تعداد اسلایدهای پاورپوینت: 19 اسلاید ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا، ابن سینا، پورسینا و شیخ الرئیس (زادهٔ ۳۵۹ ه‍.ش در بخارا – درگذشتهٔ ۲ تیر ۴۱۶ در همدان، ۹۸۰–۱۰۳۷ میلادی[۱۰])،[۱۱][۱۲][۱۳] همه‌چیزدان،[۱۴] پزشک، ریاضی‌دان، منجم، فیزیک‌دان، شیمی‌دان، روان‌شناس، جغرافی‌دان، زمین‌شناس، شاعر، منطق دان و فیلسوف[۱۵] ایرانی[۲][۳][۴][۵][۱۶] و از مشهورترین و تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایران‌زمین است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی و پزشکی اهمیت دارد. وی نویسنده کتاب شفا یک دانشنامه علمی و فلسفی جامع است و القانون فی الطب یکی از معروف‌ترین آثار تاریخ پزشکی است.[۱۷][۱۸] حسین بن عبدالله Avicenna Portrait on Silver Vase – Museum at BuAli Sina (Avicenna) Mausoleum – Hamadan – Western Iran (7423560860).jpg چهره مدرن از ابن سینا بر روی ظرف نقره، موزه بوعلی سینا در همدان زادروز ۱ شهریور ۳۵۹[۱] بخارا (پایتخت سامانیان)، در ازبکستان کنونی درگذشت ۳۱ خرداد ۴۱۶[۱](در سن ۵۷ سالگی) همدان آرامگاه آرامگاه بوعلی‌سینا ۳۴°۴۷′۲۹٫۵۵″ شمالی ۴۸°۳۰′۴۷٫۶۲″ شرقی همدان محل زندگی فرارود، خراسان، گرگان، ری، اصفهان و همدان ملیت ایرانی[۲][۳][۴][۵] نام‌های دیگر ابوعلی سینا، پور سینا پیشه فیلسوف، دانشمند و حکیم سال‌های فعالیت اواخر سدهٔ چهارم و اوایل سدهٔ پنجم قمری نقش‌های برجسته بزرگ‌ترین فیلسوف مشایی و پزشک نامدار ایران در جهان اسلام.[۶] لقب شیخ‌الرئیس؛ شرف الملک، حجت الحق شاهزاده اطباء دوره اواخر سامانیان و دوران آل بویه مذهب مسلمان[۷][۸][۹] منصب وزارت مکتب فلسفه مشایی آثار کتاب شفا، قانون، دانشنامهٔ علایی و رساله‌های بسیاری به عربی و فارسی همسر یاسمین والدین عبدالله / ستاره وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که شمار زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتن در کتاب تاریخ علم، وی را یکی از بزرگترین اندیشمندان و دانشمندان پزشکی می‌داند.[۱۹] همچنین وی او را مشهورترین دانشمند دیار ایران می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است.[۲۰] همچنین وی در زمرهٔ فیلسوفان بزرگ جهان قرار دارد.[۲۱] دانشنامهٔ فلسفهٔ دانشگاه تنسی ابن سینا را تأثیرگذارترین فیلسوف جهان پیش از دوران مدرن معرفی می‌کند.[۱۳] کتاب قانون ابن سینا در پزشکی به سال ۱۹۷۳ در شهر نیویورک ایالات متحده آمریکا تجدید چاپ گردیده‌است.[۲۲] آرامگاه بوعلی‌سینا در میدان بوعلی سینا در مرکز شهر همدان واقع شده‌است. زندگی اولین سنگ قبر ابن سینا قبل از نبش قبر و جابجایی نام ابن‌سینا، حسین و نام پدرش عبدالله که فرزند حسن و حسن فرزند علی و علی فرزند سینا بود؛ بنابراین به ابن‌سینا یا ابوعلی سینا ملقب شد. عبدالله پدر ابن‌سینا اهل بلخ بود و در زمان سلطنت نوح پسر منصور از پادشاهان سامانی از بلخ به بخارا آمد و کارمند دارایی روستایی بنام خرمیثن شد و از ده نزدیکی بنام افشنه با دختری بنام ستاره ازدواج کرد و اولین فرزندش را حسین نام گذاشت که همان ابن‌سیناست. پدر و برادر ابن سینا مجذوب تبلیغات اسماعیلیه شده بودند، اما ابن‌سینا از آن دو پیروی نکرد. وی حافظه و هوشی خارق‌العاده داشت. به‌طوری‌که در ۱۴ سالگی از آموزگار خود پیشی گرفت.[۲۳] او علم منطق را از استادش ابو عبدالله ناتلی آموخت. او کسی را نداشت که از وی علوم طبیعی یا داروسازی را فرا بگیرد و پزشکان مشهور از دستورکارهای او پیروی می‌کردند. البته وی در فراگیری علم متافیزیک ارسطو دچار مشکل شد که تنها به کمک اغراض مابعدالطبیعه فارابی توانست آن را بفهمد. او امیر خراسان را از یک بیماری سخت نجات داد. امیر خراسان در ازای این کار اجازه داد که ابن سینا از کتابخانه باشکوه مخصوص شاهزادگان سامانی استفاده کند. در سن ۱۸ سالگی، ابن سینا بر بسیاری از علومی که بعدها شناخته شدند، تسلط یافت. پیشرفت‌های بعدی وی، مرهون استدلالهای شخصی وی بود.[۲۳] بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:[نیازمند منبع] پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد.