صفحه 1:

صفحه 2:
امیرمزمنان علي ب مي‌فرماید: كسي كه به خودشناسي دست سعادت و كاميابي رسيده است الست لاز محمدحسين

صفحه 3:

صفحه 4:
ابرار شناخت خود و کستره و انسان با مرزهاى آنها را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست يابد. ان

صفحه 5:
امام على ع مى مَنْ عرّفٌ نفسة عَرّف رَبَّهُ هر كسى خودر تشساستله پروردگارش را می‌شناسد. 9

صفحه 6:
۰ از آنجا که فطرت آدمي با معرفت خدا عجین است؛ دعوت به خودشناسي در واقع دعوت به خداشناسي و ارتباط با خدا است. امیرمومنان علي ب مي‌فرماید: با محبت خود و عقلها رابا معرفت خود

صفحه 7:
ته و ممکن الوجود است و چنین موجودي ن» هنگامي که آدمي به . بنابر ۰ قرآن مجید مي مندید و خدا است که اي مردم! شما به خدا (©. فاطر (©6): 06 )

صفحه 8:
به ناظمی ‎Ss‏ علیم ساختا 3 مي كيم و علیم که چنین ‎j a3‏ 2 ع 1 م كه جنير اري را پدید آورده باره مي‌فرماید:

صفحه 9:

صفحه 10:
داري و اگزیستانسیالیسم الحادي یان را رقم مي‌زنند» ر که امروزه سرنوشت آد ame ‏اخت‎ خردورزي به آرامش راستین دست یابد که همان انس خدا و تبعیت از فرامین الهي است.

صفحه 11:
گاهوجود:دا مي‌دانند يا انسان را پديده‌اي

صفحه 12:
روح غيرمادي را نمي‌توان با قوانین برخاسته از غلوم.حسسي و تجرربي و یا با ابزارد.خسي:به مطالعه و برررسی گذاشت. ابزار شناخت آن غيرتجربي و غيرحسي است. * و متلا جاودانه ر دن جسم أرابين ی ۲ بلکه حياتي ادر عالم آخرت بيش ميكيرد

صفحه 13:
وى [ياد كن هنگا أ كه بر ردگاز به فرشتگان گفت: 'مي ‎an‏ |ردكار تو به فر: ان : : من بشري را سيآه و بدبو خواهم آفريد. بس وقتي آن: 1 درست ‎sad‏ و از روح خود در آن دمیدم» پیش او به سجده دراققيد.[حجر (05): 20 ‎GO‏

صفحه 14:

صفحه 15:

صفحه 16:
غیر قابل تقسیم بودن من (را وح) ي بودن روح آقامه کرده‌اند. است که وقتي در خودمان يعني همان من درك کننده ‎AS‏ وجود «من» که حقیقت انسان است» امري بسیط تقسیم است و نمي‌توان آن 3 ‎٠‏ اساسي‌ترین خاصیت اجسام ة ‎ ‏«من» یا روح و روان ما یافت نمي‌شود» حتي به تبع بدن هم قابل

صفحه 17:

صفحه 18:
بعد ادراكي انسان در دو حوزة نظر و عمل فعالیت مي‌کند: _ اگر متعلق شناخت؛ اشیاء آنگونه که هستند یا خواهند بود» باشد» به آن حوزة شناخت نظر ء © :ول اكن متعلق ستاححه عمل

صفحه 19:
تي که براي انسان حاصل مي‌شود» یا از طریق صورتها و مفاهیم ذهني است؛ مانند عمل انسان به درختي در مقابل خود كه از اين درخت» صورتي در ذهن او حاصل ميشود و به آن علم حصولي ميكويند . ن واسطداي وجود ندارد و انسان اخت و يا وجود واقعي و عيني آن آگاهي دارد که به آز ن علم حضوري مي‌گویند؛ ما آگاهي انسان به حالات رواني و احساسات و عواطف خود. =P) val و٠‎

صفحه 20:
[ محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار» ج ۰6 ص (SOC Ge ‏حدیث»‎ ایتی از آن روايتي از آن من خدايي را که تبینم عبادت نمي‌کنم؛ البته نه با چشم سر بلکه با چشم ي؛ اصول كافي: ج 4۱ ص ‎DO‏

صفحه 21:
0. قواي حس: بسياري از صورتهاي ذهني از طریق حواس به ما مي‌رسند. 6 قوة عقل: اين قوه توانايي درك مفاهیم كلي را د مانند مفهوم انسان. ‎٠‏ عقل از طریق استدلال و قیاس و برهان به معلومات يدي مي رسد.ریاضیات و فلسفه مصداق بارز معرفت ‎ ‏چنین معلوماتي را معلومات عقلاني مي‌گویند.

صفحه 22:
شناختي را که مربوط به حوز ۶ جمل بسنی ببایها ‎Wat‏ و خوبها و بدها است» حوزة اينکه عدالت خوب است یا انسان با

صفحه 23:

صفحه 24:
۶ از گرايشهاي این ‎lsat‏ هيل :و متحت به خدا امت که از وی يا جدايينايذير ا است. بهطوري كه ميتوان انسان را موجود متأل دينورز نون اسان را بارت و الهي آفريده است و دگرگوني در آفرینش هر ‎jel‏ 1 خداوندا! تو قلبها را بر محبت خود آفريده‌اي.0] است. دیگر انفکاك آ اگر محبت و میل به خداء آميخته با وجود آدمي

صفحه 25:

صفحه 26:
بر قلب؛ یا تصدیق چيزي با اطمينار دو معناء مفهوم ايمني در کار

صفحه 27:
از حضرت رضا ع : ۰ ایمان» تصدیق قلبي و اقرار زباني و عمل به ارکان و اعضاست.[0] صدوق» (عون اخبار الرضاء ‎lc‏ ص ‎(CSO‏ برميآيد كه اعتقاد و تصديق قلبي ايمان را «مؤمن» ميخوانند. ۲ معناي خاصي از آن .يق قلبي به خداء روز قیامت» کتب و به تعبيري امور غيب است و كسي را قلبي د عمل نيز به 7 پاي‌بند است. «مومن» مي‌گویند.

صفحه 28:
‎٠‏ از ديدكاه قرآن» ایمان مبتني بر معرفت و علم السك ‏ن نیست که اگر معرفت و علم وجود يابدء ايمان ‏نيز ضرورتا وجود بيدا ‎Ss‏ جهبسا كساني كه علم ‏و معرفت دارند؛ ولي ايمان ندارند. ‎ ‎٠‏ ايمان به معناي علم نيست؛ ولي مبتني بر آن است؛ زیرا ایمان به آنچه نمي‌شناسيم» معنا ندارد.

صفحه 29:
‎ly gl‏ مس‌کندا که در آنجا؛ طلم هستة؛ .ولي ايان قرآن» از نمونه‌هايي ياد ميكند كه در ‏0 هنكامم که قوم بني‌اسرائیل معجزات روشن حضرت موسي ب را ‎ae‏ ی ‎ald pau‏ ‎ ‏سحر و ی آشکار است. قرآن ‎oF ‎ ‏:و جَعَكُوَا بهاو لسكيقتكها الهم لما وعلوًا. [نمل ‎es ae 6‏ ‏ظلم و تكبر آن را انكار ‎

صفحه 30:
,کردیم» امروز

صفحه 31:
Te ae ‏باطِئة كآمَا‎ Ags 5 3 ule Ags Sat tal ‏دُ عَلَيْهمُ السّلأمُ و‎ در روایتی دیگر مي‌فرماید: هرکنن عاقل است: مي‌رود[ه. بي» اصول كافي؛ ج ‏ ص 18.» ص ‎IG‏

صفحه 32:

صفحه 33:
ي بر ایمان دلالت نمی 5 ‎٠‏ داستان اعمال كساني که به پروردگارشان کفر ورزیدند» داستان خاكستري است که در روز طوفاني ‏م از آن خاکسترها را ‏ابراهیم (06): 16 0] ‏ند» اعمالشان چون سرابي است در ‏بیابان هموار که تشنه آن را آب مي‌پندارد.[, نور ‎39 (CF) ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 34:
ح و تحسین افعال و استحقاق عقاب و پاداش رف ار ورتین دوهی سمخ بر و که ياك ما را دن + شمودك و از ‎Sid‏ ‎OP) el |.‏ ایشان گشوده نمي‌شود و در بهشت در نمي‌آیند و .

صفحه 35:
قرآن متعلقات ایمان فراواني ذکر مي‌کند ‏ ولي همة آنها به خدا برمي گرا توحید و ایمان به به معاد از اهمیت ويژه‌اي بر محسونب شنه‌اند.,

صفحه 36:

صفحه 37:
: ‏امام صادق ع‎ ٠ ‏إيعان ی هن‎ سس ون كليني» اصول كافي» ج 0 ص 6 حديث ©.

صفحه 38:
4. در برابر اوامر و نواهي خداوند تسلیم م برخي احکام ایمان آورد و به برخي دیگر کفر بورزد؛ ©. به متعلقات ایمان» علم یابد و بر آن علم بیفزاید؛ متعلقات ایمان بیشتر توجه کند و پیوسته به یاد خدا و قیامت باشد؛ WO

صفحه 39:

صفحه 40:
اله

صفحه 41:
قلبهار 1 و عقلها را باامعرفت خون ‎Se fel ie 18‏ ج 6 ص 05

صفحه 42:
* متفکران اسلامي از آیات و روایات استنتاج کرده‌اند که ‎tid ees‏ ند بديهي‌تر از هر چ 000 ۰ در مقابل» برخي ديكر از فيلسوفان و متكلمان برآنند كه وجوذ دا بدیهی نیست ,و به استدلال و برهان دارد. » برخي دیگر علي‌رغم اينکه به‌بداهت وجود خدا اذعان دارند» وجود برهان و استدلال را مایة 3 امر بديهي مي‌دانند.

صفحه 43:
ذر حدوث و امکان ي از راه سیر انفس با تأمل در خود درمي‌یابد که نسبت به‌خدا شناخت قلبي و لق است سر تعظیم فرو اه انفس را مي‌توان به‌تعبيري «را فطرت» نامید. ار به‌جهت اختصار به‌سه برهان كه كمال پواسطه داررد.و در برابن چنین خدا

صفحه 44:
۰ ماده «فطر» در اصل به‌معناي آغاز و شروع ا او ناي خلق نیز بکار مي‌رود؛ چون خلق ‎ee‏ ار مي ي ایجاد آن و آغاز و شروع وجود و تحقق حالت خاصي از شروع وجود و آغاز و گرء نوعي از آفرینش است

صفحه 45:
توان فطري دانست که آفرینش موجود اقتضاي آنها را دارد و داراي سه مي زیر مي‌باشند: در همة افراد آن نوع یافت مي‌شوند 5 نا آن نوع یافت مي‌شوند» هرچند کیفیت آنها لر شدت ضعف متفاوت است؛ ‎umes‏ 1 .هرازه نه اينکه در بر ها از تاریخ اقتضاي خاصي داشته

صفحه 46:
امور فطري انسان را مي‌توان به دو دسته تقسیم کرد: ۰ الف) شناختهاي فطري که هر انساني بدون نیاز به‌آموزش از آنها و گرايشهاي فطري که مقتضاي آفرینش هر فر اث نوسي يل ای وب وم د ‎uN‏ رن وتا يا تذكر ييامد ‏براي شناخت خداي متعال

صفحه 47:
خداجويي از گرایش دروني ان نکردم اي فرز براي شما دشمن آشكاري است. و این است.[1] ۰ تمام كساني که در آسمانها و زمین هستند از روي اطاعت و اکراه و ۰ آیا با شما همچنین سایه‌هایشان» هر صبح و عصبر براي خدا سجده مي‌کنند.[] * ممکن است این خداجويي براثر تعلیم و تربیت غلط و تأثیرات ي کم‌فرو غ گردد؛ ولي نابود نمي‌شود و در اوضاع و دوباره نمودار

صفحه 48:
هم مغ لیر ‎2h 1a)‏ كامي كه یب و مي‌شوند خدا ميخوانند ]ولي[ جون به سوي رساند و جاتشان داد» به‌نآگاه شرك مي‌ررزند ‎٠‏ در واقع» قطع امید موجب می‌شود تا انسان متوجه مسیب[لاسباب گردد؛ ولي هنگامی که به‌محیط آمني مي رسد به‌غیر امید بسته و شرك مي‌ورزد. ‎٠‏ امام صادق ع الله همان است كه همه مخلوقات هنكام نيازهاء سختیها و نااميدي از هر چ مي‌آورند.

صفحه 49:

صفحه 50:
ده دهاز «روش

صفحه 51:
- خداوند تعالي همواره بوده و باقي است. خداء شريك ندارد؛ خدا مركب نيست؛ زيرا مركب به اجزا نيازمند است . - خداوند در مكان قرار نكرفته است و نميتوان به او اشاره حسي كرد.

صفحه 52:
- خداوند» در چيزي حلول نمي‌کند. خدا محل حوادث نیست. - واجب‌الوجود در هیچ صفتي به کسي احتیاج ندارد. اگر خدا در صفت و کمال محتاج غیر باشد» نیازمند مي‌شود .

صفحه 53:

صفحه 54:
0 صفات تبوتي؛ آن دسته از صفات‌اند که كمالي | تي و وجودي دارند و نبود | د علم» قدرت» حیات و . و کفتالی خود ‎Fig lees lea‏ هرگونه نقص و کي را از > به الجا تفص سلب كمال است» اله خود بدنؤعي اثبات و.كمال تزافنيكرددة ل جهل به معناي سلب علم است و سلب سلب آن» اثبات علم استر ۰ هدف صفات سلبي این است که نسبت نقص و كاستي را از خدا

صفحه 55:
ات ثبوتي خدا را مي‌توان به صفات صفات ذاتي آن اند که از ذات الهي ! بدان‌رو «ذاتي» نامیده‌اند که همواره با ذا و در انتزاع آنها نیاز به تصور موجودات دیگر نیست و ذات همواره متصف به آنها است؛ مانند علم + مانند صفت خالقیت که ا وجودي مخلوقات به ذ خالقیت متصف مي‌شو را درنظر بگیریم. در اين صورت است که ميكوييم خدا خالق موجودات ۱

صفحه 56:
ذات نیست؛ * ولي صفت اضافي به لحاظ مفهومي» مشتمل بر نوعي اضافه به غیر است؛ مانند علم و قدرت که مشتمل بر اضافه و نسبت به شيء دیگر» يعني «معلوم» و «مقدور» است. يعني علم به چيزي و قدرت بر

صفحه 57:
بوتي و ذاتي خداونده علم است. خدا به ذ ین‌سان» خدا هم به ذات قود عالم است و هم به موجودات و مخلوقات پیش از آفرینش و هم پس از آفرینش به همة موجودات آگاه است: ‎ole ٠‏ خدا را مي‌توان به سه صورت تصور زیر کرد: 4 علم به ذات؛ © علم به موجود

صفحه 58:

صفحه 59:
اميرالمؤمنين علي ع : يزي از خدا مخفي و پنهان نیست. نه شمار قطرات فراوان آبها و نه ستارگان انبوه آسمان و نه ذرّات خاك همراه گردبادها در هواء و نه حرکات مورچگان بر سنگها مورچگان ریز در شبهاي تار. خدا از مکان ریزش برگ درختان و حرکات مخفيانة چشمها آگاه است. نهج‌البلاغه خطبة 20 سخت» و نه استراحتگاه

صفحه 60:
فاعلي که کار خود را با اراده و اختبار ان ام مي‌دهد» مي‌گویند او در کار خود «قدرت» دارد. پس قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل مختار براي كاري که ممکن است از او سر بزند. ‎٠‏ قادر به اين معنا در برابر فاعل مجبور و به اصطلاح ‎ ‏فاعل ‎ails toa) OS ga‏ كه مبدأ عمل است؛ اما ‏عمل حرارت و سوزاندن از سر اختیار و اراده از آن ‏صورت نمي‌گیرد. ‏* برخي دیگر نیز قدرت را چنین تعریف کرده‌اند: ‎٠‏ قدرت آن است که اگر قادر بخواهد» فعل را انجام دهد و اگر نخواهد» انجام ندهد.

