هلن کلر
اسلاید 1: هلن کلرتولد :1880-وفات 1968
اسلاید 2: داستان زندگی من کلر،هلن آدامزKeller.helen.Adamsترجمه اول 1353ثمینه پیر نظردومین ترجمه امیر اسماعیلی 1364این ترجمه 1368 فاطمه چادر بافچاپ ششم 1379قیمت 800 تومان
اسلاید 3: در بیست وهفتم ژوئن سال1880در تاسکامبیا ،شهرکوچکی در آلابامای شمالی متولد شدم
اسلاید 4: پدرم ،آرتور.اچ.کلر،سروان ارتش ومادرم کیت آدانرهمسر دوم او وبسیار جوانتر از اوبود
اسلاید 5: نوزده ماه بیشتر نداشتم که در ماه فوریه بیماریی به سراغم آمدبیماریی که چشمها وگوشهای مرا بست ومرا در قصر بی خبریوناآگاهی کودکی نوزاد غوطه ور ساختآنها بیماری را تورم حاد مغز نامیدنددکتر امیدی به زنده ماندن من نداشت
اسلاید 6: بتدریج با سکوت وتاریکی که مرا احاطه کرده بود خوکردم وفراموش کردم زمانی همه چیز متفاوت بود، تا وقتی که او آمد :آموزگارم ، کسی که روح مرا رهایی بخشید
اسلاید 7: به زودی نیاز به ارتباط با دیگران را در یافتم وشروع به ساختن علائم و نشانه هایی بسیار ابتدایی کردم مثلا حرکت سر به بالا یعنی نه به طرف پایین یعنی بله کشیدن دست کسی یعنی بیا
اسلاید 8: مهمترین روزی را که در تمام طول زندگی ام بخاطر دارم ،روز ورود آموزگارم (( آن مانسفیلد سالیوان ))است سوم مارس 1887 بود سه ماه قبل از این که 7 ساله شوم
اسلاید 9: روز بعد آموزگارم مرا به اتاقش برد و عروسکی به من دادبچه های نابینای موسسه ی پرکینزآن را برایم فرستاده بودند و لورا بریج من برایش لباس دوخته بود مدتی با این عروسک بازی کردم ، خانم سالیوان به آرامی کلمه ی عروسک را در دستم هجی کردبه سرعت به این بازی با انگشتان علاقه مند شدم و سعی در تقلید آن نمودم
اسلاید 10: وقتی بالا خره در ساختن حروف به طرز صحیح موفق شدم از غرور وشادی بچه گانه ام به هیجان آمدم نزد مادرم در طبقه پایین دویدم وکلمه عروسک را در دستش هجی کردم نمی دانستم کلمه ای را هجی میکنم و یا آن کلمه زنده است ومعنایی را القا می کند...
اسلاید 11: اموزگارم سعی داشت مرا متقاعد کند لیوان ، لیوان است وآب ، آب . اما من از درک آن عاجز بودم او افکار اولیه مر با طبیعت پیون داد واین احساس را درمن برانگیخت که پرنده ها وگلها یاران وهمتای شادی آفرین من هستند
اسلاید 12: بچه های که شنوا هستند زبان را بدون صرف هیچ نیروی خاصی می آموزند آنها کلمات را همانگونه که از لبان دیگران ادا می شود با شادمانی در می یا بندخانم سالیوان پیشانی ام را لمس کرد و دردستم هجی کرد:فکر کردن بلافاصله فهمیدمآن جریانی است که در مغزم اتفاق می افتداین اولین ادراک آگاهانه من از تصویری معنوی وغیر مادی بود
اسلاید 13: دوباره از آموزگارم پرسیدم عشق چیست؟عشق چیزی مثل ار هایی است که قبل از بیرون آمدن خورشید در آسمان بودند او پاسخ دادبعد با کلمات ساده تر ادامه داد : تو نمی توانی ابرها را لمس کنی ، می فهمی ،اما باران را حس می کنی ومیدانی گلها وزمین تشنه بعد از یک روز داغ چقد خوشحال می شوند تو همین طور نمی توانی عشق را لمس کنی ، اما شیرینی وحلاوت آن در اطرافت جاری است حس می کنی بدون عشق خوشحال نخواهی بود وبازی کردن را دوست نخواهی داشت
اسلاید 14: قدم مهم بعدی در تحصیلاتم ، آموختن خواندن بود آموزگارم قطعاتی از مقوا را به روی آنها کلمات با حروف برجسته چاپ شده بود به من داد به سرعت آموختم که هرکلمه نشانگر یک شیئ ، یک حرکت ویا یک خصوصیت بود
اسلاید 15: هر آموزگاری قادر است کودک را درکلاس نگاه دارد اما وادار نمودن او به یادگیری کار هرکسی نیست آموزگارم به قدری به من نزدیک است که به سختی خود را جدا از او می بینم احساس می کنم وجود ش از وجود من جدا شدنی نیست وگامهای زندگی من در پی قدم های اوست همه ی بهتری نهای وجود متعلق به اوست
اسلاید 16: در پاییز سال 1900 بود که رویای رفتن به دانشگاه تحقق یافتروز اول در رادکلیف را به خاطر دارم انگار برای یاد گرفتن به دانشگاه می رویم نه فکر کردن درسهایم در سال اول فرانسه،آلمانی،تاریخ،ادبیات وانشای انگلیسی بودند
اسلاید 17: مطالعه تنها لذت من نیستسرگرمی های من زیاد ومتنوع بودندشنا کردن وپارو زدن را دوست داشتم دوچرخه سواری را دوست داشتم سفر باکشتی تفریح مورد علاقه من استاز قلاب دوزی و بافتنی خوشم می آید به شطرنج عشق می ورزم
اسلاید 18: آموزگار عزیزم بسیار خوشحالم که امشب برایتان نامه بنویسم چون تمام روز را به شما فکر کرده ام در ایوان نشسته ام وکبوتر سفید کوچکم پشت صندلی ام نشسته است و نوشتن مرا تماشا می کند 00000
اسلاید 19: شما مي توانيد منتظر بمانيد تا موسيقي تمام شود از برنامه خارج شويد Esc يا با فشار دادن 89/9/10محمدفایق مجیدیکارشناسی آموزش راهنمایی ناحیه 2 سنندج
نقد و بررسی ها
هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.