[نیازمند منبع] بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند. در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. زمانی که ناتلی به خانهٔ ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد، (که از شاگردان حریربن عبدالله سجستانی بود)[نیازمند منبع] .فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در جدل که شیوهٔ دانشمندانِ آن زمان بود، تخصصی داشتم. ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تأکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشهٔ خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسیِ آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استادِ خود برتری یافتم. چون ناتلی از بخارا رفت من به پژوهش و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد میلی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان پیشی نوشته بودند همه را به دقت خواندم، چون علم طب از علوم مشکل به‌شمار نمی‌رفت، در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار زمان صرف کردم. در این زمان کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم. پس از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب مابعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرضِ نویسنده را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقتِ آن پی نبرده‌بودم. چهرهٔ مقصود در حجابِ ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروشِ دوره‌گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت به من درخواست کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از برداشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاسِ خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این هنگام سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم. زمانی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتاب‌های بسیاری در آنجا دیدم که بیشتر مردم حتی نام آن‌ها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آن‌ها بسیار سود جستم. چندی پس از این روزها پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا نزدیکی پیدا کردم و به تألیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن دربخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به جرجان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به جرجان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در جرجان به نزدم آمد. ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان زندگی با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتاب‌های او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین زمان‌ها استادم کتاب قانون را نوشت و تألیف کتاب بزرگ شفا را به خواهشِ من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید؛ استاد وزارتِ او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد. ۴ ماه در زندان به‌سر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تنِ دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان درآمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سَفَروحَضَر و به هنگام جنگ و صلح، استاد را همراه و همنشینِ خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاءرا تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و به خاک سپرده شد. او با روش‌های اندیشمندانه بیماران را درمان می‌کرد. مهاجرت از گرگانج به جرجان (۴۰۳–۴۰۲ هجری/ ۱۰۱۳–۱۰۱۲ میلادی) ابن سینا در ۴۰۲ هجری گرگانج را به مقصد جرجان ترک نمود تا دوستش کاووس بن وشمگیر دیلمی از آل زیار را دیدار کند. در این راه، ابن سینا به سوی خراسان رفت و از شهرهای نسا، ابیورد، طوس، سمنگان، جاجرم گذشت و به جرجان رسید؛ ولی در این میان (در زمستان ۴۰۳ هجری/ژانویه و مارس ۱۰۱۳ میلادی) قابوس درگذشت. گرچه در شرح حال ابن سینا به زبان خودش، دلیلی بر این موضوع نیامده، ولی می‌توان علت مرگ قابوس را مسائل سیاسی دانست. ابن سینا در طی این سفر به نظر نمی‌رسد که در شهری مانده باشد. ابن سینا مدت کوتاهی در جرجان در خانه یکی از دوستان صمیمی اش اقامت نمود و در آنجا جوزجانی را دیدار نموده و در خدمت منوچهر بن کاووس بود.