صفحه 61:
علي بنیز ب د ‎pee oil Med‏ يود یت 4 [vinta ERG... 3 و [خ] نيروي هر ناتواني است.)

صفحه 62:
و قدرت الهي باشد؛ زیرا اگر خدا قدرت نداشت» موجودات منظم شگفت‌انگيزي را

صفحه 63:
بیگر از اوصاف الهي حیات است. الهي براي ركد تسريف ان لنت ‎Laas vo‏ مشکل است. تكلماني که حيات را تعريف نمودهاند» حقیقت آن را عیان و آشکار نساخ اند؛ بلكه لوازم آن را به بحث گذاشته‌اند. ‎٠‏ قرآن مجید در آیات شماری» خدا را با وصف حی یاد كرده است: و تَوَكُلٌ ي الْحي ‎A gill Z‏ و بخ بحندو, و بر آن زنده‌اي توکل کر إن كاه نمي ميرد بن به ستايئن أل ‎ ‎ ‎ ‎ ‏ي جز او ‏لعي 4 ‎Lad‏ است که معبو

صفحه 64:
يکي دیگر از صفات ثبوتي و ذاتي خدا اراده ‎cual‏ ‎٠‏ قرآن در اين و تست ‎OSS ‏إِنّما مره |ذا آراة شَيْئاً أن يَقُولَ لَه كُنْ‎ ٠ ‏لعزب يست وسيب کند» تنها به آن مي‌گوید: «موجود باش!»» ‏آن نیز بي‌درنگ موجود مي‌شود.

صفحه 65:
گويي من فلان يي من آن را انجام ت خدا به ذات خويش

صفحه 66:
تقطن و کایتکی بدافعلن از ال باشد و هيج نقص و همة افعال أو به نيكوترين و - هرضن و كاستي ات فعل است و از صا

صفحه 67:
ان معا که خدااگاز متهاي کلامي است. براي نمونه» متکلمان د در د که حکمت الهي؛ اقتضا مي‌کند که خدا رسو . خداوند» انسان 22000 هدف؛ چيزي جز تکامل معنوي و روحي او تواند به اين هذف نايل كرد که پيامبراني مبعوث شوند تا انسان آنان به کمال واقعي خويش برسد. پرتو تربیت و د

صفحه 68:
© معناي حکمت. خدا هیچگاه عمل بیهوده انجام نمي‌دهد و 1 است. خدا براي نيل موجودات به غایت مطلوب خود. همة لوازم و زمينه‌هاي منا مهیا فرموده است. اسب را ۰ البته غايتمندي فعل انسان با فعل خداوند فرق دارد. انسان عمل را براي غايتي انجام مي‌دهد تا نقص خود را بر طرف و خود را متصف به كمالي سازد؛ ولي خدا کمال محض و عاري از هر نقص و ناتواني است و از این‌رو غایات افعال اوء رساندن مخلوقات به کمال مطلوب است نه برطرف نمودن نقص از خود یا کسب مال,

صفحه 69:
مقصود از عدل. قراردادن هر چیز و هرکس در جاي مناسب خود است. امام علي ب در روايتي عدل را چنین معنا مي‌فرماید: الْعَدلُ يَضَعٌ الأمُورَ مَواضِعَها. عدالت» هر چیز را در جاي خود مي‌نشاند. بنابر اين معناء خدا در جهان هر جين و هركس را در جاي بايسته و شايسته خود قرار داده است به PE ‏گو ونه‌اي که حق هیچ‌کس تباه نمي‌گردد.‎

صفحه 70:
* معناو ي عدل در نظام تکوین یا جهان خلقت آن انيت كة كذا ذم ر چنین نظامي به هر موجودي به اندازة شايستكي و قابليت او نعمت داده است و به تعبيري خدا به اندازة ظرفيت و شايستكي هر شيء به او وجود و كمال افاضه کرده است و اجزاي جهان در بيك هماهنگي دقیق براساس قو قوانین ثابت با هم پیوند دارند» به گونه‌اي که نظم حاکم بر موجودات و کل نظام خلقت» گواه روشني بر

صفحه 71:
بسنا عا روس ميهد بن ان ی که به حق سخن مي‌گوید؛ و حم ‎UOT‏ نمي‌شود. مومنون:

صفحه 72:
عدل جزايي؛ به این معنا است که خدا در روز 5 به عل داوري مي‌کند و حق کنسي, را تباه نمی‌کند! ب افراد نيكوكار و بدكار به يكسان داوري نميكند و بادا هركس زا متناسب:يا اعمال او فى دهد.. هنجنين: عدالت جززايي خدا اقتضنا مي‌کند که افرادي که به آنها ت امت ميان افراد ميان همجون مفسدان در زمين قرار مي‌دهيم يا اران را همچون فاجران؟! i] Sn Sy Gai ts uke LG ۰ ‏نخواهیم کرد؛ مگر پيأمبري مبعوث‎

صفحه 73:
‎cla dy cl‏ طوة جنگها مواجهيم آیا ایذ ‎ ‏زلزلههاء دردهاء رتجهاء و عدالت الهي سازگارند؟ ‏۰ آیا مرگ با عدل الهي سازگا * با ظلم و تجاوز انسان اعمالي با عدالت ‎ ‎ ‏يا جنين ‏معاد داده ميشود ۰ مسئلة شر» یکی از صفات سه‌گانة خدا - علم» قدرت مطلق و خیرخواهی -را به چالش می‌طلبد؛ ادیان» خدایی است که هم عالم و قادر كاملاً خيرخواه. ‎ ‎

صفحه 74:

صفحه 75:
‎٠‏ تعریف خیر : وجود» وجود مطلوب. لذت و مانند ان ‎٠‏ تعريف شر: عدمء فقدان کمال» رنج و مانند آن] * انسان خود را محور قرار می‌دهد و هرچه را باعث آزار و زیان او شود شر می‌پندارد و آنچه را در نيل به هدف» او را یاری رساند» ‎1 ‏قوب و خير مىشمارد.

صفحه 76:
* به‌طور کلی شر را به دو قسم تقسیم می‌کنند: شر اخلاقی و شر طبیعی.[6 ‎dis:‏ نسانی است که به آن شر اخلاقی می‌گویند؛ مانند دزدی» قتل» غارت و جنگ. 2.گاهی دیگر شر بدون مداخله عامل انسانی يديد موايد که به أن شن \ يع می‌گویند؛ مانند زازله» آتشفشان» سيل طوفان و طاعون.[9

صفحه 77:

صفحه 78:
راان حدم أن ت. پس؛ خلقت جهان بهتر از عدم خداوند» قادر» عالم طلق است و ذات او خیر محض ‎ores alse‏ 3 دا ‎i is‏ و تضاد > بز مخدودیت وجودی ‎ona‏ 1 علاوه تمامی افعال او تام است؛ 5 و علم م خو قدرت و بد كه عار / آفات و شروری ن نقص و عيب است. بدون نقص و الست ع عالم

صفحه 79:
ابن سينا ۰ اگر ع لم مادی که تلازم ‎Se‏ با شرور دارد؛ ‎a‏ خلق می‌شد که در آن شری متحقق نبود» دیگر مادی نبود؛ عا دیگری بود که خیر محض بود. در حالی که چنین عالمی را خد این خلق کرده است.

صفحه 80:
آيا بهتر نبود که خداوند به دلیل شرور اندک این عالم از خلقت عالم ماده صرف‌نظر می‌کرد؟ * می‌توان گفت که ترک خیر کثیر عالم ماده به دليا وجود شرور اندک» با فیض الهی منافات دارد؛ زيرا ترك خير ‎HS‏ ‏شر قلیل» خود شر كثيرمحسوب مىشود. بر به دليل

صفحه 81:
برخی آدمیان با اختیار خود» اعمال شرورانه‌ای انجام می‌دهند که لازمة اين اعمال» رنج و عذاب یگران است. بنابر هر و جهان از شرارت انسان حاصل می‌شود و شرارت انسان نیز ناشی از آزادی و اختیار او است. 5 اگر انسان رفتار و کردار در ست در بيش كيرد می‌تواند بسیاری از شرور ‎L‏ ااز راه طبیعی را از را ‎

صفحه 82:
و لو ‎oat‏ ری الاض ولکن

صفحه 83:
بی که از ستمگران به مردم می‌رسند. بسیاری از درد و رنجها نتيجة عملکرد خود مردمند. اگر آنان با هم متحد شوند و علیه ظالم و رنجی نخواهد بود. ‎ged da ee‏ را تکیت یدق ما فا خود حال ‏خويش را تغيير دهند. ‎ ‎ ‎ ‏انسان ‏است از آفر ‎ ‏ازادى و اختيا ‎ ‏انه سبو ءاستفاده شود

صفحه 84:
ن برای ‎Lad‏ خوب است؛ و بسا و خدا می‌داند ۰ فعس آن تکرهوا ناو یَجْعل اله فیه کنر كثيراً.] چیزی را خوش نمی‌دارید و خدا در آن خیر فراوان

صفحه 85:
‎yl‏ کن سایة هو اجهه با نتخیها وز فشکلات: شکوفا می‌فود. ات و ابتکار حاصل می‌شوند. بنابراین» وجود شر برای تکامل روحی و معنو ‏و علمی انسان سودمند است, ‎ ‏از اخترا ات در برخورد با مشکلات و سختٍ ‎G ‎ ‎ ‏الْعْسْرٍ يُسْراً * إِنّ مَعَ الْعْسْرٍ يُسْراً ‎ ‏پس با دشواری» آسانی است. آری با دشواری آسانی است. ‏۰ امام علي ع می‌فرما می‌روید» سخت‌تر و پوست سبزه‌هاو ‏كياهان صحرایی افروخته‌تر و خاموشی آنها دیرتر ۱ ‎ ‎ ‎

صفحه 86:
ندب شر عاملی برای عبرت‌آموزی كيرند و به راه راست هدایت شوند.

صفحه 87:

صفحه 88:
خداوند برخی بندگان را در کوران رنج و مصیبت و مشکلات؛ محک می‌زند تا خالص و ار تر كردند.

صفحه 89:

صفحه 90:

صفحه 91:
۰ «معاد» از نظر ‎oH‏ به معناي بازگشتن است و از ريشة (عود) مي‌باشد. ۰ در اصطلاح به معناي دوباره زنده‌شدن پس از مرگ است. ‎٠‏ معاد به معناي زندگي مجدد انسان و سایر ‏موجودات است.

صفحه 92:
6. انسان ذاتاً علم دوست و حقيق تجو اسثت» به‌ویژه دربارة آنچه با زندگي او ارتباط دارد و معاد از این‌گونه موضوعات است. 2 شناخت غایت و هدف زندگي براي انسان از اهمیت زيادي برخوردار است؛ ز شکل‌گيري فعالیتها و اعمال انسان نقش مهمي دارد.

صفحه 93:
عِظامَةُ * بلي قاِرينَ عَلي أن ‎sag‏ مات یی ف وفع ره مر هقی مهم نی و قال مُوسي إِنْي عُدْتُ بِرَبّي وَ رَبُكُمْ مِنْ كُلٌ مر ۷ ‎Goh‏ 03 الجساب. Mas Saad 5s 5 atl 655 5 Gay 655 Ge Et

صفحه 94:
از سوي اثابت و يقد ی است که با و دوام در اين جه است اينما تكُونُوا دحك المؤث.»[0] [هرجا باشید را درمي‌یابد.] ۰ اگر جهان ديگري وجود نداشته باشد که انسان به آ این غريزه‌اي که خداوند در سرشت بشر قرار هستي و بقاي هميشكي و محبت حیات جاویدآن - اطل و ضايع برتر از آن است که کار لغوي

صفحه 95:
* يكي از فطرتهاي الهیه که مفطور شده‌اند جمیع عايلة بشر و سلسله انسان بر آن» فطرت عشق به راحت است. چون راحتي مطلق نمي‌شود ... پس ناچار در 7۳ و عالم وجودء بايد عالمي باشد كه ر و منسوب به روا پوت وب عالم کرامت ذات مقدس است. ر اين عالم يافت امام خميني» شرح جهل حديث. ص ‎MOO‏

صفحه 96:
‎Jha‏ قامّت السْموات و الأَرْضٍ. ‎asa‏ آسامن به قوا ۸ = ‎

صفحه 97:
‎٠‏ خداوند دنيا را نه براي د براي كيفر دشمنانش. ‏۰ خداوند تبهکاران و صالحان را برابر نمي‌داند»: ‎ ‏0. آيا ما كساني را كه ايمان آوردهاند و عمل نيك انجام داده‌اند با مفسدان در روي زمين يكسان قرار ؟! ایا با آن و تبهکاران به یکسان رفتار ‎ ‎ ‎ ‎ ‏| كساني که مرتکب كارهاي بد شده‌اند پنداشته‌اند که ‎ ‎ ‎[AS ‏شایسته کرده‌اند [به‌طوري‎ gla IS ‏مرگشان یکسان باشد؟! چه بد داوري مي‌کنندا‎

صفحه 98:
اگر آدمي اعتقاد به معا مز م ااي ‎os sumed‏ اد از رجحان بيشتري برخوردار است. بنابراین اعتقاد به معاد معقول‌تر انسان هرجا احتمال ضرر و خسار نيوي بدهدء با تمام توان در رفع آن ميكوشد. » هزاران بيامبر كه به راستكويي شهرت که روز عظیم و واقعه‌اي تکان‌دهنده و ري : است. آيا انسان نبايد احتياط كند و وسا ايل لازم را از سر احتياط با خود ببرد؟ اكر اشد كه ضرر نكردهايم و اكر باشد

صفحه 99:

صفحه 100:
7 دیدگاه قرآن معاد به معناي برانگیخته‌شدن و ز جسم با هم است. آياتي که گواهي مي‌دهند علاوه بر روح» بدن مادي نيز محشور خواهد شد: ». آياتي که از احياي مردگان در امتهاي پیشین سخن مي‌گویند؛ مانند زنده‌شدن پرندگان به دعاي حضرت ابراهیم ع سرگذشت اصحا ‎[a‏ ©.آياتي که به روشنم ن باز مي eu کهف» زنده شدن

صفحه 101:

صفحه 102:
در زبان عربي است. موت به معناي از دست رفتن قدرت و توان چيزي | بكار ميبرند و كاه براي روح. واژة «موت «مرگ» در زبان فارسي مترادف ب گله مراگ ۱ ۰ کاربرد کلمة مرگ براي انسان به معناي قابلیت ابزار بودن خود را براي روح از و آنها از هم جدا ۰ مرگ دريچه‌اي به زندگي نو است. مرگ مرحلة ديگري از زندگي و سرآغاز حیات جدید انسان است. ۰ مرگ نخستین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیاست.

