در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونتها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.
- جزئیات
- امتیاز و نظرات
- متن پاورپوینت
مثنوی ۱
اسلاید 1: رشتة زبان وادبيات فارسيدرس اصلي نظم4 بخش 1 2 واحدبه كوشش : علي( پدرام) ميرزاييمثنوي 1
اسلاید 2: هدف كلي: آشنا شدن دانشجو با شعر عرفاني و مثنوي مولانا جلال الدين .
اسلاید 3: مولانا جلالالدين محمدمولوي و مثنويجلال الدين محمد مشهور به مولوي فرزند سلطانالعلما بهاءالدين بلخي در ششم ربيعالاول سال 604 ه.ق / 1207 ميلادي در بلخ زاده است. پدر او بهاءالدين ظاهراً در حدود سال 610 با خانواده خود از بلخ خارج شد و به نيشابور، بغداد، مكه و شام سفر كرد،
اسلاید 4: سپس راه آسياي صغير را در پيش گرفت و مدتي در ملطيه و لارنده مقيم شد و جلالالدين در شهر اخير با گوهر خاتون دختر خواجه لالاي سمرقندي ازدواج كرد. در سال 628 ه.ق/1231 ميلادي پس از وفات بهاءالدين مولانا به جاي پدر بر مسند تدريس نشست. او ابتدا در محضر پدر و بعد، از حضور سيد برهانالدين محقق ترمذي آموزش ديده و سپس براي تحصيل به شام و حلب رفته بود.
اسلاید 5: سال 642 ق كه مولانه سي و هشت سال داشت، عارفي به نام شمسالدين تبريزي به قونيه آمد و وارد زندگاني مولانا شد و هستي او را زيروزبر كرد. پس از قريب شانزده ماه اقامت در قونيه، آن شهر را ترك گفت و بار ديگر در سال 645 ه. به قونيه بازگشت و به نحو اسرار آميزي به شهادت رسيد.
اسلاید 6: پس از ملاقات مولانا با شمسالدين تبريزي تحولي عظيم درحيات مولانا پيدا شد و پس از ناپيدايي شمس هم مولانا صلاحالدين فريدون زركوب قونيوي را كه مردي وارسته بود به ارشاد برگزيد و پس از وفات صلاحالدين در سال 657 ه. حسامالدين چلبي را به جاي صلاحالدين انتخاب كرد.
اسلاید 7: حسامالدين از ياران گزيده مولاناست و همين حسامالدين چلبي است كه از مولانا درخواست كه براي تعليم مريدان كتابي چون حديقه سنايي يا منطقالطير عطار تدوين كند، و مولانا مثنوي را به خواهش وي به نظم كشيد.
اسلاید 8: مثنوي حاوي شش دفتر و بالغ بر 25632 بيت است. تاريخ قطعي براي آغاز وانجام نظم مثنوي نميتوان تعيين كرد، احتمالاً آغاز آن بين سالهاي 657-660 هجري قمري است و احتمال دادهاند كه بين سال وفات مولوي (672 ه/1273م) و به پايان رسيدن مثنوي فاصله زيادي نبوده است.
اسلاید 9: از مولانا آثار ديگري هم بر جاي مانده است كه عبارتند از:ديوان كبير، يا كليات شمس كه به نام مرشد خود شمسالدين تبريزي ساخته است.مجالس سبعه كه حاوي هفت مجلس سخنراني اوست.فيهمافيه، از تحرير سخنان مولانا فراهم آمده است.مكتوبات، مجموعه ناههاي مولاناست كه به رجال معاصر خود نوشته شده است.
اسلاید 10: از ميان آثار مولانا، مثنوي و ديوان كبير به شعر است و ميتوان از جهاتي آن دو كتاب را كنار هم گذاشت و با هم سنجيد. آثار مولانا با هم كلي منسجم تشكيل ميدهند، اما در عين حال با هم تفاوتهايي دارند.
اسلاید 11: مولانا در غزليات شمس فردي ناهشيار است، و در مثنوي هوشيار، در غزليات فردي به معراج رفته است كه با خود سخن ميگويد، اما در مثنوي فقيه، مفسر و محدثي است كه با مريدان حرف ميزند.
اسلاید 12: در ديوان كبير در حالت خلسه است و چيزي ميگويد كه در وهم نميگنجد، اما درمثنوي به حال تعقل است و ميخواهد مطلبي را بيان كند. او در غزليات و مثنوي دنبال آرايههاي لفظي نميگردد و به قافيه نميانديشد، نميخواهد شعر بگويد، شعر به سراغ او آمده است. مثنوي حاوي قصص و حكايات است،
اسلاید 13: اما مولانا قصه پرداز نيست و برآن نيست كه با نظم قصههاي شگفتانگيز شنونده را به شگفتي وادارد، بلكه به نظر او قصه چون پيمانهاي است كه دانه معني در آن نهفته است. خردمند كسي است كه دانه معني را بگيرد و به پيمانه توجه نكند.
اسلاید 14: مولانا به مناسبت مقالي قصهاي را شروع ميكند و علاوه بر آنكه مطالب و مضامين آن قصه و حتي گاه الفاظ و كلمات آن مبدا و منشا تحقيقات حكمتي و افادات عرفاني دور و درازي ميگردد
اسلاید 15: كه چه بسا از آيات و احاديث و اخبار و سخنان بزرگان معرفت كمك ميگيرد، به تدريج همان حكايت اصلي كه گويي آبستن است جابجا حكايتها و تمثيلهاي فرعي ديگري ميزايد، اگر مطالعه كننده بيتجربه و بيسابقه در آن گرفتار آيد، سرگردان ميماند. البته مولانا خود متوجه اين كيفيات بوده، و نميخواسته است جوش و خروش، عنان اختيار از دست او بيرون ببرد
اسلاید 16: و سعي ميكرده كه حتيالمقدرو سخن به درازا نكشد. اما گاهي عنان سخن از چنگش بيرون رفته، چنانكه خود به صراحت به آن اعتراف كرده است:نيست امكان واكشيدن اين لگام گرچه زين ره تنگ ميآيند عام
اسلاید 17: در مثنوي قصههايي است كه در دفتري از دفترهاي ششگانه شروع ميشود و در دفتر ديگري به پايان ميرسد و گاهي قصهاي در بيتي بيان ميشود:مرغكي اندر شكار كرم بود گربه فرصت يافت او را در ربود
اسلاید 18: باري، قصه بهانهاي است براي ورود به بحثي دقيق كه مولانا آن قصه را از كتب پيشينيان برميگيرد و گاه با تصرف در اصل، آن را به نظم ميكشد و پس از پايان داستان، و حتي گاهي در اثناي آن به نكتهاي كه مد نظرش بوده ميپردازد.
اسلاید 19: مثنوي دريايي است بيكران با امواج بسيار و برخورد مدهاي بيشمار كه هر غواصي به فراخور قدرت خود از آن گوهري به چنگ ميآورد. برخي به داستانهاي آن توجه ميكنند و بعضي به معاني ژرف و شگرفي كه در آن است عنايت نشان ميدهند.
اسلاید 20: محققان پيشين دراين زمينه كارهايي كردهاند كه از ميان آنها ميتوان به لب لباب مثنوي از ملاحسين واعظ كاشفي (م 910 ه ) اشاره كرد كه مثنوي را به سه عين، عين اول را درهفت نهر و نهرها را در 26 رشحه، عين ثاني را در شش نهار
اسلاید 21: و نهرها را در 38 رشحه، عين ثالث را در سه نهر و نهرهايش را در 14 رشحه آورده است. به عبارت ديگر مثنوي را به 78 موضوع تقسيم كرده و ابيات هم موضوع را كنار هم قرار داده است. لب لباب كتابي گرانبهاست و ميتواند دستمايه محققاني باشد كه ميخواهند مثنوي را موضوع بندي كنند.
اسلاید 22: ديگر كتاب مولوي چه ميگويد؟ از مرحوم استاد جلال الدين همايي است كه به مقصد بيان افكار و عقايد مولوي تدوين شده است. هر چند مرحوم مولف متذكر شده است
اسلاید 23: كه انشا و تحرير و طبع كتاب به هم در پيوست ، و مجال براي بازبيني و تجديد نظر دست نداد، و از اين رو پارهاي از مسائل و ابيات مورد استشهاد از قلم افتاد يا مكرر شد، با اين حال ميتوان با استفاده از فهرست كتاب مطلب مورد نظر را دنبال كرد.
