صفحه 1:
صفحه 2:
من صندوق صدقات کوچکی در خلنه هستم. مادر خلنه هر روز صبح که
از خواب بیدار می شود در جعبه ی من پول می اندازد اوبه دخترش می
كويدء لين پول ها صدقه هستند برای کمک به انسان هاى نيازمند اين
كار را انجام مى دهيم.
صفحه 3:
من یک صندوق"3ر کنار یک خیابان
= بزرگ هستم آدم های زیلدی هر روز
0 - مقداری پول در جنبه یآمن-می,ربزنه:
— برتروى من"نوشته شدة «.صدقه هفتاد
نوع بلا را دفع «LS tee تن
صفحه 4:
من,در خانه ی یک پیر زن قرار دارم او هر روز برای سلامتی فرزندانش
مقداری پول در من مي ریزد و دعا می کند که آنها از بلاها دور باشند
صفحه 5:
من نیز سر یک کوچه قرار دارم. هر روز افراد مختلفی در جعبه ی من
يول مى ريزندء من از دیدن لين انسان های مهربان خیلی خوشحال می
ee
صفحه 6:
من در نزدیکی یک مدرسه قرار دارم»
هر روز یکی از مادرها به همراه فرزند
خودء هنكام رفتن به مدرسه به كنار
من می آید مقداری پول به دست
فرزندش می دهد و به او می گوید:
برای سلامتی آقای مهربانمان اين
يول را در صندوق بیانداز.
صفحه 7: