صفحه 1:
این زيبا
9 / ی زه
گذارید IC) دا
a ۳ pCeeOt ress
fete) eee) 1
Libs جيز
Se eal
صفحه 2:
First Lesson
پس از چند ماه در دانشکده
اام لك
ازآنجاییکه دانش آموزخوبي بودم
سریعاً به تمام سوالات پاسخ
A Nees rea Le) 9
00
2 crorsuity eli
بود؟
صفحه 3:
First Lesson
9 SS ap eetrae)
Ree oe Cer ie er Pe ners
دانش آموز ديكري درمورد سوال آخر
پرسید که استاد سوال آخر باید حتما پاسخ
داده شود؟
Rowers Rear pee ل
ا ا ا ا PS
.اي مهم هستند
صفحه 4:
First Lesson
باشید حتي اگر يك لبخند
1
سلام کنند.
30
کردم
سپس دنبال این رفتم که نام
0 ا ۱
Sale
صفحه 5:
Second Lesson
دريك شب باراني وطوفاني زني
غيرسفيديوست كنارجاده ايستاده
بود.
0 ا Barer] c)
ا 20
.اوبه رهگذران علامت مي داد
صفحه 6:
Second Lesson
۱ ree oe
0511001000
۱ جردهه 600 شده يود ايستاد تأ يدداق
.كند
اوزن را به يك محل امني برد ويك
تعميركارماشين صدازد سيس براي او يك
تاكسي كرفت.به نظرمي رسيد كه زن
خيلي عجله دارد.اما از اوتشكركرد وآدرس
.اورا روي يك كاغذ نوشت
صفحه 7:
1
.نفردرب خانه مرد رازد
اوبا تعجب ديد كه ييكي است كه
BBY VO eT Say arverten
300 رنگي همراه 9۹9
يادداشت , كه در أن زن ازاينكه
اورا در ان شب كمك كرده بود
.تشک رکرده بود
Second Lesson
صفحه 8:
Second Lesson
0 nee Peete
.کاملاً خیس کرده بود
از شما متشكرم از اينكه توانستم
بيش شوهرم موقعي كه در حال
eed ا
Poet ee PPT he
درحق من كرديد بركت ونعمت
.بدهد
۳
"خانم کینگ کل
صفحه 9:
Third Lesson
چند وقت پیش زماني که بستني خيلي گران
نبود يك پسر ده ساله به يك كافي شاپ رفت
renee ee 0
ا ال ا
. اوگفت 670 سنت است
.يسرازجيبش يول درآورد وآنرا شمرد
صفحه 10:
Third Lesson
سپس پرسید قیمت بستني ساده چقدر است؟
220221150105
بودند.گارسون در حالیکه کمي بداخلاق وبي
:حوصله بود با تندي 3
0 Ee Ee mre aren]
[0 acerca wrt SE ST
صفحه 11:
Third Lesson
گارسون بستني را همراه با صورت حساب
براي او برد .پسر بستني اش را خورد
.وپولش را به صندوق پرداخت کرد
CIEE DYES) ۱
Mee S108 SOBs 0 ۱
Se Nee es nent ener 0
0000 nP ee Cs
2200000
صفحه 12:
کارکن آنگونه که نيازي به پول ندارید.
عاشق باش آنكونه كه هيج كسي شما را
ناراحت نمي كند.
Pent CBSO ل Ci Nee BT
53
Bye Nevers Cer ciueee]
نمي شنود.