اسلاید 24: بهر حال براي آشنايي با مولوي بايد مثنوي و ديگر كتابهاي او و آثار مولوي شناسان را مطالعه كرد. اين گزيده مدخلي است براي اين آشنايي.
اسلاید 25: روزي حسامالدين چلبي، مراد مولانا جلالالدين، به مولانا گفت: ديوان غزليات بسيار شد، اگر كتابي به طرز حديقةسنايي تأليف شود، مونس عاشقان خواهد شد. مولانا فيالحال از سر دستار كاغذي بيرون آورد و به حسامالدين چلبي داد كه در آن، همين هيجده بيت آغاز مثنوي نوشته شده بود، و گفت:اي حسامالدين! اگر تو بنويسي، من ميسرايم. اين درخواست در سال 657هـ يااندكي قبل از آن بود كه باعث تأليف مثنوي شد.
اسلاید 26: دفتراولدفتردومدفترسوم
اسلاید 27: د فتر ا و ل
اسلاید 28: شكوه ني
اسلاید 29: هدفهاي آموزشي: پس از پايان اين درس دانشجو ميتواند:با استفاده از دو آيه قرآن دليل شروع مثنوي با كلمه بشنو را بيان كند.منظور مولانه از ني و نيستان را در ابيات مختلف اين درس توضيح دهد.
اسلاید 30: در ابيات 25-26 اشاره مولانا به آيات قرآني را بيان كند.ابياتي را كه نشان دهنده پيام مولانا در اين درس است، استخراج كند و مورد تجزيه و تحليل قرار دهد.
اسلاید 31: بشنو اين ني چون شكايت ميكنداز جداييهـا حكايت ميكند بشنو: فعل امر از شنيدن، مولانا مثنوي را از آن جهت با كلمة «بشنو» آغاز ميكند كه معتقد است شنيدن براي تعالي از حواس ديگر برتر است. ني: در اصل به فتح نون، از سازهاي بادي است كه با دميدن مينوازند. براي ني معاني گوناگون آوردهاند: 1. سازبادي2. خودمولانا 3. مرشد عالي وانسان كامل 4. قلم ني 5. روح، گوش فراده كه اين ني (يا من) چگونه شكوه آغاز كرده است ( يا آغاز كردهام؟ واز جداييها سخن ميگويد ( يا سخن ميگويم).
اسلاید 32: كز نيستان تا مرا ببريدهاند در نفيرم مرد و زن ناليدهاند نيستان: نيزار، عالم وجود محض، تا: (حرف ربط)،همينكه، نفير (به فتح نون): فرياد، از روزي كه مرا از عالم غيب جدا كردهاند، نالة همة انسانها در نالة من بازتاب يافته است، يعني از طرف همة انسانها ناله سردادهام.
اسلاید 33: سينه خواهم شرحه شرحه از فراقتا بگويـم شرح درد اشتياقسينه: دل، ضمير، شرحهشرحه: پارهپاره، سينة شرحه شرحه از فراق: يعني دلي كه از دوري يار چاكچاك شده باشد. فراق: دوري از معشوق، اشتياق: آرزومندي، دلي ميجويم كه از درد دوري يار چاكچاك باشد تا درد آرزومندي خود را با او در ميان گذارم والا شنوندة بيدرد، درد عشق را در نمييابد و از درد من چيزي درك نميكند.
اسلاید 34: هر كسي كو دور ماند از اصل خويش بازجويد روزگار وصـل خويــشاصل: بن، بازجستن: جستجو كردن، وصل: رسيدن، هر كسي كه از اصل خود دور بماند و اين دوري را احساس كند، ايام وصال را جستجو ميكند.
اسلاید 35: من به هر جمعيتــي نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدمجمعيت: گروه، نالان شدن: ناليدن. جفت: همنشين، بدحالان: انسانهاي غمگين، خوشحالان: انسانهاي شادمان، من پيش هر گروهي ناليدم و با انسانهاي غمگين و شادمان همنشين شدم.
اسلاید 36: هر كسي از ظن خود شد يار من از درون من نجســت اسرار منهركسي: بدحالان وخوشحالان، ظن: گمان، يار: همراه، درون(به فتح دال): دل، اسرار: جمع سر، رازها، همه با پندار واعتقاد خود همدم من شدند، هيچ كس به جستجوي اسرار نهفته در دل من برنيامد.
اسلاید 37: سرّ من از نالة من دور نيسـت ليك چشم و گوش را آن نور نيستسرّمن: راز ني، راز دل من از نغمه و نالة من جدا نيست، ولي چشم وگوش توانايي آن را ندارند كه به راز دل من وقوف يابند.
اسلاید 38: تن ز جان و جان ز تن مستور نيست ليك كس راد يد جان دستور نيستجان: روح انساني، مستور: نهان، ديد: مصدر مرخم، ديدن, ليك كس را ديد جان دستور نيست: مفهوم اين آيه را دارد: و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا: تو را از روح ميپرسند، بگو: روح جزئي از فرمان پروردگار من است وشما را جز اندك دانش ندادهاند. روح تن را ادراك ميكند وتن به تأثير روح بر روح شعور دارد و هيچ يك از ديگر پوشيده نيست، اما چون جان جوهري مجرد است، آن را به چشم نميتوان ديد.
اسلاید 39: آتش است اين بانگ ناي و نيستباد هر كه اين آتش ندارد، نيست بـاد ناي، ني. نيست: در مصراع اول منفي است، و در مصراع دوم صفت و به معني نابود و معدوم. باد، در مصراع اول نفس و هواست، در مصراع دوم فعل دعايي است. نيست باد: در اين بيت قافيه است. نغمهاي كه از ني برميخيزد، آتش ناشي از عشق است و شنونده را ميسوزاند، نفس نيست كه در آن ميدهند، هر كس كه اين آتش عشق را ندارد نابودشدنش بهتر است.
اسلاید 40: آتش عشق است كاندر ني فتاد جوشش عشق است كاندر ميفتــاد عشق: به عقيدة صوفيان اساس جهان هستي بر عشق نهاده شده وجنب و جوشي كه سراسر وجودرا گرفته از عشق است. جوشش: غليان،مي: باده، مظهر جذبهاي است كه انسان را از خودبيني وانانيت ميرهاند. اين اثر عشق است كه ني را به نوا آورده است و اين غليان عشق است كه در باده افتاده و آن را تخمير كرده است. همه چيز از عشق به وجود آمده است.
اسلاید 41: ني حريف هر كه از ياري بريد پردههايش پردههاي ما دريـــدحريف، يار، بريدن: قطع حلقة دوستي، پردة اول: آهنگ موسيقي، پردة دوم حجاب. پرده دريدن: رسوا كردن، فاش. ني از آن جهت كه خود از نيستان جدا مانده، همدم هر آن كسي است كه از يار خود جدا مانده باشد، آهنگهاي آن رازهاي دروني ما را فاش كرد.
اسلاید 42: همچو ني، زهري و ترياقي كه ديد؟ همچو ني، دمساز ومشتاقي كه ديد؟ترياق: پادزهر، دمساز: همدم، مشتاق: آرزومند، چه كسي زهر و پادزهري چون ني ديده است، چه كسي همدم و عاشقی چون ني سراغ دارد؟
اسلاید 43: ني حديث راه پرخون ميكند قصههاي عشــق مجنون ميكند حديث: سخن، مجنون: قيس عامري از عاشقان ناكام است. ني ازراه پرخون عشق سخن ميگويد و قصههاي عشق مجنون را بيان ميكند.
اسلاید 44: محرم اين هوش جز بيهوش نيست مر زبان را مشتري جز گوش نيستمر: از ادات تأكيد مفعولي، هوش: ادراك، بيهوش: در اينجا يعني كسي كه سرمست عشق الهي است. جز سرمست عشق الهي كسي نميتواند اين معاني را دريابد، چنانكه زبان جز گوش خريدار ديگري ندارد.
اسلاید 45: در غم ما، روزها بيگاه شد روزها، با سوزهــا همراه شد بيگاه: وقت شام، بيگاه شدن: به پايان رسيدن. همراه: توأم، روزها در غم ما به پايان رسيد و ايام عمر ما با سوز و گدازها توأم شد.
اسلاید 46: روزها گررفت ، گو رو باك نيست تو بمان،اي آنكه چون تو پاك نيستاگر روزها سپري شد باكي نيست، اي كسي كه در پاكي نظير نداري، جان تو سلامت باشد.