صفحه 103:
0 بدن متلاشي بت وار -

صفحه 104:
يُدْرِكْكُمْ الْمَوْتُ ‎AS Hs‏ فِي بُرُوج را درمييابد» هرجند در

صفحه 105:
اهم ‎Guth gh Apia‏ يَفُولُونَ سَلامٌ عَليكُمْ أُْخُلُوا الْجَنْةَ بما ee ee دردها از او رخت

صفحه 106:

صفحه 107:
يَرْرَحَ إلي يوم ينع و از این‌رو به جهاني که میا عالم ‎glue GY Cla‏ بد حيا ات خود ادامه مي‌دهد و کم و بیش اعمال خود لذت و خوشي و رنج و عذاب خواهد داشت.

صفحه 108:

صفحه 109:
‎‘Sy‏ اع ات سخت زمین را فرامي‌گيرد. آنچه بر ‎ ‎ ‏در قيامت تفر ر کر برافر 2 غیرمتعادل به حرکت درمي‌آیند و به‌سان تلي از خاك درمي‌آیند و مانند پشم‌زده مي‌شوند و نرم و انعطاف: ‏یاه از هم شکافته. جوشان و ‎ ‏مي‌شوند. کودها از جا کنده مي‌شو ‎ ‏ذرات خبار پراکنده مي‌شوند. از سلسله كوههاي سر به ‎ ‏ان کشیده» جز سرابي باقي نمي‌ماند.[) ‎ ‏. بنگرید به: سورة تکویر؛ زلزال؛ دخان؛ واقعه و .

صفحه 110:
۰ وضع آسماني دگرگون می برکنده مي‌گردند آسمان دچ دجار روصي فوح دی پاره پاره و شکافته مي‌شود و مانند گل سرخ و روغن و فلز مذاب روان نمایان ن مي‌گردد و سرانجا به شکل دود درآمده» در هم پیچیده مي‌شود. نور خو خاموشي مي‌گراید. نظم آنها به هم مي‌خورد و به سوي زمین پرتاب مي‌گردند.[) 6. بنگرید به: سورة قیامت؛ تکویر؛ انفطار؛ طور؛ الرحمن و

صفحه 111:
واقع‌شدني و تردید ناپذیر. 5. نزدیك‌بودن. حق.]. خبر بزرگ. 0. فراخواني با رهبر. 6 فریاد. . فرار از بستگان» قطع پیوندها © بيركننده. 9 آشکارشدن راز‌ها. 0. سودندادن مال و فرزند. ‎ad‏ يذيرفتهنشدن عذرها. ‏6 حسرت.

صفحه 112:
عِيشَةٍ راضِيَةٍ * و أَمَا مَنْ حَْتْ مَوازِيئُه * كأمهُ » [در آن روز] ترازوهاي سنكير ادر زندكي كنود ود؛ اما كسي كه ترازوي اعمالش سبك است. پناهگاهش

صفحه 113:
باطل است. در روز قيامت نیز میزان

صفحه 114:

صفحه 115:

صفحه 116:
۰ خداوند» بهشت و جهنم را هم اکنون آفریده و براي نیکوکاران و و ل ‎a?‏ اران و گنهکارا ‎ead Gl‏ ۴ ‎٠‏ و لَقَد رَآهُ تؤْلَةٌ أخري * عِنْدَ کهي * عِنْدَها جَنّةٌ المأوي. da isl ‏وَائعُوا الَارَ الّتِي أعِدْتْ‎ ٠

صفحه 117:
‎eh * lita 5‏ ین مِنْ تَحْيها ال ‎ee a‏ ‎aed Se shal Os byl at ‏فِي سَبِيلٍ‎ ‎

