قوانین توجه می‌کند .از دیدگاه پراگماتیسم ،قانون باید بر اساس تأثیر واقعی و عملی آن در جامعه سنجیده شود .این دیدگاه در واقع‌گرایی حقوقی تأثیرگذار بود و باعث شد که حقوق نه تنها به عنوان یک سیستم تئوریک ،بلکه به عنوان چیزی که در زندگی روزمره مردم تأثیر می‌گذارد ،در نظر گرفته شود. نتیجه‌گیری تجزیه و تحلیل مکتب واقع‌گرایی حقوقی واقع‌گرایان حقوقی آمریکایی ،معتقد بودند که حقوق توسط دادرسان (قضات) به وجود می‌آید و با حکم آنها تفسیر می‌شود .قاضی نه تنها به عنوان نماینده دولت بلکه به عنوان عضوی از جامعه که تحت تأثیر شرایط و عوامل اجتماعی است ،عمل می‌کند .بنابراین، تصمیمات قضایی تنها از قانون نشأت نمی‌گیرند ،بلکه تحت تأثیر روان‌شناسی قاضی ،فرهنگ جامعه و شرایط واقعی قرار دارند .از این منظر ،حقوق پدیده‌ای ایستا و تغییرناپذیر نیست ،بلکه با تغییرات اجتماعی و فرهنگی دچار تحول می‌شود. در نهایت ،مکتب واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی ،ترکیبی از نظریه حقوق محض کلسن، پوزیتیویسم حقوقی ،جامعه‌شناسی حقوقی و پراگماتیسم است. واقع‌گرایی حقوقی معتقد است که برای فهم و تحلیل حقوق باید به شرایط واقعی ،اثرات اجتماعی و تصمیمات دادرسان توجه شود و تنها نمی‌توان آن را به عنوان یک سیستم انتزاعی و مستقل در نظر گرفت. به بیان دیگر ،واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی به جای اینکه حقوق را فقط به عنوان یک سیستم قانونی ببینند ،آن را به عنوان پدیده‌ای اجتماعی و قابل تغییر درک می‌کنند که به شدت تحت تأثیر عوامل مختلف جامعه‌شناختی و روان‌شناختی است. گفتار سوم :سرنوشت مکتب واقع گرایی آمریکایی مکتب واقع‌گرایی حقوقی آمریکایی که با تأثیر پراگماتیسم (عمل‌گرایی) رشد کرده بود ،بعد از جنگ جهانی دوم با چالش‌هایی روبرو شد و به تدریج اهمیت خود را از دست داد .این افول به دلیل ظهور و قدرت گرفتن جریان جدیدی در فلسفه به نام پوزیتیویسم منطقی بود. پراگماتیسم یا عمل‌گرایی ،یکی از فلسفه‌هایی بود که واقع‌گرایی حقوقی را تقویت کرد .جان دیویی ،یکی از نظریه‌پردازان مهم پراگماتیسم ،معتقد بود که قوانین باید بر اساس کاربرد و تأثیر عملی آنها ارزیابی شوند .با این حال ،بعد از جنگ جهانی دوم ،گرایش به سمت عمل‌گرایی کاهش یافت و نگاه علمی و دقیق‌تری به مسائل حقوقی و فلسفی پیدا شد که به آن پوزیتیویسم منطقی می‌گوییم. پوزیتیویسم منطقی رویکردی علمی و تجربی به شناخت و فلسفه است .یکی از اصول مهم پوزیتیویسم منطقی ،اصل تحقیق‌پذیری است .بر اساس این اصل ،یک نظریه یا گزاره تنها زمانی معنا دارد که بتوانیم آن را در تجربه آزمایش و تحقیق کنیم .به این معنا که اگر چیزی را نمی‌توانیم تجربه یا مشاهده کنیم ،نمی‌توانیم آن را معنادار بنامیم .آنها اعتقاد داشتند که علم باید تنها بر اساس مشاهده‌های حسی و تجربیات عینی بنا شود و هر نوع عنصر متافیزیکی از جمله بحث‌های اخالقی یا اصول ماورایی باید کنار گذاشته شود. فیلسوف مشهور مانند ارنست ماخ ،کارل دوئم و اعضای حلقه وین (مانند راسل و ویتگنشتاین) این دیدگاه را توسعه ‏Bertrand Russel ‏British philosopher and logician ‏Ludwig Wittgenstein ‏Austrian philosopher ‏Ernst Mach ‏Austrian physicist and philosopher پوزیتیویسم منطقی با وجود تمام تأثیراتش ،به مرور با انتقادات زیادی روبرو شد .یکی از فیلسوفان برجسته به نام کارل پوپر ،نقدی مهم به این رویکرد وارد کرد .