اسلاید 47: هر كه جز ماهي، ز آبش سير شد هر كه بيروزي است روزش دير شـدماهي: در اينجا به معني عاشق. آب: در اينجا عشق و جذبه. «ش»، ضمير فاعلي است. بيروزي، محروم، بينصيب. ديرشدن روز: به پايان رسيدن روز و بينصيب ماندن. هر موجودي جز ماهي از آب سير ميشود، اما معلوم است كه زندگي ماهي به آب بستگي دارد، هر كس كه از دريافت حقايق محروم باشد بينصيب ميماند.
اسلاید 48: پخته: كامل، آزموده. خام: ناپخته، بيتجربه. والسلام: سخن به آخر رسيد. هيچ انسان ناآزمودهاي نميتواند سخنان شخص كامل و آزموده را درك كند، پس بايد سخن را كوتاه كرد و به پايان رساند در نيابد حال پختـــه هيچ خام پس سخـن كوتـاه بايد، والسلامدر نيابد حال پختـــه هيچ خام پس سخـن كوتـاه بايد، والسلامدر نيابد حال پختـــه هيچ خام پس سخـن كوتـاه بايد، والسلام
اسلاید 49: بند بگسل، باش آزاد اي پسر چند باشي بند سيم و بند زر؟گسليدن: پاره كردن، آزاد: وارسته، چند: (ادات استفهام): تاكي، بند: محبوس، اي پسر! بندهاي بندگي را پاره كن و وارسته باش، تا كي به دست سيم و زر و مال دنيا اسير خواهي بود
اسلاید 50: گر بريزي بحــر را در كـوزهايچند گنجد؟ قسمت يـك روزهاياگر دريا را به كوزه بريزي، در آن كوزه بيش ا زيك كوزه آب جاي نميگيرد. يعني روزي مقدر است و بيش از روزي مقدر نميتوان خورد.
اسلاید 51: كوزةچشم حريصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد كوزة چشم: اضافة تشبيهي، صدف: گوش ماهي، چشم كوزه آساي طعمكاران پر نميشود، صدف تا به قطره باراني قناعت نكند و دهان نبندد،مرواريدي درون او پيدا نميشود.
اسلاید 52: هر كه را جامه زعشقي چـاك شد او ز حرص و عيب ،كلي پاك شــدچاك شدن: پاره شدن، چاك شدن جامه از عشق: كاملاً، هر كس كه عاشق شد و دل به معشوق واحدي سپرد، وجود چنان كسي از طمع و عيب كاملاً پاك ميشود.
اسلاید 53: شاد باش اي عشق خوش سوداي ما اي طبيب جمله علتهاي ماسودا: يكي از خلطهاي چهارگانه است. خوشسودا: صفت مركبي است كه دربارة عشق، اي عشق خوش عاقبت ياخوشمعاملة ما،اي عشقي كه سوداي توخوش است، هميشه شاداب و تر و تازه باش، زيرا كه تو طبيب همة بيماريهاي ما هستي.
اسلاید 54: اي دواي نخوت و ناموس مـا اي تو افلاطون و جالينوس مـانخوت : خودپرستي، ناموس: خودپسندي، افلاطون: فيلسوف معروف يونان، جالينوس: پزشك يوناني، اي عشق تو داروي تكبر و شهرتطلبي ما هستي، تو براي ما هم به منزلة افلاطون و هم به جاي جالينوسي.
اسلاید 55: جسم خاك از عشق بر افلاك شدكوه در رقص آمد و چالاك شد جسم خاك: بنيآدم، انسان به سبب عشق به معراج آسمان رفت، وكوه از تجلي عشق رقصان و چالاك شد، اي عاشق،! عشق جان در كوه طور دميد كه طور مست و مدهوش شد و موسي از آن تجلي بيهوش افتاد.
اسلاید 56: عشـق جان طور آمد عاشقـا طور مست و خر موسي صاعقـاكوه از تجلي عشق رقصان و چالاك شد، اي عاشق،! عشق جان در كوه طور دميد كه طور مست و مدهوش شد و موسي از آن تجلي بيهوش افتاد.
اسلاید 57: با لب دمساز خود گر جفتمــي همچو ني، من گفتنی ها گفتمـي اگر با مصاحب همدل خود قرين بودم، من هم مثل ني ـ كه بر لب نيزن است ـ آنچه شايستة گفتن بود، بر زبان ميآوردم
اسلاید 58: هر كه او از همزباني شد جدا بيزبان شد گرچه دارد صـد نواهمزبان: دوكس كه همديگر را درك كنند. بيزبان: لال، خاموش، نوا: آواز، هر كس كه از يار همدل خود جدا شده باشد، اگر صدگونه از اسرار را هم بداند، هرگز به شرح آن زبان نميگشايد و خاموش ميماند.
اسلاید 59: چونكه گل رفت و گلستان درگذشت نشنوي زان پس ز بلبل سرگذشـتمراد آن است كه سخن گفتن از عشق موقوف به طراوت گلستان دل مستمع همزبان است، اگر چنين شنوندهاي نباشد، بلبل همدم درخواهد كشيد.
اسلاید 60: جمله معشوق است و عاشق پردهاي زنده معشوق است و عاشق مـردهاي جمله: همه، پرده: به سه معني است: 1. پارچهاي كه بر در و پنجره آويزند، 2. مطلق حجاب، 3. آهنگ، اگر پرده را به معني پوشش بگيريم، معني چنين ميشود كه عاشق مانند پردهاي است كه از خود جنبش و حركتي ندارد. و اگر پرده را حجاب فرض كنيم،مقصود اين خواهد بود كه عاشق حجاب ظهور معشوق است.
اسلاید 61: چون نباشد عشق را پرواي او او چــو مرغـي ماند بيپر، واي اوپروا: رغبت، واي او: واي بر او، مرغبيپر: پرندهاي كه قادر به پرواز نيست. اگر عشق التفاتي به عاشق نداشته باشد، واي بر آن عاشق كه چون پرندةبيبال و پرتوانايي پرواز نخواهد داشت.
اسلاید 62: من چگونه هوش دارم پيـش و پس چون نباشد نور يارم پيش و پــس؟هوش داشتن: حواس خود رامتوجه چيزي كردن. نوريار: ظاهراً اشاره به اين آيه است كه « ... و يجعل لكم نورا تمشون به...» و شما را نوري دهد كه در روشنايي آن راه بجوييد.
اسلاید 63: عشق خواهد كين سخن بيـرون بود آينه غماز نبود چون بود؟اين سخن: ماجراي عشق، غماز: سخنچين، يعني عشق ميخواهد كه خود را آشكار كند و چون آينهاي است كه غمازي پيشه دارد، اگر عاشق راز عشق را فاش نكند، پس آينةاو زنگ زده است و صيقلي نيست. آينه: دل عاشق.
اسلاید 64: آينهت داني چـرا غماز نيسـت ؟ زانكه زنگـار از رخش ممتاز نيست آينه: دل عاشق. زنگار: زنگ فلزات، ممتاز: تميز، درون و ضمير تو چيزي را نشان نميدهد، ميداني چرا؟ براي آنكه روي آن را زنگ گرفته است. منظور اين است كه براي كسب علم و معرفت تهذيب نقس وتصفيةباطن لازم است. اين تصفيه را صوفيه تخليه گويند.
اسلاید 65: كار پاكان
اسلاید 66: هدفهاي آموزشي :پس از پايان اين درس دانشجو ميتواند:كاربرد حديث الصدقه ترد البلاء را دراين درس مشخص كند.ابيات 16-17 را معني كند و كلمات شير و شير و قياس را بازگو كند.بيت 20 را معني كند و آياتي را كه مولانا دراين بيت به آنها اشاره كرده است، بنويسد.منظور مولانا را مقايسه عصاي موسي و عصاي ساحران را توضيح دهيد.
اسلاید 67: اشاره : مولانا دراين ابيات مقايسه كارهاي عادي را با كار مردان خدا ناروا ميداند
اسلاید 68: بود بقالي و وي را طوطيي خوش نوايي، سبز گويا طوطيوي را طوطيي: طوطيي داشت.