فصل اول انسان خود شناسي در آيات و روايات • • • • ـ آيا انسان به ياد نمي‌آورد كه ما او را آفريديم و حال آنكه چيزي نبوده است[]2؛ مريم (67 :)19 ـ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! به خود بپردازيد . ... [ (]3مائده ()105 :)5 اميرمؤمنان علي uمي‌فرمايد: كسي كه به خودشناسي دست يابد ،به بزرگترين سعادت و كاميابي رسيده است (]4[.محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن ،ج ،6ص ).173 خود شناسي :مقدمة كمال انساني • اگر آدمي قبل از هر چيز خود را بشناسد ،بهتر مي‌تواند از سرمايه‌هاي وجودي خود بهره‌ ببرد و آنها را شكوفا سازد؛ زيرا نقطة آغاز شناخت سرمايه‌هاي وجودي است. • او مي‌تواند از خود بپرسد :آيا حد وجودي انسان در حد ساير حيوانات است يا قدرت تعالي و رشد و پرواز كردن دارد؟ اگر قدرت تعالي و پرواز به عالم ملكوت را دارد تا چه حد مي‌تواند پرواز كند؟ اگر انسان از قدرت تعالي و پرواز خود استفاده نكند و از سرماية وجودي خود بهره نبرد ،آيا شايستة مذمت نيست؟ آيا انسان غير از اين بدن مادي ،حقيقت ديگري به‌نام روح دارد؟ اگر انسان داراي روح است ،نيازهاي آن چيست و چگونه بايد برآورده شود و چگونه بايد تكامل پيدا كند؟ • پاسخ به اين پرسشها مقدمة تكامل انساني است. خود شناسي :مقدمه جهان شناسي • انسان بايد ابتدا قوا و ابزار شناخت خود و گستره و مرزهاي آنها را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست يابد. • امام علي ع : ‏ كيَف َيْع ِر ُف َغيَر ُهَمْن َيْج َه ُل َنْف َس ُه ‏ َم ن َع َر َف َنَسْفُه كاَن ِلَغ يِر ِه َاَرْعُف َو َم َج ْنِهَل َنَسْفُه كاَن []2 ِبِغيِر ِه َاَهْجل. خود شناسي :مقدمة خداشناسي امام علي ع مي‌فرمايد: َم َع ْنَر َف َنَسْفُه َع َر َف َر َّبُه هر كسي خود را بشناسد ،پروردگارش را مي‌شناسد. -1خودشناسي ،مقدمة محبت و معرفت به خدا • از آنجا كه فطرت آدمي با معرفت خدا عجين است، دعوت به‌ خودشناسي در واقع دعوت به خداشناسي و ارتباط با خدا است .اميرمؤمنان علي uمي‌فرمايد: • خدايا! تو قلبها را با محبت خود و عقلها رابا معرفت خود سرشته‌اي[. ا -2حساس وابستگي انسان به خدا • وجود انسان ،وجودي وابسته و ممكن الوجود است و چنين موجودي نمي‌تواند ،آفرينندة خود باشد .بنابراين ،هنگامي كه آدمي به خودشناسي مي‌پردازد ،وابستگي خود را به خدا احساس مي‌كند. • قرآن مجيد مي‌فرمايد: اي مردم! شما به خدا نيازمنديد و خدا است كه بي‌نياز و ستوده است. ( .3فاطر () 15 :)35 -3انسان در خلقت خود وابسته به خداست • اگر انسان ساختار پيچيدة خود را مورد تأمل قرار دهد، به ناظمي حكيم و عليم كه چنين ساختاري را پديد آورده است ،آگاه مي‌گردد. • قرآن در اين باره مي‌فرمايد: و در زمين آياتي براي جويندگان يقين است و در وجود خود شما؛ آيا نمي‌بينيد؟ ذاريات (21- 20 : )51 مشكالت انسان ناشياز خود ناشناسي است • بسياري از مشكالت روحي و رواني و فكري و اخالقي انسان ناشي از خودناشناسي است. • اگر آدمي ،حقيقت واقعي خود ،هدف خلقت ،رابطة خود با خدا ،موقعيت خود در نظام هستي ،تأثير زندگي دنيوي در آخرت ،نقش اخالق نيكو و برخورد مناسب با ديگران ،سهم ثروت در كيفيت زندگي و نقش مصيبتها و خوشيها را در زندگي بداند ،بسياري از مشكالت او حل مي‌گردد و زندگي سعادت‌آميزي را براي خود رقم مي‌زند. مكاتب اومانيستي ناشي از خود ناشناسي انسان است • بسياري از مكاتب نظير ماترياليسم ،ليبراليسم ،نازيسيم، تبعيض نژادي ،سرمايه‌داري و اگزيستانسياليسم الحادي، كه امروزه سرنوشت آدميان را رقم مي‌زنند ،ريشه در عدم شناخت انسان دارند. • اگر آدمي خود را به خوبي مي‌شناخت ،ديگر گرفتار اين مكاتب نمي‌گشت و مي‌توانست در پرتو تعقل و خردورزي به آرامش راستين دست يابد كه همان انس با خدا و تبعيت از فرامين الهي است. حقيقت انسان – دو ديدگاه • در باب حقيقت انسان دو ديدگاه وجود دارد :مادي و الهي. .1كساني كه هستي را با ماده برابر مي‌دانند يا انسان را پديده‌اي كامًال مادي تلقي مي‌كنند ،تمام قوانين حاكم بر حقيقت انسان را مادي مي‌دانند .ايشان معتقدند با قوانين مادي ،كه مبتني بر حس و تجربه است ،مي‌توان انسان را شناخت .2گروه ديگر عالوه بر بعد مادي انسان ،به بعد غيرمادي او نيز اعتقاد دارند ،و براي انسان عالوه بر بدن مادي ،حقيقتي به‌نام روح ،قائلند .اديان الهي به‌ويژه دين اسالم با نظر دوم همراهند. حقيقت انسان – نظر كتاب • روح غيرمادي را نمي‌توان با قوانين برخاسته از علوم حسي و تجربي و يا با ابزار حسي به مطالعه و بررسي گذاشت .ابزار شناخت آن غيرتجربي و غيرحسي است. • و متالشي شدن جسم از بين نمي‌رود؛ بلكه حياتي جاودانه را در عالم آخرت پيش مي‌گيرد. حقيقت انسان در قرآن دو ساحتي است • از ديدگاه قرآن ،انسان عالوه بر بدن مادي ،از روح‌ الهي بهره‌مند است و اصوًال حقيقت انسان ،روح او است. • قرآن در آياتي به دو ساحتي بودن انسان تصريح مي‌فرمايد: ُثَّم َس ّٰو اُه َو َنَفَخ ِفيِه ِم ْن ُروِحِه .سجده (9 :)32 سپس [خدا] ،اندام انسان را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد. • و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت :من بشري را از گلي خشك ،از گلي سياه و بدبو خواهم آفريد .پس وقتي آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم ،پيش او به سجده درافتيد[.حجر ( 28 :)15و 29 حقيقت اصلي انسان در قرآن همان روح است • حقيقت و واقعيت انسان ،همان روح اوست؛ روحي كه با بدن مادي همراه است. • در هنگام مرگ ،روح و نفس آدمي از بدن ستانده مي‌شود .و همچنين بعد از مرگ روح باقي است و در عالم برزخ به حيات خود ادامه مي‌دهد با اينكه پس از مدتي بدن مادي متالشي مي‌شود. • قرآن در اين باره مي‌فرمايد: ُهللا َي َت َو َّفي ْاألْنُفَس ِحيَن َم ْو ِتها]1[. خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز مي‌ستاند. سجده (11 :)32 • ُقْل َي َت َو ّفاُك ْم َم َلُك اْلَم ْو ِت اَّلِذي ُو ِّك َل ِبُك ْم ُثَّم إلي َر ِّب ُك ْم ُتْر َج ُعوَن ]2[. ي‌ستاند و آنگاه به‌سوي پروردگارتان بگو :فرشتة مرگ كه بر شما گمارده شده است شماها را م ‌ بازگردانده مي‌شويد. زمر (.42 :)39 غير مادي بودن روح در قرآن • َو ال َت ْح َس َب َّن اَّلِذ يَن ُقِتُلوا ِفي َس ِبيِل ِهللا أْم ٰو اتًا َب ْل أْح ياٌء ِع ْن َد َر ِّب ِه ْم ُيْر َز ُقوَن ]1[. هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده‌اند ،مرده مپنداريد؛ بلكه زنده‌اند ،كه نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند. آل‌عمران (169 : )3 • از اين آيات به‌خوبي برمي‌آيد : اوًال انسان از دو ساحت بدن مادي و روح غيرمادي تشكيل شده است ثانيًا حقيقت آدمي ،همان روح غيرمادي است كه هنگام مرگ فرشته مرگ آن را مي‌ستاند. دليل غير مادي بودن روح -ديدگاه فيلسوفان غير قابل تقسيم بودن من (روح) • فيلسوفان داليل متعددي بر غيرمادي بودن روح اقامه كرده‌اند. • يكي از آنها اين است كه وقتي در خودمان يعني همان من درك كننده دقت كنيم ،مي‌يابيم كه وجود «من» كه حقيقت انسان است ،امري بسيط و غيرقابل تقسيم است و نمي‌توان آن را به دو «نيمه من» قسمت كرد، • اساسي‌ترين خاصيت اجسام قسمت‌پذيري است و اين خاصيت در «من» يا روح و روان ما يافت نمي‌شود ،حتي به تبع بدن هم قابل قسمت نيست. ابعاد توانائي هاي روح انسان • بعد ادراكي • بعد گرايشي تقسيم ادراك بشر به اعتبار متعلق شناخت • بعد ادراكي انسان در دو حوزة نظر و عمل فعاليت مي‌كند: .1اگر متعلق شناخت ،اشيا ،آنگونه كه هستند يا خواهند بود ،باشد ،به آن حوزة شناخت نظري مي‌گويند؛ .2ولي اگر متعلق شناخت ،عمل انساني از جهت خوب و بد ،يا بايدها و نبايدها باشد ،به آن حوزة شناخت عملي مي‌گويند. • فيلسوفان ،علوم را به علوم نظري و عملي يا حكمت نظري و عملي تقسيم كرده‌اند. علم حضوري – علم حصولي • شناختي كه براي انسان حاصل مي‌شود ،يا از طريق صورتها و مفاهيم ذهني است؛ مانند عمل انسان به درختي در مقابل خود كه از اين درخت ،صورتي در ذهن او حاصل مي‌شود و به آن علم حصولي مي‌گويند . • و يا چنين واسطه‌اي وجود ندارد و انسان مستقيمًا به متعلق شناخت و يا وجود واقعي و عيني آن آگاهي دارد كه به آن علم حضوري مي‌گويند؛ مانند آگاهي انسان به حاالت رواني و احساسات و عواطف خود. تعريف شهود عرفاني • گاهي متعلق علم حضوري ،خدا و امور مرتبط به خدا است كه به آن شهود عرفاني نيز مي‌گويند. • بزرگان معصوم ،مانند اميرمؤمنان علي ع قبل از اينكه اشيا را مشاهده كنند، خدا را مي‌بينند [ محمدباقر مجلسي ،بحاراالنوار ،ج ،3ص 272؛ امام خميني ،شرح چهل حديث ،ص ).592 • 1چنانكه در روايتي از آن حضرت علي ع است: من خدايي را كه نبينم عبادت نمي‌كنم؛ البته نه با چشم سر ،بلكه با چشم قلب. محمدبن يعقوب كليني ،اصول كافي ،ج ،1ص .98 قواي علم حصولي .1قواي حس :بسياري از صورتهاي ذهني از طريق حواس به ما مي‌رسند. .2قوة عقل :اين قوه توانايي درك مفاهيم كلي را دارد؛ مانند مفهوم انسان. • عقل از طريق استدالل و قياس و برهان به معلومات جديدي مي‌رسد.رياضيات و فلسفه مصداق بارز معرفت عقالني‌اند. • چنين معلوماتي را معلومات عقالني مي‌گويند. انواع ادرك حصولي – عملي و نطري • شناختي را كه مربوط به حوزة عمل يعني بايدها و نبايدها و خوبها و بدها است ،حوزة شناخت عملي مي‌گويند؛ مانند اينكه عدالت خوب است يا انسان بايد راست بگويد. • به تعبيري ،حكمت عملي عبارت است از علم به تكاليف و وظايف انسان .فقه ،علوم تربيتي و مكاتب تعليم و تربيت در شمار مجموعة معرفت يا حكمت عملي‌اند؛ • شناخت نظري به درك هست و نيست مربوط است. مثل مباحث جهان بيني ابعاد گرايشي انسان -انساني و حيواني • • • • • • روح انسان عالوه بر ُبعد شناختيُ ،بعد ديگري به‌نام ُبعد گرايشي دارد. بعد گرايشي ،همان تمايالتي‌اند كه با روح انسان سرشته شده‌اند .هر انساني ذاتًا از اين گرايشها ـ هر چند در حد بسيار ضعيف و نهفته ـ بهره‌مند است و آنها را در خود به‌طور بديهي احساس مي‌كند. اين تمايالت بر اثر عوامل خارجي و القائات محيط و جامعه و تربيت پديد نيامده‌اند .البته عوامل خارجي ،در رشد و شكوفايي آنها مؤثرند؛ مانند ميل به دانش و پرستش خدا. گرايشهاي انسان را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: .1گرايشهاي حيواني :اين گرايشها ميان حيوان و انسان مشتركند .نمونه‌هايي از آنها عبارتند از :گرايش به حفظ ذات و صيانت از خود و ميل به جنس مخالف. اين گرايشها را غريزه هم مي‌گويند. .2گرايشهاي انساني :گرايشها و تمايالتي‌اند كه به انسان اختصاص دارند و يا دست كم نشانه‌هاي آنها در حيوانات كمتر مشاهده مي‌گردد. ميل به خدا يكي از گرايشات اصيل انساني • • • • از گرايشهاي اصيل انسان ،ميل و محبت به خدا است كه از وي جدايي‌ناپذير است ،به‌طوري كه مي‌توان انسان را موجود متأله يا دين‌ورز ناميد. خداوند ،انسان را با فطرت ديني و الهي آفريده است و دگرگوني در آفرينش الهي وجود ندارد. اميرمؤمنان علي ع : خداوندا! تو قلبها را بر محبت خود آفريده‌اي]1. اگر محبت و ميل به خدا ،آميخته با وجود آدمي است ،ديگر انفكاك آن از وجود او امكان ندارد. البته ممكن است انسانها بر اثر شرايط محيطي نسبت به اين ميل فطري تا مدتي غافل باشند و يا در شناختن متعلق حقيقي آن خطا كنند؛ فصل دوم ايمان معناي ايمان • ايمان ،امري است معنوي و حالتي روحي كه جايگاه آن قلب آدمي است .شناخت واقعي امور معنوي و روحي ،نظير غم و شادي و اميد ،از طريق علم حضوري ميسر است. • با تعريف لفظي نمي‌توان ،حقيقت ايمان را آشكار ساخت. • تنها از گذر شناخت لوازم مي‌توانيم تا اندازه‌اي به ماهيت آنها پي‌ ببريم. • • با اين حال ،متفكران و انديشمندان كوشيده‌اند ايمان را توضيح دهند تا حقيقت آن به‌قدري كه ممكن است ،روشن گردد. ايمان مصدر باب إفعال و از ريشه امن (امنيت يافتن) است كه به‌معناي جاي‌گير شدن اعتقاد در قلب ،يا تصديق چيزي با اطمينان و نيز وثوق به چيزي يا كسي است و در هر دو معنا ،مفهوم ايمني در كار است. تعريف اصطالحي ايمان از حضرت رضا ع : • ايمان ،تصديق قلبي و اقرار زباني و عمل به اركان و اعضاست]1[. صدوق، (عيون اخبار الرضا ،ح ،1ص )226 • از معناي لغوي برمي‌آيد كه اعتقاد و تصديق قلبي به چيز يا كسي، ايمان نام دارد و شخص دارندة ايمان را «مؤمن» مي‌خوانند. • هرگاه واژة ايمان در اصطالح به‌كار برده شود ،معناي خاصي از آن مورد نظر است و آن اعتقاد و تصديق قلبي به خدا ،روز قيامت ،كتب آسماني ،مالئكه و پيامبران و به تعبيري امور غيب است و كسي را كه به همة اين امور تصديق و اعتقاد قلبي دارد و در عمل نيز به آنها پاي‌بند است« ،مؤمن» مي‌گويند. رابطه ايمان و معرفت • از ديدگاه قرآن ،ايمان مبتني بر معرفت و علم است. • چنين نيست كه اگر معرفت و علم وجود يابد، ايمان نيز ضرورتًا وجود پيدا كند .چه‌بسا كساني كه علم و معرفت دارند؛ ولي ايمان ندارند. • ايمان به معناي علم نيست؛ ولي مبتني بر آن است؛ زيرا ايمان به آنچه نمي‌شناسيم ،معنا ندارد. نمنه هاي علم بي ايمان در قرآن قرآن ،از نمونه‌هايي ياد مي‌كند كه در آنجا علم هست؛ ولي ايمان نيست. .1هنگامي كه قوم بني‌اسرائيل معجزات روشن حضرت موسي uرا ديدند ،به انكار برخاستند و گفتند :اين سحري آشكار است .