[۲۴] در ری (۴۰۵–۴۰۴ هجری/ ۱۰۱۵–۱۰۱۴ میلادی) ابن سینا از جرجان به ری مهاجرت کرد و در دستگاه حکومتی حاکم آل بویه مجدالدوله رستم وارد شد. مادر مجدالدوله سیده، دستی پشت پرده در تصمیم گیریهای حکومتی بود. ابن سینا با مهارتی که در پزشکی داشت، از نخبگانسیاسی که به مجدالدوله مشاوره می‌دادند پیشی گرفت و به وی نزدیک‌تر شد. ابن سینا مجدالدوله را که مبتلا به مالیخولیا شده بود، مداوا نمود.[۲۴] در همدان (۴۱۵–۴۰۵ هجری/ ۱۰۲۴–۱۰۱۵ میلادی) ابن سینا در ری بود تا شمس‌الدوله حاکم آل بویه (برادر مجدالدوله) در ذیقعدهٔ ۴۰۵ ه‍.ق /آوریل ۱۰۱۵ م. به آنجا حمله کرد. ابن سینا به دلایل نامعلوم به قزوین مهاجرت کرده و سپس وارد همدان گردید. وی سپس برای درمان شمس‌الدوله احضار گردید و به اجبار وزیر وی شد و تا مرگ شمس‌الدوله در ۴۱۲ ه‍.ق /۱۰۲۱ م. در این سمت باقی ماند. یک بار در این دوران ابن سینا با لشکریان امیر درگیر شد. پس از مرگ شمس‌الدوله، سماءالدوله روی کار آمد و از ابن سینا خواست تا در جایگاهش باقی بماند؛ ولی ابن سینا تمایلی به این موضوع نداشت و در انتظار فرصتی برای ترک آن دیار بود. او پنهانی با علاءالدوله حاکم آل کاکویه نامه نگاری کرد که دیوان آل بویه در همدان و مخصوصاً تاج‌الملک ابونصر ابراهیم بن بهرام کوهی وزیر کرد آل بویه به وی ظنین گردیده، به اتهام خیانت در قلعه‌ای در فرجان ابن سینا را زندانی کردند. ابن سینا ۴ ماه زندانی بود تا اینکه علاءالدوله به همدان تاخت و سلطنت سماءالدوله را پایان داد و ابن سینا از زندان آزاد شد. علاءالدوله به ابن سینا پیشنهاد منصبی در همدان را داد که نپذیرفت. چندی بعد ابن سینا تصمیم به مهاجرت به اصفهان گرفت و در لباس صوفیان به همراه برادرش، ابوعبید جوزجانی و دو برده به آنجا رفت.[۲۴] در اصفهان (۴۲۸–۴۱۵ هجری/۱۰۳۷–۱۰۲۴ میلادی) علاءالدوله، ابن سینا را با عزت و احترام پذیرفت و ابن سینا در اصفهان سکنی گزید و سالهای پایانی عمرش را در خدمت وی گذراند و در بیشتر سفرها با وی همراه بود. در یکی از این سفرها به همدان در سال ۴۲۸ هجری، ابن سینا مبتلا به قولنج شد که دائماً به آن مبتلا می‌گشت و در اثر آن درگذشت و در همدان به خاک سپرده شد و آرامگاه بوعلی‌سینا هم‌اکنون در این شهر قرار دارد.[۲۴] ابن سینا و ازدواج در منابع تاریخی هیچ گزارش جدی دربارهٔ ازدواج ابن سینا مطرح نشده‌است، جز این‌که برخی گفته‌اند با دختری به نام یاسمین که کنیز فراری خلیفه بغداد بود، ازدواج کرد، که آن هم دیری نپایید.[۲۵] علت مرگ ابن سینا سنگ مزار ابن سینا مستندترین گزارش از مرگ ابن سینا از ابوعبید جوزجانی شاگرد اوست که تا پایان عمر همراه او بود: همه نیروهای شیخ به‌کمال بود، اما نیروی آمیزش با زنان در وجود وی از دیگر نیروهای شهوانی افزون بود و در این کار زیاده‌روی می‌کرد. روزی از سوی یاران، زیان زن‌دوستی و پرخوری و شب‌زنده‌داری که شیخ در این هر سه افراط می‌کرد به وی گوشزد شد. شیخ پاسخ داد: خدای بزرگ از نیروهای جسمی و روحی مرا بهرهٔ فراوان بخشیده‌است و من باید از همهٔ این نیروها نیک بهره برگیرم و به‌موقع برخوردار شوم. زیاده‌روی در شهوات سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده کرد. هنگامی که علاﺀالدوله با تاش فراش می‌جنگید و پورسینا همراه وی بود، بیماری قولنج گریبان شیخ را گرفت. شیخ از ترس آنکه مبادا در هنگام کارزار و فرار امیر زمین‌گیر شود و از همگامی با او بازمانَد، در یک روز هشت بار دستور تنقیه داد که در اثر زیاده‌روی روده‌هایش زخم شد. چون در کار درمان ورزیده بود، خویشتن را به داروهای مناسب اندکی بهبود بخشید، اما علیل گشت؛ زیرا از غذا پرهیز نمی‌کرد و از همنشینی با زنان دست‌بردار نبود. در نتیجه، بیماری قولنج وی گاهی زورآور می‌شد و زمانی تسکین می‌یافت، تا آن هنگام که در رکاب علاﺀالدوله به سوی همدان رهسپار گردید. در این سفر، بیماری شیخ به شدت گرایید و چون به همدان رسید، دانست که نیروی جسمانی خود را چنان از دست داده که دیگر از غذا و دارو کاری ساخته نیست. ازاین‌رو، از درمان خویش دست کشید و گفت: «مدبر تن من از تدبیر فرومانده و درمان بی‌فایده است.» چند روزی بر این حال بود تا دیده از جهان فروبست. جسمش را در همدان به خاک سپردند. در آن هنگام پنجاه و هشت ساله بود