اسلاید 69: دردكان بودي نگهبان دكان نكته گفتي با همه سوداگرانوي را طوطيي: طوطيي داشت.نكته گفتن: سخنان ظريف سوداگر: مشتري خطاب: سخن حاذق: ماهرروغن گل: روغن كنجد خواجه: بزرگ، سوداگر خواجهوش: چون بزرگانكل: بيمو ضرب: زدن سخن كوتاه كردن: خاموش شدن ندامت: پشيمانيريش بركندن: تشويش بيفايده كشيدن دريغ: اسفآفتاب نعمت: اضافه تشبيهي، مراد صداي طوطي است ميغ: ابر آفتاب نعمتم شد زير ميغ: نعمت از دستم رفت. بشكسته بودي: ياري تمناست خوش زبان: طوطي كاش آن لحظهاي كه بر سر طوطي ميزدم، دستم ميشكست.درويش: فقير يافتن: به دست آوردن نطق: آواز طوطي شايد اشاره به اين حديث است كه الصدقه ترد البلاء نوميدوار: نااميد هرگون: هر نوع شگفت: نادر و عجيبجولقي: نوعي پارچه پشمين كه مردم فقير و درويش و قلندران آن را بر تن كنند.جولقي سربرهنه: آنان موي سر، ريش، سبيل و ابرو را ميتراشيدند.گفت: گفتار آميختن: معاشرت قياس: سنجيدن دلق: نوعي لباس پشمينهصاحب دلق: درويش قياس از خود گرفتن: با خود مقايسه كردنكار مردان خدا را با كار خود مقايسه مكن، اگر چه شير درنده و شير خوردني را يكسان مينويسند و آن دو به ظاثر شبيه هماند، اما در معني تفاوت عمدهاي با هم دارند.ابدال: جمع بدل يا بديل، عدهاي از صالحانتمام مردم عالم به سبب همين مقايسه كار پاكا با خود به گمراهي افتادهاند، كمتر كسي از حال مردان راستين خدا خبر دارند.همسري: برابري همسري برداشتن: خود را برابر دانستناين بيت به مفهوم آيات قرآن اشاره ميكند. مخصوصاً به اين آيه كه ميفرمايد: ما لهذا الرسول يأكل الطعام و يمشي في الاسواقكافران ميگفتند كه هم ما بشريم و هم پيامبران بشرند، زيرا كه ما و آنان هر دو غذا ميخوريم و ميخوابيم، پس (به ظاهر) با هم برابريم.عمي: كوري بيمنتهي: بينهايت // خداوند به پيامبر خود ميگويد كه قل انا بشر مثلكم يوحي الي .. كافران به سبب كوردلي به اين نكته توجه نكردند كه ميان آنان و پيامبر تفاوت شگرفي است.سحر: افسون معجزه: كار خارق العاده كه پيامبران انجام ميدهند.كافر جادو را با معجزه ميسنجد و ميپندارد كه سحر و معجزه بر يك مبنا استوارند.جادوگران معاصر موسي از روي عناد عصايي چون عصاي موسي به دست گرفتند.ژرف: عميق شگرف: شگفت آورعصاي موسي كه به معجزه متكي است با عصاي جادوگران كه بر شعبده تكيه دارد اختلاف زيادي با هم دارند، كار موسي با كار جادوگران اختلاف شگفت آوري دارد.نكته گفتن: سخنان ظريف سوداگر: مشتري
اسلاید 70: درخطاب آدمي ناطق بدي در نواي طوطيان حاذق بديسوداگر: مشتري خطاب: سخن حاذق: ماهر
اسلاید 71: جست از سوي دكان سويي گريخت شيشه هاي روغن گل را بريختروغن گل: روغن كنجد
اسلاید 72: از سوي خانه بيامد خواجهاش بر دكان بنشست فارغ، خواجهوشخواجه: بزرگ، سوداگر خواجهوش: چون بزرگان
اسلاید 73: ديد پر روغن دكان و جامه چرب بر سرش زد گشت طوطي كل ز ضربكل: بيمو ضرب: زدن
اسلاید 74: روز كي چندي سخن كوتاه كرد مرد بقال از ندامت آه كردسخن كوتاه كردن: خاموش شدن ندامت: پشيماني
اسلاید 75: ريش بر ميكند و ميگفت: اي دريق! كافتاب نعمتم شد زير ميغريش بركندن: تشويش بيفايده كشيدن دريغ: اسفآفتاب نعمت: اضافه تشبيهي، مراد صداي طوطي است ميغ: ابر آفتاب نعمتم شد زير ميغ: نعمت از دستم رفت.
اسلاید 76: دست من بشكسته بودي آن زمان چون زدم من بر سر آن خوش زبانبشكسته بودي: ياي تمناست خوش زبان: طوطي كاش آن لحظهاي كه بر سر طوطي ميزدم، دستم ميشكست.
اسلاید 77: هديهها ميداد هر درويش را تا بيايد نطق مرغ خويش رادرويش: فقير يافتن: به دست آوردن نطق: آواز طوطي شايد اشاره به اين حديث است كه الصدقه ترد البلاء
اسلاید 78: بعد سه روز و سه شب حيران و زار بر دكان بنشسته بد نوميدوارنوميدوار: نااميد
اسلاید 79: مينمود آن مرغ را هر گون شگفت تا كه باشد كاندر آيد او به گفتهرگون: هر نوع شگفت: نادر و عجيب
اسلاید 80: جولقيي سر برهنه ميگذشت با سر بي مو، چو پشت طاس و طشتجولقي: نوعي پارچه پشمين كه مردم فقير و درويش و قلندران آن را بر تن كنند.جولقي سربرهنه: آنان موي سر، ريش، سبيل و ابرو را ميتراشيدند.
اسلاید 81: طوطي اندر گفت آمد در زمان بانگ بر درويش زد كه: هي فلان!گفت: گفتار
اسلاید 82: از چهاي كل، با كلان آميختي تو مگر از شيشه روغن ريختي؟آميختن: معاشرت
اسلاید 83: از قياسش خنده آمد خلق را كو چو خود پنداشت صاحب دلق راقياس: سنجيدن دلق: نوعي لباس پشمينهصاحب دلق: درويش
اسلاید 84: كار پاكان را قياس از خود مگير گرچه ماند در نبشتن شير و شيرقياس از خود گرفتن: با خود مقايسه كردنكار مردان خدا را با كار خود مقايسه مكن، اگر چه شير درنده و شير خوردني را يكسان مينويسند و آن دو به ظاهر شبيه هماند، اما در معني تفاوت عمدهاي با هم دارند.
اسلاید 85: جمله عالم زين سبب گمراه شد كم كسي ز آبدال حق آگاه شدابدال: جمع بدل يا بديل، عدهاي از صالحانتمام مردم عالم به سبب همين مقايسه كار پاكا با خود به گمراهي افتادهاند، كمتر كسي از حال مردان راستين خدا خبر دارند.
اسلاید 86: همسري با انبيا برداشتند اوليا را همچو خود پنداشتندهمسري: برابري همسري برداشتن: خود را برابر دانستن
اسلاید 87: گفته اينك ما بشر، ايشان بشر ما و ايشان بسته خوابيم و خوراين بيت به مفهوم آيات قرآن اشاره ميكند. مخصوصاً به اين آيه كه ميفرمايد: ما لهذا الرسول يأكل الطعام و يمشي في الاسواقكافران ميگفتند كه هم ما بشريم و هم پيامبران بشرند، زيرا كه ما و آنان هر دو غذا ميخوريم و ميخوابيم، پس (به ظاهر) با هم برابريم.
اسلاید 88: اين ندانستند ايشان از عمي هست فرقي در ميان بي منتهيعمي: كوري بيمنتهي: بينهايت خداوند به پيامبر خود ميگويد كه قل انا بشر مثلكم يوحي الي .. كافران به سبب كوردلي به اين نكته توجه نكردند كه ميان آنان و پيامبر تفاوت شگرفي است.
اسلاید 89: سحر را با معجزه كرده قياس هر دو را بر مكر پندارد اساسسحر: افسون معجزه: كار خارق العاده كه پيامبران انجام ميدهند.كافر جادو را با معجزه ميسنجد و ميپندارد كه سحر و معجزه بر يك مبنا استوارند.
اسلاید 90: ساحران موسي از استيزه را زين عمل تا آن عمل راهي شگرف ژرف: عميق شگرف: شگفت آورعصاي موسي كه به معجزه متكي است با عصاي جادوگران كه بر شعبده تكيه دارد اختلاف زيادي با هم دارند، كار موسي با كار جادوگران اختلاف شگفت آوري دارد.