قرآن سپس مي‌فرمايدَ :و َج َح ُد وا ِبها َو اْس َت ْي َقَن ْت ها أْنُفُسُهْم ُظ ْلمًا َو ُع ُلًّو ا[ .نمل (]1 14 :)27 و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت ،از روي ظلم و تكبر آن را انكار كردند. .2شيطان با اينكه از عظمت خدا ،آگاه بود و هزاران سال بندگي خدا مي‌كرد ،سرانجام ايمان خود را از دست داده و راه كفر و عناد پيشه كرد و به اغواگري مردم پرداخت. رابطه ايمان و عقل در قرآن • إَّن َش َّر الَّد َو اِّب ِع ْن َد ِهللا الُّص ُّم اْلُبْك ُم اَّلِذيَن ٰال َي ْع ِقُلوَن ]2[.يوسف (.2 :)12 بدترين جنبندگان نزد خدا كساني هستند كه كر و الل‌اند و اصًال تعقل نمي‌كنند. • َو قاُلوا َلْو ُكّن ا َن ْس َم ُع أْو َن ْع ِقُل ٰم ا ُك ّٰن ا ِفي أْص حاِب الَّسِعيِر ]3[.انفال (.22 :)8 آنگاه گويند كه اگر ما سخن انبيا را شنيده بوديم يا به دستور عقل رفتار مي‌كرديم ،امروز از دوزخيان نبوديم. • َو إذا ِقيَل َلُهُم اَّت ِبُعوا ما أْن َز َل ُهللا قاُلوا َب ْل َن َّت ِبُع ما َأْلَفْي ٰن ا َع َلْي ِه آباَء نا أَو َلو كاَن آباُؤ ُه ْم الَي ْع ِقُلوَن َش ْيئًا َو ال َي ْه َت ُد وَن [.ملك (]4 .10 :)67 و هنگامي كه به آنها گفته شود :از آنچه خدا نازل كرده است ،پيروي كنيد! مي‌گويند :نه ،ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم ،پيروي مي‌نماييم .آيا اگر پدران آنها ،چيزي نمي‌فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروي خواهند كرد)؟! بقره (170 :)2 رابطه ايمان و عقل در روايات .1امام كاظم ع : .2يا هشام ِاَّن هلل َع َلي الّن اِس ُحَّج َت يِن ُ :حَّج ٌة ظاَه رٌة َو ُحَّج ٌة باِط َن ٌة َفَاّم ٰا الظاِه َر ُة َفالَّر ُسوُل و اَالْن بياُء َو اَالِئَّم ُة َع َلْي ِه ُم الَّس ٰال ُم َو َاّما الباِط َن ُة َفاْلُع ُقوُل. خداوند بر مردم دو حجت دارد :حجت آشكار و ظاهري و حجت باطني .حجت آشكار ،رسوالن و انبيا و امامانند و اما حجت باطني ،عقلها هستند. .2امام صادق uمي‌‌فرمايدَ:اْلَع ْق ُل َد ليُل الُمؤِم ِن ]2[.عقل راهنماي مؤمن است. .3در روايتي ديگر مي‌فرمايد :هركس عاقل است ،دين دارد و كسي كه دين دارد به بهشت مي‌رود[.3 كليني ،اصول كافي ،ج ،1ص ،.16ص ،25ص .11 رابطه ايمان با عمل در روايات ميان ايمان و عمل ارتباط تنگاتنگي وجود دارد ،هرچند از لحاظ مفهوم ،متمايزند. • ايمان حقيقتي است داراي مراتب. خداوند از علم ويمان يكي را بدون ديگر نمي‌پذيرد[ • ايمان بدون عمل ،ايمان راستين و نجات‌بخش نيست. • عمل از اركان ايمان شمرده شده است. • كمترين مرتبة شهادت به وحدانيت خدا و بندگي و رسالت محمد و پذيرش اطاعت از حق و شناخت امام زمان خود است. • امام علي ع :اگر ايمان تنها بر زبان آوردن شهادتين بود، روزه و نماز و هيچ حالل و حرامي تشريع نمي‌گشت. رابطه عمل با ايمان در قرآن • هر عملي با هر نيتي بر ايمان داللت نمي كند. • داستان اعمال كساني كه به پروردگارشان كفر ورزيدند ،داستان خاكستري است كه در روز طوفاني بادي سخت بوزد كه هيچ از آن خاكسترها را نمي‌توانند كسب كنند[.ابراهيم (]1 .18 :)14 كساني كه كفر ورزيدند ،اعمالشان چون سرابي است در بيابان هموار كه تشنه آن را آب مي‌پندارد .[.نور (.39 :)24 اختياري بودن ايمان در قرآن • • قرآن در آيات پرشماري آدمي را مختار و پاسخگوي اعمال خويش مي‌داند. ايمان مانند علم نيست كه گاه بدون اختيار ،تصور و علمي در انسان پديد مي‌آيد. • ايمان و كفر دو امر اختياري است و آدمي بايد با تأمل و تفكربرگزيند. َ .1و ُقِل اْلَح ُّق ِم ْن َر ِّب ُك ْم َفَم ْن شاَء َفْلُيْؤ ِم ْن َو َم ْن شاَء َفْلَي ْك ُفْر ]1[.كهف (.29 :)18 • اصوًال تقبيح و تحسين افعال و استحقاق عقاب و پاداش رفتار ،نشان از اختيار است. • قرآن به صراحت ،كفر را مذمت مي‌كند و همين نشان مي‌دهد كه انكار ايمان ،از سر اختيار است وگرنه مذمت افعال غيراختياري معنا ندارد: آدمي از سر اختيار ،به خدا ايمان مي‌آورد يا كفر مي‌ورزد .اگر ايمان بياورد ،شايستة ستايش و اگر كافر گردد ،مستحّق مذمت مي‌شود. كساني كه آيات ما را دروغ شمردند و از پذيرفتن آنها تكبر ورزيدند ،درهاي آسمان بر ايشان گشوده نمي‌‌شود و در بهشت در نمي‌آيند و ] ...اعراف (.40 :)7 متعلقات ايمان در قرآن • قرآن متعلقات ايمان فراواني ذكر مي‌كند ؛ ولي همة آنها به توحيد و ايمان به خدا برمي گردند؛ • قرآن در آيات متعددي متعلقات ايمان را بر شمرده است . برخي از آنها عبارتنداز .1 :ايمان به خدا؛ .2ايمان به آخرت؛ . 3ايمان به رسالت پيامبر اسالم و انبياي گذشته؛ .4 ايمان به قرآن و كتب الهي پيشين؛ .5ايمان به مالئكه؛ .6 ايمان به امامت؛ .7ايمان به عالم غيب. • از ميان اين متعلقات ،ايمان به خدا ،ايمان به رسالت و ايمان به معاد از اهميت ويژه‌اي برخوردارند و اصول دين محسوب شده‌اند . درجات و مراتب ايمان در متون اسالمي • إَّن َم ا اْلُمْؤ ِم ُنوَن اَّلِذ يَن ِإذا ُذ ِك َر ُهللا َو ِج َلْت ُقُلوُبُهْم َو ِإذا ُتِلَي ْت َع َلْي ِه ْم آياُتُه زاَد ْت ُهْم ِإيمانًا َو َع لي َر ِّب ِه ْم َي َت َو َّك ُلوَن .انفال 2: مؤمنان همان كساني هستند كه چون خدا ياد شود ،دلهايشان بترسد ،و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مي‌كنند. • ُه َو اَّلِذ ي أْن َز َل الَّس ِك يَن َة ِفي ُقُلوِب اْلُمْؤ ِمِنيَن ِلَي ْز داُد وا إيمانًا َم ع إيماِنِه ْم [.فتح (]2 4 :)48 او است آن كس كه در دلهاي مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند. مراتب ايمان در روايات • امام صادق ع : ايمان مانند نردباني است كه ده پله دارد و پله‌هاي آن يكي پس از ديگري پيموده مي‌شود. كليني ،اصول كافي ،ج ،2ص ،45حديث .2 راه هاي تقويت ايمان در انسان مومن .1در برابر اوامر و نواهي خداوند تسليم محض گردد؛ نه آنكه به برخي احكام ايمان آورد و به برخي ديگر كفر بورزد؛ .2به متعلقات ايمان ،علم يابد و بر ان علم بيفزايد؛ .3به متعلقات ايمان بيشتر توجه كند و پيوسته به ياد خدا و قيامت باشد؛ .4بكوشد تا به لوازم ايمان پايبند باشد. .5ايمان خود را به ظلم نيااليد و حقوق ديگران را رعايت نمايد. .6با تهذيب نفس ،زمينة رشد ايمان را در نفس خود تقويت نمايد. بخش دوم مبداء اثبات خدا در قرآن أِفي ِهللا َش ٌّك فاِط ِر الَّسماواِت َو اَألرِض 1[.ابراهيم (]10 :)14 • مگر دربارة خدا ـ پديدآورندة آسمانها و زمين ـ ترديدي هست؟ • َفأِقْم َو ْج َهَك ِللِّد يِن َح ِنيفًا ِفْط َر َت ِهللا اَّلِتي َفَط َر الّن اَس َع َلْيها ال َت ْب ِد يَل ِلَخ ْلِق ِهللا ذِلَك ‌الِّد يُن ‌اْلَقِّي ُم َو لِكَّن أْك َث َر الّن اِس ال َي ْع َلُموَن [روم : ]30 پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست .اين است آيين استوار؛ ولي بيشتر مردم نمي‌دانند. اثبات خدا در روايات • • • • اميرالمؤمنين علي ع َالّلُهَّم َخ َلْق َت‌‌اْلُقُلوَب َع لٰي ِاراَد ِتَك َو َفَط ْر َت‌‌اْلُع ُقوَل َع لٰي َم ْع ِر َفِتَك ]1[. • خدايا! تو قلبها را با ارادت و محبت خود و عقلها را با معرفت خود سرشته‌اي .محمدباقر مجلسي ،بحار‌االنوار ،ج ،95ص 403 و در دعاي عرفة امام حسين ع آمده است: چگونه از چيزي كه در وجودش به‌تو نيازمند است به تو استدالل مي‌توان كرد؟ آيا براي غير تو ظهوري هست كه براي تو نيست تا آشكار‌كنندة تو باشد.؟ تو كي غايب بوده‌اي تا دليل و راهنما نياز داشته باشي و بر تو داللت كند و كي دور بوده‌اي تا آثار و نشانه‌ها ما را به‌تو برسانند؟ كور باد ديده‌اي كه تو را با آن نشانه‌ها ،حاضر نبيند و قرين زيان باد معاملة بنده‌اي كه براي او ،بهره‌ايي از دوستي‌ات را قرار نداده‌اي[. بديحي يا نظري بودن خدا • متفكران اسالمي از آيات و روايات استنتاج كرده‌اند كه وجود خداوند بديهي‌تر از هر چيزي است. • در مقابل ،برخي ديگر از فيلسوفان و متكلمان برآنند كه وجود خدا بديهي نيست و نياز به استدالل و برهان دارد. • برخي ديگر علي‌رغم اينكه به‌بداهت وجود خدا اذعان دارند ،وجود برهان و استدالل را ماية تنّبه و توجه به‌اين امر بديهي مي‌دانند. راههاي شناخت خدا • راه شناخت وجود خدا ،بر دو نوع است :سير در آفاق و سير در انفس؛ چنان كه قرآن كريم مي‌نمايد: • َس ُنريِه ْم آياِتنا ِفي‌ْاآلفاِق َو ِفي أْنُفِس ِه ْم َح ّتٰي َي َت َب َّي َن َلُهْم أَّن ُه‌‌اْلَح ُّق ]1[. به‌زودي نشانه‌هاي خود را در افقها ]ي گوناگون[ و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است. • از راه سير آفاق ،انسان با مشاهدة مخلوقات و تدبر در حدوث و امكان و نظم پديده‌ها به‌وجود خالق و مدبري دانا و توانا پي‌مي‌برد؛ • ولي از راه سير انفس با تأمل در خود در‌مي‌يابد كه نسبت به‌خدا شناخت قلبي و بي‌واسطه دارد و در برابر چنين خدايي كه كمال مطلق است سر تعظيم فرود مي‌آورد .راه انفس را مي‌توان به‌تعبيري «راه فطرت» ناميد. • در اين نوشتار به‌جهت اختصار به‌سه برهان بر وجود خدا يعني برهان فطرت، برهان عّلي و برهان نظم اشاره مي‌نماييم. معناي فطرت • ماده «َفَط ر» در اصل به‌معناي آغاز و شروع است و به‌همين دليل به‌معناي خلق نيز بكار مي‌رود؛ چون خلق چيزي ،به‌معناي ايجاد آن و آغاز و شروع وجود و تحقق شيء است. • فطرت به‌ معناي حالت خاصي از شروع وجود و آغاز و به‌بيان ديگر ،نوعي از آفرينش است. ويژگي هاي امور فطري اموري را مي‌توان فطري دانست كه آفرينش موجود اقتضاي آنها را دارد و داراي سه ويژگي زير مي‌باشند: -1در همة افراد آن نوع يافت مي‌شوند ،هرچند كيفيت آنها از نظر شدت و ضعف متفاوت است؛ -2همواره ثابت‌اند نه اينكه در برهه‌اي از تاريخ اقتضاي خاصي داشته باشند و در برهة ديگر اقتضايي ديگر؛ چنان كه قرآن مي‌فرمايد: • َفَط َر الّن اَس َع َلْيها ال َت ْب ِد يَل ِلَخ ْلِق‌ِهللا]1[.اين فطرتي است كه خداوند انسانها را برآن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش نيست. -3نياز به‌تعليم و تعلم ندارند ،هرچند تقويت و يادآوري يا جهت‌دادن به‌آنها ممكن است نياز به‌آموزش و استدالل داشته باشد. دسته بندي امور فطري • • • • امور فطري انسان را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: الف) شناختهاي فطري كه هر انساني بدون نياز به‌آموزش از آنها برخوردار است؛ ب) ميلها و گرايشهاي فطري كه مقتضاي آفرينش هر فردي اس بنابراين اگر نوعي شناخت خدا براي هر فردي ثابت باشد كه نيازي به‌آموزش و فراگيري ندارد ،مي‌توان آن را «خداشناسي فطري» ناميد؛ چنان كه گرايش به‌خدا را مي‌توان «خداپرستي فطري» ناميد .اما به‌هرحال ،انسانهاي عادي از تالش عقالني براي شناخت خداي متعال يا تذكر پيامبران بي‌نياز نيستند. فطرت خداجويي در قرآن • • • • خداجويي از گرايش دروني انسان به‌خدا حكايت مي‌كند. آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد ،چون او براي شما دشمن آشكاري است .و اين كه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است]1[. تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از روي اطاعت و اكراه ـ و همچنين سايه‌هايشان ،هر صبح و عصر براي خدا سجده مي‌كنند]2[. ممكن است اين خداجويي براثر تعليم و تربيت غلط و تأثيرات محيطي و ژنتيكي كم‌فروغ گردد؛ ولي نابود نمي‌شود و در اوضاع و شرايطي دوباره نمودار خواهد شد گرايش به خدا در سختي بيشتر از راحتي است – َد َع ُو ا َهللا ُم ْخ ِلِص يَن َلُه‌‌الِّد يَن َفَلّما َن ّج اُه ْم ِإَلي‌اْلَب ِّر إذا ُه ْم ُيْش ِر ُك وَن 1[.هنگامي كه بركشتي سوار مي‌شوند خدا را پاكدالنه مي‌خوانند ]ولي[ چون به سوي خشكي رساند و نجاتشان داد ،به‌ناگاه شرك مي‌ورزند. • در واقع ،قطع اميد موجب مي‌شود تا انسان متوجه مسبب‌االسباب گردد؛ ولي هنگامي كه به‌محيط امني مي‌رسد ،به‌غير اميد بسته و شرك مي‌ورزد. • امام صادق ع هللا همان است كه همه مخلوقات هنگام نيازها ،سختيها و نااميدي از هر چيز ،به او پناه مي‌آورند. فصل دوم صفات خدا راههاي شناخت صفات خدا1 • • • • • ادراك كامل ذات و صفات خداوند ،براي آدمي ميسر نيست. ولي انسان مي‌تواند از راههاي مختلف روزنه‌اي به ساحت ربوبي بيابد و به آن ساحت متعالي ،شناختي پيدا كند. آن راهها عبارتند از .1 :راه عقلي؛ .2سير در آفاق و انفس؛ .3قرآن و روايات؛ .4كشف و شهود. اين چهار روش ،نه تنها در شناخت صفات الهي بكار مي‌رود، بلكه در اغلب مباحث اسالمي كاربرد دارند. روش عقلي محض را «روش فلسفي» و روش كشف و شهود را «روش عرفاني» گويند .روش استفاده از آيات و روايات را «روش نقلي» گويند و هرگاه بررسي آفاق و انفس از طريق تركيبي از روشهاي عقلي و نقلي صورت پذيرد ،از «روش كالمي» استفاده شده‌است. آثار وجوب وجود از ديدگاه خواجه طوسي ـ خداوند تعالي همواره بوده و باقي است. ـ‌خدا ،شريك ندارد؛ ـ خدا مركب نيست؛ زيرا مركب به اجزا نيازمند است . ـ خداوند در مكان قرار نگرفته است و نمي‌توان به او اشاره حسي كرد. آثار وجوب وجود از ديدگاه خواجه طوسي2 ـ خداوند ،در چيزي حلول نمي‌كند. ـ خدا با غير خود متحد نمي‌گردد. ـ خدا محل حوادث نيست. ـ واجب‌الوجود در هيچ صفتي به كسي احتياج ندارد. اگر خدا در صفت و كمال محتاج غير باشد ،نيازمند مي‌شود . آثار وجوب وجود از ديدگاه خواجه طوسي3 ـ صفات خدا زائد بر ذات او نيستند .