علوم انسانی و علوم اجتماعی الهیات، دین و معنویت

اشعاری در مدح حضرت ابوالفضل عباس (ع)

Hazrat_Abbas

در نمایش آنلاین پاورپوینت، ممکن است بعضی علائم، اعداد و حتی فونت‌ها به خوبی نمایش داده نشود. این مشکل در فایل اصلی پاورپوینت وجود ندارد.






  • جزئیات
  • امتیاز و نظرات
  • متن پاورپوینت

امتیاز

درحال ارسال
امتیاز کاربر [0 رای]

نقد و بررسی ها

هیچ نظری برای این پاورپوینت نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که نظری می نویسد “اشعاری در مدح حضرت ابوالفضل عباس (ع)”

اشعاری در مدح حضرت ابوالفضل عباس (ع)

اسلاید 1: بسم الله الرحمن الرحیم

اسلاید 2: بحر طویل در شجاعت حضرت عباس بن علی ماه بنی هاشم سلام الله علیه

اسلاید 3: می کند از دل و جان ورد زبان، غمزده وصّاف حزین، وصف مهین، یکه سوار فرس شیردلی، فارِس میدان یلی، زادهٔ سلطان ولی، حضرت عباس علی، ماه بنی هاشم و سقای شهیدان ز وفا، صفدر میدان بلا، شیر صف معرکهٔ کرببلا، میر و سپهدار برادر، که شه تشنه لبان را همه جا یار و ظهیر است، به هر کار مشیر است، گه بزم وزیر است، گه رزم چو شیر است ، به رخسار منیر است، به پیکار دلیر است، زهی قوت بازو و زهی قدرت نیرو، که به پیکار عدو چون فَرَس عزم برون تاخت و چون بال برافراخت و شمشیر همی آخت ، ز سهم غضبش شیر فلک زَهره خود باخت ، ز هول سخطش گاو زمین ناف بینداخت ، دلیری که اگر روی زمین یکسره لشگر شود و پشت بهم در دهد و بهر جدالش بستیزند، به پیکار ز یک حمله او جمله گریزند، ز یک نعرهٔ او زهر بریزند، امیری که اگر تیغ شرر بار برون آورد از قهر کند حمله به کفار، طپد گرده گردان ، و برد زهره ز شیران، و رمد مرد ز میدان، و پرد طایر هوش از سر عدوان ، و فتد رعشه در اندام دلیران ، و یلان از صف حربش ، همه از صدمه ضربش ، بهراسند و گریزند از آن قوّت و شوکت بنگر، بهر برادر به صف کرببلا تا به چه حد برد به سر، شرط وفا را

اسلاید 4: دید چون حال شه تشنهٔ بی یار، جگرگوشه و آرام دل احمد مختار ، سرور جگر حیدر کرّار، در آن وادی خونخوار، که بُد بی کس و بی یار و نه یارو نه مددکار، بجز عابد بیمار، بجز عترت اطهار، همه تشنه لب و زار، همه خسته و افکار، ز یکسوی دگر لشکر کفار، همه فرقه اشرار، همه کافر و خونخوار، ستم گستر و جرّار، جفاپیشه و غدّار، ستم کیش و دل آزار، کشید آه شرربار، فرو ریخت به رخ اشک چو از دیده خونبار، که ناگاه سکینه گل گلزار برادر، ز گلستان سراپرده چو بلبل به نوا آمد و چون دُرِّ یتیم از صدف خیمه برون شد به روی دست یکی مَشک تهی زآب، لبش تشنه و بی تاب، رُخش غیرت مهتاب، ز عطشْ لعلِ لبش خشک ، به او گفت که ای عمّ وفادار، تو سقای سپاهی ، پسر شیر خدائی، فلکْ رتبه و جاهی ، همه را پشت و پناهی، به نَسَبْ زادهٔ شاهی، به حَسَبْ غیرت ماهی، چه شود گر به من از مهر نگاهی کنی ، از راه کرم بهر حرم جرعه آب آری و سیراب کنی تشنه لبان را