mahdighadimiold1377

صفحه 1:

صفحه 2:

صفحه 3:
أب عبدالله بن حسن بن غلى تين سينا: مشهوز به ابو على سينا: يورسينا و يغ الرئيس::زاده در بخارا و درگذشته 2 تیر 416 در همدان می باشد. چیزدان: پزشک: ریاصی دان, منجم. قیزیگ دان: شیمی دان: روان شناس: جفراقی: دان: ابلت که:به:ویژه به ذلیل آنارش, در زمینه قلضفه ارسطویی:و پشکی: اهمیت ذازد. وی از شهرت از است:و بسیاری از آنارش به وبژه در زمینه پژشتگن برای قرن:های:مقفادی: در ذانشگاه های

صفحه 4:
زا[ ورد رونسای آفتبانه :یه دیا ‎sal‏ حرص مبؤالقة اقل افع بود وادردوزان حگومت وم اشبه تعارا اند نز مردروتای حرسییی بعگار آرازم فطل نس (Ma Wiad ‏و کویک فرضت بافت با به تحصیل بپرذازن: تا جاین‎ ob clare! Gaara vielen sla ‏ر قرآن و ادبیات موجب حیرت معلمان خود شد. ذهن خلاق پورسینا چنان بود که به بررسی‎ ‏می پرداخت و در اين علوم از استاد خود پیش می افتاد. او دز تمام زندگی خود جسمی‎ , شب ها تا دیروقت به کار مطالعه و نوشتن کتاب می پرداخت و روز را به کارهای روزمره. ‎ay wie © pisses tis‏ متافرت چردازد با كف يمن ازا أ واد بيرم مبعن را دز ‎eS‏ در اين شهر نيز به دلیل دانش فراوان خود, مورد توجه فرمانروای شهر قرارگرفت. با تغییر , ابن سینا در سال 402 هجری قمری عازم گرگان شد تا دوستش قابوس بن وشمگیر را ملاقات کند. اما دوستش از ‎luo‏ رفته بود. شیر با ابوعبید جوزجانی آشنا شد و این شاگرد تا پایان عمر او, در خدمتش بود.