صفات حقيقي او عين ذات اويند؛ ـ خدا را با چشم سر نمي‌توان ديد؛ زيرا او جسم نيست و رنگ ندارد. ـ خداُ ،ملك و حاكميت داردُ .ملك و پادشاهي ،قائم به سه چيز است: از ديگران بي‌نياز باشد ،ديگران به او نيازمند باشند و بتواند در همه چيز تصرف كند و كسي از او مؤاخذه نكند. ـ او حكيم است .حكيم آن است كه حقايق را نيك بشناسد و هر كار را بر وجه اكمل و مطابق مصالح كلي درست و استوار سازد .خدا به هر دو معنا ،حكيم است. ـ خدا قّيوم است .قّيوم به معناي قائم به خود است كه به ديگري نياز ندارد و ديگرانند كه به او نيازمندند[. صفات ثبوتي و سلبي • از تقسيمات صفات الهي ،تقسيم صفات به ثبوتي و سلبي است: .1صفات ثبوتي ،آن دسته از صفات‌اند كه كمالي از كماالت خدا را بيان مي‌كنند و جنبة ثبوتي و وجودي دارند و نبود آنها گونه‌اي نقص محسوب مي‌گردد؛ مانند علم ،قدرت ،حيات و . ...اين نوع صفات، با واقعيت ثبوتي و كمالي خود ،ماية جمال و زيبايي موصوف‌اند و هرگونه نقص و كاستي را از او نفي مي‌كنند .به اين لحاظ ،اين صفات را «صفات جماليه» نيز مي‌گويند. .2صفات سلبي ،آن دسته از صفات‌اند كه نقص و كاستي ـ مانند جهل ـ را از خدا نفي مي‌كنند .از آنجا كه نقص ،نوعي سلب كمال است، بنابراين ،سلِب سلب كمال ،خود به نوعي اثبات و كمال برمي‌گردد؛ مثًال جهل به معناي سلب علم است و سلب سلب آن ،اثبات علم است. • هدف صفات سلبي ،اين است كه نسبت نقص و كاستي را از خدا سلب كنند و در نهايت آنچه مي‌ماند ،كماالت است. صفات ذاتي و فعلي • • • • صفات ثبوتي خدا را مي‌توان به صفات ذاتي و فعلي نيز تقسيم كرد: صفات ذاتي آن دسته از صفات‌اند كه از ذات الهي انتزاع مي‌يابند .اين صفات را بدان‌رو «ذاتي» ناميده‌اند كه همواره با ذات الهي‌اند و در انتزاع آنها نياز به تصور موجودات ديگر نيست و ذات همواره متصف به آنها است؛ مانند علم، قدرت و حيات. صفات فعلي خدا آن دسته از صفات‌اند كه از ارتباط ذات الهي با مخلوقات انتزاع مي‌شوند؛ مانند صفت خالقيت كه از وابستگي وجودي مخلوقات به ذات الهي انتزاع مي‌گردند؛ يعني آنگاه خدا به صفت خالقيت متصف مي‌شود كه او و مخلوقات و رابطة وجودي ميان آنها را درنظر بگيريم .در اين صورت است كه صفت خالقيت انتزاع مي‌شود و مي‌گوييم خدا خالق موجودات است. بدين‌سان ،اگر خدا را بدون مخلوقات درنظر بگيريم ،متصف به خالق و رازق بودن نمي‌شود؛ ولي در مقابل براي انتزاع صفات ذاتي ،نيازي به فرض مخلوقات و موجودي غير از خداوند نيست. صفات نفسي و اضافي • صفات نفسي ،آن دسته از صفات‌اند كه ذات الهي بدون لحاط نسبت و اضافه به غيرذات ،به آنها متصف مي‌شود؛ مانند حيات الهي كه نيازمند نسبتي خارج از ذات نيست؛ • ولي صفت اضافي به لحاظ مفهومي ،مشتمل بر نوعي اضافه به غير است؛ مانند علم و قدرت كه مشتمل بر اضافه و نسبت به شيء ديگر ،يعني «معلوم» و «مقدور» است .يعني علم به چيزي و قدرت بر چيزي تعلق مي‌گيرد و به‌طور مطلق بكار نمي‌رود. علم الهي • از اوصاف ثبوتي و ذاتي خداوند ،علم است .خدا به ذات خود و به همة موجودات آگاه است؛ بدين‌سان ،خدا هم به ذات خود عالم است و هم به موجودات و مخلوقات پيش از آفرينش و هم پس از آفرينش آنها. • علم خدا را مي‌توان به سه صورت تصور زير كرد: 1ـ علم به ذات؛ 2ـ علم به موجودات و مخلوقات پيش از آفرينش آنها؛ 3ـ علم به موجودات و مخلوقات پس از آفرينش آنها؛ علم خدا در قرآن • قرآن مجيد بيان مي‌كند كه خداوند به همة موجودات آگاهي و علم دارد : • َو ُهللا ِبُك ِّل َش ْي ٍء َع ِليٌم .و خدا به هر چيز دانا است. • َو ِع ْن َد ُه َم فاِتُح اْلَغ ْي ِب ال َي ْع َلُمها إّال ُه َو َو َي ْع َلُم ما ِفي‌اْلَب ِّر َو اْلَب ْح ِر َو ما َت ْس ُقُط ِم ْن َو َر َقٍة إّال َي ْع َلُمها َو ال َح َّبٍة ِفي ُظ ُلماِت اَألْر ِض َو ال َر ْط ٍب وال ياِبٍس إّال ِفي ِك تاٍب ُم ِبيٍن 2[.و كليدهاي غيب ،تنها نزد او است. جز او [كسي] آن را نمي‌داند و آنچه در خشكي و دريا است مي‌داند ،و هيچ برگي فرو نمي‌افتد مگر [اينكه] آن را مي‌داند ،و هيچ دانه‌اي در تاريكيهاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست مگر اينكه در كتابي روشن [ثبت] است. • ُقْل إْن ُتْخ ُفوا ما ِفي ُص ُد وِر ُك ْم أْو ُتْب ُد وُه َي ْع َلْم ُه ُهللا و َي ْع َلُم ما ِفي الَّسماواِت َو ما ِفي اَألْر ِض .بگو :اگر آنچه را در سينه‌هاي شما است پنهان داريد يا آشكار كنيد ،خدا آن را مي‌داند و آنچه را در آسمانها و زمين است ،مي‌داند. علم الهي در روايات • اميرالمؤمنين علي ع : • چيزي از خدا مخفي و پنهان نيست .نه شمار قطرات فراوان آبها و نه ستارگان انبوه آسمان و نه ذّر ات خاك همراه گردبادها در هوا ،و نه حركات مورچگان بر سنگهاي سخت ،و نه استراحتگاه مورچگان ريز در شبهاي تار .خدا از مكان ريزش برگ درختان و حركات مخفيانة چشمها آگاه است .نهج‌البالغه ،خطبة .178 تعريف قدرت الهي • • • • فاعلي كه كار خود را با اراده و اختيار انجام مي‌دهد، مي‌گويند او در كار خود «قدرت» دارد .پس قدرت عبارت است از مبدئيت فاعل مختار براي كاري كه ممكن است از او سر بزند. قادر به اين معنا در برابر فاعل مجبور و به اصطالح فاعل ُموَج ب است؛ مانند آتشي كه مبدأ عمل است؛ اما عمل حرارت و سوزاندن از سر اختيار و اراده از آن صورت نمي‌گيرد. برخي ديگر نيز قدرت را چنين تعريف كرد‌ه‌اند: قدرت آن است كه اگر قادر بخواهد ،فعل را انجام دهد و اگر نخواهد ،انجام ندهد. قدرت الهي 1 • • • • براي اثبات صفت قدرت داليلي آورده‌اند كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم: ـ اعطا‌كنندة كمال ،فاقد كمال نيست .برخي مخلوقات خداوند ،از جمله انسان ،متصف به صفت قدرتند و از اين طريق مي‌توانند مصنوعاتي پديد آورند؛ حال آنكه انسان با تمامي اوصافش مخلوق و معلول خداي متعال است .بنابراين ،خداوند خود بايد متصف به صفت قدرت باشد تا بتواند قـدرت را در مخلوقات ايـجاد كند .امام علي uنيز به اين دليل اشاره كرده و فرموده است: َ ...و ُقَّو ُة ُك ِّل َض عيٍف]1[. و [خدا] نيروي هر ناتواني است1. قدرت الهي 2 • • • • هر قدرت و نيرويي كه در مخلوقات مشاهده مي‌شود ،از او است و قدرت در مخلوقات ،بر قدرت خدا داللت مي‌كند .و فاقدش نمي‌تواند معطي آن باشد. ـ اتقان و نظم شگفت‌انگيز مخلوقات مي‌تواند هم دليل علم و قدرت الهي باشد؛ زيرا اگر خدا قدرت نداشت، نمي‌توانست چنين موجودات منظم شگفت‌انگيزي را با كيفيت و كميت بسيار دقيق بيافريند. امام علي ع َ :فَط َر اْلَخ الِئَق ِبُقْد َر ِتِه . خدا با قدرت خود مخلوقات را آفريد. اْلُمْس َت ْش ِه ُد ِبآياِته َع لي ُقْد َر ِتِه . آيات و مخلوقات او شاهد و نشانة قدرت اويند. حيات الهي • • • • – يكي ديگر از اوصاف الهي حيات است. حقيقت حيات به‌ويژه حيات الهي براي آدمي روشن نيست؛ ولي مفهوم آن ،روشن است. از اين‌رو ،تعريف آن نيز امري بسيار مشكل است. متكّلماني كه حيات را تعريف نموده‌اند ،حقيقت آن را عيان و آشكار نساخته‌اند؛ بلكه لوازم آن را به بحث گذاشته‌اند. قرآن مجيد در آيات پرشماري ،خدا را با وصف حّي ياد كرده استَ :و َت َو َّك ْل َع َلي اْلَح ِّي اَّلِذ ي الَي ُموُت َو َس ِّبْح ِبَح ْم ِدِه .و بر آن زنده‌اي توكل كن كه نمي‌ميرد و به ستايش او تسبيح گوي. ُهللا ال إلَه إّال ُه َو اْلَح ُّي اْلَقُّيوُم .خدا است كه معبودي جز او نيست ،زنده و قّيوم است. ارادة الهي يكي ديگر از صفات ثبوتي و ذاتي خدا اراده است. • قرآن در اين باره مي‌فرمايد: • إَّن ما أْم ُرُه إذا أراَد َش ْيئًا أْن َي ُقوَل َلُه ُك ْن َفَي ُك وُن . فرمان او چنين است كه هرگاه چيزي را اراده كند ،تنها به آن مي‌گويد« :موجود باش!»، آن نيز بي‌درنگ موجود مي‌شود. تعريف اراده الهي • علم همان مشّيت و اراده نيست؛ زيرا تو مي‌تواني بگويي من فالن عمل را انجام مي‌دهم اگر خدا بخواهد؛ ولي نمي‌گويي من آن را انجام مي‌دهم اگر خدا بداند]1[. ـ ارادة الهي در مقام ذات به معناي مسّر ت و رضايت خدا به ذات خويش است و در مقام فعل رضايت الهي به فعل خود است. ـ ارادة الهي به معناي اعمال قدرت و حاكميت است]2[. نكتة اساسي اين است كه ارادة مخلوقات بايد از جنبة نقص و محدوديت مبّر ا شود و آنگاه بر خدا اطالق گردد. • ارادة الهي را مي‌توان به دو صورت درنظر گرفت :ارادة تكويني و ارادة تشريعي .ارادة تكويني از رابطة خاص خدا با مخلوقات، سرچشمه مي‌گيرد و چون خداوند امري را اراده كند ،بالضروره تحّقق مي‌يابد؛ اما ارادة تشريعي از رابطة خاص خدا با برخي افعال اختياري انسان سرچشمه مي‌گيرد كه امكان تخلف اراده از مراد وجود دارد. تعريف حكمت الهي • حكمت به دو معنا به‌كار مي‌رود: .1معناي نخست حكمت آن است كه افعال فاعل در نهايت اتقان و استواري و كمال باشد و هيچ نقص و كاستي به فعل او راه نيابد. خداوند به اين معنا حكيم است و همة افعال او به نيكوترين و كامل‌ترين شكل ممكن تحّقق مي‌پذيرد و از هر نقص و كاستي مبّر است .حكمت الهي به اين معنا از صفات فعل است و از صفات ذات نيست. .2معناي ديگر حكمت ،قبيح و بيهوده نبودن فعل فاعل است .براساس اين معنا ،هنگامي كه مي‌گوييم :خداوند حكيم است ،به اين معنا است كه خدا كار قبيح و زشت و لغو و عبث و بيهوده انجام نمي‌دهد. صفت حكمت به اين معنا ،يك صفت سلبي است. ادله اثبات حكمت الهي • ايجاد افعال قبيح و يا لغو و بيهوده ،ناشي از جهل يا ناتواني فاعل و يا نيازمندي او است .چون خداوند از همة اين نقصها پيراسته است ،هيچگاه عمل زشت و بيهوده انجام نمي‌دهد .در نتيجه ،افعال او حكيمانه است. • حكمت به اين معنا كه خدا كار قبيح و بيهوده انجام نمي‌دهد ،اساس بسياري از بحثهاي كالمي است .براي نمونه ،متكلمان در علم كالم مطرح مي‌كنند كه حكمت الهي ،اقتضا مي‌كند كه خدا رسوالني را براي هدايت انسانها ارسال فرمايد .خداوند ،انسان را براي هدفي آفريده است و اين هدف ،چيزي جز تكامل معنوي و روحي او نيست و چون انسان به تنهايي نمي‌تواند به اين هدف نايل گردد، حكمت خدا اقتضا مي‌كند كه پيامبراني مبعوث شوند تا انسان در پرتو تربيت و تعليم آنان به كمال واقعي خويش برسد. فرق حكمت الهي و حكمت انساني • معناي حكمت ،خدا هيچگاه عمل بيهوده انجام نمي‌دهد و همة افعال خدا غايتمند است .خدا براي نيل موجودات به غايت مطلوب خود ،همة لوازم و زمينه‌هاي مناسب را مهيا فرموده است. • البته غايتمندي فعل انسان با فعل خداوند فرق دارد .انسان عمل را براي غايتي انجام مي‌دهد تا نقص خود را بر طرف و خود را متصف به كمالي سازد؛ ولي خدا كمال محض و عاري از هر نقص و ناتـواني است و از اين‌رو غايات افعال او ،رساندن مخلوقات به كمال مطلوب است، نه برطرف نمودن نقص از خود يا كسب مال. تعريف عدل الهي • • • • مقصود از عدل ،قراردادن هر چيز و هركس در جاي مناسب خود است .امام علي uدر روايتي عدل را چنين معنا مي‌فرمايد: اْلَع دُل َيَض ُع اُالُموَر َم واِض َع ها. عدالت ،هر چيز را در جاي خود مي‌نشاند. بنابر اين معنا ،خدا در جهان هر چيز و هركس را در جاي بايسته و شايسته خود قرار داده است به گونه‌اي كه حق هيچ‌كس تباه نمي‌گردد. عدل تكويني • معناي عدل در نظام تكوين يا جهان خلقت آن است كه خدا در چنين نظامي به هر موجودي به اندازة شايستگي و قابليت او نعمت داده است و به تعبيري خدا به اندازة ظرفيت و شايستگي هر شيء به او وجود و كمال افاضه كرده است و اجزاي جهان در يك هماهنگي دقيق براساس قوانين ثابت با هم پيوند دارند ،به گونه‌اي كه نظم حاكم بر موجودات و كل نظام خلقت ،گواه روشني بر چنين عدلي است. عدل تشريعي • عدل تشريعي بدين معناست كه تكاليفي كه خدا به وسيلة پيامبران بر مردم نازل كرده است ،بر پاية عدل و دادگري است؛ • ال ُنَك ِّلُف َن ْف سًا إّال ُو ْس َع ها َو َلَد ْينا ِك تاٌب َي ْن ِط ُق ِباْلَح ِّق َو ُه ْم الُيْظ َلُموَن .ما هيچ‌كس را جز به اندازه توانايي‌اش تكليف نمي‌كنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي‌گويد؛ و به آنان هيچ ستمي نمي‌شود .مؤمنون.62 : عدل جزايي • • • • عدل جزايي ،به اين معنا است كه خدا در روز قيامت ميان افراد به عدل داوري مي‌كند و حق كسي را تباه نمي‌كند؛ يعني ميان افراد نيكوكار و بدكار به يكسان داوري نمي‌كند و پاداش هركس را متناسب با اعمال او مي‌دهد .همچنين ،عدالت جزايي خدا اقتضا مي‌كند كه افرادي كه به آنها تكليفي ابالغ نشده است ،مجازات نشوند. قرآن در اين باره مي‌فرمايدَ:ن َض ُع اْلَم واِز يَن اْلِقْس َط ِلَي ْو ِم اْلِقياَم ِة َفال ُتْظ َلُم َن ْف ٌس َش ْيئًا .ما ترازوهاي عدل را در روز قيامت برپا مي‌كنيم ،پس به هيچ‌كس ستمي نمي‌شود. أْم َن ْج َع ُل اَّلِذ يَن آَم ُنوا َو َع ِم ُلواالّصاِلحاِت َك اْلُم ْف ِس ِد يَن ِفي‌اَألْر ِض أْم َن ْج َع ُل اْلُم َّت ِقيَن َك اْلُفّج اِر .آيا كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند همچون مفسدان در زمين قرار مي‌دهيم ،يا پرهيزگاران را همچون فاجران؟! َو ما كّن ا ُم َع ِّذ بيَن َح َّت ي َن ْب َع َث َر ُسوًال.