اسلاید 5: چو اباالفضل نهنگ یم غیرت ، اسد بیشه همّت، قمر برج فتوّت ، گهر دُرج مروّت ، سمک بحر شهادت ، یل میدان شجاعت ، بشنید این سخن از طفل عزیز پسر شافع امت ، چو یک قلزم زخّار به جوش آمد و چون ضیغم غرّان بخروش آمد و بگرفت از او مَشک ، فروبست به فتراک ، چنان شیر غضبناک ، عرین گشت مکینْ بر زبر زین و یکی بانگ به مرکب زد و هی زد ، به سمندی که گرش سست عنان سازد و خواهد که به یک لحظه اش از حیطه ی امکان بجهاند، به جهان دگرش باز رساند که جهان هیچ نماند، به دو صد شوکت و فر، میر دلاور ، چو غضنفر به عدو تاختن آورد دلیران و یلان سپه از صولت آن شیر رمیدند، طمع از خویش بریدند، ره چاره به جز مرگ ندیدند ، اباالفضل سوی شطّ فرات آمد و پُر کرد از آن مشک ، به رخ کرد روان اشک، ربود آب که خود را و عطشْ سازد سیراب، بناگاه بیاد آمدش از تشنگی اهل حریم پسر ساقی کوثر، زلب تشنه اطفال برادر، همه چون طایر بی پر، همه دل خسته و مضطر، به جوانمردی آن شیر دلاور، بنگر هیچ از آن آب ننوشید ، چو یَم باز بجوشید ، و چو ضیغم بخروشید و بکوشید

اسلاید 6: از آن دجله برون آمد و گفتا به تکاور، که تو ای اسب نکوفر، که چو برقی و چو صرصر، هله امروز بود نوبت امداد، بباید که به تک بگذری از باد ، کنی خاطر ناشاد مرا شاد، مرا کامروا سازی، گفت این و به مرکب زده مهمیز که ناگه پسر سعد دغا ، از ره بیداد و جفا، بانگ برآورد که ای فرقه بی غیرت ترسنده سراپا، ز چه از یک تن تنها، بهراسید، چرا تاب نیارید، نه آخِر همه گُردان و یلانید، شجاعان جهانید، دلیران زمانید، تمامی همه با اسلحه و تیغ و سنانید، فُرُسها بدوانید، دلیرانه برانید، بگیرید سر راهْ بر آن شاه زبردست ، که یابید بر او دست، نه عباس در این معرکه گیرم همه شیر است، زبردست و دلیر است ، بلا مثل و نظیر است، ولی یک تنِ تنهاست، میان صف هیجا، بود قطره به دریا، گرتان زَهره و یارای برابر شدنش نیست، مر این وحشت و بیچارگی از چیست ، بجنگیدش ارتاب نیارید، بیک باره بر او تیر ببارید ، ز پایش بدر آرید، به هر حیله که باشد نگذارید بَرَد جان و خورَد آب

اسلاید 7: القصه چو آن لشکر غدّار ز سردار خود این حرف شنیدند ، عنان باز کشیدند ، چو سیلاب سپه جانب آن شاه دویدند، چو دریا که زند موج، ز هر خیل و زهر فوج، ببارید بر او بارش پیکان، اباالفضل ز انبوهی عدوان، همی یک تنه می تاخت به میدان ، و خود از کشته شان پشته همی ساخت که ناگاه لعینی ز کمینگاه برون تاخت، بر او تیغ چنان آخت ، که دستش ز سوی راست بینداخت ، ولی حضرت عباس چو مرغی که به یک بال بَرَد دانه سوی لانه به منقار، به دست چپِ او تیغ شرربار، گرفت مشک به دندان ، و بدرید ز عدوان ، زره و جوشن و خفتان، که به ناگاه لعینی دگر از آل زنا، دست چپش ساخت جدا، به رکاب هنر از کوشش پا کرد لعینان دغا از برِ خود دور، بُد خرم و مسرور، که شاید ببرد آب ، برِ کودک بیتاب، سکینه که بود بهجت و آرام دل باب، که ناگاه دغایی ز قفا تیر رها کرد بر آن مشک، فرو ریخته شد آب، نیاور دگر تاب ِ سواری و به زاری شه دین از زبر زین به زمین گشت نگون، و ز جان شست همي دست و به یکباره بنالید و بزارید ، که ای جان برادر چه شود گر بِدَم بازپسین شاد کنی خاطر ناشادم و از مهر کنی یادم و سروقت من آیی که سرم شق شده از ضربت شمشیر، ببینی که بود دیده ام آماج، فتاده ز تنم دست ، بیا تا که هنوزم به تن اندر رمقی هست که فرصت رود از دست، مگو غمزده وصّاف الم های اباالفضل ، علمدار شه کرببلا را

اسلاید 8: «مرحوم ملا محمد وصاف بیگدلی کاشانی » نقل شده در : کتاب کرامات العباسیه

20,000 تومان

خرید پاورپوینت توسط کلیه کارت‌های شتاب امکان‌پذیر است و بلافاصله پس از خرید، لینک دانلود پاورپوینت در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

در صورت عدم رضایت سفارش برگشت و وجه به حساب شما برگشت داده خواهد شد.

در صورت نیاز با شماره 09353405883 در واتساپ، ایتا و روبیکا تماس بگیرید.

افزودن به سبد خرید