او بیان کرد که پیش از اینکه بتوانیم چیزی را تحقیق‌پذیر بدانیم ،باید خود مفهوم نظریه را به خوبی درک کنیم .به عبارتی ،فهم نظریه‌ها باید اولویت داشته باشد ،سپس در مورد تحقیق‌پذیری آنها صحبت کنیم .پوپر در واقع نشان داد که نمی‌توانیم به راحتی نظریه‌ها را فقط بر اساس تحقیق‌پذیری ارزش‌گذاری کنیم، یکی دیگر از نقاط ضعف پوزیتیویسم این بود که نمی‌توانست به طور کامل ماهیت فعالیت‌های ذهنی انسان و قدرت درک او را توضیح دهد .مثًال موضوعات انتزاعی و کلی مانند ایده‌های اخالقی (خوبی با بدی) یا مفاهیم عمومی (مثل رنگ‌ها) در جهان فیزیکی به سادگی قابل اندازه‌گیری و آزمون نیستند ،اما ذهن انسان آنها را درک می‌کند .این باعث شد برخی فیلسوفان معتقد شوند که باید از حیطه تجربه و حس فراتر برویم و برخی مسائل متافیزیکی را نیز در بحث‌های فلسفی جای دهیم. به طور کلی ،افول مکتب واقع‌گرایی حقوقی و ظهور پوزیتیویسم منطقی نشان‌دهنده تغییری بزرگ در فلسفه و علم بود .با وجود اینکه پوزیتیویسم منطقی تالش کرد با تکیه بر تجربه و مشاهده علم را از متافیزیک جدا کند ،این رویکرد هم با نقدهایی روبرو شد .در نهایت ،این تغییرات باعث شد تا توجه به برخی از جنبه‌های متافیزیکی و غیرمادی در فلسفه دوباره اهمیت پیدا کند و حتی منتقدان پوزیتیویسم ،مانند پوپر ،به دنبال راه‌های جدید برای توضیح علم و شناخت انسان باشند. گفتار چهارم :نقد پراگماتیسم و پوزیتیویسم منطقی نقدی که به پراگماتیسم و پوزیتیویسم منطقی وارد شده ،بیشتر به این موضوع می‌پردازد که این مکاتب به طور کامل از متافیزیک یا امور ماورای طبیعت فاصله گرفته و فقط بر تجربه‌های حسی و عینی تکیه کرده‌اند. :چند انتقاد اساسی نسبت به این مکاتب مسئله تطبیق با واقعیت پراگماتیسم و واقع‌گرایی حقوقی (که به تجربه و عمل تاکید دارند) واقعیت را به‌گونه‌ای می‌بینند که باید مطابق با نیازها و مصالح ما باشد. این نگاه از دید منتقدان مشکلی اساسی دارد .منتقدان می‌گویند که ما نمی‌توانیم با تمرکز بر تجربه و عمل ،واقعیت را دگرگون کنیم. واقعیت‌ها سخت و ثابت هستند و قابل تغییر بر اساس سلیقه نیستند. تفکر جان الک درباره صفات اولی و ثانوی جان الک ،فیلسوف انگلیسی ،تفاوتی بین “صفات اول” و “صفات ثانوی” قائل بود .او می‌گفت که صفات اول (مانند شکل و اندازه) واقعًا در اشیا وجود دارند ،اما صفات ثانوی (مانند رنگ و بو) فقط در ذهن ما و بر اساس حواس ما هستند .مثًال اگر چشم وجود نداشت ،ما رنگی را نمی‌دیدیم و اگر گوش نبود ،صدایی هم وجود نداشت .این دیدگاه نشان می‌دهد که برخی از ویژگی‌هایی که ما به اشیا نسبت می‌دهیم ،صرفًا ساخته ذهن و حس ما هستند و در واقعیت خارجی وجود ندارند .این ایده همچنین به انتقادی از پوزیتیویسم منطقی اشاره دارد که بیش از حد بر تجربه‌های حسی تکیه می‌کند و از واقعیت‌های فراتر از حواس غافل می شود. دیدگاه بارکلی و ذهنی بودن واقعیات بارکلی ،فیلسوف دیگری ،باور داشت که “واقعیت” اشیاء چیزی جز ادراک ما از آنها نیست .به بیان ساده ،او معتقد بود که اگر چیزی را درک نکنیم ،وجود هم ندارد .مثًال مغز به عنوان یک شی محسوس ،فقط در ذهن ماست؛ یعنی چیزی که می‌بینیم یا حس می‌کنیم ،در واقعیت ذهنی ماست نه در دنیای خارج .این نگاه به نوعی از پوزیتیویسم منطقی انتقاد می‌کند که تمام جهان را عینی و قابل سنجش می‌بیند ،در حالی که به نظر بارکلی ،بخش بزرگی از واقعیت‌ها صرفًا در ذهن ماست و دنیای خارجی مستقلی وجود ندارد. نقد نیوتن و تجربه‌گرایی نظریه گرانش نیوتن مثال خوبی برای نقد پوزیتیویسم منطقی است .