صفحه 5:
دز سال 404 هجری قمری راهی ری شد و در اين شهر مجدالدوله فرمانروای آل بویه را نیز يك سال بعد به همدان رفت و در اين شهر. وزیر شمس الدوله فرماتروای دیلمیان شد. ابن سينا بلمدان طائم. آنا نا مرگ فرماترهای رف وروي كاراندن برش يورسيناً را براق 4 ماده رددات ‎١‏ اودر حنين نير بركاز طائد 3 کتاب توت قلا الدوله همدان را تصرف کرد و اورا نجات داد. تال تاه اهاز باه مر ای نوی مود تلا[ قلا2 و قرسا تزا( این قور قزل

صفحه 6:
ال از آثار ابن سینا برجای مانده است. همچنین بیش تر از 100 کتاب را به او نسبت می دهند. ‎IE‏ اها به زیان عربی نوشته تشده است و حدود 20 کتاب وق نیز به زبان پارسی است. ات ساف آوسن وان بو آتر ‎wake‏ يمان القانوى قفن بون 18 جل مجموعه 10 لدف الغه و الانصاف در 20 جلد اشاره نمود. إصوعات كنات هاك بوعلن عبارممه از: فلسفه: کذب پرشکن: علوم طبیعب: کتاب دای علم

صفحه 7:
ابا شفا یک دانشنامه علمی:و فلسفی جانع است:و القانون:فی الطب یکی از معروق رين آثان 8 کتاب در زمینه های: گوناگون نوشته است که شمار ژیادی از آن ها در مورد پزشکی و فلسفه در کتاب تاریخ علم, وی را یکی از بزرگرین اندیشنمندان و دانشمندان پزشکی می داند. هم چنین پلورترین دانشمند دیار ایران می داند که یکی از معروف ترین ها در همه زمان ها و مکان ها و نژاد زمره فیلسوفان بزرگ جهان قرار دارد. دانشنامه فلسفه دانشگاه تنسی ابن سینا را بف جهان پیش از دوران مدرن معرفی می کند. سینا در پزشکی به سال 1973 در شهر نیویورک ایالات متحده آمریکا تجدید چاپ گردیده

صفحه 8:
و فلسفه ارسطو بود و از اين نظر به استادش قارابی شباهت دارد. مبحت منطق و نفس در آقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی و امیسطیوس است. آهرچه به پایان عمر نزدیک می شد, بیشتر از ارسطو فاصله می گرفت و به افلاطون و فلوطین و می شد. داستان های تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم منطق المشرقین که پایان عمر تحریر کرده مدعاست. متاشقاته از اين كتاب امروزه: تنها بيش كفتارش در دست اشنت؟ ولى حتن در هميق اين سينا به انكار آثار دوران أرسطويى خويش مانند شفا و نجات می پردازد.

صفحه 9:
سیناء به طور کلی و به ویژه از لحاظ برخی اصول آن, زرف ترين و ماندنى ترین تأثیر را بر اسلامی پس از وی و نیز بر فلسفه اروپایی سده های میانه داشته است. آمیزه ای است از مهم ترین عناصر بنیادی فلسفه مشایی-ارسطویی و برخی عناصر اننا ببنن:نواف لاطو دن بيويد:با جهن يتن :ريت :انلام إين سيناء بيش از هرچیز پیرو ارسطو است که درباره او می گوید : امام حکیمان و دستور و فان آزسنطاطالیسن: از ارسطو, تعصب آمیز و كوركورانه نيست. ابن سينا در بيروى از خطوط اساسى انديشه هاى ده های ‎‘ss ait‏ افلاطونی نظام فلسفی نوینی بنیاد نهد: اما رویداد های زندگانی ‎i‏ ‏8 کوشش های او را ناتمام و نافرجام گذاشت.

صفحه 10:
هاى جاب شده ابن سيناء کتاب کوچکن نافت می شود باعنوان گزیده شده از سوی ناشر, منطق 8 ظاهرا پاره ای از کتاب حکمة الخشرفیه است و ابن سینا خود به آن اشازه می کند که گویا وی ینی راء غیر از آنچه نزد مشائیان یافت می شود, عرضه کرده است. وی در یک جا در مقدمه كويد من غیراز این دواکتاب: کتاب دیگزی دازم که در آن قلسقه را آنگونه آورده ام که:در طبع. بر آنچه غقیده آشکاز و صریح ایجاب می کند و در آن جانب عقاید شریکان در صناعت رغایت

صفحه 11:
ای اساسی ابن سینا در زمینه کارهای بنیادی نجومی و رصد ستارگان, پایه گذاری رصدخانه علاء الدوله که:از ذیالمه اصفهان بود:.ابن سینا را مأمور کردتا باءهمکازی فناگرد: خود انی, رصدخانه ای در آن شهر برپا سازد. ابن سینا این امر مهم را به انجام رسانید و ساخت که تا آن زمان سابقه نداشت.