اسلاید 91: د فتر دوم
اسلاید 92: ديباچه دفتر دوم
اسلاید 93: هدفهاي آموزشي:انتظار ميرود كه دانشجو پس از مطالعه اين درس قادر باشد:منظور مولانا از مصراع مهلتي بايست تا خون شير شد را توضيح دهد.
اسلاید 94: آيهاي را كه قرآن كريم درباره شير آمده است، عيناً نقل كند ترجمه آن را به فارسي بنويسد.دربيت بلبلي ز اينجا برفت و بازگشت / بهر صيد اين معاني بازگشت منظور مولانا از كلمه بلبل را مشخص كند.منظور اصلي مولانا از باز شكاري دراين درس را بازگو كند و روايتي را كه در بيتي از درس به تربيت باز اشاره شده بنويسد.
اسلاید 95: مضمون بيت 11 را با داستان آدم (ع) مطابقت دهد و نتيجهگيري كند.در ارتباط با بيت 14 آيهاي از قرآن كريم عيناً نقل كند و ترجمه فارسي آن را بنويسد.درباره اين معني كه بايد از بيگانگان خلوت گزيد نه از يار بيتي از اين درس بنويسد.
اسلاید 96: مدتي اين مثنوي تأخير شد مهلتي بايســت تا خـون شير شدمدتي اين مثنوي تأخير شد: مولانا تعيين نکرده است که چه مدت ميان پايان دفتر اول وسال 622ﻫ که دفتر دوم اغاز می شود , فاصله افتاده است. مهلتي بايســت تا خـون شير شد: تکامل به تدريج صورت می پذيرد .
اسلاید 97: تا نزايد بخت تو فرزند تــو خون نگردد شير شيرين، خوش شنو بخت : اقبال ,واقعيت اين است كه شير همان خون است كه پس از تولد نوزاد در كيسه هاي شيري به شير بدل مي شود. به اين نكته به دقت گوش بده كه تا بخت تو فرزندي به دنيا نياورد خون به شير گوارا تبديل نمي شود.
اسلاید 98: چون ضياءالحق حسامالدين عنان باز گردانيد ز اوج آسمـانعنان بازگردانيدن: عنان برتافتن ,اوج آسمان : سير در عوالم بالا.
اسلاید 99: چون به معراج حقايق رفته بود بيبهارش غنچهها ناگفته بـودمعراج: نردبان، معراج حقايق: سير و سلوك در حقايق جهان. بهار: عنايات لطيف. گفتن: شكافتن، شكفتن، چون حسامالدين چلبي كه به سير و سلوك درحقايق جهان پرداخته بود، بيعنايت او غنچههاي مثنوي ناشكفته مانده بود.
اسلاید 100: چون ز دريا سوي ساحل بازگشت چنگ شعر مثنوي با ساز گشتدريا: كنايه از استغراق در عوالم درون، ساحل: عالم مادي، چنگ شعر مثنوي: اضافة تشبيهي. با ساز گشتن: كوك شدن. چون از عالم استغراق به عالم ظاهري برگشت، چنگ مثنوي كوك شد و آمادة سرودن گرديد.
اسلاید 101: مثنوي كه صيقل ارواح بود بازگشتش روز استفتاح بودصيقل: جلادهنده، صيقل ارواح: جلا دهندة روحها، روز استفتاح: پانزدهم ماه رجب، مثنوي كه ارواح را جلا ميدهد، دوباره روز پانزدهم رجب (سال 662ﻫ) آغاز شد.0
اسلاید 102: مطلع تاريخ اين سودا و سود سال اندر ششصد و شصت ودوبودمطلع: طلوع، سود: بهره،
اسلاید 103: بلبلي ز اينجا برفـت و بازگشت بهر صيد اين معانــــي بازگشتبلبل، و باز در مصراع دوم حسامالدين چلبي است
اسلاید 104: ساعد شــه مسكن اين باز بـاد تا ابد بر خلق اين دربــاز بـــاد ساعد: قدرت و قوت. شه: حضرت حق. اين باز: حسامالدين چلبي. اين در: يعني در مثنوي، يا در اسرار و معارف الهي. دست سلطان پيوسته نشيمن اين باز باد و اين در معارف الهي هميشه به روي خلق گشوده باد.
اسلاید 105: آفت اين در هوا و شهوت است ور نه اينجا شربت اندر شربت استهواي نفس و شهوت مايةآفت اين در است،والا اينجا هميشه پر از شربتهاي دلنشين حقايق است.
اسلاید 106: يك قدم زد آدم اندر ذوق نفس شد فراق صدر جنت طوق نفـساشاره به قصة حضرت آدم است كه خداوند او را از خوردن گندم منع كرده بود، آدم به فريب ابليس از آن خورد و بدين نافرماني از بهشت رانده شد. يك قدم زدن: قدمي برداشتن، اقدامي كردن. ذوق: خوشي، لذت. صدر:بالاي مجلس. جنت: بهشت، طوق: چيزي كه بر گردن بندند، حضرت آدم يك قدم به سوي لذت نفس برداشت، اما به كيفر آن، دوري از صدر مجلس بهشت چون بندي به گردنش افتاد. يعني از بهشت رانده شد.
اسلاید 107: همچو ديو از وي فرشته ميگريخت بهر ناني چند، آب چشم ريخـــتديو: شيطان، آبچشم: اشك. آدم چنان مطرود شد كه فرشته ازو ي چنان ميگريخت كه از ديو گريزند، و به خاطر چند نان ( گندم) سالها گريه كرد.
اسلاید 108: گرچه يك موبد گنه كو جستــه بودليــك آن مو در دود يده رسته بودمو: در زبان فارسي مو به حقارت وكمي،و كوه به كو: كه او، يعني آدم. موي در ديده رستن: ظاهراً نابينا شدن، اگر چه گناهي كه آدم مرتكب شده بود،ناچيز بود، اما آن خطاي ناچيز اختلال بزرگي در كار او ايجاد كرده بود. مصراع دوم اشاره به اين آيه است: « قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين»: آدم و حوا گفتند: پروردگارا ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزي و به ما رحم نكني از زيانديدگان خواهيم بود (هفتم/23).
اسلاید 109: گر در آن آدم بكردي مشورت در پشيماني نگفتي معـذرتاگر آدم دربارة آن مسئله رايزني ميكرد، پشيمان نميشد و پوزش نميخواست.
اسلاید 110: زانكه با عقلي چو عقلي جفت شد مانع بد فعلي و بد گفت شدبدفعلي: بدكردار بودن. بدگفت: بدگويي. زيرا كه اگر عقلي با عقل ديگر يار شود، انسان را از بدكرداري و بدفعلي بازميدارد.
اسلاید 111: رو بجو يار خدايي را تو زود چون چنان كردي خدا يار تو بوديارخدايي: دوست منسوب به خدا، ظاهراً مراد حسامالدين چلبي است، چون چنان كردي: چون يار خدايي را جستجو كردي.
اسلاید 112: آنكه در خلوت نظر بردوخته سـت آخر آن را هم زيار آموخته ســتخلوت: گوشهنشيني، نظربر دوختن: چشم بربستن، آن كس كه گوشهنشيني اختيار كرده و به خلوت دل بسته، خلوتنشيني راهم از مرشد آموخته است.
اسلاید 113: خلوت از اغيار بايد نه زيار پوستين بهر دي آمد نه بهارخلوت: گوشهنشيني، اغيار: جمع غير،بيگانگان،پوستين: جامهاي كه از پوست حيوانات درست ميكنند و براي گرما در زمستان ميپوشند. پوستين بهر دي آمد نه بهار: هر چيزي به جاي خويش نيكوست. بايد از بيگانگان خلوت گزيد نه از يار،هر چيزي به جاي خويش نيكوست. خلوت خوب است، اما از ديگران.
اسلاید 114: عقل با عقل دگر دو تا شود نور افزون گشت، ره پيــدا شوددو: بلندتر از «دو»تلفظ ميشود. دوتا:دولا،مضاعف. گشت: به جاي گردد. اگر عقلي باعقل دگر بپيوندد، مضاعف ميشود و نور افزونتر ميگردد و راه حقيقت نمايان ميشود.
اسلاید 115: نفس با نفس دگر خنـدان شـود ظلمت افزون گشت، ره پنهان شـودنفس: نفس اماره، اگر نفسي به نفس ديگر بپيوندد و احساس شادماني كند، بر تاريكي ميافزايد
اسلاید 116: يار،چشم توســـت اي مـرد شكاراز خس وخاشـــاك او را پـاك داريار:يارالهي. شكار: كسي كه در صدد صيد حقايق غيبي است. اي صياد حقيقت،مرشد يا يار الهي به منزلةچشم جهان بين توست، از آزار و مكدر ساختن او بپرهيز.