هرگز [قومي را] مجازات نخواهيم كرد ،مگر پيامبري مبعوث كرده باشيم [ سوالت عدل الهي • • • • • حوادث ناخوشايندي از قبيل آفات ،بالها ،طوفانها، زلزله‌ها ،دردها ،رنجها ،و جنگها مواجهيم ،آيا اينها با عدالت الهي سازگارند؟ آيا مرگ با عدل الهي سازگاري دارد؟ با ظلم و تجاوز انسانهاي ستمگر مواجهيم ،آيا چنين اعمالي با عدالت الهي سازگاري دارند؟ پاسخ اين پرسشها در بحث شرور و معاد داده ميشود مسئلة شر ،یکی از صفات سه‌گانة خدا ـ علم ،قدرت مطلق و خیرخواهی ـ را به چالش می‌طلبد؛ زیرا خدای ادیان ،خدایی است که هم عالم و قادر مطلق است و هم کامًال خیرخواه. فصل سوم مسئلة شر تعريف خر و شر – گاهی به جای تعریف] یک مفهوم ،با مفاهیمی روشن‌تر مصادیق ذکر می‌شوند تا مفهوم روشن گردد. • تعریف خیر :وجود ،وجود مطلوب ،لذت و مانند آن • تعریف شر :عدم ،فقدان کمال ،رنج و مانند آن] • انسان خود را محور قرار می‌دهد و هرچه را باعث آزار و زیان او شود ،شر می‌پندارد و آنچه را در نیل به هدف ،او را یاری رساند، خوب و خیر می‌شمارد. انواع شر -اخالقي و طبيعي • به‌طور کلی شر را به دو قسم تقسیم می‌کنند: شر اخالقی و شر طبیعی2[. .1گاه شر نتیجة عامل انسانی است که به آن شر اخالقی می‌گویند؛ مانند دزدی ،قتل ،غارت و جنگ. .2گاهی دیگر شر بدون مداخله عامل انسانی پدید می‌آید که به آن شر طبیعی می‌گویند؛ مانند زلزله ،آتشفشان ،سیل ،طوفان و طاعون3[. راه‌حلهای مسئلة شر • اندیشمندان دینی پاسخهای متعددی به مسئلة شر داده‌اند. • برخی از این پاسخها عام است و شامل همة انواع شر می‌شود • برخی فقط دسته‌ای از شرور را پاسخ می‌گوید. الزمة جهان مادی • • • • • در عالم شر وجود دارد ،اما الزمة جهان مادی است و جهان مادی در مجموع خیر است .پس ،خلقت جهان بهتر از عدم آن است. خداوند ،قادر ،عالم و خیرخواه مطلق است و ذات او خیر محض است ،هرچه از او صادر شود ،خیر است. تنها شری که می‌توان در اینجا فرض کرد ،محدودیت وجودی آنهاست؛ ولی هیچ تضاد و تزاحمی با هم ندارند. اما الزمة عالم ماده عالوه بر محدودیت وجودی ،تزاحم و تضاد است .ممکن نیست که عالم ماده بی‌تزاحم و تضاد آفریده شود. فارابی ،فیلسوف بزرگ اسالمی در این باره می‌گوید: خدا که در قدرت و حکمت و علم خود تام است ،تمامی افعال او کامل و بدون نقص و عیب است .آفات و شروری که عارض اشیای طبیعی می‌شود ،ضروری عالم ماده و طبیعی است .عالم ماده ،نمی‌تواند خیرمحض را بپذیرد]1[. خدا چرا عالم ماده را خلق كرد؟ ابن سينا • اگر عالم مادی که تالزم اجتناب‌ناپذیر با شرور دارد ،به‌گونه‌ای خلق می‌شد که در آن شری متحقق نبود ،دیگر مادی نبود؛ عالم دیگری بود که خیــر محـض بود. در حالـی که چنیـن عالمی را خداونـد پیـش از این خلـق کرده است. پرسش و پاسخ • آیا بهتر نبود که خداوند به دلیل شرور اندک این عالم ،از خلقت عالم ماده صرف‌نظر می‌کرد؟ • می‌توان گفت که ترک خیر کثیر عالم ماده به دلیل وجود شرور اندک ،با فیض الهی منافات دارد؛ زیرا ترک خیر کثیر به دلیل شر قلیل ،خود شر کثیرمحسوب می‌شود. شر ناشی از آزادی انسان • برخی آدمیان با اختیار خود ،اعمال شرورانه‌ای انجام می‌دهند که الزمة این اعمال ،رنج و عذاب دیگران است .بنابراین شر در جهان از شرارت انسان حاصل می‌شود و شرارت انسان نیز ناشی از آزادی و اختیار او است. • اگر انسان رفتار و کردار درست در پیش گیرد، می‌تواند بسیاری از شرور طبیعی را از راه خویش بردارد. • بسیاری از گناهان انسانی شرور طبیعی را در پی می‌آورند و انسـان با دوری از گناهان می‌تواند از سختیـها و مصائب فراوانی رهایی یابد .خداوند در شر ناشی از آزادی انسان در قرآن • َو َلْو أَّن َأْه َل اْلُقرٰی آَم ُنوا َو اَّت َقْو ا َلَفَت ْح نا َع َلْی ِه ْم َبَر کاٍت ِم َن الَّسماِء َو األْر ِض ولکن َک َّذ ُبوا َفَاخذناُه ْم ِبما کاُنوا َی ْکِس ُبون]1[. و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند ،قطعًا برکاتی از آسمان و زمین بر ایشان می‌گشودیم؛ ولی تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفت. • َظ َهَر اْلَفساُد ِفی اْلَب ِّر َو اْلَب ْح ِر ِبما َک َس َب ْت أْی ِد ی الّن اِس ِلُیِذ یَقُهْم َب ْع َض اَّلِذ ی َع ِم ُلوا َلَع َّلُهْم َی ْر ِج ُعوَن ]2[. فساد در خشکی و دریا به سبب کارهایی که مردم انجام داده‌اند آشکار شده است؛ خدا می‌خواهد نتیجة بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند ،شاید به [سوی حق] باز گردند! • َو ما ُکّن ا ُم َع ِّذ ِبیَن َح ّت ی َن ْب َع َث َر ُسوًال[.ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده ،بشر را معذب کنیم. انسان مختار بهتر از عدم خلقت انسان • بسیاری از درد و رنجهایی که از ستمگران به مردم می‌رسند، نتیجة عملکرد خود مردمند .اگر آنان با هم مّت حد شوند و علیه ظالم بشورند ،دیگر ظلم و درد و رنجی نخواهد بود .خداوند در این باره می‌فرماید: • ِإَّن َهّللا ال ُیَغ ِّیُر ما ِبَقْو ٍم َح ّت ی ُیَغ ِّیُروا ما ِبأْنُفِس ِه ْم ][. در حقیقت ،خدا حال قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنان خود حال خویش را تغییر دهند. • بنابراین ،آفرینش انسان آزاد و مختار بهتر است از آفرینش انسان مجبور ،گرچه گاهی از آزادی و اختیار ،سوءاستفاده شود. ديدگاه قرآن -شر ناشی از جزئی‌نگری است قرآن مجید دلیل ناخوش دانستن برخی امور را ناشی از عدم شناخت جامع و کامل می‌داند • َو َع سٰی أْن َت ْکَر ُهوا َش ْیئًا َو ُه َو َخ ْیٌر َلُکْم َو َع سٰی أْن ُتِح ُّبوا َش ْیئًا َو ُه َو شٌّر َلُکْم َو ُهّللا َی ْع َلُم َو أْنُتْم الَت ْع َلُموَن . و بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. • َفَع سٰی أْن َت ْکَر ُهوا َش ْیئًا َو َی ْج َع َل ُهللا ِفیِه َخ ْیرًا َک ثِیرًا]. پس چه بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و خدا در آن خیر فراوان قرار می‌دهد. شر عامل شکوفاشدن استعدادها در متون اسالمي • ساختار آدمی به‌گونه‌ای است که بسیاری از تواناییها و استعدادهای او در سایة مواجهه با سختیها و مشکالت ،شکوفا می‌شود .بسیار از اختراعات و ابتکارات ،در برخورد با مشکالت و سختیها، حاصل می‌شوند .بنابراین ،وجود شر برای تکامل روحی و معنوی و علمی انسان سودمند است. • َفإَّن َمَع اْلُعْس ِر ُیْس رًا * إَّن َمَع اْلُعْس ِر ُیْس رًا پس با دشواری ،آسانی است .آری با دشواری آسانی است. • امام علي ع می‌فرمایند :بدانید که شاخة درختی که در بیابان می‌روید ،سخت‌تر و پوست سبزه‌های خوش‌نما نازک‌تر و آتش گیاهان صحرایی افروخته‌تر و خاموشی آنها دیرتر است شر عامل بيدار وعبرت آموزي • از فواید شرور و سختیها آن است که آدمی را از خواب غفلت بیدار می‌کنند. • َو َلُنذیَقَّن ُهْم ِم َن اْلَع ذاِب اَألْد نٰی ُد وَن اْلَع ذاِب اَألْک َب ِر َلَع َّلُهْم َی رِج ُعوَن ]1[. و قطعًا غیر از عذاب بزرگتر [عذاب آخرت] از عذاب نزدیکتر [عذاب‌دنیا] به آنان می‌چشانیم ،امید آنکه [به سوی خدا] باز گردند. • بنابراین ،شر عاملی برای عبرت‌آموزی است تا شاید پند گیرند و به راه راست هدایت شوند. • • • • خداوند برخی بندگان را در کوران رنج و مصیبت و مشکالت ،محک می‌زند تا خالص و ارزشمندتر گردند. أَح ِس َب الّن اُس أْن ُیْت َر ُک وا أْن َی ُقوُلوا آَم ّن ا َو ُه ْم الُیْف َت ُنوَن * َو َلَقْد َفَت َّن ا اَّلذیَن ِم ْن َقْب ِلِه ْم َفَلَی ْع َلَم َّن ُهللا اَّلِذیَن َص َد ُقوا َو َلَی ْع َلَم َّن اْلکاِذبیَن ]1[. آیا مردم گمان کردند همین که بگویند« :ایمان آوردیم» به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم [و اینها را نیز امتحان می‌کنیم] .باید علم خدا در بارة کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند ،تحقق یابد. البته فواید دیگری نیز می‌توان برای شر برشمرد که ما را مجال آن نیست. .1عنکبوت ( 2 :)29و .3 شر عامل آزمون و تشخيص خالص از ناخالص • • • • خداوند برخی بندگان را در کوران رنج و مصیبت و مشکالت، محک می‌زند تا خالص و ارزشمندتر گردند. أَح ِس َب الّن اُس أْن ُیْت َر ُک وا أْن َی ُقوُلوا آَم ّن ا َو ُه ْم الُیْف َت ُنوَن * َو َلَقْد َفَت َّن ا اَّلذیَن ِم ْن َقْب ِلِه ْم َفَلَی ْع َلَم َّن ُهللا اَّلِذ یَن َص َد ُقوا َو َلَی ْع َلَم َّن اْلکاِذ بیَن . آیا مردم گمان کردند همین که بگویند« :ایمان آوردیم» به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم [و اینها را نیز امتحان می‌کنیم] .باید علم خدا در بارة کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند ،تحقق یابد. البته فواید دیگری نیز می‌توان برای شر برشمرد که ما را مجال آن نیست. بخش سوم معاد فصل اول كليات تعريف معاد • «معاد» از نظر لغوي به معناي بازگشتن است و از ريشة (َع َو َد ) مي‌باشد. • در اصطالح به معناي دوباره زنده‌شدن پس از مرگ است. • معاد به معناي زندگي مجدد انسان و ساير موجودات است. ادله تحقيق دربارة معاد .1انسان ذاتًا علم دوست و حقيقت‌جو است، به‌ويژه دربارة آنچه با زندگي او ارتباط دارد و معاد از اين‌گونه موضوعات است. .2شناخِت غايت و هدف زندگي براي انسان از اهميت زيادي برخوردار است؛ زيرا در شكل‌گيري فعاليتها و اعمال انسان نقش مهمي دارد. معاد در آيات • • • • • أَفَح ِس ْب ُتْم أَّن ما َخ َلْق ناُك ُم َع َب ثًا َو إَّنُك ْم ِإَلْينا ال ُتْر َج ُعوَن . أَي ْح َس ُب اإلْن ساُن أَّلْن َن ْج َمَع ِع ظاَم ُه * َب لي قاِد ريَن َع لي أْن ُنَس ِّو َي َب ناَن ُه * َب ْل ُيِر يُد اإلْن ساُن ِلَي ْف ُج َر أماَم ُه. َو َهللا أْن َب َت ُك ْم ِم َن األْر ِض َن باتًا * ُثَّم ُيِع يدُك ْم ِفيها َو َي ْخ ِر ُج ُك ْم إْخ راجًا. َو قاَل ُموسي إِّن ي ُع ْذ ُت ِبَر ِّبي َو َر ِّب ُك ْم ِم ْن ُك ِّل ُم َتَك ِّب ٍر ال ُيْؤ ِم ُن ِبَي ْو ِم اْلِح ساِب . َو الَّسالُم َع َلَّي َي ْو َم ُو ِلْد ُت َو َي ْو َم أُموُت َو َي ْو َم ُأْب َع ُث َح ّي ًا. مستندات معاد -فيض كاشاني برهان فطرت • چگونه ممكن است نفوس انساني نابود گردند ،درحالي كه خداوند در طبيعت انسان به مقتضاي حكمتش عشق به هستي و بقا قرار داده و در نهاد و فطرت حياتش كراهت از عدم و فنا گذاشته است؟ وجود ،خير محض و صرف نور است. • از سوي ديگر ثابت و يقيني است كه بقا و دوام در اين جهان محال است« :أْي َن ما َت ُك وُنوا ُيْد ِر ْك ُك ُم اْلَم ْو ُت [ ]1[».هرجا باشيد ،مرگ شما را درمي‌يابد]. • اگر جهان ديگري وجود نداشته باشد كه انسان به آن انتقال يابد، اين غريزه‌اي كه خداوند در سرشت بشر قرار داده ـ عشق به هستي و بقاي هميشگي و محبت حيات جاويدان ـ باطل و ضايع خواهد بود؛ درحالي كه خداوند برتر از آن است كه كار لغوي انجام دهد]2[. مستندات معاد – تقرير امام خميني از برهان فطرت • يكي از فطرتهاي الهيه كه مفطور شده‌اند جميع عايلة بشر و سلسله انسان بر آن ،فطرت عشق به راحت است .چون راحتي مطلق در اين عالم يافت نمي‌شود ...پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود ،بايد عالمي باشد كه راحتي او منسوب به رنج و تعب نباشد ...و آن دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است. امام خميني ،شرح چهل حديث ،ص .186 براهين معاد -برهان عدالت • • • • • • • از صفات خداوند ،عدل است و آفرينش او نيز بر عدالت است؛ ِباْلَع ْد ِل قاَم ِت الَّسمواَت َو اََالْر ِض . َالْع َد ُل َاساٌس ِبِه ِقواُم العاَلم. خداوند به هيچ انساني ظلم نمي‌كند و با همة انسانها به عدالت رفتار مي‌كند: إَّن َهللا ال َي ْظ ِلُم الّن اَس َش ْيئا. با اين همه ،ما در جهان مي‌بينيم كه انسانهاي با فضيلتي به پاداش اعمال خود نرسيده‌اند و در مقابل ،انسانهاي شروري نيز به كيفر اعمال خود نمي‌رسند. چگونه مي‌توان كسي را كه هزاران بي‌گناه را كشته است .مجازات كرد؟ نشانه هايي از برهتن عدالت در متو اسالمي • خداوند دنيا را نه براي پاداش دوستانش پسنديد و نه براي كيفر دشمنانش. • خداوند تبهكاران و صالحان را برابر نمي‌داند:، .1آيا ما كساني را كه ايمان آورده‌اند و عمل نيك انجام داده‌اند با مفسدان در روي زمين يكسان قرار مي‌دهيم؟! آيا با آن و تبهكاران به يكسان رفتار مي‌كنيم؟! .2آيا كساني كه مرتكب كارهاي بد شده‌اند پنداشته‌اند كه آنان را مانند كساني قرار مي‌دهيم كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده‌اند [به‌طوري كه] زندگي آنها و مرگشان يكسان باشد؟! چه بد داوري مي‌كنند! برهان معقوليت « -دفع ضرر محتمل» • اگر آدمي اعتقاد به معاد و عدم اعتقاد به معاد را كنار هم بگذارد و مزايا و معايب هر يك را محاسبه كند ،پي مي‌برد كه اعتقاد به معاد از رجحان بيشتري برخوردار است .بنابراين اعتقاد به معاد معقول‌تر است. • انسان هرجا احتمال ضرر و خسارت مادي و دنيوي بدهد ،با تمام توان در رفع آن مي‌كوشد. • حال ،هزاران پيامبر كه به راستگويي شهرت داشتند ،به آدمي خبر داده‌اند كه روز عظيم و واقعه‌اي تكان‌دهنده و دنيايي ديگر در پيش است .