۱ و fetes)
. است
كمي وقت بگذاريد واين داستانهای زيبا
را با دقت بخوانيد
مطمئنا ً چيزهاي زيادي را مي
فهميدودرك
......مي كنيد
First Lesson
پس از چند ماه در دانشكده
.پزشكي استاد تستي را به ما داد
ازآنجاييكه دانش آموزخوبي بودم
سريعا ً به تمام سواالت پاسخ
دادم به غير از سوال آخر.سوال
...آخر اين بود
نام پيشخدمت آموزشگاه مان چه
بود؟
First Lesson
پاسخ نامه را بلند كردم ولي به سوال آخر
جواب ندادم.قبل از اينكه كالس تمام شود
دانش آموز ديگري درمورد سوال آخر
پرسيد كه استاد سوال آخر بايد حتما پاسخ
داده شود؟
استادجواب داد البته .شما افراد زيادي را
درزندگي تان مي بينيد .تمام آنها تا اندازه
.اي مهم هستند
First Lesson
شما بايد به آنها توجه داشته
اگر يك لبخند
باشيد حتي
ساده داشته باشند يا فقط
سالم كنند.
هرگز اين درس را فراموش
....نكردم
سپس دنبال اين رفتم كه نام
پيشخدمتمان را بفهمم .نام
.اوماريانا بود
Second Lesson
دريك شب باراني وطوفاني زني
غيرسفيدپوست كنارجاده ايستاده
بود.
ماشين اش خراب شده بود
وشديدا ً به كمك نيازداشت.
.اوبه رهگذران عالمت مي داد
Second Lesson
مردجوان سفيدپوستي بدون توجه به
كشمكشهاي نژادي كه باعث جدايي امريكا
در دهه 60شده بود ايستاد تا به او كمك
.كند
اوزن را به يك محل امني برد ويك
تعميركارماشين صدازد سپس براي او يك
تاكسي گرفت.به نظرمي رسيد كه زن
خيلي عجله دارد.اما از اوتشكركرد وآدرس
.اورا روي يك كاغذ نوشت
Second Lesson
پس از هفت روز ازآن جريان يك
.نفردرب خانه مرد رازد
اوبا تعجب ديد كه پيكي است كه
.بسته اي كوچك به اوداد
يك تلويزين رنگي همراه با يك
يادداشت ،كه در آن زن ازاينكه
اورا در آن شب كمك كرده بود
.تشكركرده بود
Second Lesson
شما زماني آمديد كه باران مرا
.كامال ً خيس كرده بود
از شما متشكرم از اينكه توانستم
پيش شوهرم موقعي كه در حال
مرگ بود برسم
خداوندبه شما بابت كمكي كه
درحق من كرديد بركت ونعمت
.بدهد
ارادتمندشما
“خانم كينگ كل
Third Lesson
چند وقت پيش زماني كه بستني خيلي گران
نبود يك پسر ده ساله به يك كافي شاپ رفت
موقعيكه پشت ميز نشست از گارسون
پرسيد :قيمت بستني گردويي چند است ؟
.اوگفت 50سنت است
.پسرازجيبش پول درآورد وآنرا شمرد
Third Lesson
سپس پرسيد قيمت بستني ساده چقدر است؟
آنجا افراد ديگري بودند كه منتظربستني
بودند.گارسون در حاليكه كمي بداخالق وبي
:حوصله بود با تندي گفت
س??نتا?ست.پ???سردوباره? پ???ولشرا 35
.ش??مرد وگ?فتل??طفاً ي??ك ب???ستنيس??اده? ب???دهيد
Third Lesson
گارسون بستني را همراه با صورت حساب
براي او برد .پسر بستني اش را خورد
.وپولش را به صندوق پرداخت كرد
وقتي گارسون ميزراتميز مي كردشروع به
گريه كردن كرد.....در گوشه بشقاب 15
.سنت بابت انعام براي او گذاشته بود
پسر به جاي بستني گردويي ،بستني ساده
!گرفت تا بتواند به او انعام دهد
:يك نفر يك موقعي مي گفت
كاركن آنگونه كه نيازي به پول نداريد.
عاشق باش آنگونه كه هيچ كسي شما را
ناراحت نمي كند.
برقص آنگونه كه كسي شما را تماشا نمي
كند.
بخوان آنگونه كه هيچ كسي صدايتان را
نمي شنود.
زندگي كن آنگونه كه بهشت برروي زمين
.است