اسلاید 117: هين به جاروب زبان گردی مکن چشم را از خس ره اوردى مکن جاروب زبان: اضافة تشبيهي. گردي كردن: گرد و خاك بلند كردن. رهآورد:تحفه، هديه.
اسلاید 118: چون كه مومن آينه مومن بود روي او ز آلودگي ايمن بودمصراع اول به اين حديث اشاره ميكند: «المومن مرآﺓالمومن»: مومن آينة مومن است. حزن: اندوه،دميدن در آينه: تار و كدر كردن آن. مرشد به هنگام اندوه روح رامانند آينهيي است،عزيز من بر روي آينه دم مزن تا كدورت روي آن را نگيرد.
اسلاید 119: يار آيينه است جان را در حزن در رخ آيينه اي جان دم مزنحزن: اندوه،دميدن در آينه: تار و كدر كردن آن. مرشد به هنگام اندوه روح رامانند آينهيي است،عزيز من بر روي آينه دم مزن تا كدورت روي آن را نگيرد.
اسلاید 120: بهيمه صوفي (1)
اسلاید 121: اشاره: در دنيا انسانهاي ديو خوي هستند كه با تلبيس انسانهاي ديگر را اغوا ميكنند، فريب سخن آنان را نبايد خورد. ارزش هر كس به ارزش انديشه اوست.
اسلاید 122: هدفهاي آموزشي: انتظار ميرود كه دانشجو پس از مطالعه اين درس بتواند:كلمه مراقب در بيت سوم را معني كند و منظور مولانه را از اين بيت مورد تجزيه و تحليل قرار دهد.علم را به اعتبار صوفيان معني كند و در اين باره بيتي از حفظ بنويسد.كلمه ماخوليا را ريشهيابي و معني كند.آيهاي را كه مولانا در بيت 30 به آن اشاره كرده است، بنويسد.
اسلاید 123: صوفي ميگشت دردور افق تاشبي درخانقاهي شد قنقگشتن: سير و سفر افق: گرداگرد جهان خانقاه: محلي است كه درويشان و مرشدان در آن اقامت ميكنند. قنق: مهمان
اسلاید 124: يك بهيمه داشت در آخور ببست او به صدر صفه با ياران نشستبهيمه: چارپا آخور: طويله
اسلاید 125: پس مراقب گشت با ياران خويش دفتري باشد حضور يار پيشمراقبت: در اصطلاح صوفيان حالتي از احوال دل است. مراقب كسي است كه به آن حالت فرو رود.دفتر: كتاب / صوفيان صاحبدل هم اسرار حقيقت را در آينه ضمير يكديگر ميبينند.آن صوفي با ياران خود به مراقبه پرداخت، آري حضور يار موافق چون كتابي براي يار اوست كه ميتواند حقايق را از او دريابد.
اسلاید 126: دفتر صوفي سواد و حرف نيست جز دل اسپيد همچون برف نيستسواد: سياهي حرف: سخن خالي دل اسپند همچون برف: دلي كه از همه چيز زدوده شده و صفا يافته است.كتاب صوفي حرف خالي و سياهه حروف كتابها نيست، او هيچ چيز جز دل صافي ندارد.
اسلاید 127: زاد دانشمند آثار قلم زاد صوفي چيست آثار قدمدانشمند: فقيه آثار قدم: ردپاي بزرگان طريقتتوشه سفر فقيهان نوشتههاي آنان است اما توشه صوفي پيروي از مشايخ طريقت است.
اسلاید 128: حلقه آن صوفيان مستفيد چون كه بر وجد و طرب آخر رسيدوجد: در اصطلاح صوفيه حالتي است به دنبال سماع از حق تعالي بر دل سالك آيد و باطن او را تغيير دهد.
اسلاید 129: خوان بياوردند بهر ميهمان از بهيمه ياد آورد آن زمانبهر: براي يادآور: ياد كرد
اسلاید 130: گفت خادم را كه در آخور برو راست كن بهر بهيمه كاه و جوراست كردن: فراهم كردن
اسلاید 131: گفت: لا حول اين چه افزون گفتن استازقديم اين كارهاكار من است
اسلاید 132: گفت: تركن آن جوش را از نخست كان خر پير است و دندانهاش سست
اسلاید 133: گفت، لا حول، اين چه ميگويي مها از من آموزند اين ترتيبهامها: اي مه
اسلاید 134: گفت: پالانش فرونه پيش پيش داوري منبل بنه بر پشت ريشمنبل: دارويي بوده كه در التيام زخمها به كار ميرفته است. ريش: زخم
اسلاید 135: گفت، لا حول آخر اي حكمت گزار جنس تو مهمانم آمد صد هزارشير گرم: ولرم توام: تو مرا از توام بگرفت شرم: واقعاً داري خجالتم ميدهي
اسلاید 136: جمله راضي رفتهاند از پيش ما هست مهمان جان ما و خويش ما
اسلاید 137: گفت: آبش ده وليكن شير گرم گفت: لاحول از توام بگرفت شرملاحول كردن: به خدا پناه بردن اهل: شايستهخادم گفت: لاحول و لا ...، اي پدر به شيطان لعنت كن، اگر رسول شايستهاي به جايي فرستادي، كمتر وظايف او را يادآوري كن، او خود وظيفهاش را ميداند.
اسلاید 138: گفت: اندر جو تو كمتر كاه كن گفت: لاحول، اين سخن كوتاه كن
اسلاید 139: گفت: جايش را بروب از سنگ و پشك ور بود تر ريز بروي خاك خشكپشك:سرگين
اسلاید 140: گفت: لاحول، اي پدر، لاحول كن با رسول اهل كمتر گو سخناهل: شايستهخادم گفت: لاحول و لا ...، اي پدر به شيطان لعنت كن، اگر رسول شايستهاي به جايي فرستادي، كمتر وظايف او را يادآوري كن، او خود وظيفهاش را ميداند.
اسلاید 141: خادم اين گفت و ميان را بست چست گفت: رفتم كاه و جو آرم نخستميان را بستن: قصد كاري كردن
اسلاید 142: رفت وز آخور نكرد او هيچ ياد خواب خرگوشي بدان صوفي بدادخواب خرگوشي: غفلت خواب خرگوشي دادن: فريفتن
اسلاید 143: رفت خادم جانب اوباش چند كرد بر اندرز صوفي ريشخنداوباش: فرومايگان خادم پيش چند نفر ولگرد رفت و سخنان صوفي را به مسخره گرفت
اسلاید 144: صوفي از ره مانده بود و شد دراز خوابها ميديد با چشم فرازفراز: بسته صوفي كه از رنج راه خسته شده بود، خوابيد و با چشمان بسته خواب ميديد.
اسلاید 145: كان خرش در چنگ گرگي مانده بود پارهها از پشت و رانش ميربود
اسلاید 146: گفت: لاحول اين چه سان ماخولياست اي عجب! آن خادم مشفق كجاست؟ماخوليا: خيال بيهوده
اسلاید 147: باز ميديد آن خرش در راه رو گه به چاهي ميفتاد و گه به گوراه رو: راه رفتن گو: گودال
اسلاید 148: گفت: چاره چيست، ياران جستهاند رفتهاند و جمله درها بستهاند
اسلاید 149: باز ميگفت: اي عجب! آن خادمك نه كه با ما گشت هم نان و نمك؟هم نان و نمك: كسي هم كاسه و هم سفره شدن صوفي با خود ميگفت: مگر نه اين است كه آن خادم با من نان و نمك خورده و حق و حقوقي با اين عمل بين ما ايجاد شده است؟
اسلاید 150: من نكردم با وي الا لطف و لين او چرا با من كند بر عكس كين؟لطف: نرمي لين: نرمي
اسلاید 151: هر عداوت را سبب بايد سند ورنه جنسيت وفا تلقين كندسند: حجت جنسيت: هم جنس بودن / همدلي وفا: دوستي دشمن بايد دليلي داشته باشد والا مقتضاي هم جنسي و همدلي وفاداري و صميميت است
اسلاید 152: باز ميگفت: آدم با لطف و جود كي بر آن ابليس جوري كرده بود؟ آدم و ابليس: اشاره است به وسوسه شيطان و واداشتن او آدم و حوا را به خوردن از ميوه شجره ممنوع و اخراج آنان از بهشت
اسلاید 153: د فتر سوم
اسلاید 154: ديباچه دفترسوم
اسلاید 155: هدفهاي آموزشي:دانشجو پس از مطالعه اين درس ميتواند: سه بار شدن سنت در بيت اول را با آوردن عين حديث حضرت رسول (ص) معني كند.بيت 6 را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد.