آيا انسان نبايد احتياط كند و وسايل الزم را از سر احتياط با خود ببرد؟ اگر دنياي ديگر نباشد كه ضرر نكرده‌ايم و اگر باشد كساني كه با آمادگي الزم نرفته‌اند ،زيان مي‌كنند. تعريف معاد جسماني و روحاني • اّو ل .برخي اعتقاد دارند كه بعد از مرگ و حتي در قيامت فقط روح مجرد محشور مي‌گردد و ديگر ،بدني كه روح به آن تعلق داشته ،به محشر گام نمي‌نهد .به اين معنا ،معاد را «روحاني» مي‌گويند .برخي ديگر برآنند كه عالوه بر باقي‌ماندن روح مجرد ،بدن مادي نيز بار ديگر به آن تعلق مي‌پذيرد و هر دو موضوع پاداشها و كيفرها قرار مي‌‌گيرند .اما اينكه تنها بدن مادي در قيامت محشور شود ،باتوجه به پذيرش روح غيرمادي ،كه حقيقت آدمي به آن است ،قابل تصور نيست. • دّو م .گاه منظور از جسماني و روحاني بودن ،آن است كه بدن يا روح به تنهايي و يا هر دو متعلق پاداش و كيفر قرار گيرند .از اين‌رو ،معاد جسماني، به اين معنا است كه تا بدني در ميان نباشد ،پاداش و كيفر تحقق نمي‌پذيرد؛ مانند خوشي كه از طريق بدن حاصل مي‌شود .اين نوع معاد را «جسماني» مي‌گويند؛ ولي اگر عالوه بر چنين لذتها و آالمي جسماني ،يك رشته پاداشها و كيفرها و آالم روحي و عقلي نيز وجود دارد كه نفس در ادراك آنها هرگز به بدن و قواي حسي نيازمند نيست ،به آن «معاد روحاني» گويند. معاد جسماني در قرآن • از ديدگاه قرآن معاد به معناي برانگيخته‌شدن و زنده‌شدن دوباره روح و جسم با هم است. • آياتي كه گواهي مي‌دهند عالوه بر روح ،بدن مادي نيز محشور خواهد شد: .1آياتي كه از احياي مردگان در امتهاي پيشين سخن مي‌گويند؛ مانند زنده‌شدن پرندگان به دعاي حضرت ابراهيم ع سرگذشت اصحاب كهف ،زنده‌ شدن ُع َز ير و زنده‌ شدن مردگاه به دعاي حضرت عيسي ع. .2آياتي كه به روشني گواهي مي‌دهند انسان از خاك آفريده شده است و دوباره به آن باز مي‌گردد و سپس از آن بيرون مي‌آيدِ :م ْن ها َخ َلْق ناُك ْم َو ِفيها ُنِع يُد ُك ْم َو ِم ْن ها ُنْخ ِر ُج ُك ْم َت ارًة ُأْخ ريٰ. -3آياتي كه نشان مي‌دهند در روز رستاخيز اعضاي بدن انسان بر اعمال او گواهي مي‌دهند وَي ْو َم َت ْش َه ُد َع َلْي ِه ْم ألِس َن ُتُهْم َو أْي ِد يِه ْم َو َأْر ُج ُلُهْم ِبما كاُنوا َي ْع َم ُلوَن . فصل دوم مرگ ماهيت مرگ • • • • «مرگ» در زبان فارسي مترادف با واژة «موت» در زبان عربي است .موت به معناي از دست رفتن قدرت و توان چيزي است .گاه مرگ را براي بدن بكار مي‌برند و گاه براي روح. كاربرد كلمة مرگ براي انسان به معناي آن است كه بدن او قابليت ابزار بودن خود را براي روح از دست داده است و آنها از هم جدا شده‌اند. مرگ دريچه‌اي به زندگي نو است .مرگ مرحلة ديگري از زندگي و سرآغاز حيات جديد انسان است. مرگ نخستين منزل از منازل آخرت و آخرين منزل از منازل دنياست. آيا مرگ امر عدمي است؟ • • • • هنگام مرگ ،فرشتگان ،روح غيرمادي را مي‌ستانند و بعد از آن، اجزاي بدن متالشي مي‌شود .بدين‌سان ،حقيقت انسان ـ كه روح است ـ از مرحله‌اي ،وارد مرحله‌اي ديگر از زندگي مي‌شود. اي انسانها! ما و شما براي بقا آفريده شده‌ايم ،نه براي فنا و هنگام مرگ از سرايي به سرايي ديگر منتقل مي‌شويم. امام حسين uخطاب به ياوران خود مي‌فرمايد: جوانمردان صبر كنيد! مرگ پلي است كه شما را از سختيها و دشواريها به باغهاي گسترده و نعمتهاي پيوسته منتقل مي‌كند .كدام يك از شما انتقال از زندان ،به قصر را ناخوش مي‌دارد![]1 مرگ؛ سنت حتمي و همگاني • • • • • از نظر قرآن و احاديث اسالمي ،مرگ انسان و جهان ،سّن تي حتمي است و گريزي از آن نيست. قرآن مي‌فرمايد: ُك ُّل َن ْف ٍس ذاِئَقُة اْلَم ْو ِت . هر انساني ،طعم مرگ را مي‌چشد. ْل أْي َن ما َت ُك وُنوا ُيْد ِر ْك ُك ُم ا َم ْو ُت َو َلْو ُكْنُتْم ِفي ُبُروٍج ُم َش َّيَد ٍة. هرجا باشيد ،مرگ شما را درمي‌يابد ،هرچند در برجهاي محكم باشيد. انواع مرگ -سخت و آسان • • • • اَّلِذ يَن َتَت َو ّفاُه ُم اْلَم الِئَك ُة َط ِّي ِبيَن َي ُقوُلوَن َس الٌم َع َلْي ُك ْم ُأْد ُخ ُلوا اْلَج َّنَة ِبما ُكْنُتْم َت ْع َم ُلوَن ]1[. مرگ براي مؤمن به سان بوييدن بوي خوش است كه به سبب خوشي آن ،به خواب سبك مي‌رود و همة دردها از او رخت برمي‌بندد[.]2 َفَك ْي َف إذا َت َو َّفْت ُهُم اْلَم الِئَك ُة َي ْض ِر ُبوَن ُو ُجوَه ُهْم َو أْد باَر ُه ْم ]3[. مرگ براي كافران به سان كندن لباسهاي زيبا و گرانبها و پوشيدن كثيفترين و خشنترين لباسها است و يا انتقال از خانه‌هاي مأنوس و سكني‌گزيدن در وحشت‌آورترين منازل همراه با بزرگترين عذابها]4[. فصل سوم بعد از مرگ معناي عالم برزخ و قبر • • • • • • اگر لحظة مرگ را نخستين منزل انسان پس از دنيا بدانيم ،بايد نزول در قبر را منزل دوم بشماريم .البته قبر يك معناي ظاهري دارد كه همان گودالي است كه جسد انسان در آن دفن مي‌شود و يك معناي واقعي كه همان برزخ است .از اين‌رو ،دومين انسان از نظر قرآن ،برزخ است كه گاهي از آن به عالم قبر و گاهي از آن به جهان برزخ ياد مي‌كند .قرآن در اين باره مي‌فرمايد: َو ِم ْن َو راِئِه ْم َب ْر َز ٌخ إلي َي ْو ِم ُيْب َع ُثوَن ]1[. و پيشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته خواهند شد. برزخ ،چيزي است كه ميان دو شيء حايل شود و از اين‌رو به جهاني كه ميان دنيا و آخرت است« ،برزخ» مي‌گويند. آدمي از هنگام مرگ وارد جهان برزخ مي‌گردد خواه او را در زمين دفن كنند يا وي را با آتش بسوزانند يا غذاي درندگان شود يا در دريا غرق گردد. در اين عالم ،انسان با بدن برزخي به حيات خود ادامه مي‌دهد و كم و بيش متناسب با اعمال خود لذت و خوشي و رنج و عذاب خواهد داشت. نفخ صور • • در آيات و روايات ،يكي از نشانه‌هاي قيامت« ،نفخ صور» است و آن ،دو نفخ (دميدن) است كه يكي نفخ مرگ است و پيش از قيامت عمومي رخ مي‌دهد؛ يعني پيش از برپايي قيامت صداي مهيبي به گوش همة موجودات خواهد رسيد كه موجب مرگ همة آنها مي‌شود و به واسطة آن نظام عالم به هم مي‌خورد. ديگري ،نفخ حيات است كه قيامت برپا مي‌شود و صحنة جهان با نور خدا روشن مي‌گردد و همة انسانها و حتي حيوانات در يك لحظه زنده مي‌شوند. قرآن درباره نفخ صور مي‌فرمايد: • َو ُنِفَخ ِفي الُّصوِر َفَص ِع َق َم ْن ِفي الَّسماواِت َو َم ْن ِفي األْر ِض إّال َم ْن شاَء ُهللا ُثَّم ُنِفَخ ِفيِه ُأْخ ري َف إذا ُه ْم ِقياٌم َي ْن ُظ ُروَن ]1[. و در صور دميده مي‌شود ،پس همة كساني كه در آسمانها و زمين هستند ،مگر آنان كه خدا بخواهد .سپس بار ديگر در صور دميده مي‌شود ،ناگهان همگي به پا مي‌خيزند و در انتظار [حساب و جزا] مي‌مانند. وضع زمين و درياها و كوهها • در روز قيامت ،لرزشي سخت زمين را فرامي‌گيرد .آنچه بر زمين پديدار گشته ،فرو مي‌پاشد .سطح زمين آشكار و نمايان مي‌گردد .زمين شكافته مي‌شود و مردگان از آن بيرون مي‌آيند تا در قيامت محشور گردند .درياها از هم شكافته ،جوشان و برافروخته مي‌شوند .كوه‌ها از جا كنده مي‌شوند و به صورت غيرمتعادل به حركت درمي‌آيند و به‌سان تلي از خاك درمي‌آيند و مانند پشم‌زده مي‌شوند و نرم و انعطاف‌پذير مي‌گردند ،و سرانجام مانند ذرات غبار پراكنده مي‌شوند .از سلسله كوههاي سر به آسمان كشيده ،جز سرابي باقي نمي‌ماند1[. ] .1بنگريد به :سورة تكوير؛ زلزال؛ دخان؛ واقعه و . ... وضع آسمان و ستارگان • وضع آسماني دگرگون مي‌شود و ستارگان از جاي بركنده مي‌گردند آسمان دچار نوعي تموج و حركت و پاره‌پاره و شكافته مي‌شود و مانند گل سرخ و روغن و فلز مذاب روان ،نمايان مي‌گردد و سرانجام به شكل دود درآمده ،در هم پيچيده مي‌شود .نور خورشيد و ماه به خاموشي مي‌گرايد .نظم آنها به هم مي‌خورد و به سوي زمين پرتاب مي‌گردند1[. ] .2بنگريد به :سورة قيامت؛ تكوير؛ انفطار؛ طور؛ الرحمن و . ... اوصاف قيامت در قرآن .1واقع‌شدني و ترديد ناپذير .2 .نزديك‌بودن. .3حق .4].خبر بزرگ .5 .فراخواني با رهبر. .6فرياد .7 .فرار از بستگان ،قطع پيوندها . 8پيركننده .9 .آشكارشدن رازها. .10سودندادن مال و فرزند. .11پذيرفته‌نشدن عذرها. .12حسرت. ميزان • • • • • در قيامت اعمال خوب و بد انسانها را وزن مي‌كنند و كساني كه اعمال نيك آنها سنگين‌تر است .رستگارند و كساني كه اعمال نيك آنها سبك است ،همان جهنم خواهند بود .قرآن مي‌فرمايد: َو َن َض ُع اْلَم واِز يَن اْلِقْس َط ِلَي ْو ِم اْلِقياَم ِة َفال ُتْظ َلُم َن ْف ٌس َش ْيئًا َو إْن كاَن ِم ْث قاَل َح َّبٍة ِم ْن َخ ْر َد ٍل َأَت ْينا ِبها َو َك في ِبنا حاِس ِبيَن ]1[. ما ترازوي عدل را در قيامت برپا مي‌كنيم؛ پس به هيچ‌كس كمترين ستمي نمي‌شود و اگر به سنگيني يك دانه خردل [كار نيك و بدي] باشد ،ما آن را حاضر مي‌كنيم ،و كافي است كه ما حساب‌كننده باشيم. َفأّما َم ْن َث ُقَلْت َم واِز يُنُه * َفُهَو ِفي ِع يَش ٍة راِض َي ٍة * َو َأّما َم ْن َخ َّفْت َم واِز يُنُه * َفُأُّمُه هاِو َي ٌة ]2[. اما كسي كه [در آن روز] ترازوهاي اعمالش سنگين است ،در زندگي خشنود كننده‌اي خواهد بود؛ اما كسي كه ترازوي اعمالش سبك است .پناهگاهش دوزخ است. معناي ميزان فرق ميزان كفار و مومنان • • • • • • • معيار سنجش اعمال در آن روز حق است .هر عملي كه با حق همراه است ،سنگين‌تر است گويي روز قيامت حق تجسم مي‌يابد و اعمال بر آن عرضه مي‌شوند و آنگاه سرنوشت انسانها تعيين مي‌گردد .امام صادق uدر تفسير آيه «َو َن َض َع اْلَم وازيَن اْلِقْس َط »...مي‌فرمايد: ميزان ،همانا پيامبران و اوصياي آنانند . بدين‌سان ،اعمال هركس بر اعمال پيامبران و اوصيا عرضه مي‌شود و مالك و معيار و ميزان هر امتي عمل پيامبر و وصّي پيامبر آن امت است. قرآن پيامبر را اسوه و الگوي انسانها مي‌خواند .درست ،همانگونه كه اعمال و عقايد و اخالق و سيره او در اين دنيا الگو و معيار حق و باطل است ،در روز قيامت نيز ميزان و وسيله سنجش ،اعمال انسان است. از قرآن و روايات برمي‌آيد كه ميزان براي اهل ايمان است .براي مشركان و گنهكاراني كه بر اثر برخي گناهان ،همة كارهاي خوب را تباه كرده‌اند و براي آنان كه هيچ شباهتي به پيامبران ندارند ،ميزاني نخواهد بود .قرآن مي‌فرمايد: َفال ُنِقيُم َلُهْم َي ْو َم اْلِقياَمِة َو ْز نًا روز قيامت ،ميزاني براي آنها برپا نخواهيم كرد. گواهان قيامت در متون اسالمي • • • • • • • • • َو َي ْو َم َن ْب َع ُث ِفي ُك ِّل أَّمٍة َش ِه يدًا َع َلْي ِه ْم ِم ْن أْنُفِس ِه ْم َو ِج ْئ ناِبَك َش ِه يدًا َع لي هُؤ الِء [. ذِلَك َج َع ْلناُك ْم أَّم ًة َو َس طًا ِلَت ُك وُنوا ُشَه داَء َع َلي الّن اِس َو َي ُك وَن الَّر ُسوُل َع َلْي ُك ْم َش ِه يدًا. َو جاَء ْت ُك ُّل َن ْف ٍس َمَع ها ساِئٌق َو َش ِه يٌد . َي ْو َم ِئٍذ ُتَح ِّد ُث أْخ باَر ها. هذا َي ْو ٌم حاَد َث َج ديٌد َو ُهو َع لينا شاِه ٌد َو َع تيٌد . آري؛ رسوالن و [فرشتگان] ما نزد آنان حاضرند و مي‌نويسند. كارنامة هر انساني را به گردن او آويخته‌ايم. َي ْو َم َت ْش َه ُد َع َلْي ِه ْم َأْلِس َن ُتُهْم َو َأْي ِد يِه ْم َو َأْر ُج ُلُهْم ِبما كاُنوا َي ْع َم ُلوَن . روزي كه دشمنان خدا به سوي آتش به تدريج روانه مي‌شوند و كنار آتش مي‌ايستند تا وقتي كه همگان به سوي آن آمدند ،گوشها و ديدگان و پوستهايشان بر كارهاي زشت آنان گواهي دهند. فصل چهارم بهشت و جهنم آفرينش كنوني بهشت و جهنم در قرآن • خداوند ،بهشت و جهنم را هم اكنون آفريده و براي نيكوكاران و گنهكاران ،آماده ساخته است. • َو َلَقْد َر آُه َن ْز َلًة ُأْخ رٰي * ِع ْن َد ِس ْد َر ِة اْلُم ْن َت هٰي * ِع ْن َد ها َج َّن ُة اْلُم ْأوٰي . • مقصود از «جنةالمأوي» همان بـهشت موعود است كه به «جنات عدن» و مانند آن ياد كرده‌اند. • مهيا شدن بهشت و جهنم براي نيكوكاران و بدكاران شاهدي بر وجود كنوني است: • َو سارُعوا إلٰي َم ْغ ِفَر ٍة ِم ْن َر ِّب ُك ْم َو َج َّن ٍة َع ْر ُض َه ا الُّسماواُت َو اَألْر ُض ُأِع َّد ْت ِلْلُم َّت ِقيَن . • َو اَّتُقوا الّن اَر اَّلِتي ُأِع َّد ْت ِلْلكاِفِر يَن . راه رسيدن به بهشت در آيات • • • • • • • • َو اَّلذيَن آَم ُنوا َو َع ِم ْلواالَّصاِلحاِت ُأولِئَك أْص حاُب اْلَج َّن ِة ُه ْم ِفيها خاِلُد وَن . َو َم ْن ُيِط ِع َهللا َو َر ُسوَلُه ُيْد ِخ ْلُه َج ّن اٍت َ ...و َم ْن َي ْع ِص َهللا َو َر ُسْو َلُه َو َي َت َع َّد ُح ُد وَد ُه ُيْد ِخ ْلُه نارًا خاِلدًا ِفيها َو َلُه َع ذاٌب ُم ِه يٌن . أولِئَك اَّلذيَن َص َد ُقوا َو ُأولِئَك ُه ُم اْلُم َّتُقوَن . ِإَّن اَألْبراَر َلِفي َن ِع يٍم * َو ِإَّن اْلُفّج اَر َلِفي َج ِح يٍم . َس الٌم َع َلْي ُك ْم ِبما َص َب ْر ُتْم َفِنْع َم ُع ْق َب ي الّد اِر . َ‌و اَّلذيَن ُه ْم َع لي َص الِتِه ْم ُيحاِفُظ وَن * ُأولِئَك ِفي َج ّن اٍت ُم ْك َر ُموَن . اَّلذيَن ُيْن ِفُقوَن ِفي الَّسّر اِء َو الَّضّر اِء ُ *..أولِئَك َج زاُؤ ُه ْم َم ْغ ِفَر ٌة ِم ْن َر ِّب ِه ْم َو َج ّن اٌت َت ْج ِر ي ِم ْن َت ْح ِتَه ا اَألْن هاُر خاِلديَن ِفيها َو ِنْع َم أْج ُر اْلعاِم ليَن . َو ال َت ْح َس َب َّن اَّلذيَن ُقِتُلوا ِفي َس ِبيِل ِهللا َأْمواتًا َب ْل أْح ياٌء ِع ْن َد َر ِّب ِه ْم ُيْر َز ُقوَن .

51,000 تومان