صفحه 12:
زگزاری مهر, برای نخستین بار گروهی از دانشمندان متونی را مورد مطالعه قرار داده فأء داتشميد و فیلضوف شهیر ابراتی بعلق زارد. در آين متون ابن سينا آن مشاهدات

صفحه 13:
انل که :دنت بوشته هاق انق سین را مورد برزشتی دفیی فرار داده ‎ail‏ توضیتش آو ابرتواختز + و ظاهرش را ترجمه و تفسیر کرده اند. | توضیف این ابرنواختر اين گونه نوشته است که بدون دنباله بوده است که از اين حبث متمایز از الى وال دار ‎aul‏ این دست نوشته ها آمده است : این ستاره جدید به تدریج کمرنگ و کمرنگ تر شد و ناپدید

صفحه 14:
ابن سينا در مفهوم بسیار وسیعی مطرح است و منطق قیاسی به نظر او صرفا قسمتی از آن ‎WIN‏ بتوضوع اظهارچی بازه کدعتها جنبه طیلیی داز ‎ple DGG shells xt cal ‏از حطی به حست آورون موادت‎ ue cel ool ‏بظ دارد. بنابراین منطق به معنای صحیح, حقایق جدیدی را مکشوف نمی نماید, بلکه به ما می کو در آباز دایم یه وچهااحبن اسفاهه کم وان اسسیاده غلظ از انا جواری گنیر

صفحه 15:
‎gut gl Jia |‏ حدوو كين ااقال فى رندوو 2ه اند ور انس پویزفه سونه آنن از.متشافده وتجزنه: هستند.یا اصول:اوليه اذزاک»:سلسله اسفتتاخ فاق سيقي بر غلوم خود قبلا از معلوم دیگری استنتاج شده است, بی نهایت نیست بلکه بایستی نقطه آغازی ید که به مثابه بنیانی است برای کل ساختار منطقی. ‏آغاز را باید از خارج منطق یافت نه در خود آن. اين سینا هم تجربه را در شکل گرفتن و عات دامتتهندان دغیل من داند هم اسعدلال زا! ‏ت آدمی به معنای اعم باید گفت که عموم مردم با تأسی از احساسات عامه یا پروای رکه عوام یارای معارضه با آنها را ندارند. ‎a‏ پاره ای اعتقادات اولیه گردن می نهند. هم بگری وجوددارد کهرناسی از عادات:دفران طمولیت آستت وهر :دسعة اه دیگر که لدگی استوار است.

صفحه 16:
این معتقدات بدوی اضافه می شوند به اصول اولیه استدلال که در آدمی به نیروی تعقل بدون لزوم ین جد و جهل برای حصول یقین از صحت آنها, ایجاد می گردد.

صفحه 17:
فلسفی ابن سیناء نظامی است عقل گرایانه که زیر ساخت آن پیش از هرچیز ارسطویی به جا با عناصر بینش نوافلاطونی درهم آمیخته است. بن سينا کامل ترین مرحله جریان شناخت را به حدس باز می گرداند و اين مفهوم را در متطقتن آن فلز مس نف که خعانا ناقتن رخ وسط تن فزالسن انس را می توان داربست انديشه هاى فلسفى ابن سينا به شمار آورد در اين انديشه هاى يى ‎uable pole agile y ll‏ و شهودی قشنتعیین کنیده ای -ندارند: هرچید. ساغتار وجووی ‎y‏ گونه عناصر نیز برخوردار بوده است. ‏:سین سوه کون تایه معل اسان آنسه و ان ودب عمل معأ لصو عقلانی, دست می دهد و نقش قیاس منطقی در سراسر این جریان, تعیین کننده است.

صفحه 18:
ال 428 هجزی در سن 58 ساگی, در سفری که به همراه علاء الدوله به همدان داشت: به ( و از دنیا رفت. آرامگاه او در شهر همدان می باشد.

صفحه 19:

39,000 تومان