اسلاید 156: آيهاي را كه مولانه در مصراع اول بيت 9 مورد استفاده قرار داده است، عيناً بنويسد و ترجمه فارسي آن را به دست دهد.كلمه سوسن – كه در بيت دهم به كار رفته- و جايگاه آن در شعر فارسي را توضيح دهد.نظر مولانا را درباره تكامل با آوردن ابياتي به عنوان شاهد، مورد تجزيه و تحليل قرار دهد.
اسلاید 157: اي ضياءالحق حسامالدين بيار اين سوم دفتر كه سنت شد سه بـارسه بار شدن سنت: احاديث متعدد از حضرت رسول نقل كردهاند كه پيامبر (ص) هر موضوعي را سه بار تكرار ميكرد
اسلاید 158: برگشا گنجينة اسرار را در سوم دفتر بهل اعذار راگنجينةاسرار: دل. بهل: فعل امر از هشتن. اعذار: جمع عذر، پوزش خواستن، در دفتر سوم عذرها را كنار بگذار و گنجينة اسرار دلت را بگشا.
اسلاید 159: قوتت از قوت حق ميزهدنه از عروقي كز حرارت ميجهد زهيدن: زاييدن، جوشيدن. عروق: جمع عرق، رگها، توش و توان تو از قدرت الهي ميتراود، نه از رگهاي بدن كه به سبب حرارت تن به حركت درميآيد.
اسلاید 160: اين چراغ شمس كور وشن بود نه از فتيل و پنبه و روغـن بودچراغ شمس: اضافه تشبيهي، فتيل: رسن تافته، فتيله. اين مشعل فروزان خورشيدكه پرتو افشاني ميكند، نور آن به فتيله و پنبه و روغن نيازمند نيست،از قوت حق نيرو ميگيرد.
اسلاید 161: سقف گردون كو چنين دايم بــود نه از طناب و استني قايم بودسقف گردون: تشبيهي، آسمان را دائم: پايدار،استن: ستون، اشاره به آية «خلق السموات بغير عمد ترونها...» آسمانهارا بيهيچ ستوني كه بتوانيد ببينيد بيافريد. سقف آسماني كهاينچنين سرپاست باطناب و ستون سرپا نمانده است.
اسلاید 162: اي دريغا عرصة افهام خلــق سخت تنگ آمد، ندارد خلق خلقعرصه: ميدان. افهام:جمع فهم، قوة دريافت، حسرتا كه پهنةادراك مردم بسيار تنگ است و مردم فاقد چنان گلويي هستند كه بتوانند حقايق اسرار را نوشجان كنند.
اسلاید 163: اي ضياالحق به حـق راي تـو خلق بخشــد سنـگ را حلواي توحذق: مهارت، حلوا: در اينجا سخن دلنشين و شيرين. اما اي حسامالدين! سخنان دلنشين و شيرين تو با چيرگي انديشهات سنگ را براي بلعيدن گفتههايت صاحب گلو ميكند. سنگ هم مشتاق شنيدن سخنان تو ميشود.
اسلاید 164: كوه طور اندر تجلي خلــق يافت تا كه مينوشيد و مي را برنتافتتجلي: تأثير انوار حق بر دل مقبلان كه به دل شايستگي ملاقات حق را پيدا كنند. مي: در اينجا تجلي نور حق. بر نتافتن: تاب نياوردن، تحمل نكردن. كوه طور جلوگاه نور حق شد، نور الهي برآن تافت، اما كوه نتوانست آن نور را تحمل كند. يعني كوه از آن تجلي متلاشي و قطعه قطعه شد.
اسلاید 165: صاردكا منه و انشق الجبل هل رايتم من جبل رقص الجمل؟رقصالجمل: رقص شتري، يعني كار غريب و فوقالعاده، كوه از آن تجلي متلاشي و پاره پاره شد، آيا تاكنون از كوه كار غيرعادي ديدهايد؟
اسلاید 166: گوش آن كس نوشد اسرار جلال كو چو سوسن صد زبــان افتاد و لالنوشيدن: نيوشيدن، كسي ميتواند اسرار الهي رابشنود كه چون سوسن باداشتن صد زبان، دهان به گفتن اسرار نگشايد. توضيح: در اين بيت و ابيات بعد آن به مسئلة تكامل و تكوين و دليل آفرينش پديدهها اشاره ميكند.
اسلاید 167: خلق بخشد خاك را لطـف خدا تا خورد آب و برويـد صد گيـــاروييدن: رويانيدن. لطفالهي به خاك گلويي ميبخشد تا آب بخورد و گياهان گوناگون بروياند.
اسلاید 168: باز خاكي را ببخشد خلق و لب تاگياهش را خورد اندر طلبخاكي: زميني، بار ديگر خداوند به حيوانات دهان و گلو عطا ميكند تا هر وقت بخواهند گياهان زمين را بخورند.
اسلاید 169: چون گياهش خورد،حيوان گشت رفتگشت حيوان لقمة انسان و رفـــتچون موجودات زميني گياهان را خوردند و فربه شدند، غذاي انسان ميشوند و از ميان ميروند.
اسلاید 170: باز خاك آمد شد آكال بشر چون جدا شد از بشر روح و بصرآكال: بسيار خورند، چون جان و بينايي از جسم انسان دور شد، بار ديگر خاك جسم بشر راميخورد.
اسلاید 171: ذرهها ديدم دهانشان جمله باز گر بگويم خوردشان گردد درازذرهها: پديدههاي عالم هستي. من پديدههاي گوناگون عالم هستي را ديدم كه دهانهايشان باز بود و هر كدام رزق معين خود را ميخوردند،اگر غداي مناسب هر يك را توصيف كنم سخن به درازا ميكشد.
اسلاید 172: برگها را برگ از انعام او دايگان را دايه، لطف عــام اوبرگ(دوم): توشه، انعام: نعمت دادن،دهش، را: در هر دو مصراع به جاي كسرةاضافه است، برگها را برگ: برگ برگها، دايگان را دايه: دايةرايگان. توشة برگها از بخششهاي ذات الهي است و محبت عالمگير او پرورشدهندة دايههاست.
اسلاید 173: رزقها را رزقها او ميدهد زانكه گندم بيغذايي چون زهــد؟روزي روزيها را هم خداوند عطا ميكند،زيرا اگر گندم روزي نخورد چگونه ميبالد؟ مولانا دربارة تكامل پارهاي سخن گفته است و بقية مطلب را به دريافت خواننده رها ساخته است.
اسلاید 174: نيست شرح اين سخن را منتها پارهاي گفتم بداني پارههـامولانا دربارة تكامل پارهاي سخن گفته است و بقية مطلب را به دريافت خواننده رها ساخته است.
اسلاید 175: معشوق
اسلاید 176: هدفهاي آموزشي:انتظار ميرود كه دانشجو پس از مطالعه اين درس بتواند :معادل فارسي كلمه حنظل را بنويسد.ريشه واژه مهر در سنسكريت و پهلوي را بازگو كند.بيت يازدهم را معني كند و آن را به پيام مولانا دراين درس مطابقت دهد.با استفاده از معاني ابيات 15-31 اين درس را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد.
اسلاید 177: اشاره : همه كس رنجهاي حيات را به اميد معشوقي تحمل ميكند، پس شايسته است كه انسان معشوق شايسته و لايزال و لم يزلي برگزيند. همه ابيات مورد نظر است.
اسلاید 178: تلخ از شيرين لبان خوش ميشود خار از گلزار دلكش ميشودتلخ: سخن درشت شيرين لب: خوش سخن / منظور اين است كه زيبايي ناملايمات را قابل تحمل ميكند.
اسلاید 179: حنظل از معشوق خرما ميشود خانه از همخانه صحرا ميشودحنظل: هندوانه ابوجهل همخانه : يار و مونس صحرا: باغ و بوستان
اسلاید 180: اي بسا از نازنينان خاركش بر اميد گلعذار ماهوشنازنين: عزيز گلعذار: زيبا ماهوش: بسيار زيبا چه بسا انسانهاي عزيزي كه به خاطر گل رويي زيبا رنج خار كشيدن را تحمل ميكنند.