نیوتن نظریه گرانش جهانی را ارائه داد که حرکت اجرام آسمانی و بسیاری از پدیده‌های دیگر را توضیح می‌داد ،اما این نظریه حاصل مشاهده مستقیم و تجربه نبود؛ بلکه او ابتدا نظریه را تدوین کرد و بعدًا داده‌های تجربی برای تایید آن یافت .این موضوع به ما نشان می‌دهد که نظریه‌های علمی همیشه بر اساس تجربه مستقیم نیستند و پوزیتیویسم منطقی نمی‌تواند پیچیدگی‌های علم را تنها با تکیه بر تجربه حسی توضیح دهد. مشکل استقرا و انتقاد هیوم استقرا (استنتاج از تجربه‌های مکرر) یکی از روش‌های علمی است که بر اساس تکرار تجربیات گذشته نتیجه‌گیری می‌کند .اما هیوم، فیلسوف اسکاتلندی ،به این روش انتقاد داشت .او معتقد بود که استقرا از نظر منطقی ضعیف است؛ اینکه خورشید همیشه طلوع کرده، تضمینی نمی‌دهد که فردا هم طلوع کند .هیوم این موضوع را به مسئله‌ای روانی مرتبط می‌داند که انسان‌ها با مشاهده تکرار ،انتظار دارند رویدادها باز هم تکرار شوند ،اما این روش در واقع اثباتی منطقی نیست و به تنهایی نمی‌تواند مبنای علمی محکمی باشد. به طور خالصه ،این انتقادات نشان می‌دهند که هرچند این مکاتب دستاوردهای قابل توجهی در علم و فلسفه داشته‌اند ،اما برای درک همه‌جانبه واقعیت و پاسخ به پرسش‌های عمیق انسانی کافی نیستند. گفتار پنجم :ظهور نسبی گرایی در حقوق ایده‌ای است که می‌گوید قوانین و اصول حقوقی ثابت و مطلق نیستند و با گذشت زمان و تغییرات اجتماعی و فرهنگی باید بازنگری شوند. نسبی‌گرایان باور دارند که نمی‌توان همه را تحت یک قانون ثابت و تغییرناپذیر قرار داد ،چون شرایط زندگی و نیازهای انسان‌ها متفاوت است .به همین دلیل ،قانون باید متناسب با اوضاع و احوال هر دعوی تغییر کند و وابسته به شرایط خاص آن باشد. .این عقیده مانند پارادوکسی از زنون (به نام پارادوکس آشیل و الک‌پشت) است؛ در این پارادوکس، آشیل سریع‌تر از الک‌پشت است ،اما چون الک‌پشت همواره جلوتر از آشیل حرکت می‌کند ،آشیل هیچ‌وقت به او نمی‌رسد .در قوانین هم ممکن است همیشه مخاطبان جلوتر از آن‌ها باشند و قانون هیچ‌وقت به طور کامل بر وضعیت روزمره مسلط نشود. نسبی‌گرایان معتقدند که در علوم بشری و حتی حقوق ،هیچ چیزی قطعی نیست و همه چیز وابسته به شرایط و برداشت‌هاست .این مشابه اتفاقی است که در علم فیزیک افتاد؛ مثًال ،نظریه نیوتن درباره گرانش به عنوان یک «نیرو» بود ،اما اینشتین گرانش را نتیجه خمیدگی فضا و زمان دانست. هر دو نظریه کاربردی هستند ولی هرکدام در شرایطی خاص. ویتگنشتاین ،فیلسوف زبان ،نیز به نسبی‌گرایی کمک کرد .در فلسفه متأخر او ،دیگر زبان و جهان به‌طور مستقیم منعکس‌کننده یکدیگر نیستند ،بلکه کاربردهای مختلف زبان موجب می‌شوند که حقیقت‌ها به شکل‌های مختلفی درک شوند. توماس کوهن و پاول فایرابند از این ایده‌های ویتگنشتاین الهام گرفتند؛ کوهن از اصطالح پارادایم استفاده کرد و معتقد بود که دانشمندان در هر دوره با پارادایم خاصی کار می‌کنند و فایرابند تا جایی پیش رفت که خود را آنارشیست معرفتی نامید. در کل ،نسبی‌گرایی حقوقی این باور را دارد که قوانین ثابت و همیشگی نیستند و باید با توجه به تغییرات اجتماعی و فرهنگی انعطاف‌پذیر باشند. مانند علم ،در حقوق هم باید به دیدگاه‌های مختلف توجه کرد و اصول ثابت و واحدی را برای همه شرایط تجویز نکرد. پایان

35,000 تومان