سایرسایر

چهار شمع

صفحه 1:

صفحه 2:
8 خنند با هم 2 و سس امى لا 7

صفحه 3:
: و به قدری آرام بود ال .مى شد —

صفحه 4:
ee ‏از‎ Pere Ty) eee Mend TD) ۱ ead aad ‏در و من‎ 4 ayo) ‏ناكزير خاموش خواهم شد.‎ ‎Reel Ot ae‏ ل ا ل م

صفحه 5:
شمع دوم مىكفت: من «ايمان» ‎perenne neler)‏ ۱ .و خيلى بابدار نيستم SRE av eS ae Tene Te Sie By)

صفحه 6:
شمع سوم با اندوه شروع به صحبت کرد: نک 211110000000 را را ی اس و ببس ی فرا ۳۳۳۳ 3۲ cP و بی فرنگ از سوختن بازاستاد

صفحه 7:
در همین لحظه کودکی وارد ‎Rte bal‏ تا خاموش افتاد و گفت: شما چرا ‎lta‏ ما دز مالس 2 روشن بمانید؟ و ناكهان به كريه افتاد.

صفحه 8:
با گریه کودک شمع چهارم شروع به صحبت کرد و گفت: ‎oe? beh aek” sod‏ سا من خاموش نگردد شمع‌های دیگر .را روشن خواهم كرد من امید هستم.

صفحه 9:
eek كودى» با جشمهائى كه از شادى ‎Tre)‏ ا ۱ .دوستی» ایمان و عشق را شعله‌ور ساخت

صفحه 10:
شمع "اميد" زندكى شما هركز خاموش نگردد تا هميشه ل 0 ايمان و عشق” باشيد.

چهار شمع چهار شمع به آرامی می‌سوختند و با هم .گفتگو می‌کردند محيط به قدری آرام بود که گفتگوی شمع‌ها شنيده .می‌شد اولين شمع می‌گفت :من «دوستی» هستم اما هيچکس نمی‌تواند مرا شعله‌ور نگاه دارد و من ناگزير خاموش خواهم شد. شمع دوستی کم نورتر و کم نورتر شد و خاموش گشت. شمع دوم می‌گفت :من «ايمان» هستم اما اغلب سست می‌گردم .و خيلی پايدار نيستم در همين زمان نسيمی آرام وزيدن گرفت و او را خاموش کرد. شمع سوم با اندوه شروع به صحبت کرد: من «عشق» هستم ولی قدرت آن را ندارم که روشن بمانم .مردم مرا کنار می‌گذارند و اهميت مرا درک نمی‌کنند .آنها حتی فراموش می‌کنند که به نزديکان خود عشق !بورزند و بی درنگ از سوختن باز ايستاد. در همين لحظه کودکی وارد اتاق شد .چشمش به شمع‌های خاموش افتاد و گفت :شما چرا نمی‌سوزيد! مگر قرار نبود تا انتها روشن بمانيد؟ و ناگهان به گريه افتاد. با گريه کودک شمع چهارم شروع به صحبت کرد و گفت: نگران نباش! تا زمانی که شعله من خاموش نگردد شمع‌های ديگر .را روشن خواهم کرد من اميد هستم. کودک ،با چشم‌هائی که از شادی می‌درخشيدند ،شمع اميد را در دست گرفت و .دوستی ،ايمان و عشق را شعله‌ور ساخت شمع ”اميد“ زندگی شما هرگز خاموش نگردد تا هميشه آکنده از ”دوستی، ايمان و عشق“ باشيد.

51,000 تومان