اسلاید 181: اي بسا حمال گشته پشت ريش از براي دلبر مهروي خويشپشت ريش: كسي است كه پشتش زخمي است.
اسلاید 182: كرده آهنگر جمال خود سياه تا كه شب آيد ببوسد روي ماهجمال: چهره ماه: يار
اسلاید 183: خواجه تا شب برد كاني چارميخ زانكه سروي در دلش كردهست بيخچارميخ: بسته سرو: معشوق بلند قامتدر دل بيخ كردن: ريشه دواندنبازرگان تا شب در دكاني ميماند و داد و ستد ميكند، زيرا كه عشق يار بلند قامتي در دلش ريشه دوانده است.
اسلاید 184: تاجري دريا و خشكي ميرود آن به مهر خانه شيني ميرودمهر: دوستي خانه نشين: كدبانويي كه خاطر مرد متعلق اوستتاجري كه راه سفر دريا و خشكي در پيش ميگيرد، آن سفر را به عشق كدبانويي كه تاجر دل بسته اوست، تحمل ميكند.
اسلاید 185: هركه را با مرده سودايي بود بر اميد زنده سيمايي بودزنده سيما: خوش روي هر آن كس كه با مرده سر و كار دارد، اين الفت او به خاطر زيبارويي است كه آثار حيات در او هست.
اسلاید 186: آن دروگر روي آورده به چوب بر اميد خدمت مه روي خوب دروگر: نجار روي آوردن: توجه كردن خدمت: بندگينجاري كه خود را با چوب مشغول كرده است، آن كار را براي ناز كشيدن از معشوقه زيباروي خويش گزيده است.
اسلاید 187: بر اميد زندهاي كن اجتهاد كو نگردد بعد روزي دو جمادزنده: خداي تعالي جماد: موجود بيجان
اسلاید 188: مونسي مگزين خسي را از خسي عاريت باشد در و آن مونسيمونس: همدم خسي: خس+ ي (مصدري)، حقارت مونسي: مونس+ ي (مصدري)، انسبه سبب حقارت خود همنشين حقيري را به همدمي انتخاب مكن، زيرا كه همدمي چنان موجود حقيري عاريتي و گذراست.
اسلاید 189: انس تو با مادر و بابا كجاست گر بجز حق مونسانت را وفاست؟اگر غير از خداوند ديگر همدمان تو وفايي دارند، پس آن الفتي كه تو با پدر و مادر خود داشتي، كجا رفته است؟
اسلاید 190: انس تو با دايه و لالا چه شد؟ گر كسي شايد به غير حق عضد؟لالا: لله مربي شاهزادگان و كودكان اعيان شايد: شايسته است عضد: بازو / كنايه از ياور، مددكاراگر شايسته است كه جز خداوند كس ديگري مددكار انسان باشد، پس آن الفتي كه با دايه و لله خود داشتي و روزگاري ياور تو بودند، چه شد؟
اسلاید 191: انس تو با شير و با پستان نماند نفرت تو از دبيرستان نمانددبيرستان: مكتب الفتي كه با شير و پستان مادر داشتي از ميان رفته، و نفرتي كه از رفتن به مدرسه در خود احساس ميكردي باقي نمانده است.
اسلاید 192: آن شعاعي بود بر ديوارشان جانب خورشيد وارفت آن نشانخورشيد: جمال حق تعالي آن روز كه انسي و الفتي با دايه و مادر و بابا داشتي، پرتوي ازخورشيد عنايت بر ديوار وجود آنان تافته بود و آنان را در نظر تو دلنشين ساخته بود، آن نشان الهي بار ديگر به منبع اصلي خود بازگشت.
اسلاید 193: بر هر آن چيزي كه افتد آن شعاع تو برآن هم عاشق آيي اي شجاع
اسلاید 194: عشق تو بر هر چه آن موجود بود آن ز وصف حق زراندود بود زراندود: آب طلا داده / مورد عنايت خداهر موجودي كه تو به آن عشق ميورزي، آن چيز به عنايت الهي آراسته شده و مورد توجه تو قرار گرفته است.
اسلاید 195: چون زري با اصل رفت و مس بماند طبع سير آمد، طلاق او براندزري: زر+ ي (مصدري)، طلا بودن با: به مس: وجود مادي آمدن: شدنطلاق راندن: طلاق دادنچون آراستگي خدايي از موجود مورد علاقه تو به اصل خود بازگردد و وجود مادي آن موجود باقي بماند، دل از او سير ميشود و او را ترك ميگويد.
اسلاید 196: از زراندود صفاتش پا بكش از جهالت قلب را كم گوي خوشپا كشيدن: ترك كردن دست از معشوقهاي آراسته بردار، از روي ناداني چيزهاي ناسره را ستايش مكن.
اسلاید 197: كان خوشي در قلبها عاريتي است زير زينت مايه بي زينتي استجلوههايي كه در چيزهاي ناسره ميبيني گذراست، آن سوي اين جلوههاي ظاهري مايههاي زشتي و بيزينتي نهفته است.
اسلاید 198: زر زروي قلب در كان ميرود سوي آن كانرو كه هم كان ميرودقلب: محبوب فاني كان: ذات باري زر عنايت الهي از وجود محبوب فاني سرانجام جدا خواهد شد و به سوي ذات باري خواهد رفت، تو هم راهي را در پيش گير كه آن زر عنايت در پيش گرفته است. يعني به اصل و حقيقت توجه كن.
اسلاید 199: نور از ديوار تا خور ميرود تو بدان خور رو كه در خور ميرودنور: شعاع آفتاب الهي خور: ذات باري
اسلاید 200: زين سپس بستان تو آب از آسمان چون نديدي تو وفا در ناودان آب از آسمان ستاندن: فيض از حق تعالي گرفتن ناودان: واسطههاچون حقيقت را دريافتي و از پديدههاي اين جهان وفايي نديدي، بكوش كه از حق تعالي فيض بگيري.
اسلاید 201: معدن دنبه نباشد دام گرگ كي شناسد معدن آن گرگ سترگ؟معدن دنبه: دكان قصابي دام گرگ: كنايه از دنيادام گرگ منشا اصلي دنبه نيست، اگر گاهي در آن دنبه يافت شود براي شكار گرگ است، اما آن گرگ تنومند از منشا دنبه خبر ندارد.
اسلاید 202: هركه در ره بيقلاو وزي رود هر دو روزه راه صد ساله شودقلاووز: مرشد هركس بدون راهبر قدم در راه سلوك نهد، راه دو روزه برايش به راهي صد ساله بدل ميشود.
اسلاید 203: هركه گيرد پيشهاي بياوستا ريشخندي شد به شهر و روستاريشخند: مايه مسخره
اسلاید 204: خاك پاكان ليسي و ديوارشان بهتر از عام ورزو گلزارشانعام: مردم جاهلاگر خاك در و ديوار انسانهاي منزه را ببوسي و بليسي بهتر از آن است كه در باغ و گلستان انسانهاي ناداي باشي.
اسلاید 205: بنده يك مرد روشندل شوي به كه بر فرق سر شاهان رويروشندل: دانا، آگاه فرق سر: بالاي سر
اسلاید 206: قرب بر انواع باشد اي پدر ميزند خورشيد بر كهسار و زرقرب: نزديك شدن بر انواع بودن: انواعي داشتن زدن: تابيدن عزير من بدان كه قرب الهي اقسامي دارد و به هر كس به ميزان استعدادش ميرسد، خورشيد بر كوهسار و به زر يكسان ميتابد.
اسلاید 207: ليك قربي هست با زرشيد را كه از آن آگه نباشد بيد را شيد: خورشيد آگه: آگاهي خورشيد با زر چنان قرابتي دارد كه بيد از آن بي خبر است.
اسلاید 208: شاخ خشك و تر قريب آفتاب آفتاب از هر دو كي دارد حجاب
اسلاید 209: ليك كو آن قربت شاخ طري كه ثمار پخته از وي ميخوري؟طري: با طراوت ثمار: جمع ثمر، ميوهها پخته: رسيده
اسلاید 210: شاخ خشك ازقربت آن آفتاب غير زو تر خشك گشتن گو بياب زوتر: زودتر
اسلاید 213: والسلام
خرید پاورپوینت توسط کلیه کارتهای شتاب امکانپذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.
در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.
- پاورپوینتهای مشابه
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.